دو دوره پیاپی ریاست دولت حسن روحانی هشت سال از کشمکش های حاد سیاسی – طبقاتی در ایران را در بر میگیرد. به یمن یک تصویر و یک جمله از ایشان مرور و جمعبندی از کل این پرونده بسیار ساده است. تصویر، مربوط به اول مه سال ١٣٩٦ در محل قبر خمینی است ؛ و جمله، در مقابل چند هزار کارگر، و فریادهای اعتراض "عزا عزا است امروز، زندگی کارگر بر باد فنا است امروز" که با خارج شدن کنترل اجتماع از دست گردانندگان خانه کارگر، سر فروکش نداشت؛ حوصله جناب رئیس جمهور سر رفت: دهانتان را خورد میکنم!
نه لقب "حسن چاخان"، نه جوک و جفنگ های حاشیه آن "کلید تدبیر" کذایی مسخره، نه بیلان و فراز و فرودهای پرونده برجام هیچ یک به اندازه جمله ذکر شده شاخص گویایی برای حسن روحانی و دولتش نیست. دو هفته بعدتر، در بازدید از فاجعه مرگبار ریزش معدن پورت البرز شرقی، روحانی این بار مورد حمله کارگران خشمگین از همدستی دولت با کارفرما و سهل انگاری در ایمنی محیط کار قرار گرفت. افراد گارد محافظ با اسلحه های کشیده دهان یاوه گوی رئیس جمهور را در نمایش همدردی با معدنچیان از خورد شدن نجات دادند. او دیگر هرگز پا به محیط های کارگری نگذاشت.
تداوم فریادهای خشم کارگران در تهران و معدنچیان دامنه البرز شرقی مجال آنرا نیافتند، زورشان نرسید که پرونده یکسر سیاه روحانی را ببندند. چهار سال بعدتر، زمانیکه دولت کوتوله متکبر به پایان میرسد، عمارت سعدآباد در تب محاصره اعتصابات کارگری میسوزد که به چیزی کمتر از انتقام نمیتواند رضایت دهند.
مهر "باطله" و در گوشه سطل آشغالها هم پرونده ریاست جمهوری روحانی را نجات نمیدهد. آنگونه که از بیانیه های کارگران پروژه ای نفت، از شروع مجدد اجتماعات بازنشسته ها و از یکدندگی نیشکری ها بر میاید، این پرونده باید تا آخرین ذرات آن در هم کوبیده شود. این کلاف تازه دارد باز میشود.
پلاتفرم تدبیرهای چرکین
حسن روحانی در سال ١٣٩٠ در کتاب «امنیت ملی و نظام اجتماعی ایران» پلاتفرم روشنی از خویش بدست داد: " یکی از معضلات کارفرمایان و کارخانههای کشور، وجود اتحادیههای کارگری است. لذا کارگران باید نسبت به خواستههای کارآفرینان انعطاف داشته باشند. از سوی دیگر یکی از چالشهای دیگر قانون کار است که در آن طرف صاحب سرمایه مظلوم واقع شده است... باید به کارگر و کارفرما اجازه داده شود که در دستمزدهای پایینتر و با مزایای اجتماعی ناچیزتر برای یکدیگر کار کنند."
این کلمات همانقدر کلی گویانه که باید باشد، اما همانقدر که میتواند روشن و واضح باشد، کار، کارگران و قانون کار، دستمزدها و مزایای اجتماعی – همگی با هم – را در کف اختیار کارفرمایان و سرمایه قرار میداد. نه اینکه این عوامل تا همان موقع آش دهن سوزی در منافع کارگران بودند، نه اینکه دولتهای قبل پلاتفرمی بجز حمله به کارگر داشته اند، اما این بار این کارفرما ظلم دیده است، طلبکار است. برای کسب یک تصویر واقعی از مالیخولیای "روحانی" بورژوازی ایران باید این هشت ساله و جنگ رسمی علیه طبقه کارگر را از نظر گذراند. این تاریخ طبقه ما است، چگونه این طبقه از سبعانه ترین دشمنی سازمان یافته دولت و طبقه حاکمه جان سالم بدر برد، و چگونه امروز توش و توان و امید و غرور را در رگهای اعتراض و اعتصابات خود به گردش در میاورد.
