مقدمه: اخیرا کمپینی تحت عنوان "نه به جمهوری اسلامی" از جانب رضا پهلوی و حمایت اپوزیسیون راست راه افتاده است. این کمپین علیرغم اینکه در ابتدا تلاش شد به عنوان کمپینی خود جوش و همگانی به مردم معرفی شود، اما عملا به نقطه تلاقی طیف سلطنت طلب، جمهوری خواه، شورای مدیریت گذار و بخشی از رژیمی های سابق به اپوزیسیون رانده شده تبدیل شد. بعد از گذشت چند روزی از کمپین که در دنیای مجازی و رسانه های راست انعکاس یافت، رضا پهلوی به عنوان صاحب آن به صحنه آمد و در وصف کمپین و اهداف آن به سخن سرایی پرداخت. این کمپین مورد استقبال و تعریف و تمجید "حزب کمونیست کارگری" نیز قرار گرفته است. حزب ما در مورد این کمپین و اهداف ارتجاعی آن رسما اعلامیه ای داده است و رفقایی هم در مورد کمپین مفصل توضیح داده اند. آنچه در این نوشته مد نظر من است نقد مباحثات حمید تقوایی و حزبش از دریچه این کمپین، نقد مباحثات و تئوری ها و سیاستهای ضد مارکسیستی این حزب در برخورد به چند پدیده و اتفاق سیاسی و از جمله در مورد کمین رضا پهلوی است. در این بخش تلاش میکنم با ارجاع به مباحثات مختلف حمید تقوایی و

مواضع رسمی حزب آنها در زمینه های مختلف آخرین خانه تکانی این حزب برای پیوستن تمام کمال به کمپ راست از جمله در لبیک به رضا پهلوی را به تصویر بکشم. در این نوشته علاوه بر سیاست آنها در دفاع از کمپین رضا پهلوی، به جنبه های دیگر بحثهای این حزب و لیدر آن، از جایگاه فقر و محرومیت و استبداد در انقلاب این حزب تا جنبشهای سیاسی و آکتیویستهای "جنبش خیابان" حمید تقوایی، از آوانس این حزب به جریانات طرفدار فدرالیسم قومی به نام تقدس زبان مادری تا قرارداد با چین و دلنگرانی های ناسیونالیستی حمید تقوایی بپردازم. تلاش میکنم رابطه این مواضع با انقلابیگری حمید تقوایی و حزبش و "سوسیالیسم" و سرنگونی او و چرایی آن و لزوم آخرین خانه تکانی های این جریان از آخرین ته مانده های چپ و آزادیخواهی را به تصویر بکشم.

مقدمتا در مورد خود کمپین رضا پهلوی و همراهانش چند نکته را بیان میکنم.

 هدف و مخاطب کمپین

کمپین رضا پهلوی، امتداد کمپینها و برنامه های شکست خورده گذشته آنها است. طیف اپوزیسون راست پرو غرب همراه رضا پهلوی به عنوان چهره شاخص آنها در سالهای گذشته انواع کمپین و پروژه و نهاد مختلف را در خارج کشور اعلام کرده و هیچکدام راه به جایی نبرده و بعد از مدتی باد آن خالی شده است. پروژه های قبلی این جریان از "انتخابات آزاد، تا "رفراندم" و "ققنوس" و "فرشگرد"، "پیمان نوین" و... یکی پس از دیگری تولد نیافته روی دست صاحبانش پژمرده شدند. این کمپین در دنیای مجازی تلاشی از جانب "شاهزاده" و متحدین او  برای دمیدن خونی در کالبد مرده نیروهای سرخورده و متفرق کمپ راست است. قرار است این کمپین تن بی رمق راستی که جامعه ایران دست رد به سینه اش زده است را در خارج کشور مدتی به خود مشغول کند. بعلاوه قرار است کمپین چهره ای متحد و بزرگ و قابل قبول از اپوزیسیون راست زیر چتر رضا پهلوی به دولت آمریکا و دول متخاصم با ایران و محافل امپریالیستی برای لابیگیری "شاهزاده" بدهد.

اما هدف و امیال و مخاطب این کمپین کی است؟ شکست ترامپ در انتخابات اخیر آمریکا و سرخوردگی همه نیروهایی که بادبان کشتی خود را به "فشار حداکثری" او بسته بودند، جریانات راستی که فشار اقتصادی و تحریمهای وسیع و امکان جنگ و حمله نظامی آمریکا و متحدین او به ایران، همه آرمان و آمالشان بود، در این دوره و با پیروزی بایدن، دچار افسردگی سیاسی شدند. نگرانی از سرگیری مذاکره با جمهوری اسلامی توسط دولت بایدن و بازگشت این کشور به برجام، نگرانی از  پایان جنگ و جدال کنونی از جانب این کشور و متحدین او مانند اسرائیل و عربستان با ایران، فاکتور جدی در تلاش این کمپ برای تاثیر گذاری بر تصمیمات دولت بایدن است. کمپین "نه به جمهوری اسلامی" این جریانات مخاطبش مطلقا مردم ایران نیست، مردم آزادیخواهی که چند دهه است از جمهوری اسلامی عبور کرده اند و به هر نوع ارتجاعی نه گفته اند. اتفاقی که به نگرانی جدی و اساسی کل ارتجاع از حاکم تا اپوزیسیون از جمله صاحبان این کمپین تبدیل شده اند. مخاطب کمپین دولتهای متخاصم با ایران و مشخصا دولت بایدن است. این کمپین گوشه ای از تلاش این صف در کنار لابی های خود با عناصر و محافل سیاسی و حاکم در آمریکا و خصوصا محافلی از جمهوری خواهان و بقیه دولتها مانند اسرائیل و... است تا بازگشت بایدن به برجام و لغو تحریمهای اقتصادی و فشار حداکثری به ایران را ماندگار کنند. این کمپین جز در میان این طیف و هوادران راست و چپ شان در اپوزیسون، در جامعه ایران نه تنها بازتابی نداشت بعلاوه با بی تفاوتی کامل روبرو شد. کمپین "کارزار نه به جمهوری اسلامی" رضا پهلوی که دایره ارتعاش آن از فضای مجازی و رسانه های راست فراتر نرفت، مثل بقیه موارد مرده متولد شد.

لبیک حمید تقوایی به عنوان جناح چپ این جنبش

"کارزار نه به جمهوری اسلامی" راست پرو غرب به رهبری رضا پهلوی که بیان استیصال و درماندگی "شاهزاده" و حامیان او است، در حزب حمید تقوایی جواب گرفته است. این جریان به آن امید بسته است، از آن عملا حمایت و آب پاکی بر اهداف ارتجاعی آن ریخته است. "حزب کمونیست کارگری" در تمام دوران حیات جدید خود به رهبری حمید تقوایی به عنوان یک جریان ناسیونالیسیت چپ پرو غرب، صفوف خود را از هر زاویه ای در تطابق با سیاست راست خود منطبق کرده است. این کمپین بار دیگر جایگاه این جریان و تعلق کامل آن به کمپ راست را به نمایش میگذارد. امروز جدا کردن این حزب و سیاست و عملکرد آن از طیف های راست پرو غرب کار ساده ای نیست. این حزب مستقل از نامی که با خود یدک میکشد، رسما و عملا به عنوان یک حزب راست پرو آمریکایی عمل کرده است. در این مسیر و در دل تحولات جدی سیاسی و پولاریزاسیونی که در جامعه ایران شکل گرفته است، این حزب و رهبری آن برای چفت شدن با جنبش ناسیونالیسم پرو غرب، رساتر از گذشته، عریانتر و سر راست تر، ابراز وجود کرده و همه موانع و بارقه های چپی که احیانا در صفوف و سیاستش مانده است را برداشته است.

اجازه بدهید به سیاست این حزب از زبان لیدر آن به کمپین رضا پهلوی، نگاه کنیم.

حمید تقوایی در مصاحبه با تلویزیون حزب خود (کانال جدید) زیر عنوان "حزب کمونیست کارگری و کارزار نه به جمهوری اسلامی" و در جواب سوال مصاحبه کننده (کیوان جاوید) مبنی به اینکه: "نظر شما در مورد کارزار نه به جمهوری اسلامی که اخیرا آغاز شده چیست؟" میگوید:

"به نظر من این گام مثبتی است. هر حرکتی که علیه جمهوری اسلامی باشد و خواهان آزادی باشد و خواهان رفاه باشد و خواهان برابری باشد، این یک حرکت مثبتی است و این کارزاری هم که شروع شده در همین جهت است اساسا. و این را باید به نظر من در مجموعه یا انعکاس یا نتیجه یک مبارزاتی دانست که مردم ایران بخصوص از ٩٦ و بعد خیزش ٩٨ شروع کردند که در ٩٨ شعار نابود باد جمهوری اسلامی طنین افکن شد و تبدیل شد به یک شعار عمومی در جامعه و از آن به بعد اعتصابات کارگری، مبارزات بخشهای مختلف جامعه دیگر مستقیما جمهوری اسلامی را هدف گرفت و این حرکت هم حرکتی است به نظر من هم منتج و به اصطلاح حاصل آن جنبش عمومی ٩٨ و اعتراضات بعدی و هم گامی در جهت گسترده کردن نه به جمهوری اسلامی که معنایی جز سرنگونی جمهوری اسلامی ندارد. به نظر من در خود وقتی این حرکت را نگاه میکنید یک حرکت مثبت رو به جلو است. "( تاکیدها از من است و ضمنا اصل مصاحبه شفاهی است و مسئولیت نوشتاری کردن سخنان حمید تقوایی به من است)

حمید تقوایی تلاش میکند "نه به جمهوری اسلامی"، طیف راست و سلطنت طلب و قومی و کهنه رژیمی هایی را که به اپوزیسیون رانده شده اند، نه تنها مثبت که مضمونا در دفاع از رفاه و آزادی و برابری طلبانه نام نهد و آنرا امتداد و نتیجه و حاصل مبارزات مردم نام بگذارد. در این زمینه حمید تقوایی پا را از رضا پهلوی، رهبران حزب دمکرات و جریانات قوم پرست، دوم خردادی های سابق و عناصر راست، فراتر میگذارد و کاسه داغتر از آش، یک تحرک سراپا ضد کارگری، ضد رفاه و آزادی مردم ایران را در بسته بندی های شیک به بازار سیاست عرضه میکند. میگویم کاسه داغتر از آش، زیرا که خود رضا پهلوی و صاحبان و حامیان این کمپین چنین ادعاهایی، مبنی بر دفاع از آزادی و رفاه و برابری، را ندارند. در تمام تاریخ چهار دهه گذشته نه رضا پهلوی و نه حامیان او در طیف سلطنت طلب و جمهوری خواه و... و نه جریانات ناسیونالیست و مهره های از حاکمیت کنده شده، ادعای آزادی و عدالت و برابری برای مردم ایران را نداشته اند. یکی از نگرانی های راست پولاریزاسیون شدن جامعه حول کارگر و معیشت این طبقه است. معضل این نیروها، از سلطنت طلب تا جمهوریخواه و سکولار- دمکرات، عروج طبقه کارگر ایران با خواستهای برابری طلبانه، با پرچم چپ و آلترناتیو سوسیالیستی خود و حمایت اقشار محروم از این پرچم و آلترناتیو و امید بستن به آن است. این جنبش و آلترناتیو که فضای سیاست ایران را به نفع خود تسخیر کرده است، هراس از سازمانیافتگی این جنبش، این اپوزیسیون پورژوایی را به اندازه بورژوازی در قدرت، ترسانده است. ترس این صف از خطر عروج کارگر متحد، ترس از آرمانها و مطالبات آزادیخواهانه این طبقه و اقشار محروم، ترس از ابراز وجود متحد این طبقه به رهبری کمونیستها، به اشکال مختلف از زبان رضا پهلوی های ایران بیان شده است. اتفاقا رضا پهلوی و همراهان رنگارنگ آن در دل تحولات این دوره و فضای رادیکال و ضد استثماری و ضد کاپیتالیستی آن، مرتب در محافل و لابی های خود در غرب تلاش کرده اند دولتهای غربی را متوجه خطر رشد کمونیستها و به چاره اندیشی وادارند. ترس از انقلاب پایین تحت نام "اغتشاش و خشونت" و ابراز وجود "غیر مسالمت آمیز" هزاران بار توسط این طیف گوشزد شده است.

