قبل از هر چیز، باید بر این تفکر که در کمال خوشباوری حکومت قبلی افغانستان را ارتجاعی نمی داند خط بطلان کشید. در حقیقت با یک پروسه برنامه ریزی شده و دخالتگری دوّل سرمایه داری همانند (آمریکا، چین، روسیه، آلمان و ترکیه و ...) با تغییر حاکمیت از بالا و بدون دخالت مردم،  گروه طالبان از یک دولت در سایه در حکومت ارتجاعی (جمهوری اسلامی افغانستان) به دولتی آشکار به اسم (امارت اسلامی) بدل شد تا با دستی بازتر جان و سرنوشت انسانها را در این کشور به گرو بگیرد.

پروسه دخالت گری آمریکا و دول سرمایه داری در افغانستان بالاخره بعد از کشمکشهای فراوان، همراه با کشته شدن هزاران نفر، ناقص العضو شدن هزاران دیگر، آواره شدن میلیونی و ویرانی کامل یک کشور، بلاخره با هماهنگی کامل  و تحویل دادن آن به طالبان وارد فاز جدیدی شد. تجربه ای تلخ اما آموزنده برای مردم سایر کشورها و خصوصا خاورمیانه.

بورژوازی جهانی و در راس آن، آمریکا و ناتو اگر چه توانستند این توهم و خوشباوری را در دل یکسری حزب و جریانات خاص ایجاد کنند که با تکیه به آمریکا می توانند به قدرت برسند و بر مردم حکومت کنند، تجارب دخالتگری این قدرتها در افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، مصر و دیگر نقاط جهان و به قدرت رسیدن احزاب سناریو سیاهی به کمک آمریکا به ما نشان می دهد که به قیمت میلیونها کشته، ویرانی این کشور ها و سالها آوارگی، رنج و فلاکت مردم تمام شده است.

آخرین نمونه این مدل از دمکراسی و دخالتگری را طی چند روز گذشته جهانیان به چشم خود در افغانستان دیدند. تصمیم گرفتند تا دولت خودنشانده را بردارند تا طالبان خود ساخته را جای آن قرار دهند، هم تدارکات لجستگی و تسلیحاتی را در اختیار طالبان قرار دادند و هم  ارتش و دولت را مجبور به عدم مقاومت کردند (تسلیم پذیری) و از همه مهمتر میدیا و دستگاهای تبلیغاتی خود را نیز در این راستا به خدمت گرفتند.

بی شک این تجارب اگر چه تلخ، اما آموزه های گرانبهای برای مردم ایران و خصوصا کردستان در بر خواهد داشت تا به یاد بیاورند که احزاب ناسیونالیستی، قوم پرست و سناریو سیاهی ایرانی و کردستانی که در آرزوی سوار شدن بر تانک آمریکایی، در فکر حاکمیت از بالا بر مردم، هر روز در کریدورهای سنای آمریکا، برای دون پایه ترین کارمند دولا و راست می شدند و آنرا به عنوان تلاشهای اپوزیسیون برای دمکراسی از میدیا هایشان تبلیغ می کردند و چه خوابی برای مردم دیده بودند تا به قیمت ویرانی و آوارگی مردم این منطقه نیز، خود به قدرت و نوایی برسند.

بالاخره و بعد از گفتگوهای چند جانبه دولتهای روسیه، چین، آمریکا و دول غربی، با همکاری این کشورها، سرنوشت ملتی که بیش از چهل سال است، آرامش و آزادی را به خود ندیده است، به طور کامل تحویل گروه تندرو اسلامی یعنی طالبان داده شد.

