"اگر می خواهید آینده یک کشور را پیش بینی کنید، به ساختار نظام آموزشی آن نگاه کنید."

هر ساله با فرا رسیدن ماه مهر، جامعه ایران شاهد جنب و جوش خیل عظیمی از انسانهایست که با هزار امید و آرزو، به محیط مدرسه و کلاس درس قدم می گذارند، تا آینده خود و جامعه را رقم بزنند. امسال نیز همزمان با این جنب وجوش ما شاهد  موج وسیعی از اعتراضات معلمان و کارنامه سبزها در بسیاری از شهرهای ایران هستیم. تجمع کارنامه سبزها در مقابل وزارت آموزش و پرورش و تجمعات اعتراضی معلمان در استان های آذربایجان شرقی، اصفهان، البرز، ایلام، خوزستان، فارس، کرمانشاه، کهگیلویه و بویراحمد، لرستان، هرمزگان و دیگر شهرها در مقابل آموزش و پرورش در اعتراض به وضعیت بد معیشتی، شغلی، نابرابری و همچنین خواستار اجرای طرح رتبه ‌بندی به میزان ۸۰ درصد هیأت علمی هستند.

اگر چه تحلیل و بررسی وضعیت آموزش و نیروهای دخیل در این بخش مهم و حیاتی کشور در هر زمانی لازم است، اما شروع سال تحصیلی جدید، بهانه ای شد تا گذری انتقادی  به مهمترین نهادی که ساختار فکری، مهارتی، اخلاقی، فرهنگی و آینده یک جامعه را بنا می نهد، داشته باشیم.

از دیدگاه ماركسیسم، فرهنگ خود محصول ایدئولوژی است. ایدئولوژی و فرهنگ در مقابل زیربنای اقتصادی، روبنا محسوب می‌شوند.  در حقیقت فرهنگ حاكم بر هر جامعه ای فرهنگ طبقه ای است كه بر جامعه حاكم است و فرهنگ سازی بر اساس منافع طبقه بالادست بخشی جدی از تلاش حاكمیت است. پس لازمه فهم فرهنگ، فهم منافع طبقه حاكم و نهایتاً فهم روابط تولید و زیربنای اقتصادی‌ است.

به گفته ماركس كار اصلی فرهنگ، توجیه منافع طبقات است. به سخن دیگر، روشنفكران طبقه حاكم در هر عصری اندیشه‌های مسلط را تولید و عرضه می كنند و همین اندیشه‌ها یكی از ابزارهای عمده‌ی تسلط طبقه حاكم بر طبقات زیر سلطه به شمار می‌رود.

به این معنی که در تمامی کشورهای سرمایه داری، تلاش حاکمین و قدرتمندان همیشه بر این بوده است که با تسلط بر تعلیم و تربیت در مدارس و دانشگاه ها و ساختن فرهنگی که منافع آنها را توجیه کند، نسل های آینده را برای به خدمت گرفتن نیروی کار چه از لحاظ جسمی و چه از لحاظ فکری آماده سازند و برای تسلط بر اندیشه انسانها، آموزش و پرورش را به مثابه ابزاری برای تحمیق و استثمار انسان و سود اندوزی بیشتر در خدمت یک اقلیت کوچک به اسم سرمایه دار بکار گیرند.

 بی شک حاکمیت سرمایه داری اسلامی در ایران نیز همانند دیگر کشورهای سرمایه داری، با در اختیار داشتن رادیو، تلویزیون، روزنامه و سایر رسانه های اجتماعی، این رسانه های تبلیغی را در خدمت منافع اقلیتی کوچک بکار گرفته است، با این تفاوت حکومت سرمایه داری اسلامی با به خدمت گرفتن نظام آموزشی متکی بر ایدئولوژی اسلامی، آموزش و پرورش را به منظور ترویج و اشاعه خرافات و آموزه های دینی و مذهبی، برای تحمیق و عقب ماندگی مردم بکار برده است. آموزه های دینی و مذهبی به عنوان یکی از ارکان اصلی ماندگاری رژیم از طریق آموزش و پرورش برای مغز شویی انسانها از سنین کودکی آغاز و تا بزرگ سالی ادامه دارد.

