در متن تنفر عمومی از معامله امریکا و "جهان آزاد" و شوک ورود بی سرو صدای طالبان به کابل، و حتی در متن آوارگی مجدد مردم، مقاومت و مبارزه برای تغییر دچار وقفه نشد. اعتراض نمادین جمعی زنان آزاده در مرکز شهر کابل، در اساس اعلام شروع یک جنگ رسمی علیه سیطره طالبان بود. تظاهرات هزاران افغانستانی ساکن شهر قم، حضور یکدست صدها هزار جوان افغانستانی ساکن کشورهای غرب و حمایت وسیع بشریت آزاده، صحنه های دیگری از شروع مقاومت توده ای در مقابل طالبان در همان روزهای اول بودند.

این تحرک وسیع، این شهامت زنان در شهر کابل و چشم در چشم طالبان، به همه ما میگوید که جامعه افغانستان در فاصله غیبت بیست ساله طالبان، تغییرات وسیعی کرده، توقعات بالایی شکل گرفته و پتانسیل سیاسی اجتماعی قابل توجهی برای دفاع از زندگی و حق و حقوق انسانی خود دارد. بعلاوه، نسل جوان پائین سی سال، که نیروی اصلی در این جنگ است، تجربه شکست جامعه در مقابل طالبان را ندارد. بخش وسیع افغانستانی های ساکن غرب نیز اساسا جوانانی اند که از ارزشها و سنن مدرن جامعه بشری تاثیر گرفته و وسیعا انتگره شده اند. صدها هزار جوان خانواده های افغانستانی ساکن ایران هم تحت تاثیر رادیکالیسم ایران امروز اند. حمایت وسیع از مقاومت در مقابل طالبان در جوامع مدرن غربی هم بخشی از پتانسیل مقاومت و جنگ علیه طالبان است. 
همه این داده ها به ما میگوید که دوره آتی، چیزی جز ادامه جنگی نخواهد بود که آن گروه از زنان قهرمان در کابل و چشم در چشم طالبان ها، شروع آنرا اعلام کردند.

مشخصه دیگر خصومت این جبهه با حاکمیت، ساختار قبیله ای و قومی و مذهبی است که در آن، موزائیکی از سران عشایر و طایفه و اقوم و مذاهب، در شکل لویه جرگه جایی برای نفس کشیدن و اعمال اراده مستقیم انسان آزاده ندارد. مقاومت زنان و مردان آزاده افغانستانی، چه در افغانستان و چه در خارج، مقاومت جامعه ای است که علیرغم سیاست امریکا در قومی - عشیره ای و مذهبی کردن جامعه، هویت خود را به عشیره و قوم و مذهبی گره نزدند و بعنوان انسانهای قرن بیست و یک برای حقوق جهانشمول خود علیه طالبان و ارتجاع مذهبی دست به مقاومت زدند.

این جنگ یک طرفه، و قبل از آمادگی جامعه برای یک مقاومت سازمان یافته، شروع شد. علیرغم علنی بودن مذاکرات دولت دونالد ترامپ با طالبان و دعوت از آن برای مشارکت در حاکمیت، سرعت برق آسای پیشروی طالبان و مقاومت نکردن ارتش پوشالی افغانستان، همه از امریکا تا مردم افغانستان را غافلگیر کرد. همانقدر که امریکا و ناتو غافلگیر شدند و قیمت میلیاردها دلار اسلحه سبک و سنگین و تانک و ... را برای طالبان جا گذاشتند و به زور نیروی خود را خارج کردند، مردم افغانستان هم شانس و امکان شکل دادن و سازمان دادن خود برای مقاومت در مقابل طالبان را پیدا نکردند. در چشم مردم در افغانستان، فرار ارتش افغانستان و رئیس جمهور مملکت و تحویل دادن جامعه به طالبان، دقیقا شبیه کودتایی بود که اول زمزمه اش می آمد و قبل از چشم باز کردن جامعه، آن کودتا عملی شد. در چنین حالتی، دقیقا مانند هر جامعه ای که در آن کودتایی رخ داده است، با استفاده از همان ابزارهای دم دست سراغمقابله و مقاومت می رود؛ چیزی که در افغانستان هم روی داد؛ جرقه مقاومت توسط زنان در کابل، تظاهرات در قم و همزمان تظاهرات های وسیع در خارج از افغانستان شروع این مقاومت توده ای بودند.

