روز یکشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۰ دختری ۲۲ ساله به نام فائزه ملکی ساکن روستای کورکوره که امروز دولت آباد نامیده میشه، بخاطر دوستی با مرد مورد علاقه اش، توسط پدرش سوزانده شد و در یکی از بیمارستانهای سنندج جان باخت .
مردی که دخترش را سوزاند در افکار عمومی مجرم شناخته می شود. در مجرم بودن این عمل شنیع شکی نیست. ولی این قضاوت به تنهایی کافی نیست. کشتن زن و دختر توسط اعضای مرد خانواده معلول علتی بزرگ تر است. این جنایات از عوارض نظام و قوانینی است که دست مردسالاران را باز گذاشته تا به نام ناموس پرستی گلوی زنان و دختران خود را بفشارند. عمل شنیع و جنایت هولناکی به نام قتل های ناموسی توسط قوانین مصوب حکومت، شامل تخفیف مجازات است. جمهوری اسلامی قتل ناموسی را پذیرفته و پشت آن ایستاده است. در این نظام خشونت علیه زنانی که در روابط خانوادگی رفتاری جز رفتار اسلامی داشته باشند، مجاز است.
تخفیف در مجازات والدین خاطی و مماشات با ناموسپرستی و تبلیغات مستمر تبعیض آمیز در مورد زنان، باعث شده است تا مردسالاری تا حد قتل زنان بصورت رایج در جامعه جریان پیدا کند. باید به روی نظامی که زن را برده و جنس دوم نامیده و بین انسان ها جداسازی و دیوار کشیده، تف کرد. مردانی مثل پدر فائزه ملکی نیا که مجری ایدئولوژی کثیف نظام جمهوری اسلامی شده و می شوند؛ در چنین نظامی پرورش یافته اند.
کارنامه زن کشی در جمهوری اسلامی سیاه و نفرت انگیز و ضد انسانی است. یک سال قبل در کرمان ریحانه عامری بخاطر دیر برگشتن به خانه با ضربه میله فلزی توسط پدرش کشته شد. در همین سال رومینا اشرفی 14 ساله در گیلان با ضربه داس پدرش کشته شد. گناه او دوست داشتن پسری بود. و امروز فائزه توسط پدرش به آتش کشیده شد. چرا؟ چون در شریعت گندیده ی اسلام و در عرف جوامع عقبمانده زن از بدو تولد تا مرگ، ناموس کسی است. این شرم آوره.
این تنها فائزه نیست که خاکسپاری شد این وجدان و ارزش های انسانی است که هر بار مورد هتک حرمت قرار می گیرد و چال می شود. این آتش وجدان و ارزش های انسانی را با خودش می سوزاند. این جنایت به ما می گوید که جامعه ما از جانب رژیم و مردسالاران دینی تا چه حد در مخاطره و چقدر هشدار دهنده است
فائزه قربانی مردسالاری و ناموس پرستی اسلامی در بیمارستانی در سنندج فوت کرد. سنندج، شهری که مردمانش با فرهنگ شهری و ارزش های انسانی و پیشرو در نیم قرن اخیر شهرت دارد. این ادم سوزی برای هر انسانی در شهر یا روستا هشدار دهنده و غیر قابل قبول و تحمل است. چرا این اتفاق افتاد؟ جواب این را آخوند محله دارد؟ شهردار و فرماندار و رییس زندان و قوه قضاییه دارند. آن ها می گویند این اتفاق افتاد چون یک عمل بی ناموسی انجام شده است.
اما شدنی بود و هست که جلو این جنایت را قبل از وقوع گرفت؟ چند نفر اعضای خانواده و فامیل و دوستان از تصمیم حیوانی کسی به نام پدر واقف بودند؟ چکار کردید تا جلو این وحشیگری را بگیرید؟ آیا شما هم این مرد بخت برگشته و نادان را مسوول گرفتن جان فائزه دانسته و دخالت نکردید؟ چرا؟ آیا بهنگام فوت فائزه در بیمارستان سنندج، کسی نبود و نیست که علیه این جنایت شهر را به خروش در آورد؟
کسانی که از تصمیم این پدر مسخ شده خبر داشتند، تو خانواده، تو فامیل و دوستان و اهالی محل چرا جلوش را نگرفتید؟ اگر خبر داشتید و بی خیال شدید، امروز با وجدانتان چکار می کنید؟
ما در جامعه ای زندگی می کنیم. که حق و حرمت انسان بازیچه ی مشتی رجال چاقو کش و قداره بند در حاکمیت جمهوری اسلامی است. در جامعه ای زندگی می کنیم که عشق ممنوعه. در چنین جنگلی مردی که دختر نازنینش را در سن 22 سالگی فقط بخاطر این که کسی را دوست داشته کشت، عملا خودکشی کرده و تا آخر عمربار این جنایت بر دوششه. جنایت به این وحشیگری را هیچ انسان شرافتمند و انساندوستی نمی بخشد.
