شرایط جامعه طبقاتی ایران، زمینهها را برای جدیتر و شدیدتر شدن کشمکشهای سیاسی و طبقاتی آماده کرده است. از همین امروز جدالها در محیطهای کارگری، از هفتتپه و فولاد و پتروشیمیها، تا آذراب و هپکو و مراکز متعدد تولید شروع شدهاند. جدال امروز کمونیستهای طبقهکارگر و نسل جوان سوسیالیستها، جنگی تمام عیار با همه جناحهای بورژوازی و غیر کارگری در میدان سیاسی و ابعاد تودهای است، که در مبارزه مداوم طبقاتی تعریف میشود.
بازتاب کشمکشهای سیاسی جاری و مبارزات اقتصادی طبقهکارگر، صفبندی جریانهای سیاسی راست و نهادهای دولتی در دانشگاه را تغییر داده و فضای سیاسی محیطهای دانشجویی را دگرگون کرده است. تاریخ مبارزات دانشجویان چپ و نسل جوان کمونیست در دانشگاهها، مانند تصویری از جامعه، بیانگر دورههای معین و مختلف از جدالهای سیاسی و پیروزی و شکست جنبشهای اجتماعی است. تحریمهای اقتصادی، خطر درگیری نظامی میان هیأت حاکمه آمریکا و جمهوریاسلامی، فساد افسار گسیخته بورژوازی و بنبست اقتصادی و بیثباتی سیاسی دولتسرمایه، مشخصات میدان جدال طبقاتی و کشمکشهای سیاسی در این دوره را نشان میدهند.
دانشگاه نقطه تلاقی سیاستهای متمایز، افقهای متفاوت و گرایشهای سیاسی متضاد است؛ رفرمیسم، ناسیونالیسم، خرافههای دینی، قومگرایی، پوپولیسم و لیبرالیزم در برابر کمونیسم و چپ مدافع حقوق کارگر، صحنه سیاسی جامعه است که دانشگاه برای توده مردم به نمایش گذاشته است. دانشگاهها هم میتوانند تحت اختیار مطلق فالانژهای مذهبی و ناسیونالیستها قرار بگیرند، یا اینکه کانونهایی برای مبارزه متشکل کمونیستها و حلقه اتصال مبارزه سیاسی طبقهکارگر باشند. طبقهکارگر و مردم بیحقوق ایران در انتظار متحدان خود در دانشگاه هستند که تصویری از رفاه و امنیت، آزادی و برابری و رهایی انسانها از استثمار و استبداد را ببینید.
دانشگاه و اهمیت فعالیت کمونیستی و دانشجویان
تاریخ جامعه استبداد زده ایران، از دوران پهلوی دوم تا حاکمیت جمهوریاسلامی که هرگونه تحرک اجتماعی و هر نوع تفکری مستقل از قدرت حاکم ممنوع و «جرم» بوده، با اعتراضهای دانشگاه و دخالت سیاسی دانشجویان گره خورده است. فارغ از این که در دورههای مختلف کدام جریان یا سنت سیاسی غالب بوده، در این جامعه خفقان زده در دانشگاه و فعالیتهای دانشجویی جایگاه و اهمیت ویژهای داشته اند. البته لازم است که به ابهام های«نظری» و اغتشاشهای ذهنی که درباره اعتراضهای دانشجویی وجود دارند، پاسخ داده شود تا موقعیت واقعی فعالیت سیاسی در دانشگاهها روشن شود.
جامعه همیشه بر تحرک های سیاسی_اجتماعی در دانشگاهها متمرکز است؛ دانشجویان برشی از کل جامعه اند که موقعیت بخصوصی دارند، دانشگاهها مانند محیطهای کارگری که مبارزه اقتصادی روزمره کارگران است، یا سنگر همیشه فتح شده به دست «آزادیخواهان» نیست. دانشگاه پارهای بر جسته از جامعه است که مقابل نگاه خیره شدهی خود جامعه به آن قرار دارد؛ دانشگاه تصویری با ابعاد بزرگ از کشمکشهای سیاسی در جامعه است. حکومت استبدادی ایران که فعالیتهای میدانی در هر شکل و بیان آزاد در قالب هر خط سیاسی را با بگیر وببند قضایی و امنیتی و پروندهسازی بر خورد میکند، مسایل « صنفی» دانشجویان که منفعت « مشترک» اکثریت آنان است، دیگر این مطالبات را نمی توان «صنفی» نگه داشت و صنفی هم نمی مانند، و به سرعت اعتراضهای سیاسی شکل می گیرند. نوع حکومت بورژوایی ایران مکندگی سیاسی دارد؛ فعالیتهای اجتماعی و سیاسی در هر سطحی که باشند، با برخوردهای پلیسی و فشارهای وزارت اطلاعات و سپاه وارد عرصه مبارزه سیاسی میشوند. به طبع جنب و جوشهای دانشجویان نیز محتوایی سیاسی دارند. البته دانشجو و دانشگاه به صرف این که دارای شرایط خاص سیاسی-اجتماعی در جامعه هستند، سیاست مشخصی یا جریان سیاسی معینی را نمایندگی نمی کنند. دانشگاه آینه محدب و تمام قدی است که روبروی جامعه گرفته شده و کشمکشهای سیاسی را به جامعه نشان میدهد. محیطهای دانشجویی، بالقوه متحد منافع طبقهای خاص نیستند و خط سیاسی متمایزی ندارند. این عناصر کوثر در عرصه سیاسی در موقعیت خاص اجتماعی هستند که مشخصات ویژه دارند و نه منافع ویژه. در نتیجه مستقل از اینکه افق سیاسی دانشجو چیست و متعلق به کدام جنبش اجتماعی است، به خودی خود این فرصت و امکان منحصر به آن محیط را دارد که محدوده های فکری را گسترش دهد و آلترناتیوها را ترسیم کند. دولتهای «دمکراتیک» بورژوایی که به نسبت جوامع استبدادی آزادیهای سیاسی و اجتماعی را پذیرفته اند، فعالیت برای دانشجویانی که دغدغه تغییر اجتماعی و انگیزه تاثیر گذاری سیاسی بر جامعه را دارند، بر اساس مناسبات سیاسی حاکم بر آن جوامع صورت میگیرد و سازماندهی میشود. فعالیت آزاد احزاب سیاسی و سازمانهایی که مخالف دولت آن، کانونهای فکری و کمپینهای اجتماعی که خلاف جریان ذهنی و فرهنگی مسلط بر این جوامع حرکت میکنند، زمینه را برای تحرک های سیاسی و اجتماعی دانشجویان منتقد و اپوزیسیون مهیا می کنند. در نتیجه دانشجو ابزار مناسب برای پیشبرد امر سیاسی مشخص را در اختیار دارد.
اما اوضاع برای فعالان سیاسی و اجتماعی در جامعهای مانند ایران به گونه دیگری است؛ از شکنجههای وحشیانه ساواک تا کشتارهای دسته جمعی سوسیالیستها و آزادیخواهان در سالهای سیاه دههشصت و قتل دگراندیشان و افراد مترقی در دوران حکومت جمهوریاسلامی نمونههایی نمایان از دو حکومت جنایت کار هستند که به تاریخ معاصر مبارزات سیاسی این جامعه خون و خاک پاشیدند. در چنین جامعهای، فعالیت علنی سازمانهای مخالف دولت و احزاب اپوزیسیون برابر است با اعدام و زندانهای طولانی مدت؛ در فضای اجتماعی ایران که نشریات مستقل از جناحهای قدرت و رسانه های کمونیستی، «جرم» سنگینی محسوب میشوند، حتی هنرمندان منتقد و مخالف قدرت نیز در امان نیستند. در این شرایطی که هر صورت از تحرکهای اجتماعی به شدت محدود و کنترل و سرکوب میشود، دانشگاه به عنوان یکی از سنگرهای استراتژیک سیاسی و دانشجو در نقش فعال سیاسی اهمیت و جایگاه ویژه ای برای « مردم» جامعه دارند. با توجه به خصوصیات دولت سرمایه در ایران، محیطهای دانشجویی فضایی به نسبت باز سیاسی هستند و محافل دانشجویی کارکرد کانونهای فکری را دارند و میتوانند در هیاتهای تودهای و به شکل سراسری سازماندهی شوند. از طرفی با وجود اختناق و سرکوب که داده دولت سرمایه ایران و نطفه شکل گیری حکومت ضد انقلابی جمهوریاسلامی است، اعتراضهای دانشجویی وسیعتر منعکس میشوند و امکانی را ایجاد میکنند تا گسترههای فکری دامنه دار و افق.های سیاسی باز شوند.
