در حاشیه کمپین راست "نه به جمهوری اسلامی ایران"
گفتگوی رادیو نینا با ثریا شهابی
وریا نقشبندی: اخیرا کمپینی با نام "کمپین نه به جمهوری اسلامی" از سوی اپوزیسیون راست، که در رأس آن آقای رضا پهلوی، حزب "مشروطه خواهان" و "شورای مدیریت دوران گذار" قرار دارند، به راه افتاده است. آنها در این کمپین خودشان را متعلق به هیچ گروه، حزب و یا سازمانی معرفی میکنند، و خودشان را برآمده از بطن جامعه قلمداد میکنند، و از همین به عنوان رمز موفقیت خودشان یاد میکنند. در همین رابطه ثریا شهابی با ما هستند و سوالاتی را با ایشان درمیان میگذاریم. ثریا شهابی؛ پیش از هرچیز ماهیت این کمپین چیست و جریان آن از چه قرار است؟
ثریا شهابی: شما در معرفیِ این کمپین خیلی خوب به پایههای موجودیت آن اشاره کردید. میگویند که متعلق به هیچ حزب و گروهی نیست و برآمده از جامعهی ایران است و مستقل از احزاب و سازمانهاست. پایهی این حرکت شورای دوران گذار، که میگوید من تشکل نیستم اما بالاخره یک جمعی را متشکل کردهاند، شخص آقای پهلوی، طیف وسیعی از شخصیتها و فعالان فردیِ داخل ایران که زندان بودهاند، اعم از خوشنام، نیمه خوشنام و بدنام و از جمله فرشگرد، است.
میگویند که به هیچ حزب و گروهی وابسته نیستند؛ خوب این یک حرکت به شدت ضد حزبی و ضد سازمانی است. منظور از حزب و سازمان تنها احزاب و سازمانهای خارج از کشور نیست. مسئله ضدیت با سازمانیابی و تشکلی است که در ایران وجود دارد. یک “گوبلن” رنگارنگ است از انواع شخصیتها؛ از شاعر و هنرمند و آقای پهلوی، از کسانی که نوستالژی گذشته دارند و کسانی که پیشتر چپ بودهاند و الان برای آنکه نشان بدهند هیچ ارتباطی با چپ ندارند دائم به کمونیسم حمله میکنند، تا کسانی که در ایران فعالیتهایی داشته و در ایران شناخته شدهاند، و همچنین طیف وسیعی از اصلاحطلبان کنده شده از قدرت! واقعا میشود گفت که یک"گوبلندوزی" است.
اما حقیقت این است که به عنوان یک جنبش، ریشهای در جامعهی ایران ندارد. نه به این معنی که به هیچکس در ایران مرتبط نیست. بالاخره طیفی از این فعالین در ایران زندگی میکنند و یا در فعالیتهای مدنی و اعتراضی شرکت کردهاند و یا تازه از "دوخرداد" کنده شده و معترض شدهاند و یا تعدادی از آنها در خارج از کشور هستند و خودشان تعلقات سازمانی دارند، را همراه دارند. بلکه به این معنی که این حرکت متکی به هیچ جنبشی نیست. از نظر سیاسی بی پایهست. خودشان میگویند که برخاسته از جامعهی ایران است. اما مطلقا و مطلقا ریشهای در جامعهی ایران به عنوان یک جنبش سیاسی ندارند. نمی خواهم بگویم که این یک تحرک سیاسی نیست. میخواهم بگویم که این یک جنبش سیاسی نیست.
برای اینکه این موضوع را باز کنیم بهتر است نگاه کنیم و ببینیم در ایران چه خبر است. خودشان میگویند که از سه سال پیش، یعنی بعد از خیزش دیماه، که این "شورای دوران گذار" را درست کردهاند، میخواهند ایفای نقش بکنند. یک "شورای دوران گذار" متشکل از تکنوکراتها و کراواتیهای فرشگردی، تا فاشیستهایشان، تا سکولار و دمکرات و کسی که قبل تر ها به خودش میگفت چپ را ساخته اند. بعد از دیماه و بعد از سوختن انواع و اقسام پروژهها، و تلاش ها برای به سازش کشاندن و به نقطهی تعادل طبقاتی کشاندن جامعهی ایران، بی پایه شده اند. به خصوص در محضر آن شصت درصدی که جزو فرزندان طبقهی کارگر هستند و چیزی جز نیروی کارشان برای فروش ندارند. میخواستند یک نقطهی سازش تحمیل بکنند؛ از "دوخرداد" تا "جنبش سبز" و "جامعهی مدنی" و "رفراندومچیها" و پروژههای "ققنوس" و"رستاخیز فیروزهای" و تا دیروزی که آقای ترامپ قرار بود هواپیما بگیرد و همه آنها با آن به ایران بیایند و ایران را "مدیریت" کنند، یکی بعد از دیگری پروژه هایشان سوخت. اینها همه نقطه سازشهایی بودند که سوختهاند.