این جنایت، این فاجعه نفرت انگیزه. پذیرفتنی نیست که انسان بدبخت و اسیر خرافات شریعت، به نام پدر کاری کند که مجری ایدئولوژی و شریعت گندیده ی جمهوری اسلامی باشد.
درجامعه ای که آتنا دائمی، نرگس محمدی، سپیده قلیان، فرزانه زیلابی و ده ها و صدها زن و دختر آزادیخواه و برابری طلب دارد، که در خیابان ها، متروها، در زندان ها، و در شهر و کوه های کردستان جنگیدند و جان باختند و این جنگ و جدال با وحشیگری دین و شریعت ادامه دارد.
معلم بازنشسته ای دریکی از مساجد در میان خطبه و نماز به اخوند ضد زن می گوید، بس کنید، این داستان زن وناموس و تفرقه اندازی تو خانواده را تموم کنید. ما از زن و مرد یک مشکل داریم. مشکل نان و معیشت و گرسنگی. بس کنید!
آره باید به این جانوران وحشی به نام ملا و آخوند و روضه خوان و مبلغان عقبماندگی گفت خفه شوید، بس کنید! کف چرانی وقیح علیه حرمت انسانی زن را تموم کنید. ما جامعه ای نمی خواهیم که توش زن کشی باشد. ما همه یک درد داریم. زن و مرد و دختر و پسر همه در یک قایق نشسته ایم که هر لحظه در خطر افتادن و از بین رفتنیم. هر روز و هر ساعت در خیابان و در مدرسه و محل کار و محلات تحقیر می شویم. زندگی دختران و زنان جامعه مون مدام در خطر تعرض بربر های اسلامی اند. این بس نیست؟ چماق و اسید پاشی و توهین و تحقیر لباس و حجاب و تبعیض و ستم بس نیست؟ چماق مردان خانواده هم به این بربریت اضافه بشه؟ این قابل قبول نیست!
آیا هیچ از خود پرسیده اید که چرا آمار خودکشی در بین زنان این اندازه نفس گیر و آزار دهنده س؟ به یاد می آورید که دختری بخاطر عکس یک هنرپیشه در کیفش بخاطر وحشت از تنبیه، توهین و شرم از کشیده شدن پای خانواده به این قضیه، خودکشی کرد؟ یادتون هست دختری بخاطر این که با لباس پسرانه به استادیوم بازی فوتبال رفته بود، از ترس زندان و شکنجه از طرفی و تنبیه و خشونت خانواده اش از طرف دیگر خودکشی کرد؟
این چه خانواده ای است که دیوارهای خانه اش زندان زن و دخترانش است. آیا زندان های جمهوری اسلامی و حصاری که بین زن و مرد کشیده کافی نیست؟ در عرف جوامع متمدن، خانواده بهترین مکان امن برای دختران و زنان است. در عرف انسانیت و جامعه پیشرفته ی بشریت، زنان و دختران از محبت و حمایت و حفظ حرمت پدران و برادران برخوردارند؟
به این مردان اسیر خرافات و شریعت گندیده ی اسلامی باید گفت: فقر را نگا کنید. سفره های خالی را نگا کنید. زندان ها را ببینید. شکنجه ها و اعدام هارا ببینید. خودکشی دختران وزنان جوان تحت فشار توحش اسلامی و بربریت مردسالاری را تماشا کنید. تن فروشان را، کودکان دختر و پسر دستفروش را، لمپن های مزاحم زنان در خیابان و محل های کار را...
چماق و تیغ و اتش پدر و برادر و فامیل هم به این ها اضافه بشه؟ چرا؟ بوی گند نظام جمهوری اسلامی فاسد به تنهایی خفه کننده است.
