بعید است کسى واقعا تصور کند كه بر متن تغیر توازن قوای امروز و عروج اجتماعی جنبش سوسیالیستی طبقه كارگر كه از دیماه ۹۶ تاكنون با پرچم «معیشت، رفاه، امنیت و آزادی» زمین را زیر پای هر دو جناح جمهوری اسلامی به لرزه درآورده است، ناگهان امثال ضرغامی چماقدارِ دیروز، یا خانم شیرین عبادی سابقاً «اصلاحطلب»، با كشف اینكه «مردم از هر دو جناح نظام عبور كردهاند» و با اعتراف به نقش كلیدی و برجسته جنبش سوسیایستیِ طبقه كارگر در تحولات امروز، میتوانند همرنگ این جنبش شوند و بساطی برای خود پهن كنند.
بعید است كسی تصور كند كه در این شرایط كاملاً ویژه، «نهی مخملیِ» رضا پهلوی یا ظاهرِ «تلطیف» شدهی فرقه مریم رجوی هم با حذف یواشكی «اسلام» از «جمهوری دمکراتیک اسلامی»شان، قادرند در یك چشمبههم زدن خود را به قطارِ تحولاتِ اساسی در ایرانِ امروز برسانند. عالیجنابان پوزیسیون و اپوزیسیون، دیر مشرف شدند! همهباهم، اخمآلود و گرفته، دست همدیگر را گرفتهاند و از بیمیلی، هلهلویای هراس از عروج كمونیسم و چشمانداز «اداره شورایی جامعه» را مینوازند؛ خطری كه از سنخ دیگری است و باید كاری كرد! منظره سیاسی ایران امروز، به طرز غریبی با ماهیت و افكار این اپوزسیون، اخت و جور نمیآید و در تناقض است.
تكلیف جامعه و طبقه كارگر با چماقدارانی از جنس ضرغامیها و احمدینژادها كه در روزهای بعد از انقلاب ۵۷ پیاده نظام خمینی و جریان اسلامی در حمله به كارخانهها، دانشگاهها و مراكز كار و زندگی مردم با هدف شكار و پاكسازی جامعه از سوسیالیستها و آزادیخواهان بودند، كاملا روشن است و نیازی به توضیح ندارد. این وصلههای ناجور بر جامعه ایران، اكنون كه آب از سرشان گذشته است با اشاره به اینكه «مردم حق دارند از اصلاحطلب و اصولگرا عبور كنند»، آستینها را بالا زدهاند تا با طناب «امام زمان» و «مستضعفپناهی»، به رادیكاترین جنبش در تاریخ معاصر ایران آویزان شوند. اما در چشم مردم ایران، این باندهای ضدانقلاب و سناریو سیاهی، آزمونِ به خونكشیدنِ انقلاب۵۷ و سربهنیست كردنِ صدها هزار كمونیست و رهبرِ آگاهِ طبقه كارگر و آزادیخواهان در بحبوحهی آن انقلاب را از سر گذراندهاند؛ ۳۰ خرداد ۶۰ را داشتهاند و در شناسایی، تعقیب، اسیدپاشی و ترور و انتحار استادند؛ دارند در این تغییر توازن قوا با پرچم «مستضعفپناهی»، به صفوفِ لمپن، آشفته و میدانیِ نظام برای نبردِ آخر با سوسیالیستها و جنبش كارگری، امید و جربزه میدهند. اینها با خمینیشان بالغ شدند و بدونِ وجود جمهوری اسلامی جایی برای اقامت و نفس كشیدن پیدا نخواهند كرد؛ اما باید همیشه گوشهچشمی به اینها داشت و مراقب تحركاتشان بود.
كار به جایی رسیده است كه امروز اصلاحطلبانِ سابق مانند شیرین عبادی كه بیست سال پیش در دوران سرازیری «دولت اصلاحات خاتمی» در تلاش شبانهروزی بود تا با «كمیتهِ صلحِ نوبل» پلِ آشتی میان مردم با جمهوری اسلامی بكشد و اسلام را با حقوقِ زنان و «حقوق بشر» جوش كند، امروز به دوستانِ نادم و نا امید خود در صفوف «اصلاحطلبانِ» حكومتی و بیرونحكومتی، روحیه و اعتمادبهنفس میدهند كه «آلترناتیو، هفتتپه و زنان و دانشجویانی هستند كه در طی این همه سال در مقابل حاكمیت زانو نزدهاند»!