اما مشکل حمید تقوایی و حزبش بی اطلاعی از این حقایق نیست. ارزیابی مثبت از این کمپین و هر تحرک ارتجاعی علیه جمهوری اسلامی، باد در غبغب انداختن و از "به چپ چرخیدن نیروها تحت تاثیر حزب" ایشان، ناشی از بی اطلاعی یا بیماری خود بزرگ بینی ایشان نیست. مشکل جای دیگری است. مشکل بستر مشترک و خمیر مایه مشترک تقوایی و حزبش و خویشاوندی او با این جنبش زیر لوای "نه به جمهوری اسلامی" است. دلیل این حمایت اشتباه تقوایی نیست بلکه سیاست این حزب معین در سیاست ایران و جایگاهی که این حزب تلاش میکند در صفوف راست کسب کند، است. آنچه حمید تقوایی در دفاع از این تحرک میگوید، بیشتر از اینکه چیزی یا واقعیتی را در مورد صاحبان این کمپین و مضمون ارتجاعی آن بیان کند، بیان "انقلابیگری" تقوایی و نوع "رفاه" و "آزادی" و "برابری" مطلوب او و نوع "سرنگونی" مورد نظر او و افق و آرمانهای حزبی است که او لیدرش است. افق و آرمانی که در این سطور از زبان لیدر این حزب لخت و عریان و بی ملاحظه بیان میشود.

نه حمید تقوایی فریب خورده است و نه حزبش، فضا و پولاریزاسیون جامعه و نیاز جنبش بورژوایی پرو غرب، تقوایی و حزبش را به عنوان جناح چپ خود مجبور کرده است سیاست گذشته و همیشگی خود را با زبان سلیس تر بیان کند. نیاز این دوره باعث شده جناح چپ ناسیونالیسم پرو غرب ایرانی در مقاطعی و از جمله در تعریف از این کمپین از خود رضا پهلوی نیز سبقت بگیرد، بر تن کمپینی سرتاپا ارتجاعی لباس برابری طلبانه بپوشاند و تلاش کند توده کارگر و مردم محروم را به آن امیدوار کند و فریب دهد. تلاش میکند حرف دهان رضا پهلوی و همراهان او بگذارد و "نه" آنها به جمهوری اسلامی را تعمیق و قابل فروش کند.

در این تریدی نیست که با رشد اعتراضات طبقه کارگر، با گسترش مبارزات توده ای، چه حاکمیت و چه اپوزیسیون راست برای عکس گرفتن با آن، اما در اساس با هدف عقب راندن این اعتراضات و به شکست کشاندن آن، از شعارهای راست و ارتجاعی خود عقب نشینی کنند، لباس عوض کنند و به اشکال مختلف و با پروژه های جدید، بعنوان بخشی از این اعتراض وارد میدان شوند. عروج دوم خرداد زمانی بود که خطر تقابل با کل حاکمیت از جناب مردم ایران افزایش یافت و نهایتا جناحی از حاکمیت و بورژوازی ایران پا پیش گذاشت تا چهره ای قابل تحملتر از خود ارائه دهد و راهی برای نجات کل نظام پیش پا بگذارد. دوره قیام ایران محمد رضا پهلوی، البته با تاخیر، ناچار شد به مردم بگوید "صدای انقلاب شما را شنیدم". دوره قیام ٥٧، ارتجاع اسلامی و در راس آن خمینی قبل از تثبیت موقعیت شان مجبور شد برای وقت خریدن، تثبیت موقعیت خود و فریب مردم انقلاب کرده، اعلام کردند که رفاه جامعه تامین و کمونیستها و زنها آزاد خواهند بود و دهها نمونه دیگر. "همراهی" نیروهای راست و بورژوایی با خواستها و مطالبات رادیکال مردم حاکی از هژمونی این رادیکالیسم در فضای سیاسی و مهمتر از آن تلاش این راست در مقابله با این رادیکالیسم است. همین امروز ضرغامی، مسئول پیشین صدا و سیما و کاندید ریاست جمهوری، لباس دفاع از حقوق مردم به تن کرده است، شعار "نان، کار و آزادی را بلند کرده است و میگوید طرفدار شعار مردم در دیماه مبنی بر "اصلاح طلب، اصول گرا، دیگر تمام است ماجرا" است و عاشق چگوارا!. توصیه میکنم حمید تقوایی اسم او را به عنوان یکی از "اکتویستهای" انقلاب خود و کسی که از رضا پهلوی پیشی گرفته و "رادیکالتر" شده است، ثبت کند.

اما در دنیای واقعی آندوره نه محمد رضا پهلوی تغییر کرده بود و نه خمینی و نه خاتمی و جنبش اصلاحات تغییر هویت داده بودند و "رادیکال" شده و "به چپ" چرخیده بودند و امروز هم نه رضا پهلوی عوض شده است و نه جنبش ناسیونالیسم پرو غرب و جریانات قومی و ناسیونالیستی و نه آقای ضرغامی مدافع رفاه و آزادی کارگر و زحمتکش شده است. فشار جنبش کارگری و محرومان جامعه و ترس از سرنگونی توسط پایین و به رهبری طبقه کارگر، صف ارتجاع از حاکم تا  اپوزیسیون را وادار به عقب نشینی هایی کرده است و همگی تلاش میکنند با تکرار شعارها و مطالبات این طبقه، با تهی کردن آنها از مضمون انقلابی و رادیکال آن، جامعه را فریب دهند تا بتوانند مسیر اعتراضات را در خدمت منافع خود و برای نجات نظام کاپیتالیستی منحرف کنند. در آینده نیز، با تشدید مبارزه طبقاتی و رادیکالتر و چپ تر شدن هرچه بیشتر اعتراض و قوی شدن وزن اجتماعی و سیاسی طبقه کارگر و کمونیسم آن، قطعا بیش از امروز با پدیده های از این قبیل و در اشکال پیچیده تر آن طرف خواهیم شد. کار کمونیستها  نه همصدایی با این تلاش ارتجاعی و تطهیر آن بعنوان "همراهی بخشی از ارتجاع با اعتراض رادیکال مردم"، بلکه بیان روشن اهداف پشت پرده و پروژه های بورژوازی، نشان دادن اهداف واقعی این پروژه ها، آگاه کردن طبقه کارگر و مردم آزادیخواه و ممانعت از فریب خوردن مردم است. احزابی که به جای بیان حقایق پشت این پروژه ها و تغییر چهره ها، با آن همراه میشوند، به آنها دل خوش میکنند و امید میبندند، نیروهایی که در وصف این پروژه ها میگویند و آنها را مثبت ارزیابی میکنند، بیش از هر چیزی عمق و مضمون "انقلابی گری" خود را به نمایش میگذارند. این سیاستی است که طیف توده ای و اکثریتی  در دوره نقلاب ۵۷ و قدرتگیری خمینی داشتند و امروز سیاست نیروهایی از جمله حمید تقوایی و حزبش است. حمایت از بخشی از ارتجاع، سیاستی است که در دوره خاتمی و عروج "جنبش اصلاحات" طیف وسیعی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی از راست تا چپ ملی و ناسیونالیست کرد در پیش گرفتند و ما به حق نام آنان را "اپوزیسیون پرو رژیم" گذاشتیم. همین سیاست را در دوره جنبش سبز بخش عمده این اپوزیسیون از جمله حزب آقای تقوایی بعنوان علمدار جنبش سبز در پیش گرفتند و ما به حق از آنها بعنوان "لشکر موسوی و کروبی" نام بردیم. همانطور که دفاع اپوزیسیون پرو رژیمی از "جنبش اصلاحات" نه ناشی از اشتباهی تاکتیکی، که ناشی از هم جنبشی بودن این اپوزیسیون، با بخشی از بورژوازی در قدرت بود، حمایت حمید تقوایی از جنبش سبز، توجیه و مثبت ارزیابی کردن "کمپین نه به جمهوری اسلامی" از طرف حمید تقوایی نه اشتباهاتی تاکتیکی که هم جنبشی بودن حمید تقوایی با جنبشهای ارتجاعی "ضد رژیم" است. اپوزیسیون پرو رژیم وظیفه مشاوره دادن به "خاتمی" و جناح  اصلاح طلب را به عهده گرفت و حمید تقوایی تعمیق "نه" اپوزیسیون راست و ارتجاعی را رسالت خود تعریف کرده است. همه این حقایق نشان میدهد که در پایه، در افق و آرمان و روی زمین واقعی و مستقل از اسامی ای که اینها روی خود گذاشته و مستقل از رنگ و لعاب شعارهایشان، فاصله آنها باهم از مو باریکتر است.

 

حمید تقوایی بعلاوه انتقاداتی از جنبش راست پرو غرب و رضا پهلوی دارد. تلاش میکند ضمن حمایت از آنها، پاره ای انتقاد از این جنبش و صاحبان کمپین و مشخصا رضا پهلوی را بیان کند. حمید تقوایی در همین مصاحبه میگوید:

" در این میان نیروهای راست هر چقدر جلو بیایند، هر چقدر با این نه عمیق مردم همراه بشوند، به نظر من این را باید حاصل انقلاب دانست و باید از آن استقبال کرد.  ولی هر جا بخواهند محدودیتی ایجاد کنند مثلا در همین بیانیه، نه به جمهوری اسلامی را بدرست گفته ولی این آغشته است به دفاع از مام میهن و خاک ایران زمین و غیره.... من فکر میکنم هیچ نوع مقدساتی را نباید برای مردم چید."

در ادامه میگوید:

 "ما هرکس بگوید نه به جمهوری اسلامی ازش حمایت میکنیم. ولی وقتی بگوید نه به جمهوری اسلامی، زنده باد مام میهن خوب آنوقت دیگر مسئله داریم "( تاکید از من است)

حمید تقوایی در توضیح و "انقلابی" و "کارگری" کردن "نه" رضا پهلوی به جمهوری اسلامی تاکید میکند که این نه، نه به سرکوب، زن ستیزی، فقر و محرومیت و نه به کار مزدی و غیره است. معلوم نیست یک جنبش اصیل و صاحب سنت بورژوایی چگونه میتواند به لغو کار مزدی که چیزی کمتر از سوسیالیسم نیست، نزدیک شود!!! کجای دنیا یک جنبش بورژوایی میتواند کار مزدی را در جامعه ای لغو کند و در ثانی اینها حاصل کدام انقلابند؟؟؟ انقلابی که هنوز انجام نشده است و حاصلش کشیدن رضا پهلوی و فرشگردی های ضد کمونیست و ضد کارگر به گفتن "نه عمیق!" به جمهوری اسلامی تا حد لغو کار مزدی، و یا نزدیک شدن به آن است؟ آرزو بر حمید تقوایی عیب نیست ، کسی که زمانی دخالت ناتو در لیبی و سوریه را هم "نتیجه جانبی انقلاب" میدانست که همگی دیدیم. این ادعاهای ضد مارکسیستی و ضد کارگری، پا در هوا و پوچ تنها نوع "انقلاب" و "آزادیخواهی" صاحبش را بیان میکند. آزادی خواهی ای که عمق آن از آزادیخواهی رضا پهلوی و اپوزیسیون پرو غرب بیشتر نیست. در تئوری غیر مارکسیستی و من در آوردی حمید تقوایی انقلاب و سوسیالیسم و لغو کار مزدی همگی با سرنگونی جمهوری اسلامی متحقق میشود و سرنگونی رژیم برابر با سوسیالیسم و انقلاب کارگری به رهبری مشترک رضا پهلوی و حمید تقوایی است!

