(گفتگویی رادیو “پیشه نگ” با خسرو سایه)
توضیح کمونیست ماهانه: این مصاحبه مدتی قبل و در دل اعتراضات کارگران و مردم زحمتکش در کردستان عراق علیه حاکمان بر اقلیم کردسان با خسرو سایه از کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری کردستان انجام گفته است. این اعتراضات با حمله حاکمان بر اقلیم کردستان فروکش کرد. بحث خسرو سایه شامل مسائل قابل توجه ای است که مستقل از اینکه مربوط به اتفاقات کردستان عراق است، برای کمونیستها در ایران و خصوصا کردستان ایران ارزشمند است. اصل مصاحبه به زبان کردی است و ترجمه آن به زبان فارسی را که رفیق فرزاد نازاری زحمت آنرا کشیده است، اینجا و در کمونیست درج کرده ایم.
بنار مصطفی: خوشحالم که در برنامه ای دیگر حضور به هم میرسانیم و در یکی دیگر از سری گفتگوهای زنده رادیو “پیشه نگ” این بار از رفیق خسرو سایه دعوت کردهایم که درباره تظاهراتهایی که در روزهای اخیر در برخی از شهرها و شهرستانهای کردستان عراق به وقوع پیوسته است گفتگویی داشته باشیم و مشخصا به این سوال جواب بدهیم که در این موقعیت چه باید کرد.
رفیق خسرو، اگر به رویدادهای کنونی نظری دوباره داشته باشیم، ابتدائاً با این خبر روبرو می شویم که کانال تلویزیونی اِن. آر. تی. از طرف نیروهای امنیتی دولت اقلیم بسته شده است و همچنین شنیدیم که در برخی از شهرها و شهرستانها، همچون سید صادق، رانیه، پیره مگنون، چمچمال - و اخیرا هم دهوک - اعتراضاتی شروع شده است. و در چندین منطقه به دفاتر احزاب حاکم حمله شده و به آتش کشیده شدهاند و حتی به بعضی از مراکز و دستگاههای حکومتی هم حمله شده است. مجموعه این رویدادها و مشاهده آنها، چه چیزی را به اطلاع ما می رساند؟ در کردستان چه خبر است و چه اتفاقی افتاده است؟
خسرو سایه: بله، مجموعه این رویدادها نشان می دهد که حکومت و صاحبان قدرت به مرحله و دورهای از حمله و سرکوب همهجانبه وارد شدهاند. مسدود کردن کانال خبری اِن. آر. تی.، حمله و سرکوب تضاهراتها، شلیک گلوله و حتی کشتن یک جوان در چمچمال و استفاده گسترده از گاز اشک آور و به میدان آوردن نیروهای ضربت و ضد ترور، نمایانگر روی آوردن حاکمین به دورهای از سرکوبِ عریان است تا از این طریق بتوانند پایههای حکومت خود را حفظ کنند و مردم را وادار به بازگشت به خانههایشان بکنند. از طرفی دیگر، مردم، همانطور که شما اشاره کردید به خیابانها ریختهاند . شهرها خروشیدهاند و این نشانهای از یک دوره از نبرد طبقاتی بین کارگران و زحمتکشان و مردم ناراضی در شهرهای کردستان علیه حاکمیتی است که سی سال در زیر سایه آن زندگیای مملو از سرکوب و فقر و نداری و شکاف طبقاتی را تجربه کردهاند و محکوم به یک زندگی بخور و نمیر گشتهاند. به این خاطر علائم کنونی نشانهای از یک دورهی تازه است و این اعتراضات و عکسالعمل حاکمیت در برابر آن به ما نشان میدهد که خواست کنار زدن این حاکمیت، اگر قبلا امید و آرزوی قلبی مردم بوده است، امروز تبدیل به اولین خواست عملی و سرنگونی طلبانهی آنها شده است. در حقیقت از یک خواست قلبی به یک خواست عملی تبدیل گشته است.
این برای ما ثابت میکند که حاکمیت دیگر توانایی اداره کردن جامعه را ندارد و مردم هم دیگر توانایی تحمل زندگی تحت این حاکمیت را ندارند. با این وصف می خواهم بگویم که بحران سیاسی در اقلیم کردستان همچون روبنایی از بحران اقتصادی و کشمکش در میان احزاب حاکم، در نتیجه این اعتراضات بیشتر دهن باز کرده و عمیقتر شده است. در حقیقت به میدان آمدن مردم به این شیوه، و عزم آنها برای کوتاه کردن دست حکومت در شهرها و شهرستانها، حاکی از روبرو شدن مردم با حاکمیت است و نشان می دهد که حاکمیت مانند گذشته قادر به ادامه حکومت نیست، قادر به پاسخگویی به مسائل و نیازهای مردم نیست. دیدار حزب دمکرات کردستان عراق ( پارتی) از سلیمانیه، جلسه حزب گوران ( تغییر) با اتحاد میهنی و جلسه حزب تغییر با پارتی؛ همهی اینها نشان دهنده آن است که بار اینها رو به کج شدن است و توازن قوا به نفع این حقیقت عوض شده است که مردم خواستِ کنار زدن این حکومت را عملی کنند. به نظر من این رویدادها، چه مسدود کردن ان. آر. تی. و چه کشتن و سرکوب و ارعاب و تعقیب مردم و کِشاندن نیروهای سرکوب به شهرها و انداختن آنها به جان مردم و از طرف دیگر، دست بکار شدن مردم برای حمله به دستگاههای حکومتی و دفاتر احزاب حاکم و احزاب دخیل در بالماسکه دمکراسی در کردستان و سوزاندن و تخته کردن این مراکز و دفاتر، به ما خاطرنشان می کند که واقعیت و شرایط کنونی اقلیم کردستان و نبرد طبقاتی به دگرگونی سیاسی عمیقی منجر شده است، که اگر به شیوهای هدفدار و انقلابی سازماندهی گردد و قدم به قدم به طرف آرمانهایش هدایت شود، به اعتقاد من میتواند به سود مردم و به سود تضمین آیندهای درخشان و مرفه برای مردم به سرانجام برسد.
