بگذارید انتخابات در ایران زیر حاکمیت اسلامی را با این پیشفرض در نظر بگیریم که خود پدیده فراتر از یک شعبده بازی و سیرک نیست. در هیچ دوره ای از انتخابات به طول چهار دهه حاکمیت بورژوا اسلامی حتی در شکل یک دمکراسی نیمبند که مردم بتوانند از میان کاندیداهای موجود انتخاب کنند، وجود نداشته است. کاندیداها در انتخابات جمهوری اسلامی عموما گزینه هایی بوده اند که حاکمیت در هر دوره ایی بنا به نیاز به مانور در معادلات سیاسی و توازن قوای موجود در بطن تحولات چه در رابطه با مردم جامعه و چه در رابطه با تحولات منطقه و جهان از فیلتر شورای نگهبان رهبری عبور کرده اند و با شعبده بازی به عنوان کاندیداها در معرض انتخاب قرار داده شده اند.
کاندیداتور اصلح کسی جز متخصص در کشتار و سرکوب و حرفه ایی در ایجاد ارعاب در جامعه و همزمان مناسب ترین عنصر برای برون رفت نظام از بحرانهای سیاسی و اقتصادی نیست. رقابت انتخاباتی در حاکمیت اسلامی، رقابت در نشان دادن توانایی و قدرت یک دور دیگر سرکوب و آدمکشی و ایجاد ارعاب در جامعه و جوابگویی به معضلات سیاسی-اقتصادی نظام است. رقابت جناح های حاکمیت بر سر سیاست و نحوه جوابگویی به این دونیاز است. با این مقدمه و مفروضات میخواهم انتخابات ریاست جمهوری این دوره حاکمیت بورژوایی در ایران را در بطن تحولات جامعه ایران و تناسب قوای موجود مورد بررسی قرار دهم و مولفه های دخالتگر در این پدیده را به اختصار مورد اشاره قرار دهم.
با نگاهی به اخبار انتخاباتی و تعقیب گزینه های موجود، ظاهرا عنصری که نظام حاکم توانسته باشد روی آن به اجماع برسد، هنوز وجود ندارد. برعکس با وضوح و روشنی می توان دید نوعی آشفتگی و سردرگمی عمیق در معرفی گزینه های اند، که توانایی عبور حاکمیت را از اوضاع حساس و پرتلاطم امروز داشته باشند. آشفتگی که بیان بی جوابی هر دو جناح بورژوازی در حل بحران و ناکارآمدی عمیق نظام است.
چشم انداز عبور از بحران و فلاکت اقتصادی از طرف هر کدام از کاندیداها با هر اسم و وابستگی که برای خود تصویر می کنند، کور و بی افق است. نمونه چنین آشفتگی و وحشتی را با وضوح در اظهار نظرهای احمدی نژاد که: "در صورت ادامه این وضعیت فلاکتبار، به زودی فنر جامعه رها خواهدشد" و یا "جمهوری اسلامی بعد از مرگ خامنه ایی فرومی پاشد"، میتوان دید. ضرغامی کاندید دیگر ادعا کرده که شعار چپها "نان، مسکن، آزادی" سرلوحه کارش خواهد بود و همچنین ادعا کرده که چگورای واقعی در اصل ایشان هستند!!. چنین معرکه گیری هایی قطعا بخشا تلاش برای جلب توجه جامعه نسبت به خودشان است اما اساس نگرانی و آشفتگی و درهم ریختگیشان، دلیل این "چپ" شدن ها ریشه در اوضاع و احوال جامعه ایی است که از نو شخم خورده وتوازن قوای جدید در تقابل با حاکمیت، در آن رقم خورده است، دارد. فاکتورها و موئلفه های زیادی در ایجاد توازن قوای جدید و متعاقبا در دامن زدن به عمیقتر شدن بحران رژیم بورژوایی جمهوری اسلامی نقش ایفا کرده اند. اعتراضات وسیع و گسترده سال ۹۶ در بیشتر از ۱۰۰ شهر کوچک و بزرگ در ایران با خواستها و مطالبات رفاهی و معیشتی و در تقابل با ناکارآمدی نظام موجود در تامین حداقلهای زندگی و همچنین وجود فلاکت اقتصادی و بحران عمیق اقتصادی، ابراز وجود طبقه کارگر با پرچم رادیکال و سوسیالیستی خود، جامعه را یکبار دیگر حول پرچم کارگری و چپگرایانه به خط کرده است. ادامه اعتراضات معیشتی و برابری طلبانه در سال ۹۸ و به طور مداوم در مراکز و محیطهای کارگری و همچنین گسترش آن از طرف اقشار مختلف جامعه و در سطحی سراسری ، زمین را زیر پای حاکمیت به شدت داغ کرده است. عروج یک طبقه کارگر خودآگاه با وجود رهبران تیزبین و خوشنام که در سطح اجتماعی عرض اندام کرده اند و همچنین عروج پرچم کارگری و سوسیالیستی در راس اعتراضات برای رفاه و زندگی انسانی، نتیجه ایی جز قطبی و پولاریزه شدن جامعه معترض و به میدان آمده حول پرچم طبقه کارگر نداشت. پولاریزاسیونی که سنگینی آنرا روی تحرکات هر یک از گزینه های این شعبده بازی و سیرک اسلامی می توان با وضوح دید.
