دوئل سه قوا با سه تفنگدار؟

مصطفی نیلی و آرش کیخسروی وکلای بازداشتی و مهدی محمودیان، فعال مدنی، كه درصدد تنظیم شکایتی برای دادخواهی نسبت به قصور مسئولین جمهوری اسلامی در مدیریت و مهار پاندمی کرونا بودند قریب به دو ماه است كه در بازداشت به سر می‌برند؛ اخیرا هر سه تن در نامه‌ای رو به افكار عمومی نوشته‌اند كه «ادامه بازداشت‌شان به‌دلیل عدم پذیرش امضای تعهدنامه برای عدم شکایت از علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی و دیگر مقامات به‌دلیل مدیریت کرونا ادامه یافته است». اكنون پس از گذشت حدود ۲ماه مقرر شد که «دادگاه» این افراد روز چهارشنبه ۲۱ مهرماه برگزار خواهد شد.

و این دوٸل حاكمیت تنها با سه تفنگدار نیست؛ بلكه با میلیون‌ها تفنگدار است كه از دیماه ۹۶ به این سو برای «معیشت، رفاه و آزادی» قد علم كرده‌اند! كیست كه نداند مفهوم عدالت قضایی و سیستم قضایی در ایران تحت حاكمیت جمهوری اسلامی، چیزی جز تلقی روبنای سیاسی اقلیت حاكم از حق و انصاف و عدالت نیست. و كیست كه نداند شرط حراست از شالوده اقتصادی و طبقاتی اقلیتی جنایتكار و مفتخور در جامعه ایران، تعرض فیزیكی و معنوی به حقوق اكثریت محرومان است. كشمكش وكلا و فعالان مدنی، تنها كشمكش این سه تن به تنهایی علیه حاكمیت نیست؛ همانطور كه قیام اسپارتاكوس و یارانش تنها قیام عده‌ای گلادیاتور حرفه‌ای نبود؛ اسپارتاكوس چكیده اراده جامعه‌ای بود كه عزم به لغو نظام برده‌داری كرده بود. یا كمون پاریس تنها قیام عده‌ای كمونارد در شهرداری پاریس نبود، بلكه گواهی بود بر تمایلات میلیون‌ها برده مزدی برای لغو بردگی مزدی در جهان؛ و یا انقلاب اكتبر ۱۹۱۷ تنها انقلابی در خود روسیه نبود، بلكه پژواك آن كل جهان را در نوردید و هنوز هم دینامیسم آن انقلاب كه واژگونی مناسبات سرمایه‌داری و تحقق مناسبات سوسیالیستی بود، بیش از پیش زبانه می‌كشد.

كیس وكلای بازداشتی و فعالان مدنی هم كه گلوی «ولی فقیه» و مقامات را فشرده است چیزی جز كیفرخواست یك جنبش عظیم با میلیون‌ها شهروند در اقامه دعوا علیه بساط هر سه‌قوا نیست. این جنبش سراسری و نیرومند در سال‌های اخیر اثبات كرده است كه می‌تواند وكلا و رهبران و سازماندهندگان خود را از زندان‌ها و سیاه‌چاله‌های این نظام رها كند. این اولین‌بار نیست که جمهوری اسلامی در چنین سطحی، اقدام به دستگیری، دادگاهی، سناریوسازی یا ربودن فعالین عرصه‌های مختلف اجتماعی می‌کند. سیاست ارعاب و ایجاد فضای پلیسی، همزاد نظام جمهوری اسلامی است. چهار دهه حاکمیت این نکبت اسلامی برابر است با چهار دهه سرکوب ابتدایی‌ترین مطالبات اجتماعی، سیاسی و معیشتی میلیون‌ها انسان در ایران...

