(گزارشی کوتاه از وضعیت زندگی و معیشت کارگران مهاجر در کردستان عراق)
شاید کمتر کسی در مورد کارگران مهاجر در کردستان عراق گزارشی تهیه کرده باشد و همین امر باعث شده است که این کارگران بخشی از خاموش ترین قربانیان دنیای سرمایه در این اقلیم باشند. کارگرانی که تمامی نعمتها و زیبایی های کردستان عراق را می آفرینند و در حالیکه خودشان از آن کمترین بهره ای نمی برند. استثمار شده گان خاموشی که هیچ امنیت شغلی، مالی و جانی ندارند، هر لحظه کارگری از کار اخراج می گردد، دستمزدش را بالا می کشند، جانش به دلیل عدم ایمنی کارگاه و یا به دلیل خشم و غضب صاحب کار به خطر میافتاد و آب از آب هم تکان نمی خورد. اینجا از بیمه درمانی، بیمه حوادث و یا نهاد نظارت کننده ای بر ایمنی کارگاه ها و قوانین کاری که از کارگر حمایت کند هیچ خبری نیست. هرچند این شرایط برای تمامی کارگران کردستان عراق یکسان است اما این شرایط اسفناک را برای کارگران مهاجر باید چند برابر کرد. در کردستان عراق تنها قانون عشیره، حزب، قدرت، پول و اسلحه حکمروایی می کند، اینجا همه چیز بستگی به اتفاقات روزمره دارد و هیچ چیزی قابل پیش بینی و یا پیشگیری نیست، به سرزمین قضا و قدر خوش آمدید.
به دنبال جنگ خلیج و حمله آمریکا و متحدانش به عراق، احزاب کردی موجود در این منطقه به کمک آمریکا به قدرت رسیدند و با آویزان شدن به قدرتهای منطقه ای و ثروت بادآورده نفت، این احزاب و کاربدستان حکومتی که تا دیروز بر سر سفره مردم زحمتکش شکم خود را سیر می کردند و با کفش های لاستیکی به شهرها سرازیر شدند، در اولین فرصت شوراهای مردمی برخواسته از دل اجتماع و مردم را به شدت سرکوب کردند و با زور اسلحه های آمریکایی بر مردم حکمروایی کردند و توانستند در فرصت کمی به سرمایه دارانی جدید بدل گردند. سرمایه دارانی که حرس و ولع پول جمع کردن آنها مرزی نمیشناخت و میخواستند در مدت کوتاهی به خدایان سرمایه به نام منافع مردم کردستان و بر شانه توهمات و خوشباوری این مردم در مورد حکومت "کردی و خودی" برسند و همین کار را کردند. تلاش کردند هر آنچه را که پوستال پوشان حزب بعث در دوران حکومتشان فرصت نکردند و یا نتوانستند انجام دهند را به اتمام برسانند. اینبار به جای قوات خاصه، امن سوره که، دستگاه استخبارات و جیش شعبی، در عوض دستگاه زانیاری، آسایش و ملیشیای حزبی را جایگزین کردند، تا از این به بعد پیشمرگه های حزب در ایست بازرسی ها مردم را تفتیش و بازجویی کنند و در صورت لزوم آنها را مورد توهین وبی حرمتی قرار دهند.
کردستان عراق که در دوران حکومت بعث به دلیل جنگ ایران و عراق و همچنین به بهانه حضور نیروهای پیشمرگ از سوی حزب بعث و بعدتر به دنبال به قدرت رسیدن احزاب کردی و جنگ قدرت مابین این احزاب و حضور داعش در این منطقه، به ویرانه ای بدل گشته بود، به دنبال آرامش نسبی و کاذبی که پیدا کرده است، مردم آواره این مناطق از یک سوی به جهت ساختن سرپناهی و از سوی دیگر ساخت و ساز کاخ و عمارات آنچنانی از سوی سرمایه داران تازه به دوران رسیده، مکانی مناسبی برای جستجوی کار از سوی کارگران بیکار و سرگردان کشورهای همسایه بدل گشته است.
بیشتر کارگرانی که در کردستان عراق به جستجوی کار هستند، ساکنین مناطق محرومی از کشورهای چین، هند، لیبی، فلیپین، ترکیه و ایران، هستند. کارگران مهاجری که به دلیل وجود درصد بیکاری بالا در کشورهایشان مجبور هستند، رنج دوری از خانواده و تمامی مصائب و مشکلات اینجا را به جان بخرند تا شاید لقمه نانی برای خود و خانواده شان تهیه کنند.
