• نگاهی به تاریخ جنبش زنان از مشروطیت تا انقلاب ٥٧
  • وضعیت مبارزات  و جنبش زنان در حاکمیت جمهوری اسلامی

با یه مقدمه شروع می کنم

ببینید ! جنبش های اجتماعی در ایران را اگر هم بنا به سابقه و تاریخ و هم در حال حاضر و امروز نگاه کنیم. جنبش کارگری داریم که در دوسه سال اخیر رشد کمی و کیفی چشمگیری داشته است. جنبش دانشجویی افت و خیزهای خودش را داشته و دارد. یک دوره داب را تجربه کرده است و در مواقع حساس و بحرانی، چون دی‌ماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸، ابراز وجود می کند و شعار "اصلاح طلب، اصولگرا ، دیگه تمامه ماجرا" را در دیماه ٩٦ مطرح می کنه و با  شعار "از هفت‌تپه تا تهران، زحمت‌کشان در زندان." از معترضان دستگیر شده  آبان ٩٨ دفاع می کند. این جنبش تا حد زیادی چه در حال حاضر و چه در آینده وابسته به این است که این نبض در اختیار کدام جریانها و چه گرایش هایی قرار خواهد گرفت.

نقش گرایشات در همه ی جنبش های اجتماعی تعیین کننده است. جنبش بورژوایی سبز یک نمونه است.  داب در جنبش دانشجویی رادیکال یک مورد دیگر است. هفت تپه هم در جنبش کارگری یک نمونه است. می بینیم نقش گرایشات راست و چپ و بورژوایی و کمونیستی در جنبش های اجتماعی به این روشنی است.  و این برای جنبش زنان هم صدق می کند.

با این مقدمه

نگاهی به تاریخ جنبش زنان از مشروطیت تا انقلاب ٥٧ داشته باشیم که درسهایش برای امروز هم مهم است.

جنبش  زنان در ایران عمری دست‌ کم صد ساله دارد و به عنوان جنبشی برای خود دستاوردهایی داشته است. دستاوردهایی که در نظام مذهبی و آپارتاید جنسی جمهوری اسلامی همه پس گرفته شده اند.

جنبش زنان از دوره مشروطیت تا انقلاب بهمن ٥٧ و بعد از انقلاب تا امروز چه مستقلا و چه در دل تحولات نقش بازی کرده است. در دوره مشروطیت سازمان های متعدد زنان بطور علنی و مخفی وجود داشتند و حتی در جنگ های برای مشروطه با لباس مردانه شرکت داشته و ده ها نفرشان کشته شدند. زنان در جنبش سیاسی عمومی برای آزادی در مشروطه ابراز وجود کردند.

در دوران مشروطیت دست کم ٢٦ انجمن زنان وجود داشتند که از زنان تحصیل‌کرده و روشنفکر تشکیل شده و جنبش حقوق زنان را پی گرفتند. سازمان‌های مستقل زنان در دوران حکومت رضا شاه عمر کوتاهی داشتند، اما به نظر می‌رسد این انجمن‌ها، که اغلب آن‌ها گرایش‌های چپ داشتند، جدی‌تر از پیشینیان‌شان  به دنبال تساوی حقوق زنان و مطالبات فمینیستی بودند، و با صراحت بیشتری از برابری حقوق زنان دفاع می‌کردند. در این مدت نشریات زنان هم منتشر می شد. از میان هفت نشریه زنان، ماهنامه "پیک سعادت نسوان" در سال ١٣٠٦ از همه رادیکال تر بود و خواستار رهایی زن و کسب حقوق مدنی شان از طریق آگاهی دادن به زنان شد. عمر نشریات هم کوتاه بود و تلاش برای حفظ نشریات زنان نافرجام ماند.

جنبش زنان ایران در این دوره  تحت تاثیر انقلاب ١٩٠٥ روسیه و ایده های سوسیالیستی انقلاب اکتبر بود.

از جمله تشکلی مانند "جمعیت پیک سعادت نسوان" (از ۱۳۰۰ در رشت) سازمانی با گرایش چپ بود که روز جهانی زن را در ۸ مارس جشن می‌گرفت.