میدیاهای غرب، از بی بی سی و رادیو آمریکا گرفته تا رادیو فردا و تلویزیون انترناشنال، طی همین مدت تمامی تلاش خود را کردند که این سناریو ساختگی و سقوط یک کشور را حاصل جنگ و پیشروی طالبان در شهرهای افغانستان قلمداد کنند، غافل از اینکه تمامی مردم دنیا و خصوصا افغانستان بر این واقعیت اذعان دارند که پروسه به قدرت رسیدن طالبان حاصل  سناریویی بود که چندین سال است به شیوه ای آشکارو پنهان از سوی بلوکهای مختلف بورژوازی جهانی در حال بررسی بود.

دولتهای بورژوازی در کمال بی شرمی، تلاش می کنند که گناه عدم مقاومت در برابر طالبان را بر گردن ارتش پوشالی افغانستان بیاندازند، البته ارتش این کشور را مجبور به تسلیم طلبی کردند و به قول یکی از دوستان حتی اگر درجاده ها و سر راه نیروهای طالبان تنها سنگ خالی می چیدند و وقفه ای ایجاد می کردند، ماه ها طول می کشید تا طالبان به این راحتی شهرهای افغانستان را اشغال کند.

 

از 1979 دولت آمریکا، با همکاری پاکستان، عربستان به بهانه طرفداری حزب "دمکراتیک خلق افغانستان" از سرمایه داری دولتی "شوروی"، با در اختیار دادن بودجه و آموزش و همچنین مسلح کردن گروههای تندرو اسلامی، با سیل دلارهای عربستان و تسلیحات آمریکا آنها را تحت حمایت خود قرار دادند تا گروههای تندروی مثل مجاهدین، طالبان و القاعده تحت عنوان "امارات اسلامی" با ساقط کردن حکومت "دکتر نجیب" کنترل تمام خاک افغانستان را به دست بگیرند و این جامعه را به قهقرا ببرند، آنزمان رئیس جمهوری وقت دکتر نجیب اله به همراه برادرش که به دفتر سازمان ملل در کابل پناهنده شده بودند، توسط طالبان ربوده شدند و پس از شکنجه های وحشیانه، اعدام و جنازه هایشان را در ملاعام آویزان کردند.

بعد از چند سال حکومت سیاه طالبان بر این کشور و به دنبال حمله تروریستی القاعده در یازده سپتامبر به برجهای بانک تجارت جهانی و خودداری طالبان از استرداد القاعده به آمریکا، دولت آمریکا به همراه دیگر کشورهای ناتو تحت عنوان جنگ با "تروریسم دولتی" به افغانستان حمله کرد، این حملات در ظاهر زیر نام جنگ با تروریسم لقب گرفت، اما هدف اصلی آزمایش و فروش انواع جنگ افزارهای کشتار جمعی در این کشور، غارات منابع طبیعی، ویرانی و به قهقرا بردن جامعه افغانستان بود و همانگونه که "جو بایدن" رئیس جمهوری آمریکا بعد از بیست سال می گوید: هدف آنها آزادی افغانستان نبود و بلکه جنگ با القاعده بود. "

آمریکا بیست سال پیش به ظاهر طالبان را از حکومت بر افغانستان بر کنار کرد، اما طالبان همانند "دولت در سایه" در حکومت دست نشانده جمهوری اسلامی افغانستان، باقی ماند. دولتی که نه برخواسته از اراده و خواست مردم این سرزمین، بلکه یک دولت ارتجاعی اسلامی بود، دولتمردان این دولت همان کارتل های مافیایی مواد مخدر و تاراج منابع طبیعی این کشور بودند و دولتشان همانند طالبان قوانینش بر پایه اسلام و شریعت بود که تنها در خدمت منافع قدرتهای بورژوازی و طی دوران حکمروایی خود نتوانست تغییری در وضعیت معیشتی، بهداشتی و زیر ساختهای اقتصادی این کشور بدهد، بلکه در واقع همان سیاستهای طالبان را به شیوه ای ملایم تر دنبال می کرد. در قوانین این کشور حقوق زنان هیچگاه به مثابه یک انسان در نظر گرفته نشد، در زمان حاکمیت بیست ساله این حکومت بود که مدارس دخترانه را به خاک و خون کشیدند و شاهد مهاجرت میلیون ها نفر از این مملکت به دلیل فقر، گرسنگی، بیکاری، بی حقوقی و جنگ به دیگر کشورها بودیم.