شما در جامعهی ایران شاهد این هستید که سه سال است که تودهی وسیعی در حد شصت-هفتاد میلیون نفر علیه حاکمیت است و دارد اعتراض میکند. نه اینکه مانند لشگر "سرخپوستها" قبیله ای و بدون سازمان، حمله میکنند. بلکه سازمان دارند، تشکل دارند، نماینده دارند، سخنگو دارند، نمایندهی کارگر و جنبش کارگری دارند. اینها حول تحرک طبقهی کارگر در میدان هستند. ایران، آنطور که "شورای مدیریت دوران گذار" و این کمپین ادعا میکنند، برهوت بیسازمانی و بی رهبری نیست. گویا در ایران فقدان تشکل و سازمان است و یک عدهای هم دارند برای حقوقهای معوقه "گریه" میکنند. درست است که فقر و فلاکت دارد از جامعه بالا میرود. اما ایران دریای عظیمی از مبتکرین، معترضین، نمایندگان، سخنگویان و آژیتاتورها و دستاندرکاران تشکل مردم است. مردم تشکل دارند، سازمان دارند. با این اوصاف این کمپین چه میخواهد بگوید؟
این کمپین میگوید که ایران پس از دیماه برهوت است و سازمان ندارد و ما باید بیاییم و برایش رهبر درست کنیم و ما سخنگوی آنها هستیم. خودگمارده هستند. شاید حتی یک کارگر را هم جذب کنند و به مجموعه شان اضافه کنند! اما کدام جامعهی متمدنی میپذیرد که اینها بیایند و به عنوان یک آلترناتیو سیاسی برای جامعه تصمیم بگیرند؟ اگر بشود دربارهی انگلستان و فرانسه اینطور صحبت کرد که برویم یک دکتر و یک مهندس و اصناف و هنرمندان را بیاوریم و قانون اساسی بنویسیم! برای ایران هم میشود. درمورد ایران هم همینطور؛ ایران جامعهی بالغی است. اما پشت این کمپین های چه چیزی است؟ اینها از انقلاب ۵۷ الگوبرداری میکنند. به جامعه چهل سال پیش ایران که شعار "کارگر نفت ما، رهبر سرسخت ما" میداد، میشد آیت الله منتظری را قالب کرد! اما به رهبر کارگری امروز در ایران نمیتوان این اعجوبههای فرشگردی را قالب کنید که چرا ایشان عطر و اُد کلن میزنند و کراوات دارند، و بعد هم قرار است بیایند و"مدیریت" بکنند. به اعتراضات مردم اینها فعالیتهای "میدانی" میگویند! نه فعالیت های سازمانی و رهبری!
این کمپین آینده ندارد، مطلقا ریشه ندارد. برخلاف ادعایشان، نه کمترین ربطی به جامعهی ایران و تحولات آن دارند و نه ریشه دارند. این روزها در خودِ جمهوری اسلامی، در سنجشی که از افکار عمومی به عمل آورده و در روزنامهها منتشر کردهاست، پنجاه درصد مردم میگویند ما "برانداز" هستیم! سی درصد دیگر میگویند که تغییرات "ساختاری" میخواهند؛ که شکل مودبانهی "براندازی" است! هشتاد-نود درصد مردم رو به دوربین جمهوری اسلامی میگویند "ما جمهوری اسلامی را نمیخواهیم." حالا اینها مثلا "لطف" کردهاند و کمپین "نه به جمهوری اسلامی" به راه انداختهاند؟
میخواهم بگویم که این یک کمپین ضد سازمان، ضد تشکل و ضد شبکه وسیع رهبری و سازماندهی است که در حال حاضر در ایران در جریان است. این کمپین نه برای سرنگونی جمهوری اسلامی آمده است، نه برای حل مشکلات فقر و فلاکت و بدبختیهای مردم ایران آمده است! .آمده است که این قدرت را از میدان به در کند و اگر بتواند ضربهای به آن بزند؛ که نخواهد توانست. عُمر این کمپین "نه به جمهوری اسلامی"احتمالا تا دو-سه هفته بعد از انتخابات باشد، بعد هم با آن عکسی میگیرند و می گویند که "ما بودیم به انتخابات نه گفتیم!" اینها تماما کار مدیا و تبلیغات است. ممکن است به شما نشان بدهند که فلانی یک میلیون فالوئر (دنبال کننده در فضای مجازی) دارد و فلانی چند میلیون دارد؛ اما اینها در جامعهی ایران ریشهای ندارند. ترامپ "فالوئر" داشت! اما جنبش آن "راست افراطی" بود که در آمریکا ریشه داشت. اینها هیچ ریشهای در ایران ندارند. اینکه شما بروید و با مردم مصاحبه بکنید و ببینید که مردم آنقدر از جمهوری اسلامی متنفر هستند که میگویند "غلط کردیم که انقلاب کردیم" و یا مثلا "خدا پدر شاه را بیامرزد"؛ حتی اگر پنجاه میلیون نفر هم این را بگویند نمیتوانید روی این جنبش بسازید. اینها را میتوان ابزار پروپاگاندا قرار داد. مانند این است که شما با پنجاه میلیون نفر مصاحبه کنید و آنها بگویند که "ما از ملا نصرالدین خیلی خوشمان میآید" آیا شما میتوانید جنبش به قدرت رسیدن ملا نصرالدین را تعریف کنید؟ دربارهی این "گوبلندوزی"هم همین است. اینها پایه ندارند. اما این سیاست بی صاحب نیست! هیچکس در ایران نمیگوید که ای کاش این تکنوکراتهای فرشگردی بیایند و ما را مدیریت کنند، اینها کراوات و عطر میزنند، با آمریکا دوست هستند و ترامپ هم طرفدارشان است. طبقهی کارگر ایران تحصیل کردهست، آگاه است و به ریش آنها خواهند خندید. اما سیاستی پشت آنهاست. خلاصه اینکه این حرکت یک جنبش سیاسی در ایران نیست اما یک تحرکی است که یک سیاست جهانی را پشت خودش دارد.