در چنین شرایطی این سوال مطرح میشه که کشف حجاب، خواست زنان بود یا فقط دستور رضا شاه؟

رضا شاه، متاثر از تغییراتی که در کشورهای همسایه ایران چون افغانستان و ترکیه صورت گرفته بود در ۱۷ دی ۱۳۱۴ زنان ایران را از داشتن حجاب منع کرد. این دستور با اجبار و خشونت پلیس اجرا شد و باعث شد زنان خانواده‌ های سنتی تا سال‌ ها از خانه بیرون نیایند.

شواهد تاریخی می گویند که بخش قابل توجهی از زنان ایران در آن دوره مخالف حجاب بودند. زنان بدون حجاب به خیابان می رفتند با وجودیکه از طرف مردم عادی به آن ها سنگ پراکنی می شد! زنان در نشریات شان مثل "عالم نسوان" و "دختران ایران"، خواهان لغو یا کشف  حجاب بودند. تصمیم کشف حجاب رضا شاه به شیوه‌ی قهرآمیز و اجباری و کشیدن چادر از سر زنان باحجاب و منع عبور و مرور زنان باحجاب در اماکن عمومی با مخالفت فمینیست ها روبرو می شود و آنها شیوه دولت ترکیه را که زنان در کشف حجاب مختار بودند را درست می دانند. 

در دوره رضا شاه با وجود این که قدرت مذهبیون و علما محدود شد اما قوانین زیادی به نفع زنان تصویب نشد. تنها سن قانونی ازدواج برای زنان ۱۵ و برای مردان ۱۸ سال  شد و هر ازدواجی باید رسما ثبت می ‌شد. اما در این دوره امکانات آموزشی، اشتغال و حضور در جامعه برای زنان گسترش پیدا کرد. در فاصله ۱۳۰۵ تا ۱۳۱۵ تعداد دختران مدارس به ٥٠ هزار نفر رسید. در سال ۱۹۳۶ دانشگاه تهران هم تاسیس شد و زنان توانستند به تحصیلات عالی بپردازند. جنبش زنان  توانست زنان را از کنج خانه به مدرسه و دانشگاه بفرستد. در سال ۱۳۲۳ زنان ۲۸ درصد دانشجویان کل کشور بودند. اما تلاش‌های فمینیست‌های ایرانی برای تغییر قوانین خانواده  به اندازه‌ی آموزش زنان موفقیت‌آمیز نبود.

تاسیس مدارس دخترانه و نشریات زنان دو نقطه عطف مهم هستند

در دوران محمد رضا پهلوی، گروه‌های زنان به غیر از چند استثناء، زیرمجموعه‌‌ای از «سازمان زنان» بودند که دولت ساخته بود. این وابستگی باعث شد زنان طبقه ی متوسط و به پایین به آن نپیوندند. این سازمان اولویت خود را استقلال اقتصادی زنان تعریف کرد و معتقد بود که حق برابر با مردان بدون داشتن استقلال اقتصادی به دست نمی آید. اما در اساس این سیاست حکومت شاه در جریان مدرنیزه کردن نظام سرمایه داری و نیاز به نیروی کار بیشتر بود.

شعبه‌های سازمان زنان در ۴۰۰ منطقه مختلف ایران فعالیت می‌کردند، کارگاه‌هایی برای آموزش حرفه‌های مختلف ، سوادآموزی و اطلاع‌رسانی در زمینه‌هایی مثل حقوق زنان تشکیل می شد. با راه‌اندازی مهدکودک، این فرصت به زنان می داد که بتوانند سر کلاس‌های آموزشی یا در کارگاه‌های حرفه‌ای حاضر شوند.

بطورکلی در این دوره ما شاهد جنبش مستقل زنان برای حقی نبودیم.

مساله دیگر وضعیت  مبارزات  و جنبش زنان در حاکمیت جمهوری اسلامی است

پس از سقوط حکومت پهلوی در بهمن ۱۳۵۷، هنوز تب انقلاب در جامعه بود که زنان با شوک از دست رفتن بسیاری از حقوقی که طی هفت دهه‌ی پیش کسب کرده بودند، مواجه شدند. با سقوط حکومت شاه، فعالیت اکثریت گروه‌های زنان نیز متوقف شد.

اولین ضربه، ۱۵ روز پس از پیروزی قیام بهمن بود که  خمینی قانون حمایت خانواده را مخالف شرع و ملغی اعلام کرد.

