طی چند روز اخیر گزارش پلنوم دهم حزب رو به بیرون ارائه داده شد که در آن به اختلافات درونی این حزب اشاراتی داشته است و تلاش کرده است که توپ را به زمین حریف یعنی جناح رهبری کومه له بیندازد که متعاقبا کمیته مرکزی کومه له و کمیته خارج از کشور نیز جوابیه ای را در همین رابطه رو به بیرون انتشار داده و دوباره توپ را به زمین جناح کمیته اجرایی انداخته است.
آنچه که در ظاهر به چشم می آید، هردو جناح سعی دارند به خواننده نشان دهند که هنوز اختلافات ادامه دارد، اما هر کنشگر سیاسی که اختلافات درونی و مباحثات طرفین دراین حزب را تعقیب کرده باشد می تواند به راحتی این نکته را تشخیص دهد که این اختلافات تا چه اندازه سیاسی و یا تشکیلاتیست. موضعگیری های هر دو طرف دعوا نشان از این دارد که در عالم واقع، دعوا اساسا بر سر کرسی های تشکیلاتیست و اگرچه به توافقاتی رسیده اند، اما گویا مشکل بر شیوه تقسیم و تعداد کرسی هاست.
با مراجعه به نوشته های بیشماری که در این رابطه منتشر گشته است، جدا از چند مورد مشخص که به اختلافات سیاسی اشاراتی داشته است، مابقی در حول و حوش گلایه های تشکیلاتی می چرخند. جناح کمیته اجرایی تا به الان نتوانسته است یک نقد جدی مارکسیستی و اصولی را رو به اعضا، جامعه و هوادارانش ارائه دهد، این جناح با مس مس کردن و گلایه از مصادره فونکسیونهای تشکیلاتی از جانب جناح رقیب و تنها با تکیه بر انتقادهای تشکیلاتی و پاره ای اعتراضات سطحی نسبت به زیاده روی های رهبری کومه له در گردش به راست و نزدیکی به احزاب ناسیونالیست کُرد، نمی تواند و نخواهد توانست نیرویی را به دور خود جمع کند که هیچ، حتی نیروهای بیشتری را نیز از دست خواهد داد. ایستادن در برابر جناح چپ ابراهیم علیزاده و همراهان او، بیان نمایندگی کردن جنبشی دیگر، بیان اختلافات جنبشی و عمیق طبقاتی نیست. چپ در این تشکیلات اگر با پرچم روشن کارگری و کمونیستی قد علم نکند هیچ زمانی نمیتواند با قامت بلند و اعتماد به نفس در مقابل حریف سنگری فتح کند. انتقاد نیم بند از ابراهیم علیزاده بیان پرچم سیاسی متفاوت نیست و این سرنوشتی است که جناح هیئت اجرایی به آن دچار شده است. اینجاست که می توان گفت ادعای ابراهیم علیزاده رهبر کومه له مبنی بر اینکه جناح مقابل حتی یک صفحه آچهار را در مورد یک خط متفاوت، یک پلاتفرم و حتی یک قرار متفاوت را چه درکنگره و چه در جلسات حزبی مطرح نکرده است را تا اندازه ای واقعی دانست.
انتقاد از عدم ارائه گزارش مالی و یا عدم گزارش از سوی کمیته خارج از کشور، تقسیم کمیته تلویزیون مابین جناح ها( سهم هر جناح دو نفر) و یا درخواست برای تقسیم کرسی های کمیته مرکزی حزب به شیوه پنجاه پنجاه تنها می تواند مصرف درون تشکیلاتی داشته باشد و جامعه و هواداران این حزب را قانع نمی کند و تنها تلاشیست برای ابقای کرسی های خود و هیچ کدام از این موارد یک جواب سیاسی رو به جامعه نیست و به نوعی سخره گرفتن شعور مردم است. مشکل جناح هیئت اجرایی معرفتی نیست، از سر سهو و نادانی و کم فکر نیست، مارکسیسم و کمونیسم آنها با جناح ابراهیم علیزاده تفاوت ماهوی ندارد، از یک جنس و خانواده است. انتقادهای آنها به نظام حاکم از پایه یکی است، و این اساس ناتوانی جناح چپ از نقد همه جانبه از جناح مقابل، از پراتیک سه دهه فعالیت این حزب با هر دو جناح آن است. کمونیسم در این جریان با فشار به جناح حزب کمونیست و تعمیق یک درجه نقد سطحی و نیم بند آنها به علیزاده، عروج نمیکند بلکه تنها و تنها با نقد عمیق طبقاتی، سیاسی و همه جنابه از زاویه طبقه کارگر و از زاویه منافع این طبقه به هر دو جناح و به کلیت پدیده ای که نام حزب کمونیست ایران و کومه له را یدک میکشد، میتواند عروج کند. بدون چنین پدیه ای و بدون چنین نقدی امید به چپ تر شدن نقد جناح هیئت اجرایی آب در هاون کوبیدن و توهمی عمیق و کشنده است.