حمید تقوایی روشن میگوید که در تمام پروژه "کارزار نه به جمهوری اسلامی" فقط با "مام میهن" و "بازگشت به سلطنت" مشکل دارد. با مضمون و اهداف کمپین "نه به جمهوری اسلامی" آقای پهلوی نه تنها مشکلی ندارد که حمایت هم خواهد کرد. به گفته لیدر این حزب آنها از هر کس و نیرویی که به جمهوری اسلامی "نه" بگویند حمایت خواهند کرد. فکر نکنم بر هیچ کسی پوشیده باشد که صف نیروهایی که به جمهوری اسلامی "نه" میگویند از کمونیستها تا ارتجاعی ترین جریانات، از مجاهد تا سلفی ها و رضا پهلویی تا فاشیتسهای آریایی را شامل میشوند. در بیرون این دایره دهها دولت ارتجاعی منجمله عربستان، اسرائیل و آمریکا و... به جمهوری اسلامی نه میگویند و البته سیاست بیست سال گذشته حمید تقوایی و حزبش دفاع از همه این "نه" ها، از هخا تا امریکا و البته دفاع از "نه" های قوی تری چون ناتو و امریکا بوده است.

طبقه کارگر و کمونیستها تجربه انقلاب ٥٧ ایران را فراموش نکرده اند و مردم حاضر به تکرار "نه" همه با هم نیستند. "نه به شاه" را فقط کمونیستها نمیگفتند. طیف متنوعی از چپ تا جنبش اسلامی به رهبری خمینی خواهان رفتن شاه و سرنگونی سلطنت بودند. در میان این اپوزیسیون "ضد شاه" بخشی از رژیم سلطنت در ضدیت با کارگر، با تمدن، با آزادی و آزادیخواهان و کمونیستها، ارتجاعی تر بودند. اینرا مردم در ایران و طبقه کارگر آن بیش از چهل سال است تجربه میکنند. تمام آرمانهای حمید تقوایی و حزبش در "سرنگونی جمهوری اسلامی" به هر شکل و با هر نیرویی خلاصه میشود. حتی "سوسیالیسم، انقلاب، "برابری طلبی" او از رفتن جمهوری اسلامی و پایان اسلامیت حاکمیت فراتر نمیرود. این هسته اصلی سیاستها و استراتژی این حزب است. به همین دلیل هر فرد و نیرویی در این مسیر باشد و به این حاکمیت "نه" بگوید، مورد حمایت تقوایی و حزبش است. این سیاست در ١٥ سال گذشته مسیر این حزب را تعیین کرده است، چیزی که امروز بی اما و اگرتر و سلیس تر بیان میشود. حمایت حمید تقوایی و حزبش از جنبش سبز، از "هخا"، از آل اهواز، از اعتراضات ناسیونالیستهای ترک و... بیان بی کم و کاست این سیاست است. طبق این سیاست حمید تقوایی و حزبش در تحولات لیبی و سوریه حامی ناتو و مدافع ارتش آزاد سوریه و دخالت امریکا با هر هدفی را "کمک به امر انقلاب" در لیبی و سوریه ارزیابی میکردند. امروز هم با همین منطق و استدلال و تئوری های ضد مارکسیستی، حامی هر ارتجاعی هستند که مخالف جمهوری اسلامی باشد.

زنده باد استبداد، زنده باد فقر و گرسنگی!

حمید تقوایی در توجیه سیاستهای راست خود و حزبش دست به توبره تئوری های ضد اجتماعی و عقب مانده روشنفکران حاشیه ای و شکم سیر خرده بورژوا و بورژوای قبل از سال ١٣٥٧ از نوع چینی و سه جهانی آن میبرد. او از فرط استیصال به هر چیزی چنگ میزند تا سیاستهای راست، ضد اجتماعی و ارتجاعی جریان خود را توجیه کند. اینها همراه جریانات راست، فرقه های قوم پرست و اسلامی در اپوزیسیون جمهوری اسلامی و مجاهد از هر ارتجاع و سیاست ارتجاعی به نام "مخالفت با جمهوری اسلامی" و "کمک به انقلاب مردم ایران" دفاع کرده اند. این صف حتی زمانی که از تحریم اقتصادی دولتهای غربی دفاع میکنند چشم بر عواقب ضد انسانی آن، در قامت تحمیل فقر و گرسنگی به کارگران و اقشار زحمتکش، چشم بر گرسنگی، بی دارویی و مرگ و میر آنها میبندند، تحت نام اینکه این "فشار به جمهوری اسلامی" است، از آن حمایت کردند. اصغر کریمی قبلا رسما گفته است هر چند مخالف تحریم است اما: "در عین حال بر این نکته هم واقفیم که تحریم اقتصادی ممکن است در شرایطی پروسه سرنگونی انقلابی رژیم بقدرت مردم را تسریع کند و مورد استفاده مردم قرار بگیرد." البته اکنون همین اما و اگرها هم مربوط به گذشته های دور است. مسیر "انقلاب" آنها هر فاجعه ای برای مردم ایران را به نام "تسریع پروسه سرنگونی" توجیه میکند. کمپینهای مختلف این حزب و از جمله کمپین "بایکوت جمهوری اسلامی" چتری برای توجیه دفاعشان از تحریمهای اقتصادی است. مصطفی صابر، رئیس دفتر سیاسی این حزب، در همین رابطه و در مورد قرار داد ٢٥ ساله چین و ایران با تلویزیون کانال جدید، هر نوع قراردادی با ایران را محکوم میکند و میگوید"...چرا اصلا قرار داد بست، .... بنابراین به قول انگلیسی به دولت چین باید گفت شیم آن یو". گویا سرکوبگری جمهوری اسلامی تحریم اقتصادی و قطع هر نوع مراوده اقتصادی، که باعث گرسنگی و مرگ و میر و قطع شیر کودکان و دارو و امکانات زیستی اکثریت بزرگی از جامعه است، را توجیه میکند. و البته از جانب تقوایی و بر اساس تئوری های دست چندم چپ مریخی سال ٥٧ از نوع سه جهانی آن، فقر و به قهقرا کشیدن جامعه، گرسنگی دادن مردم و کودکان در این جامعه تحت عنوان "کمک به رشد رادیکالیسم" توجیه میشود. گفته های حمید تقوایی در این زمینه به اندازه کافی گویا است.

حمید تقوایی در برنامه ای دیگر از تلویزیون کانال جدید زیر عنوان "رضا پهلوی و انصراف از سلطنت" در جواب این سوال که "جامعه چکار کرده که ایشان بیاید به این نتیجه سیاسی برسد که من دیگر نمیخواهم وارث تاج و تخت بشوم؟" میگوید:

"خوب من بارها این را توضیح داده ام، جامعه ایران چون در برابر یک حکومتی قرار گرفته، حکومت جمهوری اسلامی که در قعر ارتجاع و توحش و سرکوبگری و سیاستهای ضد انسانی در دنیا است، جامعه هم بنا به قانون عمل و عکس العمل در راس و قله ترقی خواهی و انسانیت قرار میگیرد. این مکانیزم اعتراض در هر جامعه ای است. شما هر چه یک دولت یا حکومت ارتجاعی تری داشته باشید، مردم آن جامعه مشت به آسمان میکوبند. دیگر نمی آیند وسط راه بایستند بگویند یک کمی بهتر بهتر، میایند تمام آزادی را میخواهند، تمام برابری را میخواهند، تمام رفاه را میخواهند. .......جنبش رهایی زن در ایران گامها از جنبش فمنیستی یا جنبش زنان در کشورهای دیگر جلوتر است، دقیقا به این خاطر که یک حکومتی هست که ضد زن ترین سیاستها، زن ستیزانه ترین سیاستها را دارد پیش میبرد، همینطور است در رابطه با گرانی بیکاری، فقر و... این مکانیزمی هست که بطور عینی جامعه ایران را واقعا از نظر توقعات و انتظارات و خواستهای مردم یک سر و گردن بالاتر از جنبشهای اعتراضی از کشورهای دیگر قرار داده.( خط تاکید ها از من است. اصل متن شفاهی است و مسئولیت نوشتاری کردن آن به من است)

بنا به تئوری ضد مارکسیستی و ضد اجتماعی آقای تقوایی هر چه استبداد و جنایت و توحش بیشتر باشد، هرچه گرسنگی، فقر، بیکاری بیشتر باشد، هر چه زن ستیزی و توحش علیه زنان بیشتر باشد، جنبش های اعتراضی و آزادیخواهانه علیه استبداد، علیه فقر و علیه زن ستیزی همه جانبه تر، رادیکالتر، عمیق تر و برابری طلبانه تر خواهد بود!!! پس زنده باد استبداد، زنده باد گرسنگی و زنده باد حکومتهای زن ستیز!!!

این جریان و لیدر آن از فرط نامربوطی و بی مسئولیتی خود در قبال زندگی مردم ایران حتی بخشا از رضا پهلوی هم سبقت میگیرند و کنار خانم رجویی و اقمارش و البته از نوع "چپ" آن و کهنه مسلمان و تازه "سکولار" قرار میگیرند. بگذار مردم گرسنگی بکشند تا مجبور شوند بپاخیزند! این مضمون تئوری این جریان و بعلاوه مضمون توجیهات ترامپ و دولتش در هر تعرض نظامی، هر بمباران و تحریم اقتصادی، مضمون توجیه مریم رجوی و مضمون توجیهات سیاست اولترا راست سلطنت طلب و قوم پرست و جریاناتی است که دست به دامن ترامپ شده بودند تا علاوه بر تحریم اقتصادی به ایران حمله نظامی کند. حزب آقای تقوایی در بحران خاورمیانه کنار ناتو ایستاد و دخالت آن در لیبی و سوریه و کشتار جمعی انسانها و ویران کردن خانه و کاشانه آنها را در خدمت پیشرفت "انقلاب" نام میگذاشت. اگر شعار رضا پهلوی پس از حمله نظامی امریکا و متحدینش به عراق و ویران کردن آن به نام "مبارزه با صدام" و ... "بعد از عراق نوبت ایران است" بود، شعار آقای تقوایی و حزبش بعد از دخالت غرب در لیبی و سوریه  "بعد از قذافی نوبت خامنه ای است" و "بعد از سوریه نوبت ایران است"، بود. طبق این تئوری فقر و گرسنگی و تحمیل استیصال، آوارگی و کشتار جمعی این مردم، خانه خرابی و ویرانی جامعه، همگی یک "جنبش رادیکال" علیه جمهوری اسلامی و هر حاکمیت جنایتکار و متوحشی درست میکند و هر چه استبداد و جنایت و زن کشی بیشتر باشد، میوه بهتری میدهد! و به قول آقای تقوایی "جامعه هم بنا به قانون عمل و عکس العمل در راس و قله ترقی خواهی و انسانیت قرار میگیرد."!!! پس زنده باد توحش و بربریت و جنایت که "مبشر آزادی و آزادیخواهی و رهایی بشریت" است!!