وضعیت خاص جامعه ایران است که به دانشگاه موقعیت ویژه میدهد. در جامعه مختنق زده که فعالیت احزاب و رسانههای غیر رژیمی و مخالف غیر قانونی اعلام میشود، دانشگاه نقش مهمی در فعل و انفعال فکری و سیاسی بر عهده دارد. مکاتب فکری جریانهای سیاسی و جنبشهای اجتماعی که در جامعه در تکاپو هستند، در دانشگاه نیز حضور دارند؛ در حقیقت دانشگاه صحنه نمایشی از تمام نیروها و احزاب سیاسی، سنتهای فکری و کمپینهای اجتماعی است. محیطهای دانشجویی در ایران بستری هستند برای رشد این سنتهای فکری و جریانهای سیاسی. از این زاویه تکاپوی دانشجویی برای احزاب سیاسی و سازمانهای مخالف رژیم هم اهمیت دارد. پس برای اهداف سوسیالیستی و منافع طبقه کارگر، دانشگاه سنگری است که باید در اختیار کمونیستها باشد. دانشگاه این فرصت را برای نسل جوان مارکسیست ایجاد میکند که با توسعه ادبیات سوسیالیستی و نقد سنتهای غیر کارگری و پوپولیستی، مسیر پیشروی گرایش سیاسی کمونیستی و کارگری را با رفع موانع ذهنی هموار کند. هر خط سیاسی که در دانشگاهها دست بالا را داشته باشد، در جامعه هم موقعیت بهتری را خواهد داشت. ویژگیهای که به دانشگاه و کار سیاسی در محیطهای دانشجویی جایگاه خاصی را داده اند، به توازن قوای میان دولت و مردم بیحقوق و طبقه کارگر بستگی دارند. در نتیجه کار کمونیستی در دانشگاه ضروری است.
همانطور که گفته شد دانشگاه صحنه جدال نیروی متعدد و جریانهای مختلف سیاسی است که به جامعه نمایش داده میشود. جامعه در همه حال متوجه نتیجه این کشمکشهای دانشجویی است؛ آن خط سیاسی و گرایش فکری که پرچم دار و رهبر اعتراضهای دانشجویی میشود، همان تصویر برجسته ای است از توازن قوا میان احزاب و سازمان های سیاسی که در جامعه ریشه دارند و کار میکنند. از این جهت مبارزه نظری و میدانی کمونیستها در دانشگاهها به منظور کنار زدن موانع ذهنی که مانع قرار گرفتن پرولتاریا در جایگاه تغییر دهنده کل مناسبات اقتصادی و اجتماعی، مهم است و ضرورت دارد.
زمانی که بورژوازی متولد شد، دشمن طبقاتی خود، پرولتاریا را نیز خلق کرد. از آغاز حاکمیت نظام کاپیتالیستی بر جوامع، شرایط عینی برای انقلاب کارگری و کمونیستی آماده بوده، آن مانعی که بر سر راه دگرگونی کارگری و قدرت گیری سوسیالیستی قرار دارد، عامل ذهنی و آگاهی طبقهکارگر به قدرت همبستگی طبقاتی و مسلح شدن به ابزار مارکسیسم است. تبلیغات و تولیدهای ایدئولوژیک بورژوایی از مذهب و خرافه و زن ستیزی گرفته، تا ناسیونالیسم و قوم گرایی، لیبرالیسم و رفرمیسم و پوپولیسم، عوامل بازدارندهای هستند که مسیر تدارک و آمادهسازی پرولتاریا برای جدال آخر با نظام سرمایهداری را سد کرده اند.عدم حضور علنی احزاب کمونیستی و کارگری در ایران، مراکز دانشجویی جای خالی کار علنی کمونیستی و فعالیت سیاسی را به میزانی جبران میکند. مبارزهای فکری و جدال میدانی علیه جریانهای ناسیونالیست و نیروهای مرتجع قومی، افشای توهم پراکنی های « چپ» پوپولیست و « ضد امپریالیسم های» طرفدار رژیم یا طرفداران کالای وطنی و رشد صنعت ایرانی و....در دانشگاهها، نقاط اتصال با طبقه کارگر و مبارزات مردم محروم و بیحقوق هستند. پیروزی کمونیست در این کشمکشهای جاری در دانشگاه، فتح سنگری است هم در خط مقدم و هم توپخانهای پرقدرت که برای پیشرویهای طبقه کارگر و انسانهای جویای آزادی و رفاه و آسایش جایگاه بخصوصی دارد. البته ذکر این نکته و تاکید بر آن لازم است که سازمانهای غیر حزبی را نمیتوان جایگزین احزاب سیاسی کرد؛ این سبک کار خرده بورژوازی و گرایش حاشیهای و پوپولیستها در جنبش کارگری است.
سیر تاربخ سیاسی فعالیتهای دانشجویی
سیر مبارزه سیاسی در دانشگاهها، در دورههای مختلف تاریخی بنا بر توازن قوای موجود بین مردم متنفر از استبداد جمهوریاسلامی و طبقه کارگربا طبقه حاکم و دولت آن، تغییر کرده؛ کشمکشهای سیاسی در محیطهای دانشجویی که تاکنون فراز و نشیب هایی در بازههای زمانی داشته، متأثر از فضای سیاسی-اجتماعی حاکم بر جامعه و تاثیرگذار بر آن بوده است. اگر در سالهای اول انقلاب ۵۷ و ماههای پس از قیام ۲۲ بهمن، دانشگاهها صحنه جدالهای خونین نیروهای سیاسی چپ و آزادیخواهان با فالانژهای حزب اللهی و «دانشجویان خط امامی» بود، بازتاب مبارزه کارگران و کمونیستها و سازمانهای سیاسی آزادیخواه و کمونیستها، که در کردستان با سپاه و نیروهای تا دندان مسلح ضد انقلاب میجنگیدند و شکل گیری و گسترش شوراهای کارگری و مردمی بود. اگر یک دهه خفقان مطلق و سایه سیاه هراس از شکنجه و اعدام، جو حاکم بر جامعه بود و کمونیستها و مخالفان رژیم را فوج فوج میکشتند و در گورهای دستهجمعی و مخفی دفن میکردند، در واقع به نوعی انعکاس اتفاقاتی بود که چندین ماه قبل در دانشگاه ها با اسم رمز «انقلاب فرهنگی» آغاز شد و با یورش وحشیانه ی بسیج و «دانشجویان خط امام» به مراکز دانشجویی و آموزشکدههای عالی به قصد بیرون کردن عناصر چپ و مترقی از این محیطها و بستن این مراکز، با زور چماق و چاقو و گلوله پایان گرفت.