بنار مصطفی: در باره هر دو مورد و چشم انداز، خاصاً در باره مردم و حاکمیت سوالهای دیگری خواهم داشت و از شما خواهم خواست که بیشتر آن را بشکافید. اما میخواهم این را بپرسم که پارهای از حاکمین اینگونه وانمود میکنند که همراه و پشتیبان خواستههای مردم هستند و حتی با وجود اینکه دارای مقامهای بالایی در صفوف احزاب تشکیل دهنده حکومت هستند و از اعضای پارلمان احزاب حاکم هستند، به صفوف تظاهراتها ملحق میشوند و ادعای حمایت از خواستههای مردم را دارند و حتی در برابر مسدود کردن کانال ان. آر. تی. و مخالفت با آن عدهای از احزاب حاکم و رهبران اتحادیه میهنی میایستند و این بحث را مطرح کردهاند که آنها طرفدار آزادی بیان هستند و موافق بستن کانال ان. آر. تی. نیستند؛ این بیانگر چه افقی می تواند باشد؟
خسرو سایه: زمانی که هر حکومتی دچار بحران سیاسی میشود و در برابر مردم قرار میگیرد، به نظر من به دو طریق با این چالش برخورد میکند. این درباره هر سرکوبگر، هر دیکتاتوری و حتی هر حکومت پارلمانیای صدق میکند. ما در دوران حکومت عادل عبدالمهدی هم این حرفها را شنیدهایم و حتی کاظمی هم این ادعا را دارد که با مردم همراه است. این ها هم تافتههای جدا بافته ای از آن سرمایه دارهایی که مردم را غارت کرده و آنها را محتاج نان شب نمودهاند، نیستند. اینها دروغ میگویند. حقیقتاً اگر اینها در این کار سهیم نبوده و دست نداشهاند پس این کارها توسط چه کسی صورت گرفته است؟ چه کسی به جان احزاب میافتد؟ چه کسی مردم را سرکوب میکند و به آنها شلیک میکند؟ معلوم است که این کارها برای گول زدن و خاک پاشیدن به چشم مردم است. سرکوب حلقه اول است و مکملِ این حلقه، دروغ گفتن به مردم است. و اِلا معلوم است که آنها ان. آر. تی. را به آتش میکشند و به هر صدایی که قصد پیش بردن مشعل این خیزش و مبارزهی به هم تنیده توده مردم را داشته باشد، یورش میبرند. چون این را به ضرر خود میدانند. سیاست و تاکتیک آنها این است که در بین مردم شکاف ایجاد کنند و کانالهایی که ارتباط گیری مردم را به اطلاع عموم میرساند را مسدود کنند و مانع از ابراز همفکری و پشتیبانی مردم از همدیگر در شهرهای دیگر از این طریق شوند. این هدف واقعی اینهاست. اگر مدعی دفاع از مردم هستند، و به راستی پشتیبان خواسته های مردم، خواست مردم کنار رفتن اینهاست. مردم اعلام کرده اند که حکومت اینها باید به پایان برسد. اگر شما قصد دفاع از خواست مردم را دارید، تشریف ببرید و حاکمیت را رها کنید. تا هیچ خونی نریزد، تا هیچ جوانی قربانی نگردد، تا هیچ کسی زخمی نشود و هیچ پیشمرگ و تفنگچی امنیتیای هم مورد هجوم و سنگ باران مردمِ به پاخواسته قرار نگیرد. اگر راست میگویید حکومت را به دست نمایندگان مردم بدهید. اجازه بدهید که بانگ آزادی شنیده شود، تا مردم بتوانند آینده خود را خودشان رقم بزنند. شاید مردم در دورهای به شما رای داده باشند، اما امروز تصمیم دیگری گرفتهاند، آرای خود را پس گرفتهاند و در برابر شما قرار گرفتهاند و مصمماند که این حاکمیت را به زیر بکشند. مردم به این مرحله از آگاهی رسیدهاند که شکاف طبقاتی، تفاوت میان طبقه حاکم و صاحبان بنگاهها و مسئولین و خانوادههای حکام و احزاب را میبینند. یک فقر بزرگ را میبینند، بیحرمتی و تحقیر را میبیند. به این خاطر محق هستند اراده خودشان را به میدان بیاورند.
اگر شما هم خواهانید که، به آرامی و بدون خشونت، به شیوه ای متمدنانه - همانطور که خودتان میگویید تظاهرات متمدنانه باشد - و به نظر من اگر شما صالح هستید و کمترین ارزشی برای مردم کردستان قائلید، باید بروید و گورتان را گم کنید و حاکمیت را به مردم واگذار کنید. و مردم آنقدر توانایی و خبرگی دارند که قادر هستند حاکمیت و سیستمی را برپا کنند که صد برابر از حاکمیت شما بهتر باشد و رفاه و آزادی و آسایش را به ارمغان بیاورد. در واقع آنها دروغ می گویند؛ با یک دست می خواهند سرکوب کنند و با یک دست ادعای آزادی کنند و سر مردم را شیره بمالند.
این آن واقعیت را به اثبات میرساند که مردم در برابر حاکمیت قرار گرفتهاند و حاکمیت هم به هر طناب پوسیدهای چنگ میزند که خود را از این پیچِ تند، از این بحران سیاسی و از گردابی که در آن گرفتار است، بیرون بکشد. به این خاطر به نظر من این فرمایشات از جانب آنها، چه عضو پارلمانی که میآید و ادعای در کنار مردم بودن را میکند، و چه هر کس دیگری از این جنس، هدفش این است که مردم را دوباره به زیر سایه شعارِ رنگ و رو رفتهی انتخابات و کشیدن مردم به بالماسکه پارلمان و سیستمی که موجود است بکشاند. سرچشمهی این موقعیتی که الان مردم در آن دست و پا می زنند، فقط حکومت و احزاب نیستند؛ پارلمان هم هست. پارلمان بخشی جدا نشدنی از کل سیستم اداری و حکمرانی احزاب بورژوایی و ناسیونالیسم کُرد است، که پس از سی سال زندگی مردم را به این روز انداختهاست. و به راستی نباید مردم کارگر و زحمتکش، برای کنار زدن شرکتها و کمپانیهای پارتی و اتحادیه میهنی بجنگند، اما زیر بغل کمپانیها و شرکتهای «نوههای تازه به دوران رسیده» و «مجتمع» و اشخاصی که از اعضای پارلمان هستند را بگیرند. قرار نیست که مردم برای سی سال دیگر، اینبار زحمت و بیکاری و محنت را دوباره از طریق اینها هم تجربه کنند تا به این قناعت برسند و هوشیار گردند که سیستم پارلمانی سیستمی در راستای منافع آنها نیست. مردم هر چهار سال به اینها رای میدهد و اینها به اسم مردم میروند و قانون چند همسری را تصویب میکنند، قوانین تسهیل سود آوری و خصوصی سازی را تصویب میکنند، سیاست ریاضت اقتصادی و کاهش دستمزد و مستمری مردم را به پیش میبرند. این قوانین که توسط مردم تصویب نشدهاند!
به این خاطر اینها قصد دارند از این راه دل مردم را بدست بیاورند و خود را همچون بدیلی به مردم بشناسانند و بتوانند بر موج نارضایتی مردم و خواست حق طلبانه آنها سوار بشوند، تا این سیستم بتواند دوباره بازسازی شود و بازتولید گردد. بدون شک این به ضرر مردم است. مردم باید متوجه باشد که در هفدهم شوبات (فوریه) جنبش تغییر به کجا منجر شد؛ در نهایت به یکی از ستونهای این حاکمیت تبدیل گردید که در پارلمان حقوق مردم را پرداخت نمیکند، دستمزد مردم را قطع میکند و کاهش میدهد، از حقوق بازنشستگان میزند، و یا از حقوق ناچیز افراد نیازمند به کمکهای ویژه ارتزاق میکند. یا داروهای تاریخ گذشته به مردم میفروشد. در نهایت مردم نباید این سناریو را تکرار و قبول کنند. نباید مردم این سناریو را هر چند سال یکبار تکرار کنند، جناحی از نظام را به زمین بزند و جناح دیگر را بر دوش خود سوار کنند و تسلیم آن شوند. به نظر من این خطری است که باید صفوف مردم را از آن جدا کرد. مردم نباید این فرمایشات را باور کنند.
