جدال و کشمکش کارگران هفت تپه با دولت و قوه قضائیه بر سر سرنوشت هفت تپه و اسدبیگی به پدیده ای جدی در فضای سیاسی ایران تبدیل شده است. جدالی که ابعاد آن بسیار فراتر از خود اسدبیگی و شرکت هفت تپه است و تاثیرات و عواقب آن، شکست و پیروزی در آن نیز قطعا به کارگران هفت تپه و اسدبیگی و حامیانش محدود نمیشود. صف بندی در این جدال صف طبقه کارگر ایران در مقابل دولت و صاحبان سرمایه اعم از خصوصی و دولتی است. امروز در راس این جدال کارگران هفت تپه، بعنوان پیشقراولان طبقه کارگر در این کشمکش، قرار دارند. این حقیقت مسائل هفت تپه و خواست و مطالبات، بحث و جدلها، تاکتیک و سیاستهای آنها را در ابعاد وسیع مورد توجه قرار داده است. حساسیت به هفت تپه و سخنگویان و رهبرانش به درست ناشی از جایگاه مهم این بخش در جدال امروز طبقه کارگر ایران با حاکمیت و کل طبقه سرمایه دار است. این موقعیت امکانات جدی و درهای زیادی را بر روی این بخش از طبقه کارگر و رهبران و نمایندگان آنها باز کرده است. بعلاوه چشم و گوش جمهوری اسلامی و ارگانهای سرکوب و دستگاه تحمیق آنها را نیز باز کرده است. آنها نیز به این شرایط و به موقعیت کارگران هفت تپه آگاهند و در تلاشند این "کانون بحرانی" را به هر شکلی خاموش کنند و از این کانال طبقه کارگر را قدمی به عقب برانند.
کسب این موقعیت از طرف کارگران هفت تپه و نمایندگانش، یک موفقیت بزرگ برای طبقه کارگر ایران و در راس آن برای هفت تپه ای ها است. این موقعیت راحت بدست نیامده است و نتیجه فعالیت طولانی کارگران، نتیجه درایت و هوشیاری رهبران و فعالین آنها در یک جدال پرتلاطم و حساس با حفظ اتحادی بالا است که سه سال است شاهد آنیم. این موقعیت شکست و پیروزی هفت تپه در مبارزه امروز را به پدیده ای بزرگتر از پیروزی و شکست هر مبارزه کارگری تبدیل کرده است. امروز شکست یا پیروزی هقت تپه مستقیما بر روی موقعیت و رابطه طبقه کارگر با بورژوای و حاکمیتش تاثیر گذار است.
تاکید و پافشاری کارگران هفت تپه بر خلع ید از بخش خصوصی و اسدبیگی، تلاش برای قطعیت بخشیدن به پیروزی کارگران در این مرحله است. نفس خلع ید از کارفرمای هفت تپه بیان پایان یک دوره از کشمکش و پیروزی هفت تپه ای ها در جدال سه ساله اخیر نه فقط با اسدبیگی و همپالگی هایش در هفت تپه، بلکه با کل دستگاه حاکمیت از دولت و قوه قضائیه تا مراکز اطلاعاتی، مقامات زندان و رسانه های حکومت، از خانه کارگر تا امام جمعه شوش و استاندار خوزستان است. در جدال چند سال گذشته و مشخصا جنگ و دعوای سه سال اخیر، کل این صف در کنار دولت و مجلس و بیت رهبری در مقابل کارگران هفت تپه و حامیان آنها در یک صف واحد بودند و هنوز هم هستند. اختلافات میان جناحهای حاکمیت یک سرسوزن این حقیقت را از چشم کسی مخفی نمیکند که آنها در مقابل طبقه کارگر به عنوان نمایندگان طبقه سرمایه دار، کنار هم خواهند ایستاد.