نگاهی به جغرافیای انسانی افغانستان و گوناگونی زبان، مذهب، دین و حتی فرهنگ در این منطقه خود به عنوان فاکتوری مهم در پروسه جنگ های داخلی این کشور عمل کرده است، فاکتور بسیار مهم دیگر اینکه طی تمامی این سالها، شاهد قتل و عام انسانهای پیشرو، آزادیخواه و برابری طلب به دست طالبان و دیگر گروه های قومی و مذهبی و ترویج تفکرات پوسیده و ارتجاعی ناسیونالیستی، قوم پرستی و تندرو مذهبی بودیم که خود به عاملی مهم در عدم همبستگی مردم در برابر ارتجاع و عدم دخالتگری مستقیم مردم در سرنوشت و زندگی خودشان عمل کرده است. از همه مهمتر دولتهای بورژوازی از این فاکتور برای عدم اتحاد مردم و بر افروخته نگه داشتن آتش جنگ در این منطقه به نفع خود استفاده کردند.

 حکومت جمهوری اسلامی افغانستان نه انتخاب مردم افغانستان بود و نه هیچ وقت اراده و خواست مردم این سرزمین را نمایندگی کرد. این حکومت را انواع باندهای دزد و چپاولگری به عهده داشتند تا منافع خود و سرمایه داری جهانی به رهبری آمریکا را تامین کند.

لذا باید خاطر نشان کرد که تمامی فاکتور های بالا و به اضافه عدم یک آلترناتیو انسانی و برابری طلبانه، تسلط طالبان و یا هر گروه تندرو دیگری بر این منطقه را آسان نمود.

اگر چه واقعیت اینست که سیاست های دخالت نظامی آمریکا و متحدانش در هر گوشه دنیا با شکست روبرو شده است، اما در مورد افغانستان باید گفت که طالبان نرفته بود که برگردد، برگشت طالبان خود بخشی از سیاست آمریکا و دیگر کشورهای سرمایه داری در این منطقه بود. طالبان را همچون استخوان لای زخم نگه داشته بود. در زمان ریاست جمهوری ترامپ بعد از نشستهای متعدد با این گروه ، هزاران عضو طالبان از زندان های آمریکا آزاد کردند و این گروه را از لیست تروریستی خود خارج کردند و تصمیم گرفتند که در وقیحانه ترین شکل ممکن سرنوشت مردم این جغرافیا را دوباره تحویل ارتجاع طالبان دهند و در کمال بی شرمی اعلام کنند که "هدف ما مبارزه با تروریسم القاعده بود و ماموریت بیست ساله ما تمام شد" و به این شکل شانه از زیر تمام مسئولیتهای این خیانت و این جنایت آشکار خالی کنند.

آمریکا و متحدانش در مدت یک هفته اخیر با میدیای رسمی و دستگاه  تبلیغی خود در کمال وقاحت و بیشرمی و با وارونه نمائی از وضعیت وخیم مردم افغانستان و پزهای دروغین دفاع از حقوق بشر، تلاش دارند تا تصویر طالبان "متمدن شده" و "معتدل"تر را به جهان نشان دهند و حاکمیت طالبان را به رسمیت شناخته و به مردم افغانستان و دنیا قالب کنند، همانگونه که جمهوری اسلامی ایران را به مردم قالب کردند. این بی شرمی تا آنجا پیشرفت که حتی علارغم اینکه طالبان خود مسئولیت انفجارهای روز پنج شنبه 26 آگوست فرودگاه کابل را بر عهده گرفت، برای تلطیف طالبان و به بیراهه بردن اذهان عمومی این زنجیره انفجارات را به داعش خراسان مرتبط کردند (اگر چه فرق ماهوی بین داعش، طالبان و القاعده وجود ندارد).

