بی گمان در میان تحولات دنیای امروز و از میان تصاویر اخبار و اتفاقات، تصاویر گله ایی شیخ پشم الدین سوار بر یک جت خصوصی، برای مذاکره بر سر آینده افغانستان با نمایندگان دول فخیم غربی، زمختی خود را به اذهان تحمیل کرد.
قرار است به ما بقبولانند این گله آدم کش و عهد عتیقی تنها گزینه های مطلوب دولتهای فخیمه دمکرات برای تضمین امنیت و ثبات و آرامش و ایجاد دمکراسی در افغانستان هستند. اینها سفیران دست و دلپاکی هستند که مدتهاست، "متمدن" شده اند و قرار است اجازه حضور محدود دختران در مدارس، البته به شرطی که منع شرعی نداشته باشد، سند و پاسپورت ورود این وحوش به باغ وحش "دول متمدن" و "جامعه جهانی" شود. می گویند باید قبول کرد که اینها واقعا "متمدن" و اهلی شده اند و گزارشهایی از چگونگی زندگی و حمام رفتن و نظافت اینها را در اخبار و گزارشات حماسی بی بی سی و دیگر میدیای غربی به وفور می توان دید. تلاش جانانه غرب و بنگاههای خبری و .... برای قالب کردن این جانوران تا مغز استخوان پوسیده، این آدمکشهای حرفه ایی به عنوان تنها گزینه های مطلوب برای حاکمیت در افغانستان بیش از حد زننده و مشمئز کننده است.
تلاش میکنند حاکمیت طالبان را ضامن برقراری صلح قلمداد کردە و به بشریت متمدن حقنه کنند که افغانستان جز دو راه در مقابل خود ندارد، یا طالبان یا انفجار، قتل و کشتار و سیه روزی برای مردم افغانستان. در دنیای واقعی اما باید پرونده بیش از بیست سال جنگ و جنایت، بیش از بیست سال ترور و تحمیل عقب مانده ترین باندها و گانگسترهای سیاسی دست ساز غرب را، به قیمت تباهی زندگی میلیونها انسان در افغانستان، هرچه سریعتر بست. مذاکرات اسلو و "تلاش بین المللی برای بازگشت صلح و امنیت به افغانستان" اسم رمز هضم دوباره طالبان و بستن پرونده یکی از خونین ترین پرونده های جنایت علیه بشریت است.
آنچه اما در افغانستان در جریان است، چیزی خلاف گزارشات و اخبار میدیای غربی و ادعاهای دول غربی را به نمایش می گذارد. در دنیای دیجیتایز امروز و به یمن اینکه هر "نفر یک رسانه"، اخبار واقعی هر روزه، نمایش تعرض افسار گسیخته، طالبها به زنان، دختران و هر انسان معترض و آزادیخواهی در گوشه و کنار افغانستان و مقاومت گسترده اجتماعی علیه این تعرض است. برخلاف ادعای دول غربی مردم افغانستان نه فقط تسلیم نشده اند، که مصمم تر از قبل علیه این طاعون سیاه و متحدین بین الملی اش، علیه توافقات دول غربی و این وحوش ایستاده اند و از خیابانهای کابل تا کنفرانس اسلو را به صحنه اعتراض و نفرت خود از طالبان و دوستان "متمدن" و غیر متمدن اش تبدیل کرده اند. هزاران "هدی خموش" ها به همراه صفی میلیونی از مردم آزادیخواه و برابری طلب افغانستان اجازه نخواهند داد که از بالای سر آنها آینده اشان رقم زده شود. طالبان اگر تغییری کرده باشد، اگر عقب نشینی ای کرده باشد، نه در نتیجه تغییر ماهیت این وحوش بلکه نتیجه فشار جامعه معترض و مدعی افغانستان و مقاومت زنان و مردان و جوانان آزادیخواه و ... است کە سد محکمی در برابرشان ایجاد کرده است.
معضل اصلی غرب اتفاقا نه از سر "دمکرات" و "متمدن" شدن یا نشدن گله وحوش طالبان بلکه اتفاقا بر سر اقتدا نکردن مردم افغانستان به طالبان و آلترناتیو و نقشه های غرب از بالای سر مردم است. امروز دیگر نه شرق کمونیستی هست که به بهانه آن بتوانند انواع گروه آدمکش را به اذهان جامعه قالب کنند و نه پدیده دیگری که توجیه گر تحمیل این جریان مرتجع و آدمکش به جامعه افغانستان باشد. بن بست استراتژیک غرب، با شعار "ایجاد دمکراسی"، و شکست عمیق این پدیده عملا در افغانستان به معضل بنیادی اروپا و آمریکا تبدیل شده است. خروج از این بن بست با تحویل افغانستان به طالبهای "متمدن" و "شهری" نقشه راه دول دمکرات غرب برای خروج از این بن بست و لاپوشانی شکست سیاستهای چند ده سال گذشته شان است.
اما در بطن تحولات سریع دنیا و رشد جنبشها و اعتراضات وسیع آزادیخواهانه و برابری طلبانه معادلات و فاکتورهای دخالتگر با شدت و به سرعت تغییر کرده است. بر متن چنین تحولات و معادلاتی، تحمیل گله ای شیخ پشم الدین و باندهای اسلامی به مردم با سطح توقع بالای افغانستان برای دول غرب به شدت دشوار شده است. سطح اعتراضات و مبارزات در شهرهای مختلف افغانستان و حضور وسیع زنان آزادیخواه و برابری طلب در صف مقدم مبارزه علیه تحمیل طالبان به پدیده بسیار قوی در معادلات و اوضاع موجود تبدیل شده است.
قرار است با سهیم کردن روسای جریانات قومی و مذهبی در قدرت و تشکیل "دولت فرا گیر" و دمکرات، عادی شدن اوضاع در افغانستان و برقراری ثبات و آرمش و رضایت مردم از اوضاع را در بوق و کرنا کنند.
در مقابل اما وجود دریایی از اعتراض و مبارزه، وجود صفی نیرومند و بسیار وسیع به پهنای کل جامعه از زنان و مردان آزادیخواه، وجود خواستی عمیق و انسانی برای رفاه، امنیت، آسایش و برابری طلبی و ... افغانستان را به مرکز تقابل دو نیرو تبدیل کرده است. نیروی تحمیل وضع موجود و بازگرداندن مردم به دنیای کهن و سطح توقع پایین و در مقابل نیروی تغییر و تحول بنیادی و آزادیخواهانه! در کوتاه مدت با نیروی سرکوب و کشتار و ایجاد حکومت پلیسی ممکن است غرب و طالبان بتوانند خود را به مردم تحمیل کنند اما در دراز مدت با وجود فاکتورهای اعتراضی و مبارزاتی موجود چنین امری غیر ممکن خواهد بود.
غرب با رسمیت دادن به طالبان و معرفی چهره ای "متمدن و صلح جو" از آن در تلاش است که آلترناتیو خود برای آینده افغانستان را به مردم تحمیل کند و در همانحال بتواند فضای اعتراضی و مبارزاتی جامعه افغانستان را به کنترل درآورد و در ادامە نفرت عمیق مردم نسبت به یک تاریخ از تحمیل خون و کشتار و حکومت وحشت را ماستمالی و کانالیزه نماید. با توجه به نفرت عمیق مردم افغانستان با تاریخ گذشته و حال خود، که خونین بودن چنین سیاستهایی را با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده اند و در مقابل آن صف بسته اند، بی گمان تلاش غرب در این روند "آب در هاون کوبیدن است".