سر و سامان صف بورژوازی ایران
دو دوره ریاست جمهوری حسن روحانی، هشت سال از تاریخ معاصر ایران در دشمنی کینه توزانه با طبقه کارگر در ایران خلاصه میشود. پس از رفسنجانی و احمدی نژاد، نوبت به حسن روحانی رسید تا طلایه دار به خط کردن طبقه بورژوا در صحنه سیاسی و تولیدی در جامعه شود. روحانی "طبقه بورژوا" را در ادبیات سیاسی معنا کرد، به آن اعتبار بخشید، پای کارفرما و صاحب سرمایه را به سرسرای دولتمداری باز نمود، دندان قانون و گاز گرفتن در دهان آنها گذاشت. در همین دوره است که سر و کله اتاق بازرگانی، انجمن کارفرمایان، اتاق بورس، قبیله صاحب نظران اقتصادی، روزنامه های صبح اقتصادی پایتخت پیدا میشود، رئیس بانک مرکزی و معاون برنامه و بودجه سری در میان سرهای اداره مملکت در میاورند. روحانی به حمایت و همیاری "آقازاده ها" و ساختار شبکه های مذهبی حکومتی متکی نشد و از تبرئه ناکامی های خود از راه "افشاگری های" ارزان و نخ نما از باندهای "بچه های سپاه" عار داشت. حسن روحانی بورژوازی ایران را ختنه اسلامی کرد. در دوره ریاست جمهوری روحانی دیگر تکیه به خدمات خانه کارگر و شوراهای اسلامی دیگر نیازی نبود چرا که وزیر اقتصاد و وزیر کار و مدیر کل های بازسازی صنایع نفت و استراتژیک بمراتب اسلامی تر و همزمان بسیار ضد کارگری تر در خدمتگزاری سرمایه از خود مایه میگذاشتند.
جنون فلاکت
از کارنامه حسن روحانی هشت سال پیاپی توطئه دستمزدهای زیر خط فقر، تورم و گرانی دائما فزاینده، و چنگال مهلک شاخص های فلاکت را در خود جا میدهد. از همه مهمتر شکاف عظیم طبقاتی باید نام برده شود که خود او بطرز بیمارگونه و تلخ بی پروای ضد کارگری برآن تاکید داشت: "گرانی کالا داریم اما قحطی کالا نداریم"! دامنه گسترده و بلامنازع فقر حاصل کارکرد سیاستهای روحانی نبود، اما در دولت او نه فقط وسیعتر از گذشته، بلکه بیش از همیشه رسمیت یافت. دیگر رسما خود دولت و خود قانون چه در زمینه کار و چه در زمینه تامین اجتماعی نان و مسکن و بهداشت و سلامتی و اشتغال را از شهروندان به سرقت میبرد. استثمار و بهره کشی از کارگر همه مرزها را پشت سر گذاشت. سرقت دستمزد، بهره کشی بی سر و ته، کشتن کارگر حق و اختیار قانونی کارفرما اعلام گردید. خود روحانی در زمینه نا امنی و شرایط کار چشم در چشم خانواده ٤٢ معدنچی البرز شرقی بر افتخار اهمال بازرسی دولتی و زد و بست مافیایی وزارت کار و کارفرمای مربوطه تاکید گذاشت، شانه بالا انداخت: "من شرمنده هیچ کس نیستم!"
این حقیقت دارد که دولت روحانی بیشترین موارد و مبالغ یارانه را پرداخت کرد. اما بلافاصله باید اضافه کرد که او معمار خیل محرومان و بخت برگشتگان و تنزل زندگی و توقعات آنها به صد تا چهارصد هزار تومان یارانه دولتی بود. روحانی را باید هیولای سوبسید کارگر سوپر ارزان در خدمت بورژوازی هار ایران نامید. یارانه مورد ادعا همانقدر میتوانست قد بدهد که مردم زحمتکش را به پس مانده زباله دانی ها، بساط دست فروشی، پای دار قالی یا دخمه بهره کشی کارفرمای "بازار کار پنهان" برساند.
"اعتراض امن" کارگری!
دو دوره دولت روحانی با فعال ترین دوره های تعداد و تنوع اعتراضات کارگری مشخص میشود. اعتراضات فولاد، هپکو، هفت تپه، معادن، معلمان، بازنشستگان از جمله بعضا ماه ها و سالها تداوم یافتند. مقابله با اعتصابات و حق خواهی کارگری بخش ثابت و تفکیک ناپذیر دولت روحانی بحساب آمده است. برای روحانی توطئه، عقیم گذاشتن، کش دادن و طفره در مقابل اعتصابات به اندازه سرکوب و دستگیری بکار گرفته شد. او مدعی "اعتراض امن" و بدور از سرکوب برای اعتراض کارگری بود. اعتصاب، تجمع و راه پیمایی در محوطه کارخانه بدون مزاحمت در کار یا در مقابل ادارات، بدون خسارت بر اموال کارفرما؛ قابل تحمل اعلام گردید. به این ترتیب سوال این است که "امن" برای چه کسانی؟ برای کارگر یا امن برای کارفرما؟ سوال این است که "امن" به چه معنا؟ مگر نه این است که نان کارگر، دستمزد او، امنیت کارگر، بیمه ها و کل مولفه های زندگی او از قبل در کف اختیار بلامنازع کارفرما قرار داده شده است؟!