فاکتور دیگر مسئله بی خاصیت شدن پدیده اصلاح طلبی و متعاقب آن پدیده جناح بندیهای رژیم بورژوایی در بطن اعتراضات بود. مردم با شعار "اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا" پرونده این پدیده را زیر بغل نظام دادند و مهر باطلی بر آن زدند. با بی خاصیت شدن این پدیده نظام اسلامی توانایی مانورهای انتخاباتی برای تغییر ذهنیت جامعه حتی در مقیاس خیلی محدود را از دست داده است. سرکوب و کشتار هزاران نفر از معترضین برای تحمیل عقب نشینی و ایجاد ارعاب بی نتیجه ماند. جامعه با وجود سرکوب شدید و کشتار وسیع نه فقط مرعوب نشد بلکه هر بار رادیکالتر، محکمتر و سازمانیافته تر به میدان آمد و پایه های حاکمیت را به لرزه در آورد. حاکمیت در عمل در مقابل این نیرو به زانو درآمده و وحشتی مرگزا سرتاپای آنرا فرا گرفته است. این موقعیت را اگر در موقعیت ضعیف شده و زیر ضرب جمهوری اسلامی در منطقه ضرب کنیم می توان تصویر دقیقتری از اوضاع و احول موجود و حاکمیت به زانو درآمده داشته باشیم. انتخابات در بطن چنین شرایطی برای جمهوری اسلامی نوعی بازی با سرنوشت خود است. خود سران حاکمیت تصویر واقعی این جامعه را دیده اند و وحشت از آینده نظام را در مناسبتهای مختلف اذعان کرده و یا خود به اپوزسیون رانده ها از وقوع یک انفجار اجتماعی جامعه خبر می دهند.
