شاخص فلاکت در ایران بر مبنای آمارهای رسمی خود حاکمیت، خط قرمزهای ایجاد یک فاجعه انسانی را نشان می دهد. آمارها شاخص فلاکت بالای ۵۰ درصد را نشان می دهند. شاخص فلاکت جمع ریاضی نرخ تورم موجود با درصد بیکاری در همان دوره زمانی است. برمبنای گزارش دیگری که ایلنا آنرا منتشر کرده، بیش از ۳۰ میلیون نفر در ایران زیر "خط فقر مطلق" زندگی می کنند. به طور واقعی این آمارها تنها گوشه ایی بسیار کوچک از زندگی فاجعه بار بخش بزرگی از مردم را نشان می دهند.
گزارشها، آمار و جمع و تفریق اعداد قطعا نمی تواند زندگی فلاکتبار و غیرقابل تحملی که نظام بورژوایی حاکم به جامعه ایران تحمیل کرده را نشان دهد. زندگی واقعی و در جریان میلیونها نفر در ایران زیر حاکمیت یک رژیم بورژوایی به شدت چپاولگر، فاسد و ناکارآمد، که در چهار دهه حاکمیتش ارمغانی جز بیکاری میلیونی، تورم افسار گسیخته، تخریب محیط زیست و تحمیل یک زندگی به شدت فلاکتبار نداشته، چیزی جز دست و پنجه نرم کردن روزانه با فقر و فلاکت نیست. در این چهار دهه سیاست مشترک تمام جناحهای حاکم و شریک در قدرت اتفاقا تحمیل و توجیه زندگی دون شان انسان به اکثریت جامعه بوده است. بحران عمیق اقتصادی، فلاکت و فقر مطلق اکثریت جامعه، وجود فساد و چپاول نهادینه شده در تار و پود حاکمیت، همه و همه نتیجه مستقیم سیاستها و عملکرد نظام بورژوا- اسلامی حاکم است.
بحران عمیق اقتصادی و کور بودن آینده توسعه و رونق اقتصادی در چارچوب نظام کاپیتالیستی موجود پدیده ایی داده شده و مسجل و غیر قابل انکار است. بحران سیاسی حاکمیت و ناتوانی در تامین ابتدایی ترین مایحتاج جامعه پدیده دیگری است که جمهوری اسلامی را عمیقا در یک بن بست ساختاری در برابر جامعه قرار داده است. بن بست ساختاری که علیرغم وعده و وعیدهای چهل ساله، هیچ یک از جناحهای رژیم و شخصیتهای آن توانایی حل آنرا نداشته اند. برای جامعه ایی که گرسنگی، فقر مطلق و فلاکت افسار گسیخته به آن تحمیل شده است، دیگر وعده های توخالی هیچ امام و خدا و ولی فقیهی نان شب نمی شود. مدتها است برای این جامعه روشن شده که مسئول تمام مصیبتها، فلاکت و چپاول موجود در جامعه، حاکمیت سرمایه داری- اسلامی است که اتفاقا افسار و فرمانش در دست امامان و خدایان و انواع جانوران اسلامی است.
در این چهار دهه، این نظام به عناوین و بهانه های مختلف به ابتدایی ترین حقوق انسان، به معیشت و سفره خالی کارگر، معلم، بازنشسته و ... تعرض کرده است. در همانحال که قیمت مایحتاج زندگی را به صورت نجومی بالا برده اما در مقابل چندرغاز اضافه دستمزد را به کارگر و تولیدکنندگان ثروت در این جامعه را روا ندیده و فراتر از آن از پرداخت دستمزدها خودداری کرده است. در این جامعه برای طبقه کارگر و قشر کارکن جامعه نه خبری از بهداشت، رفاه و امنیت هست و نه خبری از بیمه های درمانی و تامین اجتماعی! اما در مقابل هزینه دارو و پزشک و بیمارستان نجومی است. فرستادن فرزندان به مدرسه و تامین هزینه های آن به معضل بزرگی برای خانواده ها تبدیل شده است. تامین خورد و خوراک روزانه با چندرغاز دستمزد برای بخش بزرگی از مردم دیگر ممکن نیست. انواع گوشت و حتی تخم مرغ زمان زیادی است که از سبد معیشت مردمی که در زیر خط فقر مطلق زندگی می کنند، حذف شده است. خوردن گوشت برای بخش وسیعی از مردم دیگر به آرزو تبدیل شده است. این وضعیت اما برای اکثریت میلیونی مردم در ایران غیر قابل تحمل و منشاء انفجارهای اجتماعی بوده که در چند سال گذشته چند بار ضرب شست خود را به نظام اسلامی زده است.
