مقدمه در مورد از حکمتیست میپرسند

بیش از یکماه از اعتصاب بیش از صد هزار کارگر نفت و گاز و پتروشیمی ها میگذرد و علیرغم اهمیت اقتصادی و سیاسی صنعت نفت، علیرغم گسترده شدن هر روزه آن هنوز کارگران جواب روشنی از جمهوری اسلامی نگرفته اند. اخیرا گفته میشود كه دولت و كارفرمایان قول داده اند كه مطالبه "بیست روز كار و ده روز مرخصی" كه یكی از مطالبات اصلی كارگران اعتصابی نفت بوده است را اجرایی كنند.

سوال اینست كه چه سیاستی پشت این قرار و مدارهای دولت و كارفرمایان در رسیدگی به مطالبات كارگران نفت خوابیده است؟ آیا رژیم قادر به جوابگویی به مطالبات کارگران نفت از مطالبه بیست-ده تا پرداخت حقوقهای معوقه، شرایط برده وار کار و زندگی، لغو پیمانکارها و ... هست؟

آذر مدرسی: وضعیت کار و زندگی کارگران نفت، سیاست جمهوری اسلامی در ایجاد تفرقه در میان کارگران نفت و گاز، از تقسیم آنان به کارگر و کارمند رسمی و پروژه ای، از مشمول قانون کار شدن یا نه، از سپردن بخش اعظم کارهای میدانی به پیمانکاران مختلف تا قوانین ویژه مناطق آزاد، دستمزدهای ناچیز در قبال کار سخت در شرایط طاقت فرسا، ساعات کار طولانی ۱۲ تا ۱۳ ساعته، وضعیت برده وار و غیر انسانی زندگی در کمپها و خوابگاههای کارگری، امنیتی کردن فضای کار در صنعت نفت و گاز و ... مسائل و معضلاتی است که کارگران نفت چه در اعتصابات قبلی و اعتصاب اخیر خود به آنها پرداخته اند. مقابله با این شرایط و عقب راندن جمهوری اسلامی و کارفرما، از وزارت نفت تا پیمانکاران، در تعرض بیشتر به زندگی کارگران و خانواده های آنان و در یک کلام بهبود وضعیت کار و زندگی، برمتن وضعیت نابسامان اقتصادی امروز عاجل تر از هر دوره ای شده است. اعتصاب امروز کارگران نفت، گاز و پتروشیمی ها در حقیقت اعلام به میدان آمدن کارگران نفت و پیوستن به جدال میلیونی طبقه کارگر و مردم محروم بر سر معیشت و رفاه با بورژوازی ایران است.

جمهوری اسلامی هم به ابعاد این اعتصاب و تاثیرات آن بر اعتراضات طبقه کارگر سایر بخشهای جامعه و مهمتر از هر چیزی از تاثیر آن بر موقعیت نابسامان خود در مقابل مردم معترض و هم بر ناتوانی و معضلات خود در تقابل رو در رو با کارگران و عجز خود در سرکوب اعتراضات واقف است. در نتیجه برخورد حاکمیت به این اعتصاب تابعی از جایگاه کارگر نفت و تاثیرات سیاسی و اجتماعی این اعتصاب در جامعه و موقعیت جمهوری اسلامی محاصره شده در اعتراضات مردم و بخصوص طبقه کارگر است.

جمهوری اسلامی از نظر اقتصادی توان جواب به نیاز کارگران نفت را ندارد. بن بست اقتصادی حاکمیت در کنار فساد مالی و مخارج هنگفت سرپا نگاه داشتن خود (دستگاه سرکوب) امکانی برای جوابگویی به مطالبات کارگر نفت، کارگر فولاد، کارگر هفت تپه، مردم تشنه آب و آزادی خوزستان، بازنشسته و مالباخته و.... باقی نگذاشته است. علاوه بر این عقب نشینی کامل در مقابل مطالبات کارگران نفت و برآورده کردن تمام مطالبات آنان بدلیل تاثیرات سیاسی و اجتماعی آن بر جامعه و عیان کردن عجز رژیم در مقابل مردم میتواند به معنی مرگ حاکمیت باشد. تقبل حداقلی از عقب نشینی همراه با وعده های پوچ تنها راهی است که جمهوری اسلامی در مقابل خود دارد.