ایشان در این تغییر توازن قوا به نفع جنبشِ سوسیالیستیِ طبقه كارگر، كشف كردهاند كه نهتنها مردم در طول این چهل سال سرنگونیطلب بودهاند و بخاطر اصلاحِ اسلام و «تغییرِ نیمكلاجِ رژیم» به حركت در نیامدهاند، بلكه مهتر از آن، امروز با آلترناتیوِ «اداره شورایی جامعه» وارد گودِ سیاست شدهاند! خانم عبادی البته یادشان نرفته است كه آن زمان كه از جانب «كمیته صلح نوبل» و در انتهای تونل اصلاحات، مامور آشتی جمهوری اسلامی با حقوق انسان در كریدور دولتهای غربی قدم میزدند، اما آن طرفِ جبههِ نبرد، كمونیستها و مخالفان جمهوری اسلامی در همین آلمان، رسما كنفرانسِ برلین را بر سر جمهوری اسلامی خراب كرده بودند و خارج كشور را به یک میدانِ بزرگِ نبرد براى آزادى و رهایى در ایران تبدیل كرده بودند. كمونیستها اجازه ندادند دوستانِ خانم عبادی و اپوزیسیونِ طرفدارِ رژیم از قماش جبهه ملی، تودهایها، اكثریتیها و راهكارگریها بر متنِ دو دهه سركوب و اختناقِ تحمیل شده توسط جمهوری اسلامی در داخل، به امرِ رفوگری نظام در خارج مرزها ادامه دهند.
حداقل از بیست و دو سال پیش یعنی از سال ۱۳۷۸ شمسی تاكنون كسی تردیدی نداشته است كه شعارِ سرنگونی جمهوری اسلامی و عبورِ جامعه از خاتمی و جنبش اصلاحات، محصولِ یك جنبشِ تودهای عظیم در سراسر ایران بوده است. از آن روز تا به امروز کوچههاى تهران و برلین و لندن توسط این جنبش و با هدایت كمونیستها بهم وصل بودهاند. اگر در تاریخ معاصر، پلی وجود دارد كه گذشته را به زمان حال وصل میكند، این پل، حضور علنی و فراز و فرود جنبشِ سوسیالیستیِ طبقه كارگر از كنفرانس برلین تا دیماه ۹۶، تا ۸ مارسها و اول ماه مههای باشكوه، تا هفتتپه و فولاد و نفت و پتروشیمی و ... با سنبه پُر زورِ «ادارهِ شورایی جامعه» بوده است. خانم عبادی به چه زبانی بگوید كه اینروزها تنها آلترناتیو و انتخابِ واقعی مردم ایران چیزی جز حكومتِ كارگری نیست. بابتِ «كشفِ» امروزشان به ایشان و همقطارانِ دیروزشان در جبههی پنچرِ «اصلاحات»، تسلیت میگوییم و رد میشویم. ایشان دیر از راه رسیدهاند.
