(در مورد قتل فائزه ملكی نیا در سنندج)
"با چشمانش التماس میكنه نجاتش بدم، احتمال مردنش زیاده، اگر بمیره از ماجراش مستند درست میكنم و خبرش را جهانی میكنم"
یاداشت بالا به نقل از پزشك معالج فائزه ملکی نیا دختر ۲۲ ساله ای است كه توسط پدرش آتش زده شده و جان باخت. آری فائزه ملكی دختر جوان بعد از اینكه پدرش روی او بنزین ریخت و به آتشش كشید، در بیمارستان كوثر سنندج جان باخت. مردم سنندج بار دیگر شاهد جنایتی وحشتناك علیه زنی دیگر و این بار به جرم داشتن دوست پسر بودند. جرم او احساس انسانی و رابطه ای شخصی و علاقه ای آزادانه به پسری بود و به همین دلیل و بر اساس فرهنگ و سنت گندیده و ضد زن حاكم، توسط پدرش جانش گرفته شد.
این واقعه دردناك نمیتواند قلب هر انسانی كه ذره ای انسانیت در وجودش باشد بدرد نیاورد. این ماجرا نمیتواند نفرت و انزجار عمیق هر انسانی كه از انسانیت بویی برده باشد را علیه قانون، فرهنگ، سنت و باورهایی كه این جنایت و جنون ضد انسانی را توجیه میكند، بر نیانگیزد. این اولین بار نیست كه زنان قربانی فرهنگ ضد زن، مردسالار، اسلامی و داعشی در سنندج و شهرهای دیگری كردستان میشوند.
اما تاسف و نفرتی كه در قلب آدمها موج بزند و جنایت علیه زنان ادامه پیدا كند جواب نیست، درد كسی را دوا نمیكند و جان زنی را نجات نمیدهد. نه به خشونت در این جامعه جواب كشتن و توحش علیه زنان و دختران نیست. جنایاتی کە پایەاش بر دین ومذهب در شكل قوانین مملكت سوار است و جامعە را غرق در جهل وعقب ماندگی وخرافاتی کردە کە بوی تعفنش جامعە بشری را مات و مبهوت کردە با تاسف و تاثر جواب نمیگیرد.
پدر فائزه ملكی نیا مرتكب قتل عمد و یك جنایت شده است. او مستقل از هر مسئله مجرم و عامل گرفتن جان یك انسان است. اما جامعه ای كه اساس فرهنگ، قانون و سنن حاكمش را از بالا و بر اساس آزادی جنایت علیه زنان ریخته اند، جامعه ای كه قوانین مملكت بر مبنای توحش علیه نصف مردم آن نوشته شده، جامعه ای كه حكام آن، قضات و قانونگذاران آن، تا آرنج دستشان در خون است و دین و خدا و مساجد ابزار توجیه آنند، دیگر تنها با محاكمه یك مجرم، اصلاح نمیشود. نباید منتظر شد کە حامیان و تصویب کنندگان این قوانین (دولت و طبقه حاكم) مجریان قوانین خودشان را محاکمە کنند. اینها خودشان قربانیان و مجریان این قوانین عصر حجر اسلامی هستند.
نباید با نە به خشونت راضی شد! بایستی مسببین و مبلغین و بلندگوهای این جانیان را بزیر کشید. هیچ لازم نیست برای پیدا کردن جانی بە جاهای دور و دست نیافتنی نگاە کنید. همین بلندگوهای مساجد روبرو یا کنار منازل و یا محل کارتان، همین آخوندهای زالو صفت و مفتخور همسایەتان، همه روسای مرتجع و سخنگویان حاكمیت در شهرتان، همین قضات، وزارت اطلاعات و... در محل زندگیتان، شب و روز کارشان جار زدن این اراجیف و تقدیس سیاست و قانون و فرهنگی است كه در آن بی حقوقی زن و بی ارادگی او را روی پیشانیش كوبیده اند. قوانینی كه در آن این جنایات تقدیس میشود و ایستادگی و دفاع از حقوق زن، برابری زن، حق هر زنی در دفاع از حرمت و كرامت انسانی خود، سرپیچی از اوامر پدر، شوهر و خانواده و زیر پا گذاشتن سنن و فرهنگ عقب مانده عصر توحش و دفاع از فرهنگ انسانی و برابری طلبانه، جرم محسوب میشود.