من از توضیح تحولات سیاسی در جامعه ایران، انقلاب مشروطه و انقلاب ٥٧ ایران، تاثیرات انقلاب بلشویکی بر ایران در دوره خود و چهل سال مبارزه و اعتراض کارگر، زن و جوان جامعه به استثمار، فقر و استبداد و زن ستیزی و تاثیرات آن بر فضای ایران خواهم گذشت، اینها بدیهیاتی است که بر سیمای سیاسی ایران تاثیر عمیق داشته اند. بعلاوه از اینکه تحت تاثیر این تحولات، جامعه ایران از نظر فرهنگی متمدن و غربی بود نه اسلامی، و از باز کردن تاثیرات آن میگذرم. تحولات امروز جامعه ایران با یک طبقه کارگر بزرگ، با میلیونها پرولتر صنعتی که چند نسل در مراکز کلیدی کار کرده اند، پدران و پدربزرگانشان کارگر و پرولتر صنعتی بوده اند و آموخته اند و مبارزه کرده اند، انقلاباتی را دیده و از سر گذرانده اند، و اینکه کمونیسم در میان مردم ایران و خصوصا در میان طبقه کارگر همیشه معتبر بوده است، همگی به هم مربوط اند. به این اعتبار تحولات این دوره و موقعیت طبقه کارگر و کمونیسم مهر تحولات تاریخی و انقلاب مشروطه و ٥٧ و... را بر خود دارد. اما نزد آقای تقوایی همه اینها و تحولات رادیکال امروز، ابراز وجود کمونیستهای طبقه کارگر و گرایش آنها به عنوان یک پدیده مشهود و سمپاتی وسیع کارگران و اقشار محروم به آن، تاثیرات استبداد سیاسی و توحش و بربریت جمهوری اسلامی است که نهایتا در عکس العمل جامعه به آن، میوه تمدن و آزادیخواهی و برابری طلبی میدهد!!! بر اساس تئوری های حمید تقوایی باید در سالهای آتی در رواندا، سومالی، یمن، افغانستان، لیبی، سوریه ... منتظر رویدادهای بسیار بزرگ، جنبشهای عظیم برای آزادی و برابری و رفاه بود. زیرا که این جوامع یا توسط بمباران دولتهای بزرگ و کوچک جهان نابود شده اند، یا زندگی مردم توسط باندهای قومی و مذهبی و جنگهای آنان به تباهی مطلق کشیده شده است. در افغانستان نفس زن بودن کافی است تا توسط طالبانهای آن مملکت زنده بگور شوید، در لیبی در زیر سایه دخالتهای ناتو که مورد حمایت آقای تقوایی بود، برده فروشی رواج یافته است. در عراق بعد از گذشت دو دهه از حمله امریکا و انگلستان و همراهان آنها به این کشور هنوز هم ترور و کشتن و بمب گذاری و عملیات انتحاری به بخشی از زندگی مردم تبدیل شده است. شاید هم به جای ایران، فرانسه و کشورهای صنعتی دنیا با تاریخی از انقلابات، عربستان به دلیل استبداد بالا و عقب ماندگی فراوان فرهنگی و انسان به حساب نیامدن زنان، کانون عروج انقلاب کارگری در سالهای آینده باشد. واقعا آدم انگشت به دهان میماند که چگونه کسی میتواند به نام چپ و کمونیسم، این افکار مالیخولیایی را روی کاغذ بریزد و عده ای را هم بله بله گویان دنبال خود بیندازد. آدم متعجب میماند که چگونه یک عده ای دنیا را نگاه میکنند، درد و رنج و فقر، کلیه فروشی، تن فروشی برای نان، قبر خوابی، کوک کار و زباله گردی و خودکشی بالا برای نجات از مشقات زندگی را نگاه میکنند و میگویند هر چه استبداد و جنایت و بردگی همه جانبه تر باشد، جنبش های عدالتخواهانه بیشتر رشد میکند! بر خلاف فرمایشات تقوایی نتیجه فقر و فلاکت، نتیجه تحریم اقتصادی و تحمیل گرسنگی به مردم، نتیجه جنایت و توحش در همه دنیا استیصال مردم است و نه بر عکس. لازم نیست کسی حتما مارکسیست باشد تا این واقعیت را ببیند که جامعه مستاصل و مردمی که برای تکه ای نان حاضر به هر کاری هستند، زمینه رشد و سربازگیری طاعونهایی چون داعش و جبهه النصر و انواع باندهای قومی و مذهبی است. درخت انقلاب و امید به یک آینده بهتر و انسانی در زمین بی رمق و خشک و برهوت میوه نمیدهد. اینرا هر انسانی که ریگی در کفش نداشته باشد میداند.

حمید تقوایی باز هم برای توجیه آویزان شدن حزبش به هر جریان اولترا راست در غرب، به امید تحریم اقتصادی و قطع دارو و شیر کودکان در ایران که کمر طبقه کارگر را شکسته و خود و حزبش تحت نام "بایکوت جمهوری اسلامی" عملا مدافعش هستند، میفرماید فضای رادیکال کنونی میوه سرکوب و استبداد و فقر و بی حقوقی و زن ستیزی است!

در دنیای واقعی کمپین "نه به جمهوری اسلامی" آقای پهلوی و کمپین "بایکوت جمهوری اسلامی" آقای تقوایی یک کمپین با دو نام است. هدف هر دو کمپین حفظ و ادامه تحریمهای اقتصادی و "سیاست فشارهای حداکثری" ترامپ است. بی دلیل نیست اکتیویستهای هر دو کمپین در وین علیه مذاکرات برجام دست به اعتراض میزنند. بقیه تئوری های من در آوردی در دفاع از بایکوت جمهوری اسلامی و مقایسه آن با دولت آپارتاید در افریقای جنوبی و مثبت ارزیابی کردن کمپین "نه" و خوش آمد گویی به رضا پهلوی برای پیوستن به صفوف خود، تلاشی برای توجیه این سیاست مشترک است.

جنبش ها،آکتیویست ها، سلبریتی ها و خیابان

در مباحثات حزب کمونیست کارگری و لیدر و مقامات این حزب، انواع جنبشها غیر از جنبشهای اصلی طبقاتی کشف شده که "جنبش خیابان" هم یکی از آنها است. طبق این کشفیات "جنبش خیابان" اصیل است، پاکیزه و بری از هر نوع گرد و غباری است و آدمها مستقل از جایگاه طبقاتی، افق و آرمان و پرچم سیاسی آنها وقتی وارد خیابان میشوند، در خیابان فقط از درد و نابرابری و بی عدالتی میگویند!!! "جنبش خیابان" حمید تقوایی درست مانند مکه رفتن مسلمانان و توبه کردن، مانند مراسم اعتراف و یا غسل تعمید در مسیحیت، آب پاکی بر همه گناهان کبیره و کثیره میریزد. خیابان مثل "خانه خدا" در مکه است و آنجا همه به ناگاه یکی هستند، از یک جنس هستند، آرمان و اهداف آنها به ناگاه در یک مسیر قرار خواهد گرفت، بورژوا و فاشیست، کارگر و کمونیست همگی غسل تعمید میشوند و عضو "جنبش خیابان" اند (البته فیسبوک و توییتر هم خیابان محسوب میشود)، به شرطی که در مخالفت با جمهوری باشد. در این کشفیات قرن بیست و یکی "تئوریسین" خیابانی ما  دیگر جامعه طبقاتی، جنبش ها و سنتهای سیاسی، منافع و اهداف مختلف، تلاش جنبشها برای بردن اعتراضات در مسیر منافع و برنامه های خود، تقابل جنبشها با هم و ..... همه را باد میبرد. اینجا "خیابان" است و "کعبه کمونیستی" آقای تقوایی! واقعا به این درجه از اپورتونیسم، به این درجه از شامورتی بازی و شعبده بازی کودکانه و تحویل اینها به نام کمونیسم و به نام کمونیسم کارگری باید آفرین گفت!

حمید تقوایی طی نوشته مفصلی زیر عنوان "متد ما در برخورد به جنبش سرنگونی و جنبشهای اعتراضی" یکسری "کشفیات" جدید خود که واقعا سر و ته ندارند را به عنوان بحث پایه ای و البته در جواب به نیازهای امروز حزب خود بیان کرده است که در نوع خود کم نظیر است. او میگوید:

"ما در ادبیات حزب جنبش را به دو معنی به کار میبریم. اول به معنی جنبشهای طبقاتی که توضیح دادم و دوم به معنی جنبشهای اعتراضی، مانند جنبش کارگری که جایگاه محوری ای دارد و یک عامل اساسی تحولات پایه ای و اساسی در هر جامعه سرمایه داری است. و با ده ها جنبش دیگر که در ایران امروز شاهد هستیم نظیر: جنبش علیه اعدام ، جنبش رهائی زن و جنبش علیه آپارتاید جنسی، جنبش دادخواهی، جنبش محیط زیست، جنبش رنگین کمانی ها، جنبش دفاع از حقوق کودک، جنبش علیه تبعیضات ملی و مذهبی و غیره و غیره."

حمید تقوایی تلاش کرده است با این بحثها صف حزبش را متحد و پروژه های سیاسی و جهت و افق راست جریانش را به نام "مارکسیسم و بحث مارکسیستی" توجیه کند. کشف من در آوردی دو نوع جنبش، یکی طبقاتی و یکی عمومی و اعتراضی برای توجیه حمایت از راست تحت عنوان جنبشهای غیر طبقاتی و اعتراضی و عمومی است. جنبشهای سیاسی و اعتراضی در جامعه جنبشهای طبقاتی اند. اعتراضات روزمره در جامعه مهر جدالهای اصلی طبقاتی را بر خود دارند. در هر جامعه طبقاتی جدال طبقات اصلی در شکل روبنایی و به اشکال سیاسی بروز پیدا میکند و همه اعتراضات در هر گوشه و کنار مملکت رنگ این جدال را برخود دارد. جنبشهای سیاسی بروز جدال دائم در شکل روبنایی جنبشهای طبقاتی اند. اینکه در ادبیات فارسی تحرکات اعتراضی جنبش ترجمه میشود یا حمید تقوایی زیرکانه آنها را جنبش نام میگذارد مانند "جنبش علیه تبعیضات ملی و مذهبی یا جنبش دادخواهی یا جنبش علیه آپارتاید جنسی، جنبش رنگین کمانی ها" و غیره، اینکه ایشان هر از چند گاهی با اسم بردن از منصور حکمت و شاهد کردن او به این پرت و پلاگویی مقبولیت میدهد ، دیگر علاوه بر جعل و بی پرنسیبی، یک کلاه برداری سیاسی است.

جدال اصلی در جامعه مهر دو طبقه اصلی و متخاصم را بر خود دارد. جدال طبقاتی گاه پنهان و گاه آشکار جدالی همیشگی است. بروزات این جدال پایه ای در شکل جنبشهای سیاسی با سنتهای سیاسی مختلف در اشکال روبنایی نمایان میشود و به احزاب مختلف و متعلق به این جنبشها به عنوان ظرف و امکان جمع کردن مردم حول جدالهای سیاسی روبنایی خود شکل میدهد. جنبشهای سیاسی انواع احزاب مختلف، مستقل از هر تفاوتی که با هم داشته باشند درجواب به نیازهای عینی جنبش خود را از خود بروز میدهند. این جنبشها هر کدام سنتهای سیاسی خود را دارند. کمونیسم، لیبرالیسم، رفرمیسم، ناسیونالیسم، فاشیسم، همگی جنبشهای سیاسی هستند که از جدالهای طبقاتی و پایه ای  مایه میگیرند و به نیازهای آنها جواب میدهند و در شکل روبنایی تری در جدال با هم  و در مقابل هم قرار میگیرند. تبدیل این مفاهیم سیاسی و مارکسیستی به مفاهیم "اقتصاد نوشین" و "فلسفه ژرژ پولیستری" ناشی از بیسوادی حمید تقوایی نیست، بلکه تلاشی برای لباس کمونیستی پوشاندن بر سیاستهای راست و ضد کارگری وی است که به نحو عجیبی اپورتونیسم و شعبده بازی کودکانه صاحبش را  نشان میدهد.