اپوزیسیون راست به رهبریِ آقای پهلوی و كمپینِ «نهی مخملیِ» امروز ایشان هم نشكفته پرپر شده است؛ ریشههای این «نه»ی اپوزیسیون راست، تاریخا محصولِ تحركاتِ آمریكا و حاصل دوران دیگری است؛ ایشان آن زمان كه مردم از خاتمی و دو خرداد عبور كردند و سرنگونی كامل جمهوری اسلامی به همتِ جنبش كمونیستی به بسترِ اصلیِ اعتراضات در جامعه ایران تبدیل شد اصلا معلوم نبود كجا تشریف دارند؛ تا اینكه در سال ۲۰۰۳ میلادی، حمله نظامی غرب به عراق به سركردگیِ آمریكا كلید خورد و اپوزیسیونِ راست هم بلافاصله به رهبری رضا پهلوی در صحنهی سیاست ایران با شعارِ «بعد از عراق نوبتِ ایران است» ظاهر شدند. بوی قدرت با تكیه بر جنگطلبیِ آمریكا، كل این اپوزیسیون راست را مست و سرخوش كرد؛ آقای پهلوی با وصف اینكه شاهدِ بزرگترین حركتِ اعتراضی و «ضدِ جنگ» در تاریخِ بشر علیه میلیتاریسم و لشكركشیِ آمریكا علیه عراق بود، بازوی نظامی جورج بوش و استراتژیِ «رژیم چینج» را نشان مردم ایران میداد و با وعدهی«دمكراسی»، عراق و افعانستانیِ دیگر به مردم ایران، خود را آماده میكرد كه «چلپی» ایران شود. آنروزها سیاستِ «رژیم چینج»، همهی این اپوزیسیون را گرد هم آورد و انتظار داشتند در یك اٸتلافِ «همهباهم» به زودی در تهران به قدرت برسند. طرح و شعارِ «رفراندم» در آنموقع از جانبِ «شورای رهبریِ» این اپوزیسیون، قرار بود ملزومات دستبهدست شدن قدرت به كمك ارتش آمریكا در ایران را مهیا كند. اپوزیسیونی كه سال ۵۷ یكبار طبقه كارگر ایران با یك انقلاب تودهای، حاكمیتِ سلطنتش را از اریكهی قدرت به زیر كشیده بود و هنوز جراتِ رونمایی دوباره در انظارِ عمومی را نداشت، در كنارِ ماشین جنگی بوش و سیاستِ «رژیم چینج»، جسارتِ ابراز وجود پیدا كرد. بنابراین، «نهی مخملیِ» و سرنگونیطلبیِ این اپوزیسیون، نه در اعماق جامعه ایران بلكه در پنتاگون و ناتو ریشه دارد؛ سرنگونیطلبیِ اینها بر متنِ توطٸه، جنگ، كودتا، دسیسه و دخالت قدرتهای خارجی، بویژه قدرتِ نظامی آمریكا، به دنیا آمده است.
جامعه ایران در ابعاد وسیع، شاهد اهداف، آرزوها و طرحهای این اپوزیسیون بوده است. نفرت و انزجارِ عمومی از سیاستِ جنگطلبیِ این اپوزیسیون قابل پنهان كردن نیست. «آمریكای رهاییبخش»، خاورمیانه را به گورستان تبدیل كرد و مردم ایران شاهدِ از هم پاشیدنِ شیرازههای مدنیت در عراق و سوریه و لیبی بودند.
امروز نمیشود با پرچم آمریكا وارد میدان شد و این را اپوزیسیون راست میداند. مجبورند با دایره و دنبك «نهی مخملی»، به آلترناتیوِ ادارهِ شورایی جامعه و جنبشِ سوسیالیستیِ طبقه كارگر تنه بزنند. خیال میكنند در تغییر توازن قوای امروز میتوان زیر پای طبقه كارگر و رهبری مبارزات مردم علیه جمهوری اسلامی پوستِ خربزه گذاشت. تحركاتِ امروزِ این اپوزیسیون پیشخوانى برای جلبِ حمایتِ مادی، سیاسى و عملى دولتِ آمریکا از «انقلابِ مخملی» آنهاست و بس. سرنگونیِ «همهباهمی» كه قرار است در هماهنگی كامل با بخشهای ناراضی حاكمیت، در همكاری همهجانبه با ارتش و بخشهایی از بدنه سپاه و بسیج و نیروهای سركوبگر نظام، ملزومات تغییر نیمكلاج در بالای نظام را بدونِ دخالت مستقیمِ تودههای مردم مهیا كند. برد و شعاعِ این نوع سرنگونی همینقدر است. این «نهی مخملی» در برابرِ «نهی واقعیِ» جنبشِ سوسیالیستیِ طبقه كارگر و عزمِ این طبقه به تسخیرِ قلعهی بورژوازی ایران، علم شده است! نوبتِ اپوزیسیون راست وقتى فرا رسیده است که دیگر عملاً دیر شده است. جنب و جوشِ سراسریِ طبقه کارگر در میدانِ زورآزمایی با نظامِ سرمایه و نمایندگانِ امروزش در قدرت، مهر باطلی هم بر پیشانی این اپوزیسیونِ بورژوایی زده است.