بنار مصطفی: فکر میکنید که نارضایتیهای کنونی اینبار در برابر همه احزابی است که در حکومت و در پارلمان هستند، حتی آنهایی که از خود به عنوان اپوزسیون نام میبرند؟ میبینید که حتی بخشی از اینها هم مورد حمله مردم قرار گرفتهاند. زمانی که میگویند ”همه شما دزد هستید” یا شعارهایی داده میشود علیه همه این احزاب؛ آیا می توانیم بگوییم، حال مردم می توانند با نگاه روشنتری ببیند که این احزاب هم، که از خود به اسم اپوزسیون نام میبرند، بخشی از این حاکمیت و شریک آن هستند؟
خسرو سایه: یقیناً. چیزی که شما به آن اشاره دارید و موردی که مردم تلاش کردهاند به مراکز تمام احزاب حاکم و آنهایی هم که در سیستم سیاسی اقلیم کردستان به اسم دمکراسی و پارلمان کارتونی از آنها یاد میشود، حمله کنند، تشخیصی درست است از جانب توده مردم معترض و بپاخواسته. به اعتقاد من این هُشیاری سابقه خود را دارد. ما نباید فراموش کنیم که چند سال پیش هم مردم معترض و بپاخواسته شهر کلار همه اینها را، به صورت سمبلیک در درون تابوت ریختند و عکس تمام احزاب را بر روی بشکه های نفت چسباندند. این شواهد، به این دلیل است که مردم به این آگاهی رسیدهاند که همه اینها شریک و باعث و بانی آوردن این بلا بر سر مردم هستند. از حزب تغییر، از جامعه اسلامی، از اتحاد نوین. همه اینها در خلق این وضعیت شریک هستند. بحث این را می کنند که این تجربهی مردم کردستان است و باید از آن محافظت کرد و از این حرفها. اما مردم واقفاند که در زیر سایه اینها صاحب هیچ منفعتی نمیگردند و هیچ دستاوردی به غیر از بیکاری و فقر و نداری نخواهند داشت. اما باید یک مسئله هم در این باره روشن گردد. مردم باید بدانند اینکه تشخیص درستی داده اند، و انگشت اشاره را به طرف مسببین و کسانی که مردم را گرسنه و فقیر کردهاند نشانه رفتهاند و به درستی به تفاوت بین خود و طبقه حاکم، چه در اپوزسیون و چه در حکومت، اشاره کردهاند، و اینکه شکاف طبقاتی بین خود و این احزاب را احساس می کنند، اما این سوای اینکه امتیازی لازم و ضروری است ولی هنوز کافی نیست. باید این سوال را پرسید: اینها "طفل در دامن" کدام جنبش هستند؟ به این معنی اینها، کودک دست پرورده طبقه سرمایهدار و ثروتمندان و احزاب ناسیونالیست کرد هستند. مردم باید متوجه باشند که سرتاپای این سیستم، با برنامه حزب تغییر، با برنامه جماعت اسلامی، با برنامه نوه نوین، با برنامه اتحادیه میهنی و پارتی؛ همه جملگی جنبشی را برپا کردهاند و حاکمیت و سیستمی را بر سر کار آوردهاند که محصول جنبش کُردایتی است. یعنی محصول جنبشی است که طبقه حاکم به اسم کردایتی و به اسم اکثریت مردم، می خواهند سوار شعور و آگاهی مردم بشوند برای پیشبرد منافع خویش. حتی اینها ادعا می کنند که کردها همه برادرند، کردها همه باید با هم گذشت داشته باشند، کردها همه باید شریک غم و غصه همدیگر باشند. آیا واقعا کردها با هم برادر هستند؟ آیا مسعود بارزانی می تواند شریک غم کارگر و زحمتکش و مادران و پدرانی باشد که کودکان بیمار و معلول دارند؟ آیا با هم برابر هستند؟ آیا منافعشان یکی است؟ آیا جنبش کردایتی قادر است آن مرزهای خلق شده دست خود، که امروز مردم به وجود آنها پی برده اند را پاک کند؟ حاکمیتی که در طول سی سال قادر به تامین نان و آب و برق و کار برای مردم نبوده است، توان بوجود آوردن چه حس برادریای در میان مردم را میتواند داشته باشد؟ چه گذشتی داشته باشد؟ آیا جنبشی که "سردشت عثمان"ها را می رباید و مردم گرسنه و ناراضی را ترور و سرکوب می کند، می تواند حقیقتا گذشت داشته باشد؟ در حقیقت اینها چقدر از ثروت و دارایی خود دست کشیده اند تا بتوانند زندگی و امید مردم را تامین کنند؟ چه وقت گذشت داشتهاند و زندگی فرعونی خود را به سطح زندگی یک انسان کارگر و زحمتکش آورده اند که ناچار است در چاله میدانها و خیابانها به دنبال تامین زندگی خود باشند؟ این فرمایشات آنها بدون شک شرم آور است. بنابراین اعتقاد دارم این مسئله که مردم به آگاهی و هُشیاری رسیده و انگشت اتهام را به طرف این احزاب نشانه میروند، باید به این باور برسند که اینها اطفال پرورش یافته دامن طبقه سرمایهدار و جنبش کردایتی هستند. به این خاطر هرگونه توهم و هرگونه برگشت به طرف ناسیونالیسم و به طرف آن احزابی که از ناسیونالیسم دفاع میکنند به معنای از ریل خارج کردن و تسلیم کردن مبارزه و نبرد و نارضایتیهای مردم است. باید این پروسه را به انتها رساند، باید این حلقه را بست. مردم همراه با اینکه انگشت حقیقت را به طرف مجرمین نشانه میروند، باید این را هم درک کند و برای یک آگاهی و هُشیاری طبقاتی خیز بردارند. باید بدانند که جنبش آزادیخواهی و عدالتخواهیِ مردم کارگر و زحمتکش با جنبش ناسیونالیسم و کردایتی متحقق نمیگردد. سی سال است این حقیقت آشکار شده است . به غیر از اینکه تبدیل به مزدور دوَل منطقه شوند و نیروی پیشمرگ را در خدمت آمریکا و ترکیه و ایران و عراق قرار دهند و از این راه کسب درآمد کنند، کار دیگر از اینها ساخته نیست. اینها تنها چشم براه منافع خود هستند و برای کسب مقام و انباشت ثروت، غیر از شرکتها و کمپانیهایی که برای غارت کار و ثروت مردم کارگر و زحمتکش احداث کردهاند، هیچ راه دیگری متصور نیستند. مردم - که به درستی به خطاکاران اشاره میکنند - دیگر نباید به هیچ صورتی، به هیچ حزبی و هچ نمایندهای اعتماد کنند و باید به این حقیقت هم برسند که رهایی نه فقط از این احزاب بلکه رهایی از ایدئولوژی و باور ناسیونالیسم کرد و طبقه بورژوازی کرد امکانپذیر است. اینها سی سال است قدرت دارند و رنج و محنت تولید میکنند، به اندازه حکومت بعث عمر کردهاند. به این خاطر دیگر باید از فرهنگ اینها، از ادب اینها، از سیاست اینها، از روش جنگ مسلحانه اینها و از تاریخ اینها تماما خود را رها کنند و تاریخی دیگر، فرهنگی دیگر، ایدئولوژی و باوری دیگر را پیدا کنند، که باور انسانی، باور آزادیخواهی، باوری که برابری و عدالت اجتماعی را تامین کند را بسازند. این زمانی ممکن است که مردم کارگر و زحمتکش صف خود را از صف جنبش کردایتی جدا کند و وقتی که نماینده پارلمانی خواست پای آنها را دوباره به داخل این سیستم بکشد، بدانند که آنها را به بازی گرفته است. بدانند که به آنها خیانت میکنند. اینها می خواهند رنج و عذاب مردم را تبدیل به ورقی برای بازی با حاکمیت کنند، تا بتوانند دوباره ناسیونالیسم را رونق دهند و خودشان در آن، جاه و مقام بهتری داشته باشند. به باور من این حقیقتِ همه این رویدادهاست، این آن درجه از آگاهیای است که مردم باید به آن برسند.