همزمان نیز هزینه های هنگفتی از بودجه و خزانه عمومی صرف مدارس مذهبی، مساجد، امامزاده ها و دیگر مراکز ترویج خرافات وجهالت دینی می شود و این در حالیست که مناطق محروم از شمال تا جنوب، از غرب تا شرق کشور حتی از ابتدایی ترین امکانات تحصیلی و مدارس محروم هستند به صورتی که در بسیاری از این مناطق ویرانه ها و یا کپر را تبدیل به کلاس درس کرده اند.

از همان روزهای نخست بر سرکار آمدن حاکمیت اسلامی در ایران، رژیم با سرکوب هر صدای آزادیخواهی و برابری طلبی، تلاش کرد که زیرساختهای فکری و ایدئولوژی ارتجاع اسلامی را ترویج دهد.

همزمان نیز با شروع جنگ ارتجاعی ایران و عراق نیز، رژیم مدارس و دانشگاهای کشور را عملا به مکانی برای مغز شویی نوجوانان و جوانان بدل کرد و ده ها هزار کودک و نوجوان را دسته دسته به جبهه های جنگ روان کرد تا گوشت دم توپ دو نیروی ارتجاعی منطقه شوند. یکی از طولانی ترین جنگهای تاریخ، که به گفته خمینی یک نعمت الهی بود تا از این طریق حاکمیت جمهوری اسلامی به راحتی و به بهانه جنگ و وجود دشمن داخلی و خارجی هر صدای مخالفی را درنطفه خفه کند و ریشه های ایدئولوژیکی و پایه های حاکمیت خود را با سرکوب و خفقان و ترویج تفکر جاهلیت محکمتر کند.

 

بر همین مبنا بی ربط نخواهد بود هرکدام از پدیده های دخیل در آموزش و پرورش را مورد ارزیابی قرار دهیم.

انقلاب فرهنگی ایران، یکی از تاکتیک های سرکوب علیه آزادیخواهی و برابری طلبی بود که در سالهای ۵۹ تا ۶۲ با هدف پاک‌سازی استادان و دانشجویان كمونیست، ڀیشرو و متمدن صورت گرفت. جمهوری اسلامی به دستور خمینی اقدام به تعطیلی دانشگاه ها کرد و طی آن هزاران دانشجوی چپ، آزادیخواه و متمدن و آگاه و صدها استاد دانشگاه، دستگیر، زندانی، شکنجه و اعدام شدند. همزمان نیز به صورتی گسترده اقدام به اخراج معلمان ڀیشرو کرد و حتی به این موضوع اکتفا نکرده و تمامی معلمانی را که اعضای درجه اول و دوم خانواده آنها که با احزاب و گروه های مخالف ارتباط داشتند را از کار اخراج نمود.

 به دنبال آن دانشسراهای تربیت معلم از سوی رژیم به بخشی از حوزه های علمیه بدل گشتند تا معلمانی را تربیت کنند که تمام و کمال در خدمت ایدئولوژی اسلامی و خالص و مخلص رژیم باشند. دانشجویان این دانشسراها که اکثراً به صورت شبانه روزی اداره می شدند، در تمامی دوران تحصیل و حتی در ساعات غیر درسی و تعطیلی های هفتگی زیر زره بین نیروهای اطلاعاتی و گزینش بوده و در کنار آن بسیج به عنوان بخشی از وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران اقدام به گرفتن نیرو در بین دانشجویان تربیت معلم کرده و از آنها به عنوان چشم سوم وزارت اطلاعات و جاسوسی در بین دانشجویان بهره برداری می شد. در نهایت کسانی که از فیلتر نهادهای امنیتی و اطلاعاتی رژیم می گذشتند، از سوی آموزش و پرورش استخدام می شدند تا به عنوان بخشی از نیروی ترویج جهالت و ارتجاع در جامعه ایفای نقش کنند.