اكنون در این تورِ تسلیتی ما به دُورِ اپوزیسیون راست، نوبتِ دیدار با سازمانِ مچل مجاهدین و فرقه رجوی است. مریم رجوی در پیام اخیرش به مناسبت نوروز ۱۴۰۰، «اسلام» را از شعارِ استراتژیكِ مجاهدین یعنی «جمهوریِ دمكراتیكِ اسلامی» قلم گرفت و اعلام كرد: «خجسته باد سالی كه برای یک جمهوری دموکراتیک است»!
از خانم رجوی بپرسید كه شما و سازمانتان كه این همه از ارث داعش در منطقه و حاكمیتِ ایدٸولوژی اسلام در ایران در طول این چهل سال كاسبیتان چریده است، چگونه امروز اسلام را از شعارِ استراتژیكتان حذف كردهاید؟ جواب میدهند كه مگر رضا پهلوی كه پدرش دیكتاتور و شاه ایران بود، چگونه تازگی دمكرات و جمهوریخواه شده؟ من هم لازم نیست بیش از این راه پدرم را بروم و منفور بمانم. بپرسید كه راست است كه قرار است با هم متحد هم بشوید؟ میگوید البته، چه اشكالی دارد. از حقوقِ الهی كه نصفش مال سلطنت بوده و نصف دیگرش مال اسلام، یك جوری با هم كنار میآییم. قرار است یك عكس هم با هم بگیریم و زیرش بنویسیم كه مجاهد و پهلوی، دست اتحاد به هم دادهاند؛ هموطن تو هم بیا تا بشویم سه نفر.. و اینگونه مردم را دور خودمان جمع میكنیم!!
واقعیت اینست كه در ذهنیتِ مردمِ ایران، سازمان مجاهدین بعنوانِ بخشی از کابوسِ مردمِ ایران و بخشی از استراتژی «قومی- مذهبی» كردنِ خاورمیانه بر متنِ جنگهای نیابتی در منطقه است. قرار بود این سكتِ مذهبی بر متنِ فروپاشی مدنیت و بنیادهای جامعه ایران و تبدیل آن به نسخهای شبیه جامعه لیبی و سوریه به نان و نوایی برسند. قرار بود با یك «انقلابِ ایدٸولوژیك» دیگر یا با یك ماجراجویی نظامی دیگر، نقشِ «ارتشِ آزادِ سوریه» در آینده تحولاتِ ایران را بازی كنند. عدهای مسلح و اساساً اسیر و اجیرِ فرقه، که هر ارتجاعی میتواند از آن به عنوان ویروسِ ضدِ جامعه، به عنوانِ نیروی مزاحم، بیمنطق و قابل خرید و فروش و كرایهشدن، آنها را مورد استفاده قرار دهد و از آنها علیه تمدن و شهرنشینی استفاده کند. این واقعیت برای مردم در ایران نه تازگی دارد و نه غیرمترقبه است. مردم ایران این سکت را خوب میشناسند. از طرف دیگر، مجاهد از جنسِ خامنهای و روحانی و رٸیسی است. وصله پینهای از قدرت ساقط شدهی تن حاکمیت است! یك باندِ مذهبی و مافیایی از قدرت رانده شده توسطِ جمهوری اسلامی است! نگاهی به سایت رسمیِ مجاهدین بزنید تا شباهتش با جمهوری اسلامی را ببینید. صفحه با پیامِ «ماه رمضان ماه تقوای رهائىبخش مبارک باد» به شما «خوش آمد» میگوید و سپس به «نیایش مریم در مراسم شب قدر و شهادت مولای متقیان» و «زیارت فاطمه زهرا» میرسید. واقعیت اینست كه مجاهدین در طول این چهل سال، در مقابلِ عمیقترین تحرکِ تاریخِ جامعه ایران، یعنی ضدیتِ جامعه با مذهب و اسلام، به دنیای کودکانه و فرقهای - مذهبى خود مشغول بوده است. روزی نیست كه این فرقه و «امامانش» روضه نروند و یاد روز قیامت، فشار قبر و نكیر و منكر نباشند.