اما اگر این مقاومت اولیه بخواهد به یک جنگ سازمان یافته سیاسی نقشه مند تبدیل شود، به یک مرکز فرماندهی نیازمند است. برای دستیابی به شاکله چنین مرکزی، باید معلوم شود که نیروی جنگ با طالبان چه میخواهد یا چه چیزی نمی خواهد و چه پتانسیل هایی هم برای این جنگ دارد. اولین اعتراض میلیونی به موجودیت طالبانی است، که اعتراض است به قوانین و فرهنگ و سنت اسلامی، اعتراض است به دخالت مذهب در زندگی خصوصی، در آموزش  پرورش، در دولت، و بطور کلی در تمام عرصه های زندگی، اعتراض است به تبعیض علیه زن، به نابرابری جنسیتی در جامعه، به بی ارزشی انسان و حرمت و کرامت انسان و به نداشتن اختیار در دستان خود انسان، است.

 پتانسیل و اعتراض دیگری هم در درون این جامعه است که  علیه حاکمیت قومی قبلا شکل گرفته بوده است؛ یعنی نه به قومی کردن سیاست، نه به تقسیم جامعه به اقوام و طوایف و عشایر، که مبنای تفرقه و خصومت قومی و ملی و مذهبی بوده است. نه فقط این بلکه همین تقسیم بندی کاذب، به حاکمیت سران طوایف و اقوام  در شکل لویه جرگه رسمیت داده است، که زیر سیطره آن، اختیاری برای شهروندان جامعه به عنوان انسان های مستقل و صاحب رای و اختیار باقی نگذاشته بود. کنار زدن اینها از حکمیت، به عنوان جنایتکاران و جنگ سالاران سابق، قبلا هم بخشی از دعواهای پررنگ در متن جامعه، در دوران همین دولت پوشالی سابق بوده است.

 پتانسیل دیگری که محصول نقش نسل جوان امروزی در زندگی اجتماعی است، یک فرهنگ مدرن متکی بر ارزشها و دستاوردهای جوامع غربی است، که به جارو شدن سنن کهنه و عهد عتیقی از زندگی و رهایی انسان از قید و بندهای سیاسی، فکری و عقیدتی کمک می کند. این پتانسیل ها و ظرفیت ها و ارزش های سیاسی اجتماعی، خمیرمایه شکل گیری نه فقط یک مقاومت پایه دار توده ای، بلکه خمیرمایه شکل گیری یک مراکز روشن بین سیاسی برای هدایت این مقاومت هم هست. مرکز یا فرماندهی سیاسی جنگ علیه طالبان، میتواند تمام این ظرفیت های اجتماعی را بشمارد، و جامعه را با اتکا به آن سازمان دهد و توانایی های بالقوه را به فعل در آورد. چنین مرکزی، ناچار است برای تمام اعتراضات عادلانه و آزادیخواهانه پاسخ روشن داشته باشد. برای این کار، چنین مرکزی نمی تواند به مذهب، به هیچ مذهبی، آوانس بدهد. نمی تواند به قوم پرستی و قبیله گری فرصت دهد، نمی تواند با مردسالاری کنار بیاید، نمی تواند با سنن و فرهنگ و عادات آبا و اجدادی بسازد، نمی تواند بر برابری تمام و کمال زن و مرد در تمام عرصه های زندگی، تاکید نکند، نمی تواند بالاترین ارزشهای یک جامعه مدرن غربی را همراه خود نداشته باشد، و نمی تواند عدالت خواهی و برابری طلبی تمام عیار، یک رکن اصلی کار سیاست و استراتژی اش نباشد...

در پایان لازم است گفته شود که نیروهای سیاسی، بعد از بیرون آمدن از شوک اولیه، مراکز سیاسی لازم را سازمان خواهند داد و برای این جنبش موجود برنامه و افق و سازمان در اختیار جامعه قرار خواهند گذاشت. 
در کنار اینها، لازم به گفتن نیست که کمک و حمایت کمونیست ها و سوسیالیست ها در ایران که امروز مرکز نبض آزادیخواهی در منطقه است، با دست باز در اختیار مبارزین آزادیخواه افغانستان است. کمک گرفتن از تجربه کمونیست های ایران، برای شکل دادن به یک مرکز سیاسی آزادیبخش، یکی از منابعی است که هر آزادیخواه افغانستانی میتواند روی آن حساب کند. بعلاوه، حزب ما آماده است تا در این راه از هیچ کمکی دریغ نورزد.