برای انتشار مجدد این نوشته دو دهه قبل (۱۳۸۳)، یک ادیت مختصر شده و در بخش آخر، یک مقاله مستقل و اما مربوط به این موضوع، به آن اضافه شده است.
هدف این نوشته شرکت در یک جنگ جاری ظاهرا فرهنگی است که شبانه روز از زنان قربانی میگیرد. اما این فرهنگ و این جنگ، مدافعین حرفه ای و احزاب سیاسی متعدد ناسیونالیست کرد پشت سر دارد، که فرهنگ و سنن و آداب و رسوم آبا و اجدادی را جزو مقدسات خود میدانند. اگر مجموعه فرهنگی دوران کهنه بشر، جزو مقدسات ناسیونالیسم کرد و جنبش کردایتی اند، برای زن در کردستان، اینها دسته جمعی، طوق بندگی، ابزار سرکوب خشن روزمره، سلاح قتل و کشتار، و موانع جدی در برابر امر رهایی زن اند. این نوشته به جنگ همین تولیدات فرهنگی عصر جهالت، و مقدسات امروز عده ای، آمده تا در جنگ برای رهایی زن راهی باز کند.
مقدمه
مبارزه برای رهایی زنان، جنبش عظیمی به وسعت جامعه امروز ایران است. این مبارزه رهایی بخش، تنها رو به حکومت اسلامی نیست. یک سنگر مهم این جنبش، مبارزه ای هر روزه در عمق جامعه، عليه سنن و اخلاقیات و فرهنگ کهنه و مردسالار ملی۔ اسلامی است. حاکمان اسلامی رشد و پیشرفتهای روز افزون فرهنگ برابری طلبی زن و مرد و مبارزه برای آزادی و رهایی زن در ایران را تهاجم فرهنگی امپریالیسم مینامند. این فرهنگ امروزه در ایران از پشتوانه ای قوی در میان مردمان آزادیخواه بهره مند است. این فرهنگ بطور طبیعی هیچ ربطی به فرهنگ سنتی و "خودمانی "ایرانی" ندارد. در تقابل با آن است. سرعت رشد آن هم بستگی به سرعت عقب زدن ارتجاع در تمام عرصه های زندگی است. علیرغم اینکه مبارزه برای آزادی زنان در ایران اساسا یک جنبش سراسری است، ولی در تقابل با سنن و فرهنگ کهنه، در مناطق مختلف ایران، ناچار از ایجاد سنگربندیهای ویژه ای است. امروزه در کنار حکومت اسلامی، تنها فرهنگ مردسالار و سنتی ایرانی نیست که در برابر جنبش آزادی زن ایستاده است. در مناطق مختلف ایران، آنجا که فرهنگ کهنه و سنتی در چهارچوبهای قومی و بومی، خود را به اسم فرهنگ ملل مختلف به جامعه تحمیل میکنند، یک موضوع کار اضافی و تقلایی ویژه در نبرد با کهنگی در دستور جنبش برابری قرار میگیرد. هدف این نوشته، کمک به رشد و روشن بینی این جنبش، در گوشه ای از ایران است که فرهنگ سنتی و کهنه در جامعه، به اسم فرهنگ اصیل کردی در مقابل آزادی زنان نه فقط مقاومت میکند، که جنایت می آفریند. جنبش آزادی زنان در کردستان، بویژه در سالهای اخیر پیشرویهای قاب توجهی نموده است. محصول آن، در کنار پیشروی کل جنبش آزادیخواهی، بخش وسیعی از جامعه در کردستان را تحت تاثير قرار داده است. فرهنگ مدرن در کردستان، امروز از پشتوانه وسیع مردمان آزادیخواه و برابری طلب، بویژه نسل جوان بهره مند است. در همان حال، فرهنگ سنتی در میان نسل جوان امروزی، پدیده ای رو به زوال و نابودی است. همین امر کمک میکند که مبارزه برای رهایی زنان در کردستان، از نیروی اجتماعی قدرتمندی انرژی بگیرد. فرهنگ سنتی در کردستان، همانند كل سنن کهنه در ایران، قانون و دولت و نیروهای سیاسی ملی و مذهبی را پشت سر خود دارد. این فرهنگ "خودمانی" نوعی از همان فرهنگ حاکم در جوامع شرقزده است. تفاوت ماهوی با فرهنگ سنتی ایرانی و عرب و ترک و پاکستانی و... ندارد. تفاوت ها اساسا در رنگ و بعضی از ویژگیهای محلی و بومی و منطقه ای است. این فرهنگ، مانند تمام فرهنگهای سنتی در دنیای شرقزده، ترکیبی از اسلام، سنن دوران جهالت بشر و بقایای تولیدات قبایل و عشایر دوران های ماقبل سرمایه داری اند.
فرهنگ سنتی کردی، در عین حال بخشی از ساختمان سیاسی جنبشی است که ناسیونالیسم یا ملی گرایی کردی یا جنبش "کردایتی" نام دارد، که توسط احزاب رنگارنگ نمایندگی میشود.
این مسئله، معضل زن کردزبان به تنهایی نیست. زن عرب زبان در جنوب ایران نیز از این ستم فرهنگ بومی، که اساسا فرهنگ قومی عشیره ای ناسیونالیسم عرب است، بشدت رنج میبرد. آنجا هم از زن خواسته میشود که ارزشهای قومی و قبیله ای عشایر عرب زبان را بطور ویژه رعایت کند. این مسئله مشکل زن بلوچی زبان و ترکمن و هر منطقه منتسب به اقوام یا ملیت های متفاوت هست. در تمام این مناطق، در کنار نابرابریهای رنگارنگ، فرهنگ بومی سنگین ترین طوق بندگی بر گردن زن است. به همین دلیل، جنبش آزادی زنان، در کنار مبارزه بی امان علیه فرهنگ مردسالار در سطح سراسری، قوانین ضد زن و نظام اسلامی، موظف است جبهه های محلی نیز عليه سنت و فرهنگ بومی و قومی ایجاد کند. این نوشته جوابی به این نیاز در سطح كردستان، و در جهت تقویت جنبش آزادی زنان در کل ایران است. در این بحث، حتی الامکان به جایگاه زن در تمامی عناصر یا فاکتورهای تشکیل دهنده فرهنگ سنتی پرداخته میشود. لذا به موقعیت زن در سنی گری (مذهب مورد دفاع ناسیونالیسم کرد)، در مناسبات روزمره زندگی، در زندگی درون خانواده، در عشق و علاقه جنسی و سکس، در هنر و ادبیات، در سیاست و احزاب ملی گرا، و در ارزش و اخلاقیات روزمره پرداخته میشود. در خاتمه به پایه های سیاسی اجتماعی ویژگیهای موجود در فرهنگ سنتی کردی در نگاهش به زن اشاراتی میشود.
زن در اسلام دین مورد دفاع ناسیونالیسم کرد
اسلام بخش مهمی از ماتریال زیرساخت فرهنگ و جنبش ناسیونالیسم کرد را تشکیل می دهد. در اثبات این نکته، منجمله میشود به رادیوی حزب دمکرات کردستان ایران به مثابه سخنگوی اصلی ناسیونالیسم کرد اشاره کرد، که حاکمیت اسلام بر ایران را کافی نمیداند و هر روز برنامه هایش را با "آیاتی چند از قرآن کریم" شروع میکند. احزاب ملی گرای کرد همیشه مردم کردستان را "ملت مسلمان کرد" مورد خطاب قرار میدهند و اسلام را بخشی از هویت "ملت کرد" میدانند. بنابراین لازم است ابتدا از اسلام آغاز کرد، و به بردگی زن در این ایدئولوژی نگاه کرد که بخشی از بنیادش بر خصومت عليه وی استوار است؛ بیست و چند سال از حکومت اسلام در ایران گذشته است. بیست و چند سالی که پر از تجربه و مشاهده از نزدیک رفتار اسلام و دین با زن بوده است. به همین دلیل نشان دادن جایگاه زن در اسلام آسانترین کار است. هر رهگذری که ذرهای بینش انسانی برای دیدن حقوق زن دارد، با عبور از هر خیابان زیر سلطه نمایندگان خدا، ميتواند ببیند که اسلام با زن چه ها کرده است. طبعا اهل "علم" و آیات عظام سنی مذهب در کردستان سعی و تقلای بی ثمری کرده اند تا ثابت کنند که آنچه مردم شاهدند، نه اسلام واقعی، که اسلام غيرمحمدی است، شیعه است، خدانشناس است، و از دین سوء استفاده کرده اند! اینها فراموش میکنند که "امت سنی" هم از زندگی زناشویی پیامبر اسلام و داستان بیست زنش، و "ازدواجش با کودکان هشت نه ساله امثال عايشه اطلاعات کمی ندارند. از اینها گذشته، خدا خود یک موجود مذكر است، از ۱۲۰ هزار پیغمبر خدا، احدى زن نبوده است. زن هیچ جایگاهی در سلسله مراتب مذهبی ندارد. نبوت، امامت، ولایت، نماز جمعه، اذان، خطبه، پیشنمازی، قضاوت و... همگی در حیطه اختیار مردان است. البته نعمت بزرگی می شد، اگر زنان از اسلام و عبادت و بندگی بطور کلی محروم می شدند! منتها این محرومیت نه برای نیکی در حق شان، که به دلیل ناقص العقل و ضعیف بودن شان از نظر اسلام، و عدم صلاحيت شان در کسب این موقعیتهای دینی، از نظر باریتعالی، بر زنان نازل شده است. در چهارچوب خانواده هم، طبق اوامر خدا، زن حق طلاق ندارد، چون ملک، رعیت و تابع مرد است. موجودی است بی اختیار، تحت سلطه مرد؛ " الرجال قوامون على النسا" ( مردان فرمانروایند بر زنان.- آیه 34 سوره نسا). اینها به اضافه تمامی آیاتی که در قرآن در مورد زن آمده، نشان می دهند که زن در اسلام، در قرآن، نزد خدا و پیغمبر و خلفا و امامان صدر اسلام، جایگاهی در خیلی موارد هم ردیف حيوانات اهلی این مردان دارد. همانطوریکه مرد مسلمان می تواند دو شتر و سه گاو و گوسفند داشته باشد، میتواند به همین تعداد هم زن داشته باشد. حق این حیوانات نزد صاحبان مسلمان شان، کمتر از حق زنان نیست. قرآن در آیه ۲۳ از سوره بقره، از زبان خدای اسلام میگوید؛ "زنان شما کشتزار شما هستند." کسی که این آیه را ببیند و مخالف آن، زن را کشتزار و ملک و مزرعه مردان نداند، رسما با فرموده خدا به مخالفت برخاسته است. در آیه 34 از سوره نسا هم میگوید؛ "مردان را بر زنان حق تسلط و نگهبانی است." لذا زنی که مدعی شود که انسان مستقلی است که نگهبان نمیخواهد، در مقابل امر خدا ایستاده است. به همین دلیل خدا هم بیکار ننشسته و در مقابل زنان نافرمان در آخر آيه 34 از سوره نسا میگوید؛ اگر زنان شما در مقام نافرمانی و سرکشی برآمدند، نخست آنان را پند دهید، اگر به راه نیامدند از هم خوابگی محرومشان کنید، و اگر باز تسلیم نشدند و اطاعت نکردند، "اضربوهن" آنان را بزنید. در آیه 16 از همین سوره آمده است؛ "زنانی که عمل ناشایست انجام دهند، 4 شاهد مسلمان بر آنها بخواهید، چنانچه شهادت دادند آنها را در خانه نگهدارید تا زمان مرگشان فرا رسد." و به این شیوه، خدای بزرگ اسلام در مغز تمام بندگان خود می خواند که نظرش در مورد زن، همان احکامی است که سیاه بر سفید بر صفحات قرآن نقش بسته است. بالاترین حقي که زن در اسلام دارد، در ارث و شهادت است، که دو نفرشان میتوانند به اندازه یک مرد به حساب آیند! | از آیات و احادیث و خلفا که بگذریم، زندگی زن در تمامی ممالکی که امروزه اسلام و از قضا اسلام سنی هنوز دستی در قدرت و جامعه دارد، برای کسی که چشمانش باز است، بیش از اندازه روشنگر است. این اسلام با تمامی سنن و فرهنگ و اخلاقیاتش، بخشی از همان چیزیست که فرهنگ سنتی کردی نام دارد. طبعا اسلام تنها دینی نیست که در جامعه کردستان به جان ارزش انسانی زن افتاده است. اینجا و آنجا شاخه هایی از مذاهب دیگر را هم میشود در جامعه کردستان دید، که به دلیل خصومت یکسان تمامی ادیان نسبت به زن، تفاوتی با اسلام ندارند. از بدشانسی جنس مونث، چه ادیانی که خدایشان آن بالاهاست، چه آنها که خدایشان در همین نزدیکیها، شیطان و گاو و سگ و آتش است، در سنت و مذهب هیچکدام شان، زن با مرد برابر نیست. دین بطور کلی محکمترین ستون ساختمان کهنه مردسالاری است، که متاسفانه در پایه گذاری كل فرهنگ شرقی جایگاه ویژه ای دارد. به این نکته باز خواهیم گشت.
زن در مراودات روزمره
اگر در اسلام که بخشی از فرهنگ سنتی را تشکیل میدهد، زن جزو متعلقات مرد تعریف شده است، در بقيه عناصر تشکیل دهنده فرهنگ سنتی نیز زن همان جایگاه را دارد. به همین دلیل، در زندگی روزمره، در این فرهنگ، زن همان ضمیمه مرد است و اغلب با نام خود مورد خطاب قرار نمیگیرد. یا خواهر کسی است یا مادر یا همسر کسی. فرهنگ سنتی برای تمامی اینها هم اسامی خود را دارد؛ براژن (زن برادر و خوشکه (خواهر) معمول ترین عناوینی هستند که ظاهرا به نشانه احترام استفاده می شوند. حاجی ژن (زن حاجی) عنوان همسران مردان حاجی، سیدژن (زن سيد)، و ملاژن زن ملا)، از عناوین متداول در این فرهنگ اند. آموژن (زن عمو)، خالوژن (زن دایی)، براژن (زن برادر)، از عناوین مورد استفاده در مناسبات خانوادگی و جامعه هستند.
کلمه زن البته در مورد مردها هم بکار میرود، منتها نه به عنوان صفتی برای احترام، که به نشانه صفتی منفی برای مردان، زمانی که توهین و تحقیر میشوند! مردی که از نظر دیگران مثلا ترسو است، مردی که به هر دلیلی ناتوانیهای معینی دارد، مردی که به هر دلیلی قرار است تحقیر شود، یا مورد اهانت قرار گیرد، عنوان "زن" و یا "ا زن كمتر" میگیرد. حتی پسر بچه ای هم که به هر دلیلی از نظر اطرافیانش ناتوانی یا ضعف معینی دارد، به عنوان "زن" تحقیر میشود! اصطلاح "ژنانیله" (زن صفت) هم در موارد متفاوتی که مرد یا پسر بچه، و بطورکلی جنس مذکر، به دلایل متفاوت مورد تحقیر قرار میگیرد، بکار برده میشود. همین عنوان برای مردی که از نظر اطرافیانش به اندازه کافی ناموس پرست نیست و غیرت مردانه و مردانگی ندارد، نیز بکار برده میشود. در همین فرهنگ وقتی می خواهند از زنی به خوبی تعریف کنند، او را از موقعیت پست زن به جایگاه عالیتر و یا انسانی مرد ارتقا می دهند. برای مثال گفته می شود فلان زن، زن نیست، مرد است، یا در ردیف مردان است، تا بدینوسیله تعریف و تمجید از وی به کمال درجه رسیده باشد!
از آنجا که در تمامی این موارد زن نقش ناموس و ملک مرد را دارد، ارزیابی از وی نیز، از زاویه چگونگی عمل کردن به این نقش، و مطلوبیت جنسی اش در لباس این ملکیت است؛ یا با شرف است، یعنی خود را اساسا برای مرد و صاحبش به خوبی حفظ میکند، یا بی اخلاق است. یا پاکدامن، سنگین و با حیا است، یا سبک، بی حیا، هرزه و ... است. در مقابل، مردان اساسا به نسبت توانایی های مختلفی که دارند، مورد ارزیابی قرار میگیرند؛ عاقل اند، توانایند، باهوش اند، زرنگ اند، ماهر اند، موثر اند، مفيداند، قهرمان اند و.... در مقابل، بالاترین تعریف برای زن، رضایت مرد مالک از "پاکدامنی" و "روسفیدی " زن است! اگر مرد و جنس نرینه قرار باشد خصوصيت و عنوان منفی ای داشته باشد، پست ترین، تحقیرآمیزترین و توهین آمیزترین عنوان که گاها میتواند خون هم بپا کند، همان عنوان و صفت زن و زنانه و یا بی ناموس است(یعنی تسلط کافی بر همسرش ندارد)! اینجاست که نرینه مد نظر میتواند به خود اجازه میدهد آتش بگیرد و خون بریزد! البته جایگاه پایین زن در مراودات روزمره و خیلی از عرصه های دیگر زندگی، ویژه فرهنگ سنتی کردی نیست. بدلیل حاکمیت فرهنگ مردسالار بر جهان، رفتارهای مشابه را هر جا که سنت نفس میکشد، به نسبتهای متفاوت میشود مشاهده کرد. به این نکته نیز باز خواهیم گشت.