تا امروز سیاست رسمی جمهوری اسلامی تلاش در ایجاد تفرقه در میان کارگران نفت از طریق امتیاز دادن به بخشی از آنها و سلب مسئولیت در قبال بخشهای دیگر، وعده دادنهای پوچ، موکول کردن رسیدگی به مطالبات به مجاری اداری و بوروکراتیک، حواله دادن مسئولیت جوابگویی به ادارات، نهادها و ارگانهای متفاوت و در یک کلام سردوندان و مستاصل کردن کارگران بوده است. در کنار آن از توطئه برای شکستن اعتصاب، چه از طریق وعده وعید پیمانکاران مختلف به کارگران، یا از طریق قطع آب و برق و غذای کارگرانی که در طول اعتصاب در خوابگاهها و کمپها ماندند، و چه از طریق کلاهبرداری و ارائه قراردادهای بی اعتبار «منطبق با خواست کارگران» و تشویق کارگران به بازگشت به کار و ... کوتاهی نکرده است. زمانیکه دستگاه سرکوب ناتوان و عاجز از مقابله است روی آوری به این ترفندها تنها راه شکستن اعتصاب و مقابله با کارگران اعتصابی است.

در کنار این استفاده سیاسی و جناحی کردن از این اعتصاب، حواله دادن رسیدگی به مطالبات به دولت آتی و عملا کش دادن قبول همان حداقلی از خواستها و عقب نشینی به دولت رئیسی، تبدیل عقب نشینی خودشان به «الطاف» دولت و به سر کار فرستادن کارگر معترض و مدعی و تبدیل رئیسی به «قهرمان نجات کارگران» در حاشیه سیاست اصلی حاکمیت در قبال اعتصاب کارگران نفت است که کارگران پیشرو در نفت باید نسبت به آن هوشیار باشند. 

همین سیاست در هفت تپه اجرا شده و میشود. زمانیکه زندان و شکنجه و «سناریوی سوخته» و تهدیدات در مقابل کارگران هفت تپه به جایی نرسید، رژیم همین سیاست را علیه هفت تپه ای ها به کار برد و جواب خودش را از کارگران متحد هفت تپه هم گرفت. تلاش در دامن زدن به تفرقه قومی، به تفرقه کارگر «بومی» و «غیر بومی»، در پرونده سازی علیه نمایندگان کارگری، تلاش در سردواندن کارگران و وعده های پوچ و توخالی دادن، تلاش برای استفاده جناحی از اعتراض کارگر هفت تپه، نمونه هایی از توطئه رژیم و کارفرما علیه هفت تپه ای ها بود که با درایت و هوشیاری کارگران هفت تپه یکی بعد از دیگری خنثی شد و شکست خورد. از این زاویه هفت تپه تجربیات گرانبهایی دارد که طبقه کارگر در ایران میتواند و باید به آنها تکیه کند و از آن بیاموزد تا بتواند مانند هفت تپه ای با قامت بلند اعتراض مستقل خود را پیش ببرد و جمهوری اسلامی را وادار به عقب نشینی کند.

جمهوری اسلامی روی وضعیت فلاکتبار معیشتی بخش اعظم کارگران پروژه ای (ارکان ثالث) حساب باز کرده است و امیدوار است با همین سیاست سردواندن و وعده های پوچ و قبول یک یا دو مطالبه آنان، برای مدتی بسیار کوتاه، کارگران را ناچار به بازگشت به کار کند. اینکه تا چه حد در این سیاست خود موفق میشود به تشخیص، هوشیاری و پیگیری کارگران نفت و سازماندهندگان این اعتصاب برمیگردد. سرنوشت این جدل را قطعا فقط حاکمیت تعیین نمیکند.