همچنین با توجه به ارزش مبادله ای دینار عراق و یا دلار آمریکایی (که به عنوان پول اصلی بکار برده می شود)، در برآورد با نرخ پول دیگر کشورهای مبدا که به اینجا می آیند و میزان دستمزد کارگر در همان کشورها ، کارگران مهاجر می توانند مقدار پول بیشتری را نسبت به ایران و چین و لیبی و... بدست آورده و یا شاید پس انداز کنند و همین اعتبار باعث شده است که کارگران تمامی سختی های موجود را تحمل کنند.
در کردستان عراق طبقه کارگر هیچ حق و حقوقی ندارد و به شدت استثمار می شوند و در این بین کارگران دیگر کشورها به دلیل مهاجر بودنشان و عدم حمایتی از سوی سازمان یا نهاد حقوق بشری مورد بیشترین بهره کشی و ظلم و ستم قرار می گیرند.
وجود کارگران مهاجر باعث شده است که شرکتهایی با عنوان شرکت های کاریابی به همانند قارچ رشد کنند و با به خدمت گرفتن نیروی ارزان کارگران مهاجر دیگر کشورها، آنها را به استخدام سرمایه داران در آورند و در ازای آن در صدی از حقوق کارگران را برای خود بالا می کشند. صاحبان این شرکتهای کاریابی اکثرا مسئولین بالا رتبه حکومتی و یا وابسته به آنها هستند و همین امر موجب شده است که حتی در صورت شکایت کارگران، صدایشان به گوش کسی نرسد.
کارگرانی که از کشورهای شرق آسیا به اینجا می آیند، بیشترشان زنان کارگری هستند که به عنوان خدمتکار و یا برده جنسی در کاخهای سرمایهداران و کارهایی مانند جمله آشپزی، نظافت و یا پرستاری به خدمت گرفته می شوند. زنان کارگر در بدو ورود به کردستان عراق پاسپورتهایشان به گرو گرفته می شود تا در صورت اعتراض یا شکایتی نتوانند به سفارتخانه های خود مراجعه و یا به کشور خود باز گردند. به زبانی دیگری می توان گفت این کارگران زیر سایه حکومت "کردی" بردگانی هستند که دارای هیچ حق و حقوقی نیستند. بارها داستانهایی از تجاوز جنسی، استثمار جنسی زنان کارگر توسط سرمایه داران کرد به گوش رسیده است، اما میدیای کردی و حکومتی در مقابل آن سکوت اختیار کرده و اجازه انتشار آنرا نداده است.
بارها پیش آمده است که قربانیان تجاوزهای جنسی به دادگاه شکایت کرده اند، اما با تهدید به زندان و یا کشتن مجبور به سکوت گشته اند و هیچ قانون حمایتی یا سازمان مدافع حقوق بشری در این رابطه وجود ندارد که بتوانند به آن پناه ببرند و در نتیجه همانند دیگر قربانیان خشونتهای خانگی، متجاوزین آزادند و به جنایتهای خود ادامه می دهند.
"قیوان" یکی از بزرگترین شرکتهای کاریابی است که در این منطقه فعالیت می کند. صاحبان این شرکت از اعضای خانواده ی "جلال طلبانی" رئیس جمهوری پیشین عراق هستند که در کار ساخت و ساز ساختمانی مشغول به فعالیت است. این شرکت با استخدام و بهره کشی از کارگران مهاجر و دستمزد ناچیزی که به آنها میپردازد، توانسته است به ثروت اندوهی دست یابد و در عوض هیچ حقوق و مزایای برای این کارگران مهاجر را به رسمیت نمیشناسد و بیشتر وقتها حقوق کارگران را سر وقت نمی پردازد و با توجه به قدرتی که در حکومت اقلیم دارد، هیچ کس جرات اعتراضی ندارد و در صورت شکایت نیز، صدایشان به هیچ جایی نخواهد رسید.
کارگران مهاجری که در استخدام شرکت " قیوان " هستند، کارگران ساختمانی در زمینه های بنّائی، کاشی کار، گچ کار، نقاشی ساختمان، سیمانکاری، برقکار و لوله کش هستند که شرکت قیوان با در خدمت گرفتنشان اقدام به ساخت پروژهای عظیم شهرک سازی کرده است.
از دیگر شغلهایی که کارگران مهاجر به آن مشغول هستند می توان به کارکشاورزی در گلخانه ها و کار های صنعتی، مثل نجاری و تراشکاری و جوشکاری و مکانیکی و همچنین کارگرهای خدماتی ازجمله نظافت، رفتگری، سرایداری خانه، باغ و یا شرکتها اشاره کرد.