وریا نقشبندی: اگر به ماهیت خود این کمپین بیشتر بپردازیم. نکتهی برجستهی این کمپین و این دسته کمپینها که پیشتر هم به راه انداخته بودند این است که خودشان را بی تعلق به احزاب و گروهها و جریانات سیاسی میدانند. این نوع اعلام موجودیت کردن توسط کسانی که در راس این کمپینها هستند بر اساس چه سیاستهایی است؟
ثریا شهابی: ببینید یکی از مراحل سیاستهایشان را کمی قبل از شکست ترامپ دیدیم. همه دیدند که چه جنجالی بر سر این مسئله به راه انداخته بودند که فشار حداکثری را زیاد کنید و به هر کسی که علیه ترامپ بود فحاشی میکردند؛ اینها سوختند و به کما رفتند! و الان دارند نیروهایشان را جمع میکنند. این حرکت و این کمپین آیندهای ندارد. بعد از انتخابات پوچ میشود. مانند "ققنوس" و "رستاخیز فیروزهای" و "فرشگرد" و غیره.
اما اینها روی چه چیزی حساب میکنند و این تحرک سیاسی به کجا وصل است که میگویند متعلق به جامعهی ایران هستند؟ تنها چیزی که به آن تعلق ندارند جامعهی ایران است. اما یک تعلق طبقاتی و یک تعلق سیاسی به یک پروژهی معینی دارند، که امروز در ایران شانسی ندارند. اما به این معنی نیست که هیچوقت شانسی ندارد. امروز شانسی ندارد به خاطر آن جنبشی که در میدان است؛ که سازمان دارد، رهبر دارد، شبکهی متحد خودش را دارد و اینها آن را به رسمیت نمیشناسند. نه تنها آن را به رسمیت نمیشناسند بلکه آن را کوچک و کوچکتر نشان میدهند که خودشان را بزرگ کنند.
تحرک سیاسیای که اینها به آن امید میبندند این است که شاید صحنه به هم بریزد. الان دیگر تکرار سناریوی لیبی و سوریه برای ایران کارایی ندارد؛ نه به این دلیل که ایرانیان از "سرشت برتری" هستند و گویا مردم سوریه و عراق مردم "پستی" هستند! بلکه به این دلیل که آن نیروهایی که آن را شکل دادند و آن سناریوهای مخرب و باتلاقها را شکل دادند همه خودشان "کالاپس" کرده اند. درنتیجه نه عربستان سعودی، نه اسرائیل، نه آمریکا، نه هیچکس دیگری در موقعیتی نیستند که بخواهند عراق دیگری یا لیبی دیگری را شکل بدهند و سازمان بدهند و یا تحمل کنند. موج به سمت خودشان برگشتهاست. نه تنها به خاطر اعتراضاتی که در ایران و خاورمیانه و جهان وجود دارد؛ بلکه به خاطر بحران اقتصادی و بحران کرونا و وضعیت فلج شدهای که در آن هستند و بازار و "بلبشوی بی صاحب" بورژوازی جهانی که هنوز درگیر مشکلات خودش است. هرچند که اگر بخواهند با کارت ایران و خاورمیانه بازی میکنند. به هرحال شانسی ندارند! اما "اتاق فکری" که پشت سرشان است متشکل از انسانهای احمقی نیست! آنها روی بهم خوردن صحنه حساب میکنند. متفکرین شان فکر میکنند که میتوانند اینها را در"آب نمک" بخوابانند برای زمانی که صحنه به هم بخورد. از جمله بازیگران بهم خوردن صحنه، دستهجات درون جمهوری اسلامی، که اگر وقت آن پیش بیاید، خیلی بیشتر از هرکسی دوست دارند ایران را سوریه بکنند. اما الان هیچ بخشی در ایران و اسرائیل و عربستان نمیخواهند وارد هیچ جنگی بشود، به این خاطر که برایشان غیر قابل پیشبینی است و کل خاورمیانه مشتعل میشود. اما شانسشان را در این میبینند که صحنه به هم بخورد و یک اتفاقی بیافتد، این جنبشی که در صحنه است کمی تضعیف بشود و صحنه را خالی بکند و تخاصمات جهانی به جایی برسد که بلکه جدال آمریکا با چین و روسیه کمی تعمیق بشود و شاید اردوغان حمله بکند، شاید هم اسرائیل؛ به اینها امید بستهاند. میگویند: اگر به یکباره صحنه به هم خورد ما این طیف رنگینکمانی و معجونمانند را دم دست داریم. هرچند که تا جایی که به خصوصیات جامعه ایران و "عوامل داخلی" امروز باز میگردد، اگر برای یونان نمیتوان از چنین فرمول هایی استفاده کرد، برای ایران هم نمیتوان.