طبق آمار خودشون، تا چند سال پیش 15 میلیون پرونده قضایی دارند. الان بیشتر نشده باشه کمتر نیست. این نشون میده نظام جمهوری اسلامی بجای تامین معیشت مردم، مشغول پرونده سازی و گسترش آگاهانه فساد در جامعه است. دولتمردان و ثروتمندان این نظام فاسد، بر قله ی جامعه مریض و مردسالار و اسیر خرافات ایستاده است. جامعه ای که مردمانش خسته و گرسنه اند.
ولی مردم ازاده، کارگران آگاه، معلمان مبارز و عدالتخواه، زنان برابری طلب و جوانان، تشنه ی ازادی و رفاه و خوشبختی اند. بخش عمده ی جامعه در مقابل نظام گندیده ی اسلامی و قوانین شریعت و مردان بدبخت ناموس پرست قرار دارند و ایستاده اند. ببینید و تماشا کنید که چگونه زنان و دختران جوان با تعرض جسورانه و سرهای بالا در مقابل چوب و چماق و تهدید و شکنجه و زندان جمهوری اسلامی ایستاده اند.
روزی نیست که زنان با ماموران مبارزه با بدحجابی و برای کنترل جداسازی در این و آن گوشه شهر درگیر نشوند و اعتراض نکنند. روزی نیست که دهها زن دستگیر، زندانی و بخاطر عدم رعایت مقررات حجاب و جداسازی تنبیه نشوند و هزاران زن دیگر به این خاطر مورد تعرض ماموران کنترل رژیم قرار نگیرند. طبق اظهارات مقامات رژیم، تنها در یک سال، صد و سیزده هزار زن - یعنی روزانه حدود ۳۱۰ نفر- بخاطر عدم رعایت حجاب و جداسازی دستگیر شده اند.
۹۵٪ از زنان آماده بکار در ایران شغل یا درآمد مستقل ندارند. علاوه بر این، تعدد زوجات و داشتن حداکثر چهار همسر قانونی علاوه بر تعداد نامحدود زنان صیغه شده، برای مردان، آزاد و مشروع است. نام این تن فروشی قانونی و اسلامی، صیغه است.
قانون قضایی کشور رسما از حملات، خشونت و وحشیگریهای مامورین خود و دسته های باند سیاهی حزب الله، در هر کجا و هر لحظه ای علیه مردم و بخصوص علیه زنان حمایت میکند.
قانون و حکومت جمهوری اسلامی در این کشور زن را متهم میکند که منشا فساد و عامل گمراهی مردان است و به این جرم هر روز و هر لحظه او را از زمانی که طفل خردسالی است تا هنگام مرگ، کنترل، مجازات و تنبیه میکند. نیمی از انسان های جامعه ما تحت حکومت آپارتاید جنسی زندگی میکنند و راه فراری ندارند. اینها کیفرخواست و ادعانامه میلیون ها زنی است که در این جغرافیا گرفتار توحش اسلام شده اند.
مردم! اهالی سنندج سرخ!
بیش از چهار دهه است که تبعیض جنسی و نابرابری بر حرمت و کرامت و ازادی و انسانیت زنان جامعه ما سایه انداخته است. در سایه این تبعیض، مردان مسخ شده و آلوده و برده ی خرافات مذهبی و دینی و شریعت، جل و پلاس خود را پهن کرده و جنایاتی مثل سوزاندن فائزه ها در آتش می آفرینند.
تا این سیاست ضد زن و ضد انسان قانون جامعه باشد، زنان و دختران جامعه ما روی خوشی نمی بینند. نفس ازادی نمی کشند. در این قانون جنگل هم هر بار در گوشه ای از جامعه کسانی پیدا می شوند که دختر خود را در آتش بسوزانند!!! جامعه ما با صدای بلند و همخوان با نیمی از انسانها، مادران و خواهران و دختران و همسرا می خواهیم آپارتاید جنسی لغو شود.
در لجنزار قانون اسلامی ضد زن، مردانی پیدا می شوند که جنایت هولناکی مرتکب می شوند. برای خاتمه دادن به این انگل ها باید مرداب گندیده ی جمهوری اسلامی را خشکاند. تا دیگر کسی به خودش اجازه ندهد و مردم به کسی اجازه ندهند دست روی زنان و دختران بلند کنند.
ما باید خوشبخت و آزاد و با افتخار زندگی کنیم. بدون اقا بالاسر، بدون اربابان و میلیونرها و میلیاردرها، بدون ظلم، بدون بی حرمتی به خود و خانواده ها و بچه هایمان! بدون دستان شوم مردسالاری...