پس از بازگشایی دانشگاهها، حاکم مطلق بر این پایگاه استراتژیک سیاسی برای مدت ها، بسیج و انجمنهای اسلامی و دفترتحکیموحدت «حوزه و دانشگاه» بودند؛ به گونهای که تا اواسط دهه هفتاد برای حفظ سیطره خود بر محیطهای دانشجویی، اسلحه و مهمات جنگی در دانشگاهها انبار کرده بودند! تک بازیگر صحنه سیاسی دانشگاه، نمایشی از فضای تک بعدی سیاسی در جامعه آن زمان بود. جنبش دوم خرداد و توهم «اصلاحات» بر شانههای شرایط سیاسی و اوضاع اجتماعی آن روزها پا گرفت تا دولت سرمایه خطر جنبش سر نگونی که هم زمان با ضد انقلاب جمهوریاسلامی پدید آمده بود را از سر بگذراند.
شعار«آزادی اندیشه» و وعدههای «اصلاحات» در چارچوب رژیمی که متفکران مترقی و مستقل از جناحهای جمهوریاسلامی و اعضای احزاب سوسیالیستی و سازمانهای مخالف را قتل عام کرده بود، برای «جبههدومخرداد» کافی بود که مردم بیحقوق و انسانهای محروم علیه سالهای خفقان و سرکوب و کشتار و فقر، به میدان درگیریهای سیاسی بازگردند. و آغازی برای عروج دوباره جنبش سرنگونی باشد. «جنبش ۱۸تیر» شروعی بود بر پایان جنبش دوم خرداد.
دقایق روز ۱۸ تیر ماه ۱۳۷۸ به سرعت سپری میشد و با گذشت هر ساعت از روز، شعارها و اعتراضها بیشتر کلیت هیات حاکمه جمهوریاسلامی از بیت رهبری و قوه قضاییه و حتی دولت خاتمی را هدف میگرفتند. جدال انسانهای تحت سیطره یکی از ارتجاعی ترین حکومتهای بورژوایی علیه آن برای سرنگونی آن آغاز شده بود. «جنبش ۱۸ تیر» در زمانی کوتاه، توهم عمومی به جناح های جمهوریاسلامی را کنار زد و پروسه شکست جنبش دومخرداد شروع شد. کابوس اصلاحطلبان و جناح خامنهای شده بود و کل جمهوریاسلامی را در شش روز به لرزه انداخت. دولتسرمایه ضد بشر، که تیراندازی به مردم معترض اسلام شهر که از فقر و گرانی به ستوه آمده بودند، آخرین کارنامه جنایتهایش بود، باید با اعتراضهای میلیتانت دانشجویان و وسیع مردم دست و پنجه نرم میکرد.
قرار بود عبای شکلاتی خاتمی پرچم نجات دهندگان طبقهحاکم و دولتسرمایه باشد؛ دومخردادیها با علموکتل تغییر رژیم از درون، کل بورژوازی وجریانهای سیاسی راست داخل و خارج از دایره قدرت سیاسی را با خود همراه کند. اما ۱۸ تیر نقطه آغاز اعتراضهای دانشجویی و مبارزه سیاسی مردم بیحقوق بود، که به خوشخیالی و افقهای کور تغییر از داخل و در چارچوب جمهوریاسلامی مهر «باطل شد!» زد. آغازگران «جنبش ۱۸ تیر» دانشجویان آزادیخواه و مخالف رژیم بودند؛ آنان چه در سطح عمومی و چه در محیطهای روشنفکری و مراکز دانشجویی، به عنوان بخشی از یک جنبش اعتراضی وسیعتر، جنبشسرنگونی را به بستر اصلی اعتراضها علیه وضع موجود تبدیل کردند. «جبهدومخرداد» با تمام سیاهی لشگرش، ازجمله نویسندگان و روشنفکران و هنرمندان قانونی و مجوزدار، تا اکثریتیها و کل طیف مادون چپ بورژوایی و راست ناسیونالیست، همگی از عروج جنبشسرنگونی به بالین احتضار افتادند. این تصویری بود که صحنه نمایش سیاسی، روبهروی جامعه طغیان زده گرفته بود.
اعتراضها از دانشگاهها شروع شد و فورا مردم معترض در خیابانها به دانشجویان پیوستند؛ دومخردادیها نیز تلاش میکردند توسط تشکلهای وابسته و حکومتی مانند دفترتحکیموحدت، رهبری این تحرکهای اعتراضی را مصادره و در حیطه همان توهم «اصلاحطلبی» محدود کنند، تا فقط اهرمی برای فشار آوردن به جناح خامنهای باشند. اما وسعت اعتراضها و رادیکالیسم شعارها و خواستها، جبههدومخرداد را از انجمناسلامیها تا حزب مشارکت را پس زد. بهتبع هر دو جناح جمهوریاسلامی در مقابل جنبشسرنگونی با تمام توان ایستادند و جنایت دیگری را با مشارکت هم، در تاریخ مبارزات دانشجویی و مردم بیحقوق ثبت کردند. جنبشسرنگونی در سال ۷۸ برای کل هیأت حاکمه جمهوریاسلامی، به معنای شکست خوردن در ریشه کن کردن این جنبش در سالهای دهه شصت بود؛ در نتیجه از خاتمی و خامنهای تا سپاه و اصلاح طلبان، علیه « جنبش ۱۸ تیر»، علیه مردم معترض به استبداد، متحد شدند.
دلیل دیگری که باعث شد، جنبش ۱۸ تیر قربانی شود، ماهیت و مشخصات خود جنبش سرنگونی در سال ۷۸ بود. برای بررسی این بعد از ناکامی را باید در طیفهای اپوزیسیون راست جامعه جستجو کرد. بخشی از اپوزیسیون راست، از جمله «مشروطه خواهان» و سلطنت طلبان، جبهه ملی، تودهایها و اکثریتیها، سیاهی لشکر روشنفکران و ژورنالیستها و هنرمندان پرورژیمی، با پرچم دفاع از تحریم اقتصادی و «دخالت بشر دوستانه آمریکا» و آلترناتیوهای خیالی مانند «رفراندوم» و سیاست جناح خوب رژیم و تندرو، از عوامل اصلی در نرسیدن جنبش ۱۸ تیر به اهدافش بود. فضای سیاسی حاکم بر این جنبش در آن روزها، دخالت سیاسی از توده مردم و سازمان یابی را از کارگران و زحمت کشان سلب کردند. به تبع جنبش کارگری و کمونیست های طبقه کارگر نیز در این جنبش سرنگونی «همه با هم» و صحنه شلوغ نمایش سیاسی دست پایین را داشتند. علیرغم تمام تلاشهای کمونیستها، قافله بزرگی از نیروهای راست و بورژوایی و حامیان اخراج شده از حاکمیت، تا چهرههای دانشگاهی و همچنین سنت ریشه دار پوپولیسم در جامعه، جنبش ۱۸ تیر را متوقف کردند و ناکام گذاشتند.
جنبش سر نگونی پس از سالها سرکوب و خفقان، رویای ثبات سیاسی جمهوریاسلامی را به کابوسی وحشتناک برای تمام جناح آن تبدیل کرد؛ اما مهمترین درس پروسه عروج و قربانی شدن جنبش ۱۸ تیر برای نسل جوان کمونیست در دانشگاهها، شکست جنبشسرنگونی یکدست و فروریختن اوهام پوپولیستی بود. قربانی شدن «جنبش ۱۸ تیر»، جای خالی یک آلترناتیو کمونیستی و ضرورت سازمانیابی کارگران را نشان داد. ناکامی جنبش سرنگونی، به طبقه کارگر و کمونیستهای آن آموخت که باید صف مستقل و متحد خود را، از دانشگاه تا کارخانه و محلات ایجاد کنند.