 

حکمتیست: مسئله پایان اعتصاب و رای گیری برای آن در برخی شبكه های اجتماعی پیچیده است و تاكنون بخشی از كارگران اعتصابی هم به سر كار بازگشته اند. مستقل از پیروزی یا عقب نشینی در این اعتصاب، مستقل از اینكه باید به چه سطحی از توقع رضایت داد، سوال اینست كه تصمیم گیری در مورد سرنوشت اعتصاب و مطالبات كارگران اعتصابی از چه مجرایی و با توسل به چه مكانیسمی باید صورت بگیرد؟

 

آذر مدرسی: اجازه بدهید ابتدا در مورد محک پیروزی این اعتصاب به نکته ای اشاره کنم. به نظر من این اعتصاب تا همین حالا هم پیروز بوده. اعتصاب چند صدهزار کارگر در مهمترین رشته تولیدی در ایران یک زمینه لرزه سیاسی و اجتماعی است. زمین لرزه ای که قدرت طبقه کارگر در فضای سیاسی و اجتماعی امروز جامعه و در تحولات آتی را به نمایش گذاشت و زمین را زیر پای کل بورژوازی ایران، از پوزیسیون تا اپوزیسیون، به لرزه در آورد. بیخود نیست اعتصابی که ظاهرا فقط بر سر ۷ یا ۸ مطالبه اقتصادی یا صنفی است به مهمترین مسئله اجتماعی در جامعه و نیروهای سیاسی تبدیل میشود. این متراژ پیروزی این اعتصاب است.   

طبیعتا خود رژیم و نیروهایی تلاش میکنند متراژ را رسیدن به چند مطالبه تخفیف بدهند و با برآورده شدن یکی دو مطالبه اعلام کنند پیروز شدیم و کارگر نفت را از دیدن و تشخیص قدرت و تاثیر واقعی، عمیقتر و طولانی مدت تر اعتصاب خود محروم کنند. کارگران نفت سال گذشته همین تجربه را داشتند که با مشتی وعده و وعید و تعهد و قول آنها را به سرکار بازگرداند و بعد از مدت کوتاهی روشن شد که همه «تعهدات» و «قول ها» پشیزی ارزش ندارند. البته تاثیر این تجربه و درسگیری از آنرا در اعتصاب امسال میتوان بخوبی مشاهده کرد. بهر حال اعتصاب کارگران نفت تا همین جا پیروزی بزرگی برای طبقه کارگر ایران در جدالش برای رفاه و سعادت همگانی است.

امروز ادامه یا پایان دادن به اعتصاب و شروط پایان دادن به آن مورد بحث کارگران نفت و محافل کارگران پیشرو آنان است. بخشی از این بحث را در شبکه های اجتماعی میتوان تعقییب کرد. ممکن است کارگران تصمیم بگیرند با رسیدن به بخشی از مطالبات خود اعتصاب را تمام کنند، تصمیم بگیرند سنگری را تسخیر کرده اند و از این سنگر میتوانند برای پیشروی های قدرتمند تر فردا استفاده کنند و یا بدلایل متعدد، منجمله فشار اقتصادی، تصمیم بگیرند فعلا به برآورده شدن یکی  دو مطالبه رضایت بدهند. همه اینها ممکن است. در نتیجه اینکه صحبت از پایان اعتصاب با رسیدن به تعدادی از مطالبات در میان کارگران در جریان باشد طبیعی ترین مسئله است. این دیگر کار کارگر پیشرو، رادیکال و رهبری عملی است که اولا دخالت مستقیم و آگاهانه کارگران در تصمیمگیری را ممکن و تضمین کند، راههای آنرا پیدا کند، دوما قطب نما و مطالبات اساسی تری که نقش کلیدی در تحمیل فقر و بیحقوقی کارگران دارد را فراموش نکند و سوما نسبت به سیاستها و توطئه های کارفرما، حکومت و نیروهای ارتجاعی هوشیار باشد و کارگران را هوشیار نگاه دارد.