  • ۱۰ روز بعد، دستور منع ورود زنان بی‌حجاب به ادارات داده شد،
  • چند روز بعد موج گسترده‌ی اخراج زنان از ادارات و بیمارستان‌ها و ارتش آغاز شد،
  • بعد زنان از قضاوت محروم شدند
  • و کمی بعدتر نیز قانون اساسی‌ای تصویب شد که در آن خبری از برابری جنسیتی نبود.

ممنوعیت دوباره‌ی سقط جنین، کاهش سن ازدواج زنان به ۱۳ سال، ممنوعیت تحصیل دختران در مدارس فنی و بعضی رشته‌های دانشگاهی، ممنوعیت بعضی رشته‌های ورزشی و حضور در استادیوم‌های ورزشی برای زنان و تصویب قوانین قصاص و سنگسار که زنان را در معرض خطری بیشتر از مردان قرار می‌داد، بخش های دیگرِ آواری بودند که با استقرار جمهوری اسلامی بر سر زنان خراب شد. رژیم تنها کاری که نتوانست بکند، گرفتن حق رای زنان بود.

در چنین شرایطی، جنبش زنان چکار کرد و آیا توانست دربرابر حملات پیاپی حکومت جدید، دیواری برای محافظت از حقوق زنان بسازد؟

اولین واکنش زنان به دستور خمینی ،

  • یکی چند بیانیه‌ی اعتراضی از طرف گروه‌های زنان بود.
  • دوم طی تظاهراتی شش روزه علیه حجاب اجباری از ١٣ تا  ۱۸ اسفند ۱۳۵۷ نیز گاه به لغو قانون حمایت خانواده اعتراض شد.

اما این اعتراض‌ها با آنچه زنان بدنبال لغو این قانون از دست می‌دادند، تناسبی نداشت.

علاوه بر کمیت یا کیفیت این اعتراضات اجتماعی زنان، موانعی هم وجود داشت که برای این جنبش باعث شک و شبهه و ایحاد محدودیت شد.

از جمله، بخشی از فعالان زن حساسیتی نسبت به لغو این قانون نداشتند و چون جو آن زمان علیه شاه بود، نمی‌توانستند قبول کنند که در حکومت شاه قانون خوبی هم تصویب شده است. این ها عنوان می کردند، مسئله‌ی زن در این برهه از مبارزه و در این مرحله از جنبش یک مسئله‌ی انحرافی است. حتی اتحادیه‌ی زنان حقوقدان ایران هم در یک خوش‌بینی به حکومت جدید به جای پا‌فشاری بر حفظ قانون حمایت خانواده خواستار «اصلاح قانون حمایت خانواده در جهت رعایت بیشتر حقوق زنان از زاویه قوانین جدید » شد.

این جو ضد رژیم شاه و توهم به حکومت خمینی از طرفی و مردسالاری نهادینه و خفته در فرهنگ و اخلاقیات جامعه به کمک خمینی آمد. چرا که هیچ اعتراض مردانه ای به این کار نشد. از طرف دیگر باعث شد که زنان نتوانند سد محکمی بنندند، تنها ماندند... اما دست از تلاش نکشیدند.

بر اساس تحقیقاتی که انجام شده، در سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ بیش از ۴۰ تشکل زنان فعال بودند. ۲۰ تشکل از سوی نیروهای سکولار یا اعضاء و هواداران احزاب سیاسی و پنج تشکل از سوی نیروهای مذهبی نزدیک به حکومت تشکیل شده بود. ادارات دولتی هم انجمن‌های صنفی زنان را داشتند.

بعضی از منتقدین می گویند ارتباط فعالین چپ با زنان و به‌خصوص زنانِ طبقات فرودست با هدف «آگاه‌سازی» و جلب آنها به مسائل سیاسی بود و نه بسیج آنها برای مبارزه با حملات هر روزه‌ی حکومت به حقوق زنان، به عنوان یک ضرورت فوری و اساسی.  و می گویند: «آن زمان بیشتر از زاویه‌ی سیاست به مسئله‌ نگاه می‌شد. حتی فعالینی که مسئله‌ی زنان را مطرح می‌کردند در واقع به زنان به عنوان سیاهی‌لشکر سازمان سیاسی‌شان نگاه می‌کردند و فکر می‌کردند اگر ما در زمینه‌ی زنان کار کنیم می‌توانیم آن ها را به عقاید و دیدگاه و سازمان خودمان جلب کنیم.