طبق اخبار منتشر شده بدنبال این ماجرا، محمد جباری دادستان عمومی و انقلاب سنندج خواهان برخورد با پزشکی شد که از به آتش کشیده شدن زن جوان خبر داده بود! این كار را "تخلف" نام گذاشته است و در كمال وقاحت گفته است زن جوان (فائزه) شاكی خصوصی نداشته است. كشتن فائزه كه تمام "گناه" او عشق به یك انسان و داشتن رابطه ای انسانی بدور از قوانین ارتجاعی و متعفن اسلامی است، جرم نیست و اما پخش خبرش پیگرد قانونی دارد! میگویند شاكی خصوصی نداشت! این درجه از دهن كجی به یك جامعه بزرگ و این درجه بی حرمتی به جان و هستی یك انسان، عین جنایت است. اگر دنبال قاتل میگردید، جانی به دست خود معرف همه است. معلوم نیست دولت و مجلس و قضات این مملكت در قبال جان و حرمت و كرامت شهروندان چه وظیفه ای دارند؟ بی شرمی مقام حكومتی و حكم جلب برای یك پزشك و زبان درازی و بی حرمی به همه مردم یك شهر كه گویا اتفاقی نیفتاده است، دهن كجی و اهانت به همه انسانهای آن جامعه است.
وقتی در شهر سنندج با تاریخی از مبارزه و اعتراض آزادیخواهانه، با هزاران اعتراض زنان و مردم متمدن علیه زن ستیزی و بی حقوقی زن، علیه سلفی گری، علیه قوانین اسلامی نگاه میكنید، بیش از پیش نگران میشوید كه چرا باید چنین باشد؟ چرا باید مقامات حكومتی كه در همه جا پته شان روی آب افتاده، در سنندج جسارت كنند با این درجه از گستاخی علیه زنان زبان درازی كنند و پا از گلیم خود درازتر كنند؟ آیا نباید درب "دادستان سنندج" این مركز متعفن را به گل گرفت؟ و دادستان مرتجع و بی شرف را در مقابل عموم مردم محاكمه كرد؟ آیا نباید نفرت و عصبانیت از این جنایت را به تحركی علیه همه محمد جباری های آن جامعه و حكومتشان تبدیل كرد و همه جا مجبورشان كرد، زیب دهانشان را ببندند و خفه شوند؟
عصبانیت به تنهایی كاری نمیكند، باید دست جانیان و آدم كشان ضد زن را كوتاه كرد و آنها را سر جایشان گذاشت. نمیتوان نظاره گر بود و در خلوت اشك ریخت، نفرت ریخت و از این زندگی و عاملین این توحش اعلام انزجار كرد. شكی نیست با هر مرگی و با كشته شدن و جان گرفتن هر دختر و زنی، با هر قتل و جنایتی از این قبیل در سراسر ایران میلیونها انسان، غمگین میشوند و عاملین بربریت را نفرین میكنند. شكی نیست در سنندج و همه شهرهای كردستان میلیونها انسان، با شنیدن خبر این جنایت، قلبشان درد گرفته است. و خصوصا شك نیست همه زنان این جامعه با شنیدن این جنایت خود در چنین موقعیتی قرار گرفته و هزاران بار مملكت و حكام و قوانینش را به حق تف كرده اند. اما امروز دیگر با این احساس انسانی و انسان دوستی، نمیتوان شمشیر جلاد را از بالای گردن زنی برداشت، و نمیتوان جنون ضد زن مقامات حكومت و فرقه های جانی ضد زن و عده ای نادان و احمق و بی فرهنگ و فریب خورده را لگام زد. باید دست به كار شد، باید جمع شد، اعتراض كرد و دیوار را روی حكام خراب كرد. باید كاری كرد حاكمان مملكت از موج انسانی ما، زیر پایشان بلرزد و جلادان و قضات و عواملشان از ترس مردم شریف و آزادیخواه در سوراخ موش مخفی شوند. پدر فائزه هر كس باشد و هر درجه عقب مانده و مرتجع و بی رحم باشد، خود قربانی فرهنگ و سنت و سیاستی است كه چهل سال است به زور زندان، كشتار و جنایت و در سایه دین و خدا و سنت و فرهنگ عصر تحجر به جامعه ایران تحمیل كرده اند تا بتوانند جامعه را خفه كنند و جا پای حكومت خود را محكم كنند. باید سرچشمه جنایت را خشك كرد.
مردم آزادیخواه در شهرهای كردستان و در هر جا و محل و دهكده ای كه چنین جنایتی شكل میگیرد، باید و میتوانند دست به عمل بزنند. باید فضای روستا و محله و مدرسه و شهر و هر محل كاری را چنان علیه زن ستیزی شوراند، كه مرتجعین، آخوند و مقامات حكومتی، جسارت نكنند به زبان آیند. شهر سنندج و هیچ شهری در كردستان و یا در سراسر ایران نباید برای عاملین و مبلغین و توجیه كنندگان قوانین ضد زن و فرهنگ و سنن ضد انسانی، جای امنی بماند. مردم سنندج و همه شهرهای دیگر این توحش را نمی پذیرند و عاملین این جنایت را لگام خواهند زد.