از سوی دیگر ارتباطات و نشست های متعدد در این سالهای اخیر و به رسمیت شناختن "امارات اسلامی" از طرف بلوک چین، روسیه و متحدینش به نام سیاست"عدم دخالت در امرو داخلی این کشور"، نامبردند تا حقوق بشر و  امنیت جانی ملیونها تن از مردم اسیر در دست طالبان را به سخره بگیرند و فدای منافع اقتصادی خود کنند.

دستگاه های تبلیغاتی و رسانه های دنیای سرمایه داری در این مدت تمام تلاششان کردند که اذهان عموم را به انحراف بکشانند و ادعا کنند که آمریکا و متحدینش در فکر جان کسانی هستند که طی این سالها با آنها همکاری کرده اند، اما تصاویر و فیلم های ارسالی توسط مردم از فرودگاه کابل این ادعای پوچ را بسیار سریع افشا کرد. مردم دنیا شاهد بودند که همزمان که طالبان مشغول کشتار مردان و زنان بود، آنطرف تر در فرودگاه کابل که بنا به توافق رسمی طالبان و آمریکا، کنترل فرودگاه در اختیار نیروهای آمریکایی و متحدینش از جمله آلمان و ترکیه بود، از یک سو با هواپیمای نظامی آمریکایی سران طالبان را به کابل منتقل می کردند و از سوی دیگر در فرودگاه کابل به مردم بی گناهی که به آنها پناه آورده بودن شلیک کردند، از هواپیما سقوط کردند  و به ضرب اسلحه و با بی حرمتی مردم را از فرودگاه بیرون می کردند و اسم آنرا برقراری نظم نهادند.

در اینکه با به قدرت رسیدن طالبان چه بر سر مردم و خصوصا زنان و کودکان، زیر ساختهای فرهنگی، اقتصادی  آن جامعه خواهد آمد؟ کاملا روشن و عیان است، نمونه بارز آن کشور ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامیست که طی چهل سال گذشته چه بلاهایی که بر سر مردم و خصوصا زنان در این جامعه نیاورده است.

در زمان حمله آمریکا و متحدینش به این کشورهای عراق و افغانستان، اپوزیسیون راست و پرو غربی، ناسیونالیستهای کردی و ایرانی، جناب شاهزاده و سلطنت طلبان، در لابی های کاخ سفید و سنای آمریکا صف می بستند و با آرزوی سوار شدن بر تانک های آمریکای، خواب حکومت بر مردم ایران را در سر می پروراندند و برای هر کارمند کاخ سفید دولا راست می شدند و خود شیرینی می کردند.

تجارب تلخ افغانستان و عراق و حکومتهای دست نشانده آمریکا در این کشورها می تواند برای طبقه کارگر و مردم ایران بسیار آموزنده باشد. مردم کردستان بهتر از هر کسی می دانند که حکومت کردی مورد حمایت آمریکا و غرب چه بر سر کردستان عراق و چه بر سر طبقه کارگر، زنان و مردم آن جامعه آورده است، می بینند که کنار دستشان حکومت اقلیم کردی، در قبال کوچکترین اعتراضی، جوابشان را با گلوله می دهد  و این همان دمکراسی هدیه کشورهای سرمایه داریست برای طبقه کارگر این کشورها.

اگر چه با رسوایی های دخالتگری آمریکا و متحدینش در کشورهای خاورمیانه، اکنون دیگر اپوزیسیون راست و پروغرب، جرات به زبان آوردن تکرار پروژه افغانستان و عراق را در ایران ندارد، اما بی گمان با حمایت آمریکا از طالبان و به قدرت رساندن این گروه، شاخکهای مزدوری این احزاب و گروه ها دوباره حساس خواهد شد و در آرزوی تکرار این پروسه و به قدرت رسیدن خود با اتکا به آمریکا تلاش خواهند کرد.