تلاش برای به عقب انداختن کنگره در طول چند سال گذشته و امروز به بهانه وجود کرونا ، بهانه ایست برای در انتظار نگه داشتن جناح خود و به امید راضی کردن جناح رقیب در راستای تقسیم کرسی های کمیته مرکزی به صورت مساوی و یا شاید اتفاق اجتماعی – سیاسی عظیمی در این مدت در داخل ایران رخ دهد و فرجی یابد. اگر چنین نبود در طول این مدت طولانی جناح "چپ" فرصت کافی داشت، دهها قطعنامه و بیانه و قرار را در نقد ناسیونالیسم این جریان، در دفاع از انقلاب کارگری، در مورد تحولات ایران و تعیین اولویتهای خود به عنوان کمونیست، در روشن کردن افق کارگر و کمونیست و چگونگی دخالت در این دوره بحرانی به نفع تقویت کمونیست و ایجاد آمادگی برای انقلاب کارگری، در نقد جنبش ناسیونالیسم کرد و تعیین چهارچوب فعالیت کمونیستی خود در کردستان، در نقد پراتیک و سیاست حاکم بر حزب کمونیست ایران و دفاع از تاریخ گذشته این حزب و کومه له و در حقیقت نقد پایه ای گذشته خود به عنوان بخشی از این پدیده را آماده و به ارگانهای رهبری این حزب ببرد، میتوانست با چنین کاری و با چنین پالاتفرمهایی بند ناف خود را از چپ ملی کرد ببرد و با افتخار از کمونیسم دفاع کند. اما و همچنانکه گفتم این جناح اهل این کار نیست، به این کار و به چنین کمونیسمی تعلق ندارد و نمیتوان این انتظار را از او داشت.
ابراهیم علیزاده به عنوانی کسی که در صدر رهبری کومه له قرار دارد خط فکری خود را مشخص کرده است و سالها برایش تلاش کرده است، پلاتفرم مشخص خود را داراست و با گذشته کمونیستی کومه له و حزب کمونیست ایران تعین تکلیف و خداحافظی کرده است. او و همراهانش آنقدر در هدف خود مصمم هستند که از هیچ کاری در این راه ابایی ندارد و به هر قیمتی می خواهد موانع سر راه خود را بردارد و دست و پازدن های کمیته اجرایی و سرعت گیرهای ایجاد شده توسط کمیته اجرایی بر سر راه علیزاده از سر لجاجت نیز نمی تواند او را از تلاش خود باز دارد.
جناح علیزاده مرکب از ائتلافیست از افراد با دیدی متفاوت، به عنوان مثال نفرت جمال از حزب کمونیست ایران و یا عادل به شیوه ای دیگر، بیشتر اختلاف و جدال آدمها برای پست و موقعیت فردی و... است و هر کدام از این افراد سعی در جذب نیرو و تغییر توازن قوا به نفع خود خواهند کرد، اما آنچه که امروز این ائتلاف را یک دست نگه داشته است، نه اتوریته علیزاده بلکه وجود گرایش ناسیونالیستی و هدفی مشترک که آنهم ضدیت با کمونیسم است و همین اعتبار کافیست تا تمامی ناسیونالیست های درون تشکیلات و آنهایی که زمانی در کومه له فعالیت کرده بودند را حول و حوش نوستالژی کومه له کردستانی با ایدئولوژی کمونیزم ملی، گرد هم آورد.