بنار مصطفی: رفیق خسرو، امروز پیام رفیق عثمان حاجی مارف دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری کردستان در این باره پخش شد و ایشان فراخوان داده بود که مردم خود را سازمان بدهند. قبل از اینکه چگونگی این سازمان یافتگی را روشن کنیم و بشکافیم و هدف آن را بررسی کنیم، دوست داشتم که یکی از آن سوالاتی که از رفیق عثمان شده بود را هم اینجا از شما بپرسم. شهروندی از رفیق عثمان سوال کرده بود که آیا حزب خود شما می خواهد که بجای اتحادیه میهنی و پارتی و حزب تغییر قدرت را بدست بگیرد؟
خسرو سایه: باید از قبل این سوال را کرد که ما چه کسانی هستیم؟ ما و تاریخ پیدایشمان نشان میدهد که ما بخش و قسمتی از نه تنها احزاب صاحب قدرت نبودهایم، بلکه جزئی از همان پدیده که اینها به آن آزمون کُردایتی میگویند هم نبودهایم. در سالهای اوایل قیام که ما شوراها را برپا کردیم و اعلام کردیم که این احزاب ( احزاب ناسیونالیستی) شما را به این روز خواهند انداخت! از نان و کار و آزادی و شوراهای مردم حرف میزدیم، از اداره شورایی حرف میزدیم، بحث حاکمیت شورایی را میکردیم، پس معلوم است این حاکمیت حزب ما نیست. حاکمیت همه مردم یعنی اینکه ما هم مانند بخشی از آن مردم تلاش میکنیم و شریک میشویم که تامین کننده منافع و خواستههای مردم باشیم. آنها بودند که اعلام کردند که شما بعثی هستید و شما اغتشاشگر هستید. آنها هستند، که الان نیروهای ضربت و ضد ترور را به خیابانها میفرستند و به جان مردم و تظاهرات کنندگان میاندازند. این همان نیرویی بود که قبل از شهر "سید صادق" این بلا را بر سر ما آورد، حمله به شوراها را سازملن دادند، نیروهای بسیجی و مسلح جبهه کردستانی را آوردند که بر سر ما ریختند و با اِعمال زور و تهدید، شوراها را منحل کردند. بعدتر این حزب ما بوده است که در دفاع از آوارگان، دفاع از برابری زن و مرد، دفاع از آزادی سیاسی، دفاع از اینکه مردم حق داشته باشد جامعه را اداره کند، بر ضد احزاب حاکم، بر ضد حاکمیت جبهه کردستانی و پارلمان اینها، و در تمام این حقایق ما بودهایم. ما قربانی دادهایم. 14/07/2000 روز کشتار کمونیستهاست. دلیل این کشتار چه بود؟ به این خاطر بود که خواسته بودیم کردستان یک دولت مستقل شود، به این خاطر که خواهان تبدیل برابری زن و مرد به قانون اصلی جامعه بودیم. به این خاطر که خواستیم درآمد جامعه به دست کارگر و زحمتکش داده شود و شوراهای خودشان اداره جامعه را به عهده بگیرند. اگر مردم خواهان عدالت هستند باید از این راه آن را کسب کنند. آیا این از خواستههای مردم نیست، آیا مردم خواهان یک زندگی بهتر نیستند؟ آیا نمیخواهند که خود اداره امور جامعه را بدست بگیرند؟ اگر اینها را بخواهند، خُب ما در صف اول این مبارزه بودهایم و این مبارزه را به پیش میبریم. به این خاطر ما تمام تلاشمان این است که مردم خود با آگاهی و هُشیاری خودشان و با تلاش و اتحاد خودشان و با همکاری با احزاب و هر کسی که از مردم دفاع می کند و برنامه خواست برابری و رفاه مردم را انتخاب کرده است و عملا مشغول مبارزه برای آن است و برای آن قربانی میدهد، آن را متحقق کند. به عقیده من این هیچ تقابلی نه تنها با اعتراضات کنونی ندارد، بلکه ضروری است که حاکمیت مردمی جایگزین حاکمیت احزاب شود. میدانید چگونه است؟ مسئلهای وجود دارد که در هیچ کجای دنیا انقلاب و قیام بدون یک حزب پیشرو، حزبی که مردم خود آن را بدست میگیرند صورت نمیگیرد. مردم باید دور ما جمع شوند و این حزب را بدست بگیرند، این حزب آنهاست، حزب ما نیست. اینطور نیست که ما در درهای هستیم و آنها در درهای دیگر. برعکس؛ مبارزه وتجربه و تاریخی که ما در کردستان تا به امروز داریم، یعنی برنامه و هدف برای رهایی کردستان از دست سرمایه و ستم و برای برابری و نبود شکاف طبقاتی، برنامه کمونیستهاست. بدون این برنامه، شما اگر حتی حکومت را هم کنار بزنید و این برنامه جایگزین آن نشود، بدون شک دوباره دورهی دیگری از شکاف طبقاتی و ستم و بیکاری را باید تجربه کنید. این احزاب هیچکدام علیه سرمایه داری و اختلاف و شکاف طبقاتی نیستند. همه آنها چه اسلامیها و چه ناسیونالیستها مشغله اصلیشان حفظ این نظام سرمایهداری و تفاوت طبقاتی است. این حزب ماست که به این چشم دوخته که اگر مردم خواهان آزادی هستند؛ که اگر مردم خواهان عدالت اجتماعی هستند، عدالت اجتماعی (تنها) در سیستم سوسیالیستی است که قابل حصول است. در سیستمی قابل حصول است که کار مزدی را لغو می کند، در سیستمی که مردم خود امور اداره جامعه را بدست می گیرند. ما تلاش میکنیم، مبارزه میکنیم برای اینکه مردم بر سرنوشت خودشان حاکم باشند، مردم را به مصالح و آلترناتیو خودشان آگاه کنیم؛ این وظیفه ماست. در این راستا تلاش میکنم که مردم به حاکمیت برسند. و ما خود را همچون بخشی از این مبارزه برای گرفتن قدرت توسط شوراها میدانیم. شوراهایی که بتوانند تولید را کنترل کنند و دوباره به شیوهای عادلانه آن را تقسیم کنند. حقوقهای ویژه سرمایهدارها را لغو کنند، سیستم پارلمانی و دم دستگاه میلیشیایی را لغو کنند و آن را با تسلیح همگانی جایگزین کنند .که مردم خود وظیفه حفاظت از جامعه را بعهده بگیرند و خودِ مردم از هر لحاظ و زاویه ای حاکم بر سرنوشت خود باشند. این مبارزه ماست، این کار ماست. گمان می کنم کسی که برای نان و کار و آزادی به میدان آمده است، کسی است که از دست این حاکمیت و ستم رها گردد، هیچ راهی ندارد مگر اینکه به این آلترناتیو فکر کند. این هم زمانی مقدور می شود که همه مردم آزادیخواه کردستان، مردم کارگر و زحمتکش با هر فکر و اعتقادی این آلترناتیو را پرچم خود کنند، و نهایتا از نبرد و مبارزه و نارضایتی، باید یک جامعه آزاد و برابر شکل بگیرد. که تماما این سیستم را زیر و رو کند و سیستمی دیگر را جایگزین کند که اراده رهبری، اراده تولید، جامعه کارگران و زحمتکشان و هرگونه تولید و درآمد و ثروتی که در جامعه وجود دارد به کنترل مردم در بیاید و مردم هم با یک برنامه آگاهانه این کار را انجام بدهند. ما برای این مبارزه میکنیم و به این معنی ما در صف مردم هستیم و قصد داریم مردم را آگاه کنیم، مردم را راهنمایی کنیم، مردم را رهبری کنیم که سرانجام بتوانند بر سرنوشت خود حاکم گردنند و به جامعهای برسند که خود در آن حاکم باشند. این به نفع ما کمونیستهاست و این اعتقاد ماست و این راه و استراتژی ما است. برای حکمفرما کردن عدالت اجتماعی در کردستان نیاز به یک انقلاب اجتماعی است. یک نظام سوسیالیستی بر پایه یک سیستم شورایی و دخالتگری و منتهی الیه آزادی برای مردم لازم است. اراده مردم برتر از هر ارادهای است. مردم باید اداره جامعه را از طریق انتخابات در تمام عرصهها پیش ببرند. کسی که نظری به برنامه ما بیاندازد تمام این مسائل را آنجا میتواند مطالعه کند و ببیند. اینها آلترناتیو برای رهایی کارگر و زحمتکش است و هیچ قیام و انقلابی بدون این به نتیجه نخواهد رسید . قیامهای موصل و شورش در توز و قیامهای حتی هفده شوبات و نتایج آن، چون این افق بر آن حاکم نبود، نتوانست نتیجهای درخور حال زحمتکشان را رقم بزند. جناحی از ناسیونالیسم را بر زمین کوبید، اما جناحی دیگر از همان ناسیونالیسم، به اسم "جنبش تغییر" را بر دوش خود سوار کرد. و این جنبش هم همان سیستم را راه اندازی کرد و خود هم وارد آن سیستم پلورال و چند حزبی حاکمیتی شد، که این وضع را بوجود آورده است.