فعلا پروژه پس از پروژه شان میسوزد! از نظرشان اشکالی ندارد. مدیا و پول و همه چیز در اختیارشان است. پراگماتیستی عمل میکنند و میگویند این پروژه بی پایه را نگاهداریم " شاید به درد خورد." این سیاست افراطیترین بخش راستِ بورژوازی جهانی است. بخش ایرانی ش به آن راست افراطی وصل است! هرچقدر آنها برای آیندهی بشریت برنامه دارند اینها هم برنامه دارند. هرچقدر آنها میتوانند با سرنوشت بشریت و این یا آن تحرک بازی بکنند، اینها هم همان ظرفیتها را دارند. مطلقا برای حل مشکلات مردم ایران نیست، مستقل از اینکه ممکن است درمیانشان انسانهای آزادیخواهی هم باشند اما از فرط استیصال و ناامیدی به این کمپین پیوستهاند. که بیشتر باعث تخریب خودشان میشوند.
درنتیجه این یک تحرک سیاسی است در ایران که بنا بر مقتضیات جهانی امروز شانسی ندارد. آن نیرویی که جمهوری اسلامی را به این روز انداختهاست نه آمریکا بوده، نه چین، نه روسیه و نه کمپینهای اینها. قدرت مردم بودهاست. این قدرت متشکل است. اینها میخواهند قدرت مردم چکار کند؟ بگوید که ما حزب هستیم؟ کارگران ایران آنقدر پیش رفتهاند که رهبر کارگریای که به زندان انداخته شده بود بعد از آزادی رئیس قوهی قضائیه را محاکمه میکند! انجمن و مجمع عمومی و اتحادیه و شورا و کلوب و کانون و بازنشستگان و معلمان و کارگران و غیره دارند؛ اینها نهادهای کوچکی نیستند. بلکه اینها (کمپینیها) میخواهند آن را کوچک نشان بدهند. در هیچ جای دنیا نمیبینید که مانند طبقهی کارگر ایران، با وجود چهل سال اختناق مذهبی و شکست انقلاب دیگری (انقلاب ۵۷)، اینقدر آگاه و بادرایت دارد تلاش میکند. اینکه آیا این تلاش کافی است یا کافی نیست یا چه دستاوردهایی میتواند داشته باشد که شانس اینگونه حرکتها را به حداقل برساند بحث دیگری است.
اما زمانیکه “راست” و این کمپین هایش، میگویند که رهبری و سازمان ندارند و تنها میخواهند "گذار" کنند، نه تنها واقعیت را نمیگویند، بلکه دارند صندلی را از زیر پای سازمان و رهبرانی که وجود دارند میکشند و میخواهند از فراتر رفتن از این سطح تشکلِ آنها جلوگیری کنند. نگران هستند که مبادا قدرت پایین، بین خودشان توافقاتی بکنند و آماده باشند برای صحنههای بزرگتر و برای ایفای نقشهای بزرگتر. این راست و کمپین اش، نه میخواهند جمهوری اسلامی را بیاندازند و نه میتوانند. این ها در صورتی که فراخوانی بدهند حتی ده نفر هم حاضر نخواهند شد مثلا یک محمولهی برنج را از شهری به شهر دیگری ببرند. اما زمانی که یک اتحادیهی کارگری و کانون معلمان و کانون بازنشستگان فراخوان اعتصاب سراسری میدهند و میگویند که "جلوی وزارت کار جمع میشویم" مردم به حرفشان گوش میکنند. میخواهم از قدرت آن جنبش به شما بگویم چرا که او ریشه دارد، قدرت دارد. حتی اگر آنها را نبینیم کارهایشان را مشاهده میکنیم. با یک پست در فضای مجازی نیست که مردم به دنبالشان میروند. فراخوانهایشان جواب میدهد چون اینها سازمانها و نهادهای مردمی هستند. حتی اگر در این کمپین هزار نفر از نوبل گرفتگان، مانند خانم سوچی، را بیاورند؛ کسی که الان به جامعهی میانمار خون پاشیده، و البته لیست "نوبل بگیران" ایران را هم دارند آماده میکنند، قادر به اعمال قدرت در جامعه نیستند. این "کلاهها"سر مردم در ایران و طبقه ی کارگری که اینگونه با درایت دارد کار میکند نمیرود.