تب و لرز کردن "فرخ نگهدار" این پادوی حکومت نیز که استیصال در اعماق وجودش را می تواند دید در چنین بطنی باید معنی کرد. اما تفاوتی که این پهلوان پنبه با دیگرانی که از درون حاکمیت و اقمارش دارد، ویژگی است که چپ نوع اکثریتی و توده ایستی را نمایندگی می کند و وحشتش را از انقلاب آتی و سوسیالیستی پنهان نمی کند و میخواهد پهلوان نجات حاکمیت اسلامی باشد. این "سلحشور" نجات رژیم هم به اوضاع وخیم و بی اینده رژیم اعتراف میکنید و میگوید:
"سردرگمی بیسابقه: ۷۰روز تا انتخابات ریاست جمهوری ایران باقی مانده است ولی تا امروز هنوز شهروندان ما نمی دانند چه کسانی نامزد هستند و برنامه های آنها برای اداره کشور چیست. این وضعیت خود نشان می دهد که انگار حاکمیت جمهوری اسلامی ایران این بار در نظر ندارد اکثریت بزرگ مردم ایران، به واسطه انتخابات آتی، به میدان بیایند و خود تصمیم بگیرند که چه کسی رئیس جمهور آنان باشد. ظاهرا به این نتیجه رسیدهاند که هر نامزدی که واقعا صدای مردم ناراضی باشد قطعا پیروز انتخابات خواهد بود و سپردن پست ریاست جمهور به ناراضیان به حاکمیت دوگانه منتهی می شود و این برای حکومت خطرناک است. لذا بسیار بعید است که حکومت موافقت کند که اصلاح طلبان کسی را نامزد کنند که از قدرت جذب آرای اقشار ناراضی برخوردار باشد. به این ترتیب تکرار صحنه های انتخابات از نوع ۷۶ تا ۹۶ عملا منتفی است. اگر چنین صحنه هایی شکل می گرفت اکثر تشکل های مخالف هم مردم را به شرکت در انتخابات و حمایت از وی دعوت می کردند و تحریم گرایی منزوی می شد. انتخابات پیش رو بلاتکلیف مانده ترین انتخابات ریاست جمهوری در ۴۰ سال اخیر است. "( فرخ نگهدار)
به ریش آقای نگهدار باید خندید! از زبان خودشان اعتراف مي کنند که انتخاباتی در كار نیست؛ خاتمی و ۷۶ی قرار نیست تكرار شود. جامعه در ابعاد اجتماعی از نعش اصلاح طلب و اصلوگرا عبور كرده است؛ نه حاکمیت ، نه مردم و نه نیروهای سیاسی در اینکه این انتخابات سوت و کور خواهد بود، تردیدی ندارند. حضور وسیع مردم در اعتراضات هر روزه، به میدان آمدن طبقه کارگر در سطحی اجتماعی و با پرچم رادیکال و سوسیالیستی، اعتراضات وسیع مستمری بگیران که یکی از شعارهای ثابت آن "انتخابات بی انتخابات" است و تلاش در سطح اجتماعی برای کنترل اوضاع جامعه از طریق سازمانها و نهادهای توده ایی ویژگی تحولات و اوضاع و احوال امروز ایران است. واقعیاتی که فراتر از عدم شرکت در انتخابات و مشروعیت دادن به "نظام" حاکی از انتخاب آلترناتیو سوسیالیستی از طرف طبقه کارگر، اقشار محروم و مردم ازادیخواه است.
این توازن قوا، این پولاریزاسیون جامعه حول خواست و مطالبات طبقه کارگر با پرچم رادیکال سوسیالیستی و این فضای انقلابی، پروراندن پروژه و نقشه جامعه بعد از سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و شکل دادن به آلترناتیو سوسیالیستی را در بطن خود دارد. آلترناتیوهای بورژوایی و برنامه جناحهای مختلف حاکمیت سرمایه داری هریک امتحان خودشان را پس داده اند و ارمغانی جز فلاکت و گرسنگی و بحران معیشت و فقر و نا امنی نداشته اند. ناکارآمدی نظام سرمایه داری حاکم با کل جناحهایش به امری مسجل تبدیل شده است و توسعه و بهبود شرایط زندگی در چهارچوب نظام موجود به امری محال بدل شده است. بر متن چنین بحران عمیق بورژوازی انچه برجسته می شود آلترناتیو شورایی است که طبقه کارگر و افق سوسیالیستی جامعه است که در راس آن قرار می گیرد. شرکت نکردن مردم در سطحی گسترده و اجتماعی باید به گامی بزرگ در اعلام علنی آلترناتیو سوسیالیستی و شکل دادن به قدرت توده ای از پائین تبدیل شود. باید تضمین کرد که مردم و طبقه کارگر راسا در سرنوشت آینده خود با دخالت مستقیم در ایجاد نهادهای توده ایی حاکمیت خود را مسجل کنند.
با وجود رهبران و پیشروان خودآگاه و سوسیالیست طبقه کارگر، با وجود سنت کمونیستی کارگری قوی در جامعه که حزب حکمتیست (خط رسمی) پرچمدار و سنتدار آن است و با وجود یک فضای اعتراضی ریشه ایی در تثبیت یک آلترناتیو شورایی کاملا ممکن و ضروری است.
۱۴ آوریل ۲۰۲۱