شرایط بحرانی جامعه ایران و طغیانهای توده ای گرسنگان، جمهوری اسلامی و در راس آن خامنه ای و بازوهای قدرتمند او در حاکمیت را مجبور کرده است از ترس مردم و خیزشهای بعدی، پز مقابله با فساد مالی، دزدی و پولشویی و لاف زنی در خصوص عدالت را بزند. در چنین شرایطی و زمانی که به همت کارگران هفت تپه و پیگیری و تسلیم نشدن آنها، پرونده دزدی و اختلاس اسدبیگی بر ملا شده، حاکمیت مجبور به عقب نشینی شد و برای خرید آبروی نداشته خود تن به محاکمه او داده است. نفس همین نکته، مستقل از متحقق شدن خلع ید از اسدبیگی، قبول مسئولیت دولت در قبال کارگران و یا افتادن مسئولیت هفت تپه بر دوش دولت، قطعا یک پیروزی جدی هفت تپه ای ها است. عقب نشینی که در پنج دهه اخیر در ایران اتفاق نیفتاده است. هر چند کارگران هفت تپه بارها گفته اند که این آخر کار ما نیست، گفته اند حتی اگر شرکت به دولت واگذار شود آنها خواهان نظارت کارگران بر امورات این شرکت هستند. مطالبات کارگران هفت تپه از خلع ید از بخش خصوصی تا نظارت کارگران و بازگشت به کار کارگران اخراجی و... موضع یک جدال و کشمکش است و میزان پیروزی طبیعتا بستگی به توان کارگران و میزان حمایت طبقه کارگر و مردم از مبارزه آنها دارد. جایگاه مبارزه امروز کارگران هفت تپه، ضرورت دفاع از این اعتراضات را برای کل طبقه کارگر و از زاویه منافع عمومی این طبقه دوچندان کرده است. کارگران هفت تپه حق دارند که از جامعه، از همه هم طبقه ای های خود و از همه محرومین و آزادیخواهان توقع دخالت و حمایت از هفت تپه را به عنوان نوک پیکان اعتراض این صف طبقاتی داشته باشند.
مباحثاتی که حول فراخوان کارگران هفت تپه برای تجمع در تهران و بعلاوه فراخوان حمایت در فضای مجازی راه افتاد، بیان موقعیت مهم کارگران هفت تپه است. هر دو فراخوان بیان موقعیت جدیدی است که کارگران هفت تپه و رهبران و شخصیتهای خوشنام و محبوب آنها در آن قرار دارند، موقعیتی که در گذشته در هیچیک از اعتصابات بزرگ کارگری از کارگران بافق تا هپکو و فولاد و از معادن تا پتروشیمی ها بدست نیامده بود. نفس این فراخوانها، مخاطب قرار دادن هم طبقه ای و حامیان خود، مستقل از بحثهایی که در حواشی آن راه افتاده، یک پیشروی جدی برای جنبش کارگری و بیان این موقعیت جدید است. موقعیتی که رهبر کارگری نه تنها در قامت رهبر محلی که به عنوان شخصیت مهم و معتبر سیاسی جامعه، خطاب به کل جامعه فراخوان میدهد و خواهان حمایت آنها میشود. تقلیل این موقعیت و جایگاه این فراخوان به اینکه تجمع تهران چقدر نیرو جمع کرد و یا اینکه بسیجی ها در آن شرکت کرده بودند (که گویا گناه کارگر هفت تپه است)، در صمیمانه ترین شرایط بیان ندیدن واقعیات عظیم تر پشت این فراخوان، موقعیت و جایگاه هفت تپه و این فراخوانها است. بخصوص که دو فراخوان جواب مثبت میگیرد و این پدیده ای جدید در جنبش کارگری در چهار دهه اخیر است.
جایگاهها عوض میشوند
در تجمع حامیان هفت تپه در مقابل دادگستری تهران، دانشجویان بسیجی "دانشجویان عدالتخواه" نیز حضور یافتند. آنها به نام دفاع از کارگر هفت تپه و خواست "خلع ید از بخش خصوصی" با شعار و پرچمهای همیشگی خود در این تجمع شرکت و تلاش کردند آنرا ملاخور کنند. اهداف ارتجاعی آنها بر کسی پوشیده نیست و این امر مطلقا جدید نیست و از چشم کارگر هفت تپه هم مخفی نیست.