اگر بخواهم به بحث شما برگردم؛ سیاست سازمان زدایی و سیاست تشکل زدایی، سیاست متفرق کردن قدرت مردم و تبدیل کردن آنها به یک لشگر قبیله ای و "سرخپوستی" که هیچ چیزی بلد نیستند و هیچ کاری نمیتوانند بکنند را پیش گرفتهاند. و میخواهند از میان آنها مُشتی را گلچین کنند و یک قبیله درست کنند که در میانشان فدرالیستچی پیدا میشود، خواهان دولت سُنی پیدا میشود؛ و .. ! مهم نیست که بیانیهی الانشان چقدر مشعشع است. همانطور که گفتم تعدادی انسان خوشنام هم درمیانشان پیدا میشود که میگویند "سنگ مُفت، گنجشک مُفت" شاید اتفاق خوبی افتاد!
به هرحال اینها بیریشه هستند و این یک حرکت به شدت ضد سازمانی و ضد رهبری در ایران است. ضد رهبران کارگری، رهبران بازنشستگان، رهبران معلمان، رهبران دانشجویی، کمونیستها، سوسیالیستها، چپها و آزادیخواهانیست، که امروز دستشان درکار است و دارند کار میکنند. این کمپین بیشتر از اینکه "نه به جمهوری اسلامی" باشد، نه به قدرت و نمایندگان و رهبران و سخنگویانی است که الان در ایران در صحنه هستند.
وریا نقشبندی: بسیار خوب، شما به مسائل مختلفی اشاره کردید. چیزی که این کمپین را به نوعی دیگر برجسته میکند این شعار "نه به جمهوری اسلامی" است. اما چیزی که ما در جامعهی ایران میبینیم، حداقل از چند سال گذشته از دیماه نودوشش تا آبان نودوهشت، این است که در خود آن جامعه و صفبندیهایی که در آن جامعه شکل گرفته و شما هم به آن اشاره کردید، پاسخ "نه" قاطع خودشان را در اعتراضات خیابانی و اعتصابات و خیزشهایشان به جمهوری اسلامی اعلام کردهاند. و این کمپینی که الان با نام "نه به جمهوری اسلامی" به راه انداختهاند پدیدهی جدیدی برای جامعهی ایران نیست که بخواهد سرنگونی جمهوری اسلامی را "دوباره" مطرح کند. بحثی که الان مطرح است این است که خود این کمپین چه میخواهد بگوید؟ بحث دیگر نگرانی اپوزیسیون راست از قطببندیها و تشکلهایی است که در آن جامعه شکل میگیرد و بی پایگاه بودن این جریان در جامعه؛ اینها با این کمپینشان چه میخواهند بگویند؟
ثریا شهابی: بیتردید این نگرانی در آنها وجود دارد. چیزی که شاهد آن هستیم در سالهای اخیر وسیعتر شدن این جنبشهاست؛ که حرکتها از حرکتهای محلی و محدود به یک محل کار، دارد شکل سراسری به خود میگیرد. پیام میدهند و از همدیگر حمایت میکنند و فراخوانهای سراسری میدهند. با یک فراخوانشان مردم از شوش تا بلوچستان و خوزستان و کردستان و تهران پاسخ میدهند. درنتیجه این مسئله، ترس و نگرانی آنها را زیاد میکند. این واقعی است و باعث میشود این جریانات از نقطهنظر مبارزاتی که در جریان است، کاملا بیمصرف بشوند.
منتها این کمپین پس از شکست ترامپ، اساسا یک کمپین درونخانوادگی برای خودشان است. میخواهند خودشان را جمع کنند. اعتماد به نفسشان خیلی پایین آمده بود. هرچقدر تلاش کردند! و مثلا در دورهی قبل چند فعال از ایران آوردند که به بایدن نامه بدهند که سیاست فشار حداکثری را ادامه بدهد، این هم جواب نداد. خلاصه کنم این کمپین تنها یک عملیات درونخانوادگی است! دارند خودشان را جمع میکنند، به خودشان اعتماد به نفس میدهند، برای خودشان مشغولیتی درست کردهاند. در انتخابات پیش رو در جمهوری اسلامی، که خودش یک جُوک است، این ها فردا روز میخواهند بگویند "دیدید که گفتیم شرکت نکنند و آنها هم شرکت نکردند؟"! طبعا میدیای رسمی به آنها تریبون میدهند و حرف میزنند و هر چقدر که بخواهند تبلیغات میکنند. اتاق فکرهایی که پشت اینها هستند و به آنها امکانات میدهند و حمایتشان میکنند هرچند میدانند که اینها شانسی ندارند. منتها بالاخره باید یک کمپینی بکنید که بالا بیایید! و به خودشان اعتماد به نفس بدهید که من هنوز هستم و موجود هستم. ترامپ رفت اما من هنوز هستم و دارم یک کاری میکنم. خیلیهایشان به این نتیجه رسیدهاند که از بیرون نمیشود کاری کرد پس من خودم دست به یک کاری میزنم. باید به آنها گفت شما به آن جامعه ربطی ندارید. به همان اندازه بیربط هستید که طرفداران ملا نصرالدین بیربط هستند.