حمید تقوایی در ادامه همین بحث مینویسد:

"امروز جنبشهای گسترده ای شکل گرفته اند که کاملا متعین هستند. اسم و رسم دارند، چهره دارند، سازمانیافته هستند، نهاد و انجمن و کانون و شورا دارند، بیانیه میدهند، پتیشن میدهند، الآن دیگر بخصوص طوفان تویتری به راه میاندازند، با دنیا ارتباطات اینترنتی دارند. پایه این تعیین احزاب نیستند، پایه اش جنبش خیابان است، پایه اش مبارزه طبقاتی ای است که در اول بحث توضیح دادم. .....ولی ما بعنوان یک حزب جامعه را با حلقه فعالین این جنبشها میتوانیم تکان بدهیم. ..... ولی راه برخورد ما به فعالین غیر چپ نیز قبل از هر چیز نمایندگی کردن امر اعتراضی آنها است. تنها از این طریق میتوانیم پرچم سه رنگ و تمامیت ارضی، یا قومیگری، و یا اسلام نوع بهتر را از دست شان بگیریم. ما باید درد و امر فعالین و اکتیویستها را نمایندگی کنیم تا بتوانیم پرچم رهائی بخش جامعه سوسیالیستی و کمونیسم را به دوششان بگذاریم. بدون قدم اول، دومی ممکن نیست."(  تاکیدات از من است)

همچنان که گفتم "دهها جنبش" آقای تقوایی که به احزاب هم ربط ندارند و پایه آنهم "جنبش خیابان" است، مقدس اند، ربطی به دنیای طبقاتی ما ندارند و از آنهم تاثیر نمیپذیرند، فقط میتوان در دنیای ذهنی آقای تقوایی آنها را پیدا کرد. این "تئوری های" مشعشع با یک من سریش هم به مارکسیسم نمیچسبند و هیچ آدم سیاسی جدی و پا رو زمینی اینها را جدی نمیگیرد و از شامورتی بازی صاحبش انگشت به دهان میشود. "جنبش خیابان" آقای تقوایی تنها و تنها بیان نوع سرنگونی جمهوری اسلامی آقای تقوایی به هر قیمت و بر دوش یک صف همگانی در خیابان است. کاش آقای تقوایی قبل از مارکس متولد میشد که این همه زحمت و تلاش کمونیستها، تلاش مارکس، انگلس، لنین، حکمت و هزاران کمونیست برجسته دیگر، ضرورت آماده کردن طبقه کارگر برای انقلاب، ضرورت سازمان و تشکیلات توده ای و حزبی این طبقه را به خود نمیدادیم و در "جنبش خیابان" آقای تقوایی سرنوشت بشریت را رقم میزدیم و "انقلاب کارگری" را به سرانجام میرساندیم.

حال فرض کنید یک عده از فعالین و "آکتیوست های" آریایی دو آتشه با عکس رضا خان و مرگ بر خامنه ای در تهران تظاهرات میکنند. فرض کنید "اکتیویستهای" سلفی از مسجد سلفی ها در سنندج بیرون آمده و "مرگ بر جمهوری اسلامی" و "مرگ بر کمونیسم" سر میدهند و خواهان سنی گری و حاکمیت نوع ملا عمر هستند. فرض کنید تعدادی از "اکتیویستهای" مجاهدین از سلیبریتی، ورزشی و... که در "توییتر" هم فعال اند، با عکسهای مریم و مسعود "مرگ بر ولایت فقیه" سر میدهند، فرض کنید گروهی "آکتیویست" قوم پرست با شعار "زنده باد کرد" و با پرچم کردستان، یا با شعار"زنده باد ترک" و عکس ستارخان و باقرخان در ارومیه با "مرگ بر فارس" و "مرگ بر ولایت فقیه" تظاهرات میکنند. از آقای حمید تقوایی و حزبش باید سوال کرد چگونه این حزب این "جنبش های خیابان" و اعتراض آنها را نمایندگی میکنند؟ میشود لطفا بگویید شما چگونه "درد و امر" این فعالین و آکتیویستها را نمایندگی میکنید؟  میشود برای کارگر و کمونیست در جامعه ایران توضیح دهید که حزب شما چگونه میتواند "پرچم رهائی بخش جامعه سوسیالیستی و کمونیسم را به دوششان" بگذارد. این راه و روش و شعبده بازی را حزب شما از کجا یاد گرفته است که یک حزب کمونیستی وظیفه دارد درد هر "آکتیویست" و معترض در خیابان، با هر افق و آرمانی را نمایندگی کند و پرچم سوسیالیستی خود را هم بر دوش آنها بگذارد؟ طبق این تئوری من درآوردی، هادی غفاری و هادی غفاری های حزب الله در دوره انقلاب از "آکتیویستهای" جدی و فعال "کف خیابان" و مخالف دو آتشه حکومت پهلوی بودند، و حمید تقوایی آن زمان می بایست پرچم رهایبخش خود را روی دوشش میگذاشت و اعتراضات هادی غفاری ها و بقیه "اکتیویستهای خیابان" را نمایندگی میکرد! بسیاری از اسید پاشان به چهره زنان، ملاحسنی فاشیست که پای اصلی راه انداختن جنگ قومی در نقده بود، کسانی که رهبران پاکسازی دانشگاهها و انقلاب فرهنگی اسلامی بودند و در حمله به دانشگاهها دختران و پسران معترض، کمونیست و آزادیخواه را از پنجره ها به بیرون پرتاب میکردند، از "آکتیویستهای" جدی و سرنگونی طلب علیه حکومت سلطنت و طرفدار خمینی بودند. راستی کمونیستها سال ٥٧ چگونه میتوانستند، تئوری های "مارکسیستی" حزب شما در مورد این آکتیویستها را در کف خیابان بکار ببرند؟ چرا شما برخورد آندوره اتحاد مبارزان کمونیست و سایر کمونیستها در مقابله با چماقدارانی چون هادی غفاری را به صراحت نقد نمیکنید؟ چرا در نقد منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری از "اکتیویستهای" حق زن و "جنبشهای خیابانی" آنان در مینیمالیزه کردن حق زن و آشتی دادن با اسلام خفه خون گرفته اید؟ چرا در نقد "سناریوی سیاه" و این تز که باندهای قومی و مذهبی حکومتی و خارج حکومتی منشاء سناریوی سیاه اند، دست به قلم نبردید که باید حساب "اکتیویستهای" خیابان و بخشی که "درد" و اعتراضی دارند را از احزاب جدا کرد؟

در هر جامعه ای فرهنگ حاکم را طبقه حاکم شکل میدهد و مردم محروم به ناسیونالیسم، مذهب، تا عقب ماندگی های فرهنگی، مرد سالاری و ... آغشته اند، اما موقعیت طبقاتی آنها و نفرت از استثمار و بی حقوقی را هم عمیقا در خود دارند و ممکن است در ناآگاهی و برای رهایی مثلا از دست جمهوری اسلامی و در نبود نیرویی رادیکال و کمونیستی به دام احزاب و جریانات ارتجاعی بیفتد. این واقعی است. اما تعمیم آن و اینکه در خیابان و به نام جنبشهای اعتراضی و "جنبش خیابان" که "دردی" دارند و حزبی کمونیستی میتواند مستقل از پرچم سیاسی آنها حامل درد آنها باشد، دیگر از شعبده بازی هم فراتر است.

تز اپورتونیستی آشتی با فعالین جنبشهای راست و ارتجاعی در "جنبشهای اعتراضی" برای "رهبری کردن" آنها، رهبری اعتراضات با هر هویت و مختصاتی، زدن مهر "کمونیستی" از طریق "جنبش سواری" و کلاه سر دیگران گذاشتن پوچ است. این تلاش اگر روزی حاکی از فرصت طلبی حمید تقوایی در برخورد به جنبش ارتجاعی سبز بود، امروز تئوری توجیه همراهی با راست و "اکتیویستهای" آن است. تئوری "انقلابی و رادیکال بودن همه اکتیویستها"  و سلبریتی های خیابان و جنبش خیابان، ضرورت "همراهی" و آتش بس با آنان است.

تقوایی و حزبش برای مسیح علینژاد و "آزادی های یواشکی" او کف میزد، در شرایطی که در ایران جنبش حق زن علنا خواهان برابری کامل زن و مرد و حقوق کامل خود بود و کل جمهوری اسلامی را به مصاف طلبید.

اعتراض مردم به اعدام، ممانعت آنها از اعدام با کمپین محافظه کارانه و از تاریخ عقب مانده "کارزار لغو گام به گام اعدام"  که حزب آقای تقوایی امروز ستایشگر آن است و امر "آکتیویستهای" آنرا نمایندگی میکند، زمین تا آسمان فاصله است. ما به انواع کمپینهای "آکتیویستهای" آقای تقوایی مانند کمپین یک میلیون امضا که خواهان کاهش قطره چکانی فشار بر زنان بود، نه گفتیم. و البته و جهت اطلاع آقای تقوایی امروز و زیر فشار جنبش کارگری و اعتراضات مردم آزادیخواه، خانم شیرین عبادی است که لباس کارگر هفت تپه پوشیده اند. خلاصه این افاضات بیان نوع "کمونیسم" آقای تقوایی است که هر ارتجاعی به شرط مخالف بودن با جمهوری اسلامی را میتواند نمایندگی کند، میتواند درد و مشکل آنها را بیان کند و میتواند پرچم امیال خود را بر دوششان بگذارد.

زبان مادری و هویت انسانی

این حزب همچنانکه اشاره کردم دست به خانه تکانی همه جانبه زده است. در این مسیر مستقل از لباس ترقی خواهی و برابری طلبی پوشاندن به پروژه رضا پهلوی و بقیه مباحثاتی که اشاره کردم، یکدفعه به مناسبت زبان مادری سر از میان احزاب قومی در آورده است. آنها در بیانیه ای به مناسبت "روز زبان مادری" نوشته اند:

"آموزش به زبان مادری یک حق جهانشمول است!" (تاکید از من)

در ادامه  مدعی شده اند:

"زبانهای مختلف بخشی مهم از فرهنگ جهانی و هویت انسانها هستند." (تاکید از خود بیانیه است)

خواننده باید دقت بالایی داشته باشد تا متوجه تردستی در بیانیه این حزب و تبدیل حق آموزش زبان مادری به آموزش به زبان مادری شود. این بیانیه و تبدیل زبان به "هویت انسانها"  نمونه روشنی از سیر "پیشروی های" دوره اخیر این جریان بر اساس نیاز "جنبش سرنگونی" آنها و هدیه به همراهان ناسیونالیست در جنبش راست است. در جریان ما و در سیاست کمونیستی حزبی که حکمت در راس آن بود، تبدیل هویتهای قومی، از زبان تا لباس و "فرهنگ ملی" به "هویت انسانها"، بخشی از سیاست جریانات قومی و اولترا راست ناسیونالیستی بود، به عنوان گوشه ای از یک پروژه ارتجاعی و قومی مورد نقد جدی قرار میگرفت. نیروهای مدافع این نوع از هویتهای کاذب "انسانی"، نیروهای منشاء تفرقه و انشقاق با پتانسیل سناریو سیاهی ارزیابی میشدند. 

در این زمینه ابتدا چند بند از سند "یک دنیای بهتر"، برنامه حزب ما و برنامه ای که حمید تقوایی و حزبش خود را به آن منتسب و آویزان میکنند، را می آورم. در برنامه یک دنیای بهتر در بخش "اعتبار زبانهای رایج در کشور" آمده است:

"ممنوعیت زبان رسمی اجباری. دولت میتواند یک زبان از زبان های رایج در کشور را بعنوان زبان اداری و آموزشی اصلی تعیین نماید، مشروط بر اینکه امکانات و تسهیلات لازم برای متکلمین به سایر زبانها، در زمینه های زندگی سیاسی و اجتماعی و آموزشی، وجود داشته باشد و حق هر کس به اینکه بتواند به زبان مادری خویش در کلیه فعالیت های اجتماعی شرکت کند و از کلیه امکانات اجتماعی مورد استفاده همگان بهره مند شود محفوظ باشد."

در ادامه آمده است:

"به منظور کمک به پایان دادن به عقب ماندگی جامعه از صف مقدم پیشرفت علمی و صنعتی و فرهنگی در جهان امروز و برای کمک به بهره مند شدن توده مردم ایران از مواهب این پیشرفت ها و امکان شرکت مستقیم تر و فعالانه تر آنها در حیات علمی و فرهنگی جهان معاصر، الفبای رسمی زبان فارسی باید طی یک برنامه سنجیده به الفبای لاتین تغییر کند." 

در ادامه همین بخش آمده است:

"زبان انگلیسی، با هدف تبدیل گام به گام آن به یک زبان آموزشی و اداری متداول در کشور، از سنین پائین در مدارس آموزش داده شود."

