بازنشستگان چنگ در خرخره طبقه حاکمه انداخته اند. جمهوری اسلامی را به هماورد طلبیده و امروز با سرسختی بازنشستگان میتوان دید که کار به جای باریک کشیده است. شروع دستگیریهای موردی و مزاحمت برای اجتماعات اعتراضی و در عین یک بی تفاوتی چندش آور نسبت به اعتراضات هر دو به یک اندازه نشان بارز ناتوانی و بلاتکلیفی جمهوری اسلامی در مقابله با این موج حق طلبانه است. مساله بسادگی این است کسی نمیداند این اعتراضات سر از کجا میتواند دربیاورد، کسی نمیداند زیر این "خاکستر" چه میتواند پنهان باشد. مساله اینستکه حتی اگر از سر صرف تصادف بوده باشد، بازنشستگان اول مه را، با تمام قامت آن، با همه موضوعات و سوالات، با همه گره گاه های سوزان آن به دهها شهر و اجتماع کارگری به ارمغان برده اند.
اعتراض بازنشستگان فضای سیاسی ایران را دگرگون ساخت. اشتباه است اگر این اعتراضات را دست کم گرفت. اعتراضات بازنشستگان نقطه پایان بر فقر خاموش بود. تازگی نداشت ولی در این ابعاد گسترده و سازمان یافته، برای اولین بار شکم های گرسنه، سفره های خالی در خیابانها در رژه های اعتراضی خود را به در و دیوار میزد. بازنشستگان نارضایتی عمیق، از مشت هایی که در تنهایی خانه به دیوار کوبیده میشود را در بیان اعتراضات خیابانی جان بخشید و فریادهای اعتراض را پشتوانه خواستهای جمعی کرد.
چه کسی میتوانست باور کند، و گویی این گره فقط بدست بازنشستگان میتوانست باز شود، که شهر پس از شهر و در چند مورد در هفته شاهد اعتراض مشترک و هدفمند کارگری گردد؟
قطعا برای تک تک ما در دور و نزدیک، و بیش از همه برای خود بازنشستگان و صف اعتراضی آنها روزهای سخت و دردناکی بوده است. قطعا مشاهده فرسودگی جمعی از نسل شریف کارگری جامعه در مقابل شیادان سرکوبگر جمهوری اسلامی ساده نبوده است.
قدم تعیین کننده بعدی جنبش کارگری در حمایت عملی بخشهای مختلف از همدیگر تنها میتواند مهر اول مه و بازنشستگان را بر خود داشته باشد.