زن در خانواده
یکی از حلقه های زنجیری که زن را در بند مردسالاری چهارمیخ کرده است، خانواده سنتی و فرهنگ حاکم بر مناسبات کهنه آن است. اگر خانواده در جامعه سرمایه داری یک سلول اقتصادی تعریف میشود، در نگهداری از فرهنگ سنتی نیز به مثابه یک واحد محافظ سنن عمل میکند. اگر در اقتصاد بازار آزاد مرد باید بیرون از خانه جان بکند تا نانی فراهم آورد، زن خانه نیز وظیفه دارد برای کمک به تامین انرژی مرد و تولید و بازتولید نیروی کار، شبانه روز مفت و مجانی در خانه کار کند. این نقش زن در کار بی اجر و مزد برای آماده کردن نیروی کار در روز بعد، اساس و پایه اقتصادی بی حقوقی زن است که در چهارچوب خانه و به عنوان بخشی از کار خانه که گویا نه وظیفه سرمایه دار که از وظایف خود اهل خانواده است، که به عنوان وظیفه مادرزادی به زن واگذار میشود. در غیبت این نیاز سرمایه به کار مفت و از این طریق پرداخت دستمزد کمتر و سود بیشتر، زن چنین موقعیت پستی تحویل نمی گرفت و فرهنگ در خدمت سرمایه تولید و بازتولید نمی شد. به این برخواهیم گشت.
این نقش خانه داری است که زن را اسیر خانه میکند. فرهنگ سنتی در توجیه این نقش زن، یاور و همکار دلسوز نظام مبتنی بر کسب سود است. اگر در جوامع صنعتی تر غربی، توجيه موقعیت پایین تر زن در جامعه وظیفه فیلم و مدیا و مطبوعات و هزار و یک تولید فرهنگی و هنری هزینه دار، در لباس "مدرن" برای طبقه حاکمه است، فرهنگ سنتی این کار را داوطلبانه و فعالانه و "مفت" انجام میدهد. طبق فرهنگ سنتی، زن در خانواده کسی است که برایش تصمیم میگیرند، کتکش میزنند، و "یادش میدهند که باید "زن خوبی باشد. زن "خوب" هم در خانواده و در این فرهنگ اعمومی یعنی مطيع و فرمانبردار شوهر، آشپز و خدمتکار و کلفت و مادر خوب، تامین کننده نیازهای جنسی مرد و....
علاوه بر اینها زن به اراده خود حق سفر و بیرون رفتن و تصمیم گیری برای خانواده، در هیچ عرصه ای را ندارد. خانه و خانواده اساسا تحت ملکیت مرد خانه است. دختران خانواده هم در این سلسله مراتب یاد میگیرند که نمونه های کوچکی از مادر باشند، به حرف برادرها، حتی برادر کوچکترها گوش دهند و از فرمان شان اطاعت کنند، باکرگی و پرده بکارت را به نام ماموس مردان و پدر و برادر و خانواده حفظ، و دامن شان را "پاک" نگهدارند. با حیا و با اخلاق هم باشند، تا "روسفید" راهی بازار شوند! وقتی هم قرار است ازدواج کنند، دیگران همگی از آنها صاحب نظرتر، و تصمیم شان در سرنوشت و زندگی آینده آنها تعیین کننده تر است! نه فقط پدر و مادر و برادر، گاها لشکر عمو و پسر عموها هم سهمی در چانه زنی معامله و تعیین نرخ و شرایط معامله دارند! در مقابل، پسر خانواده به باکرگی و روسفید بودن نیازی ندارد، چون قرار نیست کسی باکرگی اش را معامله کند. پسر خود به تنهایی جمع است، در حالیکه جمع دخترانی که قرار است بیرون رفته و یا به سفر بروند، بدون حضور یک جنس مذکر، حتی یک پسر بچه، دستجمعی هم تنها بحساب می آیند! در غیبت پدر، این پسر خانواده است که بر تخت حاکمیت کهنه مردسالاری جلوس میکند و فرمان میراند. طبعا در این عرصه از بی حقوقی زن، فرهنگ سنتی تنها نیست. قوانین مردسالار و اسلامی تکمیل کننده فرهنگ سنتی در سرکوب زنان اند. و فرهنگ سنتی اساسا با حمایت قوانین حاکم است که گاها میتواند بالاتر از توان خود عمل کند. زنی که از شوهرش جدا شده و به هر دلیلی طلاق گرفته و مجرد است، اولا جرات کرده که بی مرد و "صاحب"، و به یک معنی مستقل شده است. ثانيا باید چهارچشمی مواظب باشد تا مورد سرزنش های ناموسی اطرافیان قرار نگیرد. این فرد به شيوه تحقیرآمیزی بيوه زن خطاب میشود. رسما هم کالای دست دوم، مصرف شده و کهنه ای به حساب میاید، که پیدا کردن "مشتری" برایش کار آسانی نیست! نزد احزاب ملی کرد حاکم در کردستان عراق زن بیوه آنقدر بی ارزش است، که وقتی مرد متاهلی، همزمان با هر تعداد از زنان بیوه ازدواج کند، قانونا چند همسری به حساب نمیاید! درست مثل این است که در کنار همسر اولش، صاحب مقداری ابزار و وسایل خانه شده است! (برای زن آزادیخواه خیلی جالب خواهد بود اگر قوانین احزاب حاکم بر کردستان را در مورد زنان و حقوق شان مرور کنند، تا ببیند در آزادی مورد نظر احزاب ناسیونالیست کرد، جایی برای آزادی زن وجود ندارد). برای زنان طلاق گرفته که ، اگر خانه پدری ای در میان نباشد، معلوم نیست کجا باید بروند و چگونه و با کدام تامین اجتماعی باید زندگی کنند، چون فرهنگ کردی سهمی از دارایی های خانواده را سهم آنها نمیداند، در ثانی حتی در صورت امکان مالی، جرات و اجازه زندگی مستقل ندارند، ضمن اینکه برای همیشه به عنوان تحقیر، زن مطلقه نامیده میشوند! این در حالی است که مردانی که بارها ازدواج مجدد کرده اند، در مردانگی از دیگران چیزی هم اضافی دارند. این مردان در مقطع جدایی هم با هیچ مشکلی از نوع مشکلات زنان روبرو نیستند، کسی هم از آنها عنوان مطلقه نمی گیرد. بردگی زن در مقطع جدایی مشخص تر عیان میشود، زمانی که بعداز عمری زندگی و کار و زحمت در خانه اش، از همسرش جدا میشود، یک ریال هم سهم نمی گیرد و باید برود و خانه پدری و مادری را دوباره کشف کند!
نقش خادم و كلفت خانواده بودن زن در این فرهنگ، ربطی به خانه دار بودن و نبودنش ندارد. زن همراه همسرش در مزرعه و کار کشاورزی است. در کوره آجرپزی است. در کارگاه و کارخانه و اداره است. در عین حال، خانه داری و آشپزی و بچه داری و بقيه وظایف زن "خوب" خانواده را بطور اضافی همیشه به دوش باید بکشد! | در این فرهنگ، در هر مناسبتی که مردم جمع شوند، رسما جای مرد و زن از هم جداست. زن حق ورود به مجالس مردانه را ندارد. چون حق برابر با او را ندارد. حضورشان در بین مردان یک عیب به حساب میاید. در همین فرهنگ، به دلیل موقعیت پست زن، حضور مرد نیز در میان زنان کسر شان به حساب میاید! در رفت و آمدهای روزانه به بیرون و ظاهر شدن در ملا عام، مردان سنتی را می بینید که چند قدم جلوتر از زنان راه میروند! جامعه و ارزشهای فرهنگی حاکم، به زن و مرد موقعیت نابرابر داده اند. فاصله چند قدمی زن و مرد در خیابان و در ملا عام، با زبان بی زبانی، میخواهد همین نابرابری را در فاصله قدمهای این مالک و برده نشان دهد. برای مرد سنتی، حتی راه رفتن دوش به دوش و دست در دست زن، بی احترامی به سنتی است که از نسلهای عقب مانده گذشته به ارث برده است در خانواده سنتی، اتاقها هم زنانه و مردانه است. زن در این فرهنگ، به دلیل پایین تر بودن ارزش انسانی اش، اجازه نشستن در جمع مردان را ندارد. آنجا هم که خانواده ای توان داشتن اتاقهای متعدد را ندارد، در همان اتاق مشترک، جای نشستن هر کدام مشخص است. جای مرد، آن بالاها، آنجاست که فرمان میراند و دستور میدهد، جای زن نیز آنجایست که دستور میپذیرد و مدام در رفت و آمد برای خدمت و اطاعت از فرامین مرد است. وقتی همه کارها تمام شد، میتواند در جایی آن پایین ترها بنشیند، وقتی همه خوابیدند زن هم اجازه دارد بخوابد. بچه که بیدار شود، زن باید سریعا برخيزد و به نیازش برسد. و هر روز صبح قبل از آنکه کسی بیدار شود، زن باید کار روزانه اش را شروع کرده و همه را راه بیاندازد...
زن در لباس بومى كردی
لباس سنتی یا بومی کردی، بخشی از افتخارات تاریخی ناسیونالیسم و ملی گرایی کرد است. به همین دليل هم، نویسندگان حزب دمکرات کردستان در شماره یازده نشریه فرهنگی خود، "تیشک"، اظهار تاسف کرده اند از اینکه در دو دهه گذشته، مردم لباس کردی " را کنار گذاشته اند، و به حساب آنها، به لباس بیگانگان روی آورده اند! در هر جا که ارتجاع، و عقب ماندگی سیاسی و فرهنگی خیلی غلیظ نیست، مردم لباس دورانهای سنتی و قدیم خود را کنار گذاشته، و نمونه هایی از آنها را هم در موزه های فرهنگی حفظ کرده اند. دفاع ناسيوناليستها از این پوشش دوران های قبایل و عشایر و فئودال، در کنار دفاع آنها از سنن و فرهنگ کهنه، به دلیل تعلق شان به گذشته و دنیای کهنه، و مخالفتشان با خواستهای نوین بشر است. نیرویی که برای خواستها و آرزوهای امروزین زنان، جوانان و کارگران مبارزه می کند، نیازی به سنن و اخلاقیات و آداب و رسوم عهد عتیق ندارد. لباس سنتی کردی، زنانه و مردانه هردو، پوشش دورانهای اجتماعی و اقتصادی کهنه جامعه بشری در این منطقه است. لباس زنانه کردی، که در زندگی روزانه به هر لحاظی دست و پا گیر است، مهر موقعیت اجتماعی زن در آن دوره را بر خود دارد. مهر مذهب، مردسالاری و ناموس پرستی آن دوره را با خود دارد. در این لباس، زن باید کاملا پوشیده باشد تا چشم دیگران به وی که ناموس کسی است، نیافتد. به این شیوه هم قانون اسلام رعایت شده، هم اصول مردسالار در سنت آبا و اجدادی. این لباس متعلق به دوره ای از تاریخ است که زن به هیچ کاری در دنیای مردن مشغول نیست. دهها متر پارچه صرف شده برای پشتبند و شلوار سنتی کردی، برای تحرک فعال زن در بیرون خانه طراحی نشده است. در دوران قدیم که با دید زیبایی شناسانه فئودال عشیرتی، تکه های کهنه! پارچه را برای بزرگ نشان دادن پایین تنه زن به آن اضافه میکردند، زن بیچاره یکپارچه در دهها متر پارچه گم میشد! در این لباس، به لحاظ زیبایی، میدان مانور برای فرد، اساسا در تنوع رنگ است، نه تنوع مدل. استفاده از مدلهای مختلف و متنوع لباس امروزی در آن ممکن نیست. دامن گشاد و بلند، شلوار گشاد و بلند، شال (پشتبند)، دستمال سر، کولوانه، چاروکه و... که باید به خود آویزان کند، جزو چهارچوب لباس سنتی بوده و تغيير ناپذیراند. این نوع فرهنگ لباس توان رفرم پایه ای را ندارد، نه قادر است شلوارش را تنگتر کند و نه میتواند دامنش را کوتاه کند. در سالهای اخیر رفرمهایی در بعضی از تکه های این لباس به عمل آمده است، ولی هیچ رفرمی توان مدرن کردن این پوشش را ندارد. به همین دلیل، مردم این دوره، بویژه جوان امروزی، دارند به تمامی کنارش میگذارند. این لباس، پوشش کار و زندگی در دوران جامعه سرمایه داری و صنعت و تکنولوژی نیست. انسان با این پوشش، در صورت کار با ماشین، هر لحظه باید مواظب باشد به پیچ و مهره های محل کار گیر نکند. باز هم از زاویه زیبایی زن، این لباس طوری طراحی شده است، که تمامی اعضای بدن انسان از فرق سر تا نوک پا را کامل می پوشاند، و زیبایی بدن را تماما مخفی نگهمیدارد. به همین دلیل جمهوری اسلامی هم، با لباسهای سنتی و بومی این نوعی مشکلی ندارد. تفاوت دستمال سر روسری کردی با روسری اسلامی اساسا در رنگ آن است. تفاوت بین لباس سنتی و امروزی، تفاوت دو مدل معمولی لباس نیست. تفاوت لباس در دو نقطه متفاوت جهان هم نیست. یکی لباس کردی نیست و دیگری خارجی. این دو شکل، به دو دوران متفاوت تاریخی جامعه بشر متعلقاند. کسی که لباس امروز جامعه جهانی را لباس فارسی و لباس بومی و محلی متعلق به دورانهای تاریخی پیشین را لباس کردی مینامد، هنوز در چهارچوب افکار کهنه جامعه فئودالی گرفتار است و فرهنگ شهر را، و جامعه سرمایه داری را ندیده است. این نگرش متوجه نیست که رشد سرمایه داری در جامعه، کاربرد لباس سنتی را بر انداخته است، و مردم را از استفاده آن معاف نموده است. آنکه بر ضرورت لباس سنتی تاکید دارد، در مقابل تحولات قطعی اجتماعی و تاریخی سنگر گرفته، و موجب میشود افکارش را قبل از لباس سنتی به موزه بسپارند. امروزه در کنار تغییراتی که در فرم این لباس سنتی ایجاد شده (شاید همان اندازه که در مانتو و روسری اسلامی ایجاد شده)، بخش اعظم جوانان شهری و اقشار تحصلیکرده جامعه آنرا کنارگذاشته اند.
بخش جدی زنان جوان امروزی میدانند که هر جا سنت کهنه قوی است، سهم زن از زندگی و آزادی کم است. فرق هم نمیکند این سنت در پوشش است، یا در رابطه زن و مرد، یا در دنیای علاقه و تمایلات جنسی در پوشش سنتی باید زیبایی بدن را مخفی کند، در رابطه جنسی با مرد، عشق و علاقه اش را باید پنهان کند. در میدان توقعات اجتماعی، باید خواست برابری طلبانه اش را حذف کند، در مادیات زندگی نیز باید از استقلال اقتصادی اش چشم بپوشد. ناسیونالیسم کرد در نداشتن هیچ آرمانی برای رهایی مردم، لباس بومی را به بخشی از هویت خود تبدیل نموده است. اینها در سالهای قبل خوشحال بودند که زنان در مقابل اجبار مقنعه و لباس سیاه اسلامی به نسبت معینی به لباس سنتی روی آورند. با گذشت بیش از دو دهه از مبارزه مردم عليه حکومت و قوانین و فرهنگش، فرهنگ سنتی کردی نیز از تعرض مدرنیسم مردم در امان نبوده، و امروز اساسا در حاشیه زندگی جامعه کردستان است. ناسیونالیستها و ملی گرایانی که لباس سنتی کردی را به يونيفرم نیروی نظامی شان نیز تبدیل کرده اند، در رنگ و رخسار نیز عقب بودن خود از جامعه را به عیان آشکار میکنند. جوان امروزی در کردستان، به درست لباس بومی را به موزه ها سپرده است، و با مدافعين رسمی آن نیز همان خواهد کرد. وجود اسلام در قدرت، نعمتی برای محفوظ ماندن سنن کهنه در جامعه کردستان هم هست. لذا جارو شدن اسلام در سطح سراسری، سنت و عقب ماندگی فرهنگی را هم جارو میکند. انقلاب آتی ایران فقط ضد اسلامی نخواهد بود، ضد هرگونه عقب ماندگی فرهنگی و سنن عتيق هم خواهد بود.