در این زمینه باز باید سراغ هفت تپه و فولاد رفت که با اتکا به مجامع عمومی خود در محل کار، هم دخالت کارگران را در تصمیمگری بر پیشبرد اعتصاب را تامین کردند، هم اجازه ندادند عقب نشینی های موقتی باعث از دست دادن قطب نمای اعتراض شان شود و هم ارتقا خودآگاهی کارگران و همزمان مقابله با توطئه ها علیه کارگران را تضمین کردند و هم کارگران هفت تپه را حول مطالبات و نمایندگان واقعی و دلسوز خود متحد نگاه داشتند. بدون اینها پنج سال اعتصاب، پنج سال جنگ سنگر به سنگر با کارفرما و مهره هایش، با جمهوری اسلامی و دستگاه عریض و طویل اداری و سرکوب آن و همزمان متحد نگاه داشتن کارگران هفت تپه ممکن نبود.

نفس پایان اعتصاب یا توافق بر سر حداقلی از مطالبات در مبارزه روزمره کارگر تابعی از توازن قوا میان کارگر و کارفرما است و حاکی از پیروزی یا شکست نیست. مسئله مهمتر مولفه هایی است که قدرتمند تر شدن موقیعت کارگر در این جدال را نشان میدهد. مولفه هایی مانند اینکه این اعتصاب و سازماندهندگان و رهبران آن تا چه حد در متحد کردن و متحد نگاه داشتن کارگر موفق بوده اند، تا چه حد در دخالت دادن کارگران در تصمیمات، در انتخاب نماینده واقعی و رادیکال خود، در تشخیص ترفندهای دشمن، در خنثی کردن آن و در داشتن تصویری از آینده این اعتراض، کارگر را خودآگاه تر کرده است. اعتصاب کارگران هفت تپه قبل از تحمیل خلع ید از اسد بیگی، به موفقیت های بزرگی رسید و در سطح جامعه توانست مهر کارگر و رادیکالیسم کارگری را به فضای سیاسی بزند. شعار «من هفت تپه ای هستم» قبل از خلع ید از کارفرما شعار همگانی شد. کارگران معدن در انگلیس در نهایت نتوانستند به مطالبات خو برسند اما مهر خود را بر فضای سیاسی و اجتماعی انگلستان نه فقط در دوره اعتصاب خود که تا امروز هم زده اند. از این زاویه اینها پیروزی های جدی طبقه کارگر در جدالش بر سر رفاه و سعادت است.

زمانیکه از دخالت کارگران میگویم منظورم دخالت از طریق شبکه های اجتماعی و دنیای مجازی نیست. طبیعتا باید از میدیای اجتماعی بیشترین استفاده را برای انتقال تجربه و ... کرد. اما اگر هوشیار نباشیم اکتفا کردن به دنیای مجازی میتواند عامل جدی در اتمیزه کردن آحاد طبقه ای باشد که بنا به تعریف و بنا به نقشش در تولید طبقه ای اجتماعی است. دخالت کارگر باید واقعی و در محل کار باشد. کارگر تنها در خانه خود، زیر فشار کمر شکن زندگی و نگران از آینده اعتصابش، جز احساس ضعف و فشار احساس دیگری نمیکند. کارگر قدرت خود را در مرکز تولیدی و در کنار هم طبقه ای های خود میبیند. آنجا است که قدرت اجتماعی خود را میبیند و میتواند با اتکا به آن تصمیم بگیرد. اکتفا کردن به اظهار نظر در دنیای مجازی میتواند خطرناک باشد. دنیای مجازی میتواند دنیایی پوشالی با هزاران ادعا و تصویرغیر واقعی باشد. دنیای مجازی میتواند در یک چشم بهم زدن با قطع اینترنت از صحنه حذف شود، اما مجمع عمومی با حضور هزاران کارگر را نمیتوان با هیچ چیزی از صحنه بیرون کرد. رهبر کارگری و نماینده کارگری که، مستقل از رادیکال بودن یا نبودن، صلاحیت و اعتبار خود را در جمع واقعی کارگران کسب کرده است را نمیشود به این راحتی و با یک اطلاعیه و بیانیه در دنیای مجازی خلع ید کرد. کارگر در دنیای مجازی ابزاری برای حمایت از نماینده خود و برای نشان دادن قدرت اجتماعی خود ندارد.  