در ادامه ی اعتراض به لغو قوانین حمایت خانواده، «اتحادیه‌ی انقلابی زنان» با انتشار یک اعلامیه‌ و توزیع آن در ادارات و مدارس، سعی  کردند توجه زنان به نتایج منفی لغو قانون حمایت خانواده را جلب کنند و برای برگزاری یک تظاهرات اعتراضی در هشتم آبان ماه فراخوان داد. یک روز پیش از این تجمع نیز گروهی از زنان با ارسال نامه‌ به خمینی و تماس با مجلس خبرگان نگرانی خود را نسبت به گرفتن حق درخواست طلاق از زنان اعلام کردند. جمعیت زنان دمکراتیک وابسته به حزب توده طوماری تهیه کرد و به مجلس فرستاد.

این تلاش‌ها  بدون پشتوانه‌ی گسترده‌ی مردم و احزاب سیاسی، نتیجه نداد و سرنوشت زنان به قوانین شرعی اسلامی واگذارشد.

در این فاصه گروه های زنان ائتلافی تحت عنوان «کمیته‌ی همبستگی زنان» درست کردند که در حدود خرداد و تیر ۱۳۵۸ شکل گرفت.  شش گروه زنان نزدیک به گروه‌های سیاسی چپ، به همراه «کمیته‌ی صنفی» متشکل از ۲۰ انجمن صنفی زنان در ادارات و بانک‌ها، اعضای اولیه‌ی این کمیته بودند و در ادامه‌ی کار تشکل‌های دیگر نیز به آن پیوستند.

از اقدامات مهم این ائتلاف:

١- یکی برگزاری یک کنفرانس مشترک در چهارم آذر  ۱۳۵۸ برای اعتراض به نادیده گرفته شدن برابری جنسیتی در پیش‌نویس قانون اساسی تدوین شده از سوی مجلس خبرگان بود. با وجود دعوت زنان  از نیروهای سیاسی، هیچ‌یک از نیروهای سیاسی عمده‌ى جنبش چپ، هیچ یک از تشکل‌هاى اصلى مدعى آزادى‌خواهی و هیچ یک از چهره‌هاى مهم روشنفکرى آن دوره، از این کنفرانس زنان حمایت نکردند. سازمان چریک‌های فدایی درست هم‌زمان با کنفرانس زنان، راهپیمایی در حمایت از دانشجویان پیرو خط امام که سفارت آمریکا را اشغال کرده بودند برگزار کرد و در نهایت با قطع برق سالن در هنگام برنامه، زنان مجبور شدند که در زیر نور کبریت و فندک و شمع و بدون میکروفن برنامه را اجرا کنند. 

در قطعنامه‌ی این کنفرانس، خواستار قوانین ً دموکراتیک و آزادی بخش برای کلیه‌ی زحمتکشان و حق کاملا مساوی مردان و زنان شده بود.

٢- اقدام بعدی کمیته‌ی همبستگی، برگزاری مشترک روز جهانی زن در اسفند ۱۳۵۸ بود. جلسات مشترک، تا چندی بعد هم ادامه داشت اما درگیری‌های گروهی بین تشکل‌های زنان، ضعف تجربه و توان سازماندهی در جنبش زنان مانع شد که این همکاری ادامه داشته باشد.

یک شیوه دیگر اعتراضات زنان پوشیدن لباس سیاه در تظاهرات و رفتن سر کار بود. در ۱۵ تیرماه در مقابل ساختمان نخست‌‌وزیری حدود ۲۵۰۰ زن سیاه پوش تجمع کردند. 

در این مدت و در طول یک ماه  حدود ٢٠٠ زن سیاه پوش بدلیل نداشتن حجاب از ادارات و ارتش و شهربانی و بانک ها اخراج شدند.  بسیاری از گروه‌های زنان نزدیک به احزاب چپ (توده- چریک) موضع‌گیری مشخصی نسبت به این اعتراض‌ها نداشتند. برای آن ها مهم بود که «علیه دولت موضع‌گیری نشود».