زن در عشق، علایق جنسی، و ازدواج؛
زن در فرهنگ سنتی جزو متعلقات مرد است و به نیازهای او جواب میدهد. لذا اینجا هم مثل بقيه عرصه های زندگی، در این رابطه ارزشمند انسانی نیز زن تقریبا هیچکاره است؟ رسما معشوقه است. یعنی کسی است که عاشقش میشوند. این مرد است که عاشق میشود. مرد است که سراغ زن میرود و انتخاب می کند. مرد هر اندازه بتواند دوست زن و معشوقه داشته باشد، به همان اندازه میتواند به اطرافیانش فخر بفروشد، و از دیگران تعریف و تمجید بشنود! زن اگر این خصوصیات مرد را دارا باشد و خدای ناکرده کفر کرده و از علایق جنسی اش بگوید، فاسد و بی اخلاق و فاحشه است! همانقدر که مرد باکرگی لازم ندارد، زن برعکس، باید چهارچشمی مواظب باشد و به قیمت جانش از "پرده حفاظت کند. در این فرهنگ، زنی که بدون بکارت ازدواج میکند، جنس معیوب و نامقبولی است، که به صاحب قبلی اش، به خانواده و پدر و برادرش برگردانده میشود. از بدشانسی زن، حالا معلوم میشود که در لحظاتی که وی زمانی می پنداشته لذتی از سکس می برده است، قلعه مردان قبیله به تصرف دشمن در آمده است. و آن دو قطره ناگهان جاری شده هنگام سکس، نه خون بدن وی، که ناموس و شرف خیل بیچاره ای بوده که باد برده است! زندگی همچون زنی اگر خاتمه داده نشود، در تمام عمر زیر فشار غیر قابل تحمل ناموس داران است. به همین دلیل در ایران، امروزه درست کردن و دوختن پرده باکرگی باید گفت برای مردان ناموس پرست ایرانی - کسب و کار پزشکان و پرستاران زیادی را رونق داده است! (در حاشیه قضيه بکارت، یکی از دوستان به شوخی میگفت که پرده موجب ایجاد شغل برای خیلیها در جامعه شده است؛ تعداد زیادی جراح، دوزنده، قاتل، و در نتیجه زندان بان و دادگاه و قاضی و قانونگذار.
در این فرهنگ، زن همانند مرد، به دنبال پیدا کردن معشوق خود نیست، کسان دیگری به دنبالش اند، به خواستگاری اش میروند، معامله اش میکنند، و رسما مانند هر کالایی، قیمت دارد و معادلش، پول و طلا پرداخت میشود! جالب این است که در مقطع ازدواج هم، این مرد (داماد) و خانواده و دوستان وی هستند که جشن میگیرند و می رقصند، نه زن (عروس) و خانواده و دوستان وی! کسی که از این پدیده غريب تعجب کند، جواب میگیرد که، بالاخره اگر مردی "زن میگیرد"، حق دارد برای بدست آوردن این کالای گرانبها جشن و شادی راه بیندازد. از نظر این فرهنگ، در حالیکه نه خانواده عروس مردی بدست آورده اند، و نه دخترشان کسی را گرفته است، جشن و شادی معنی ندارد! در رابطه جنسی زن و مرد در زندگی زناشویی هم، رابطه جنسی اساسا نه بر مبنای خواست و علاقه طرفین، که بر خواست یکطرفه مرد متکی است. این مرد است که تعیین میکند چه زمانی، کجا و چگونه سکس داشته باشند. زن در این رابطه اساسا یک وسیله است. کالایی است "گرفته شده، معامله شده و خریداری شده که صاحبش هرگاه اراده کند از آن استفاده میکند. لذا زن وظیفه دارد هر آن به خواست صاحبش عمل کند! نتیجتا امر ارضا شدن جنسی زن در سکس، مسئله مرد نیست، و چه بسیار زنانی هستند که در تمام طول عمر خود یک بار هم ارضا نمیشوند و نشده اند. چه بسیار زنانی هم هستند که اساسا از ارضا شدن هیچگونه تصوری ندارند. اگر در دنیای بیرون و در ملا عام، گوش دادن به حرف زن از بی غیرتی مرد محسوب میشود، در سکس هم تن دادن به حرف و خواست او و اشکالی از سکس که به ارضای جنسی زن کمک میکند، نه فقط برای مرد غیرتمند لذتبخش نیست، که مایه شرم هم هست!! | امروزه که در میان مردمان مدرن، رابطه جنسی مرد بدون تمایل زن تجاوز محسوب میشود، در فرهنگ سنتی کردی، همانند همه فرهنگهای سنتی، تجاوز وقتی معنی میدهد که فرد دیگری، به غیر از "صاحب" قانونی زن، با او سکس داشته باشد. در این فرهنگ، زن تا آنجا که به خواست جنسی مرد جواب میدهد، به وظیفه اش عمل کرده است. وقتی که به دنبال خواست و علاقه خود رفت، بدکاره ای محسوب میشود که دنبال هوی و هوس شیطانی اش رفته است. به همین دلیل سرزنش ملت، لعنت خدا و تیغ ناموس را به جان خریده است!
زن در زبان سنتی کردی
زبان وسیله ارتباط میان انسانهاست. منتها این وسیله، ابزار ارتباط بین انسانهایی است که فرهنگ های متفاوتی بر زندگی شان حاکم است. زبان فرهنگ سنتی کردی به مثابه وسیله ارتباط در مناسبات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعه ای مردسالار است که در آن به زن موقعیت بشدت پستی داده شده است. به همین خاطر، این زبان، به دلیل کاربردش در این مناسبات و به دلیل حاکمیت فرهنگ سنتی کردی بر آن، تا آنجا که به زن برمیگردد، بشدت مردسالار، ضد زن و کهنه است. در این زبان تنها در صفاتی چون ضعیفه، خواهر، زن فلانی، ناموس و غیره نیست، که زن شخصیت مستقلی ندارد. در عرصه های دیگر زندگی نیز جای زن به عنوان انسان مستقل در زبان سنتی کردی بشدت تنگ است. در این زبان، برای کلمه "ازدواج"، به عنوان مقوله ای که معنی شروع رسمی زندگی زناشویی دو طرف را برساند هیچ معادلی وجود ندارد. برای یافتن کلمه مناسب برای این امر، در زبان مدرن کردی، از زبانهای دیگر یاری گرفته شده است. مثلا در ایران از فارسی مدرن و در عراق از عربی مدرن کمک گرفته شده است. در زبان مورد استفاده فرهنگ سنتی، زن به کسی داده میشود، توسط کسی گرفته میشود، به عقد کسی در میاید و هر بلایی سرش میاید، اما به عنوان انسان مستقل "ازدواج نمیکند! در سکس و رابطه جنسی زن و مرد نیز افعال و کلماتی بکار برده میشوند که در آنها موقعیت بالای مرد و جایگاه پست زن به روشنی ملحوظ است. اینجا نیز برای یافتن کلمات و افعالی که شایسته بکارگیری در یک رابطه انسانی، برابر و دوطرفه باشند، اساسا باید سراغ زبانهای مدرن شده دیگر رفت و زبان کردی را به کمک آنها غنی و مدرن کرد. زن در زبان کردی فرهنگ سنتی، تا زمانی که باکره است "دختر" است، حتی اگر در دوران پیری و لب گور باشد. زمانی هم که باکره نیست، زن به حساب میاید، حتی اگر همچون عایشه در کودکی و نه سالگی به تصرف محمد، پیغمبر اسلام درآمده باشد! در روابط خانوادگی، خیلی وقتها برای پرهیز از آوردن اسم و اشاره مستقیم به ناموس مرد، جهت رعایت مرد و احترام به مالکیتش، زن به عنوان "منزل" و "بچه ها" ی مرد مورد اشاره قرار میگیرد. یکی از دوستان که در یکی از کشورهای اروپایی کارش مترجمی بود، تعریف میکرد که شبی، برای یک خانواده کرد زبان عراقی، تلفنی ترجمه میکرده است. گویا زن خانواده خونریزی داشته است، همراه شوهر و بچه شان شبانه پیش دکتر میروند. مرد خانه به دکتر میگوید که "بچه" اش خونریزی دارد. پشت تلفن، قضيه توسط آن دوست برای دکتر ترجمه میشود. دکتر میپرسد که کجای بچه خونریزی میکند، جواب میگیرد، "آنجا"ی بچه! خود مترجم بعداز کلنجار رفتن های زیاد برای روشن شدن قضيه، مشکل پیش آمده شده را با دکتر در میان میگذارد و میگوید که پدر حاضر نیست بگوید کجای بچه خونریزی دارد، بلکه از مادرش بپرسیم تا مسئله را به روشنی توضیح دهد. وقتی از زن خانواده میپرسند، میگوید شما درست متوجه نشدید، منظور شوهر من از بچه "منداله كان"، من هستم نه بچه مان! دوست من میگوید، از آنزمان به بعد، وقتی تلفنی ترجمه دارد و اسم بچه به میان میاید، عادت کرده که سن "بچه" را سوال کند، تا روشن شود که منظور از بچه، زن است یا بچه! البته در کنار اینهمه تحقیر زن، طوق دیگری نیز در زبان کهنه کردی برای زن ساخته شده، به اسم "عهيبه" (عيب است). اگر زن به خودش برسد و شیک بپوشد و آرایش کند، اگر مردی را دید بزند، به میل خود بگردد و سفر کند، عاشق شود و... برایش عيب به حساب می آید! زیر نگاه کهنه این زبان و فرهنگ، زن باید چهار چشمی مواظب راه رفتن، غذا خوردن، صحبت کردن و خندیدن و هر گونه حرکت خود باشد تا عیب به حساب نیاید. در غیر اینصورت "عه يبه" پتکی است سنگین بر سرش، سایه ای است در تعقیب زن، صدای گوش خراش دعوت به اطاعت از فرهنگ کهنه، وجدان ناموس همیشه هوشیار و افسار کنترل جامعه فزول بر هر گونه جنب و جوش آزادانه زن.
بطور خلاصه، زبان کردی وقتی که با استفاده از فرهنگ لغات زبانهای دیگر، و کنار نهادن عناصر کهنه آن، غنى و مدرن نشده است، در برخورد به زن، ابزار تحقیر و توهینی است که مدام شخصيت، حرمت و کرامت انسانی وی را مورد حمله قرار میدهد. بعضی از ادیبان و شخصیتهای فرهنگی ناسیونالیست کرد گاها خواسته اند و تقلا کرده اند تا زبان کردی به اصطلاح خالص و "پاک" ی بدست دهند. اینها برای این کارشان، نه دنبال مدرن کردن زبان کردی و غنی کردنش به کمک زبانهای زنده جهان، که سراغ محروم کردنش از کلمات و عبارات زبانهای دیگر بوده اند. اینها از نظر خود البته خواسته اند زبان کردی را کمک کنند. ولى چهارچوب ناسیونالیستی تفکراتشان و کهنگی عقاید سیاسی فرهنگی شان، اجازه اندیشیدن به مدرنیزاسیون و امروزی کردن این زبان را به آنها نداده است. زبان کردی را میشود مدرن کرد، منتها وقتی که سیاست و فرهنگ و ادبیات حاکم بر این جامعه مدرن شده باشد. این کار به نسبتهایی صورت گرفته است و تقلاهای مدرنی برای این کار در جریان است. اما مهمترین فاکتور در ایجاد این تغییر، نقد بنیادهای تولید کننده این فرهنگ، یعنی نقد پایه ای از بنیادهای سیاسی اقتصادی حاکم بر جامعه است. در این راه، طبعا كنار نهادن انقلابی جمهوری اسلامی و به حاشیه راندن جنبش ناسیونالیسم کرد و مردسالاری تنیده شده در آن، از اصلی ترین کار هاست. جنبش برابری طلب و آزادیخواه در کردستان، به نسبت پیشروی هایش، خود بخود فرهنگ کهنه را نیز به نبرد طلبیده و پیشرویهای قابل توجهی در این عرصه بدست آورده است.
اما در مقابل انتقاد به شرقیگری و عقب افتادگی مسلط بر بخش جدی زبان کردی، برای رفع خستگی هم که باشد، به اظهار نظر ملا عبدالله حسن زاده دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران در مصاحبه اش با هفته نامه کیهان لندن شماره ۲۰۲، در فروردین ۱۳۷۰ توجه کنید؛
دقت در زبان کردی نشان میدهد که زن در قدیم زمانه در جامعه کردستان از منزلت بخصوصی بهرمند بوده است. برای نمونه هر جا که نامی از زن و مرد برده میشود، نام زن در جلو میاید. ژن و پیاو (زن و مرد)، ژن و میرد (زن و شوهر)، دایک و باب (مادر و پدر)، خوشک و برا خواهر و برادر)."! متاسفانه درک پایین ملا عبدالله از حق و حقوق زنان، به وی اجازه نمیدهد تا متوجه شود که در خیلی از زبان های دیگر، و منجمله در زبان فارسی نیز، صرفنظر از جنس بد بوی آن هم، تقریبا همین ترتیبات هست، بدون اینکه امتیازی از طرف فرهنگ ایرانی در حق زن به حساب آید. وی بعدا ادامه میدهد؛ "خلاصه اینکه پاره ای (پاره ای !؟) از تعصبات جنسی که علیه زنان کرد اعمال میشود، در بسیاری موارد وارداتی است."! نباید تعجب کرد، وقتی ایشان ادعا کرده اند وارداتی است! تعریف و تمجیدهای بی پایه ناسیونالیستها از فرهنگ و تاریخ آبا و اجدادی شان، بخشی از تقلای اینها در تامین هویت ملی شان است. در همین مدت، در بیانیه یک نهاد ناسیونالیستی (و شبهه فاشیستی آذری نیز که شعار اول شان "تركم" (ترک هستم) است، خواندم که گویا ترکها اولین ملتی هستند که از قدیم الایام به آزادی زن احترام گذاشته اند. از نظر ناسيوناليسم پر ادعاتر ایرانی نیز بیانیه حقوق بشر (نه فقط حقوق زنان) اول بار در تاریخ، توسط "كوروش كبير" نوشته شده است!
تعریف و تمجیدهای غیر واقعی از فرهنگ مردسالار و مورد علاقه ناسیونالیستها، معمولا آنجا گل میکند که اینها مورد سوال قرار میگیرند، و یا ناچار میشوند در مقابل خالی بودن برنامه هایشان برای تامین حقوق مردم، به تاریخ سرتاسر بی ربطشان به زندگی زن و کارگر و زحمتکش و پیر و جوان جامعه بپردازند. در ادامه به نگاه اینها به زن برمیگردیم.
زن در هنر و ادبیات، در رقص، موزیک، شعر و...
وجود محدودیتهای سیاسی اجتماعی در مقابل به میدان آمدن زنان در جامعه، ورود زن به این عرصه از فعالیت انسانی را نیز با محدودیتهای متعدد روبرو کرده است. به همین دلیل تعداد زنانی که در این عرصه ها جایگاه قابل توجهی پیدا کرده باشند، خیلی کم است. در توده ای ترین شاخه این رشته از فعالیتهای فرهنگی، یعنی موسیقی، شمار اندک زنان فعال در این عرصه، هیچ تناسبی با تعداد مردان ندارد. فشار رعایت حجب و حیای مردسالاری در این فرهنگ آنقدر زیاد است که زن به آسانی قادر به گسستن بندهای آن، برای ورود به عرصه های هنری، بویژه آنجا که باید مستقلا در صحنه و در مقابل دید همه ظاهر شود، نیست. زور فرهنگ کهنه در این عرصه هنوز آن اندازه هست که در مقابل ورود زن به سختی مقاومت کند. آنجا هم که توان ورود و حضور دارد، اجازه ابراز آزادانه احساسش را ندارد. مردانه میخواند، اساسا از زبان مردان ابراز احساس میکند، اکثرا موقعیت جنس مذکر به خود میگیرد و از موضع وی، عاشق و شیدای زن، یعنی جنس خود است! راستش را بخواهید شخصا وقتی زنان خواننده کرد زبان را روی سن، با خوانندگان زن در فرهنگهای مدرنتر مقایسه میکنم، دلم برای حتی خواننده زن کردزبان میسوزد. تا بحال ندیده ام زنی در این فرهنگ روی سن برود و جرئت کند یکبار هم شده حرکات زیبا و جذاب نوع خوانندگان زن در دنیا را داشته باشند، ندیده ام زنی را روی سن، احساسات انسانی و عاشقانه اش را حتی برای یک لحظه نشان دهد. به همین دلیل، برای کسی که به این سنت عقب افتاده عادت نکرده باشد، حقيقتا شنیدن ترانه ها و صدای این زنان اغلب نه تنها لذتی در بر ندارد، حضن انگیز و ناراحت کننده هم هست. آنجا هم که مرد هنرنمایی می کند، حال زن در این عرصه به کلی زار است. بعضی از ترانه ها در این فرهنگ هست و هنوز در میان بخشی از عوام الناس خریدار دارد، که آشکارا از آتش علاقه و تمایل مرد خواننده به کودکان و دختر بچه های هفت ساله حکایت میکند؛ شعر "ئه و کچه حه وت ساله له دین دور می کرد" را برای مثال، حسن زیرک خواننده خوش صدا و لیستی از خوانندگان دیگر هم خوانده اند، چیزی که در هر جامعه ای که ارزش های انسانی جایی در جامعه دارند به پدوفیلی و تجاوز به حقوق کودک شناخته شده و رسما ممنوع است. یکی دیگر از مشکلات فرهنگ سنتی در این عرصه برای زنان، تصویری است که از نوع پوشش زن میدهد. زن در شعر این نوع از خوانندگان همانی است که دهها متر پارچه به دور خود پیچیده است. هنوز در لباس سنتی و عشایری و نوعی از پوشش اسلامی است. اشعار خوانندگان در تعریف و تمجید دستمال و روسری زنان، و دیگر تکه های لباس سنتی (در آهنگهایی مانند؛ شه ده لار، کولوانه ی لى جوانه، پشتينده که ی شل و مله، و... از خوانندگان مختلف) تعلق این فرهنگ را به دورانهای قدیم و نه به دوران مدرن به روشنی نشان میدهد. در رقص محلی و بومی کردی در مناطقی از کردستان، زن انسانی به حساب نمیاید که می رقصد! در عوض، نوشابه ای است به اسم "دو" (دوغ)!! عنوان دوغ، در کل مناطق مرکزی (مکریان- که مرکز مهمی در اشاعه فرهنگ و ادبیات سنتی و ناسیونالیستی است و بخشهایی از شمال کردستان، توسط فرهنگ سنتی، برای زنی که دست در دست مردان میرقصد بکار میرود. "دوغ" بودن زن در رقص کردی نقش نوشابه ای خنک کننده برای مردان به وی میدهد. در رقص سنتی و دسته جمعی کردی که محصول فرهنگی ساختار اجتماعی دوران قبیله ای و فئودالی این جامعه است، نه زن و نه مرد امکان هیچ تحرک آزاد و رلکسی را ندارند تا به دور از سنن کهن هر طور دلشان میخواهد با هم برقصند و لذت ببرند. دستان به هم گره زده شان مانع این تحرکشان است، و البته این خصوصیت ویژه رقص سنتی کردی نیست، در رقص سنتی دوران قبایل خیلی از جوامع بشری نوعی از اسارت، در بند و مقید بودن به سنن کهنه مشهود است. در این نوع از رقص تنها فردی که نسبت به بقیه آزادی عمل و تحرک بیشتری دارد، کسی است که در جلو صف نقش روسای عشایر در دورانهای کهن را دارد، که در چگونگی هدایت رقص نیز آزادانه عمل میکند. در فواصل این رقص و شادی، زن و مرد خسته در رقص، لازم میاید لبی تر کرده و رفع تشنگی کنند. در جاهایی که قوانین مخالف نوشابه های الکلی عمل نمیکنند، رخسار این نوع تجمعات سنتی دیدنی است؛ مردان به وفور آبجو و دیگر مشروبات الکلی به سلامتی هم سر میکشند و سرخوش میشوند، ولی اگر خدای ناکرده، زنی در این میان، از این لذتها ببرد و یا مثل مردان سرخوش شود، آبروی خود و ناموس خیلیها را بر باد داده، و به این شیوه احتمالا جانش را نقدا گرو گذاشته است!