عروج "دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب"
ارگانهای امنیتی و دستگاه قضایی جمهوریاسلامی مدعی بودند که پس از نسل کشی کمونیستها در دهه شصت و سرکوب وسیع و خونین کارگران کمونیست در جنبش کارگری،حکومت بورژوازی را در برابر خطر عروج سوسیالیسم و آزادیخواهی و برابریطلبی ایمن کرده اند. اما برخلاف تبلیغات رسانه های جمهوریاسلامی در اوایل دهه هشتاد که «اصلاحات» در اوج زوال بود، جوانان کمونیست و چپ فعالیتهای مستقل را در دانشگاههای تهران، مازندران و فردوسی مشهد آغاز کردند. پس از «انقلاب فرهنگی» و خالی کردن دانشگاهها از سوسیالیستها و آزادیخواهان، نخستین باری بود که چپ و کمونیسم با پرچم مستقل خود در دانشگاهها حضور داشت.
افسردگی میان انجمن اسلامیها و سرخوردگی دفتر تحکیم وحدت که با جریانهای ناسیونالیستی پرو غرب و قومگرایان در رقابتی آرام بودند، و پایهریزی و تدارک برای سازمانیابی کمونیستی در دانشگاهها، فضای سیاسی جامعه بود که صحنه سیاسی در محیطهای دانشجویی این تصویر را منعکس میکرد. تصویری از جامعهای را نشان میداد که تجربه قربانی شدن جنبش سرنگونی سال ۷۸ و احتضار جنبش دوم خرداد را پشث سر گذاشته بود و امروز خواست آزادی و برابری داشت. تهدید نظامی ناتو و تحریمهای اقتصادی و آه و نالههای «اصلاح طلبان» و خاتمی که دیگر در سطح عمومی جامعه و دانشگاهها دیده نمیشد، مشخصات فضای حاکم بر جامعه ایران در آن دوره بودند. دورهای که اپوزیسیون بورژوایی سیاست رژیم چنج و دنبالهروی از سیاستهای غربی را پیش گرفته بودند؛ زمانی بود که ارگان لیبرالهای پرو غرب در دانشگاه تحریمها و سایه تهدید نظامی را به نام «دموکراسی» تئوریزه و تبلیغ می کرد. فعالیتهای چپ و کمونیستی در دانشگاه در حالی پا میگرفت و منسجم میشد که جمهوریاسلامی با حاکم کردن جو ارعاب و سرکوب بر جامعه بیشترین بهره را از فضای جنگی مسلط بر ایران میبرد و دانشگاهها را به پادگان تبدیل کرده بود. در چنین شرایطی، دانشگاه میرفت که مرکز رشد و نمو سیاستهای سوسیالیستی و بستر سازمان یابی سازمانهای چپ و احزاب کمونیست شود.
از همان سال های ۸۱ و ۸۲ ، فعالان چپ رادیکال، آزادیخواهان و برابریطلبان با پرچم مستقل «آزادی و برابری» وارد کشمکشهای سیاسی در دانشگاهها شوند روند اجتماعی شدن «داب» در دانشگاهها محصول«خوش فکری» فعالان چپ و کمونیست نبود؛ نتیجه سیاست و سبک کار کمونیستی و کارگری بود که پا را فراتر از محیط دانشگاه گذاشت و حلقه اتصال افق سوسیالیستی در جامعه و لولای اتحاد در مبارزه جنبش کارگری بود. بطور کلی در دانشگاه یا جامعه، آن حرکت سیاسی قدرت دارد که پژواک چگونگی صف بندی جریان سیاسی و سنت های فکری در جامعه باشد، که در مقیاس اجتماعی و تودهای افق و سیاستهای معینی را نمایندگی کند. در سال های ابتدایی فعالیت های دانشجویان کمونیست، با انتشار نشریات چپ و تولید ادبیات مارکسیستی، دور تمام جریانهای سیاسی بورژوایی و سنتهای غیر کارگری را مرز پر رنگی کشید. نقطه آغاز تحرک های دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب(داب) نه تمامیت ارضی و فدرالیسم، نه هویتهای کاذب ملی و قومی و سنتهای پوپولیستی، که در مبارزات طبقهکارگر ریشه داشت. «دانشجویان آزادیخواه و برابریطلب» بارها در بیانیه ها و نشریات خود اعلام کردند و نوشتند که بر دفاع از کرامت انسان و بازگرداندن اختیار و اراده امور زندگی به انسان ها، فارغ از هویتهای کاذب ملی و قومی، "فارس" و "عرب" و "ترک" و "کرد" و "بلوچ" و جدا از هر جنسیتی در عرصه کشمکشهای سیاسی و جدالهای اجتماعی شرکت می کنند. رهبران، چهرههای با نفوذ و سازمان دهندگان « داب» در مبارزهای نظری و میدانی با سیاستهای ارتجاعی و نیروهای قوم گرا و جریانهای ناسیونالیست، توانستند سازمانی تودهای ایجاد کنند که سنگری برای مبارزه علیه خطر جنگ، علیه تبعیض جنسیتی و علیه استبداد و سرکوب آزادی بیان باشد. اتحاد و تشکل از یک سو و مبارزه علنی علیه سیاستهای غیر کارگری و ارتجاعی، دو بازوی قدرتمند «داب » بود که آحاد دانشجویان چپ و معترض را حول پرچم «آزادی و برابری» جمع کرد. جلب توجه جامعه به مطالبات طبقه کارگر و سیاستهای کمونیستی و شعار های آزادیخواهانه، بازتاب نیازهای جنبش کارگری و مردم بیحقوق و زنان و جوانان جویای آزادی و برابری در سطح عمومی جامعه بود، این ویژگیها «داب» را در موقعیتی فرا«صنفی» و در کانون کشمکشهای سیاسی قرار میداد. بطور مثال دعوت از فعالان و رهبران جنبش کارگری به دانشگاه در روز جهانی کارگر سال۸۴ یا شرکت در تجمع روز جهانی کارگر به فراخوان «سندیکای شرکت واحد تهران» و «داب»، از اقدام های قابل ارجاع و علنی دانشجویان آزادیخواه و برابریطلب است که توانستند دانشگاههای ایران را به خط اول مبارزه طبقه کارگر با نظام سرمایه داری تبدیل کنند.
بین سالهای ۸۳ تا ۸۵، جدالهای سیاسی «دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب» با دوم خردادی های و ملی مذهبی ها در یک جبهه و با ناسیونالیست ها و نیروهای قوم پرست در جبهه ای دیگر، به اوج خود رسید و در آخر، در مراسم روز دانشجو سال ۸۵ داب نماینده مطلق دانشجویان معترض و آزادیخواه و پرده بزرگ نمایشی بود که فریاد میلیونها زن و مرد سرکوب شده و کارگران بیحقوق را برای کل جامعه به تصویر میکشید. از مثالهای مبارزه فکری و عملی « داب» با جریان های راست و قوم گرا در دانشگاهها، افشا کردن تفرقه افکنیهای قومی و ناسیونالیستی به بهانه انتشار کاریکاتوری در روزنامه ایران بود؛ باندهای قوم پرست نیز در اعتراض به روزنامه ایران، در شهرهای آذربایجان دست به اعتراض زدند. در حالی که اعتراضهای دانشجویی علیه نظامی کردن محیط دانشگاه ها با بسیج و دیگر نیروهای سرکوب، علیه تبعیض جنسیتی و فقر و گرانی، محیطهای دانشجویی را از دانشگاه های تهران و مازندران تا سنندج و مشهد و اصفهان را فرا گرفته بود، نیروهای قوم گرا و ناسیونالیستهای عظمتطلب ایرانی در پی خشم و نفرت قومی و ملی که در اختناق فرهنگی و اجتماعی ریشه دارد و نه هویتهای ساختگی، دانشگاهها را با دو قطبی سازی کاذب ناسیونالیستی و قومپرستی برای سرباز گیری تلاش میکردند. در پی این جو تفرقه آمیز در دانشگاهها، نیروهای قوم گرا و فراخوانی برای تجمع در کوی پسران دانشگاه تهران دادند که با هوشیاری و روشن بینی رهبران و سازمان دهندگان «جنبش آزادی خواهی و برابر طلبی» و پشتوانه اجتماعی آنان، به آکسیونی در جهت اتحاد دانشجویان حول شعارهای «زنده باد هویت انسانی» و «نه به جنگ» و «کارگر دانشجو اتحاد اتحاد» تغییر کرد.