اینها اصول برنامه ای ما و حزب منصور حکمت نسبت به زبان است. در این برنامه، زبان نه "هویت انسانها" است و نه جهانشمول! و تلاش این است که در پروسه ای تاریخی زبان انگلیسی به زبان متداول و آموزشی کشور تبدیل شود. این راهی برای نزدیک کردن کل بشریت به هم و تسهیل استفاده از تمامی دستاوردهای علمی، سیاسی، اجتماعی و... بشریت است. این راهی برای تعالی فرهنگی کل جامعه بشری است. آقای تقوایی در بحثهای تاکنونی تلاش میکند از اعتبار منصور حکمت در خدمت خط ضد مارکسیستی خود سوء استفاده کند و عملا جهتی قومی نسبت به این پدیده در پیش گرفته است. زبان بطور قطع وسیله ارتباط انسانها و ابزار نزدیکتر شدن، همدیگر را فهمیدن، بیان احساس و عواطف و... است. ما به روشنی تاکید کرده ایم زبان رسمی نداریم. هر کشوری مستقل از دامنه تنوعات زبانی مردم آن، احتیاج به یک زبان اداری و آموزشی دارد و بعلاوه جامعه باید امکانات و تسهیلات لازم برای متکلمین به سایر زبانها، در زمینه های زندگی سیاسی و اجتماعی و آموزشی، را فراهم کند. این حداقلی از برنامه ما برای مقابله با تحمیل یکی از زبانها به مردمی است که به زبان دیگر حرف میزنند. اما هدف و سیاست ما برای کمک به پیشرفت فرهنگی، علمی و آموزشی جامعه، برای فراهم کردن دخالت در پیشرفتهای فرهنگی، علمی و هنری جهان، تلاش میکنیم الفبای زبان فارسی به لاتین تغییر کند. زبان ابزار برقراری رابطه و همزمان ابزار دخالت در پیشرفتهای بشر در زمینه های مختلف است. نه هویت انسانها که میتوان و باید بر سر این هویت با دشمنان آن جنگید. مارکسیسمی که فقط و فقط هویت طبقاتی را به رسمیت می شناسد در مکتب حمید تقوایی به ناسیونالیسم، آنهم از نوع دو آتشه آن تبدیل شده است.

 

حال به سیاست جدید و رسمی حزب آقای تقوایی که طی بیانیه ای ابلاغ شده است نگاه کنیم. بر اساس این بیانه در هر کشوری به تعداد زبانهای رایج باید زبان رسمی و آموزشی داشت. در ایران باید به تعداد زبانهای موجود در آن، که قطعا دو دوجین است، باید علم و دانش پزشکی و شیمی و فیزیک و ریاضی و... به زبان مادری آموزش داده شوند و در حقیقت هر جمعیتی که تکلمش با دیگران فرق دارد و به زبان خودش صحبت میکند، یکی از زبانهای آموزشی آن جامعه را به خود اختصاص می دهد، مثل بقیه زبانها. بر اساس این سیاست مردم کردستان باید چند زبان اداری و آموزشی داشته باشند و به مردم صاحب چند "هویت" بر اساس تزهای حزب آقای تقوایی تقسیم شوند. مردم مازندران، سیستان و بلوچستان و ... به همین صورت. یک لحظه دنیایی که این حزب به تصویر میکشد را مجسم کنید: اولا باید همه متون علمی دنیا را به زبانهای ترکی، کردی، فارسی، عربی، لری و ..... ترجمه کرد. ثانیا مهندس فرضی آقای تقوایی که در آذربایجان و به زبان مادری خود، آذری، مدرک مهندسی گرفته است نمیتواند در کردستان یا تهران به کار مشغول شود، چرا که زبان علمی رشته خود را به زبان فارسی بلد نیست. دانشمند فرضی آقای تقوایی که به زبان مادری خود در اورامانات تحقیقاتی کرده است نمیتواند در پیشرفت علم نه تنها در سطح جهان بلکه حتی در کردستان سهم گذاری کند، چرا که دانشمندان آلمانی، فرانسوی، امریکایی، بلژیکی و .... برای حفظ "هویت انسانی" خود زبان اورامی را نیاموخته اند و حتی بخش بزرگی از مردم کردستان هم عین این مشکل را دارند! این سیاست در حقیقت ابزار انشقاق و تقسیم مردم بر اساس زبان و شقه شقه کردن صفوف طبقه کارگر در ایران بر اساس کشف زبان مادری به عنوان "هویت جهانشمول" از جانب آقای تقوایی است. حزب آقای تقوایی از فرط بی مسئولیتی و در جهت نزدیک شدن به "جنبش خیایان" و "درد اکتیویستهای" ناسیونالیستهای قومی، بر تئوری و سیاست های قومی آنها، بر تزهای فدرالسیتی عبدالله مهتدی ها لباس تمدن و "چپ" پوشیده است. ایشان مهندس ساختن و بالا بردن دیوارهویتهای کاذب ملی و قومی در جامعه و ایجاد فاصله و تفرقه میان مردم همسرنوشت  است و آنرا به عنوان "حقوق جهانشمول" و هویتی هم تحویل خوانندگان میدهند. این حزب از این هم فراتر رفته است و کل پازل را تکمیل و زبان را به پایه "هویت" انسانهای سراسر جهان ارتقا داده است. این را کسی میگوید که تابلوی "حزب کمونیست کارگری" را بر دیوار حزب جدید خود آویزان کرده و به نام کمونیسم و تاریخی کمونیستی از حزب ما در دوره حکمت، مشتی چرندیات قومی را به عنوان "هویت انسانها"، جایگزین هویت مشترک انسانی و طبقاتی آدمها کرده است. 

اولا زبان، فرهنگ، کشور و مرزهای ملی و کشوری همگی داده های تاریخی هستند که در طول زمان تغییر یافته اند. بسیاری از زبانهای رایج در دوره هایی از حیات انسان، امروز وجود ندارند. بعضی از زبانهای غیر رایج قدیم امروز از زبانهای اصلی و متداول هستند. فرهنگ و سنت و آداب و رسوم همه انسانها، جامعه های پیشین، مردم کشورهای مختلف در طول تاریخ دستخوش تحولات جدی شده و با پیشرفت علم و دانش و ارتباطات تماما متحول شده اند. زمان تشکیل دولت ایتالیا درصد بسیار کمی از مردم ایتالیایی صحبت میکردند و امروز ایتالیایی نه تنها زبان رایج آموزشی، بلکه زبان رایج زندگی روزمره و متداول مردم آن مملکت حتی در میان خانواده هاست. حمید تقوایی قاعدتا باید خواهان احیا زبانهای منسوخ شده و "هویتهای پایمال شده" انسانهایی شده باشد که چند صد سال پیش به زبان دیگری جز ایتالیایی صحبت میکرده اند!

سال ٢٠٠٤ آمار زبانهای مادری دنیا ٧ هزار تخمین زده شده و اعلام شده است که به احتمال بسیار بالا ٩٠ درصد این زبانهای مادری تا سال ٢٠٥٠ از بین خواهند رفت. در نتیجه تئوری ای که زبان مادری و تدریس به این زبان را حق جهانشمول و پدیده ای ابدی میداند، ضد تاریخ و پیشرفت جامعه بشری است و به تمدن بشری نامربوط است. بعلاوه هویت تراشی آن دیگر سراپا ارتجاعی است.

تزهای این جریان نه تنها به مارکسیسم، نه تنها به برنامه حزب کمونیست کارگری و حکمت، بلکه به تمدن بشری، به جامعه شهری و متمدن نامربوط است. این سیاست مشمئز کننده عمیقا ارتجاعی، قوم پرستانه و پایه ای جدی برای انشقاق قومی و زبانی و مبنایی برای تمام فرقه های قوم پرستانه است که حزب آقای تقوایی هم از سر معاملات سیاسی خود و متحد کردن و "تقویت" صف سرنگونی طلبان از طیف راست و ضد کارگر و جریانات قومی و نزدیکی و اتحاد این صف در پیش گرفته است.

قرار داد با چین و دم خروس ناسیونالیسم آقای تقوایی

 

اجازه بدهید نگاهی به آخرین اظهارات حمید تقوایی در مورد قرار داد ٢٥ ساله ایران و چین و قرار گرفتن خود و حزبش به عنوان حامی یکی از بلوکبندی های امپریالیستی و ارتجاعی بیندازیم. اینجا بحث من در مورد نفس قرار داد ٢٥ ساله، دلایل آن، امکان و عدم امکان اجرای آن و مضمون آن نیست، چیزی که به بحث مفصل تر و مستقلی نیاز دارد و حزب ما نیز طی اعلامیه ای در این مورد رسما ابراز نظر کرده است. اینجا تلاش میکنم نشان دهم که چگونه حمید تقوایی در این ماجرا نیز نه تنها در دعوای دو بلوک امپریالیستی مدافع امریکا است، که بعلاوه به عنوان یک ناسیونالیست چپ ایرانی و با لباس دلسوزاندن برای مردم ایران و کارگر ایرانی، عرق ملی خود را به شکل زمختی بیان میکند.

 

حمید تقوایی در نوشته ای زیر عنوان "محورهای نقد رادیکال به توافقنامه جمهوری اسلامی و چین"، نوشته است:

"از نظر سیاسی این توافقنامه گامی در جهت تقویت بلوک فوق ارتجاعی و ضد انسانی چین- روسیه- جمهوری اسلامی است که دستشان به خون مردم ایران و منطقه آلوده است. چین و روسیه متحد و مدافع نظامی- سیاسی-اقتصادی جمهوری اسلامی در سرکوب مردم ایران و جنایتهای نیروهای اسلامی وابسته به جمهوری اسلامی در منطقه هستند. بویژه چین در فروش سلاحهای ضد شورش و مشورت و رهنمود دهی های سرکوبگرانه در برخورد به اعتراضات توده ای ید طولائی دارد و شریک جرم مستقیم رژیم در کشتار مردم ایران بوده است."

توجه کنید این اظهار نظر سلطنت طلبان و آریایی پرستان تاریخا طرفدار غرب و ضد کمونیست، جریاناتی که زمانی میخواهند به کمونیستها بتازند، به دوران جنگ سرد، به استبداد در کشورهای قدیم بلوک شرق به نام "چین کمونیست" و "روسیه کمونیست" برای بیان نفرتشان از هر نوع عدالتخواهی متکی میشوند، نیست. جریاناتی که همیشه جنایات هیتلر، پینوشه، یوگسلاوی، بمباران و نابودی هیروشیما و ناکازاکی، ویرانی عراق، افغانستان و دهها کودتا و جنایت در افریقا، جنگ ویتنام و... را به عنوان بخشی از تاریخ دولتهای غربی و در راس آنها آمریکا را به روی مبارک خود نمیاورند. این اظهارات حمید تقوایی "مارکسیست" و لیدر یک حزب "کمونیستی" است که تلاش میکند سیاست راست و ناسیونالیستی خود و حزبش را به نام کمونیسم تحویل مردم دهد تا در حاشیه جنبش ناسیونالیستهای ایرانی طرفدار غرب صندلی ای پیدا کند. این اعتراض یک "اکتیویست" پر "درد" راست و ملی است که ملاک برخوردش به جهان را از دریچه ضدیت با حکومت "خودی" نگاه میکند و دوست دشمن اش را (چین و روسیه) دشمن خود و دشمن دشمن اش را (امریکا، بریتانیا و دول غربی) دوست خود میداند، است. تمام حمایت این حزب از تحریمهای اقتصادی، حمایت از دخالت ناتو در سوریه و لیبی و امید بستن به سوریه ای شدن ایران، تمام سکوت این جریان در مقابل هر دولت و نیروی ارتجاعی "ضد جمهوری اسلامی" و حمایت از نیروهای راست "ضد جمهوری اسلامی" تابعی از این تز است! این شاید تنها تفاوت دشمنی حمید تقوایی و "اکتیویستهای" فرشگردی و راست با قرارداد ۲۵ ساله چین و ایران است. در تحلیلهای این "مارکسیست" قرن قطبندی های جهانی، رقابتها و کشمکش آنها، نقش دولتهایی چون جمهوری اسلامی در این کشمکشها، امکانی که جهان چند قطبی برای این مانور دادن ها فراهم میکند و دهها مسئله دیگر نقشی ندارند! برای سرنگونی جمهوری اسلامی میتوان با شیطان هم متحد شد!

مصطفی صابر رئیس دفتر سیاسی همین حزب، در همین زمینه بر بایکوت و تحریم اقتصادی ایران تاکید میکند و خواهان این است که با ایران هیچ قراردادی نباید بسته شود و میگویند باید چین "شرم کند" که قبلا اشاره کردم.