معلمانی که می بایست نیروی متخصص آموزش علم باشند به صورتی سیستماتیک به بخشی از سیستم تحمیق و عقب ماندگی دانش آموز و تربیت برده گان دستگاه ایدئولوژی اسلامی رژیم تبدیل شدند.  اگر چه طی سالهای بعد به منظور کم کردن هزینه های دانشسراهای تربیت معلم از دوش دولت، رژیم اقدام به استخدام معلمان حق التدریسی بدون مهارت تدریس کرد. اما استخدام قطعی این معلمین نیز مستلزم گذشتن از فیلترهای تعین شده حراست و گزینش بود و از سویی دیگر استخدام افراد بسیجی و وابسته به رژیم به جای نیروهای ماهر و توانا در امر آموزش از اولویت های سیاستهای  رژیم بود تا معلمی نه به عنوان پرورش و تعلیم دهنده، برعکس برای از بین بردن هر نوع خلاقیت و آگاهی و علوم مدرن و زمانه در ذهن کودکان و نوجوانان به کار گرفته شدند.

یکی دیگر از چالشهای آموزش و پرورش، انتخاب مدیران ارشد تا مدیران مدارس است که با نظارت نهاد های امنیتی انجام می گیرد، به این معنی که انتخاب یک مدیر مستلزم تائیدیه از سوی نهادهای امنیتی و اطلاعاتی رژیم است. "خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل"

 

کتب، محتویات درسی و مدارس

در سیستم آموزشی ایران، درس و مدرسه تابع سیاست است و سیاست بخشی از دین اسلام، بنابرین تمامی کتب درسی نیز بر اساس اصول دین پایه ریزی شده است.

 در جهان بینی اسلامی، انسان فاقد اختیار است و باید مقلد باشد، سرنوشت انسانها از قبل از سوی خدا تعین گشته و همه افراد باید تمام و کمال قوانین اسلامی را بدون چون و چرا قبول و اجرا کنند، به این معنی که هر کس به همان سرنوشتی که برایش تعین گشته است باید راضی باشد، هرنوع پرسشی در اینباره ممنوع است. خوشبختی در این دنیا فانیست و آخرت گرایی و توسل به قرآن و اهل بیت و هر نوع خرافه دیگری از واجبات است و سرپیچی از آن از گناهان کبیره محسوب می شود.

تمامی کتب درسی به قصد مغز شوی و تزریق ایدئولوزی اسلامی و بر مبنای تقلید گرایی طراحی شده. یادگیری اجباری قرآن و دیگر کتب دینی از همان سال نخست آغاز می گردد، از همان ابتدا کودکان از محیط آموزشی سالم، شاد، یادگیری علوم امروزی و پرورش فکری، آگاه گری، خلاقیت  و پرسش گری محروم هستند. در عوض تسلیم پذیری، گوش به فرمان بودن و  تمکین را یاد خواهند گرفت. کودکان و نوجوانان به جای یادگیری مهارتهای زندگی فردی و اجتماعی، به نیروی کاری از قبل برنامه ریزه شده ای با هدف خدمت به حاکمیت سرمایه داری اسلامی بدل می شوند.

 پژوهش گری در سیستم آموزشی ایران با  پاسخهای از پیش تعین شده، جایگزین شده است. لذا با نگاهی به فارغ التحصیلان، حداقل در سی سال گذشته  به راحتی می توان مشاهده کرد که اکثر کسانی که حتی مدارک عالی را نیز دریافت کرده اند، فاقد خلاقیت و حتی توانایی اداره یک زندگی ساده خانوادگی هستند چه برسد به سطح ماکرو در جامعه. فساد نهادینه شده، رشوه خواری و باند بازی، سیستم ارباب و رعیتی و حلقه به گوش بودن را در تمامی مراکز اداری به راحتی می توان دید.