یک دست کردن فونکسیونهای تشکیلاتی، بازجویی اعضا و مجبور کردنشان به پر کردن تعهد نامه و تواب سازی از سوی دبیرخانه کومه له، سانسور نوشته ها، مطالب و مصاحبه های تلویزیونی، تهدید، توبیخ، اخراج اعضای معترض و چپ، سازماندهی یک سری فالانژ و شرلاتان برای توهین و هتک حرمت منتقدین از درون تشکیلات از یک سو، دیپلماسی با احزاب ناسیونالیست کرد در منطقه، شرکت در جنبش همه با همی و سرنگونی جمهوری اسلامی و به امید سوار شدن بر سیر اتفاقات پیش رو از طریق همپیمانی با احزاب ناسیونالیست، همانند پ ک ک، اتحادیه میهنی و احزاب دمکرات کردستان و دو کومه له زحمتکشان و ...و تاکید و تکیه کردن بر اقشار متوسط و نادیده گرفتن طبقه کارگر در تحولات پیش رو،تغییر در ادبیات این حزب و شرکت فعال در جنبش ملی و سکوت چندین ساله در مقابل جنایتهای حکومت اقلیم و ناسیونالیسم کرد در منطقه،سکوت در مقابل کشتن زنان، سکوت در مقابل سرکوب و کشتار کارگران، سکوت در مقابل سرکوب اعتراضات و کشتار مردم معترض، سکوت در مقابل تحویل زندانیان سیاسی و کاسبکاران مرزی از جانب دولت اقلیم کردستان عراق به به رژیم جمهوری اسلامی به بهانه دیپلماسی، دفاع همیشگی از حاکمین بر کردستان عراق به بهانه مهمان بودن کومه له و دخالت نکردن در امورات اقلیم کردستان و دیگر احزاب از دیگر سو، تنها گوشه ای از تلاش های رهبری کومه له برای به سرانجام رساندن خط فکری خود و حضورش در جنبش ملی بوده است.
آنچه که مشخص است علارغم تاکید جناحی بر وجود اختلاف و انکار آن از سوی رقیب، جای تردید جدی است که این اختلافات منجر به انشعاب شود، چرا؟ تنها به این دلیل ساده که وجود انشعاب در صورت وجود دو خط متفاوت در یک حزب امکان پذیر است، دو خط که سیاست متفاوتی داشته باشند و خط همدیگر را نخوانند، نه اینکه به موازات هم حرکت کنند، چیزی که در این جریان شاهد آنیم. حتی اگر انشعابی هم صورت بگیرد مبانی جدی سیاسی و تعلق به دو جنبش سیاسی مختلف را ندارد. آنچه که مسلم است هیچ کدام از جناحین خط متفاوت آنچنانی با همدیگر ندارند و هردو بر حفظ یکپارچگی تشکیلات، برنامه حزب و مصوبات کنگره ها تفاهم دارند و ازهمه مهمتر اینکه هیچ کدام از جناح های موجود، طبقه کارگر و گذشته کمونیستی کومه له و حزب کمونیست ایران را نمایندگی نمی کنند.
جناح کمیته اجرایی اگر می خواهد توازن قوا را هم در داخل این حزببه نفع خود عوض کند، یا اگر بخواهد در بیرون از این جریان و درجامعه سمپاتی و اعتماد کارگر و کمونیست و جریانات کمونیستی را به خود جلب کند، باید در عمل نشان دهد که پرچم دیگری را جدا از پرچم رهبری کومه له برافراشته است و خطی متفاوت از خط کنونی کومه له جدید دارد، پرچمی که نشان دهد جنبش کارگری و کمونیستی مشغله اوست، انقلاب کارگری افق و آرمان و استراتژی او است. چنین کاری مقدور نیست جز با نقد صمیمانه و عمیق از گذشته خود به عنوان بخشی جدا ناپزیر از موجودیتی که کومه له و حزب کمونیست بعد از جدایی کمونیسم کارگری است.
جناح کمیته اجرایی در تمامی این سالها و تا همین الان نیز دنباله روی کمیته رهبری کومه له است، تصویب و تدقیق قطعنامه ها در کنگره ها با همکاری هر دو جناح صورت گرفته است، تمکین و سکوت در قبال پراکسیس و موضعگیرهای راست روانه کومه له تا به امروز، تقلیل مبارزات سیاسی طبقه کارگر به خواست معیشتی و جنبش مطالباتی و تکیه بر دیگر جنبش های موجود در جامعه به جای وصل کردن آن به جنبش کارگری، دنباله روی از این جنبشها به جای تشویق طبقه کارگر در رهبری کردن آن، این حزب را از یک حزب جدی سیاسی و رادیکال و پیشرو به یک حزب دنباله رو تقلیل داده است. اگر این دوستان منکر این ادعا هستند، باید در عمل آن را نشان دهند و با مراجعه و نقد تاریخ دگردیسی در تمامی این سالها و قبل از هر چیز از نقد خود شروع کرده تا نشان دهند که تا چه اندازه در دفاع از سوسیالیسم جدی هستند.