همانطور که گفتم این یک عملیات درونی خودشان است که مانند بسیاری از سازمانها فعالیت میکنند که بگویند فعالیت کردیم. من فکر نمیکنم که خودشان هم انتظار داشته باشند که اتفاق بزرگی بیافتد. منتظر هستند که به یکیشان جایزهی نوبلی چیزی بدهند و اینها سر آن تبلیعاتی به راه بیاندازند. بی تردید ضریب نگرانیشان بالاتر رفته و خواهیم دید که بالاخره از این مجموعه، که ما نمودها و هلهلههای مختلفی از آن را میبینیم، که مانند یک گل میشکفد و فوری پژمرده میشود، شکوفایی که بیشتر هم در فضای مدیای غرب است که به آن میپردازند. امروز حتی بیبیسی که در ایران به آن "آیتالله بیبیسی" میگویند از این حرف میزند که معلوم نیست سرنوشت جمهوری اسلامی چه میشود و مجبور است در یک سطحی واقعیات را منعکس بکند. میدانند که این کمپینشان تنها برای خودشان است و به خودشان دلگرمی میدهند و تبلیغات میکنند و نیروهایشان را جمع میکنند و گسترش میدهند.
وریا نقشبندی: این کمپین که هم برای راست و هم برای طیفی از چپ جذابیت خاصی دارد از چه اتاق فکرهایی تغذیه میشود؟
ثریا شهابی: ببینید اینها میدانند که پس از تجربهی انقلاب سال ۵۷ یک جنبش همهبا همی که بتواند یک نقطهی امیدی باشد، به عنوان یک سیاست فعال، شانسی ندارد. اما سرمایهگذاریشان بر روی استیصال است. استیصال و احساس ناتوانی و فقدان قدرتی که در جامعهی ایران شکل بگیرد و اینها بتوانند خودشان را به عنوان نمایندهی یک آیندهای – هر آیندهای – مطرح کنند. در زمانی که استیصال حکمفرما میشود میگویند که هر آیندهای بهتر از الان است و حتی سوریه هم بشود بهتر از الان است و با این حرفها خودشان را در جلوی صحنه قرار بدهند. "همه با همی" به خاطر انقلاب ۵۷ آیندهای ندارد. اما یک تمایل و احساس تعلق و همبستگی عمیقی در میان مردم ایران وجود دارد؛ علیرغم اختلافات زبانی، مذهبی، جغرافیایی – که جریانات قومی و خود جمهوری اسلامی میخواهند به این اختلاافات دامن بزنند. اینها دارند روی این مسئله سرمایهگذاری میکنند و عوامفریبی میکنند که از درون آن یک جنبش همه باهمی بیرون بیاورند و بگویند که حالا بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی بر سرِ چپ و راست با هم بحث خواهیم کرد. و بخشی از چپ هم از این مواضع حمایت کرده. تا آنجا که به راست مربوط میشود معلوم است که ماهیت این کمپین چیست؛ عوامفریبی است و خود را نمایندهی همهی مردم جلوه دادن است و همچنین منحل کردن سازمان و تشکل و طبقه در ایران. انگار که جامعهی ایران طبقاتی نیست و مردم یک لشگری هستند که در یک بیابان برهوت زندگی میکنند و همه با هم هممنفعت هستند. تا حدی هم هممنفعت بودن اکثریت مردم ایران درست است، اما منفعتشان در راستای منفعت اینها نیست. وقتی اینها میگویند "همه با هم" یعنی پول و اقتصاد و سرمایه و صاحب کارخانه و بورژوازی به عنوان یک طبقه با همهی حقوق بگیران و کسانی که چیزی جز نیروی کارشان را برای فروش ندارند – طبقهی کارگر و معلم و غیره – همه با هم همسرنوشت هستند. این یک دروغ است و بیشتر از هر چیزی بر روی استیصال و ناتوانی و تشکل زدایی – تشکلاتی که نمایانگر منافع طبقاتی متفاوتی است – استوار است. آن مطالبهای که میگوید" من معیشت میخواهم، من این گرانی را تحمل نمیکنم. دیگر بس است. چقدر میدزدید؟ رفاه و امنیت و آزادی من باید تامین بشود"، این چپ و سوسیالیستی است. لازم نیست که حتما بیاید و فریاد بزند "زنده باد سوسیالیسم." این کارگری است. این مطالبهی طبقهی کارگر ایران است که الان کل جامعه از آن حمایت میکند. درنتیجه شما اگر میخواهید بگویید "همه با هم" یعنی اینکه منافع آقای پهلوی و خاندانشان و با مرفهین تهران و صاحبان کارخانهها و اسد بیگی و بخش خوشخیم سپاه – که با اینها متحد خواهد شد – و بخش خوشخیم وزارت اطلاعات و همهی اینها و همهی ارگانهای سرکوب طبقهی حاکم به اضافهی خود طبقه و هرچقدر هم از ساختار سیاسی آن....، این یک دروغ بزرگ است. آنچه که در صحنه است هژمونی مطالبات طبقهی کارگر است. همه میگویند؛ مهم نیست که شما فارس هستید یا کُرد یا لهجه دارید یا نه، شیعه هستید یا سنی، بهایی هستید یا بیخدا، کولبر هستید یا سوختبر؛ همه با هم هممنفعت هستند. این منفعت با منفعتی که در راس این کمپین قرارداد تناقض دارد. منفعت این کمپین این است که بگذاریم آخوندها بروند و ما همهی ساختار را در دست بگیریم، بعد شما بیست سالی گرسنگی بکشید، نهایتا ایران را مانند هندوستان میکنیم. اکثریت طبقهی کارگر هندوستان را نگاه کنید و ببینید چگونه زندگی میکنند. حتی از داشتن توالت هم محروم هستند، شکم بچههایشان را نمیتوانند سیر کنند. نمیخواهند که ایران را سوئیس کنند.