هیچ چیزی جای بحث رودر رو، همفکری، همنظری در محل کار و در کنار رفقای کارگر، جای قانع کردن و قانع شدن رو در رو، را نمیگیرد و به کارگر احساس قدرت و بخشی از جمعی بزرگتر بودن را نمیدهد. از اینرو مجمع عمومی کارگران بخصوص در دوره اعتصاب بیشترین امکان دخالت و همفکری و تبادل نظر و انتخاب نمایندگان واقعی کارگران را میدهد، این پروسه است که در آن کارگران یاد میگیرند، تجربه کسب میکنند، صاحب خانه و تصمیم گیرنده میشوند، در تصمیمات دخالت مستقیم میکنند و نهایتا احساس قدرت میکنند. کارگر تنها در کنج خانه آنهم زیر فشار معیشت هیچگاه احساس قدرت نمیکند و همیشه شانس اینکه این کارگر به حداقلی رضایت بدهد بالا است. بیخود نیست که اعلام پیوستن بخشهایی از کارگران به اعتصاب سراسری از طریق تجمعات خود و اعلام آن در تجمعات کارگری با استقبال زیادی در میان خود کارگران نفت و گاز و پتروشیمی روبرو شد. کارگری که در تنهایی خود در خانه منتظر جواب بود از تک تک این تجمعات احساس قدرت میکرد.

به هرحال این اعتصاب اگر امروز با قبول بخشی از مطالبات خود تمام شود، دوباره سربلند میکند. در این دوره و در این فاصله این وظیفه کارگران سوسیالیست و هوشیار نفت و گاز و پتروشیمی است که کارگران را برای دوره آتی اعتراض و اعتصاب آماده کنند. باید نه فقط مجامع عمومی حقیقی و واقعی در محل کار را در دل این اعتصاب همین امروز تشکیل داد و آنرا مبنای تصمیمگیری واقعی گذاشت، بلکه فردای تمام شدن اعتصاب باید دائمی کردن این مجامع عمومی و تکیه کارگران بر خرد جمعی خود را در دستور خود قرار دهند. بهر صورت هر اعتصاب کارگری شروع  و پایانی دارد و نکته مهم این است که هم در شروع و هم در پایان و یا اتمام اعتصاب اتحاد کارگری حفظ شود و نه تنها لطمه نخورد بلکه و بعلاوه تقویت شود. پیروزی کارگران نفت در مبارزه امروز و فردای خود تابعی از اتحاد و ایستادگی و مقابله با دسیسه ها و تلاشهای دشمن برای افشاندن تخم نفاق و انشقاق است. میزان قدرت کارگران اعتصابی بازتابی از درجه اتحاد آنها حول مطالبات شان است. این اتحاد روی زمین سفت و دنیای واقعی ممکن است و متحقق میشود.

اعتصاب کارگران نفت و گاز و پتروشیمی مستقل از نتیجه فوری آن بر زندگی شان، مستقل از تاثیرات آن بر فضای سیاسی و اجتماعی، امکان متحد کردن و متحد شدن یک بخش جدی از طبقه کارگر ایران را فراهم کرده است. این فرصت و این امکان را باید تشخیص داد و از آن بیشترین استفاده را برای متحد کردن کارگر نفت برای بالابردن خودآگاهی طبقاتی این بخش از طبقه کارگر، برای وصل کردن بخشهای مختلف طبقه کارگر به هم کرد. کاری که دست کارگران سوسیالیست و رادیکال را میبوسد.