به این ترتیب اعتراضات مکرر گروه های زنان سازماندهی شده بدون حمایت مردم و حتی احزاب سیاسی و بخشا از خود زنان، به نتیجه نرسید.

بخشی از فعالین حقوق زن، سکوت و بی‌تفاوتی جامعه و نیروهای سیاسی در مقابل سرکوب خواسته‌های زنان را ناشی از عدم درک جامعه و نیروهای سیاسی از آزادیهای دمکراتیک  می‌دانند. آن ها میگویند زن‌ها ضعیف‌ترین بخش جامعه بودند، اگر نیروهای سیاسی در برابر سرکوب خواسته‌های زنان موضع‌گیری می‌کردند، حکومت نمی‌توانست بعد از آنها به سراغ  نهادهای دموکراتیک و مطبوعات برود و یکی یکی آنها را هم سرکوب کند. با همه ی این سختی ها و موانع، چند سال اول پس از قیام بهمن دوره ای بود ه زنان به ویژه زنان طبقه متوسط توانستند جنبش مستقل زنان را سازماندهی کنند و نگذارند قوانین مذهبی و شریعت اسلامی در سکوت و تسلیم تصویب و اجرا شود.

موضوع دیگری که میخواهم به آن اشاره کنم  گرایشات  دخیل در جنبش زنان در ایران است

در جنبش زنان در تمام دوران حاکمیت جمهوری اسلامی از اول تا امروز، گرایشات مختلف دخیل بوده و نقش ایفا کرده اند. سال های اول تا دهه ٦٠ اساسا گرایش لیبرالی و توده ایستی نه بعنوان محرک و سازمانده، بلکه بعنوان مانع و بازدارنده و ایجاد توهم در میان زنان نسبت به جمهوری اسلامی عمل کرد. برای چریک ها هم زن و دختر یک چریک بود نه یک انسان اجتماعی و یک مادر و دختری که کابوس شریعت اسلامی او را تهدید می کرد. 

از دهه ٦٠ به بعد، جنبش زنان وارد مرحله جدیدی می شود. بعد از کشتارهای دهه ٦٠ و یک دهه جنگ وسایل ارتباط جمعی گسترش پیدا می کنند و نسل جوان دخترانی که پس از انقلاب متولد شدند. این نسل شاهد تناقض زندگی در جمهوری اسلامی با دنیای پیشرفته و آزادی روابط انسان ها بودند. در این سه دهه اخیر جنبش زنان برای آزادی مثل جنبش کارگری و جنبش دانشجویی پا به عرصه جامعه می گذارد.

از این دوه تا به امروز جنبش زنان همچنان جنبش های دیگر اجتماعی تحت تاثیر گرایشات مختلف بوده اند.

١- در جنبش زنان تا به امروز گرایش راست و بورژوایی با سرمایه گذاری بر سر خواستهای انسانی و حتی ابتدایی زنان اسیر تبعیض جنسی و سرکوب و هتک حرمت، نه تنها کمکی به پیشروی این جنبش نکرده اند بلکه بخشا آن را در قالب سنت های حداکثر فمینیستی نگه داشته اند. شخصیت های این جنبش از میان اصلاح طلبان و لیبرال ها و بطور کلی اپوزیسیون بورژوایی از راست ترین جناح آن تا جناح میانی و چپ  شناخته شده اند. این گرایش و جنبش، اعتراضات زنان را تحت نام "مبارزه مدنی" و به نام خود می نویسند.

کمپین یک میلیون امضا، چهارشنبه های سفید، آزادیهای یواشکی، دختران خیابان انقلاب، کمپین دختر آبی (مساله خودکشی سحر خدایاری بخاطر محکومیت در تلاش برای شرکت در مسابقه فوتبال) و غیره از جمله مواردی است که از آن خود می دانند.

فعالین جنبش زنان که خود را فعالین مدنی می نامند بلحاظ سیاسی موضعی روشن دارند. آن ها می گویند، نه  انقلاب راه‌ حل تغییر شرایط کنونی است و نه براندازی با کمک دولت‌های خارجی. می گویند جنبش های اجتماعی دچار این بحران هستند: "تهدید از دست دادن آنچه هست و نگرانی از آنچه نمی‌دانید چیست"؟ می گویند، زنان از انقلاب فاید‌‌ه‌ای ندید‌ه‌‌اند و ترسیده اند.  بنابراین گزینه انقلاب و اصولا تفکر انقلابی در شرایط حاضر گزینه ی  مردم ایران نیست‌. این جریان می گوید: "راه سومی وجود دارد. جامعه به یک خیزش مدنی نیاز دارد. هرج و مرج دشمن دمکراسی است...