 اما این‌همه سال سرکوب، ربودن، ایجاد فضای پلیسی و خفقان، به مرعوب شدن جامعه ختم نشده است بلکه برعکس، مایه دامن زدن به خشم بیشتر مردم آزادی‌خواه و عمیق‌تر شدن بحران مشروعیت حاکمیت بوده است. این بحران با اعتراضات گسترده مردم که از دیماه ۹۶ شروع شد، روز به‌روز گسترده‌تر شده است. اگر دوران برای جمهوری اسلامی عوض نشده است اما برای ما و میلیون‌ها انسانی كه هر روز با اشكال متنوع و در ابعاد توده‌ای و سراسری سنگر به‌سنگر صفوف خود را برای مطالبه «رفاه، معیشت و آزادی» متحد و متشكل كرده‌ایم، دوران جدیدی شروع به رقصیدن كرده است. تجربه نشان داده است كه هرجا پوزه نظام حاكم را محرومان با اتكا به اتحاد خود به خاك مالیده‌اند، هرجا قدرت مردم چنان فشرده شده است كه خطوط قرمز قوانین موجود را رد كرده است، حاكمیت و دستگاه قضا قبل از هرچیز یا به آدم‌ربایی و گیرانداختن رهبران و شخصیت‌های خوشنام مردمی در خفاء متوسل شده است یا ناچار شده است پاره‌های تن خود را ظاهرا قربانی كند. یك نمونه زنده و معاصر، پنج سال مبارزه و اعتصاب متحدانه كارگران هفت‌تپه برای خلع ید از اسدبیگی‌ها و رسوا كردن بخشی از حاكمیت است كه نمونه گویای دوران نوینی است كه میلیون‌ها تفنگدار از پایین علیه بالا، متشكل و متحد در مجامع عمومی خود اقامه دعوا كرده‌اند. شور و شوق بزیر كشیدن مترسكی به نام جمهوری اسلامی، امید به ساختن جهانی شایسته زندگی بشر در هر دم ‌و بازدم شهروندان جامعه موج می‌زند. این جامعه، با وكلای فداكارش، با فعالان مدنی، با زنان جسوری كه میداندار مبارزه برای برابری شده‌اند، با جوانان مغروری كه سر تعظیم و خواری در مقابل قوانین پوسیده اسلامی خم نمی‌كنند، با طبقه كارگری كه عزم به برپایی حاكمیت شورایی كرده است، با كمونیست‌ها و سوسیالیست‌هایی كه فرمان تحولات مهم اجتماعی را در دست دارند، حكم به پیروزی بر جمهوری اسلامی و برچیدن مناسبات طبقاتی داده است. دوران «خوش و خرم» ۳۰ خرداد ۶۰ برای این نظام سال‌هاست به پایان رسیده است. سران و مقامات ریز و درشت نظام در سال ۱۴۰۰ از ترس رسیدگی به كلیه جراٸم‌شان در دادگاه‌های مردمی، در به‌در دنبال سوراخ موش می‌گردند.


در پایان یك دوره

سقوط احزاب راست افراطی و میانه در دومین شهر بزرگ اتریش (گراتس) و انتخاب «الكه كهر» دبیر حزب كمونیست اتریش در این شهر، یكی از علاٸم آشكار پایان یك دوره است. دورانی كه ماشین تبلیغاتی سرمایه‌داری غرب از آن بعنوان دوران خوش و خرم «پیروزی بازار» و «پایان تاریخ» نام می‌برد با بحران مشروعیت در مقابل شهروندان خود تماما سپر انداخته است.

در زمانه‌ای كه بورژوازی با اتكا به احزاب راست افراطی و نیروهای فوق ارتجاعی به بازپس‌گیری حقوق كارگران، زنان، كودكان، معلولین، بازنشستگان، بر متن روند تبدیل پایتخت‌های اروپایی به شهرهای بیكاران و بی‌خانمان‌ها، بر متن رشد عقبمانده‌ترین و افراطی‌ترین گرایشات مذهبی و ناسیونالیستی به گرزچرخانی مشغول است، امید به مقاومت و مبارزه برای جهانی شایسته زندگی بشر به قوت خود باقی است. هرجا هرس كردن هرگونه امید به اینده‌ای بهتر و دهن‌كجی به تلاش انسان‌ها برای ساختن جهانی شایسته بشر هست، مقاومت و مبارزه انسان‌های بیشمار برای تحقق رفاه، آزادی و خوشبختی انسان هم زبانه می‌كشد. رسانه‌های غربی به خود دلداری می‌دهند كه پیروزی «الكه كهر» در انتخابات به معنی ضدیت با نظام بازار نیست و ایشان خواهان برپایی یك مناسبات كمونیستی نیست. تردیدی نیست كه خانم «كهر» با پرچم كمونیسم و فراخوان به اشتراكی كردن وسایل تولید و رایگان كردن نیازمندی‌های اساسی جامعه بشری به میدان نیامده است. از این جهت رسانه‌های غربی و دول بورژوایی می‌توانند مطمٸن باشند و دلشان خوش باشد.

اما اهمیت این مسٸله در انتخاب خانم «الكه كهر» نیست، بلكه در رویگردانی گسترده توده‌های مردم در جهان غرب از نظام «آزاد» بازار است. نه آنچه رای آورد بلكه آنچه رای نیاورد ماهیت حقیقی این انتخابات است. بورژوازی با دمكراسی پارلمانی و احزابش، با ایدٸولوژی متعفن بازارش، در جنگ رو-در-رو با برابری و رفاه و مرام اشتراكی شكست خورده است.

رزا لوكزامبورگ یك قرن پیش گفته بود كه تاریخ مبارزه برای سوسیالیسم از جنبش چارتیست‌ها و كمون پاریس تا قیام برلین، كلا تاریخ شكست است. چرا؟ چون سوسیالیسم فقط كافی است یكبار به پیروزی برسد. اولین گام در پیروزی سوسیالیسم پایان دادن به طبقات و اشتراكی كردن مالكیت است و دیگر نیازی به جنبش ضد-سرمایه‌داری نخواهد بود. از این نقطه نظر، سوسیالیسم و ماركس امروز برگشته‌اند و ضرورت زمانه‌اند، چراكه طبقات كماكان وجود دارند و بردگان مزدی ناگزیرند برای تغییر مناسبات طبقاتی قیام كنند. شكست سنگین راست در دومین شهر اتریش نشانی گویاست از بازگشت شبح سوسیالیسم یا به قول رزا لوكزامبورگ: بودم، هستم، خواهم بود.