وجود درصد بسیار بالای بیکاری و نبود درآمد در کشور ایران باعث شده کارگران زیادی به کردستان عراق روی آورند. هرچند که پیدا کردن کار و گرفتن اجازه نامه کار و اقامت در این منطقه کار آسانی نیست.
در کردستان عراق تحت حاکمیت دو حزب اصلی بورژوا – ناسیونالیست و عشیره ایی، کارگران مهاجر ایرانی تنها ویزای یک ماه را دارند و این کارگران مجبورند که یا دوباره به ایران برگشته و یا اینکه درخواست اجازه و اقامت کار بکنند که این امر کار آسانی نیست و معمولا کارگرانی که کارهای فنی نمی دانند بسیار دشوار است.
از سوی دیگر برگشت دوباره به کشور ایران به منظور گرفتن مجدد ویزا، خصوصا در این شرایط کرونایی بسیار پر هزینه است. لذا کارگران مهاجر ایرانی سعی در گرفتن اقامت از سوی حکومت را دارند که آنهم کار بسیار سختی است. بنا به قوانین حکومت اقلیم کردستان، کارگران مهاجر باید از سوی کارفرما ضمانت شوند و مبلغی نزدیک به هشت صد تا هزار دلار تحت عنوان بیمه به صندوق اداره بیمه واریز کنند، هر چند که این اقامت نامه نیز موقت است و هر چند ماه و یا سالی یکبار باید تمدید شود و در صورت تمدید، هر بار باید مبلغ دویست هزار دینار عراقی به حکومت اقلیم پرداخت کند. تمامی این مشکلات باعث شده است که کارگر در قبال ضمانت نامه ای که از کارفرما دریافت می کند، به شدت استثمار شود و لب به شکایت باز نکند.
دستمزد کارگران
کارگران مهاجر دارای دستمزد ثابتی نیستند و به کارفرما و میزان تخصص کارگر بستگی دارد و این مبلغ چیزی مابین یک میلیون تا یک میلیون پانصد دینار عراقی متغیر است و در صورت عدم تخصص، کارگران عادی دستمزدی مابین سیصد تا هشتصد هزار دینار را دریافت می کنند.
کارگرانی که شانس پیدا کردن کار و گرفتن اقامت را پیدا کردند در نبود یک قانون کار منسجم، به شدت استثمار می شوند و علی رغم هیچ امکانات ایمنی، از تمامی حقوق و مزایا، بیمه، عیدی یا اضافه کاری و همچنین سرویس ایاب و ذهاب محروم اند. یکی دیگر از مشکلات عدیده این کارگران مشکل مسکن است. با تمامی این اوصاف کارگران مهاجر مجبورند با چنین شرایط دشواری کار کنند تا پولی جمع کنند و برای خانوادههایشان بفرستند.
خلاصه اینکه برای کارگران "کرد" بودن و حکومت کردی و حق مردم کردستان، قسم خوردن به کردایتی و اهمیت حاکمیت کردها، همگی واژه های بی مثما است که هر روزه توسط رسانه ها و احزاب در قدرت و متحدین محلی و منطقه ای آنها بیان میشود. کارگر کرد زبان در این جامعه تنها ابزار تامین ثروت برای مبلغین کردایتی و رهبران و صاحب منصبان و سرمایه داران است. اینجا که "کرد" در قدرت است نه تنها زندگی کارگران مهاجر از جمله از سایر مناطق کردستان که کارگران خود کردستان عراق هم وضع بهتری ندارند. اینجا همه چیز، مذهب، مسجد و قران و خدا، ملیت و زبان، فرهنگ و سنت و... همه چیز در خدمت به سکوت کشاندن کارگران و مردم محروم برای تن دادن به جهنمی است که برای ما خلق کرده اند و در مقابل بهشتی برای پولداران و حکام و مرتجعین ساخته ا ند. اینجا مثل همه جای دنیا است، مثل ایران و ترکیه، مثل سوریه و عراق است، با این تفاوت که این درجه ولع و طمع برای لفت و لیس کردن سود و پول و امکانات از قبل کار کارگر شاید از همه جا بالا تر است. کارگران به حکومت سرمایه داران "کرد" خوش آمدید.
شرح وضعیت چند کارگر در صنفهای مختلف "بنا به دلیل مسائل امنیتی اسم کارگران عوض شده است".