«جنبش آزادیخواهی و برابریطبی»، اعتراضهای دانشجویی را از فعالیتهای درخود و «صنفی» خارج کرد و تحرکها در دانشگاه را به سمت جنبشی سیاسی-اجتماعی، با تعلق طبقاتی هدایت و رهبری کرد. فعالان و شخصیتهای «داب» به اهمیت فعالیت کمونیستی و جایگاه دانشگاه در تعیین توازنقوای سیاسی در جامعه را به درستی میدانستند و برای عملی کردن سیاستها و شعارهایشان به انتشار نشریات متعدد در تیراژ بالا و پلاکاردهای سرخ در مراسمهای روز دانشجو و دیگر تجمعها اکتفا نکردند؛ تاریخ فعالیتهای «داب» با شرکت فعال در اعتراضهای کارگری و برگزاری مراسمهای یکمی و روز جهانی زن، تا اعلام مرزبندی با سیاستهای ماجراجویانه هیأت حاکمه ایران و محکوم کردن جنگطلبی غرب، و همچنین مبارزه علیه سانسور و دفاع از آزادیبیان در عرصه میدانی گره خورده است. این مثالها تنها برخی از نمونههای ثبت شده و علنی از همسرنوشتی و اتحاد دانشجویان کمونیست با کارگران و تلاش کمونیستها در دانشگاه برای برقراری رفاه و آسایش و امنیت هستند.
مبارزه «داب» با سیاستهای بورژوایی و سنتهای غیر کارگری و سبک کار پوپولیستی تا جایی پیشروی کرد، که دیگر نه فقط مراسمهای روز دانشجو، که هر نوع فعالیتی در دانشگاه، نمایش قدرت متحدان طبقهکارگر و صحنه مبارزه با آپارتاید جنسیتی بود. نه خانمی و احمدینژاد، نه دومخردادیها و لیبرالهای عاشقان «هلیکوپترهای آپاچی» آمریکا و نه قومگرایان ترک و کرد و عرب، در کشمکشهای سیاسی در دانشگاهها دست بالا را نداشتند. صدایی که از دانشگاه شنیده میشد، پژواک مطالبات طبقهکارگر و خواست زنان و جوانان بیحقوق بود.
«داب» یک تشکل تودهای بود که دانشجویان کمونیست هسته اصلی و مرکزی آن و رهبری آن را داشتند؛ یک سازمان اجتماعی که هر دانشجوی چپ و آزادیخواهی مستقل از گرایش فکری و خط سیاسی که داشت، میتوانست در جلسات تصمیمگیری دانشجویان آزادیخواه و برابریطلب حاضر شود، در تصمیمهای کوچک تا مسایل پایهای شرکت کند و نظر دهد. اجتماعی بود، چون بر اساس نوع زندگی طبقهکارگر و بر مبنای گرایش «جنبش مجامععمومی» و با اتکا به کار شورایی و خرد جمعی فعالیت میکرد. کمونیست و چپ بود، چراکه بیهیچ اغماض و ارفاقی به ناسیونالیسم و قومگرایی، رفرمیسم و پوپولیسم، پرچم مستقل خود را بلند کرده بود.
«داب» به این یا آن سازمان وحزب سیاسی تعلق نداشت، اما تشکلی متحزب بود. وجود یک سازمان دانشجویی غیر حزبی و تودهای که در جدالهای تعیین کننده سیاسی دخالت دارد، بدون اسکلتبندی کمونیستی و شبکههایی از رهبران و سازمان دهندگان غیر ممکن است. استحکام درونی این تشکیلات اجتماعی که به عنوان یک جریان توده ای چپ در دانشگاه و جامعه فعالیت میکرد، بر پایه شبکههای کمونیستی و متحزب استوار بود. «داب» یک سازمان ایدئولوژیک چپ نبود که گویا اصول ایدئولوژیک بر تصمیمگیریها و دخالتگریهای سیاسی آن تسلط داشتند، بلکه تعیین سیاستهای مشخص با حضور قریببهاتفاق اعضای داب و اجرای آن با شرکت اکثریت فعالان آن، شاخص سبک کار کمونیستی و کارگری داب بود.
دانشجویان آزادیخواه و برابریطلب، حاصل مبارزه همه جانبه نسل جوانی از چپها و کمونیستهایی بود که هیچ سازشی با جناحهای جمهوریاسلامی از اصلاحطلبان و اصولگرایان، تا بسیج و دفتر تحکیم وحدت نداشتند. آنان پیامهای روشنی مبنی بر ساختن دنیایی بدون استثمار و استبداد به جامعه فرستادند، که صفبندیهای سیاسی و توازنقوا را به نفع مردم بیحقوق و طبقهکارگر حداقل در محدوده دانشگاه جابجا کرد و اما پژواک آن در کل فضای سیاسی جامعه تاثیر گذاشت. «دانشگاه پادگان نیست»، نه به تبعیض جنسیتی و «نه به جنگ» مختصات جنبشی را در سطح جامعه و دانشگاه نشان میداد که پس از سالها با پرچم کمونیسم و طبقهکارگر، علیه طبقه حاکم و دولتسرمایه عروج کرد.
پس از نفوذ اجتماعی و اتوریته سیاسی کمونیستها در دانشگاهها و پس از عقبزدن تحکیم وحدت و جریانهای لیبرالی و راست و قومپرست، فتح سنگر سیاسی جامعه به نفع طبقهکارگر و مردم آزادیخواه، و همچنین سمپاتی بیسابقه جامعه به «جنبش آزادیخواهی و برابریطلبی»، بازجو-روزنامهنگاران اصلاحطلب و لیبرالها را وادار کرد، تا به رسالتی که برای حفظ جمهوریاسلامی و نظام کاپیتالیستی بر عهده دارند، عمل کرده و وزارت اطلاعات را نسبت به فعالیتهای «داب» حساستر کنند. تهدید و بازداشت و محرومیت از تحصیل همیشه با سیر فعالیتهای کمونیستهای دهه هشتاد همراه بودند، اما در آستانه برگزاری مراسم روز دانشجو سال ۸۶، که داب رو به تمام دانشجویان و مردم جامعه بیانیه داده بود، نیروهای سرکوبگر و عوامل وزارت اطلاعات به فعالان و شخصیتهای داب هجوم آوردند. در مدت چند روز دهها تن را در خانه و دانشگاه و خیابان بازداشت کردند. با توجه به یورش وحشیانه دستگاه سرکوب، دانشجویان آزادیخواه و برابریطلب موفق شدند برای اولینبار در تاریخ مبارزات سیاسی در دانشگاهها و جامعه، پس از دوران طولانی ارعاب، مهر کمونیسم را بر روز دانشجو بزنند و سنت کمونیستی و کارگری را در دانشگاهها تثبیت کنند. سرکوبهای گسترده و بیامان و پروندهسازی و لجنپراکنی نئوتودهایستها علیه فعالان داب، تا پایان سال ۸۸ و حتی بعضاً تا همین امروز ادامه داشته است. نزدیک به صد تن از اعضای «داب» در سراسر ایران بازداشت و محکوم به زندان شدند. در پروژه سرکوب «جنبش آزادیخواهی و برابریطلبی» ائتلافی از لیبرالهای پروغرب و دفترتحکیموحدت تا اصلاحطلبان و نئوتودهایستها تشکیل شد، که در کنار دستگاه امنیتی و قضایی قرار بگیرند. کنار زدن کمونیستها از کانون جدالهای سیاسی در جامعه، دلیل اتحاد کثیف این جریانهای بورژوایی با جمهوریاسلامی بود.