بنار مصطفی: قبل از رفتن به سراغ سوال چه باید کرد، اشاره ای هم به اظهار نظرهای شنوندگان و بینندگان داشته باشیم، که متاسفانه فرصت پرداختن به همه آنها نیست. اما تلاش می کنم که خلاصهای از همه آنها را باز گو کنم و نظر شما را هم در باره این اظهار نظرها جویا شوم. اینکه اعتراضات و تظاهراتهای کنونی پشت به یک قطب قدرتمند ندارند و نیاز است که حزب شما بیشتر در میان مردم باشد و همچنین نقش چپها را چگونه می بینید؟
خسرو سایه: طبعا حزب ما با تمام قدرت وتواناییاش در پشت این اعتراضات بوده و هست. قبلتر در بیان نامه "راه چاره" منتشره توسط حزب - که می گوید این حاکمیت باید برود و دیگر نوبت به حاکمیت تودهای است - ما، بعد از رویدادهای شانزده اکتبر، بویژه، و به درازای عمر این حزب مواضعمان را در برابر این حاکمیت اعلام کرده ایم. و مانند اپوزسیونی در نهایتِ ضدیت با این حاکمیت، تلاش کردهایم و همراه مردم مبارزه کردهایم و تا جایی که توانایی و نیرویش را داشتهایم روشنگری کردهایم. مردم را ترغیب نمودهایم که خود را سازمان بدهند. اگر هر کسی برود و در گوگل جستجو کند ویدیوهای من و رفیق طاهر حسن و رفقای دیگر، آسو کمال، جمال محسن، عثمان حاجی مارف، محسن کریم و همه اینها را می بیند که در صفوف اول نارضایتیهای مردم بودهایم و مردم را ترغیب کردهایم که سازمان پیدا کنند و دور خواستهای روشن و با تاکتیک روشن بتوانند گام به گام توازن را عوض کنند تا بتوانند این حاکمیت را کنار بزنند و حاکمیت خود را برقرار کنند.
تا آنجایی که به چپ بر میگردد، حرف من این است که رفقای چپ، کمونیست و آزادیخواه دیگر زمان آن رسیده که بیایند و دور این سیاستهای حزب کمونیست کارگری متحد شوند. کار ما باید روشن باشد طوری که هر کمونیستی، هر انسان چپی که ادعای چپ بودن و مارکسیست بودن را دارد بداند که وقت آن رسیده است که هیچ انقلابی، که هیچ قیام تودهاییای بدون سازمانیابی کمونیستها محال است که پیروز شود. شما هر چند اتحادیه هر چند شورا درست کنید، اگر کمونیستها تبدیل به یک بدنه همبسته و سازمانیافته در کمیتههای کمونیستی نشوند تا بتوانند رهبری و راهنمایی اعتراضات تودهای را بر عهده بگیرند، احزاب دیگر به آسانی میتوانند، در میان هزاران نفر و میلیونها نفر، حتی اگر اعضای سندیکا و شورا باشند، نفوذ پیدا کنند و آنان را با خود ببرند. به این خاطر به نظر من اگر کمونیستها و چپها بخواهند کاری از پیش ببرند، باید این کار را حول یک سازمانیافتگی و افقی انقلابی پیش ببرند. این اعتراضات و نارضایتیها، نه تنها هنوز به اینها نمیشود انقلاب گفت، حتی به معنی یک قیام سراسری که توانایی یکسره کردن قدرت با حاکمیت را داشته باشد، به آن درجه و مرحله نرسیده است. اما به نظر من انقلاب کارگری و انقلاب سوسیالیستی از همین حالا شروع میشود . ما باید حامل تئوری انقلاب مداوم باشیم و از رهبران پیش از ما، از مارکس و لنین از منصور حکمت و تروتسکی، باید این بحثها را بدست بگیریم. باید از همین حالا مانند نیرویی دخالتگر، نباید فقط به افشاگری مداوم تکیه کرد. همه میدانند این رژیم و این حاکمین متعفن و فاسداند. تکرار اینها چپ را به هیچ جایی نمیرساند. الان زمان دخالت کردن است. الان آن زمانی است که باید رهبری سیاسی برای این حرکات و نارضایتیها تأمین گردد. باید برای اتحاد و همبستگی چپها به دور یک افق انقلابی و سوسیالیستی، از جمع کردن طومار این حاکمیت تا برپایی شوراهای کارگری و شوراهای مردمی درکارخانهها و محلات، ما باید تلاش کنیم، سازمان بیابیم و کمیتههای کمونیستی را برپا کنیم و از قالب و قواره محافل بیرون بیاییم و دور هم جمع شویم. مردم را راهنمایی و رهبری کنیم و تاکتیک و نقشه بریزیم که دست حاکمین را از سرکوب این اعتراضات کوتاه کنیم. چپ اگر خواهان دخالتگری و تأثیرگذاری است، باید از این راه وارد شود. اگر قصد داشته باشد خودش، خودش را بزرگ کند و خودش به نیروی اول این میدان تبدیل شود، خیالاتی بیش نیست. جنبشی است وسیع، حق طلب، اما دارای اشکالات و نقطه ضعفها و نقطه قوتها، و کار ما این است که نقطه قوتهای هستههای طبقاتی آن را مشخص کنیم و ضعفهای آن را برطرف کنیم تا بتوانیم این را به پیروزی برسانیم. و از آنجا هم دوره و سکویی بسیار روشن برای جارو کردن نظام سرمایه داری و ملزومات قدرتگیری طبقه کارگر آماده کنیم. این شرایط بهترین فرصت است برای هر کمونیستی که در حقیقت مبارزه کند برای قدرت سیاسی و مبارزه کند برای یکسره کردن مسئله قدرت سیاسی . کمونیستی که افقش انقلاب سوسیالیستی و به قدرت رسیدن طبقه کارگر باشد، هیچ راهی به غیر از این در پیش ندارد. تاریخ به ما ثابت کرده است که به قدرت رسیدن طبقه کارگر از راه تبلیغ و ترویج و ترجمهی صِرف، که بسیار هم ضروری هستند میسر نمیشود. بلکه از راه دخالتگری سیاسی و اجتماعی ممکن گردیده است. با اتحاد و متحد شدن کمونیستها ممکن گردیده است. کمونیستها، چپها وآزادیخواهان اگر خود هسته اصلی اتحاد را بوجود نیاورند، نمیتوانند اتحاد اجتماعی تمامی طبقه کارگر و مردم زحمتکش و آزادیخواهان را بوجود بیاورند و از این طریق تمام نیروها را تبدیل به مشتی کنند و با آن ضربه نهایی را بر فرق سر این حاکمیت بکوبند و خود را برای یک نبرد طبقاتی، برای رفتن و سازمان دادن حاکمیت شوراها، برای حاکمیت کارگری و اقتصاد سوسیالیستی خیز بردارند و در دستور نبرد طبقاتی کارگر و زحمتکش قرار دهند تا سرانجام جامعهای آزاد و و برابر و با رفاه را برپا کنند..