زمینه اختلافات درونی کومه له و حزب کمونیست ایران را در تمامی سالهای اخیر را می توان در جواب سوالات پیشروی این حزب در قبال طبقه کارگر و جنبش کارگری جستجو کرد. سوالاتی که هیچ گاه نتوانسته جواب خود را بیابند و هر بار که حزب بر اثر فشار اعضا در برابر آن قرار می گیرد از جواب عاجز می ماند وهر بار به انشعابی منجر می شود تا با ادغام در جنبش ملی و تکیه بر ناسیونالیسم در عدم یک جواب مارکسیستی، سعی شده است صورت مسئله را پاک کنند.
سیر دگردیسی در این حزب، رعد و برقی در آسمان بی ابر نیست که یک شبه پدیدار گردد، بنابرین ریشه آن را در تاریخ این جریان، که خود متاَثر از تاریخ خاورمیانه و جهان است، باید جستجو کرد. خود این حزب محصول چه شرایطی بود؟ چه گرایشاتی در تشکیل حزب دخیل بودند؟، چه اتفاقات سیاسی و اجتماعی چه در زمان تاسیس و بعدها در منطقه روی داد؟ و بلاخره چه موانعی بر سر راه اهداف حزب قرار گرفت؟ بی شک جواب هر کدام از این سوالات می تواند ما را به پاسخی دقیق تر نزدیک کند.
ما به عنوان یک مارکسیست و با تکیه به ماتریالیسم دیالتیک در بررسی زمینه های سیاسی و اجتماعی یک تحول تاریخی در جامعه، حزب و یا هر پدیده ای، ناگزیر هستیم که تمامی زمینه های مادی، ذهنی پدیده های دخیل در تحولات را به مثابه یک سلسه تغییرات زنجیره ای مورد بحث قرار دهیم، به این معنا که هر کدام از حلقه های این زنجیر تکمیل کننده بعدیست و با حذف و نادیده گرفتن حلقه ای در این زنجیر و یا تحریف بخشی از این تاریخ نمی توان به تحقیق جامع و جوابی درستی در این باره دست یافت.
اختلافات درون حزب کمونیست ایران نیز به مثابه یک پدیده ارگانیک، دارای زمینه های سیاسی، اجتماعیست و تاریخ مشخص خود را داراست و لذا رهبری جناح کمیته اجرایی اگر بخواهد قدمی در جواب دادن به معضلات پیش روی خود و حزبش بردارد، ناگزیر است که به ریشه ها و زمینه های پیدایش این اختلافات بپردازد، بدون ریشه یابی و مراجعه به تک به تک حلقه های این تاریخ نمی تواند نقدی دقیق، جدی و مارکسیستی را نه تنها رو به جامعه بلکه حتی رو به اعضا ارئه دهد و تمامی پلمیک های موجود در حد اختلافات شخصی و یا درون تشکیلاتی و یا پاره ای اختلافات تاکتیکی و کوچک باقی خواهد ماند.