دشمنان ما شب و روز دارند نقشه ی بدبختی ما و بردگی ما و اسارت ما و حقارت ما و گرسنه کردن ما و تفرقه در صفوف ما و ایجاد دیوار بین زنان و مردان را می کشند. برداشتن و خراب کردن این دیوار تنها برعهده زنان و دختران نیست. زنان و دخترانی که بخشا در خانواده های خود احساس امنیت نمی کنند. کسی هست منکر این باشد؟ کسی هست رویش را از این فجایع برگرداند؟ شکی ندارم زمانی که مردم شهر سنندج شنیدند دختری توسط پدرش به اتش کشیده شده، آن شب را براحتی نخوابیده است. آن شب سنندج نمی توانسته به آرامی بخابد. وجدان های ما، آگاهی ما به زندگی انسانی و جامعه ی آزاد و خوشبخت در چنین شرایطی، به ما ندا می دهد که این جنایات را نپذیرید.
ما عرضه اش را داریم. آدمها و پیشروان را داریم. رهبران را درمیان خود داریم. شرافتش را داریم. وجدانش را داریم. باید در مقابل چنین فاجعه هایی صدایمان را بلند کنیم. باید کاری کنیم که هر مردی دست روی زن و دختری بلند کند، از خجالت در میان ما مرگ را بر ننگ زندگی که خود خریده ترجیح بدهد. باید صف ازادیخواهان و برابری طلبان در ابعاد چند هزار و چند ده هزاری علنی و با جسارت و آگاهی تشکیل شود. باید متحد شد. در محله، در محل کار، در مدارس این صف معلوم باشد که وجود دارد با اسم و رسم و مدافع ازادی و حرمت انسان و برابری زن و مرد.
یاد عزیز فائزه ملکی و فائزه های بیشتری که پرپر شدند را گرامی می داریم و یک صدا اعلام می کنیم که دیگر بس است! جامعه ی انسانی ما این جنایات و فجایع ناشی از قوانین و شریعت اسلامی علیه زنان و دخترانمان را نمی پذیرد. مردم ما گرسنه و خسته اند، اما امید به زندگی ازاد و برابر را هیچ وقت از دست ندادیم و نمیدیم. ما تفرقه و تبعیض و جدایی بین زن و مرد را غیر انسانی می دانیم و نمی پذیریم. برابری زن و مرد، بر پرچم هر تحرک اجتماعی و مبارزه و اعتصاب کارگری حک شده است.
بگذارید سنندج شهر آزادیخواهی و برابری طلبی؛ سرخ بماند. یگذارید زن و مرد و پیر و جوان دست در دست همدیگر و در یک صف مقتدر و متحد سرهایمان را بالا نگه داریم ومردسالاری را ننگ جامعه مان بدانیم. شیون و ضجه دختری در آتش ناموس پرستی برای هر انسانی که از شرافت چیزی می داند فراموش شدنی نیست. هرکجا صدایی از مردسالاری و ناموس پرستی شنیدید، سراغش بروید و نگذارید این جنایات تکرار شوند. سکوت نکنید! در سکوت شما باز هم شمشیر و آتش ناموس پرستی اسلامی قربانیان بیشتری می گیرد. نگذارید دختران و زنان با این کابوس زندگی کنند! ما مسوولیم. شما مسوولیت دارید! همه ی ما در مقابل فجایع قوانین ضد زن جمهوری اسلامی و مجریانش مسوولیت داریم! با حضور ما با هشیاری ما با دخالت ما و با ندای بلند انساندوستی و برابری طلبی از تکرار این جرایم و دستان پلید ناموس پرستی اسلامی جلوگیری کنیم!
کسانی که دست روی زن و دختری بلند می کنند، خجالت بکشند. بروند بمیرند. زن ناموس کسی نیست. انسانی است با همه حقوق انسان آزاد و متمدن دنیای امروز. در جامعه ای که چند میلیون زن معلم، پرستار، سرپرست خانواده و نان آور بچه هایشان هستند، دشمنی با زن ننگه. کارگران و زحمتکشان و مردمان ازادیخواه با به بگور سپردن نظام اسلامی ایران و قوانین گندیده شریعتش، مردسالاری و ناموس پرستی و زن ستیزی را بهمراهش به گور میفرستن.
* متن کتبی یک پیام صوتی رادیو نینا!