در حالیکه در چند دهه اخیر، بخصوص بعد از انقلاب انفورماتیک، دنیا شاهد بالاترین سطح تولید و مازاد تولیدات در سطوح نجومی بوده است، نه تنها فقر مطلق، بلکه حتی فقر نسبی هم ابعاد بی سابقه ای را پیدا کرده است. برخلاف ادعاهای دولت های مختلف، گسترش فقر ناشی از اپیدمی کرونا و از تاثیرات اقتصادی آن نیست، بلکه این اپیدمی، شرایط غیرقابل قبول موجود را به مراتب وخیم تر کرده است، و مرتبا جمعیت بسیار وسیعتری از مردم دنیا، به صف آنچه فقرا نام گرفته است، می پیوندند.
در بریتانیا، پنجمین کشور ثروتمند دنیا، سازمان یونیسف اعلام کرده است برای جلوگیری از گسترش فقر و کمک رسانی به کودکان بی بضاعت، بسته های کمک غذایی را برای خانواده های کم و یا بی درآمد اهدا خواهد کرد. فقر و گرسنگی کودکان در بریتانیا اما سابقه ای طولانی تر دارد. سال گذشته مسئولین مدارس در شمال بریتانیا، مناطق کارگری و کم در آمد، اعلام کرده بود که شاگردان گرسنه در سطل آشغال ها به دنبال غذا میگردند. کرونا نزدیک به یک میلیون کودک را به یک و نیم میلیون کودکانی که با گرسنگی مواجه بودند، افزوده شده است.
در فرانسه، کشوری که به استاندارد بالا در ارائه خدمات برای حفاظت از شهروندان زیر خط فقر در اروپا معروف است، طبق آمار ارائه شده اخیر، قبل از اپیدمی کرونا، نزدیک به ۹ میلیون نفر با حقوقی کمتر ۳۰ یورو در روز، که میزان خط فقر اعلام شده دولت است، زندگی می کردند. کرونا، تعداد کسانیکه زیر خط فقر زندگی میکنند را به میزان بالایی افزوده است.
در چین، دومین اقتصاد برتر دنیا، پس از تمامی برنامه های گوناگون "فقر زدایی" دولت حاکم، میلیون ها نفر زیر این خط هستند. البته آنهم با احتساب حقوق یک دلار و نیم یعنی پائین تر از خط فقر تعیین شده توسط بانک جهانی! طبق اظهارات دولت ۶۰۰ میلیون نفر با حقوقی کمتر از ۱۴۰ دلار در ماه (که حتی کفاف اجاره خانه را هم نمی دهد) زندگی می کنند.
در آمریکا، طبق آمار ارائه شده، با وجود اینکه دولت ترامپ دم از پیشروی اقتصادی و بهبود زندگی مردم آمریکا میزد، تا قبل از اپیدمی کرونا، تقریبا از هر ۸ نفر، یک نفر در فقر بسر می برد، و پس از کرونا، امروز تمامی مراجع به افزایش قابل ملاحظه ای در این میزان، اذعان دارند.
میزان فقر، بدون شک در این کشورهای پیشرفته، غیر قابل مقایسه با آفریقا و آسیا و خاورمیانه، که قبل از کرونا هم فقر و فلاکت بیداد میکرد و نه تنها فقر نسبی، بلکه فقر مطلق، درصد به مراتب بالاتری از "کشورهای پیشرفته" را در بر می گیرد.
بنیادهای دولتی و غیر دولتی در تمام کشورها، از "عدم برنامه ریزی لازم و کافی" در مقابله با گسترش فقر توافق نظر دارند، و سعی دارند که آنرا به مشکلی در مقابل دولت های فعلی محدود کنند، و احزاب پارلمانی اپوزیسیون از آن برای وصله کردن بیرق پلاتفرم های انتخاباتی خود استفاده کنند. گویی معضل در دولت فعلی و سیاستهای آن است و ظاهرا با تغییراتی در بالا و سرکار آمدن دولت و پارلمان های جدید، دنیا تغییر خواهد کرد و فقر و معضلات دیگر جل خواهد شد!