مشکل این است که این جریان چنین نقدی ندارد، مشکل این است که این جریان چنین پرچمی ندارد و مشکل این است که این پدیده ها حتی در داخل کمیته اجرایی مورد سوال نیست، لذا از کس یا جریانی که سوالش را ندارد توقع جواب بی معنی است. اینکه چرا هر بار انشعابی از زاویه راست در این جریان اتفاق می افتد، اینکه چرا منشعبین از این حزب یکی از دیگری فالانژ تر، ضد کمونیست تربا هستند و با گذشته حزب کمونیست و کومه له دشمن تر هستند، از همه مهمتر دوست و یار حزب کمونیست و تشکیلات کردستانش، برای کسی سوال نیست. کسی سوال نمیکند که چرا تمام اهداف، سیاست، مشغله رهبری این جریان حول جامعه کردستان و آنهم جنبش ملی کرد میچرخد؟ کسی سوال نمیکند که انقلاب کارگری، انقلاب کمونیستی، اهداف کمونیستی، اتحاد کارگری در کل ایران، و چونگی تقویت کمونیسم کارگری در جنبش طبقه کارگر، تقویت گرایش کمونیستی این طبقه، تحزب آن، تقویت و قدرتمند کردن آن چرا از برنامه و پراتیک این حزب و تشکیلات کردستان آن رخت بر بسته است؟ چرا جنبش کردایتی عملا و در همه جا، دوستی با احزب ناسیونالیست و حمایت از آنها، برای این حزب و سازمان کردستانیش همه چیز است؟
نمی توان بدون مراجعه به کنگره دوم کومه له، کنگره موسس حزب کمونیست ایران، بررسی شرایط اوضاع و احوال سیاسی، جغرافیایی و اجتماعی ایران و منطقه و حتی جهانی در آن دوره، وضعیت طبقه کارگر، گرایشات موجود و شریک در تاسیس حزب، گرایشات غالب در دوره های مختلف، بررسی مارکسیسم انقلابی در یک دوره مشخص در مقابله با پوپولیسم موجود در این جریان، تقابلهای و مبارزات جدی و همه جنابه سیاسی، تئوریک، سبک کاری و حتی فرهنگی در آن دوره در چپ ایران و نقش اتحاد مبارزان کمونیست در آن دوره و در این جدالها، فراکسیون کمونیسم کارگری و یا ناسیونالیسم منزوی درون این حزب در آن دوره، به بررسی اختلافات کنونی و سیری که طی کرده اند و جایگاه آنها در کل این تقابلها و اینکه کجا ایستاده و امروز به کجا رسیده اند پرداخت.
نمی توان بدون مراجعه به تاریخ شکست سرمایه داری دولتی در شوروی و فرو ریختن بلوک شرق و دیوار برلین، تک قطبی شدن دنیا به رهبری بلوک پیروز در غرب و به رهبری آمریکا و قالب کردن شکست بلوک شرق به نام پایان کمونیسم، زمینه های این اختلافات را جستجو کرد. نمی توان بدون مراجعه به جنگ ارتجاعی ایران و عراق و عواقب آن، جنگ خلیج و عروج ناسیونالیسم کُرد در منطقه به جوابی درست دست یافت و تازه در آنصورت نیز نمی تواند بدون رجوع دوباره به نظریات زنده یاد منصور حکمت و فراکسیون کمونیسم کارگری در درون حزب کمونیست ایران و مراجعه به پلنوم شانزده هم حزب کمونیست ایران و کلی مباحثات جدی این دوره و خصوصا مباحثات شخص "حکمت" روی این مسائل به پاسخ دقیقی در این موارد دست یافت.
جناح کمیته اجرایی نه اینکه نداند، بلکه نمی خواهد به این تاریخ مراجعه کند، زیرا مراجعه به این تاریخ یعنی مراجعه دوباره به نظریات منصور حکمت، و رجوع به "حکمت" هم برای آنها و هم برای جناح رهبری کومه له عبور از خط قرمزهاست. این تاریخ، تاریخ تقابل همه آنها با تاریخ کمونیستی حزب کمونیست ایران و تقابل مشترک با خط مارکسیستی حکمت، این جناح در تمامی این سالها در تحریف تاریخ، در شیطان سازی از کمونیسم کارگری و "منصور حکمت" شانه به شانه رهبری کومه له آمده است، حتی نگاهی کوتاه به نوشته های اخیرشان این نکته را اثبات می کند که چطور قبل از هر بحثی، قسم نامه هایشان در ضدیت با کمونیسم کارگری نخ نماست.
این جناح نمی تواند نقدی از این گذشته داشته باشد، مگر اینکه قبلش خود را نقد کرده باشد و این به معنی قبول نظریات کمونیسم کارگری منصور حکمت است و در صورت قبول آن مورد غضب رهبری کومه له و ناسیونالیسم کُرد قرار خواهند گرفت و جایگایشان به لرزه خواهد افتاد و از اساس اعتبارشان در جنبش چپ ملی ایران و کردستان به زیر سوال خواهد رفت.