درنتیجه این وعدهای است که میدهند و میگویند که میخواهند توسعهی اقتصادی بیاورند. میگویند که نرخ توسعهی اقتصادی در زمان شاه با این سرعت بالا میرفت، حالا اجازه بدهید که دو نسل دیگر بردگی و بیحقوقی و فقر و فلاکت بکشد، تا ما بعدا منحنی رشد را بالا میبریم و در بهترین حالت وضعیتمان مانند وضعیت هندوستان میشود که واکسن تولید میکند و به انگلستان و دیگر نقاط دنیا میفرستد، در حالیکه خودشان مانند برگ درخت میافتند و میمیرند. همه با همی در ایران معنی ندارد. منفعت اکثریتی که در آن جامعه دارند اعتراض میکنند مطالبات طبقهی کارگر است که دارد آن را فریاد میزند؛ معیشت، رفاه، آزادی، امنیت خواستههای این طبقه هستند و اینها کمترین ربطی به این خواستهها ندارند. اینها تنها میخواهند حکومت را از ولی فقیه تحویل بگیرند و به دست این تکنوکراتها و تازه به دوران رسیدههای فرشگردی بدهند. اقای پهلوی به قدرت نمیرسد و خودش هم این را میداند. ایران سلطنت را بر نمیگرداند.
وریا نقشبندی: این طیف به اصطلاح چپ چطور؟ آنهایی که خودشان را دنبالهرو این کمپین میدانند.
ثریا شهابی: به نظر من با الحاق صفت "چپ" به اینها در حقشان لطف میشود. به اسم کمونیسم و به اسم کارگر، جناح چپِ همین جریانات هستند و نقش جاده صاف کن را برایشان بازی میکنند. خودشان شانسی ندارند. حتی اگر اسم کمونیست یا کارگر را بر روی خودش بگذارد آنها را راه نمیدهند. مجبورند توبه کنند و به کمونیسم و کارگر فحش بدهند. مانند عبدالله مهتدی که میگوید "ببخشید ما کمونیست بودیم". هیچ چپی را با اسم کمونیست و کارگر راه نمیدهند. پیوستنشان برای رادیکالیزه کردن این جریان و برای تعمیق آن به نوعی آتش بیار معرکه و سرباز بیجیره و مواجب اینها شدن است. و اگر اینها به قدرت برسند – هرچند که شانسشان کم است و حزب ما در هر لحظه مبارزهی بی امانی علیه این پروژهها خواهد داشت – اما خود آنها هم جزو قربانیان آن خواهند بود. مانند حزب توده. هرچقدر که حزب توده در کنار "امام" یار طبقهی کارگر بود، اینها هم در کنار "شورای مدیریت دوران گذار" و در کنار این کمپین به طبقهی کارگر مربوط هستند و به همان صورت خدمتگزار بیجیره و مواجب این جریان هستند.
وریا نقشبندی: به عنوان جمعبندی سخت آخرتان چیست؟
ثریا شهابی: ببینید من فکر می کنم که شما در مورد رقبای تان در مبارزهی طبقاتی – کسانی که علیرغم هر درجه اختلاف عمیق سیاسی و جنبشی و طبقاتی، امروز شما لزوما رو در رو با آنها در جدال نیستید، چرا که از نظر طبقاتی و دورنمای پیروزی، هممنفعت نیستید و بعلاوه از نظر سیاسی جبههی رو در رویتان نیست – همیشه دنبال کردن تحرکات اینها به شما میگوید که شما باید در چه سطح و چکار کنید.