قوانین حاکم بر این مراسم های سنتی، حتی در خارج کشور و در غرب که زن حق و حقوقی دارد، در اساس همان فرهنگ کهنه ای است که از قدیم مسلط بوده است! وجود این سنن کهنه در رقص دوران قبیله ای و عشیرهای کردی موجب شده که مشتری یانش اساسا مردمانی باشند که یا بلحاظ سنی از نسل کهنه اند، یا از لحاظ فرهنگی سنن کهنه بر مناسباتشان سنگینی میکند. در مقابل، جوانان روز به روز به طرف رقص مدرن جهان امروز کشیده میشوند، که دیگر ربطی به هیچ ملیتی ندارد.
زن در آثار شاعران کرد گل سر سبد این فرهنگ، همان موجودی است و همان ارزشی دارد که جامعه سنتی برایش قایل است. مثلا در شعر حاجی قادر کویی، که به دلیل داشتن احساسات قوی ملی، بعداز احمد خانی اولین شاعر بزرگ ناسیونالیسم کرد به حساب میاید، میخوانیم؛ " عه قله کی خوا داوی یه گه ر پیریژن سه رفي بکا ده ستی روسته م باده دا، توران له ئیران داده نی"؛ در تحقیر شعور زن پیر! (صفحه ۱۸۰ از دیوان حاجی قادر کویی).
از این نمونه شعر، در بررسی شعر حاجی قادر که توسط شاعر کمونیست سلیمان قاسمیانی (كاكه) به عمل آمده است، هر جا که به زن میرسد باز هم هست، مثلا آنجا که از کلمه زن برای تحقیر و توهین استفاده میکند؛ مه لین بیکاره بوو حاجی له روما، ئه من پیاوم له نیو شاری ژنانم. میگوید فکر نکید حاجی بیکاره ای در استانبول است، من مردی هستم در شهر زنان! صفحه ۷۹ همان منبع.). در مقطع زندگی حاجی دراستانبول، مدرنیسم دوران نو در شهری که در هسمایگی غرب است، رشد کرده و موقعیت زن با دوران ماقبل سرمایه داری تغییراتی کرده است. همین درجه از تغییر زبان حاجی را به اعتراض کشانده و به عنوان تحقیر، مردان شهر استانبول را به زن تشبیه کرده، که میگوید من مردی هستم در شهر زنان!
در شعر شاعرانی همچون "هه ژار" که مشهورترین شاعر ناسيوناليسم کرد در دوره معاصر است، زن کاره ای است و موقعیتی دارد که بر زبان آوردن و نوشتنش هم، بویژه برای بی غیرتی از تبار نگارنده این سطور، کار براستی سختی است! "ريبوار" شاعر کمونیست، در نوشته اش با عنوان ملاحظاتی بر زیبایی شناسی در شعرکردی، در شماره چهار مجله کردی زبان "هانا"، که به سردبیری سلیمان قاسمیانی منتشر میشود، تعریف میکند که چند سال قبل در سوئد سمیناری بوده که در آن نقدش به "هه ژار" مورد اعتراض فردی واقع شده بوده است. ریبوار میگوید دیوان هه ژار را همراه داشتم، در اختیارش قرار دادم تا شعر "زن و سماور" را برای حاضرین بخواند، هر چه کوشش و تقلا کرد، رویش نشد! | ریبوار آن شعر را همراه یک معذرت از دید خواننده گذرانده است. اینجا هم با عرض معذرت زیاد از خوانندگان این مطلب، شعر ژن و سه ماوهر، برای نشان دادن گوشه ای از نگاه هه ژار به زن آورده میشود. میدانم این کار موجبات ناراحتى خاطر هر انسان شرافتمندی را فراهم میکند، ولی بالاخره برای نشان دادن ماهیت شعر هه ژار چاره ای غیر از نشان دادن خود شعر وی نیست؛ "ژنه کی کوير له گوندی لولان بوو، ده وره دیده و هه تا بليى جوان بووو، سوفی یکی شیخ رشیدی لولانی روژی لای شیخ به ده رفه تی زانی وتی: گه ر من له خومی ماره بکه م، سويند ئه خوم ده ردی چاوی چاره بکه م، سیسه سوفی ژنه ی له باری برد نه پژیشکیکی دی و نه چاری کرد شیخ وتی؛ سویندی سوفی به درو بوو وتی؛ سوچی سه ماوه ری تو بوو ئاگری کور ببو نه خوست و نه هاست چاپه زت هاته پیش و شیشی به ده ست لینگی راکرد و خویشی راكيشا له کونی خواره وه ی پیا کیشا چاوه کانی گه شاوه، هاته وه ده نگ رہژوو رهش بونه وه به سووره پورهنگ من وتم ژن سه ماوه ره و کویره چا پیزی پی ده وی و به شيش فيره هینده خه ریک بوم تیا چه ما شیشم وه خته کویرایی دابی چاویشم" (ص ۲۳۰ به ره و کوردستان) فرهنگ "هه ژار" شاعر در مورد زن احتياج به توضیح و نقد ندارد. خود به اندازه کافی گویا. نمونه این درافشانیهای بزرگترین شاعر ملی گرای کرد در دوران معاصر نسبت به زنان را میشود در خیلی از جاهای این اثر مشهورش، منجمله در صفحات ۲۰۰ و ۲۶۹ نیز پیدا کرد. فرهنگ نگاه "هه ژار" به زن، فرهنگ شیخ رشید لولان و صوفیانش، فرهنگ سران عشایر، فئودال و خان در روستاها و در دوران عشایر و قبایل کرد است؛ چیزی در مایه های حل المسائل خمینی، اما به زبان کردی! بی جهت نبود که با درگذشت "هه ژار"، جمهوری اسلامی و احزاب دمکرات کردستان عراق و ایران، هر سه عزادار شدند.
زن و زیبایی شناسی در هنر و ادبیات سنتی
جامعه بشری در هر دورانی از زندگی، متناسب با مناسبات تولیدی حاکم، فرهنگ ویژه خود را دارد. ادبیات این جوامع، یعنی جایی که این فرهنگ به رشته تحریر در میاید و شکل و قواره های مختلف ادبی به خود میگیرد، مهر همین دوران ها را بر خود دارد. در هنر و ادبیات کردی، زیبایی شناسی دوران جامعه فئودالی و ماقبل سرمایه داری وزن نسبتا بالایی دارد. تشبيه زن به میوه ها و محصولات کشاورزی به وفور یافت میشود! این نه فقط در فولکلور کردی، بلکه شامل بخشی قابل توجه از هنر و فرهنگ حاکم در دوران معاصر هم میشود. تشابه زن به سیب شیرین (شه کره سيو) و به گلابی (هه رمی)، و تشابه اعضای بدن وی به بخش زیادی از میوه های باغچه های حاشیه روستاها؛ سینه اش به انار و سیب و لیمو، ساق پایش به ترب و... از نمونه های متداول اند! در مواردی نیز، زن به حیواناتی تشبیه شده است، که احتمالا از نظر مرد شکارچی و کوه نشین در دورانهای قدیم، جایگاه ویژه ای در تامین گوشت و یا سرگرمی هایشان داشته اند مانند؛ تشبيه زن به خرگوش، به آهوی کوهستان، به کبوتر و بعضی پرنده های وحشی و غیره... این تشبيهات بخشا مربوط به دوره ای هستند که انسان زندگی چادرنشینی در کوه و دره را داشته است، و یا در دوران قبایل و طوایف فئودالی ماقبل سرمایه داری در ده میزیسته است. اینها هم در فلکلوری که امروزه بازسازی میشوند وجود دارد، هم در بخش قابل توجهی از آهنگهای خوانندگان دوران معاصر یافت میشود. در دوران ماقبل سرمایه داری، در فئودالیسم، انسان در برابر طبیعت موجودی ناتوان بود. انسان کارکن کماکان اسیر زمین بود. رعیتی بود که از صبح سحر تا تاریکی شب بر روی زمین بیل میزد، کار میکرد و عرق میریخت تا زمین بهره دهد. این زمین و طبیعت و فرآورده آن بود که زندگی دهقان بر محورش می چرخید. لذا طبیعی بود که معیار زیبایی برای دهقان، زیبایی محصولات زمین و طبیعت باشد. تشبيه زن به میوه ها و حیوانات از واقعیت زندگی مردمان آنزمان سر چشمه میگیرد. در جامعه سرمایه داری، که کار انسان آشکارتر از همیشه منبع اصلی تامین زندگی جامعه شناخته میشود و حتی کشاورزی نیز به دلیل رشد صنعت، از اسارت طبیعت آزاد میشود، دیگر طبیعت قادر به زدن مهر خود بر خلاقیت های هنری هم نمیتواند باشد. اگر تا دیروز دهقان اسیر زمین و طبيعت بود، امروز کارگر و جامعه آنرا مطيع خود نموده است. لذا طبیعی است که امروزه انسان به عنوان نیروی حاکم بر طبیعت، خود و ظرافت زیبایی های زندگی و خلاقیتش، سمبل زیبایی های جهان مادی باشد.
به اصل بحث برگردیم. از ورود جامعه کردستان به دوران رشد سرمایه داری خیلی میگذرد و انسان طبيعت و زمین را به کنترل خود درآورده است. از شيوه توليد کهنه اثری نمانده است. علیرغم اینها، جای سوال است که چرا ارزشهای معتبر و حاکم در بخش اعظم ادبیات و فرهنگ کردی، هنوز ارزشهای دوران های فئودالیسم و قبایل و عشایر است؟ وجود سرکوب و خفقان در ممانعت از رشد عنصر نو در هنر و ادبیات کردی بطور قطع اهمیت خود را دارد. ولی در همین فضای خفقان نیز انسان گرایی و مدرنیسم سر بر آورده اند و نقش داشته اند. لذا وجود خفقان نمیتواند به تنهایی توجیهی برای اینهمه عقب افتادگی باشد. به نظر میرسد اینجا هم مثل بقيه عرصه های زندگی فرهنگی، باید به کارکرد ناسيوناليسم و ملی گرایی و نقش عقب مانده شان رجوع کرد. ناسیونالیسم کرد، در غیبت رابطه اش با زندگی مادی مردمان ستمدیده و استثمار شده، و در غیبت یک تک خال مثبت بر تاریخ اعتراض خویش، در تعریف هویت خویش، اساسا به سنن و فرهنگ آبا و اجدادی کرد متکی است. مدعی است که "ملت کرد باید به فرهنگ دوران های گذشته اش افتخار کند و در ابقای آن فداکار هم باشد. این در حالی است که این ناسیونالیسم، ریشه قومی خود را به قوم ماد وصل میکند، همچنانکه در سرود ملی اش، میگوید که "ما فرزندان ماد و کیخسرويم"). لذا فعال فرهنگی متاثر از این جنبش، ملزم میشود که ارزشهای ادبی و هنری این چند هزار ساله را در درون کارهایش حفظ کند و عناصر کهنه آنرا در فرآورده های هنری و ادبی اش زنده نگهدارد. به همین دلیل است که در طول دوازده سال گذشته که احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان عراق حاکم بر زندگی جامعه بوده اند، هیچ اقدامی در جهت تغییر در فرهنگ حاکم، به نفع زن و احترام و شان و منزلتش انسان صورت نگرفته است. البته گفتن اینکه اقدامی به نفع زنان نشده، ارفاق بالایی در حق این احزاب است. در سایه اینها زن نه تنها امتیازی بدست نیاورده است، بلکه به موقعیت پایین تری نسبت به گذشته پرت شده است. در کردستان ایران، حفظ این فرهنگ کهنه و باد زدن سنن و خرافات آن، یک هدف آن جنبش فرهنگی هم است که امروزه در جامعه، با حمایت جناحهای رژیم اسلامی به راه افتاده است و مورد حمایت بی چون و چرای ناسیونالیستها و ملی گرایان کرد هم است. این جنبش فرهنگی، تقلا دارد که سنن کهنه دوران قبایل و طوایف را زنده کند، و در مقابل پیشروی جوانان و زنان بسوی فرهنگی مدرن و برابری طلب، ممانعت ایجاد کند. رژیم اسلامی در کردستان متوجه شده است که فرهنگ اسلامی جوابگوی مقابله با برابری طلبی و مدرنیسم جوانان، که امپریالیسم فرهنگی اش نام نهاده، نیست. لذا امکانات متنوعی را در اختیار فعالین ناسیونالیست و نشریات کردی زبان شان نهاده است، تا به تبليغ ملی گرایی و ناسيوناليسم و فرهنگ بو گرفته و کهنه بپردازند، و به نیاز رژیم اسلامی در مقابله با برابری طلبی و آزادگی پاسخ دهند.
موقعیت زن نزد احزاب ناسیونالیست کرد
سیاست، احزاب و جنبشهای سیاسی عاملی در تولید و بازتولید فرهنگ یک جامعه اند، و سنن سیاسی خود را یا در مقابل آن و یا در دفاع از آن تعریف میکنند. احزاب ناسیونالیست و ملی کرد از فرهنگ و سنن کهنه دفاع میکنند، و آنرا بخشی از هویت سیاسی خود میدانند. لذا بررسی فرهنگ و سیاست شان از زاویه منافع و حقوق برابر زنان، باید بخش لايتجزای کار کمونیست ها باشد.
دفاع از فرهنگ بومی و سنن آبا و اجدادی بخشی از هویت ناسیونالیسم کرد است. به همین دلیل مبارزه برای حفاظت از ناموس "ملت کرد"، از ارزشهای سیاسی معتبر در فرهنگ مبارزاتی ملی گرایان این جامعه است. سال ۱۳۸۱ بهمن احمدی امویی گزارشگر روزنامه ایران، گزارشی از وضع زنان در کردستان زیر سایه احزاب ناسیونالیست کردستان عراق گزارشی تهیه کرده بود که در مجله "زنان فردا" چاپ شد. ایشان در گزارشش با تعدادی از زنان مسئول در سازمان زنان کردستان عراق، وابسته به حزب دمکرات کردستان عراق مصاحبه کرده است. یکی از این زنان به نام "زكريه" در جواب سوال ایشان گفته بود که؛ " در زمان حضور بعثی ها در کردستان، میزان بی حجابی زنان بیشتر بود، اما بعد از انتفاضه سال ۱۹۹۱ اکنون تعداد باحجاب ها بیشتر شده و اگر چه حجاب اجباری نیست اما حضور گروههای مختلف سیاسی و اسلامی موجب گرایش زنان به استفاده از حجاب شده است."