این گرایش تا به امروز در جنبش زنان دست بالا دارد.

٢-  گرایش سوسیالیستی هم ساکت ننشسته و جنبش زنان امروز صاحب تفکر، سیاست ، الگوها و به اصطلاح گفتمان چپ و سوسیالیستی هم هست. امروز مساله برابری زن و مرد صرفا به مطالبات رایج در جنبش زنان محدود نیست. برابری کامل زن و مرد به معنای استقلال اقتصادی زن، زن خانه دار به معنای کارگر بیکار و بی اجر و مزد، مساله زن مساله طبقه کارگر است و غیره هم به میان زنان پیشرو جامعه رفته است. زنان و دختران جوان بسیاری هستند که خود را سوسیالیست و کمونیست می دانند. رهایی زن را در گرو رهایی طبقه کارگر می دانند. این بخش زنان و دختران جوان در میان روشنفکران و دانشجویان و فرزندان کارگران کم نیستند.

در دهه های اخیر و تا به امروز علیرغم  فشار کمر شکن زن ستیزی و آپارتاید جنسی و ستم مضاعف، زنان با چنگ و دندان از حرمت خود دفاع کرده و سنگرهایی را فتح نموده است. برای مثال تصرف دانشگاه ها برای دختران وزنان ایران فقط یک پروسه عادی تحصیلی نبوده و نیست. گرفتن یک سنگره. جمهوری اسلامی تلاش زیادی کرد تا دختران را از بعضی رشته های تحصیلی محروم کند تا شاید شاهد حضور گسترده شان در دانشگاه ها نباشد. یا دورانداختن چادر و مقنعه و تبدیل حجاب به یک روسری نازک با تلاش و بهای سنگینی به دست آمده است.  اشتغال در کارخانه ها و مدارس و ادارات و بیمارستان ها هم یک سنگر دیگر است. در حالی که حکومت مذهبی زن را می خواست د رخانه حبس کند. زنان زیادی سرپرست خانواده هستند. همزمان مردسالاری به شکل یک توحش در رگ و پی جامعه دوانده شده و زنان در مقابل این توحش و تبلیغات سنگین و کثیف دینی ایستاده اند. این پیشروی ها به روش های معمول و پر سر و صدای آزادیهای یواشکی به دست نیامده اند. جنبش زنان جنبش اجتماعی و توده ای و جنبشی در چارچوب جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر است.

همچنین  در دهه های اخیر ما شاهد ابراز وجود سیاست و سنت سوسیالیستی بصورت عیان در جنبش زنان بودیم:

جامعه حمایت زنان در سنندج در یک دهه قبل، یکی از این الگوها است که زنان و دختران سوسیالیست در راس این تشکل توده ای زنان قرار داشتند. برنامه های گرامیداشت ٨ مارس ها در سنندج با حضور صدها زن و مرد آزادیخواه و برابری طلب و صدور قطعنامه های مطالبات برابری طلبانه و سوسیالیستی زنان با حضور نیروهای امنیتی از این سنت و الگوهای سوسیالیستی است.

محافل زنان سوسیالیست در تهران، شمال ایران تا جنوب و کردستان بسیارند. این سنت و الگوهای اجتماعی و سوسیالیستی می تواند بر گرایش و سنت های بورژوایی و فمینیستی هژمونی پیدا کند. نیروی خواهان رهایی زن از تبعیض جنسی در ایران بی سابقه است.

درنهایت، جنبش زنان دو راه بیشتر ندارد. یا به نیرو و سیاهی لشکر بخشی از بورژوازی برای کسب خواستهایی محدود تبدیل می شود و یا به جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر اتکا می کند و برابری کامل را به دست می آورد.