مینا احدی سخنگوی همین حزب، اگر اشتباه نکنم در بحثی در مورد انقلاب ایران گفته است:

" مدعی هستم، ما چپهای مدافع انقلاب، ما چپهای مخالف استالین، پوتین و بلوک شرق، ما مخالفین سر سخت حجاب از روز اول،.... ما انقلاب ٥٧ را گرامی میداریم و آنرا ادامه خواهیم داد، تا تکلیف این حکومت و آینده ایران را روشن کنیم."

گفته های هر سه شخصیت بالای این حزب، برای هر انسانی با ذره ای عقل سلیم میگوید این حزب در بلوکبندی های امروز جهان مثل انواع احزاب و گروه ها و آدمهای سیاسی دیگر در میان جریانات راست ایران، اگر ضد کمونیست از نوع جنگ سردی نباشند، طرفدار بلوک غرب و در میان این بلوک هم مستقیم طرفدار آمریکا و ضد کشورهای قدیم منتسب به کمونیستند. این نوع حملات جنگ سردی در عین حال چراغ سبزی به یاران اولترا راست شان، مانند فرشگرد، در جبهه متحد سرنگونی طلبان آقای تقوایی است! ایشان مدتها است به این دوستانشان آتش بس اعلام کرده اند!

حمید تقوایی مدعی است این قرار داد "گامی در جهت تقویت بلوک فوق ارتجاعی و ضد انسانی چین- روسیه- جمهوری اسلامی است". باید از تقوایی پرسید این بلوک فوق ارتجاعی در مقابل کدام بلوک؟ آقای تقوایی میتواند به خواننده کنجکاو پاسخ دهد قرارداد بستن با کدام بلوک ارتجاعی نبود؟ مسلم است که در حال حاضر دو بلوک بزرگ اقتصادی چین و امریکا در مقابل هم قرار گرفته اند و هر کدام تلاش میکند، منافع خود را در مقابل دیگری تامین کند. در کنار آنها بلوکهای دیگری هم هستند و بعلاوه هر کدام هم همراهانی دارند. اگر در این بلوکبندی دراز مدت یا کوتاه مدت ایران و روسیه و... با چین هستند، در طرف مقابل هم عربستان، اسرائیل و... با آمریکا هستند. اما سوال این است که چرا حزب تقوایی خود را ملزم میداند که در این دو قطب ارتجاع، جانب یکی را بگیرد، چرا در این میان مانند بی بی سی و سی ان ان، بلندگوی افشای یکی و سکوت در مقابل جنایات دیگری میشود. غیر از این است که این حزب طرفدار یکی از آنها است.

 

بعلاوه اگر مبنا جنایات علیه مردم ایران است که گویا دست چینی ها خیلی به خون مردم ایران آلوده است و دست امریکا خیلی خونی نیست، آنزمان تکلیف کارگر ساکن عراق اگر فرض کنیم با امریکا قرار داد بسته شود چیست؟  آیا کارگر عراقی یا حزب کمونیست فرضی در عراق از نوع حزب آقای تقوایی حق دارد بگوید آمریکا که مملکت ما را ویران کرد، یک میلیون انسان بی گناه را در ظرف چند روز در حمله به عراق کشت و دستش به خود ما آلوده است، لذا قرارداد بستن با آمریکا محکوم است و چنین قراردادی کمک به یک حاکمیت جنایتکار است که دستش تا آرنج به خون مردم عراق آغشته است؟ آیا حزب فرضی ما در ژاپن حق دارد در میان این قطبها، مخالف قرارداد با آمریکا به جرم ناکازاکی و هیروشیما باشد؟ آیا حزب فرضی ما در ویتنام هم حق دارد مثل آقای تقوایی به جرم جنایات وسیع جنگی در این کشور توسط آمریکا در میان این دو قطب مخالف قرارداد با آمریکا و خواهان قرارداد با چین باشد؟ بالاخره اگر موضع حزب آقای تقوایی به کمونیسم و طبقه کارگر مربوط است، نمیشود کارگر و کمونیست در هر کشوری سیاستی صد و هشتاد درجه ای در مقابل هم داشته باشند. باید خدمت آقای تقوایی عرض کنم که سیاست حزب ایشان نه تنها به کارگر و کمونیسم بی ربط است بلکه ضد کارگر و ضد کمونیسم هم هست و یک سیاست وطن پرستانه و ملی بیش نیست. زمانی که بر اساس "کمونیسم" آقای تقوایی، موضع و منفعت کارگر ساکن ایران در مقابل کارگر چینی یا آمریکا و در مقابل سیاست و موضع کارگر و کمونیست ساکن ویتنام، ژاپن، عرا ق و افغانستان و... است، باید فهمید یک سوراخ بزرگ در این موضع است. باید فهمید که دم خروس ناسیونالیسم ایرانی از زیر عبای "کمونیسم" آقای تقوایی بطور مضحکی نمایان است.

قرارداد ایران و چین، ایران و فرانسه در مورد گاز، ایران و فرانسه و آلمان در مورد ماشین سازی ها، ایران و عراق با سوئد در مورد خرید مین های سوئدی در جنگ ٨ ساله، ایران و کشورهای آمریکا لاتین در مورد نفت و... همگی قرارداد و معاملات دولتهای بورژوایی است. هیچ دولتی تلاش نمیکند در این معاملات زیان ببیند و همه تلاش میکنند قرارداد به نفع آنها باشد. کارگر کمونیست بر خلاف آقای تقوایی اگر جهتی بگیرد منفعت عمومی کارگران در ایران و چین، در ایران و فرانسه، در ایران و امریکای لاتین و به این اعتبار منافع عمومی طبقه کارگر را نمایندگی میکند، نه "کارگران" وطنم! مستقل از اینکه موضع آقای تقوایی به طبقه کارگر ایران ربط ندارد و تنها به نام دفاع از این طبقه، سیاستی راست و ضد کارگری را به خورد خواننده میدهد.

حمید تقوایی مدعی است "بویژه چین در فروش سلاحهای ضد شورش و مشورت و رهنموددهی های سرکوبگرانه در برخورد به اعتراضات توده ای، ید طولائی دارد" و بر این اساس دولتی شناخته میشود که دستش به خودن مردم ایران آلوده است. در اینکه چین دستش به خون آلوده است حرفی نیست. چین دستش به خون آلوده است به این دلیل روشن که بخش بزرگی از طبقه کارگر جهانی را وحشیانه استثمار میکند. بدلیل اینکه موقعیت کارگر چینی و کار ارزان آن، همه دوستان آقای تقوایی در غرب را هم به سرمایه گذاری و انتقال بخشی از مراکز تولیدی خود به چین کشانده است. بحث آقای تقوایی و نگرانی ریاکارانه او به نام کارگر ایرانی، بیان ژن قوی ایرانی و ایرانیت ایشان است.

علاوه بر اینها امروز قطب مورد دفاع آقای تقوایی بزرگترین فروشنده انواع تسلیحات نظامی جهان است و عربستان سعودی هم بزرگترین خریدار آن در جهان. آیا عربستان اسلحه را برای تقویت "جنبش خیابان" آقای تقوایی وارد میکند؟

در همین رابطه به آمار رسمی خرید و فروش اسلحه در سطح جهان نگاهی بیندازیم. انستیتوی تحقیقات صلح استکهلم (سیپری) در آوریل ٢٠٢٠ نوشته است:

"روشن است که ایالات متحده امریکا جایگاهش را به عنوان صادرکننده درجه اول تسلیحات نظامی در سطح جهانی تقویت کرده است. این کشور با صادرات اسلحه به ۹۶ دولت و یک رشد ۱۵ درصدی در جریان پنج سال گذشته، در سطح جهانی مسئول ۳۷ درصد صادرات مجموع تسلیحات در سطح جهان است. در دوره زمانی ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۵ میلادی ۳۲ درصد صادرات اسلحه در سطح جهان توسط ایالات متحده امریکا صورت گرفته بود... به این ترتیب عربستان سعودی بزرگترین وارد کننده تسلیحات نظامی باقی مانده است."

حمید تقوایی در کمال ریاکاری مشمئز کننده برای توجیه این موضع پرو امریکایی و ناسیونالیستی خود، موضع کارگر هفت تپه ای را به شاهد میگیرد و ادعا میکند ایشان هم همان حرف را میزند. مستقل از اینکه اگر کارگر هفت تپه ای هم مثل آقای تقوایی موضع میگرفت، باید نقد کرد. اما حقیقت این است کارگر هفت تپه صد و هشتاد درجه در مقابل سیاست آقای تقوایی و حزبش ابراز نظر کرده است. کارگر هفت تپه بدرستی گفته است سرمایه دار ایرانی، چینی، آمریکایی و ... نداریم و به این اعتبار همه ضد کارگراند و هر جا و هر قراردادی که منافع مشترک کارگران هر دو کشور و یا هر چند کشور را تامین نکند برای طبقه کارگر مردود است. آقای تقوایی انگار با شاهد گرفتن از کارگر هفت تپه دنیا را هیپنوتیزم میکند و فرمایشات ضد کارگری خود و تحریفاتش را قبول خواهند کرد. موضع کارگر هفت تپه را با هفت من سریش هم نمیتوان به سیاست حزب آقای تقوایی چسباند. در دفاع از کارگر هفت تپه و جواب به سواستفاده آقای تقوایی  نقل قول مورد اشاره را می آورم و قضاوت را به خوانندگان می سپارم.

 

کارگر هفت تپه گفته است:

"سرمایه دار که جانش به پول و سرمایه و سود بسته است ایرانی و چینی و آمریکائی و تهرانی و بومی ندارد. ما هر قراردادی که منافع کارگران در دو کشور طرف قرارداد را تامین نکند و بنفع سرمایه داران دو کشور یا چند کشور باشد را قبول نداریم و اگر زورمان برسد آنرا ملغی می کنیم."

این موضع صریح و روشن کارگری که میگوید "سرمایه خوب و بد ندارد"، که "رابطه کارگر به سرمایه در هر شکل و رنگ آن یکی است" را با موضع آقای تقوایی در محکومیت یک قطب سرمایه و سکوت در مقابل قطب دیگر آن مقایسه کنید تا متوجه فاصله عمیق و طبقاتی این دو موضع در نگاه به جهان شوید. 

در مواضع این حزب نه سرنوشت کارگر و نه مردم ایران مد نظر است. نام بردن صرف از کارگر و مردم محروم، رنگ و لعابی است که به یک افتضاح سیاسی میزنند تا موضع بورژوایی خود را تزئین کنند و در بسته بندی کارگری به طبقه کارگر بفروشند. آقای تقوایی و حزبش مثل بسیاری از مخالفین جمهوری اسلامی خواهان سرنگونی هستند، اما بر خلاف کمونیستها که سرنوشت مردم ایران و خصوصا کارگر و اقشار زحمتکش در مواضعشان مهمترین فاکتور است، برای این حزب نفس سرنگونی به هر شیوه و ابزاری با اتکا به هر جریان و دولتی آرمان نهایی است. به قول رئیس دفتر سیاسی شان این حزب مخالف هر قراردادی با ایران از جانب هر دولتی است. این در دنیای واقعی و به زبان آدمیزاد چیزی جز حمایت از تحریم اقتصادی نیست.

"حزب کمونیست کارگری"، سرنگونی و انقلاب

حمید تقوایی چه در مباحثات مورد اشاره و چه در بحثهای قدیم خود، به روشنی بیان کرده است که یک جریان سرنگونی طلب از نوع ضد اسلامی آن است. به اعتباری سرنگونی طلبی آنها از مقابله با اسلامیت و ولی فقیه فراتر نمیرود. آنها مخالفت با حاکمیت اسلامی و با اسلام سیاسی در دنیای سیاست را تا ضدیت با مردم مسلمان و مردم منتسب به اسلام "ارتقا" داده اند. پروژه های مختلف آنها از کمپین "کهنه مسلمانان" این حزب که به "اکس مسلم" شهرت دارد تا مقابله با پناهندگان از کشورهای اسلام زده و تا قرار گرفتن در کنار سارکوزی در فرانسه و سیاستی که قرار بود مانع رفت و آمد زنان محجبه به خیابانها شود، همگی در همین راستا است. مقابله با صرف روبنای سیاسی و ایدئولوژیک حاکمیت در این جریان تاجایی رفته است که شخص حمید تقوایی ناچار است دوباره کشفیات جدیدی کند و سیاه روی سفید اعلام کردند جمهوری اسلامی یک رژیم سرمایه داری نیست و حکومتی "دزد سالار" است که قبلا از جمله از طرف من جواب گرفته است.