با فروریختن حکومت بعث در سال ۱۹۹۱، یکی از "آزادیهای" بدست آمده از نظر ناسیونالیستها، آزادی انتقام از اعضای زن خانواده هایی بود که سالها قبل بدون اجازه مردان خانواده جرئت کرده بودند همسر و شریک زندگی خود را انتخاب کنند. همین مسئله موجب شد که در فاصله کوتاهی تعداد زیادی از این زنان که سالها قبل ازدواج کرده و حالا فرزندان حتى جوان و حتی نوه داشتند، بدست انتقامجویان ناموس پرست خانواده پدری، به شیوه های فجیعی به قتل برسند و یا در راه خانه به رگبار بسته و ترور شوند. ادامه این تعرضات به زنان و فداکاریهای بیدریغ احزاب سیاسی ملی گرا در دفاع از ناموس "ملت کرد"، موجب شد که موقعیت زن در جامعه حتى از دوره رژیم بعث نیز نزول بیشتری کند. این وضع است که، به قول "زكريه"، به حجاب بیشتر زنان منجر شده است. ماده ۱۱۱ از قانون مجازات، که مصوبه دوران حزب بعث در عراق است، میگوید که؛ "اگر زنی مایه شرمساری خانواده شد، میتوان تا درجه کشتن او را تنبیه کرد. این ماده در دوره های بعد، در اثر رشد و فشار آزادیخواهی در جامعه، عملا کنار نهاده شد. در دوره بحران و جنگ در سال ۱۹۹۱، صدام حسین این ماده را بار دیگر زنده کرد، تا بدانوسیله به جنگ اعتراضات و مبارزات مردم برود. در دوران حاکمیت احزاب بارزانی و طالبانی از سال ۱۹۹۱ به بعد، به مدت ده سال، این ماده با شدت بسیار بیشتری در مقایسه با مناطق تحت سلطه بعث به عمل در آمد. در جای دیگری از این قانون مجازات (قانون عقوبات) آمده است که "اگر مردی زنش را در بستر مرد دیگری ببیند، حق دارد هر دو را به قتل برساند. در دوره حاکمیت این احزاب در کردستان، این ماده نیز به شیوه ای که تنها شایسته این احزاب عشیره ای و عقبمانده است، عملی شد. جواب رهبران ناسیونالیست به اعتراض فعالین برابری زنان این بود که "چون احزاب ناسیونالیست هنوز رسما دولت نیستند، قادر به لغو قوانین دولت مرکزی نیستند"! دولتهای این احزاب در سلیمانیه و اربیل هر چه به نفع شان بود کردند. اینها در اتخاذ قوانینی که مربوط بود به جریمه و اخاذی از مردم و گرفتن گمرکات بین شهری و منطقه ای و مرزی و ثروت اندوزی و غيره، مشکلی نداشتند. برای راه انداختن مسجد و حسینیه در خدمت توليد خرافات بیشتر، خیلی هم "مسئول" بودند. در مقابل، امر آزادی زن نه تنها پول درآور نبود، عليه خرافه و ناموس و مردسالاری اینها هم عمل میکرد! در تمام این دوره ها، طبق آمارهای مختلف، بین چهار تا پنجهزار زن توسط مردان خانواده به قتل رسیدند و قاتلین خود را در حمایت احزاب حاکم يافتند. برای خواننده این نوشته، احتمالا این خبر "جالب" باشد که در سال ۱۹۹۹، زنی به اسم "پروين" اهل سلیمانیه، شوهرش را به دلیل اذیت و آزار غير قابل تحمل به قتل رساند. دادگاه حزب جلال طالبانی در این مورد قاطعانه وارد شد و بدون تزلزل پروین را به اعدام محکوم کرد! هلاله طاهری مسئول کانون دفاع از حقوق زنان در کردستان، که سال ۲۰۰۲ برای تهیه فیلم و گزارش به کردستان عراق رفته بود، گزارش تکان دهنده ای ارائه داده است. وی میگوید تعداد زنانی که در کردستان "آزاد" ملی گرایان، به اتهامات ناموسی در زندان اند، بسیار بیشتر از تعداد مردانی است که زنان خانواده را به اتهامات ناموسی کشته و آزادانه در خیابانها قدم میزنند!
در همين گزارش، یک فعال زن در سلیمانیه به هلاله طاهری میگوید که آن زنان زندانی را که جوان تر و از نظر مسئولین حکومتی زیباتراند، به بهانه های متعدد، زمان طولانی تری در زندانها نگاه میدارند، تا مورد سواستفاده جنسی مسئولین زندانها و مقامات بالاتر احزاب حاکم قرار گرفته و سکس شان را تامین کنند.
به سیاستهای حزب دمکرات کردستان ایران بنگریم؛
این حزب که نماینده تمام عیار ناسیونالیسم کرد در کردستان ایران است، رسما حزبی مردانه است. زن در تاریخ این حزب، در سلسله مراتب این حزب، و بطریق اولا در رهبری اش هیچکاره است! نگاه و سیاستهای این حزب نسبت به زن، همانند احزاب برادرش در کردستان عراق است. این حزب در شماره ۲۲۶ نشریه اش (کردستان) در مورد زنان نوشته؛ "حزب دمکرات عقيده دارد که باید شرایط و امکاناتی برای زن ایجاد شود که زن بتواند هم عضو مفیدی در جامعه باشد و هم بتواند وظیفه خطیر خود یعنی نگهداری و بار آوردن بچه های خود را به خوبی انجام دهد." همانطوریکه "حمه سور" در کتابش در مورد حزب دمکرات نوشته است، زن به صرف زن بودن "نامفيد" فرض نمیشود و بزعم این حزب، به شرایطی نیاز دارد که "مفید" واقع شود! ثانيا از نظر اینها کماکان نگهداری و بار آوردن بچه ها از وظایف "خطير" و ملی-دینی زن است، چون در فرهنگ و سیاست این حزب، بچه داری کار قبیحی برای مردان به شمار میاید. در جایی دیگر در همین مقاله آمده است؛ در شرایط و موقعیت فعلی که خلق کرد از آزادی و دمکراسی و حقوق ملی خود محروم است، در چنین شرایطی طرح و مطالبه برابری زن و مرد امکان ندارد"! توجه میکنید که این حزب، نه عملی کردن برابری زن و مرد، که حتى طرح آن را نیز جایز نمی بیند. از نظر اینها، زن نباید به بی حقوقی اش در امر طلاق، سرپرستی فرزندان پس از جدایی، مدیریت و سرپرستی خانواده، قانون وراثت و غیره اعتراض کند، چون این حقوق با آزادی مورد نظر حزب دمکرات در تناقض است! اگر زن از شوهرش بخواهد بدون تمایل وی، مورد تجاوز جنسی اش قرار ندهد، به ضرر خودمختاری است! یعنی به ضرر مردان دمکرات است! اگر به بی حقوقی اش در درون خانواده و به کتک خوردنش از دست مردان اعتراض کند، باز هم به نفع آزادی برادران حزب دمکرات نیست! اگر زن کارگر خواهان 16 هفته مرخصی دوران بارداری و زایمان باشد، حزب دمکرات در مبارزه اش ضرر میکند! و اگر خواهان برابری در هر عرصه ای از زندگی شود، دشمنی زیادی نسبت به این حزب و شعارهای آن به خزج داده است! اگر زن بخواهد، نه به عنوان ناموس دیگران، که به عنوان انسان مستقل به رسمیت شناخته شود، از نظر اینها از محدوده تعيين شده فراتر رفته و به بی بند و باری افتاده است! حالا معلوم میشود که چرا کمونیست ها بداخلاق و بی بند و بار و هوادار اشتراکی کردن زنان، در دادگاه ارتجاع سیاسی کردستان اند!
در تمام موارد بالا، خواننده این سطور میتواند، به جای شعار خودمختاری دمکرات، ملايان، مردان از اقشار سنتی، سرمایه داران و مالکین و البته مردان حزب دمکرات را هم قرار دهد تا متوجه شود منافع و آزادیهای این حزب، منافع و آزادیهای مورد نظر مردان این اقشار و طبقات است. معلوم میشود که آزادی و دمکراسی و حقوق مورد نظر اینها، چه اندازه به حقوق و آزادی زن بیربط است. زن آزادیخواهی که تسلیم مقررات و سیاستهای حزب دمکرات شود، به اشتباه کسانی دچار خواهد شد که بدون درک روشن از خواستهای ملی مذهبی ها، دنبال "آزادی" مورد نظر خمینی و بقيه اسلاميون و ملی گرایان شرقزده افتادند. از نظر آنها هم قرار بود اول ایران آزاد شود و بعدا زنان هم مثل بقیه در سایه رحمت ایزدی باشند! حزب دمکرات هم دقیقا همین سیاست را دارد؛ اول کردستان "آزاد" شود و بعد نوبت طرح (و نه عملی کردن آزادی زنان فرا میرسد! کردستان عراق ۱۳ سال است که از نظر ناسيوناليستهای نوع حزب دمکرات آزاد است اما زن اسیر همان قوانین و سنن و قید و بندی است که در "آزادی" مورد نظر این حزب موج میزند، به اضافه چند هزار قتل ناموسی در سایه "آزادی" ناموس پرستان کردستان!! در حکومت برادران عراقی حزب دمکرات، حزب کمونیست کارگری عراق مورد شکایت رسمی مقامات جلال طالبانی در دادگاه سلیمانیه قرار گرفت، چون خواستار برابری زن و مرد شده بود. مطالبه ای که به ضرر "دولت کرد و منافع "ملت" تشخیص داده شده بود! دلیل شان برای آن شکایت، تناقض برابری زن و مرد با سنتهای "ملت کرد" بود. گفته بودند این بی بند و باری ها (یعنی برابری زن و مرد) با فرهنگ ملی و دینی ما خوانایی ندارد، که البته واقعیت دارد. حزب دمکرات طرح آزادی زنان را تا رسیدن این حزب به "آزادی" جایز نمیداند. برادران دمکرات در آن سوی مرز، دوازده سال است که به آزادی شان رسیده اند و با اتکا به دولت و قدرت و آزادی شان، کسی را که مطالبه برابری زن و مرد را داشته باشد به دادگاه میکشانند و به زندان محکوم میکنند. اینها احزابی اند که سنن و اخلاقیات و فرهنگ کهنه دوران قبایل و طوایف و جهالت بشر را حفاظت کرده و برای خفه کردن و عقب نگاهداشتن مردم از آن استفاده می کنند. ناموس برای اینها، در فرهنگ و مناسبات شان، در خلق و خو و عاداتشان، در زندگی روزمره شان، در روانشناسی جمعی و اجتماعی شان جایگاهی چنان قدرتمند دارد که حضور هر زنی را به عنوان انسان مستقل در بین شان خفه میکند. فرهنگ مسلط بر مناسبات شان آنچنان مردسالارانه، آنچنان سنتی و پدرسالارانه است، آنچنان عشيرتي و عقب مانده است که هیچ راهی برای ابراز وجود زن به عنوان انسانی مستقل، باقی نمیگذارد. زنان این احزاب البته میتوانند سازمان زنان خود را داشته باشند، منتها نه برای مبارزه برای حقوق برابر، بلکه در ادامه سیاست حزبشان، در راستای کنترل زنان و تا هر جا که بتوانند در چارچوب "ملی" کردن مبارزات زنان است. کار زنان در درون آن سازمان، مواظبت است از فرهنگ سنتی، تا فرهنگ غیر کردی در بین زنان رشد نکند. تا "بداخلاقی" و "بی بندو باری"، که در بین اینها اسم رمز آزادیخواهی و برابری طلبی است، گسترش پیدا نکند. در ضمن به نحو احسن از فرهنگ مردسالار، از ملک مردان و حق مالکیت شان بر جنس زن حفاظت شود. از نظر این فرهنگ، تقسیم کار خارج از این چهارچوب، غیر کردی، نا مقبول و مردود است. با آزادی مردان تناقض دارد. با رسم و رسومات آبا و اجدادی "ملت کرد" نیز خوانایی ندارد! | پ. ک. ک در این میان پدیده غریبی بود! این سازمان نیروی زنان را برای فعالیت در واحدهای جنگی اش می پذیرفت. ولی مردمان زیادی در آمد و رفتهای مرزی شاهد بوده اند و هزاران نفر از زبان آنها شنیده اند که بارها عشاق به گلوله بسته شده اند. این مسئله تا به امروز مورد یک تحقيق رستمی و آماری قرار نگرفته است، ولی هر فرد کنجکاوی میتواند به جوانانی که سابقا جزو واحدهای نظامی آنها بوده اند، مراجعه کند و داستانهای باور نکردنی در زمینه تیرباران کردن عشاق و ممنوعیت رابطه زن و مرد بشنود. در سال ۱۹۹۸، برای یک ماموریت پنج ماهه در کردستان عراق بودم. ارتش ترکیه حملات شدیدی را به پایگاههای پ. ک. ک. شروع کرده بود. نتیجتا تعداد قابل توجهی از نیروهای مسلح این سازمان به دلیل شرایط بسیار سخت صفوف آنرا ترک کرده و به شهرهای کردستان عراق سرازیر شده بودند. بر حسب اتفاق گروهی هفت نفره از اینها را در شهر سليمانيه ملاقات کردم. یکی از اینها که جوان نوزده بیست ساله ای از حومه شهر مریوان بود، گفت خودش جوانی به اسم مصطفی اهل "ماردین" از شهرهای ترکیه را که "گريلا" درون واحد نظامی آنها بوده، می شناخته است، که به دلیل رابطه اش عاشقانه اش با دختری، توسط پ.ک.ک اعدام شده بود. خود وی گفت که یکبار دختر و پسر جوانی (هر دو گريلا) را با هم دیده و به سرعت از کنارشان دور شده است. میگفت چند قدمی دور شده بودم، آن پسر جوان بدو خودش را به من رساند و با رنگی پریده گفت "بیا خودت گلوله را بزن ولی مرد باش و گزارش نده". میگفت خیلی ناراحت شدم و در جواب گفتم "مرد هستم و قول شرف میدهم که گزارش نمیدهم."!! زن در سازمانهای ناسیونالیستی هم مانند سازمان های مذهبی شبیه مجاهد، در نیروی نظامی شرکت داده شود تا برای امر ملی و یا مذهبی بجنگد، بدون اینکه ذره ای برابری زن و مرد شامل حال او به عنوان یک انسان شود. تفاوت روسری مجاهد با زن بی روسری در صفوف پ ک ک نمیتواند اشتراک در ارزش های معتبر آن دو سنت سیاسی را لاپوشانی کند. کردستان ترکیه و موقعیت زن در مناطق نفوذ پ ک ک را باید دید و به نقش سیاسی آن سازمان در موقعیت بی حقوقی زن پی برد. در مناطق نفوذ این سازمان در ترکیه، موقعیت زنان بسیار پائین تر از مناطق تحت نفوذ محافظه کاران ناسیونالیست ترک است. انگار از اصل قضیه دور شدیم، برگردیم به فرهنگ سنتی؛
فرهنگ سنتی کردی در این خصومت تنها نیست.
تعارض با حقوق زن در فرهنگ "خودمانی" (فرهنگی خومالی) منحصر به این فرهنگ نیست. در فرهنگ ملی اسلامی نوع ایرانی و عراقی و پاکستانی و همه سرزمینهای دنیای اسلام زده و تمام جهان شرق، تا آنجا که به حقوق زن برمیگردد، آسمان همین رنگ است! در همه شان، پرده باکرگی با روح مردان باناموس گره خورده است! در همه اینها، استقلال زن پدیده ای غیرقابل تحمل برای مرد ناموس دار است. در همه این فرهنگها "زن خوب" و "زن بد" تعاريف مشابهی دارند. در همه این فرهنگها، زن وظایف مشابه دارد؛ بچه داری، خانه داری، تامین سکس مرد. تحقیر و توهین و بی حرمتی به زن، اذیت و آزار و خشونتهای وحشیانه نسبت به زن، وجه مشترک و اصلی همه این فرهنگهای کهنه است. تصویر فضای مردان این فرهنگ در غرب و در دنیای مهاجرت، یک جنگل حقيقتا رنگارنگ وتماشایی است! در خارج کشور، در غرب، که بخشی از شرقی ها به آن پناه برده اند، تشابه این فرهنگ ها دیدنی است؛ پاکستانی ناموس دار میداند برای به عقد درآوردن زورکی دخترش، و در صورت مخالفت برای سر به نیست کردنش، باید راهی خاک "پاک ها" شود. نوع ایرانی اش میداند برای یافتن جنس باکره، باید یکراست راهی مرز پر گهر! شود. نوع سومالیایی اش میداند برای ختنه کردن دخترش باید به سومالی برگردد. نوع کردی اش (اساسا از کردستان "آزاد" عراق و ترکیه) میداند برای سر به نیست کردن زن و دختر "بدکاره و بی اخلاقش"، باید راه وطن (وولات) را در پیش گیرد. همه و همه راهی وطن، سرزمین ناموس و غیرت و مردانگی میشوند که قانونش، مناسباتش، فرهنگ حاكمش و رنگ و رخسارش به اندازه کافی مردانه و غیر انسانی است. فرهنگ غالب و کهنه در این ممالک و تمام جهان شرقزده، خارج از تفاوتهای جزئی، بویژه تا آنجا که به زن مربوط میشود، بشدت بهم شبیه است! فرهنگ سنتی کردی، برادر فرهنگ اصيل" ایرانی و عراقی است، عموزاده فرهنگ شرقزده افغانی و پاکستانی و ترکی و عربی است. همه آنها اساسا از یک خانواده و از یک جنس اند. تنها اسم شان و رنگ و شکل بسته بندی شان متفاوت است؛ اسلام با سیاستهای مردسالارانه و فرهنگ خلفای حرمسرا دارش، به نسبتهای متفاوت، بخشی جدایی ناپذیر از همه این فرهنگ ها است. سنن و اخلاقیات کهنه، در همه شان بکار گرفته شده است. معجونی از ناموس و غیرت و مردانگی در همه آنها ریخته شده است. آداب و رسوم محلی از نوع قومی یا ملی یا مذهبی اش، به همه آنها زده شده است. كل تفاوتی که در آنها به چشم میخورد، به اندازه و نسبت به کار برده شده هرکدام از این مصالح کهنه در این ساختمان ملی مربوط است.