تلاش مشترک همه احزاب و میدیا رسمی در مخفی کردن واقعیتی بینادی تر، معضلاتی پایه ای تر از "ناکارآمدگی" دولتها و در بهترین حالت "عدم تولید مواد مورد نیاز مردم" خیره کننده است. تلاش مشترک شان در مخفی کردن این واقعیت که عامل این فقر نه "عدم میزان تولید و تولیدات مورد نیاز مردم" و نه "مدیریت" بد، "نا امادگی" و یا "بی لیاقتی" حزب حاکم و تلاش در کشیدن پرده ساتر بر تناقضات بنیادی سیستم موجود با رفاه و سعادت بشر، مشمئز کننده است.
سیستمی که این نابرابری را دائما تولید و باز تولید می کند و بدون این نابرابری، بدون تحمیل فقر و فلاکت قادر به سرپا ماندن نیست. امروز در دنیایی که سرمایه از پیشرفته ترین تا عقب مانده ترین کشورها، با هر روبنای سیاسی از "دولت های متعهد به بازار و دمکراسی" تا حکومتهای مستبد و راست افراطی، از جمهوری اسلامی تا "حزب کمونیست چین"، با هیچ محدودیت اقتصادی مواجه نیست، گسترش فقر و فلاکت و مرگ و میر بر اثر آن، حاکی از نابرابری بنیادی و اجتماعی این سیستم متکی به کار مزدی است.
کرونا فقط عمق توحش این سیستم و سیاهی جهانی که برای بشریت ساخته است را در مقابل چشم همگان قرار داد. کرونا سوالات اساسی را در مقابل بشریتی که مخرب و متناقض بودن این سیستم را نه فقط با رفاه و سعادت که به زندگی خود تجربه میکند قرار داد. سوالاتی که جواب هایی چون "بازگشت به مارکس"، "نیاز به کمونیسم مارکس" و اهمیت و جایگاه کمونیسم و طبقه کارگر آگاه را، چه در بیداری طبقاتی و چه در رهایی، در سراسر دنیا مطرح کرده است.
کمونیسمی نه از جنس "چپ پارلمانی" در غرب، چپی که چه در حکومت و چه در اپوزیسیون، بدون راه حل، هر بار مردم معترض به این شرایط را، به سیاه لشگر بخشی دیگر از بورژوازی تبدیل می کند، بلکه کمونیسم رادیکال طبقه کارگر!
طبقه کارگر ایران و کمونیسم آن میتواند نقشی تعیین کننده در این بیداری طبقاتی داشته باشد. امروز طبقه کارگر در ایران با کوله باری از تجربه و عبور از "تئوری" های تطهیر کاپیتالیسم و با پرچم طبقاتی و آلترناتیو خود در مقابل این سیستم پوسیده، در موقعیت بمراتب مستعد تری در مقابل حاکمیت سرمایه قرار گرفته است.
در ایران، در اوج فقر غیر قابل تحمل، طبقه کارگر با گره زدن فقر و بردگی مزدی، نه فقط به قدرت سیاسی حاکم، که به بنیادهای اقتصاد کاپیتالیستی، با عبور از توهم اصلاح و تغییر در روبنای سیاسی، با علم به قدرت خود و با اعلام جنگ برای دستیابی به قدرت و شکل دادن به حکومتی متکی به شوراها، صف مستقل و طبقاتی خود را، به مثابه تنها راه رهایی و سعادت در مقابل جامعه قرار داده است. طبقه کارگر و جنبش کمونیستی آن میتواند با انقلاب کارگری خود پرچمدار این بیداری طبقاتی باشد و راه تغییر و رهایی از جهان دست ساز کاپیتالیسم را برای طبقه کارگر جهانی هموار کند.