در این رابطه و در بخش آخر بعنوان ویژگیها و موانع بر سر راه جنبش برابری زن و مرد به چند موضوع اساسی اشاره می کنم:

  • یکی این که درجناح چپ و به نام کمونیسم اما در واقع در سنت بورژوایی با شعار و الگوهای نازل و بی خاصیت چون برهنگی زن، کمپین بوسه و از این قبیل سراغ جنبش زن در ایران می رود و سمبل های بورژوایی زنانی چون مسیح علی نژاد را تقدیس و به نام برابری زن و مرد به جامعه می فروشد. در حالی که جامعه ایران و زنان بویژه با رابطه آزاد پسر و دختر، ازدواج سفیدی که به رژیم تحمیل کرده از شعارهای نازل این بخش چپ عبور کرده است. این چپ از جامعه عقب است.

 

  • دوم- کمونیسم ملی در کردستان هم زمانی که زن و دختر را پیشمرگ تعریف کرده و در اوج قدرت در کردستان آزاد حداقل به مدت یک سال در شهرها و چند سال در روستاها، الگویی از برابری زن و مرد را نشان نداد. و امروز هم به نام چپ و کمونیسم برابری زن و مرد را به ناسیونالیسم کرد می فروشد.

 

  • سوم- رقیق کردن و پروسه ای کردن خواستهای زنان در جنبش فمینیستی و بورژوایی هم یکی دیگر از موانع بر سر راه یک جنبش برابری طلبانه واقعی زنان است. در حالی که مساله زن و مطالباتش با قوانین شریعت در قانون اساسی و قانون خانواده طرف است. مبارزه و اعتراض زن در ایران، نفی یکی از پایه های حاکمیت دینی است. در نتیجه لغو حجاب اجباری فقط یک خواست مدنی نیست. یک خواست کاملا سیاسی است چرا که یکی از پایه های نظام مذهبی در ایران و شریعت و قوانین مذهبی چه در قانون اساسی و چه قانون خانواده را به چالش می کشد.  در نتیجه می خواهم بگویم که تحقق این مطالبه حتی فقط همین لغوحجاب از زنان و جبنششان به تنهایی بر نمی آید. همبستگی و وابستگی جنبش های اجتماعی و بویژه جنبش زنان برای برابری امر و نیازی به شدت با اهمیت و تعیین کننده است. و به این اعتبار است که ما مساله زن را مساله طبقه کارگر می دانیم و مساله سوسیالیسم و کمونیسم کارگر می دانیم.

 

  • چهارم- مساله مهم دیگر شرایط امروز جامعه ایران است. ما جامعه ای فلاکت زده داریم که گرسنگی جان هزاران و ده ها هزار کودک و انسان گرسنه را تهدید می کند. زنان بیکار، زنان سرپرست خانواده ها، زنان خانه دار بی اجر و مزد با سفره های خالی فرزندانشان بیشترین قربانی این اوضاع فلاکتبار هستند. فشار کمرشکن بر زنان قابل تصور نیست. زنی که برای امرار معاش تن فروشی می کند. زنی که برای گرفتن آب برای فرزندانش تسلیم بربریت مردسالار بی شرفی می شود و بعد خودش را می کشد. این آن جامعه ای است که ما توش زندگی می کنیم. امروز مبارزه برای رفع گرسنگی، برای دستمزد بیشتر برای همه مزدبگیران، برای بیمه بیکاری به همه بیکاران و برای تامین معیشت خانواده ها، به امری اول و آخر هر خانواده تنگدست و محرومی تبدیل شده است. و زنان در این شرایط بیشتر از همه رنج می برند و تحت فشار روحی و روانی کمر شکنی هستند. فکر می کنید این زنان و دختران این خانواده ها چند درصد جامعه ما هستند؟ حداقل ٥٠ درصد بدون اغراق و طبق آمار خود دولتی ها. خودشان می گویند ٦٠ درصد جامعه زیر خط فقر زندگی می کند. ولی از این ٦٠ در صد حداقل ٣٠-٤٠ درصدش نه تنها زیر خط فقر بلکه در گرسنگی، بی دارویی، بی نانی و بی آبی زندگی می کند.

به این اعتبار مطالبات صنفی و گروهی جنبش های اجتماعی امروز مانند جنبش روشنفکران و دانشجویان؛ جبنش زنان، جنبش جوانان برای خلاصی فرهنگی تحت تاثیر گرسنگی و عوارض آن قرار دارند و خواست تامین معیشت به اولویت اول همه ی جنبش های اجتماعی امروز تبدیل شده است.