کارگران هفت تپه، رهبران و فرماندهان دانشجویان بسیجی را هزاران بار افشا و خلع سلاح و چلنج کرده اند. پرچم دفاع از کارگر و دلسوزی ریاکارانه برای "مردم مظلوم واقع شده"، از طرف رژیم و عاملین آنها، پا به پای کشتار و زندان و تهدید، یک سیاست ثابت بوده است. دیروز عوامل خانه کارگر و شورای اسلامی و امام جمعه محل این نقش را ایفا کرده اند و امروز دانشجوی بسیجی هم به آنها اضافه شده است. اما یک مولفه مهم تغییر کرده است و آن اینکه عوامل حاکمیت یا جناحی از آن مجبور شده اند برای جلب توجه به یک فراخوان کارگری جواب مثبت بدهند و عکس کارگر هفت تپه را به سینه بزند. این نه بیان قدرت آنها، بلکه موقعیت و وزن امروز جنبش کارگری است و نه بر عکس! این بیان اعتبار آن جنبش و رهبران آن، بیان نفوذ و سمپاتی عمیق جامعه به خواست و مطالبات آنها است! این همان موقعیت جدید است که اشاره کردم. این نه ضعف هفت تپه که اعتبار هفت تپه را بیان میکند. دیروز خانه کارگر برای فریب فراخوان "کارگری" میداد و بسیج دانشجویی مهمان آنها بود، امروز کسی برای بازوی کارگری حاکمیت تره خرد نمیکند و خانه کارگری دیروز و عوامل حاکمیت مجبور شده است به فراخوان کارگران هفت تپه جمع شود و همان امیال قدیمی را دنبال کند. در گذشته گاها کارگر هوشیار تلاش میکرد اگر نمیتواند خود تجمع کند بلکه با فرستادن چهار نفر به تجمع خانه کارگر، فضا را از دست آنها بگیرد و به ضدشان تبدیل کند، و امروز خانه کارگر و بسیج دانشجویی به این روز افتاده اند و اعلام میکنند "ما هم هفت تپه ای هستیم !". این بیان موقعیت جدیدی است که جنبش کارگری و در نوک این قله عظیم، کارگر هفت تپه و رهبران آن در آن قرار گرفته اند.
کارگر هفت تپه از شوش فراخوان داده است و در تهران حامیان او علیرغم فرصت بسیار کوتاه برای تجمع و علیرغم فضای پلیسی و حساسیت مسئله از نظر امنیتی و با وجود خطر کرونا، جمع شده اند. بسیج دانشجویی هم با توهم در تاثیر گذاری و قاپیدن این فرصت در این تجمع شرکت کرده است. بسیج دانشجویی با علم به فضای دانشگاهها و حمایت دانشجویان آزادیخواه، این فرزندان طبقه کارگر و نسل تحصیل کرده این طبقه، مجبور شده است لباس عدالتخواه بر تن کند. اوباشی که دیروز به نام بسیج دانشجویی و حزب اللهی و به عنوان چماقداران حاکمیت ظاهر میشدند، امروز برای حضور در ملا عام مجبورند بگویند عدالتخواه هستند، مجبورند بگویند طرفدار هفت تپه هستند و مجبورند بگویند مرگ بر اسدبیگی. یادمان نرفته است در سال ٥٧ ساواکی ها مجبور بودند با مرگ بر شاه در خیابانها ظاهر شوند. اینها فشار پایین و اینجا فشار جنبش کارگری است. نه ساواکی های قدیم طرفدار انقلاب شده بودند و نه بسیج دانشجویی طرفدار عدالت. گرد و غبار راه انداختن حول این حضور و تبدیل این عقب نشینی و این موقعیت ضعیف بسیجی ها به نقطه ضعف کارگران هفت تپه میتواند در بی غرضانه ترین حالت حاکی از ندیدن تغییر توازن قوا و موقعیت جدید جنبش کارگری باشد.
تغییر موقعیت در جنبش کارگری، اعتبار بالا و به حق کارگران هفت تپه و سخنگویان آنها، همزمان در دوره ای معین اتفاق افتاده که جامعه ایران و فضای سیاسی آن یک پولاریزاسیون سیاسی را از سر میگذارند که باید به استقبال آن رفت. اگر هیاهوی مخالفین هفت تپه در صف اپوزیسیون را کنار بزنیم، اگر تهمت و افترا و توسل عده ای معدود در حاشیه این جامعه به اتهامات نخ نما و حقیر را کنار بزنیم، در دل این جامعه صف ها از هم متمایز میشوند، جدالهای سیاسی در میان نیروها و جنبش های اصلی سیاسی، روشنتر و بی توهم تر و رو در روتر میشود. تمایز صف کارگر و جنبش کمونیستی این طبقه با بورژوازی و احزاب رنگارنگ چپ و راست آن، بیشتر میشود. به این اعتبار ما شاهد یک شخم خوردن دوباره فضای سیاسی در این جامعه هستیم. بزودی شاهد دوره ای از جدال جدی خواهیم بود که باید به استقبالش رفت و برای آن خود را آماده کرد. این دوره جنبش کارگری هم پولاریزه میشود و دوستان و دشمنان خود را بهتر خواهد شناخت. باید به استقبال این دوره رفت.
٣٠ دسامبر ٢٠٢٠