آقای تقوایی در مقابله با حاکمیت "دزد سالار" ایران، در تمام این دوران با هر ارتجاعی آشتی کرده است، مبنا در همه سیاستهای آنها آشتی با مخالفان جمهوری اسلامی بوده است. در بحران خاورمیانه یک اصل محوری آنها این بود که از مخالفان قطب متحد ایران حمایت کند. ضدیت آنها با بشار اسد، حمایت علنی از ناتو، حمایت علنی از ارتش آزاد سوریه که داعش نیروی اصلی آن بود، خواست تکرار فجایع سوریه در ایران با شعار "بعد از سوریه نوبت ایران است"، دفاع از دخالت ناتو در لیبی زیر لوای "تسریع پروسه سرنگونی"، دفاع از جریانات و باندهای مسلح توسط ناتو در لیبی تحت عنوان اینکه وجود مردم مسلح، انقلاب لیبی را حتی از مصر پیشروتر کرده است، دفاع از دخالت ناتو در حمله به موصل تحت عنوان مقابله با داعش و ... تنها گوشه هایی از مجاهدتهای این جریان است. در کنار اینها همراهی با انوع جریانات اولترا راست و ضد مسلمان، ضد خارجی، در خارج کشور همگی بیان موقعیت این جریان در دنیای سیاست به عنوان بخشی از ناسیونالیسم پرو غرب ایرانی است.

این جریان در خود ایران نیز با این استدلال که مخالفت با جمهوری اسلامی همه هست و نیست اوست، خود را با هر ارتجاعی همراه کرده است. دفاع از جنبش سبز و اعلام "کشتی نگرفتن با موسوی و کروبی"، دفاع از هخا، دفاع از تحرکات قومی ال اهواز، بختیاری، ناسیونالیستهای ترک و.... و امروز اعلام رسمی حمایت از کمپین رضا پهلوی و لباس آزادیخواهانه پوشاندن به تن آن، اعلام اینکه هر کس به جمهوری اسلامی نه بگوید مورد حمایت این حزب است از زبان لیدر آن، دامنه جریانات راست و ارتجاعی مورد حمایت این جریان را بسیار فراتر خواهد برد.

برخورد این حزب به جنبشهای سیاسی، اختراع "جنبش خیابان" و توجیه امیال و سیاست و پرچم آنها، به نام "اکتیویستهای خیابان"، دفاع از شخصیتهای جنبشهای بورژوایی و ضد کارگر و ضد کمونیست، تئوری تراشی های من درآوردی و سطحی تقوایی در توجیه اینها، همگی گوشه و زوایای یک تغییر مکان اجتماعی جدی این حزب در یک پروسه تاریخی و قرار گرفتن کامل آنها در دل جریان راست پرو غرب است. در میان فعالین مورد دفاع این حزب از طیف "سرنگونی طلب"، باید ضرغامی "طرفدار چگوارا"، شیرین عبادی "طرفدار هفت تپه" و صدها نفر دیگر که جبر زمانه مجبورشان کرده با لباس کارگر پناهی و چپ افکار و سیاست دیروز خود را پیش ببرند نیز اضافه کرد.

همچنانکه اشاره کردم این حزب رسما اعلام کرده است در بلوکبندی های جهانی نیز کنار ناتو و دولتهای غربی و به عنوان یک حزب ضد بلوک شرق خواهد ایستاد و عملا هم همین راه را رفته اند.

ما قبلا مفصل در مورد مباحثات این جریان، پروسه سرنگونی و افق و آرمان آنها گفته و نوشته ایم. اینجا چند نکته را بسیار مختصر اشاره خواهم کرد.

از نظر حمید تقوایی انقلاب و سرنگونی یکی هستند و سرنگونی همان انقلاب و انقلاب همان سرنگونی است. تا جایی که به حمید تقوایی برگردد حق دارد. حمید تقوایی و حزبش خواهان سرنگونی هستند و این را انقلاب نام میگذارند. انقلاب آنها همان سرنگونی است. اما این انقلاب و سرنگونی با سرنگونی ای که طبقه کارگر خواهان آن است یکی نیست. حزب ما برای روشن کردن این ماجرا، برای روشن کردن نوع سرنگونی ما، "منشور سرنگونی" را به عنوان یک سند جدی خود منتشر کرد. تلاش ما برای سرنگونی از پایین و بر دوش و به رهبری طبقه کارگر و در حمایت همه اقشار محروم به شکلی است که در این پروسه طبقه کارگر بیشترین اتحاد و آمادگی  در صفوف خود برای انقلاب کارگری را فراهم کند. ما طرفدار هر نوع "انقلابی" نیستیم. در دنیا هزاران انقلاب اتفاق افتاده است و یا نام انقلاب گرفته است که سراپا ارتجاعی، ضد کارگری و ضد کمونیستی بوده اند. ما انقلابیون انقلاب سوسیالیستی طبقه کارگریم و سرنگونی جمهوری اسلامی قدم اول در این راه است.

اما انقلاب آقای تقوایی که همان سرنگونی است، با کودتای نظامی هم متحقق میشود. جمهوری اسلامی را میتوان با کودتایی درونی هم سرنگون کرد. میتوان با حمله نظامی آمریکا هم جمهوری اسلامی را سرنگون کرد، چیزی که در دوره صدام درعراق هم اتفاق افتاد. جمهوری اسلامی میتواند در پروسه یک جنگ داخلی در میان دستجات مختلف بورژوایی و یا در یک جنگ فرسایشی با دخالت دول منطقه هم سرنگون شود. سرنگونی مورد دفاع آقای تقوایی با همه این اتفاقات هم میتواند متحقق شود. دفاع این جریان از هر "نه" ای به جمهوری اسلامی از سر سهو نیست بلکه عین استراتژی این حزب است. تمام مباحثات و تئوری های حمید تقوایی که به مواردی از آن در این نوشته اشاره کردم، در همین راستا است. معلوم است پرچم چنین انقلابی را فعال هر جنبش ناسیونالیستی، قومی و حتی فاشیستی هم میتواند بردارد. مشکل تقوایی این است که تلاش میکند به افکار و آرمانهای بشدت ناسیونالیستی خود لباس چپ بپوشاند. مشکل این است که میخواهد هم از اعتبار کمونیسم بخورد، هم از اعتبار تاریخی حکمت و حزبش بخورد و هم کنار دوستان و جنبش واقعی خود در میان ناسیونالیستها باشد. اولی مانع است، مشکل و مزاحم است و همین حقیقت، بیشتر از هر چیز دیگری آرزوهای حمید تقوایی را پرت و پلا و حزبش را بی سر و ته  نشان میدهد. این سرنوشت هر جریانی است که به اسم چپ در یک دوره پرتلاطم تلاش میکند پروژه یک جنبش راست را به سرانجام برساند. خانه تکانی امروز این حزب برای برداشتن موانع این راه است. اما تا زمانی که خود را از قید منصور حکمت و کمونیسم کارگری رسما وعلنا رها نکرده اند، این مشکل پابرجاست و راست به راحتی کارت عضویت در کلوپ خود را به آنها نخواهد داد.

آنتهای یک خانه تکانی

امروز این جریان یک خانه تکانی کامل را پیش برده است، سازمان و نیروی خود، موازین و اصول سازمانی و... را نیز برای خانه تکانی از چپ کامل کرده است. بحثهای اخیر آنها در جریان تعلیق یک عضو کمیته مرکزی و مباحثات متعاقب آن در توجیه این اقدام غیر قانونی، همگی جنبه های دیگر پدیده ای است که دیگر مطلقا شباهتی در هیچ زمینه ای با گذشته خود ندارد.

تابلوی "حزب کمونیست کارگری" بر دروازه  حزب حمید تقوایی تابلوی بی مسمایی بیش نیست. حزب آقای تقوایی در هیچ دوره ای کمونیسم کارگری را نمایندگی نکرده است. بعلاوه کمونیسم کارگری، عنوان بی مسمایی بر پیکر گرایشی حاشیه ای در حزب دوره حکمت است که بعد از مرگ حکمت و انشقاق در آن و جدایی ما و تشکیل حزب حکمتیست، زیر تابلوی کمونیسم کارگری باقی ماند. اینها نماینده گرایش عقب مانده چپ پنجاه و هفتی ایران که قبله نمای آن مخالفت با اسلام و اسلامیت جمهوری اسلامی با یک "سکولاریسم" سطحی و نیم بند اند. این واقعیت و جا گذاشتن این گرایش با نام و مهر و نشان حزب کمونیسم کارگری، به حمید تقوایی و همراهان قدیم و جدید او امکان داد، از اعتبار حزب دوره حکمت بخورند، از آن سو استفاده کنند، لباس آن را بر تن کنند، با حکمت عکس بگیرند و تلاش کنند یک جریان ناسیونالیسم ایرانی پرو امریکا را در بازار سیاست به فروش برسانند. همزمان پراتیک ضد کارگری و بورژوایی این حزب، سنت و فرهنگ عقب مانده و غیر کارگری این حزب، پروژه های مشمئز کننده و عجیب و غریب این جریان، دستمایه و هیزمی مناسب برای مخالفان تاریخی ما بود که علیه کمونیسم و شخص منصور حکمت و جریان ما تبلیغات ضد کمونیستی کنند.

اما امروز این دیورها فرو ریخته اند. جهان با یک اعتراض همگانی علیه فقر و بی عدالتی، دوره ای جدید را رقم زده است و جامعه ایران نیز تحولاتی جدی را از سر گذرانده است. کارگر و کمونیسم در این جامعه به پدیده ای جدی در سیاست تبدیل شده است و نیاز به مارکس و حکمت در سیاست ایران و برای پیروزی طبقه کارگر و کمونیستهایش روی میز آمده اند. حزب آقای تقوایی بیش از پیش نه تنها رسوا که به عنوان پدیده نامربوط و ضد کمونیسم حکمت در میان فعالین کمونیست در این جامعه شناخته شده است. بعلاوه حزب حکمتیست(خط رسمی) به عنوان امتداد یک خط  سیاسی و پراتیکی، با اتصال کامل به تاریخ خود، به اتحاد مبارزان کمونیست، به حزب کمونیست ایران در دوره حکمت و همچنین حزب کمونیست کارگری، امروز در سیاست ایران شناخته شده است. اکنون سالهای زیادی است که گرد و غبار و دود و اغتشاش فکری و سیاسی ناشی از توهم به حزب آقای تقوایی که تابلوی حزب کمونیست کارگری را بر جریان خود داشت، در بیرون جمع حاشیه ای آنها، هوا رفته است.

همزمان پولاریزاسیون جامعه ایران همه احزاب سیاسی، گروه و جریانات و حتی اشخاص را وادار کرده است، زبان عاریه ای خود را کنار گذاشته و سلیس و روشن از جنبش و طبقه خود دفاع کنند. در این کارزار حزب آقای تقوایی امروز دیگر لباس عاریه ای گذشته اش بیش از اینکه کمک کننده باشد، مشکل ساز است و در این خانه تکانی که سالها است شروع کرده است، بیش از اندازه به تنش گشاد و بی تناسب است.

نقد گوشه هایی از مواضع حمید تقوایی و حزب منصوب به کمونیسم کارگری که به آن اشاره کردم و نقدهای گذشته جریان ما در این پروسه تاریخی، سیر دگردیسی این جریان و قرار گرفتن کامل و بی اما و اگر این حزب در حاشیه جنبش پرو غرب ناسیونالیسم ایرانی را نشان میدهد.

١٠ آوریل ٢٠٢١