واقعیت اینست که ارتجاع طالبان، از ارتجاع سلفی ها در کردستان جدا نیست و ریشه هر دو یکیست، جریاناتی  ارتجاعی که برای قدرت گیری خود به طالبان و آمریکا اتکا می کنند و تلاش می کنند با ایجاد تحریکات قومی، مذهبی و ارتجاعی در کردستان به قدرت برسند، برای مردم شناخته شده اند.

احزاب و جریانات ناسیونالیست کردستان نیز برای به قدرت رسیدن خود حاظرند با تمامی این جریانات ارتجاعی و فاشیستی متحد شوند، مگر همین احزاب نبودند که تصمیم داشتند با طرفداران "احمد مفتی زاده" جلسات مشترک برگزار کنند و به توافقاتی برسند؟ مگر حزب دمکرات کردستان ایران نبود که ایجاد تشکل علمای اسلامی را اعلام کرد؟ مگر احزاب اقماری "پ ک ک" یعنی پژاک و "ک ج ک" در تمام مناسبات دینی و مذهبی بیانیه و اطلاعیه صادر می کنند و مردم را به پیروی از ارتجاع و امامان شیعی و سنی فرا می خوانند؟

احزاب و جریانات ارتجاعی، ناسیونالیست، قوم پرست و فدرالیستی از قدرت عظیم طبقه کارگر و مردم آزادیخواه و برابری طلب کردستان به درستی اطلاع دارند و  می دانند که در یک فضای باز سیاسی هر گونه ارتجاعی را وادار به شکست خواهند کرد و لذا نقطه مشترک اصلی تمامی این جریانات ناسیونالیستی و ارتجاعی ضدیت با این جنبش عظیم طبقه کارگر و مردم ستم دیده جامعه و ضدیت با جنبش سوسیالیستی موجود در کردستان است.

اتفاقات این اواخر در شهرهای کردستان، حملات سلفی ها با چاقو و شمشیر به مردم عادی و ایجاد فضای ارعاب و تهدید در جامعه که با ایستادگی و مقاومت مردم شهرهای سنندج و مریوان روبرو شد و حمایت دیگر شهرهای کردستان از این مقاومت، به درستی این ادعا را اثبات می کند که جریانات اسلامی و ارتجاعی درکردستان هیچ جایگاه و اعتباری ندارند و علیرغم تمام امکانات و ابزار تحمیق و سرکوبی که در دست داشته اند نتوانسته اند مردم  را به تمکین وادارند.

تلاش ناسیونالیسم نیز برای نزدیکی به این جریانات مذهبی و همچنین تلاش برای ایجاد فضای قوم پرستی  جنگ قومی در این منطقه که نمونه آخرش را در اتفاقات شهر "نقده" شاهد بودیم و شکستشان در این پروژه، نشان از کم اعتباری این جریان است. جنبش برابری طلبی وآزادیخواهی با تکیه به خواسته های چپ و سوسیالیستی، ماهیت واقعی ناسیونالیسم و مذهب را بدرستی شناخته و در عمل بارها تضاد خود را با این تفکر به اثبات رسانده است .

 

مردم  آزادیخواه و برابری طلب کردستان به روشنی می دانند که منبع کمکهای مالی احزاب ناسیونالیست کرد (چپ و راست) و دیگر جریانات تندرو اسلامی من جمله سلفی ها و مفتی زاده یی ها، دقیقا همان منبعی است که برای داعش و طالبان کمک مالی می فرستند.

مردم  هوشیار کردستان که همیشه پیشقراول جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی بوده اند، اجازه نخواهند داد هیچ حزب و جریانی به اسم کردایتی و مذهب از بالا و به کمک دولتهای بورژوازی برای آنها تصمیم بگیرند و بر آنها حکومت کند و زندگی و آینده شان را به گروگان بگیرند.