 استفاده ابزاری از دانش آموزان در مراسمات دولتی، مذهبی و راهپیمایی های سیاسی این واقعیت را به ما نشان می دهد که در سیستم آموزشی این کشور، دانش آموز بردگانی بیش در خدمت حاکمیت نیستند.

تبعیض جنسیتی، نابرابری جنسی، جنس دوم بودن زنان، مردسالاری در کتب درسی نمایان است و از همان کودکی این تفکر عقب مانده را در کودکان رشد و اشاعه می دهند. برگزاری جشن تکلیف برای دختران ۹ ساله در حقیقت با هدف آماده کردن کودکان دختر (ازدواج کودکان) برای تبدیل شدنشان به بردگان جنسی زیر نام ازدواج و ترک تحصیل اجباری ، از جنایاتی است که به شکلی سیستماتیک از سوی حاکمیت اسلامی، طی چهل سال گذشته اجرا شده است.

 یکی از نکات قابل توجه در نظام آموزشی این کشور، خصوصی سازی آموزش است. به دنبال اجرای سیاستهای بانک تجارت جهانی و صندوق بین المللی پول در ایران، یکی از مراکزی که خصوصی شد مدارس و دانشگاه های کشور بود که حاکمیت با اشاعه مدارس خصوصی (غیرانتفاعی) در حقیقت همان ساختار آموزشی را از طریق مدارس خصوصی به منظور برداشتن هزینه ها از دوش دولت و به دوش خانواده گذاشته و از سفره خالی آنها تامین می گردد و دولت از هر گونه مسئولیت پذیری در این رابطه سرباز می زند. در واقع تحصیل دانش آموزان به یک بازرگانی پر منفعت تبدیل شده است. عدم امکانات ایمنی، رفاهی و کیفیت آموزشی در مدارس دولتی باعث شده که عملا کودکان طبقه کارگر و زحمتکش جامعه از دسترسی به آموزش باکیفیت محروم باشند و از سوی دیگر طبقه متوسط و دارای جامعه با پرداخت پول و بدون یادگیری و بدون هیچ زحمتی هر مدرکی را که بخواهد به دست می آورند.

 موسسات کنکور و غیر انتفاعی در این کشور خود به معضلی تبدیل شده و باعث شکل گیری مافیای کنکور و آزمونهای تخصصی پولی برای استخدام در مراکز  دولتی و خصوصی شده است. مافیای کنکور از طرق مختلف از فروش جزوات و کلاسهای آموزش گرفته تا فروش سوالات امتحانی، به عرصه ای برای ثروت اندوزی یک عده سرمایه دار بدل شده است.

 یکی دیگر از طرحهایی که طی سالهای اخیر با هدف کسب درآمد بیشتر و خالی کردن جیب مردم و مجبور کردن خانواده ها برای فرستادن فرزندانشان به مدارس خصوصی به کار گرفته شده است، طرح هدایت تحصیلی است. در حقیقت هدایت تحصیلی همان برگه سرنوشت سازیست که در پایه نهم  و در پایان دوره اول متوسطه از سوی مدارس و معلمان برای دانش آموز صادر می شود.

 در این برگه که در آن تلاش و استعداد دانش آموز کمترین نقش را دارد، رشته ها تحصیلی بر مبنای مکان و منطقه زندگی او تعین می گردد به این معنی که دانش آموزان مناطق محروم علارغم توانایی و هوش بالا باید در مناطق خود و بر اساس سهمیه مدارس دولتی موجود در محل زندگی خود در رشته های از قبل تعین شده، ادامه تحصیل دهند. در صورتی که دانش آموز بخواهد رشته مورد نظر خود را انتخاب کند باید به مراکز و مدارس خصوصی مراجعه و مبالغ هنگفتی را به این مدارس پرداخت کند. این مسئله عملا خود به سد محکمی بر سر راه آنها و آینده شان بدل گشته و بعضا باعث سرخوردگی وحتی ترک تحصیل آنها می شود. از طرفی فرزندان خانواده های طبقه پولدار جامعه در صورتی که بخواهد رشته تحصیلی مورد علاقه خود را ادامه دهند به آسانی و بدون برگه طرح هدایت تحصیلی و تنها با پرداخت شهریه های گزاف در مدارس خصوصی (غیرانتفاعی) ثبت نام کرده و حتی در صورت عدم استعداد وهوش لازم با پرداخت پول مدرک تحصیلی خود را دریافت دارند.