"علی" یک کارگر نانواییست که همراه با همسر و فرزند ده ساله اشان به کردستان عراق پناه آورده است تا شاید لقمه نانی برای خانواده اش دست و پا کند.
از ساعت چهار و نیم صبح تا ساعت شش و نیم بعد از ظهر "علی" بی وقفه کار میکند. او حتی روزهای تعطیل نیز مجبور است روزانه کار کند تا در قبالش مبلغ ٢٥ هزار دینار در روز را دریافت کند. او در آن شرایط تاقت فرسا بر روی تنور کار می کند و بدون هیچ ایمنی محیط کار و بدون هیچ بیمه ای روزانه نزدیک به چهارده ساعت کار می کند، نه از مرخص ماهانه خبری هست و نه از مرخصی سالانه. او هرماه بابت اجاره یک خانه کوچک در حاشیه شهر مجبور است دویست هزار دینار بپردازد. علاوه بر این باید بابت برق و آب و کپسول گاز برای اجاق آشپزخانه اش هر ماه نزدیک به صد و پنجاه هزار دینار پرداخت کند.
امید کارگر دیگریست که با خانواده اش از ایران آمده، کارش سنگ نمای ساختمان است که هر روز باید با موتور سیکلتش چندین کیلومتر را طی کند تا به محل کار ش برسد. او کارش از هفت صبح شروع می شود و تا شش غروب باید بکوب کار کند. محل کارش هر بار متغیر است و نه ایمنی کار خبری هست و نه امنیت شغلی دارد. او هم همانند دیگر کارگران مهاجر مستاجر است و باید درصد زیادی از دستمزد خود را بابت کرایه خانه، آب، برق و خوراک بپردازد. امید نه به الانش امیدوار است و نه به آینده اش. او به کردستان عراق آمده تا که شاید بتواند مقدار پولی پس انداز کند وبه کشورش برگردد، اما با تمامی خطراتی که در پیش رو دارد معلوم نیست که آیا با بدنی سالم می تواند برگردد؟ آیا اگر روزی از داربست فلزی پایش لیز خورد و به پایین سقوط کرد، زنده می ماند و اگر هم زنده ماند، برای همیشه فلج خواهد شد یا نه؟ این در حالیست که هیچ بیمه درمانی یا اجتماعی ندارد تا در صورت هر اتفاقی به گدایی نیافتد.
مریم یکی دیگر از کارگران مهاجریست که در رستوران کار می کند. سرگذشت مریم همانند دیگر کارگران مهاجر است، به اضافه اینکه او روزانه صدها بار مورد خشونت و آزار جنسی دیگر مردان قرار می گیرد. از صاحب کار و همکاران مردش گرفته تا مشتریان شکم پری که به جز شکم خود و یک وجب پایین تر از شکمشان به چیزی دیگری فکر نمی کنند.
وقتی به پای صحبتهای مریم می نشینی تازه می فهمی در سرزمین کردایتی و اسلام زده، زن بودن یعنی چی؟ مریم می گوید، موقعیت شغلی و اجتماعی ما در کردستان عراق همانند زنان افغان در ایران است، همه به چشم یک مزاحم، شهروند درجه سه به ما نگاه می کنند و فکر می کنند وجود من در اینجا اضافیست و من جای آنها را اشغال کرده ام. زمانی که در ایران بودم فکر می کردم دلیل نبود کار برای ما در ایران، همین زنان مهاجر افغانیست. اما الان که به موقعیت خودم نگاه می کنم می بینم که کارفرماها همه دنبال نیروی کار ارزان تر هستند تا سود بیشتری برداشت کنند و کارگران مهاجر هم ارزانتر هستند و هم راحت می توان آنها را استثمار کرد و هیچ احساس مسئولیتی در قبالشان نکرد و هر وقت دلشان خواست آنها را اخراج کنند." مریم" در ماه تنها چهارصد هزار دینار حقوق میگیرد و با اینکه همسرش نیز به سختی کار می کند اما درامدشان کفاف هزینه ها را نمی کند.
مجید کارگر دیگری است که از شهر همدان آمده است. او مجبور است خرج خانواده پنج نفره خود که در ایران هستند را تامین کند.
مجید غروبها جلوی مسجد جامع با یک چرخ مشغول به فروش قورمه سبزی است. ایشان میگوید، با اینکه آشپز ماهری هستم ولی در ایران نتوانستم کاری پیداکنم و از چند نفر شنیدم که اینجا کار هست. اینجا به تمام رستوران ها سرزدم و مهارت خودم را در آشپزی به آنها گفتم ولی متأسفانه کاری پیدا نکردم. از همه بدتر اینکه من زبان کردی را نمی توانم حرف بزنم و به همین دلیل به من کار نمیدادند.