علت اینهمه عقب افتادگی چیست؟
علت این عقب ماندگی ها در فرهنگ این بخش جهان، و علت باقی ماندن عناصر کهنه دوران جهالت بشر در آن، دلایل تاریخی و سیاسی خود را دارد؛ در دنیای غرب عليه سلطه مذهب و سیستم ماقبل سرمایه داری، در جامعه و علم و فرهنگ و هنر و سیاست انقلابات عظیمی روی داده، و جامعه از هر نظر و در تمام عرصه ها وارد دوران نوینی شده است.
دستاوردهای این تحولات که از سه قرن پیش شروع و با انقلاب کبیر فرانسه به اوج رسید، مسیر پیشروی را برای نسل های بعدی را هم هموارتر کرد. در شرق اما ، به جز ایران که در انقلاب مشروطه مسیر تغییر را باز کرد و تاثیرات عمیقی هم در جامعه و سیاست و فرهنگ و زندگی گذاشت، در مابقی مناطق جهان، از این خبرها نبوده است. نه فقط این، در شرق، به قول خیلی ها، شاهد کیا بیا پیداکردن بیمایگان فکری بودیم که به اسم روشنفکر به جنگ مدرنیسم و روشنگری و آزادی زن بلند شدند. در شرق تابحال، در تمامی تاریخ جامعه اش، انقلابی عليه دين و سلطه مذهب صورت نگرفته است. بعلاوه هر حاکمی به نسبت نیازش به سرکوب و تحمیق مردم، بارگاه خدا را رنگین تر و دست باریتعالی اش را در دخالت در زندگی انسان ستمدیده درازتر کرده است. در این دنیای عقب افتاده، به هر نسبت که علیه حاکمیت استعماری غرب بر شرق مبارزه شده است، به همان نسبت با فرهنگ و ارزشهای انسانی رشد کرده در غرب نیز دشمنی شده است. به هر نسبت که به امپریالیسم اعتراض شده است، فرهنگ مدرن غربی نیز به عنوان فرهنگ امپریالیستی به جنگ طلبیده شده است. با دستاوردهای انسانی در غرب که محصول مبارزه مردم علیه طبقات حاکم در غرب بوده است، و با حقوق زنان که به زور جنبشهای حق طلب و زنان از گلوی دمکراسی غربی بیرون کشیده شده است، تحت عنوان فرهنگ و ارزشهای بیگانه و غربی و امپریالیستی دشمنی شده است. جنبش ملی گرایی در این جنگ، هر جا فعالتر عمل کرده است، دین و اخلاق و خرافات و سنن کهنه محلی که جوهر قوی ضد زن دارند را، برای برانگیختن احساسات عقب افتاده مردم بکار گرفته است، تا با تکیه بر این خرافات بدور خود متحدشان کند. به همین دلیل ملی گرایی در دنیای شرق رگه ای قوی از دین و سنن و فرهنگ عهد عتیقی در خود دارد، که دشمنى اش با حقوق زن و فرهنگ مدرن را همواره ضمانت کرده است. به این فاکتورها، استبداد سیاسی در این بخش دنیا را باید اضافه کرد.
سرمایه داری در دنیای موسوم به جهان سوم، به دلیل سطح پایین تر تکنولوژی توان رقابت اقتصادی با رقبای جهانی اش را در بازار ندارد. لذا برای جبران این کمبود در تکنولوژی، به دستمزد کارگر طمع میکند. سرمایه داری که در این ممالک بپذیرد که همان دستمزد کارگر آلمانی و انگلیسی را به کارگر پرداخت کند، صنایعش را همان هفته اول تخته کرده است. لذا خوش قلبترین سرمایه دار در جایی مثل ایران و عراق و کردستان، برای ماندن به عنوان یک سرمایه دار، باید از دستمزد کارگر تا میتواند بزند. در مقابل اعتراض کارگر، سرمایه دار و دولت حامی اش لازم می بیند که برای سرکوبش به نیروی سرکوب پناه ببرد، قانونا حق تشکل و اعتراض و تحزبش را منع کند، برایش زندان و شکنجه و دستگاه جاسوسی دایر کند و دولتی مستبد برای انجام همه این امور را سر کار آورد. دولت مستبد هم نه فقط به استبداد، که به خرافه و دستگاه تحمیق مردم هم پناه میبرد، و بار دیگر خرافاتی به اسم منافع ملی، امنیت ملی، رشد و ترقی ملی و... به خورد "ملت" میدهد. این استبداد مانع رشد نیروهای "ضد ملی" است. نیروی ضد ملی از نظر اینها یعنی تمامی نیروهایی که به کارگران و زنان و مردان این جامعه آگاهی و روشنایی میدهند. کمونیستها، سوسیالیستها، نیروهای برابری طلب و آزادیخواه عموما جزو این نیروهای "ضد ملی" بحساب میایند، چون هدفشان برهم زدن بهشتی است که سرمایه داران به قیمت جان و زحمات مردم برای خود ساخته اند. محصول این استبداد و خفقان، زنده ماندن رسم و سنن و فرهنگ کهنه است. زنده ماندن مذهب، عقاید خرافی، اخلاق و ارزشهای اجتماعی ضد زن، ضد کارگر، ضد عدالت و برابری در جامعه است.
در چنین جوامعی، علیرغم رشد مناسبات اقتصادی سرمایه داری، وجود فرهنگ و اخلاقیات و ارزشهای پیشاسرمایه داری و فئودالی در زندگی مردم، محصول این استبداد و این فقر سیاسی و فرهنگی حاکم بر جامعه است. عقب ماندگی فرهنگی و سیاسی دیگر نه به دلیل علاقه مردم به کهنه، که به زور سرکوب خونین و زور نظامی و مادی و معنوی حاکمين، در کنار تولید فقر مادی در جامعه بوده است.
ریشه این ویژگیها در اقتصاد است!
| در مقابل نقد به فرهنگ سنتی و کهنه، بعضيها در جناح چپ ناسیونالیسم کرد، به حساب خود به پایه های این مسئله پرداخته و آنرا به عقب افتادگی در اقتصاد ربط میدهند. از نظر اینها اگر سنت و فرهنگ کهنه، زندگی بر زنان را تلخ نموده است، به علت کمبود کارخانه و تکنولوژی و صنایع مدرن در کردستان است. اینها به این شیوه تقلا دارند تا ناسیونالیسم و فرهنگ سنتی را در مقابل نقد پیشرو حفظ کنند. در جواب اینها باید به نکات معینی اشاره کرد؛ تقویت فرهنگ سنتی در دوران حکومت اسلامی به دلیل کم شدن صنایع در کردستان و ایران نیست، به دلیل حمایت سیاسی دولت و قوانین ضد زن از آن است.| مراجعه بخشی از جوانان و روشنفکران به لباس سنتی در اوایل جنگ در کردستان، اساسا به دلیل بالا گرفتن سنت سیاسی ناسیونالیستی بود، نه به دلیل تعطیل کارخانه و مراکز صنعتی. در این دوره به همان نسبتی که خواست خودمختاری به صدر مطالبات پرت شد، ملی گرایی تقویت شد، و در کنارش سنن کهنه تر محلى، و منجمله لباس کردی پر رونق تر شد. بعدها به همان اندازه که مطالبات متنوع در دستور مبارزات مردم قرار گرفت، و جنبش های آزادیخواهانه و خواستهای برابری طلبانه بخشی از رخسار سیاسی جامعه شدند، فرهنگ مدرن تر شهری نیز بیشتر رشد کرد، تا جایی که امروز ناسیونالیستهای کرد از حاشیه ای شدن فرهنگ و سنن بومی، منجمله از به حاشیه رانده شدن لباسهای محلی رنجیده اند. در این دوره ها، بالا و پایین رفتن جایگاه فرهنگ و سنن کهنه در جامعه، نه تابعی از بالا و پایین رفتن اقتصاد، که حاصل تغيير در جایگاه جنبشهای مختلف سیاسی و اجتماعی بوده است. در خارج از ایران، در کشورهای جنوب شرق آسيا، در حالیکه قدرت صنعتی شان در رديف جوامع اروپایی غربی است، موقعیت زنان به نسبت جوامع غربی به شدت پایین و بعضا غیر قابل مقایسه است. دلیل اساسی اش هم در این است که به موازات صنعتی شدن جامعه، جنبشهای سیاسی و اجتماعی برابری طلب اجازه رشد و پیشروی نداشته اند، و مذهب و سنن و اخلاقیات و فرهنگ کهنه مورد نقد این جنبشها قرار نگرفته است. نمونه های این چنینی به وضوح نشان میدهند که جایگاه بالاتر زن در جامعه، و پایین بودن نقش سنن دست و پاگیر کهنه در زندگی مردم، مستقیما به سطح مبارزه سیاسی و اجتماعی برای آزادی و برابری نهفته است. در مقابل این استدلال ها، به رشد فرهنگ مدرن در جوامع غربی اشاره میشود، و رشد آزادی زنان در کنار رشد جامعه صنعتی دلیلی بر پیوستگی مستقیم این دو مسئله به حساب آورده میشود. در این رابطه تاریخ متفاوت سیاسی اجتماعی آن دوره اروپا، و تحولات فرهنگی ادبی همپای آن به فراموشی سپرده میشود. بورژوازی (طبقه سرمایه دار) اروپا در قرون گذشته، در مقابل سیستم کهنه فئودالی و حاکمیت مذهب و کلیسا رشد کرد، و شروع انقلاب در مناسبات اقتصادی، بدون انقلاب در سیاست و دست بردن به زور انقلابی بورژوایی، و بدون کنار نهادن سلطه مذهب و کلیسا امکانپذیر نبود. بورژوازی آن دوره، برای تامين شرايط رشد سرمایه داری، در مقابل فئودالیسم و مذهب، به شیوهای انقلابی عمل کرد، و به این شیوه، سیستم اقتصادی اجتماعی ماقبل خود را به شیوه ای رادیکال کنار نهاد. تحولات جامعه فرانسه و نقش انقلاب کبیر سرمایه داری در این کشور، نقطه اوج این پیشرویهای انقلابی طبقه سرمایه دار، در مقابل طبقه فئودال و حاکمیت کلیسا و مذهب است. در انقلاب کبیر فرانسه، خود بورژوازی با شعار آزادی و برابری به میدان آمد، و همراه خود همه جامعه را برای این خواست بسیج کرد. یکی از محصولات سیاسی فرهنگی این تحول، تغییرات مدرن و پایه ای در زندگی، فلسفه، فرهنگ، ادبیات، و در کنار این، رشد سوسياليسم و برابری طلبی در میان طبقه کارگر، و رشد آزادیخواهی در میان زنان بود. خلاصه نتیجه این بحث این است که گسترش حق و حقوق زنان در جامعه، نا تابعی از رشد صنعت و تکنولوژی و تحولات اقتصادی در چهارچوب سرمایه داری، که محصول نقش تحول بخش جنبشهای آزادیخواهانه است.
چرا مدرنیسم در ناسیونالیسم کرد بیگانه است؟
مشکل ناسیونالیسم کرد در این است که نه در تقابل فئودالیسم و مذهب، که در مقابل دولتهای حاکم در مرکز اپوزیسیون بوده است. لذا در مقابله با آنها، با مدرنیسم برخواسته در مرکز نیز به مقابله پرداخته است. به نوعی تقریبا شبيه مبارزات ناسیونالیسم در مثلا هند در دوره استعمار بریتانیا، که در کنار مقابله با سلطه بریتانیا، با عناصر فرهنگ مدرن غربی نیز دشمنی شد. در این رابطه، کهنه ترین سنن و عناصر فرهنگی دورانهای بسیار قدیم جامعه هند(که پاکستان و بنگلادش امروز را هم شامل میشد) مورد اتکای ناسیونالیسم هند قرار گرفت، که هنوز هم بخشی از هویت بسیار عقب افتاده آن است. هرگونه عقب نشینی امروز ناسيوناليسم هندی و پاکستانی و بنگلادشی از فرهنگ فوق ارتجاعی شان، به نفع پیشروی مبارزات آزادیخواهانه در آن جوامع است. کاری که از نظر آنها غیر ممکن است. ناسيوناليسم کرد نیز، مدرنیسم رو به رشد در مرکز را، از ابتدا بخشی از فرهنگ بیگانه به حساب آورد، و مقابله با این عنصر "بیگانه" همیشه بخش ثابتی از هویتش بوده است. از آنجا هم که در مقابل حاکمیتهای مرکزی، هیچ نوع خواست ترقیخواهانه ای نداشته است، ناچارا برای تعیین هویت خود، به سنن و فرهنگ کهنه دورانهای قدیم جامعه کردستان اتکا کرده است. عقب افتادگی اش تا آنجا میرسد که حتی کت و شلوار و لباس مدرن زنانه را هم،لباس بیگانه قلمداد کند، وروی آوری مردم به آنرا برای خود یک زیان سیاسی محسوب کند! شماره ۱۱ از نشریه فرهنگی این حزب (تیشک) علنا از این تغييرات مدرن در دو دهه گذشته جامعه کردستان اظهار تاسف و نگرانی نموده است. اصرار ناسیونالیستها در حفظ لباس بومی، و انتخابش به عنوان یونیفرم نیروهای نظامی پیشمرگ از همین تاکيد آنها بر حفظ سنن کهنه قومی مایه میگیرد. احزاب ناسیونالیست کرد، تا آنجا که به همکاری و دنباله روی از جنایتکارترین قدرتهای نظامی منطقه و جهان برمیگردد، مشکلی با بیگانه و غیر کرد بودن شان ندارند، و حاضراند با هر سازشان برقصند. با این حال، آنجا که به خواستهای مدرن و انسانی مردم، به برابری زن و مرد، به برابری و رفاه، به فرهنگ مدرن، به آزادی در رابطه دختر و پسر جوان و... میرسد، فورا به یاد "کرد" بودن و قومیت شان می کنند، طوق ملی گردن شان می اندازند، از درپیش گرفتن فرهنگ "بیگانه" منع شان می کنند و ضرورت و اهمیت رعایت سنن و رسم و عادات و اخلاقیات موجود در فرهنگ کهنه کردی را گوشزد میکنند. تبعیت و هواداری از سیاستهای دولتهای غرب را حق خود میدانند، ولی علاقه دختر و پسر کرد زبان به فرهنگ مدرن غربی را دنباله روی از فرهنگ بیگانه میدانند. کسی که بخواهد نگاه و رفتار جنبش ناسیونالیستی کرد و احزابش را نسبت به حقوق زنان دریابد، ناچار است برای ریشه یابی آن ، به تاریخ پیدایش و ویژگیهایش در متن این گذشته سرشار از عقب ماندگی، و به سیاستهای امروزشان مراجعه کند. اگر رسم و سنت کهنه و فرهنگ دوران عشایر و طوایف و قبایل نسبت به زن هنوز زنده است، باید در کنار اسلام و استبداد سیاسی حکومتهای مرکزی، یقه این جنبش سیاسی و احزابش را گرفت. باید یقه ناموس پرستی شان را گرفت و کاری کرد که از این یادگار دوران جهالت بشر دست بردارند. کسی که فعالین آزادی زنان را به انتظار رشد اقتصاد و صنعت و تکنولوژی در کردستان حواله میدهد، توصیه اش به آنها، در برابر ستمکشی امروز زنان، سکوت و اطاعت است. صاحبان این استدلال، خطاب به مردمان برابری طلب خطبه سر میدهند که؛ شلوغ نکنید! اگر زنان کتک میخورند، اگر کشته میشوند، اگر حق طلاق ندارند، اگر از هزار و یک بی حقوقی رنج میبرند، علتش كمبود کارخانه و صنعت است! و لابد اگر بعضی از مردان کرد عراقی حتی از کشورهای اروپایی و خیلی صنعتی روانه کردستان میشوند تا خواهران و اعضای مونث خانواده را به اسم ناموس به قتل برسانند، علتش در عدم رشد اقتصاد و صنعت در کردستان است، نه فرهنگ و ناموس پرستی ملی مذهبی کردی، و حمایت احزاب ملی حاکم از این فرهنگ!!