سیستم گزینشی، ممنوع بودن ایجاد تشکل و عدم آزادی بیان، سرکوب، خفقان و فشارهای پلیسی و نظامی نه تنها معلمان، بلکه دانش آموزان پایه های بالا و بعدها دانشجویان را نیز شامل می شود.

 اما نکته حائز اهمیت اینجاست که علارغم تمامی دستگاه های سرکوب، تحقیر و تحمیق موجود، نسل جوان امروز نه تنها به قوانین ارتجاعی رژیم تمکین نکرده است نه تنها فریب نخورده و سکوت نکرده است، بلکه در اعتراض به تبعیض، ظلم، زندان، فقر، نابرابری، بی عدالتی و فساد به میدان آمده است و این رژیم را به مقابله طلبیده است. اعتراضات دی ماه ۹۶، آبان ۹۸  و اعتراضات دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب طی این سالها این واقعیت را به ما نشان می دهد که جمهوری اسلامی در تمامی سیاستهایش شکست خورده و در سراشیبی سقوط قرار دارد.

 بخش بزرگی از معلمان و خصوصا معلمان نهضت سواد آموزی، حق التدریسی و کارنامه سبزها بدون امنیت شغلی همانند دیگر کارگران و مزدبگیران جامعه مجبورند با درآمدی چند مرتبه زیر خط فقر زندگی و معیشت خود وخانواده هایشان را تأمین کنند.

با تمام این اوصاف نیز بسیاری از معلمان مسئولیت پذیر جامعه که خود را در برابر تمامی این مصائب مسئول می دانند، از سوی مجبورند با محتوای خرافی کتابها درسی بجنگند و از دیگر سوی با خصوصی سازی آموزش وپرورش و تلاش برای ایجاد تشکل های صنفی دست و پنجه نرم می کنند. که در اینصورت با دستیگری، انفصال از خدمت، اخراج و زندان  روبرو می شوند، اما با تمامی این موانع معلمان مبارز کشور، طی سالهای اخیر و خصوصا دو هفته گذشته با برپایی تجمعات اعتراضی  به مصاف این فجایع رفته اند.

 معلمان به عنوان بخشی از جامعه کارگری کشور همانند دیگر کارگران و دیگر اقشار زحمتکش جامعه برای به زیر کشیدن این همه ظلم و بی عدالتی، برای ایجاد یک دنیای بهتر، یک زندگی سالم و مرفه برای همگان و برای ایجاد یک نظام آموزشی مبتنی بر پیشرفتهای علمی، نظری و فنی جهان امروزه و برای تامین آموزش رایگان و بدون دخالت دین و برای در هم پیچیدن این نظام وارونه سرمایه داری اسلامی، هیچ راهی ندارند مگر اینکه اعتراض و مبارزات خود را با مبارزات طبقه کارگر گره بزنند.

 معلمان مبارز با ایجاد پیوند و همبستگی سراسری، همزمان با خواست و مطالبات مطرح شده خود، خواست آموزش رایگان، لغو جداسازی جنسیتی، آزادی معلمان دربند، برخورداری از فرصت های برابر برای همه در آموزش و پرورش، محیط شاد آموزشی عاری از دخالت مذهب، محیط امن و سالم آموزشی را باید به امر و خواست عمومی جامعه تبدیل کنند. 

 تحقق این خواستها امکان پذیر نیست مگر با سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و برپایی یک دنیای آزاد و برابر که متکی بر خواست و اراده اکثریت جامعه و یک نظام شورایی باشد و این مهم تنها با همبستگی با طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه امکان پذیر است.