از رفقای چپ و کمونیست تقاضا دارم که این حرفها را جدی بگیرند و به فراخوانهای حزب کمونیست کارگری جواب مثبت بدهند تا دور هم متحد شویم. ما آنقدر انعطاف داریم که مجال را برای هرگونه راه و تفکر و پیشنهادی، که بتواند اتحاد مبارزه کمونیستها را ممکن کند باز کنیم.
بنار مصطفی: بینندهها و شنوندههای بسیاری گفتگوی ما را همراهی میکنند و از اینرو سوالات و نظرات بسیاری به دست ما رسیده است. اما من مایل هستم که به سراغ سوال "چه باید کرد" برویم و قبل پایان گفتگو با شما سعی میکنم خلاصه ای از این نظرات و سوالات را دوباره پیش بکشم. رفیق خسرو، همانطور که در پارهای از نظرات هم آمده است، احساس میکنیم و میبینیم که این تظاهراتها کمتر سازمان یافته هستند و حتی به آن هم اشاره شده است که در خواستههای این اعتراضات هم چندان روشن نیستند. به نظر شما، همانطور که اشاره هم کردید که هم اکنون مردم در برابر حاکمیت قرار گرفته اند، لازم است چه کاری انجام بگیرد؟
خسرو سایه: به نظر من باید این را درست تشخیص داد که تاریخ و مبارزه طبقاتی، مکانیسمهای قدرتگیری، نارضایتی و جنبش تودهای یک معادلهی ریاضی نیست که دو بعلاوه دو برابر است با چهار، و بشود با توالی عددی رو به جلو رفت. فاکتورها و علل گوناگونی هست که این پدیده را تکان میدهد و سنت و شیوههای گوناگون خود را آشکار میکنند. هیچ قیامی، هیچ به میدان آمدن تودهایی در یک جامعه شبیه به جامعه ای دیگر نیست. حتی در درون یک جامعه هیچ شهری شبیه به شهر دیگر نیست. این انعکاسی است از شکل و شیوه نبرد طبقاتی اجتماعی و احزاب سیاسی و تاریخی که این طبقات در مبارزه خود در این مناطق بروز دادهاند. به این خاطر باید به روشنی این را بشناسیم. معلوم است که این اعتراضات نقطه ضعفهایی دارد، اما نقطه قوتهایی هم دارد از جمله: بحران حاکمیت را عمیقتر کرده است، کارگر و زحمتکش به شیوه خودشان،به شیوه خودشان به میدان آمده اند و تصمیم دارند که با این حاکمیت تعیین تکلیف کنند. این، هم میتواند به آشوب و هرج و مرج تبدیل شود و هم میتواند سازمان بیابد و گام به گام به پیش برده شود و از بازی و قهرمانی با تظاهراتهای مردم پرهیز گردد تا بتواند توازن را بشکند و قدرت را از پایین شکل بدهد. حاکمیت از پایین به قدرت برسد. دست این حاکمیت از پایین قطع گردد، از مراکز خود دست بکار شود و در عرصه سراسری هم بتواند رهبرانی را به میدان بیاورد که با حاکمیتِ هنوز ساقط نشده روبرو گردد. منظور این است که نباید با یک الگوی سرراست با این تظاهراتها روبرو شد. درست است، کمونیستها سناریوی مطلوب خود را دارند. ما دوست داریم که یک انقلاب سراسری و همزمان و همگانی در یک روز ممکن و عملی گردد و از خونریزی به دور باشد و به شیوهای صلح آمیز بتواند دست حاکمیت را کوتاه کند و جا را برای نماینده گان مردم باز کند. اما این فقط یک خواسته و یک امید است. امید با امکان متفاوت است. همچنان که گفتیم متفاوت است؛ مانند کردستان که جامعهای متحزب است، احزاب مسلح هستند و قدرت در یک حاکمیت محلی تقسیم گردیده است و احزاب ناسیونالیست در جامعه کردستان قدرتمند هستند و مردم هنوز به این شیوهها متوهم هستند. و بعلاوه در تاریخ مبارزه طبقه کارگر، سنتهایی مانند شیوه سازماندهی سندیکایی، اعصابات کارگری که مداوم باشند، هنوز ضعیف است. به این خاطر اینهایی که به آنها اشاره شد رنگ خود را به حرکتهای مردم خواهند زد. هرگونه به میدان آمدن تودهایی بدون ستنهای کارگری، بدون اعتصابات کارگری در مراکز اصلی کار و کنترل کارگری، جنبش تودهای را قابل سرکوب می کند. جنبش همگانی باید از زاویه سنت و سیاست، خود را از صف احزاب بورژوایی و آنهایی که به آنها اشاره شد و در حاکمیت و در اپوزسیون هستند، جدا کند. این با یک مبارزه مداوم ممکن می شود.