آیا مردم کردستان عاشق فرهنگ سنتی اند؟
در کردستانی که رفاه وجود داشته باشد، اثری از شورباو له په (لپه و پیاز داغ به اضافه آب) و شورباو ته ماته (گوجه و پیاز داغ و آب) و "دوينه" و ما باقی غذاهای (از نظر ناسیونالیستها) "خیلی کردی" نخواهد ماند. در کردستانی که رفاه و دانش در دسترس همگان باشد، جدیدترین لباسهای مد روز دنیا، لباسهای سنتی در کردستان (که امروزه در حاشیه جامعه بسر میبرد) را یک شبه به موزه ها خواهد فرستاد. اگر به جای استبداد آزادی باشد، ناموس مورد حمایت ناسیونالیستها و اسلاميون، از طرف اکثر جامعه که جوانان هستند، به آشغالدانی تاریخ سپرده خواهد شد. حتی امروز، علیرغم تمام محرومیت ها، در بین جوانان ، مدرن بودن مد است. امروزی بودن مد است. با فرهنگ بودن معنا دارد و کهنه پرستی بی رونق است. لذا نگاه مدرن و امروزی به زن، به سرعت ذوب شدن یخ استبداد رو به رشد است. به همراه رشد کمونيسم و ترقیخواهی مردم آزادیخواه، فرهنگی در حال رشد است که مهر محلی بر خود ندارد، رنگ سنتی ندارد. بخشی از همان فرهنگی است که نه ایرانی است نه عراقي و نه ترکی، نه فرانسوی و آلمانی و انگلیسی است، بلکه جهانی است. جامعه سرمایه داری همانطوریکه روستا را تابع شهر کرده است، شرق را هم تابع غرب کرده است. چیزی که در غرب مد است، طبیعتا در شرق هم مد است. اولین فیلمی که در بازار به سرعت میچرخد، آهنگی که به سرعت مرزهای تمام دنیا را میشکند و مدل لباسی که همه را به دنبال خود میکشد، هیچکدام تولید محلی نیست، بلکه غربی است. به همین دلیل جهانی است، نه کردی و فارسی و دیگری. امروز آنچه فرهنگ سنتی کردی نام دارد در جامعه رو به اضمحلال است، فرهنگ بالنده ای که امروز در کردستان رو به رشد است دیگر حتی فرهنگ کردی نام ندارد. نه در سیاست، سوسیالیسم و اول ماه مه و روز جهانی زن و رفاه اجتماعی پدیده های کردی و ایرانی و عراقی و ملی اند، نه در زمینه لباس، کت و شلوار و دامن کوتاه مهر کشور معینی به خود دارند. در نگاه به زن در فرهنگ امروز نیز، مدرنیسم و برابری حقوق زن و مرد، از جنس کردی و ایرانی نیست. همانطوریکه در تکنولوژی هم، رادیو و تلویزیون و اینترنت و صنعت مدرن، مهر محل معینی بر خود ندارند. تولیدات هر کجا که باشند، مردم آنها را به عنوان دستاورد جهانی جامعه بشری برسمیت می شناسند. به همین اعتبار نمیشود بر هشت مارس و برابری زن و مرد و فرهنگ مدرن بشر و ارزشهای معتبر جهانی مهر محلی کوبید. زن و مرد کرد زبانی که برخوردشان به زن، برابری طلبانه و همراه با احترام، به مثابه انسان برابر با مرد است، فرهنگ شان مدرن، امروزی و مترقی است. خانواده ای که برای تحصیل و رشد و ترقی دخترشان به اندازه پسرشان مایه میگذارند، فرهنگشان بومی و سنتی نیست، بلکه مدرن و معتبر، از نوع جهانی است. فرهنگ بومی و محلی، فرهنگ دوره ای است که زندگی انسان در حصار محلی و منطقه ای محدود بود، دوران دوران ملوک الطوایفی فئودالیسم و عشایر و امرای امارات محل بود، بازار میدان کالاهای مازاد همسایگان محل در برابر هم بود. و... زمانی که دنیای سرمایه داری غرب مرزها و محدودیت های جغرافیایی را در ارتباطات انسان کنار نهاد، و نظامش جهانی شد، دیگر همه چیز، از فرهنگ گرفته تا اقتصاد، از مد لباس گرفته تا شيوه غذا خوردن، از گرایشات سیاسی گرفته تا جنبشهای فکری، از سبکهای نقاشی گرفته تا سبک شعر و فیلم همه جهانی شدند. به این ترتیب، زن و مرد کرد زبانی که ارزشهای معتبر جهانی در نگاه به زن را میجویند، و علاقه دارند که برابری حقوق زن و مرد در کردستان ارزش اجتماعی حاکم باشد، طبیعی است که باید همراه صف انسانهای برابری طلب، فرهنگ و رسم و سنت و اخلاقیات گذشته را کنار بگذارند. ناموس و غیرت مردانه به ارث مانده از رفتگان را جای مناسبی پرت کنند، اسلام و ارزشهای دینی هزاران ساله را به نمایندگان راستین خدا واگذار نمایند. آنگاه خود، آزاد از دست دین و ارزشهایش، رها از بندگی خدا، دور از خرافه های ملی و قومی، فارغ از تعصب و جهالت و تعلقات محلی، به عنوان انسانهای کاملا آزاد، و فقط انسان، نه كمتر، به جرگه آنهایی بپیوندند که میخواهند دنیا جای مناسب و شایسته ای برای بشریت امروز، برای زن و مرد و کودک و پیر و جوان باشد. جنبش مردمان این نوعی قادر است کردستان را به منطقه ای در جهان تبدیل کند که مردمانش در فرهنگ و سنن و آداب و رسوم انسانی، در صف مدرن ترین های جهان اند. جنبش مردمان این نوعی آنگاه میتواند مدعی شود که فرهنگ مدرن کردی نیز، همچون فرهنگ مدرن جهانی مترقی و پیشرو است. میتواند مدعی شود که صاحب همان ارزشهای معتبر فرهنگی و اجتماعی است که در هر جای مدرن دیگری موجوداند. جنبش این نوع مردمان در امروز کردستان ایران، خوشبختانه رو به گسترش است. بخش عمده جوانان، و توده وسیع زنانی که تقلای شان برای داشتن زندگی و فرهنگ و مناسبات دیگری است، جزو این جنبش آزادیخواهانه اند.
ریشه های سیاسی تاریخی کهنه گرایی ناسیونالیسم کرد(در کردستان ایران و عراق)
تعصبات ناموسی، تقدس لباس کردی، تقدس ارزشها، سمبل ها و سنن آبا و اجدادی، و تقدیس کولتور و یا فرهنگ کهنه کرد از کجا می آید؟
ناموس پرستی پدیده ای قدیمی تر از ناسیونالیسم کرد، قدیمی تر از اسلام، و حتی قدیمی تر از ادیان موجود و متعلق به دوران جهالت بشر است. در کردستان، در عرصه دشمنی با زن، ناسیونالیسم کرد شانه به شانه اسلام سیاسی ایستاده است. نه فقط این بلکه ارج و قرب شرف و ناموس مرد در این جنبش، بالاتر از موقیعیت این پدیده در اسلام است. علت چیست؟
لباس کردی به عنوان پوشش دوران عشایر و قبایل و طوایف چرا جایگاه مقدسی در باورهای این جنبش دارد؟ آداب و رسوم آبا و اجدادی چرا جایگاه ویژه ای دارد؟ چرا زبان کردی تقدیس شده و به هویت تبدیل میشود؟
چرا حضور عناصر فرهنگ فئودالی و عشایری در جنبش ناسیونالیستی و مناسبات احزاب سیاسی آن پر رنگ است؟ چرا احزاب سیاسی این جنبش به هر درجه کردتر اند، کهنه گرا ترند؟
و بالاخره چرا هیچ اثری از عناصر جامعه مدرن در این جنبش قابل روئیت نیست؟
حقیقتا آرمان واقعی این جنبش چیست؟
برای پاسخ باید به گذشته این جنبش و مقطع تولد آن در سیاست برگشت و روی مقاطع تاریخی آن خم شد.
نقش اولیه ناسیونالیسم در تاریخ بشر
اولین دوره به قدرت رسیدن جنبش ناسیونالیستی در تاریخ، در جریان انقلاب کبیر فرانسه در نیمه دوم قرن ١٨ میلادی است. انقلاب کبیر فرانسه مقطع تولد جامعه سرمایه داری و شروع دوران مدرن تاریخ است. مقاومت نظام کهن زیر سطله اشراف و کلیسا در برابر طلوع نوین انقلاب بورژوایی، نتیجه اش طغیان ها، جنگ ها و کشمکش های وسیع اجتماعی در تاریخ این کشور است. در انتهای آن دوره نسبتا طولانی، نه فقط اشرافیت و کلیسا از قدرت سیاسی پائین کشده شد، بلکه فرهنگ و سنن و آداب و رسوم دوران کهن از عرصه جامعه جارو شدند. انقلاب فرانسه انقلابی در تمام عرصه های زندگی بود. بورژوازی فرانسه در متن این تاریخ جامعه را وارد یک دوران تماما متفاوت و مدرن کرد. جدایی کامل مذهب از دولت و قطع دست مذهب از دخالت در زندگی خصوصی شهروندان، آزادی از تمام قیدوبندهای جامعه کهن، حقوق شهروندی برابر برای همه و... محصولات به قدرت رسیدن بورژوازی و جنبش ناسیونالیستی در پایان آن دوره های پرتلاطم سیاسی است.
رشد مناسبات سرمایه داری در دل جوامع کهن در دنیای غرب به دنبال انقلاب فرانسه، صرفنظر از شکل آن تحولات، کم و بیش جامعه را به همین سو برد. در یک نگاه به جوامع غربی، درجه انقلابی گری در این جوامع برای تغییرات اساسی، در مقطع فعلی، رابطه مستقیمی با درجه انقلابی گری آن جوامع در آن دوران های تاریخی قرون قبلی دارد. به هر درجه آن انقلابات با شدت و حدت بیشتری جوامع کهن را متحول کرده اند و به همان درجه که توده های وسیع مردم در آنها نقش ایفا کرده اند، به همان درجه هم امروز پیشتاز ترین های جوامع غربی در عرصه تحولات سیاسی اند. تاریخ فرانسه و فضای سیاسی آن در دوران امروز، گواه همین ادعاست. برعکس، در تمام جوامع غربی که در مقطع رشد جوامع بورژوایی، تحولات سیاسی همراه با سازش با نظم کهنه بوده و عناصر و سمبل های دوران کهن را در همه عرصه ها جارو نکرده است، آثار آن غیرانقلابی گری در آن جوامع قابل مشاهده اند.
ناسیونالیسم در شرق جهان
در شرق جهان، به دلایل متعدد، تغییرات اجتماعی نه در پروسه انقلابات قدرتمند بورژوایی، بلکه در یک پروسه تاریخی اولا بسیار دیرتر از غرب، و ثانیا تغییراتی تماما از بالا و در متن یک سازش تاریخی جنبش های بورژوایی با دنیای کهن ماقبل سرمایه داری بوده است. به همین دلیل، سنن و آداب و رسوم کهنه دوران ماقبل سرمایه داری، کولتور و آداب و رسوم کهنه تاریخی، هنوز در آن جوامع مزاحم زندگی جوامع انسانی اند. به همین دلیل، عناصر فرهنگی عهد عتیقی مزاحم در زندگی جوامع کرد زبان، تقریبا و کم و زیاد همان عناصر فرهنگی اند که در بقیه مناطق بخش شرقی جهان قابل مشاهده اند. ناموس پرستی و غیرت مردانه و تقدس پوشش عهد کهن و زبان و کولتور قدیمی عرب و عجم در این بخش جهان، به درجات بسیار، همان اند. نتیجتا ناسیونالیسم کرد در تقدیس فرهنگ کهنه و عهد عتیقی، ابدا تنها نیست.
با همه اینها ناسیونالیسم کرد جزو آن دسته است که بیش از همه هویت خود را به این عناصر کهنه دوران ماقبل سرمایه داری گره زده است. برای درک علل این مسئله ناچاریم بر شرایط شکل گیری ناسیونالیسم کرد متمرکزتر شویم.
شکل گیری ناسیونالیسم کرد در ایران
ایران تنها کشور در شرق جهان است که شاهد یک انقلاب توده ای برای درهم شکستن نظم کهنه فئودالی و ورود به دوران نوین جامعه بشری است. منظور همان انقلاب مشروطه است که در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست رخ میدهد. شکل گیری احزاب سیاسی در ایران و تولد جنبش منتوع سیاسی طبقاتی دوران مدرن، محصول این دوره از تاریخ سیاسی اجتماعی ایران است. از آنجا که آن تحول یک انقلاب در قلب کلان شهرهای کشور بود، و از آنجا که مناطق کردنشین دارای شهرهای کوچکتری بودند، از تحولات مهم انقلاب مشروطه و شکل گیری تحرکات و جنبش های اجتماعی بهره کمتری برد. به همین دلیل اگر خودآگاهی بورژوایی و ایدئولوژی مدرن و انقلابی آن دوره یعنی ناسیونالیسم ایرانی در این دوره به شکوفایی میرسد، تاثیرات این تحول سیاسی بعدها در مناطقی مانند کردستان مشاهده میشود. به همین دلیل عناصر روبنایی دوران فئودالی به نسبت های بیشتری بر تن جامعه باقی میماند.
به دنبال سرکوب و نهایتا شکست و ناموفق ماندن انقلاب مشروطه در رسیدن به آرمان های خود، دوران شکل گیری واقعی ناسیونالیسم ایرانی و شکل گرفتن ایران مدرن مربوط به دوران رضا شاه پهلوی در یک پروسه از بالا و متکی به زور و سرکوب نظامی است.
در این پروسه اولین کار او گسترش کنترل دولت مرکزی بر تمام مناطق کشور است. در متن این کار او در کردستان، رئیس عشیره شکاک، اسماعیل آقا سمکو با حمایت نیروهای بقیه عشایر منطقه، با نیروهای دولت مرکزی به مقاومت می پردازد و به عنوان حاکم و صاحب اختیار مناطق کردنشین در منطقه آذربایجان غربی امروز قد علم میکند. دستگاه ایدئولوژیک بورژوایی به عنوان ابزاری در شکل دهی به ملت و کشور، برای شخصیت هایی مانند اسماعیل سمکو که با بعضی از فرماندهان کشور خویشاوندی و رابطه نزدیک داشته است، پدیده ای نا آشنا نبوده و آنرا بکار گرفته و خود را حاکم آن مناطق اعلام کرده است. بخشی از مردان متعلق به عشیره اسماعیل آقای "شکاک" قبلا از دوران قاجار جزو فرماندهان نیروهای نظامی و از این طریق بخشی از مردان مهم کشوری بوده اند. لذا اگر کردستان از تحولات سیاسی ایران آن دوره ها نسبتا به دور ماند، اما سران عشایر شکاک در جریان وقایع کشور و منجمله از شکل گیری کشور و اعمال قدرت طبقه تازه متولد بورژوا و چندوچون شکل دادن به ملت بوده اند. همین آگاهی به آنها کمک می کند که آنها هم از دوره ضعف حکومت مرکزی استفاده کرده و در مقابل نیروهای رضاشاه به عنوان صاحب کردستان ظاهر می شوند. نطفه های ایدئولوژی ناسیونالییسم کرد در ایران محصول همین دوره است. اگر این دوره مقطع تولد ایران مدرن به عنوان یک جامعه بورژوایی است، مقاومت اینها در شکل عشایر مقتدر محلی در مقابل آن پروسه تاریخی، با تکیه بر انگشت گذاشتن بر تفاوت های قومی و عشیرتی در تقابل شکل گیری مناسبات سیاسی اقتصادی و فرهنگی دوران مدرنیزاسیون در ایران است. تولد جنبش "کردایتی" به عنوان مدعی قدرت در چنین حال و هوایی شکل میگیرد و از همان ابتدا مهر فرهنگ قومی و عشیرتی را بر خود دارد.
چند سال بعد از شکست اسماعیل آقا سمکو، حضور نیروهای انگلستان و شوروی در اواخر جنگ جهانی دوم و اشغال مناطق جنوبی توسط انگلستان و شمال و شمال غربی توسط شوروی است. استالین رئیس جمهور وقت شوروی در آن دوره از حضور نیروهای ارتش سرخ برای سازماندهی حاکمیت های خودمختار استفاده میکند. هدف اصلی استالین گرفتن امتیازات نفت شمال است که طبق برآورد آنها سرشار از منابع نفتی بوده است. از این زاویه، نقش این حاکمیت ها در آذربایجان و کردستان چیزی جر یک مترسک برای زیر فشار گذاشتن دولت ایران نبوده است. در غیر اینصورت، حاکمان شوروی نمی توانسته اند تصور کنند که سازماندهی یک کشور مستقل با اتکا به چند شهر بسیار کم جمعیت در یک منطقه بسیار محدود جغرافیایی، ممکن است. نتیجتا جمهوری مهاباد از روز اول به عنوان یک عامل فشار به دولت ایران توسط شوروی سر هم بندی شد و برخلاف تصور ناسیونالیسم کرد، استالین نقش پدر برای سازماندهی قدرت سیاسی ناسیونالیسم کرد نداشت.