با یک عراقی که زمانی در تهران کار کرده بود آشنا شدم و به من پیشنهاد کرد که باهم کار کنیم و این کار را انجام دادیم. حالا من هر روز ساعت یازده صبح دست به کار می شوم و آشپزی میکنم. از ساعت چهار عصر بساط ام را از خانه با چرخ به جلوی مسجد جامع یا مسجد بزرگ سلیمانیه می آورم. تقریبا تا ساعت یازده شب کار میکنم. این همه دوندگی میکنم تازه روزانه چهل یا پنجاه هزار دینار برایم میماند که باید از این مقدار پول هزینه دو یا سه کپسول گاز، مواد اولیه برای تهیه این غذا بخرم و ماهیانه مبلغ سیصد هزار دینار بابت اجاره خانه و صد هزار دینار بابت پول آب و برق بپردازم و هر ماه باید پولی را برای تهیه مایحتاج خانواده ام و خرج تحصیل بچههایم و اجاره خانه به ایران بفرستم.
نزدیک به سه سال است که در این منطقه کار میکنم و نتوانسته ام پس اندازی داشته باشم. هر بار که برای تمدید اقامت میروم باید کلی پول نیز به حکومت پرداخت کنم."
"باسط" نجار است و از شهر سنندج آمده و اکنون در شهرک صنعتی روبه روی دادگاه جدید مشغول به کار است. او قبلاً در یکی از احزاب ناسیونالیستی عضو بود، مدتی را در شهر اربیل کار کرد، اما بعد از اینکه دستمزدش را ندادند و آنرا بالا کشیدند به سلیمانیه آمد. حالا سه سال است که در این شهر کار میکند. باسط می گوید که در اربیل از دست کارفرمای خود شکایت کردم ولی چون کارگر مهاجر بودم حق را به کار فرما دادند و حزبی هم که قبلا در آن عضو بودم در این رابطه هیچ کمکی به من نکرد چون نمی خواست حکومت کردی از آنها ناراحت شود، زیرا احزاب سیاسی ناسیونالیست ایرانی با این حکومت دست برادری داده اند و ما کارگران را فدای اهداف مشترک سیاسی خود کرده اند. "
باسط و همسرش یک فرزند دارند، آنها تا یک ماه پیش در سلیمانیه در یک خانه کوچک زندگی میکردند. در اوایل پاندمی کرونا که حکومت اقلیم کردستان قرنطینه اعلام کرد برای این خانواده و بیشتر خانواده های کارگری سخت ترین دوران زندگی در سلیمانیه بوده است. او برای تأمین خرج و مخارج خانواده در آن چهل و پنج روز بدهکار شده است. بعد از اینکه قرنطینه تمام شد، نتوانست با خانوادهاش در این شهر زندگی کند زیرا زیر بار سنگین هزینه ی زندگی در سلیمانیه نتوانست برآید. به همین دلیل تصمیم گرفت خانواده اش را به ایران بفرستد و او نیز به جای اجاره کردن خانه، در محل کارش بخوابد و شاید بتواند پولی پس انداز کرده و برای خانواده اش در ایران بفرستد. او ماهیانه هشتصد هزار دینار دستمزد میگیرد که بیشتر مواقع با تأخیر پرداخت میشود.
نوشته بالا تنها تصویر بسیار کوچکی از وضعیت کار و معیشت کارگران مهاجر در کردستان عراق است، بی شک اگر بتوان مستندی از زندگی این کارگران را تهیه کرد و به زوایای وضعیت ایمنی، اجتماعی و شغلی این کارگران سری بزنیم، تازه عمق فاجعه و وضعیت فلاکتبار آنها را در زیر سایه حکومت کردی را می توان درک کرد.
در اینجا متاسفانه جدا از اینکه هیچ نهاد یا ارگانی وجود ندارد که از حق و حقوق کارگران مهاجر دفاع کند و با توجه به وضعیت شغلی، پراکندگی کارگران و از همه مهمتر عدم ارتباط با همدیگر، کارگران نتوانسته اند دور همدیگر جمع شوند و خود را سازمان دهند که از حقوق همدیگر دفاع کنند.
اینجا سرزمین قضا و قدر است و پول، اسلحه، عشیره و قدرت حرف اول را می زند.
نهم ژانویه ٢٠٢١