اکنون که طبقه کارگر کردستان و مردم ستم دیده این منطقه خطر جریانات ارتجاعی و ناسیونالیستی را به درست شناخته و درک کرده اند و می دانند در صورت به قدرت رسیدن این جریانات چه فاجعه ای رخ خواهد داد، این نکته را هم به درستی می دانند که تنها راه پیشگیری از این فاجعه، تنها راه جلوگیری از رشد ارتجاع، تنها راه جلوگیری از رشد ناسیونالیسم، قوم پرستی و فاشیسم، تنها راه جلوگیری از سرکوب دوباره، تنها راه جلوگیری از زن ستیزی، استثمار و تحمیق انسان، تنها از طریق دخالت مستقیم مردم در سرنوشت خود و آنهم از طریق "شوراهای مردمی"  امکان پذیر است.

اکنون که رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی تحت فشار اعتصابات بزرگ کارگری و اعتراضات و خیزش های توده ای در سراشیبی سرنگونی قرار گرفته است. اکنون که مردم در همبستگی با مردم افغانستان و در تقابل با هر جریان تروریستی اسلام سیاسی و دیگر جریانات باند سیاهی سلفی و داعشی صف کشیده اند، اکنون که جامعه حول پرچم کارگری پولاریزه شده، اکنون که طبقه کارگر، جامعه را حول خود قطبی کرده است، اکنون که  پرچم "کنگره سراسری شوراهای مردمی"  می رود که به تنها آلترناتیو طبقه کارگر و مردم محروم جامعه تبدیل شود. طبقه کارگر کردستان نیز خود را بخشی از این مبارزه در بعد سراسری برای بدست گرفت سرنوشت خود می داند  و به" کنگره سراسری شوراهای مردمی" تکیه می کند.

 اکنون که جامعه ایران وارد دوران سرنوشت سازی شده است و طبقه کارگر و مردم محروم جامعه با تجربه چهل سال مبارزه علیه استثمار، فقر، زن ستیزی، بی حقوقی، استبداد سیاسی، از هم اکنون شکل و نوع حکومتی که ضامن اعمال اراده مردم در سرنوشت خود، ضامن آزادی و برابری باشد را  بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی بر روی میز کار خود گذاشته اند.

"کنگره سراسری شوراهای مردمی" می تواند و تنها شکل و نوع حکومتی است که دخالت مردم را در اداره جامعه، در قانون گذاری و اجرای قوانین مملکت تضمین کند.

مردم از طریق "کنگره سراسری شوراهای مردمی" خود اجازه نخواهند داد که جریانات باند سیاهی سلفی، داعشی، ناسیونالیست، قوم پرست و از همه مهمتر دولتهای سرمایه داری از بالا بر مردم حکومت کنند  و برایشان تعین تکلیف کنند و جان و مال، اراده، زندگی و آینده آنها را به گروگان بگیرند.

حاکمیت شوراهای سراسری مردم ایران، تضمین کننده حاکمیت خود مردم ایران بر سرنوشت خود و تضمین آزادی، برابری و رفاه در آینده این منطقه خواهد بود.

 

حزب حکمتیست (خط رسمی) مفاد اصلی و اصول پایه ای قانون اساسی پیشنهادی خود برای تضمین وسیعترین آزادی های سیاسی، تامین امنیت و رفاه عمومی جامعه را، زیر عنوان "اصول پایه قانون اساسی پیشنهادی حزب حکمتیست" به "کنگره موسس حکومت آتی"، اعلام کرده است. مفاد این قوانین حقوق اولیه و خدشه ناپذیر همه مردم در ایران است. این قوانین را به عنوان خواست و مطالبات فوری خود اعلام کنیم و حول آن متحد شویم. اینها حقوق خدشه ناپذیر و انسانی ما است و نباید به چیزی کمتر از این قانع شویم.)

 

آسو سهامی

26 آگوست 2021