او دارد چکار میکند و شما باید چکار کنید؟ سطحی که شما باید بر روی آن کار کنید چیست؟ آنها "شورای مدیریت دوران گذار" درست کردهاند؛ "مدیریت دوران گذار" ما، طبقهی کارگر، چپ و سوسیالیستها در ایران چگونه است؟ طبیعتا این اسم را کپی نمیکنیم. جنبش ما جنبش شورایی است. این سازمانی که امروز این اعتراضات را به پیش میبرد و آن کسانی که آن را شکل میدهند فعالین، نمایندگان و سخنگویان این جنبش شورایی هستند. اینها پایههای درست کردن شوراهای مردمی هستند. تشکلات مردمی هستند که با هم مینشینند، بحث میکنند، تصمیم میگیرند و میروند و اجرا میکنند. من از اینجا برایشان تصمیم نمیگیرم که آنها هم بروند اجرا کنند. یا اینکه "فرشگردیها" فراخوان بدهند. شورا این است. "شورای دوران گذار" آنها یک شوخی است. شورای واقعی دارد شکل میگیرد. جنبش کارگری، جنبش محرومین، جنبش مردمی جنس خودش را تولید کردهاست. برای همین است که نه رهبر و نه وزارت اطلاعات و نه خاموشی بزرگ و نه سرکوب دیماه و آبان نتوانست به حاکمیت کمکی بکند، چون این یک جنبش است. یک جنبش سراسری هشتاد میلیونی در ایران است. بنابراین، دستاندرکاران و سازماندهندگان آن باید بگویند که "مدیریت دوران گذارشان" چگونه است. شکل بالاتری از تشکل برای من چیست؟ در بین دستاندرکاران چه چیزی را باید به هم بچسبانم؟ چگونه باید خودم را برای پاسخ دادنهای بزرگ و اتفاقات بزرگ آماده کنم؟ یک روزی دستور قیام در دستور کار قرار میگیرد، و آن "یک روز" معلوم نیست کی است؛ توازن قوا معلوم میکند. و هیچکس بهتر از جنبشی که در میدان است و سازماندهندگان آن و سخنگویان و رهبران و نمایندگان آن، نمی توانند توازن قوا را بدرست تشخیص بدهد. اما به درجهای که دشمن شما و رقبای شما در آن سطح دارند فکر میکنند شما هم باید فکر کنید. شما هم باید به این فکر کنید که "دوران گذار" من چگونه "مدیریت" خواهد شد. از امروز ده قدم جلوتر را ببینید. بگویید اگر او فلان کار را کرد من باید چکار کنم؟ چگونه جنبش را از این سطح تشکل بالاتر میبرم؟ قطعا هیچکس نمیتواند از اینجا نسخه بپیچد و فراخوان بدهد که انجمن درست کنید و کانون درست کنید، با هر اسمی؛ کانون است، انجمن است، شورا است، سازمان ها و تشکل هایی که همگی متکی بر مجمع عمومی است. این اتحاد و همبستگی که امروز در ایران وجود دارد، در تمام دنیا بینظیر است. در بین همین حداقلی که در سطح میبینیم و در دل کانونها، انجمنها، اتحادیهها و سندیکاهایی که هستند، و طیف وسیعی از شبکهی محافل سازماندهندگان و رهبران و دستاندرکاران در دل آنها بوجود آمده است، باید خودشان را در یک سطح دیگری متشکل بکنند. چگونه؟ خودشان میدانند. اینها باید "شورای دوران گذارِ" ما و جنبش ما و جامعهی هشتاد میلیونی را درنظر بگیرند.
همیشه دنبال کردن (تاکتیک های روز و استراتژی های) رقبا و دشمنان امروز "رودررو"، برای کسانی که پیشرو هستند و کسانی که دست اندرکار مبارزات جاری هستند، یک امر فوری است. علیرغم این "اِلیت" هایی که اینها (اپوزیسیون راست) به آن رجوع میکنند، "اِلیت" جنبش ما، که منشا تغییرات و تحولات وسیعی بودهاند در ایران فراوان هستند. این ها باید به نحوهی به "مدیریت دوران گذار" جامعهی ایران از جمهوری اسلامی فکر بکنند. همانطور که راستِ بی ریشه دارد به آن فکر میکند. به این کاری ندارم که چقدر پروژههایشان مسخره است! اما حرکات شان به ما میگوید که در چه سطحی باید آماده بود. در چه سطحی باید نیروهای پشت صحنهات را ببینی؛ اگر تعدادی را گرفتند، اگر در یک جایی اعتراضات انفجاری خود به خودی شد و و و و همهی اگر ها.
من خیلی خوشبین هستم و خیلی امیدوارم به خاطر آن موجودیتی که در صحنه است. و مانند هر کمونیست و سوسیالیست و فعال مدافع طبقهی کارگر، مثل یک فعال حقوق محرومین علیه همهی تبعیضها، فکر کردن به اینها به نظر من روی میز همهی احزاب مشابه و انجمنها و سندیکاها در ایران و خارج از ایران است.
۱۷ مارس ۲۰۲۱
* با تشکر از رفیق سعید محمدی برای پیاده کردن متن گفتاری و ادیت اولیه.