سرکوب شدید و وسیع «داب»، با شکنجه و زندان طولانی مدت و تبعید و اخراج از دانشگاه، لازمه بازگشت کشمکشهای سیاسی به درون چارچوب جمهوریاسلامی و نظام سرمایه داری بود. برای تعرض به معیشت طبقه کارگر و دستاوردهای جنبش کارگری و شکستن صف متحد کارگران، حذف فیزیکی کمونیستها در دانشگاهها ضروری بود، تا بار دیگر ادامه حیات بورژوازی در ایران تضمین شود.
از روزهای سرخ تا روزی که چارقد رنگی «زهرا رهنورد» پرچم اعتراضهای دانشجویی شد، رویدادهای مهمی در سطح بینالمللی و منطقهای تاثیر عمیقی بر توازن قوای جامعه طبقاتی ایران گذاشتند. اگر روزی جناحهای بورژوازی در شکافهای جدی اقتصادی و سیاسی علیه یکدیگر تا آستانه جنگ پیش رفتند، سال ۸۸ در قالب دولت سرمایه همدیگر را بازیافت و یککاسه میکردند. بورژوازی پروغرب دستبند سبز میبست و پرچم «سهرنگ» ناسیونالیستها نماد جناحهای درون جمهوریاسلامی شد. دانشگاه محیطی منتزع از جامعه نیست؛ دانشگاه پارهای از جامعه است که فعالیتهای اجتماعی و صفبندیهای سیاسی در این محیط، بر اساس شرایط اجتماعی-سیاسی در هر دورهای شکل میگیرند. چنانچه گفته شد، دانشگاه آئینه تمام قدی است رو به جامعه، که آلترناتیوهای متمایز و افقهای متفاوت سیاسی در جامعه را بازتاب میدهد. آنچه در صحنه سیاسی دانشگاه به نمایش در میآید، واقعیتی از توازنقوای طبقاتی و سیاسی در جامعه است.
«جنبشسبز»، تعرض بورژوازی به دستاوردهای طبقه کارگر و حمله به سنگر سیاسی کمونیستها بود. طبیعی است که با سرکوب «داب» در جامعه و دانشگاه، فضای سیاسی به نفع بورژوازی و جریانهای سیاسی مطبوعش تغییر کند. جبههای از تمام جریانهای سیاسی راست و صف طولانی از چپ بورژوایی و پوپولیستهای حاشیهای و اکثریتیها برپا شد و همگی به سپاه بورژوازی پیوستند. جای شعار «آزادی و برابری» را «سکوتسبز» گرفت و قرار بود حتی چپ بورژوایی هم «با موسوی کشتی نگیرد»! امروز اگر یک بار دیگر به این تاریخ نگاه کنید، خواهید دید یک حزب کمونیستی به اسم حکمتیست و فعالین کارگری و کمونیستهای واقعی درجامعه و دانشگاه و.. در یک صف و بقیه به دوصف حاکمیت و طرفداران جنبش سبز تبدیل شدند. جنگ در میان حاکمیت که آنها را به دو صف سبز و سیاه تبدیل کرد کل اپوزیسیون چپ و راست را به نیروی جناح سبز حاکمیت تبدیل کرد. تنها فعالین کارگری و فعالین کمونیست در جامعه و یک حزب به اسم حکمتیست در مقابل این جناحبندی بالا ایستاد. بهطبع پس از سرکوب کمونیستها، آلترناتیوها و افقهای سیاسی طبقه حاکم بر محیطهای دانشجویی مسلط شدند. صدایی که آن روزها از دانشگاهها شنیده میشد، دیگر فریاد «نه به پوشش اجباری» نبود، چادر «زهرا رهنورد» پرچم «جنبشسبز» و اعتراضهای دانشجویی شده بود. چپ و کمونیسم را با انواع فشارهای امنیتی و تهدیدهای جانی از دانشگاه دور کردند و تحکیمیهای سابق و لیبرالهای پروغرب و ناسیونالیست های قومی زیر یک پرچم و یک جنبش، علیه طبقه کارگر و خطر کمونیسم متحد شده بودند. اکنون دانشگاه صحنه نمایش جدالهای جناحهای بورژوازی در چارچوب جمهوریاسلامی بود که شرایط سیاسی در جامعه را بازتولید میکرد.
هجوم جنبشسبز به آزادیخواهی و برابرایطلبی، عقب رفتن کمونیستها از دانشگاه و تغییر توازنقوا علیه طبقه کارگر، یک درس مهمی را به جنبش کارگری و کمونیستهای آن داد که نباید هیچ زمانی فراموش شود. آن دوره مدتهاست که تمام شده و فصلی دیگر از مبارزات طبقه کارگر و کمونیستها آغاز شدهاست، اما «جنبشسبز» تصویر هولناکی بود از دورهای موقت که ارتجاع بر دانشگاه حاکم بود و هیچ وقت از مقابل چشمان کمونیستها کنار نخواهد رفت. جنبشسبز ثابت کرد اگر حزب کمونیستی و کارگری در جامعه سرکوب شود و جای تاثیر گذاری کمونیستها در جدالهای سیاسی در دانشگاه خالی بماند، قطعا ارتجاع حاکم خواهد شد.
شرایط سیاسی امروز و اهمیت فعالیت کمونیستی در دانشگاه
دانشگاه تکهای جدا شده از جامعه و بیربط به سیر تحولات سیاسی نیست. خروش مردم محروم و اتفاقات دیماه ٩٦ و آبان خونین ۹۸ و پیشرویهای جنبش کارگری به رهبری هفتتپه، محیط دانشگاهها را نیز تحت تأثیر قرار داده است. صفبندیهای سیاسی در دانشگاه و جامعه بازتعریف شدهاند و توازنقوا به نفع طبقه کارگر تغییر کرده است. تحول در فعل و انفعالات دانشجویی در سه سال گذشته، نشان دهنده جایگاه ویژه دانشگاه در سیر تحولهای اجتماعی و سیاسی در جامعه است. از کمرنگ شدن «صنفیگرایی» و جلو آمدن نیروهای چپ و کمونیست، تکاپوهای دانشجویان «عدالتخواه» و بسیجیهای مستضعفپناه و قرار گرفتن راستهای ناسیونالیست و نیروهای مرتجع قومی در یک صف سیاسی، صحنه نمایش سیاسی امروز در دانشگاههای ایران است.
پس از اعتراضهای دانشجویی داب که تحرکهای گستردهای در سراسر ایران سازمان دادند و کمونیستها و دانشجویان چپ را در ابعاد تودهای وارد کار میدانی کردند، عملاً برای یک دوره، فعالیتهای کمونیستی در محیطهای دانشجویی متوقف شدند و به حداقل رسیدند و پس از تهاجم جنبش ارتجاعی سبز، فضای سیاسی به نفع طبقه حاکم و جمهوریاسلامی جابجا شد. در این دوره کنونی، اعتراضهای دانشجویی فراز و نشیبها و اوج و سقوطهای بسیاری را پشت سر گذاشته، تا به دوران پسا هفتتپه و پسا آبان ۹۸ رسیده است. علیرغم تلاشهای بورژوازی و دولت آن برای دور نگه داشتن چپ و کمونیسم در دانشگاه، تحرکهای برابریخواهانه و سوسیالیستی دانشجویان در امتداد اعتراضهای کارگران و اعتصابهای طولانی مدت و متعدد در جامعه دیده می شوند.
