مجلس سنای آمریکا با پایان رسیدگی به دومین پرونده استیضاح دونالد ترامپ، او را از اتهام «تحریک به شورش علیه نمادهای دمكراسی» تبرئه کرد. ترامپ در واکنش به تبرئه خود در مجلس سنا از این رای استقبال کرد و وعده داد که به دفاع از «عظمت آمریکا» ادامه خواهد داد.
واقعیت اینست كه هیٸت حاكمه آمریكا با سیاست یكی به نعل و یكی به میخ به منظور «پایان دادن به دودستگی» و كاهش شكاف در حاكمیت و فیصله دادن هرچه زودتر به این مخمصه، عجالتا ترامپ را تبرٸه كرد و خاكستری بر روی این آتش ریخت! هم حزب جمهوریخواهان و هم حزب دمكرات، به نفعشان بود كه برای ممانعت از فشار و ساكت كردن مقطعی تودههای مردم، تا اطلاع ثانوی به رقابت با هم بر سر صندلی قدرت پرهیز كنند و تصویر یكدستی از دولت جدید و حاكمیت سیاسی را به نمایش بگذارند. گرچه رای به تبرٸه ترامپ در كوتاهمدت به مخمصهای نفسگیر در هیٸت حاكمه آمریكا پایان داد اما شرایط حاكی از آن است كه هیچ تضمینی نیست که این غده بدخیم یا بازماندهای از آن دوباره از درون ساختار حاكمیت سر بر نیاورد و شکاف به وجود آمده را هرچه عمیقتر نسازد. از این نقطهنظر، كاملا معلوم بود که طلوع رئیسجمهوری که در غیاب چپ و با تكیه بر نیروی راست افراطی به قدرت رسید و از نوازش «شیرین» دمکراسی پارلمانی محروم شد، غروب «آرام» و «سنتی» هم نخواهد داشت.
ثانیا، مشكل بنیادی بر سر بود و نبود شخص ترامپ نیست. ترامپ در میان هیٸت حاكمه آمریكا، نماینده جناحی از بورژوازی افراطی و عقبمانده است كه اساسا به دلیل ناتوانی و بنبست سیاسی دو حزب اصلی و نمایندگان منافع طبقهاش در پارلمان، در مقابل «خطر» عروج چپ در صحنه سیاست مجبور به «ساختارشكنی» شد و با پرچم بازگرداندن اعتماد به نفس به «سفید آمریكایی» و «Redneck» مسیحی و ضد كمونیست، پا به میدان سیاست گذاشت. هدف ترامپ حالیكردن هر دو حزب و نمایندگان بورژوازی آمریكا به این نكته خطیر و مهم بود كه اعتماد به احزاب سنتی در جامعه آمریكا رو به فروپاشی است و شرایط در پایین جامعه برای عبور از خط قرمزهای حاكمیت مهیاست؛ بنابراین راهی جز توسل به درجهای از ساختارشكنی با پرچم راست افراطی نداشت. از تغییر جغرافیای پایتخت اسراٸیل و «معامله قرن» پیرامون مسٸله فلسطین تا برخورد ارتجاعی «محلی و ملی» به بحران جهانی كرونا و تقابل با سازمان بهداشت جهانی و تا حمله طرفدارانش به كنگره آمریكا پس از شكست در انتخابات، همه و همه در راستای تفهیم «خطر» فشار پایین به هیٸت حاكمه آمریكا بود.
«حمله به نمادهای دمكراسی» با پرچم راست افراطی بیش از آنكه نشان «دوراندیشی» ترامپ و قدرت بازوی طرفدارانش باشد، علامت این حقیقت بود كه مقابله با موانع ایمنسازی رهبری بورژوازی در آمریكا، بیش از این نه توسط انتخابات و بازیهای پارلمانی و قانونی و فسفس كردن احزاب سنتی حاكم، بلكه ادامه هژمونی سیاسی و «اعتبار» این طبقه جز به زور قلدری در سیاست داخلی و گردنكشی در سیاست بینالمللی ممكن نیست. ترامپ به خوبی میداند كه فشار پایین كماكان میتواند بالا را بر سرشان خراب كند. میفهمد كه باید با پرچم راست، تفریط كرد تا پایین را به درجاتی كنترل كرد. در غیر این صورت «زیادهخواهی» لشكر محرومان از پایین با پرچم چپ برای حل تناقضات كاپیتالیسم و اقتصاد بحرانی آن، روبنای حاكمیت سیاسی بورژوازی را دگرگون میكند.
نهایتا، انعكاس تبرٸه ترامپ در جامعه آمریكا و نزد افكار عمومی در جهان مانند یك تیغ دو لبه عمل میكند. از یك طرف ریاكاری و تابلوی «عبور ممنوع» دمكراسی پارلمانی از خط قرمزهایش را به طور ملموسی به نمایش گذاشت؛ و از سوی دیگر، شكل متفاوتی از دخالت سیاسی و ابراز وجود به طور غیرمستقیم را «مجاز» اعلام كرده است! این پیامدهای میراث تبرٸه ترامپ برای «دمكراسی غربی» و كل هیٸت حاكمه آمریكاست. سیر عبور از خیمهشببازی دمكراسی پارلمانی از آمریكا تا اروپا در جریان است. مردم چارهای جز دستبردن مستقیم به قدرت خود، به تشكل و احزاب و ابزار خود، برای پایاندادن به مصاٸب گریبانگیر خود در جامعه آمریكا و جهان سرمایهداری ندارند. هر دو حزب پارلمانی در آمریكا پس از فاجعه عروج و افول ترامپ، تاریخ مصرفشان به سر رسیده است و بیش از این قادر به حفظ انسجام و اعتماد در مقابل توده مردم عاصی نیستند.
معضل اساسی هیٸت حاكمه آمریكا، جامعه از هم گسیختهای است كه از بالا تا پایین دچار شكاف و بحران سیاسی شده است. مشكل بنبست «دمكراسی بازار» و احزاب سنتی و «سانتر» در پاسخ به مسٸله امنیت و رفاه و توقعات فروكوفته میلیونها انسان در جامعه آمریكاست. شعلههای خشم و اعتراض به نژادپرستی سیستماتیک، به تبعیض و فقر، بیاعتمادی وسیع به ساختار سنتی و حاکم در آمریكا را نمیتوان در چهارچوب استیضاح یا تبرٸه ترامپ كنترل کرد. از این نقطهنظر، هر دو حزب در روندهای آتی و در پیچ تقابل با عروج چپ و طبقهكارگر در جامعه آمریكا، تردیدی در بازنگاهداشتن و شلكردن قلاده نیروهای ترامپیست و راست افراطی ندارند. حزب دمكرات و لبخندهای بایدن قادر نیست پاسخگوی مسائل و معضلات هیٸت حاكمه امریکا در جامعهای باشد كه سیاست، همگانی شده است و كنترل آن از دست دمكراسی پارلمانی در رفته است. امروز بیش از همیشه جامعه آمریكا و جنبش عدالتخواهانه عظیمی كه در اعماق آن جریان دارد، میتواند با عروج احزاب نوین چپ، با عروج گرایش رادیكال سوسیالیستی طبقه كارگر، سرآغاز یك تحول بنیادی در آمریكا و به این اعتبار در جهان، برای جارو كردن كل روبنای سیاسی حاكم باشد.