در همین رابطه باید بخاطر آورد که اولا، این سیاست تغییری در جوهره سرکوب کارگری جمهوری اسلامی نداده است. هر کجا زورشان رسیده، هر کجا احساس خطر ناشی از همه گیر شدن و رادیکالیسم اعتراضات کارگری کرده اند، از سرکوب عریان تردیدی یخود راه نداده اند.
ثانیا، هسته اصلی سیاست ضد کارگری روحانی مانع تراشی، وقت خریدن، ممانعت از پیروزی های محسوس و ایجاد شکاف و دلسردی در میان صفوف اعتراضی است، ابتکار عمل و امکان عملیات ایذایی را در دست دولت نگه میدارد، و این سیاست نه با کارگر پناهی خانه کارگر بلکه مستقیما با دخالت مقامات بالای دولتی و دخالت خود رئیس جمهور در پیش گرفته میشود. جز این ممکن نمیبود.
میراث روحانی و حق طلبی کارگری
حسن روحانی در رویارویی طبقه کارگر ناراضی و اعتراضات گسترده آغاز کرد و در مواجهه با نارضایتی و اعتراضات بمراتب گسترده تر به پایان رساند. میراث روحانی بدون تردید حکایت از تعرض و تسلط طبقه بورژوا در ایران دارد، اما این پرونده شرح حال ورشکستگی، اختگی، جبن و ناتوانی، دروغ و سفسطه بورژوازی است؛ این طبقه ای است که هر چه بحران عمیق تر باشد، بر علیه کارگر زبان درازتر و حریص تر و در باتلاق تبهکاری شکوفاتر است؛ میراث روحانی شرح گویای ناکامی ذاتی در آرایش بخشیدن گله طبقه بورژوا و سودپرستی عجین در پستی و فرومایگی این طبقه است؛ پرونده کارکرد حسن روحانی در توطئه تعطیل ناپذیر برای "دهانتان را خورد میکنم" خلاصه میشود... اما، همزمان واقعی تر از هر چیز، دولت روحانی نمونه یک قدرت در سایه، سیاستمدار هنر تعادل در مصاف ابعاد فزاینده اعتصابات و زیر خطر دائمی شورش و نا آرامی است؛ نمونه دولتی است که دشمن خود را میشناسد، وقت میخرد اما منتظر فرصت نمینشیند، و از هیچ فرصت و امکان برای تعرض کوتاهی بخرج نمیدهد.
امروز پس از هشت سال و یک دوره پر تلاطم، طبقه کارگر ایران در قالب اعتصاب بزرگ کارگران پروژه ای نفت و پتروشیمی میراث شوم حسن روحانی را یکجا به هماورد طلبیده است. این اعتصابات بر سر دستمزدها، بر سر ساعات کار، بر سر قرارداد کار، بر سر حرمت کارگری پای میفشارد. این اعتصابات بر خمیر مایه اعتماد و اتحاد و تعصب کارگری استوار است؛ این اعتصابات به پیروزی خیره است، مجال دل خوش کردن به وعده و وعید را ندارد، و در آن یا همه با هم پیروز میشوند یا هیچ کدام.
حق طلبی طبقه کارگر و جنبش اعتراضی آن میتواند و باید با گامهای سریع به سوی یک جنبش سراسری خیز بردارد. در تجربیات جهانی طبقه کارگر دستمزدها، خواست بیمه بیکاری و کاهش ساعات کار سنگرهای شناخته شده برای شکل گیری جنبش قدرتمند و تعرضی کارگری است. اعتصابات نفت و پتروشیمی جلو افتاده و راه نشان میدهند. پرونده ننگین کوتوله متکبر اسلامی سرمایه را باید با رسوایی و نفرت همراه نمود. ورق را باید برگرداند. میتوان با گام های عملی همبستگی و اتحادهای فراگیر ادامه داد تا در تدارک دی و آبان بعدی بتوان کار را یکسره کرد.
بیستم تیر ماه ١٤٠٠