حربه های حاکمیت برای توجیه و سردواندن مردم مدتها است خاصیت و کارایی خود را از دست داده اند. نه مسئله جنگ و فضای جنگی، نه پدیده اصلاح طلبی و اصولگرایی، نه برجام و نه فرجام و نه هیچ شامورتی بازی حاکمیت، دیگر توانایی تقلیل سطح توقع مردم از رفاه و زندگی انسانی در قرن بیست و یک، "قانع" کردن طبقه کارگر و میلیونها شهروند به "قبول" زندگی زیر خط فقر و کوچکترین خوشبینی در ایجاد تغییر در چهارچوب این نظام را ندارند. جامعه قطبی شده و به میدان آمده برای ایجاد تغییرات بنیادین با خواست رفاه، آزادی و برابری را هیچکدام از سیاستها، ترفندها و تعرضها و شاخ و شانه کشیدنهای بورژوازی حاکم نمی تواند به عقب براند. رژیم برای هیچکدام از بحرانهای دامنگیرش نه جواب اقتصادی و نه جواب سیاسی دارد. اوضاع موجود جواب سرمایه دارنه و کاپیتالیستی ندارد. جامعه جوابهای جناحهای مختلف بورژوازی در قدرت را در هر دوره با فلاکت و فقر بیشتر تجربه کرده و بیجوابی نیروهای بورژوایی در اپوزیسیون به تامین یک زندگی انسانی و مرفه و فارغ از استثمار و بردگی را به وضوح مشاهده است.
پرونده نظام با جناحهای مختلفش و با جوابهای متعددش را طبقه کارگر و مردم آزادیخواه مختومه اعلام کرده اند. اعتراضات سالهای ۹۶ و ۹۸ و اعتصابات و اعتراضت گسترده طبقه کارگر، معلمان، بازنشسته ها و ... جلوه های ویژه و عظیمی از نمایش قدرت طبقاتی و انقلابی جامعه در این جهت است. بی جوابی و ناکارآمدی حاکمیت در حل بحرانهای موجود، در جواب به مسئله معیشت، در ایجاد رفاه و امنیت برای جامعه، در ایجاد رونق و توسعه اقتصادی، عملا تنها یک گزینه را برای مردم آزادیخواه و برابری طلب باقی گذاشته است. این رژیم باید برود و این نظام کاپیتالیستی باید به صورت ریشه ایی و انقلابی دگرگون شود. این حکم طبقه کارگری است که برای رفاه، برابری و عدالت اجتماعی به میدان آمده است.
بر متن این تحولات، بر متن عروج جنبشهای اعتراضی در تقابل با وضعیت موجود، جنبش کارگری و سوسیالیستی عملا به عنوان تنها پرچم رادیکال و آلترناتیو ممکن قد علم کرده است. برنامه و آلترناتیو سوسیالیستی که طبقه کارگر با وجود طیفی از رهبران کارگری خود آگاه و سوسیالیست، تنها آلترناتیوی است که توانایی ایجاد رفاه، امنیت و رفع ریشه ایی فقر و فلاکت جامعه را دارد. این طبقه فی الحال در همانحال که تلاش می کند خواستها و مطالبات روزمره، که به معیشت همین امروزش مربوط است، را به نظام حاکم تحمیل کند، در همانحال با اتحادش، با برنامه کارگری سوسیالیستی اش، با دخالت مستقیمش از طریق مجامع عمومی و خرد جمعی اش، سوخت و ساز یک جامعه مدرن و انسانی را به تصویر کشیده است. از همین امروز نوعی از سازمان و جامعه را که از طریق دخالت جمعی اش، از طریق خرد جمعی اش در زندگی فردی و اجتماعی دخالتش را ممکن کرده، به نمایش گذاشته است. نقش هفت تپه بعنوان نماد چنین حرکت طبقاتی غیر قابل انکار است.
امروز پدیده برجسته گسترش تحرکات وسیع اعتراضی از طرف بازنشسته ها، از طرف معلمان، پرستاران، از طرف طبقه کارگر و ... با وجود سرکوب سیستماتیک و با وجود فضای به شدت پلیسی ادامه کاری و تداوم اعتراضات و اعتصابات روزمره است. امروز همگان به ناتوانی دستگاه سرکوب رژیم در مقابله و رودر رو با اعتراضات توده ایی و "جاخالی" دادن برای آنها واقفند. طیفهای مختلف جامعه تا رسیدن به خواستها و مطالباتشان خستگی ناپذیر و با وجود نمایش قدرت ماشین سرکوب رژیم به اعتراض و مبارزه اشان ادامه می دهند. این پدیده هر روزه و در سطحی بسیار وسیع و به وسعت جامعه در جریان است. بی جوابی حاکمیت در تمام عرصه ها، بحران رژیم را مضاعف کرده و در تقابل با این سطح از مبارزات نظام عملا به زانو در آمده است.
بن بست حاکمیت در جواب به بحرانها و پدیده های موجود، فضای انفجاری در تقابل با ناکارآمدی نظام، عروج اعتراضات و اعتصابات گسترده، ناتوانی رژیم از سرکوب، در کنار فقر و فلاکت تصویر واقعی جامعه امروز در ایران را ترسیم میکند. امروز نه دولت توانایی حاکمیت را دارد و نه مردم ادامه حاکمیت را قبول می کنند. اوضاع موجود را باید طبقه کارگر با برنامه سوسیالیستی اش همراه با حزب سیاسی و کمونیستی اش از کانال انقلاب کارگری خود عبور دهد.
تنها راه و تنها جواب به تمام معضلات و اوضاع فلاکتبار جامعه ایران، به مردمی که چهل سال حاکمیت فقر و جهالت نتوانسته به تصویر، توقع اش را از یک زندگی مرفه و انسانی و آزاد خدشه دار کند، مردمی که علیرغم سرکوب و کشتار برای دستیابی به این زندگی بهتر و آزاد یک لحظه از پا ننشسته اند، یک انقلاب کارگری است.