حال ما چکار باید بکنیم؟، برگردیم به این سوال: آن مناطقی که حاکمیت در آنها کنار گذاشته شده است، همچون سید صادق و رانیه، به نظر من دفاتر و مراکز دولتی که به دست مردم افتاده را باید به محل جلسه و میتینگ تبدیل کرد و مردم نمایندههای خود را انتخاب کنند و مردم، نمایندگان و رهبران خود را پیش بکشد و بشناساند. باید از این مرحله سنگ پرانی و کشمکش، که طبعا هر قیامی شامل این هم میشود، عبور کرد. و اگر از این عبور کنیم و به یک مرحله سازمان یافته پا بگذاریم، اولین قدم این است که طیفی از رهبران و سازماندهان این خیزش قدم پیش بگذارند. انقلاب و اداره جامعه با خشونت و عصبانیت و مردم ناشناخته ممکن نیست، منظور این است که توسط مردم علنی و شناخته شده ممکن می گردد. در شهرستان سید صادق به اندازه کافی انسان شریف و انقلابی و زحمتکش و آماده وجود دارد که می توانند در صف اول مردم قرار بگیرند. آن مرکز را به قرارگاه تبدیل کنند و در رابطه با چندین مسئله دستور صادر کنند. یکی اینکه در وهله اول از امنیت و سلامت شهر حفاظت کنند. هنوز مسئله فیصله پیدا نکرده است. بر کسی پوشیده نیست که فردا حاکمیت تلاش خواهد کرد که قدرت خود را اعاده کند. در خبرها آمده است که مشغول آماده کردن و گسیل دادن نیروی های ضد ترور از سلیمانیه برای حمله هستند و حتما خون ریخته خواهد شد. چگونه ما بتوانیم مانع این بشویم و چگونه خود را آماده کنیم و اگر نتوانستیم از شهر دفاع کنیم، بر سر چه چیزی توافق کنیم، چه خواستههایی را پیش بکشیم. یا اگر نشد چگونه بتوانیم اداره مشترک را پیش بکشیم، چگونه بتوانیم مدیران و رؤسا را کنار بزنیم. این جنبش باید تبدیل به جنبش پاک کردن مدیران دولتی و حامی دولت شود و نمایندگان مردم کنترل مراکز و کارخانه و بدست بگیرند و درآمد آنها را معلوم کنند. به فریاد زندگی روزانه مردم برسند. باید به عنوان مثال امنیت محلات، حفاظت از بهداشت و سلامتی و تندرستی را رقم بزنند. انقلاب باید اینها را سازمان بدهد. به راستی ما باید اداره امور اجتماعی را بدست بگیریم. اگر این کار را انجام ندهیم و فقط به سنگ پرانی اکتفا کنیم، عاقبت این روشن است. نمونه خیزشهای بصره وناصریه روشن بود . مردم کارگر و زحمتکش در بصره چند بار استاندار را هم کنار زدند، اما چون نتوانستند بجای استاندار حکومتی خود استاندار تعیین کنند، و مراکز و دستگاههای حکومتی را از بین ببرند و آن را با شوراها و انجمنها جایگزین کنند، بار دیگر آن را تسلیم حکومت کردند. حکومت نیرو پیاده کرد و با تانک و اسلحه نظم خود را دوباره اعاده نمود. حرفم را کوتاه کنم؛ کاری که از دست ما ساخته است، یکی از شهر ها که سید صادق است، اداره تودهای حاکمیت مردم باید شکل بگیرد، باید این حاکمیت متولد شود. که این از کانال بیرون آمدن رهبران و فعالین و فراخوان آنها به مردم برای برپا کردن جلسات همگانی و برپا کردن شوراها و پیریزی اداره آن شهر می گذرد. و برنامه و نقشه چگونگی ادامه دادن به کار شهرداری، به کار بیمارستانها. و ما که انقلاب می کنیم قرار نیست که اینها را از بین ببریم، قرار است اینها را به رسم عدالت اجتماعی راه اندازی کنیم. باید برق را تامین کنیم، باید سیستم آبرسانی را راه اندازی کنیم. این یک مسئله. در عرصه کلی چه باید کرد؟ در عرصه کلی، به اعتقاد من باید پشتیبانی از این حاکمیت مردم را به میدان آورد. در سید صادق فراموش کردم بگویم که زنان باید از خانه ها بیرون بیایند. در این خیزش و قیام ندیدیم که زنها بیرون بیایند. این ضعف بسیار بزرگ این حرکت است. در حقیقت زنان نیمه جمعیت آنجا را تشکیل میدهند. زنان هم باید خود را سازمان بدهند. نمایندگان آنها باید در جلسات عمومی شرکت کنند و خواسته هایشان را داشته باشند. چندین روز است که ما در خبرها می شنویم که مردهای هفتاد ساله دختربچههای هفت ساله را به عقد خود در می آورند. میبینیم زن را دار میزنند. اگر زنان مشارکت کنند و به میدان بیایند، خب طبعا خواسته هایی دارند. کارگر و زحمتکش اگر جامعه را همراه خود آزاد نکند، آیا خودش قادر است آزاد شود؟ باید در شیوه به میدان آمدنمان مدنیت و مدرن بودن و انسانیت و برابری طلبی را همراه کنیم، امور جامعه را به دست بگیریم، درها را باز کنیم که زنان هم بیرون بیایند، از این سنگ باران و هیاهو نترسند و آنها هم بخشی از سازماندهان و سازمانیافتگان شوند. اگر این اتفاق بیافتد، با این تاکتیک، با این سازمانیابی، حکومت هم قادر نیست حمله کند و اینها را قربانی کند. چون آنها از روی حق طلبی خودشان اداره امور شهر را بدست گرفته اند. در سطح سراسری در تمام شهرهای کردستان باید از این خیزش و از این حاکمیت که مردم شهر سید صادق در حال برپا کردن آن هستند، حمایت کنیم. نهایتا این خیزش باید در شهرهای دیگر تکرار شود. مراکز کار باید از دست حاکمیت کنونی خارج گردد. این مهمترین مسئله است، اگر بخواهیم قابلیت سرکوب حاکمیت را خنثی کنیم و نتواند به مردم بپاخاسته دست درازی کند.
بنار مصطفی: بله این یک سوال بسیار جدی است و بحق نگرانی وسیعی در این باره وجود دارد. باید چکار کرد که نیروهای مسلح توده های بپاخواسته را سرکوب نکنند.
خسرو سایه: حکومت میتواند برای نمونه نیروهایش را از سلیمانیه برای سرکوب مردم در خیابانهای چمچمال گسیل کند و این کار را هم کردهاند. شلیک کردند و مردم را کشتند و جاده اصلی کرکوک و سلیمانیه، که میدان اعتراضات در آنجا بود را کنترل کردند و مردم را متفرق کردند. اما اگر شما در محلات، در کارگاههای داخل شهر چمچمال، در مراکز تجاری، اگر میتینگهای عمومی در درون شهر برپا میشود، نماینده گان خودشان بروند این مناطق و پستها و محلات را کنترل کنند. تلاش کنند مدیران را عزل کنند. مخصوصا آن مدیرانی که همدست حاکمیت هستند و خود مردم مدیر برای آن انتخاب کنند. خودشان میتینگ عمومی برپا کنند، اگر اداره آب و برق است، خب درآمدی دارد، اگر اداره حمل و نقل است، درآمدی دارد، اداره مالیات است، درآمدی دارد، بنگاهها و شرکتها را کنترل کنیم، چندین کارخانه پالایش نفت و کارخانه آجرسازی و گچ در این مناطق وجود دارد، مراکز رفت و آمد و مراکز تجاری وجود دارند. ما اگر بتوانیم اینها را کنترل کنیم و مردم تمام این حاکمیت قاچاقچی و مدیریت آن را لغو کنند و خودشان بتوانند نیازهای زندگی را از راه کانالهای تولیدی تامین کنند، حاکمیت قادر نخواهد بود این نیروی مسلح را به هر کوچه و کارگاه و کارخانهای ببرد و همه این مردم را بکشد. و توان سرکوب این را نخواهد داشت. مبارزه تودهای باید این را هم به ما آموزش بدهد که هدف ما فقط کنار زدن این حاکمیت نیست. درست است که این اولین اقدام است. مسئله این است که از هم اکنون باید بدانیم که اگر از هر جایی توانستیم حاکمیت را عقب بزنیم، خلاءِ نبود آن را با چه چیزی پر خواهیم کرد؟ اگر این برای ما واضح و روشن نباشد، آن موقع با یک قیام و و خیزش کور روبرو خواهیم بود. با خیزشی روبرو خواهیم بود که دروازهاش بسته خواهد بود. در کوچهای بن بست گیر خواهد کرد. این نوع از خیزش و قیام را می شود سرکوب کرد. هر چه بیشتر انقلاب وسعت یابد، سازمان داده شود، نمایندگان مردم انتخاب شوند و کارخانهها، دانشگاهها و مدارس تبدیل به دژ و قلعهی روبرو شدن با حاکمیت گردند. استیلای احزاب ناسیونالیست برچیده شوند و مشروعیت از آنها سلب گردد. در این صورت حاکمیت قادر به سرکوب خیزش نخواهد بود.
