مدتی پیش مستندی تحت عنوان"لبه دوم تیغ"  علیه احزاب کردی از صدا و سیمای جمهوری اسلامی به نمایش گذاشته شد. قبل تر نیز سریالی به نام "روزهای ابدی" پخش شد که  در آن به کردستان از زمان انقلاب بهمن ٥٧ و نقش احزاب و سازمانهای سیاسی الخصوص کمونیستها  در این دوره تاریخی پرداخته است. در این نوشته به ماهیت و چرای این دسته از تبلیغات و سناریو ها از سوی جمهوری اسلامی بیشتر پرداخته میشود تا نقد و افشای این مستد و سریال اخیر. چرا پرداختن به ماهیت تبلیغات دولتی مهم است، موضوعی است که این نوشته تلاش دارد به آن جواب دهد. برای این مهم، لازم است به سابقه سناریو های تبلیغاتی جمهوری اسلامی علیه مخالفین سیاسی خود اشاره شود. همچنین اهداف جمهوری اسلامی در به نمایش گذاشتن این چنین تبلیغاتی، کمک میکند تصویر جامع تری برای فهمیدن و درک این سیاست از طرف جمهوری اسلامی به دست بدهد.

سابقه سناریو های تبلیغاتی

سیر شتاب تبلیغات پروپاگاندا جمهوری اسلامی از همان روزهای پس از انقلاب  و چند سال بعد یعنی در بحبوحه جنگ ایران و عراق شدت بیشتری بخود گرفت. سانسور و سرکوب رسانه ها و خفقان اجتماعی، سیاسی در کنار به خدمت گرفتن تمام نهادهای دولتی برای تولید و ترویج تبلیغات حکومتی، سیاستی بود که حاکمیت  تازه به قدرت رسیده در ایران در پیش گرفت.  از تولید محصولات  هنری از جمله  سینما، تلویزیون، موسیقی و شعر گرفته تا کتب درسی و فعالیتهای آموزشی، ابزارهای بودند که جمهوری اسلامی در این جهت مورد استفاده قرار داد. در این چهار دهه دستگاه فرافکنی و تبلیغات علیه  مخالفین سیاسی و اپوزیسیون های نظام  در کنار تبلیغات علیه مخالفین خارجی  خود یک دم از حرکت باز  نایستاد. همزمان نیز در ترویج فرهنگ اسلامی و ملی جهت به مطیع درآوردن  جامعه  از تمام امکانات موجود بهره گرفت. جمهوری اسلامی حتی دایره تبلیغات  و پروپاگاندای خود را به  خارج از مرزهای داخلی کشاند و تقریبا با بیشتر زبانهای مختلف، این سیاست را توسعه داد. خط تقریبا غالب در تمام دستگاه تبلیغاتی علیه  همه احزاب و سازمانهای سیاسی خود معطوف به وابسته دانستن آنها به دولتهای مخالف خود مانند آمریکا، اسرائیل بود. خط مشی که همچنان بر طبل آن میزند.

 جمهوری اسلامی در موازات با سرکوب مخالفین سیاسی خود که عمدا نیروهای اپوزیسیون  و اعدام های فله ای زندانیان سیاسی، همزمان نیز نیاز داشت که افکار عمومی را برای حقانیت بخشیدن به این اعمال خود با خود همراه کند. بنابراین عقربه  دستگاه  پمپاژ تبلیغاتی خود را با بالا و پایین شدن شدت سرکوب جامعه کوک میکرد. مثلا برای توجیه اعدام های وسیعی که در سالهای ٦٠ و ٦٧ مرتکب شد، اقدام به مصاحبه های اجباری تلویزیونی از زندانیان سیاسی به عمل آورد، چیزی که برای همه مردم مثل روز روشن بود که حرفهای این زندانیان بر پایه  متن از پیش نوشته شده وزارت اطلاعات تنظیم گردیده بود، یا اینکه پخش این دسته از مصاحبه ها به معنای قطعی شدن حکم اعدام این زندانیان بود.

در جریان تصفیه های درونی حکومت نیز، کماکان شاهد  مستند و سناریو سازی های تلویزیونی علیه مخالفین جناحی درون حکومتی هستیم. از جمله در جریان قتل های زنجیره ای در دوران اصلاح طلبان و فاش شدن نقش وزارت اطلاعات،  شروع به پاکسازی مهره های سوخته خود نمودند و فیلم و مستند های نیز از طرف جمهوری اسلامی برای تبرئه کردن نقش خود در این حوادث و القا کردن این مسئله که این قتل ها خارج از تصمیم نهادهای امنیتی انجام شده است، چیزی که مردم ایران بر غیر واقعی بودن این تبلیغات و سناریو سازی ها آگاهی کامل داشتند. در مورد رویدادهای مربوط به کوی دانشگاه در سال ٧٧ نیز بعد از سرکوب شدید و بی رحمانه، عوامل اطلاعاتی و بسیجی علیه دانشجویان، باز میبینیم مستند سازی های  وسیعی علیه دانشجویان و وابسته نشان دادن آنها به عوامل خارجی و ضد انقلاب براه افتاد.