سیر فعالیتهای اخیر در دانشگاهها، همیشه بر مطالبات صرفا «صنفی» تاکید داشته که البته در قیاس با فعالیتهای رادیکال و سیاسی دانشگاه، در سال گذشته کمرنگتر از قبل شده است. مطمئنا اعتراضهای کارگران در هر دورهای، از سر تلاش برای بهتر شدن سطح زندگی و معیشت و مبارزه اقتصادی آغاز میشوند. در ایران استبداد زده، اعتراضهای «صنفی» کارگران نیز در سطح مطالبات اقتصادی باقی نمیمانند و به دلیل ویژگیهای دولت بورژوایی ایران تحرکهای کارگران در هر صورت از اشکال اجتماعی و اقتصادی، به سرعت به رو در رویی سیاسی کشیده میشوند. کارگر برای بهبود سطح زندگی فقط با کارفرما درگیر نیست، بلکه پلیس و دادستانی و وزارت اطلاعات پای ثابت جدال علیه طبقه کارگر هستند. از سوی دیگر محیطهای دانشگاهی و روشنفکری، نقش تعیین کنندهای در عرصه سیاست و توازنقوای طبقاتی دارند. اصرار بر «صنفی» ماندن فعالیتها در دانشگاه و محدود نگه داشتن اعتراضهای کارگری به مطالبات اقتصادی، تلاش پوپولیستی و مانع ذهنی بر سر راه پیشرویهای پرولتاریا است. امروز جدان برای تامین نام شب را هر کارگری و هر فعال کمونیستی بهتر از هر کس میداند و این احتیاج به نصیحت و توصیه ندارد. طبقه کارگر امروز بیش از هر زمانی در زندگی روازنه خود محتاج تلاش برای نان شب است. اما نقد از سر سیاسی کردن اعتراض کارگری آن هم امروز و در جامعه ایران، بیان یک عقب ماندگی است. گویا جدال سیاسی به کارگران مربوط نیست! گویا قدرت سیاسی برای کمونیستها «حرام» است! رهایی انسانها به چگونگی ایفای نقش طبقه کارگر با کشمکشهای سیاسی پیوند خورده است. منع کردن سوسیالیستها و عناصر چپ از فعالیتهای سیاسی در دانشگاهها، بازتاب گرایشهای رفرمیستی و پوپولیستی در جنبش کارگری ایران است. در حالیکه تحزب و قدرت سیاسی که امر کمونیستها و کارگران است، گرایشی کمونیستی در طبقه کارگر را منعکس میکند.
جمهوریاسلامی از «انقلاب فرهنگی» و اعدامهای دهه شصت تا امروز، یک لحظه از جایگاه دانشگاه در جامعه غافل نمانده است. اگر امروز دانشجویان «عدالتخواه» و بسیجیهای «مستضعفپناه» در دانشگاه فعال شدند و در مبارزات طبقه کارگر سر و گوش میجنبانند، چون جنبش کارگری در موازنه قدرت دست بالا را نسبت به بورژوازی دارد و خطر کمونیسم، جمهوریاسلامی را تهدید میکند. این طلبههای دانشگاهی در تلاشی مذبوحانه، با منش بازاری و ریش سفیدی «جهادی»، میخواهند زمینه را برای بازگرداندن طبقه کارگر به موقعیت قبلی ویرموب کمونیستها آماده کنند. اگر پرچم «مبارزه با فساد اقتصادی» در دست گرفتند، فقط برای نگه داشتن خواستهای کارگران در سطح اقتصادی و در حقیقت برای ایجاد امکان فریب آنها است. اگر امروز امام جمعه را از کلاه جادویی مبارزه با فساد وسط کارخانه هفتتپه ظاهر میکنند، از روی موضع ضعف و موقعیت دست پایین طبقه حاکم و دولت سرمایه در برابر کارگران و مردم محروم است. اگر از «مستضعفان» میگویند و در دانشگاه دم از کارگرپناهی میزنند و اگر «دوران طلایی امام» را یاد میکنند، برای عقب راندن جنبش رو به اعتلای کارگری و بیاهمیت کردن فعالیتهای کمونیستی در جامعه است، که لرزه بر کل پایههای جمهوریاسلامی انداخته است. این دانشجویان «عدالتخواه» همان بازوهای سرکوب و دستگاههای تحمیق و ماشینهای تولید خرافه در جامعه هستند، که امروز در صفبندیهای سیاسی در دانشگاهها علیه کارگران و سوسیالیستها ایستادهاند. عدالتخواهی سالهای زیادی است در این جامعه پرچمی در دست کمونیستها است. عدالتخواهی در این جامعه نفوذ دارد، برابری طلبی نفوذ دارد و اما این به این معنی نیست که هر ارتجاع ضد عدالتی با پوشیدن این لباس معتبر شود. این زندی سیاسی و ریاکاری که بسیج دانشجویی لباس عدالتخواهی میپوشد و قوه قضائیه لباس مبارزه با فساد اقتصادی، بیان پیشروی و فشار جنبش کارگری و دست بالا پیدا کردن عدالتخواهی و برابری طلبی در جامعه است.
چشمانداز آینده به فعل و انفعالات سیاسی جامعه و دریچههایی که کمونیستها و مبارزات کارگران رو به آزادی و برابری باز میکنند، بستگی دارد. با اینکه دیوار ارعاب و سانسور شکاف برداشته است، اما عوامل خطر سازی در سطح جهان و منطقه و در جامعه ایران، در مسیر تحولات آتی قرار دارند. جنگهای ویرانگر وسیع در خاورمیانه، این جغرافیا را به جولانگاه باندهای تا دندان مسلح قومی و مذهبی و زیادهخواهی و امیال مرتجع ناسیونالیستی دولتهای منطقه، بر سیر فعل و انفعالات سیاسی در جامعه ایران تأثیر میگذارد. نیروهای قومگرا و ناسیونالیستهای ایرانی در دانشگاه که در مقابل کمونیستها صفبندی کردند، انعکاسی از خط و نشان کشیدنهای جریانهای راست مانند «فرشگرد» و «پیماننوین» رضا پهلوی، تا تقسیم بندیهای ارتجاعی قومی و ملی و مذهبی در خاورمیانه و جامعه ایران هستند. با این حال، کمونیستها و جنبش کارگری یک پای تحولات سیاسی در آینده ایران خواهند بود.
این شرایط ویژه به شرکت دانشجویان چپ در کشمکشهای سیاسی و فعالیتهای کمونیستی در دانشگاه، ابعاد جدیدی میدهد. در کنار آرایش جدید نیروهای سیاسی راست و اوضاع جدید کنونی که عروج طبقه کارگر در قالب جنبش مجامععمومی و «جنبش شورایی» جایگاه دانشگاه در توازنقوای سیاسی و اجتماعی، برای طبقه کارگر اهمیت بیشتری از قبل دارد.