مهمترین مسئله این است که هنوز نباید دست به اسلحه برد. دست بردن به اسلحه، این فرصت را به حاکمیت میدهد که آنها هم شلیک کنند و مردم بپاخاسته را بکشند. و هرگونه اقدام مسلحانه در این موقعیت به این معنی است که عقب نشینی در دستور تو خواهد بود و خطر افتادن در یک جنگ جبههای وجود خواهد داشت. ما در این موقعیت برای این کار آماده نیستیم. مردم برای این آماده نیستند و مخصوصا اگر این اتفاق فقط در یک شهر بیافتد و به شهرهای دیگر سرایت نکند، بدون شک اتحادیه میهنی و پارتی آنقدر در این باره متحد هستند که هیچ ابایی از به خون کشیدن آن شهر نخواهند داشت. و در هفدهم شوبات این کار را کردهاند. سرخکوه و چندین انسان بیگناه را به گلوله بستند. به این دلیل هم پارتی و هم اتحادیه میهنی تعلل نخواهند کرد. دست بردن به اسلحه آخرین ضربهای خواهد بود که ما به آن دست خواهیم برد. باید توازن قوا را سنجید. یک مسئله دیگر که باید از هم اکنون مشغول آن بود فراخوان دادن به نیروی پیشمرگ و دستگاههای امنیتی و تمام آن نیروهای مسلحی است که الان در کنار حکومت هستند. و اینها مانند مردم مشکلات عدیده معیشتی دارند و به اینها و به بستگان اینها هم همان بیحرمتیای که به شهروندان میرود، میشود. راه دیگری وجود ندارد. باید اینها هم مشارکت کنند. پیروزی هر انقلابی منوط به کوتاه کردن دست نیروی سرکوبگر احزاب حاکم است. باید تلاش کنیم سمپاتی نیروی پیشمرگ را جلب کنیم. این کار ماست، کار ما کمونیستها و رهبران و فعالین این خیزش است. از همین جا من به نیروهای مسلح حاکمین فراخوان میدهم که اسلحه های خود را به طرف بستگان خود نشانه نروند. کسی که تو به او شلیک میکنی، انسانی فقر زده و بیدفاع است. کسانی که شما به آنها شلیک می کنید کسانی هستند که قربانی جماعتی دزد و غارتگر از خانوادهها و بستگان هر دو عشیره و احزابی هستند که سی سال است حاکماند. در این مدت کردستان میتوانست بهترین زندگی و رفاه و آسایش را برای شهروندان خود تأمین کند. این مردم بر علیه این حاکمیت به میدان آمده اند و عمل آنها بر حق و روا است. باید شماها هم به صف این مردم بپیوندید. اگر بخواهیم که دیگر تفنگچی بودن شغل نباشد و زندگی تان از قبال این تأمین نگردد. جامعه ای باشد برای کارکنان، جامعه مرفه باشد، جامعهای که نیروی کار خالق آن است. از این طریق میتوانیم جامعه ای بهتر را برپا کنیم. در حقیقت این حاکمیت است که نیروی پیشمرگ و نیروی مسلح را تحقیر می کند، آنها را علیه مردم بکار می گیرد. این دوره دیگر دورهای نیست که نیروی پیشمرگ نیرویی باشد علیه نیرویی مسلط و ظالم همچون نیرو حزب بعث و دوران جنگ چریکی در مقابل صدام. معلوم است که اینها را از مردم جدا کردهاند و دارند حقوق آنها را افزایش می دهند تا بیایند و در برابر مردم قرار بگیرند. اما این کارِ اشتباه و برعکسی است. در اولین قدم در سید صادق باید این کارها را انجام دهیم. و رو به بیرون هم باید رهبران کارگر، رهبران تودهای، زنان، آزادیخواهان و مخصوصا جوانان باید متشکل شوند. باید دسته و تورهای همکاری محلات را سازمان بدهیم. باید به داد بیماران و نیازمندان و معلولین برسیم، به داد کسانی که گرسنه هستند وفقیرند و به مراقبتهای ویژه نیاز دارند. باید محلات را کنترل کنیم و امنیت آنها را حفظ کنیم. باید ما بهتر بتوانیم خدمات شهری را اداره و راه اندازی کنیم. باید کنترل تمام مراکز درمانی و خدماتی شهری را به دست بگیریم. دکترها و پرستاران و کارمندان بیمارستانها، وقت آن رسیده که خود این مراکز را بدست بگیرند و اداره کنند. کارخانهها هم به همین شیوه. در کردستان به اندازه کافی سرچشمه تولید ثروت موجود است که اگر اداره آن در دست مردم باشد، به اعتقاد من میتوان نه فقط حقوق و دستمزد، نه فقط آب و برق منظم، نه فقط یک سیستم بهداشتی با کیفیت و اجتماعی که اداره آن بدست خود مردم باشد را محقق کنیم، بلکه از این فراتر، ما میتوانیم یک جامعهی برابر سازمان بدهیم که مردم خود صاحب اختیار باشد. به اعتقاد من انجام این کارها الان برای ما ممکن است. یک مورد را فراموش کردم که مایل هستم آن را در ریزِ چه باید کردها قرار دهم؛ در خارج از کشور هم امکاناتی وجود دارد. خارج کشور را باید تبدیل به جبههای علیه حاکمیت کرد. این یکی از آن موارد است که میتواند دست حاکمیت را از توان سرکوب کوتاه کند. ما اگر در خارج کشور در برابر دفاتر و مراکز حاکمیت اقلیم و احزاب حاکم اعتراض سازمان دهیم و آنها را اشغال کنیم، چگونه آنها گاز اشک آور به داخل مردم شلیک می کنند؟ چگونه آنها کانال ان. آر. تی. را مسدود میکنند، صدای آزادیخواهی را خفه میکنند. ما هم برویم جلو ادارات و مراکز آنها اعتراض کنیم و آنها را اشغال کنیم و تعطیل شان کنیم، بترسانیمشان، فضا را بر سرشان خراب کنیم. کاری کنیم که دولتها به آنها پشت کنند. مانع تسلیح نیروهای مسلح آنها از جانب دوَل اروپایی شویم. به اعتقاد من اگر حاکمیت تودهای مردم از پایین گلوی آنها را فشار دهد و در خارج از کشور هم رسوا و ایزوله شوند، دیگر نه تنها توانایی سرکوب از اینها سلب می گردد، بلکه میتواند زمینهای درست شود برای ضربه نهایی و در نهایت در عرصه سراسری جارو کردن و پاک کردن این حاکمیت عملی شود و از یک خواسته به یک عمل انقلابی از جانب مردم ناراضی تبدیل شود...