استالین برای این کار، در آذربایجان فرقه دمکرات آذربایجان و در کردستان تشکل "کومه له ی ژیانه وه ی کورد"(انجمن احیای کرد) را به عنوان ابزار سیاسی خود بکار برد. منظور این نهاد دوم یعنی جمعیت "احیای کرد" زنده کردن دوباره حرکتی است که در دوران اسماعیل آقا سمکو شکست خورده بود و هدف سیاسی انجمن مورد اشاره، احیای جنبش و حرکتی است که از نظر آنها قبلا مرده بوده است. با هدایت مقامات دولت شوروی، جمعیت کوچک "انجمن احیای کرد" به حزب دمکرات کردستان تغییر نام میدهد و به عنوان یک حزب سیاسی شکل گرفته، توسط راهنمایی های روس ها، به عنوان یک دولت محلی در مناطق کردنشین استان آذربایجان غربی فعلی، به مرکزیت مهاباد، اعلام جمهوری میکند.
روس ها برای پیشبرد پروژه خود، قاضی محمد امام جمعه شهر مهاباد را به ریاست می گمارند، تا یک حاکمیت نوع همان جمهوری های خودمختار در شوروی را کپی کنند، که قدرت های محلی تابع قوانین سراسری، اما به زبان محلی خود و تابع دولت مرکزی می بایست باشند. اقدامات جمهوری آذربایجان به دلیل تجارب تاریخی این منطقه که از کانون های قدرتمند انقلاب مشروطه بود، نمی توانست به یک حاکمیت ساده و بی اختیار از نوع جمهوری مهاباد، محدود بماند. اینجا دارای یک طبقه بورژوا با تجارب انقلاب مشروطه بود. به همین دلیل اصلاحات نسبتا گسترده ای که اصلاحات ارضی را هم شامل می شد، در طول مدت جمهوری خودمختار آذربایجان در پیش گرفته شد.
برعکس جمهوری آذربایجان، کابینه دولت قاضی محمد، در غیبت یک طبقه قوام گرفته بورژوا، و در غیبت یک جنبش قدرتمند بورژوایی، در منطقه ای که تماما در دست طوایف و عشایر و مالکان فئودال بود، نمی توانست یک حاکمیت از جنس مدرن و آن روزی و چیزی از جنس جمهوری آذربایجان باشد.
لذا این حاکمیت صرفا یک دستگاه اداری صاحب اختیار در چهارچوب همان مناسبات و در چهاردیواری منطقه محدود دهقانی و عشیرتی خود بود، که قدرت نظامی خود را هم مدیون قدرت مالکین و نیروی عشیرتی بود. قدرت عشیرتی ملا مصطفا بارزانی هم که تازگی به خاک ایران پناه آوده بود، توسط مقامات روس به قدرت جمهوری قاضی محمد ضمیمه شد تا ویترین یک دولت محلی با نیروهای نظامی کافی، مزین شود.
در غیبت یک طبقه سرمایه دار، از نظر ماهیت طبقاتی، هیات دولت او را اساسا سران قدرتمند عشایر و مالکین تشکیل دادند. به همین دلیل علیرغم ویژگی های مترقی شخصیت خود قاضی محمد، دولت او نمی توانست به یک اصلاحات ارضی نیم بند بورژوایی و از بالا هم دست بزند. جمهوری مهاباد در منطقه جغرافیایی بسیار محدود، در غیبت آرمان کردستان مستقل، در غیبت نقش یک طبقه قوام گرفته بورژوا، قادر به انجام هیچ برنامه مدرن و مترقی در جامعه نبود. به همین دلیل به جز مناطق تحت کنترل ارتش شوروی، هیچ لایه اجتماعی از مناطق دیگر کردنشین به آن نپیوست؛ نزد مالکان و عشایر مناطق دیگر، ادامه حیات جمهوری میتوانست حیات اجتماعی و منافع طبقاتی آنها را به خطر اندازد. نزد دهقان اسیر دست مالک هم چیزی برای ارائه نداشت. نتیجتا بعد از تن دادن دولت مرکزی ایران به مطالبه استالین، یعنی تحویل امتیازات نفت شمال به شوروی و نتیجتا عقب نشینی ارتش آن کشوراز خاک ایران، مقامات جمهوری ضعیف مهاباد خود به استقبال ارتش ایران رفتند و به آرامی کرکره چهار دیواری جمهوری را پائین کشیدند. آنچه از آن دوره به عنوان آرمان و هدف و سنت سیاسی و فرهنگی باقی ماند، نه آرزوهای بلند و آرمان کشور مستقل کردستان، نه مدرنیزاسیون جامعه، نه برنامه حمایت از دهقانان و کوتاه کردن دست فئودال ها و سران عشایر از زندگی مردم و هدایت جامعه به دوران نوین سیاسی اقتصادی فرهنگی و نه ذره ای ادعاها و مطالبات مترقیانه، مطلقا هیچ نبود.
وارثان بعدی آن سنت، حزب دمکرات به رهبری عبدالرحمان قاسملو بود، که در خارج کشور در خواب زمستانی به سر می بردند و از تغییرات عظیم و گسترده دوران ورود ایران به یک جامعه مدرن دور ماندند. نتیجتا و در یک جمله، آنها همان اختیارات و حق و حقوق را می خواستند که دولت قاضی محمد از روسها تحویل گرفته و به عنوان ارث به جای گذاشته بود؛ یک حاکمیت محلی خودمختار بی اشتها به استقلال کردستان، بی اشتها برای ترقی خواهی، بی اشتها برای کوتاه کردن دست مذهب از زندگی مردم، بی اشتها برای امر برابری زن و مرد، بی اشتها به سازماندهی یک جامعه مدرن و متوقع و...
اگر ناسیونالیسم کرد در تمام این سالهای گذشته چیزی جز موجودی غیرمتوقع و زنده به شکاف های منطقه ای و جهانی بوده است، اگر بطور مستقل و روی پای خود هیچکاره سیاست بوده است، اگر همیشه فاقد یک استراتژی روشن برای پیروزی خویش است، اگر بصورت فصلی به دامن این و آن پناه می برد و سرباز این و آن قدرت محلی و منطقه میشود، اگر هر دوره ای سر او کلاه میرود و به او "خیانت میشود" و توسط این و آن قدرت منطقه ای و جهانی در بازار سیاسی معمله و خرید وفروش میشود، نه از روی به قول خودشان "بی پناهی و مظلومیت ملت کرد"، که به خاطر شکل گیری از روز اول این جنبش به عنوان یک جنبش سیاسی عقیم، بی ادعا و مطالبه گر و همیشه در آرزوی ملاقات یک مقام درجه چند این و آن سفارتخانه و ناتوان از ایستادگی مستقل روی پای خویش است. این کمبود نه ناشی از غیبت سیاستمداران کارای ناسیونالیست، نه کمبود این و آن حزب ناسیونالیستی، که به دلیل ماهیت بورژوایی جنبش های ناسیونالیستی در دوران امروز است. امروز در هیچ جای جهان، هیچ بخشی از ناسیونالیسم، از جناح راست فاشیست آن تا جناح چپ و سوسیالیست آن، پرچمدار ذره ای تحول مثبت و مترقی در زندگی انسان امروز نیستند. اگر بورژوازی در مقابله با نظم کهن فدئودالی ناچار بود برای رسیدن به حاکمیت در جهت منافع خویش به انقلاب دست بزند، امروز هیچ بخشی از بورژوازی در جهان، چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون، نه تنها برای پیشرفت بشر بی برنامه است، بلکه هر تحرک توده ای برای مطالبات انسانی و رفاه و آسایش را با گلوله جواب میدهند.
اگر بورژوازی در تمام ممالک چنین ماهیتی پیدا کرده است، بورژوازی کرد در دوران بعداز انقلاب ٥٧ ناچار بود این ماهیت سیاسی طبقاتی خویش را در یک دوره جدید در تاریخ این کشور در عرصه سیاست مشخص و به زبان آن روز ترجمه کند. نتیجتا حزب قاسملو به عنوان تنها حزب سیاسی این جنبش در آن مقطع نمی توانست بگوید اگر گذشتگان آنها عقب مانده و ارتجاعی عمل کرده و کار مثبتی برای ملت از پیش نبرده اند، آنها حزب خود در این شرایط را برای ایجاد تغییرات اجتماعی به کار خواهند بست تا به توده های مردم چیزی برسد. منفعت طبقاتی و جنبشی چنین اجازه ای به آنها نمیداد و نمی دهد .بعلاوه، از بدو برگشت آنها به ایران بعداز انقلاب، تمام خواست های مدرن و مترقی و پیشرو صاحب پیدا کرده بود. یک طبقه کارگر شهری در کردستان شکل گرفته بود که با دخالت کمونیستها در برابر طبقه حاکمه مشغول سنگربندی سیاسی طبقاتی بود. به اضافه، کمونیست هایی که به سرعت یک نیروی با وزن در جامعه شده بودند. در نتیجه، اینها از بدو برگشت شان به کردستان بعداز قیام بهمن، به حضور کمونیست ها در سرتاسر منطقه برخوردند که می بایست مواضع خویش را قبل از همه در مقابل آنها روشن کنند. لذا اولین تبلیغات شان به جای دفاع از جدایی مذهب از دولت، تبلیغات وسیع علیه کمونیست هایی بود که قرار بود زنان را بین خود تقسیم و در تجاوز به "ناموس مردم" به مادران شان هم رحم نمی کنند! مقابله با تحرکات دهقانی در روستاهای کردستان و زنده کردن رسمی سیستم عشیرتی و فئودالی[1] در مناطق کردنشین ارومیه و سلماس بطرف مناطق شمالی تر کردستان ایران، آنها را از روز اول در کنار ارتجاعی ترین لایه های سیاسی طبقاتی در کردستان قرار داد. توصیف کومه له کمونیست به عنوان گروهی جنگ افروز و هرج و هرج طلب در مقابل رژیم اسلامی و نظم و نظام حاکم، برای تعریف خود به عنوان یک نیروی ی سر به زیر وآماده برای انتگره شدن در ارتجاع جنبش اسلامی، پخش "آیات قرآن مجید" در ابتدای برنامه هر روزه رادیویی، به هدف تعریف و معرفی خود به جمهوری اسلامی به عنوان جریانی شریعت گرا و ملتزم به موازین قرآن و اسلام، هیچ و مطلقا هیچ منفذی را برای ورود ذره ای ترقی خواهی به درون جنبش ناسیونالیستی باقی نگذاشته بود. نتیجتا اگر اینها از زبان قاسملو لبیک به خمینی فرستادند و به عنوان رهبر انقلاب اسلامی با او اعلام بیعت کردند، نه از سر فریبکاری، نه از سر پلتیک و کلک و فریب خمینی، که از سر ماهیت واقعی سیاسی ایدئولوژیک شان بود، که از روز اول شکل گیری شان تنها خواست آنها شرکت در حاکمیت بود، آنهم هر نوع حاکمیتی، حتی از نوع خمینی و هیتلر و جانی ترین های تاریخ بشر!
حزب دمکرات کردستان می توانست منقرض شود!
حزب دمکرات کردستان میتوانست سرنوشت فرقه دمکرات آذربایجان را داشته و از تاریخ حذف شود. خشکیدن فرقه دمکرات آذربایجان در دل انقلاب سال ٥٧ محصول انتگره شدن شدن بورژوازی آذربایجانی در طبقه بورژوازی ایران از دوران مشروطیت بود. به همین دلیل ساده، فرقه آذربایجان که قدرت سابق شان در جمهوری آذربایجان، یک قدرت غیرقابل مقایسه با جمهوری مهاباد بود، در انقلاب ٥٧ حتی به یک حزب کوچک سیاسی هم تبدیل نشد.
اگر انقلاب سال ١٣٥٧ شکست نمی خورد و تحولات انقلابی در سرتاسر این کشور و منجمله در کردستان، به یک حاکمیت سکولار نیمه انقلابی منتهی می شد، حزب ناسیونالیستی کرد و جریانات مشابه قومی و محلی نشکفته پرپر می شدند و از صحنه سیاسی برای همیشه ناپدید می شدند.
ناسیونالیسم کرد در عراق
ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق به چند دلیل از ناسیونالیسم کرد ایرانی ارتجاعی تر و کهنه پرست تر است؛ اولا عراق به عنوان کشور هیچ تحول انقلابی مشابه دو انقلاب مشروطه و انقلاب ٥٧ را به خود ندیده است. لذا ناسیونالیسم عراقی هیچگاه امکان رشد و شکل گیری را نداشته است. بر این مبنا، طبقه بورژوا در مناطق عربی و کردی هیچگاه یک ظرف ایدئولوژیک برای وحدت طبقاتی و جنبشی نیافتند تا در یک ساختار سیاسی واحد جامعه را سازمان دهند. محصول این ناتوانی بورژوایی در عصری که می بایست نقش تحول بخش ایفا کند، طبقه بورژوازی کرد و عرب هیچگاه بخشی از یک طبقه انتگره شده در یک جامعه نشدند. در نتیجه این ناکامی ایدئولوژیک سیاسی ناسیونالیسم عراقی، بورژوازی منتسب به دو قومیت، هیچگاه قادر به شکستن چهارچوب قومی و پوست اندازی به نفع یک وحدت بورژوایی نشدند. نتیجتا و نهایتا، در این کشورمهندسی شده توسط قدرت های استعماری به دنبال انقراض امپراتوری عثمانی، بورژوازی از روز اول در دو شکل قومی کرد و عرب چشم به جهان گشودند و همیشه هم به عنوان رقیب سیاسی به حیات خویش ادامه دادند. با این تفاوت که ناسیونالیسم عرب به دلیل قدرت برتر در تناسب قوای داخلی، همیشه حاکم بر کشور و شهروند کرد زبان این کشور هزگز دارای حق شهروندی برابر با شهروند عرب زبان این کشور نشد.
به دلیل تمام این شرایط، ارزشهای کهنه قومی و قبیله ای هیچگاه از جامعه جارو نشدند، به این دلیل ساده که توسط دو جنبش ناسیونالیست قومی عرب و کرد، مداوما به درون جامعه پمپاژ شده اند.
دلیل دیگر ارتجاعی تر بودن ناسیونالیسم کرد عراقی در مقایسه با ناسیونالیسم کرد ایرانی، حضور قدرتمند کمونیسم در یک دوره پر تحول در کردستان است؛ نقش کومه له کمونیست در عقب راندن مذهب، در دادن ارج و قرب به زن و به میدان کشیدن زنان در تمام عرصه های سیاسی اجتماعی، کوتاه کردن دست ارتجاع سیاسی در مناطق کردستان، بالا بردن توقع جامعه در زندگی، تولید احترام اجتماعی به کارگر و زحمتکش، به میدان آودن طبقه کارگر به عنوان یک طبقه مدعی و متوقع، و بالاخره پشیمان کردن حزب ناسیونالیست کرد در عرصه جنگ داخلی، تولید یک فرهنگ مدرن با ارزشهای برابری طلبانه و...فاکتورهای متعددی اند که ناسیونالیسم کرد در کردستان ایران را افسار زده و به انشعاب و دو دستگی و تضعیف سیاسی نظامی کشاند. انتهای این پروسه سیاسی نظامی و فرهنگی، درس هایی شد برای حزب ناسیونالیستی، تا از خواب بیدار شده و محتاط تر و متین تر عمل کند.
ناسیونالیسم کرد عراقی نه تنها ناچار نشده چنین درسهایی بگیرد و در مقابل جامعه رفتار و کردارش را اصلاح کند، بلکه با تولد دوباره در دل خونین ترین حمله نظامی امریکا به منطقه و در دل یک سناریوی سیاه که در آن هر بمبی بر سر خانه و کاشانه مردمان غیر کرد عراقی را یک پیروزی برای خود محسوب میکرد، دز ماهیت ارتجاعی و ظرفیت های ضد انسانی اش بسیار بالاتر رفت.
زیر این سلطه، بعداز سی سال، امروز زن بی حقوق تر، خدا پر مشتری تر، کارگر گرسنه تر، انسان کارگر و زحمتکش بی حرمت تر، خدمات اجتماعی نزدیک به صفر، خدمات درمانی نزدیک به صفر، بهداشت رایگان نزدیک به صفر و به تمام این دلایل فرهنگ جامعه عقب افتاده تر و ارتجاعی تر شده است. چنین حاکمیتی با چنین ظرفیتی در خصومت با هست و نیست جامعه که زیر سلطه اش فقط تعداد میلیاردرها بیشتر شده است، چرا نباید توده مردم ستمدیده را به جای جواب مثبت به مطالبات شان، سرگرم سجده به مقدسات دینی و قومی و ملی و ارزش ها و فرهنگ و سنن عهد عتیقی عشایر و طوایف کرد نکند؟
[1] حزب دمکرات کردستان را در سالهای اولیه فعالیت خود در شمال کردستان ایران، در منطقه ارومیه یک کمیته رهبری میکرد به نام کمیته آرارات که ١٢ نفر رئیس عشیره و مالک منطقه تنها اعضای آن بودند. زیر رهبری این کمیته، سران این عشایر نیروی نظامی خود را داشتند و از مردم بهره مالکانه و بیگاری میگر. نیروی نظامی کومه له در تیرماه ١٣٥٩ در این منطقه حضور یافت و در همان هفته اول حضور خود، فرمان لغو بیگاری و بهره مالکانه را صادر کرد. تنها به دنبال آن فرمان و سخنرانی و آژیتاسیون های مسئولین و دخالت نیروی پیشمرگ کومه له این بساط به گور سپرده شد.
http://hekmatist.com/fa/entesharat/articles-all/20210418-7