جناح کمیته اجرایی تا زمانی که ماندگاری خود و اردوگاهش را به ماندگاری در دامن ناسیونالیسم منطقه گره زده است، تا زمانی دست در جیب صاحبان سرمایه و ناسیونالیسم کرد در این منطقه دارد، تا زمانی که به جای نفوذ در طبقه کارگر، نمایندگی آن، تکیه به آن به عنوان نیروی محرکه هر تحول انقلابی و به عنوان نیروی انقلاب کارگری، اردوگاه را مرکز ثقل فعالیت خود و محور انقلاب قرارداده است و کعبه آمالش است، نمی تواند و جرات نخواهد کرد به ریشه ها دست بزند. بی شک بسیار بجاست اگر بگوییم که "حزب کمونیست ایران، حزب طبقه کارگر بود، اما به جای طبقه کارگر توسط ناسیونالیسم، گرایشات رفرمیستی، کمونیسم ملی وسوسیال دمکراسی فتح گردید".( اشاره به سخنان زنده یاد رفیق صدیق کمانگر)
آنچه که مشخص است جامعه ایران به سوی پولاریزاسیون در حال حرکت است و هر کدام از نیروهای موجود سعی بر تقویت صفوف خود از طریق آلترناتیو خود را دارند، طبقه کارگر کمونیست و پیشرو نیز اگر می خواهد در آینده ایران نقش اساسی ایجاد کند، ضمن ارائه آلترناتیو سوسیالیستی خود، باید با گرایشات و احزاب بورژوایی، حتی با آنهایی که به نام مارکسیسم و کارگر حرف میزنند و جنبشهای بورژوایی را پیش میبرند و نمایندگی میکنند، تعیین تکلیف کند. گرایش کمونیستی در طبقه کارگر و احزاب کارگری کمونیستی نیز باید روی پای خود و تمام قد برای انسجام صفوف خود، آمادگی کل طبقه کارگر و بهبود موقعیت خود در این طبقه تلاش کنند. کمونیستهای طبقه کارگر باید با تمامی گرایشات موجود چه در درون طبقه کارگر و چه در سطح سراسری تعین تکلیف کرده و صفوف خود را از صفوف تمامی احزاب ضد کارگر جدا کند. بی شک حزب کمونیست ایران و یا هر حزب کمونیست دیگری که بخواهد در رهبری طبقه کارگر ایران نقشی ایفا کند، ضمن نقد بی رحمانه از گرایشات ناسیونالیستی درون خود و دیگر احزاب ناسیونالیست کردی، پان ایرانی و پرو غرب، باید انحرافات درون خود را نیز بی رحمانه مورد نقد قراردهد. این جریان تنها در صورت جواب دادن به دلایل ناکامی های خود در رهبری طبقه کارگرست که می تواند از زیر هژمونی ناسیونالیسم کُرد و رهبری کومه له جدید و ناسیونالیسم چپ خلاصی یابد تا از جناح چپ درون حزبش به حزب چپ جامعه تغییر مکان دهد و بتواند نه تنها در درون، بلکه در درون طبقه کارگر ایران نیز به دور خود نیرو جمع کند.
واقعیت این است در چنین دورانی که جامعه تحولات جدی را از سر میگذراند و پلاریزاسیونی در سیاست ایران و در جامعه در حال انجام است، احزب ناسیونال چپ، احزاب ملی و خرده بورژوایی و بورژوایی که به نام کارگر و با قسم خوردن به کمونیسم به چشم کارگر خاک میپاشند هم ناچارند با زبان روشن و جهت و سیاست شفاف حرف بزنند، ناچارند بارقه های چپ را از خود بتکانند، نا چارند به هم جنبشی های خود نزدیک شوند تا نقشی ایفا کنند. تحولات در حزب کمونیست ایران و کومه له در این دوره و خانه تکانی از هر آنچه آثار گذشه کمونیستی این جریان است از روی نیازی است که چپ ملی حاکم بر کل این پدیده احساس میکند. این حقیقت عینا در حزب کمونیست کارگری به رهبری "حمید تقوایی" هم درجریان است. یکی شتابان خود را به هم جنبشی های خود در جنبش ناسیونالیسم کرد نزدیک میکند و دیگر به جنبش ناسیونالیسم ایرانی پرو غرب.
اگرچه این نقد در واقع رو به جناح چپ حزب کمونیست ایران است، اما به نحوی رو به تمامی احزاب چپ موجودیست که هر کدام به نوعی دچار انحرافات فکری و سیاسی شده اند و تلاششان بر اینست که با آویزان شدن به کومه له در درون جامعه کردستان و یا جنبش سرنگونی طلبی، جنبش نه به جمهوری اسلامی و جنبش همه با همی با دیگر احزاب بورژوایی و ضد کارگری اپوزیسیون موجود، به اعتباری دست یابند، آن دسته از احزاب چپ که نام کمونیسم را به دنبال خود یدک می کشند و سعی دارند جنبش کمونیسم کارگری را به بیراهه ببرند.
۳۱ مارس ۲۰۲۱