امروز برای اکثریت جامعه ما از زن و مرد اولویت مبارزه و تلاش جمعی ، هم بسته و هماهنگ و گسترده و فشرده برای تامین معیشت و فشار بر غارتگران ثروت جامعه یعنی سرمایه داران و دولتشان است.

جنبش اول امروز ایران جنبش گرسنگان است. جنبشی که طبقه کارگر ستون فقراتش را تشکیل می دهد.

آیا این بدان معنی است که جنبش های اجتماعی دیگر و بویژه جنبش زنان  بی وظیفه و تسلیم تبعیض جنسی است؟ نه.  جنبش مستقل زنان روی پای خود معنی دارد. خودآگاهی این جنبش و دخالت موثر گرایش سوسیالیستی در آن و بیرون کشیدن جنبش از زیر پر و بال جریانات و تفکر و سیاست و تبلیغات بورژوایی و فمینیستی ...، تعیین کننده است. گفتم نیروی مادی این جنبش بسیار گسترده و متعرض و جسور است. هر ساله صدها هزار دختر به دانشگاه میروند و به همان میزان از دانشگاه فارغ التحصیل میشوند و بخشا سر کار میروند. امسال از یک میلیون و ٥٣ هزار داوطلب کنکور ٥٤ و نیم درصد پذیرفته شدگان زن و دختر هستند. و ٤٥ و نیم درصد را مردان تشکیل میدهند. این هنوز بخشی از نیروی زنان برای آزادی و برابری است.

بحث بر سر این نیست که بورژوازی علی العموم نمی تواند حجاب را لغو کند. در همه ی حاکمیت های بورژوایی و غیر دینی در جهان موضوعی به نام حجاب وجود ندارد. اینجا بحث بر سر جمهوری اسلامی و حکومتی دینی است که مساله زن و تبعیض جنسی و بی حقوقی زن را یکی از پایه های حاکمیتش قرار داده. اگر این پایه اش را بزنی می افتد. جمهوری اسلامی بدون حجاب زن دیگر جمهوری اسلامی نیست. در نتیجه لغو حجاب برای زن در این رژیم، مثل لغو مالکیت خصوصی برای کارگر است. و این یعنی تغییری کیفی و پایه ای در این نظام.

  • پنجم و بالاخره موضوع دیگر مساله آکسیون است. تجارب تا امروز نشان داده است که مبارزه برای هر مطالبه ای از جمله لغو حجاب یا هر مورد تبعیض جنسی مبارزه ای فردی تلقی شده که گویا هر کس به تنهایی می تواند از عهده اش بر بیاید. کمپین هایی به نام چهارشنبه های سفید، آزادی یواشکی، دختران خیابان انقلاب، انتشار عکس های بدون روسری، کلیپ های آواز خوانی و رقص و یا آکسیون های چند نفره اینجا و آنجا ولو خیلی جسورانه است، اما نمی تواند و نباید بعنوان یک راه اساسی و یک الگو برای جنبش زنان به آن نگاه کرد. جنبش زنان در ایران به سنت و الگوهای اجتماعی معین دیگر نیاز دارد. همانطوری که طبقه کارگر به مجامع عمومی و شورا و سندیکای و اعتصاب یکپارچه در یک محیط کار برای گرفتن مطالبه ای  نیازمند است، زنان و جنبش شان هم به اتحاد رهبران سوسیالیست زنان، تشکل های توده ای زنان، نشریات و تبلیغات آگاه کننده و الگوهای مبارزه ی جمعی نیازمند است.

تجارب تاریخی را در اول بحثم گفتم. دیدیم که زنان محافل مخفی و علنی خود را داشتند. تشکل های زنان را داشتند که بعضا طبق گزارشهای تاریخی اعضاشان به چند هزار نفر می رسید. نشریات زنان برای آگاهگری داشتند. گروه های کاری متعدد داشتند. سمینار و جلسات و تجمعات خود را داشتند. گروه های ورزشی و هنری و حرفه ای داشتند. جنبش زنان امروز هم به این الگوها نیاز دارد...  و مهم تر از همه ضرورت حضور فعال و موثر گرایش سوسیالیستی در جنبش زنان است.

* (این یادداشت خلاصه ای از بحثی در یک سمینار است)