اعتراضات دانشجویی پس از گذراندن زیگزاگهای سیاسی در اوایل دهه ۹۰، در سه سال اخیر، با حمایت از «جنبش شورایی» و هم گام شدن با سیاستهای کمونیستی، اعلام پیوند با اعتراضات مردم بیحقوق در آبان ماه ۹۸، پا به دوران جدیدی گذاشتهاند. بانگ رسای«دانشجو کارگر اتحاد اتحاد» و «از هفت تپه تا تهران، زحمت کشان در زندان» بیان تولد یک جنبش کمونیستی و کارگری است. امروز اگر رهبران و فعالان کارگری دست اتحاد به یکدیگر میدهند و در هفت تپه با اتکا به مجامع عمومی به عنوان تشکل تودهای و مستقل کارگری، کولهباری از دستاورد برای جشن کارگری حمل میکنند، فعالیت کمونیستی در دانشگاهها و کنار زدن جریانها و سنتهای غیر کارگری از اعتراضهای دانشجویی، منشأ هر تحرک انقلابی و رادیکال میتواند باشد. باید موانع ذهنی را از مسیر رسیدن طبقه کارگر به موقعیت دگرگون کردن کل مناسبات سیاسی و اقتصادی موجود برداشت؛ دانشگاه میتواند با روشنبینی کمونیستها و ایستادن بر سنت بجا مانده از دهه هشتاد، توپخانه جنگ پرولتاریا با نظام سرمایهداری باشند. باید تمام جریانهای سیاسی که علیه کمونیستها و جنبش کارگری صفبندی کردند، از «اصلاحطلبان» و دانشجویان «عدالتخواه»، از لیبرالها و سلطنتطلبان و راستهای پرو آمریکا، تا پوپولیستهای و حاشیه نشینهای «محورمقاومت» را نقد و افشا کرد. باید به جنگ همه نیروهایی رفت که بعد از شکست ترامپ در «انتخابات» آمریکا در فکر «آشتی با غرب» هستند یا رویای اتحاد اپوزیسیون بورژوایی همهباهم تحت «پیماننوین» را در سر میپرورانند، از دانشگاه تا کارخانه رفت. باید در برابر محافلی که به نام «چپ» پاسیفیسم و قومگرایی و ناسیونالیسم را در بوق کردهاند، از کمونیسم دخالتگر کارگری و متحزب دفاع کرد. باید در حدالی نظری و سیاسی، بیربطی این فرقههای حاشیهای را به سوخت و ساز جامعه و آزادی و سعادت بشر نشان داد.
سنت «داب» و گرایش کمونیسم طبقه کارگر در دانشگاه که بر شانههای دانشجویان آزادیخواه و برابریطلب تثبیت شده، گواهی میدهند که هیچ جریان چپی بدون افق سیاسی کمونیستی، بدون سازمان و حزب خود و بدون پرچم مستقل طبقه کارگر، نمیتواند در مبارزات سیاسی در جامعه و دانشگاه معتبر باشد؛ شکل بگیرد و در کشمکشهای سیاسی پیروز شود. نه وزارت اطلاعات، نه نئوتودهایستها، نه دفترتحکیموحدت و نه جنبش سبز و حواریون آن، نتوانستند این سنت و سبک کار کمونیستی و کارگری را مدفون کنند.
سنت «داب» و سنت کمونیستهای اجتماعی، سیاست رضایت ندادن به حداقلها، محدود نشدن به « صنفیگرایی» و سازش ناپذیری با تمام گرایشهای غیر کارگری و ضد کمونیستی است. سنت کمونیستهایی است که به قدرت تشکل و تحزب، جدال فکری و میدانی در عرصه سیاسی و کار جمعی اعتقاد داشتند. این یک گرایش سیاسی موجود است و نه یک الگوی مکانیکی برای فعالیتهای سیاسی در دانشگاه. تخته پرش و سکوی آغازی است برای نسل جوان کمونیستهای امروز در دانشگاهها، که دغدغه تشکل یابی، کار سیاسی و پیروزی طبقهی کارگر را دارند. میتوان جمعهای کمونیستی و محافل علمی چپ را حول شبکهای از فعالان و آژیتاتورهای چپ را در دانشگاهها سازمان داد و متحد کرد این سبک کار اجتماعی از آنجا که مبتنی بر کار جمعی و شرکت تودهای فعالان سوسیالیست دانشجویی است، هر چه وسیعتر میشوند، علنیتر فعالیت میکنند. در این پروسه از فعالیت کمونیستی، رهبران و فعالان و چهرههای بانفوذ جدید کمونیست و متحد طبقه کارگر را در محیطهای دانشجویی به جامعه معرفی و بازتولید میشوند.
امروز بیش از هر زمانی دامنه فقر و بیکاری، استثمار و استبداد بورژوازی حاکم و دولتسرمایه گسترده شده، که حتی از دولت تا مجلس و قوه قضاییه از خطر خیزش دوباره محرومان و طبقه کارگر در موجی قویتر و رادیکالتر می گویند. نفرت عمومی علیه جمهوریاسلامی و ناکارآمدی دولت بورژوازی به حد عصیان و انفجار نزدیکتر شده و دیگر وعدههای «گشایش اقتصادی» و «جهش تولید»، برای کارگران و مردم بیحقوق رنگی ندارند. از سوی دیگر طبقه کارگر با پرچم جنبش مجامععمومی و «اداره شورایی» در خط مقدم مبارزات طبقاتی و سیاسی، خصوصا در دوران پسا هفتتپه و پسا دیماه ٩٦ و آبان ماه ۹٨، توازنقوا را علیه نظام سرمایهداری بههم زدند. رفع موانع ذهنی ساخته بورژوازی و جریانهای سیاسیش که در برابر آگاهی طبقه کارگر به قدرت همبستگی و اتحاد سراسری و کنار زدن سنتهای غیر کارگری و نیروهای سیاسی راست از مسیر پیشروی جنبش کارگری، مختصات و نوع فعالیت کمونیستها در دانشگاه و عرصه سیاسی در جامعه را مشخص میکنند.
امروز جامعه با فقر و بیکاری و گرسنگی و همزمان مرگ و میر کرونا دست و پنجه نرم میکند. فقر و گرانی که تحریمهای اقتصادی هم آنرا بشدت تقویت کرده است لطمات بزرگی بر زندگی خانواده های کارگری، بر اتحاد و سازمانیابی این طبقه زده است. مقابله با فقر تحمیلی و شرایط اسفبار اقتصادی و سد بستن در مقابل تعرض حاکمیت به معیشت کارگران و اقشار پایین جامعه یک میدان جدی مبارزه ما از کارخانه تا دانشگاه و محله است. میخواهند با گرسنگی طبقه کارگر را مستاصل کنند و کارگران و اقشار کم درآمد و متنفر از استثمار را به تسلیم و سرفرود آوردن مجبور کنند. اما فضای جامعه و فروریخین ترس از حاکمیت و نفرت بالا از حاکمین در کنار مبارزات چند سال گذشته کارگری و.... همگی به ما میگوید جامعه تسلیم نخواهد شد. به ما میگوید رویای بورژوازی ایران و جمهوری اسلامی به جایی نخواهد رسید. این دوره برخلاف پروپاگاند صف ارتجاع میتواند دوره تعرض ما، دوره شکل دادن به اتحاد کارگری، دوره شکل گیری محافل کمونستی در دانشگاه، دوره تحرک کمونیستهای جوان و تحصیل کرده طبقه کارگر و متحد کردن توده دانشجو حول مقابله با گرسنگی، مقابله با بی امکاناتی و فقر تحمیلی، مقابله با استبداد و زن ستیزی و حول عدالتخواهی کارگری باشد. با توجه به این شرایط، فعالیت کمونیستی در محیطهای دانشجویی و ایجاد سنگری مستحکم برای پشتیبانی از پیشروی و اعتراضهای طبقه کارگرباشد؛ میتواند با هژمونی بر اعتراضهای دانشجویی لولای فضای دانشگاهها را متحول کند و بر سیر تحولات جامعه تاثیر بگذارد. امروز هر کمونیستی که خود را متعلق به جبهه طبقه کارگر میداند، فعالیت خود را از محله و کارخانه و دانشگاه، باید برپایه افق و سیاستهای کمونیستی و سبک کار جمعی و اتکا به سازمان و تحزب بازتعریف کند.
نوامبر ٢٠٢٠