ضدیت با مذهب یک چهرهی بارز جنبشی است که امروز میرود تا جمهوری اسلامى را بزیر بکشد. برای اولین بار در تاریخ، مردم ایران دارند تکلیفشان را با مذهب و اسلام روشن میکنند. انقلاب آتى ایران میرود تا همچون انقلاب فرانسه حساب دولت و سیاست و فراتر از آن تعریف انسان در جامعه، حقوق انسانى و فرهنگ را از مذهب جدا کند. این یک تحولِ تاریخى عظیم در مقیاسِ جامعهی ایران است که رنگ و بوی خود را به كلِ جامعه زده است. «قاعدِ» فرقهی مجاهد بعد از چهار دهه، سَرَكی به جهانِ بیرون كشیده است و ظاهراً متوجه شده كه این همه سال مشغول كندنِ گورِ فرقه بوده است. امروز قدرتِ مردم و سنبه پُر زورِ جنبشِ عدالتخواهانهی طبقه كارگر، بختِ این گانگسترهای مذهبی که توسط ِدستراستیترین جریاناتِ ارتجاعِ جهانی و منطقهای به رهبری آمریكا و عربستان تحت عنوان «آلترناتیو»، باد زده میشوند را بیش از همیشه کور كرده است؛ كاخ رویای این باندِ مافیایی- مذهبی فرو ریخته است. دنیایی كه این فرقه در آن محاصره شده است، راه خروجی برایش باقی نمیگذارد. خانم رجوی خوب میداند كه از نمدِ اوضاعِ امروز و مطالباتِ سوسیالیستی و رادیكالِ جامعه ایران، كلاهی برای فرقه مافیایی و بیبته ایشان بافته نمیشود.
جنبشِ كمونیستی در ایران، هم تجربه انقلاب دارد و هم نیروهای ضدانقلاب در تاریخِ معاصر ایران را میشناسد؛ این جنبش، تجربهی مواجهه با نیروی ضدانقلاب از جنسِ جریان اسلامی به رهبریِ خمینی را كسب كرده است. به پیروزی رساندن انقلابِ آتی در ایران بدونِ خنثی كردن مخاطراتِ نیروهای ضدانقلابی در اپوزیسیونِ بورژوایی و توطٸه و طرحهای آنها محال است؛ در مسیرِ سرنگونیِ جمهوری اسلامی توسطِ یك انقلابِ تودهای و كارگری، مرزبندی و خطِ فاصل با تحریكات و تحركاتِ این اپوزیسیون یك اصلِ پایهای است. دورانِ روٸیت شدن چهرهی كریه «امام» در ماه و حقنهكردن سناریوهای ضد انسانی به جامعهی رادیكال و شورشی ایران از جانبِ رسانههای غربی و قدرتهای بورژوایی، نزدِ نسلِ امروز و پیشروانِ سوسیالیستِ و آگاهِ طبقه كارگر، محلی از اعراب ندارد. جامعه ایران، جلادی مانندِ خمینی و جریانِ ضدانقلاب اسلامی را به خود دیده است؛ كاروانِ اپوزیسیونِ راست در تقابل با انتخابِ واقعی مردمِ ایران، باید از خمینی بیاموزد و بالغ شود اگركه امروز میخواهد جبههی ضدِ كمونیستی و ضدِ كارگری در ایران را مالِ خود كند. دمكراتشدن آقای پهلوی و «سكولار» شدنِ مریم رجوی با آن حجابِ فیروزهای، بیش از آنكه قادر باشند سدی در مقابلِ پیشروی انقلاب كارگری و تسخیرِ قلعهی حاكمیتِ بورژوازی توسطِ كمونیستها ایجاد كنند، مایهی تمسخر همگانیاند.