سیر رخدادها و تحولات سیاسی جامعه همراه با بالا گرفتن دامنه اعتراضات اقشار مختلف مردم، می طلبید که تاکتیک های تبلیغاتی خود را اما همچنان بر پایه همان خط غالب مطابقت دهد. عروج دوباره گفتمان چپ و کمونیستی در جامعه بخصوص در دانشگاهها در دو دهه گذشته، شاهد دستگیری های گسترده و  سرکوب دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در سال ٨٦ هستیم. شکنجه  کردن و گرفتن اعترافات اجباری از دانشجویان دستگیر شده  همراه بود با حجم بزرگی از تبلیغات  حکومتی علیه این دانشجویان و گرایش کمونیستی در دانشگاهها ، که  حتی موفق شد بخشی از اپوزیسیون را نیز( البته از طیف راست و چپ بورژوایی و بی پرنسیب) در این توطئه سازی ها  با خود همراه کند. مستند و پخش اعترافات اجباری از نمایندگان کارگری هفت تپه و حامیان آنها، یکی از آخرین تلاشهای قبل از مستند اخیر لبه دوم تیغ میباشد که جمهوری اسلامی در آن سعی داشت چهره و کاریزمای  رهبران کارگری در این بخش کارگری را  که به حق لقب پایتخت اعتصاب جهان بخود گرفت، نزد کارگران و افکار جامعه مخدوش کند، اما جامعه  معترض و در غلیان ایران  و  خود طبقه کارگر، این سناریو سازی را درجا خنثی کردند و جمهوری اسلامی را بیش از پیش بی آبروتر کردند.

 حجم سناریو سازی ها و تبلیغات پروپاگاندای جمهوری اسلامی در وارونه کردن واقعیتها، اکسیر ادامه حیات این حکومت از روز تولد آن می باشد و تا به امروز نیز که آخرین نفس های خود را میکشد، مجبور است آن را سر بکشد.

 

هدف جمهوری اسلامی از این سناریو سازی ها

جمهوری اسلامی به این واقف است که یک نیروی تحمیلی به انقلاب ٥٧ میباشد. در این مسیر قدرتهای مختلف دولتی تا جریانها و سازمان های سیاسی که متوهم به جمهوری اسلامی شدند، توانستد در به تمکین کشاندن مردم و رضایت به حاکمیت جمهوری اسلامی نقش بزرگی ایفا کنند. همچنین اوضاع منطقه ای و جهانی، جنگ هشت ساله، سرکوب و تخطئه جامعه، شرط بقای جمهوری اسلامی در همه این سالها را تضمین کرده است. در همین راستا، جمهوری اسلامی بدون تاثیرگذاری بر افکار جامعه شانس به مراتب کمتری برای ادامه حیات خود داشت. مبارزه مردم ایران علیه جمهوری اسلامی تابع فراز و نشیبهای زیادی در این چهار دهه بوده است. در دوره ای حالت سکون به خود گرفته و در دوره ای دیگر خیزشهای نرم و آرامی را پشت سر گذاشته است. در دوره  اخیر  اما میبینیم  که جامعه به شدت قطبی، معترض و بی واهمه تر، نیرو و قدرت خود را به رخ حاکمیت میکشد.

 پروپاگاندا حکومتی همچنین اشکال مختلفی در تمام این دوره ها به خود دیده است. در دوره ای از موضع قدرت دست به سناریو سازی، تهییج افکار و احساسات جامعه میزند و در دوره دیگر از موضع ضعف و ناتوانی در تلاش است حداقل بخشی از جامعه و حتی  بخشا سازمانها و جریانات مخالف خود را مرعوب توان تبلیغاتی خود گند. وجه غالب بر این فضای پروپاگاندا اما ناشی از ترس و واهمه چندین دهه ای است که جمهوری اسلامی همیشه در حال دست و پنجه نرم کردن با آن بوده است. به همین دلیل جمهوری اسلامی مانند دولتهای دیگر در تاریخ، همه توان و قدرت خود را برای همراهی کردن در خوشبینانه ترین حالت و منحرف کردن مقطعی  افکار مردمی در بدترین حالت بکار میگیرد. سناریو سازی های اخیر جمهوری اسلامی را باید در فضای متشنج این چند سال اخیر مورد بررسی قرار داد.  فقر مطلق حاکم بر جامعه، بی خانمانی های  روز افزون، اعتیاد، خودکشی، فحشا، مسئله کرونا و بی کفایتی دولت در کنترل آن از یک طرف و گسترش اعتصابات و اعتراضات اقشار مختلف جامعه و در نهایت گذار جامعه از گفتمان اصلاح طلبی و اصولگرای و تیر خلاص زدن به هردو، تمام دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی را به یکباره منهدم کرده است.

اگر در سه دهه گذشته دسترسی مردم به رسانه های "اجتماعی" تنها صدا و سیما جمهوری اسلامی بود، چیزی که امر بمباران تبلیغاتی نظام را صد چندان سهل تر میکرد، اما جهش انقلاب انفورماتیک و دسترسی مردم به ماهواره و رسانه های جمعی و اجتماعی، این تصویر یک بعدی و غیر واقعی را درهم شکست و حکومت را به چالش های عمیق پروپاگاندای مواجه کرد. امروز هر تک نفر در جامعه ، خود  یک خبر رسان و گزارشگر از وضع موجود جامعه است. به درست مسئولین کشور، مسئله فیلتر نکردن کانالها و برنامه های دسترسی جمعی را به عنوان یک خطر برای "امنیت جامعه" تو بخوان امنیت نظام هر روز گوشزد میکنند.

از این روست که  جمهوری اسلامی را امروز  در حال احتضار باید دید. آخرین نفس های جمهوری اسلامی به شمارش افتاده و دیگر هیچ دستگاه تبلیغاتی نمی تواند اکسیژن کافی را برای آن تامین کند.

٥ فوریه ٢٠٢١