صورت مسٸله:
انتخابات ریاست جمهوری در آمریكا، به مباحث و سوالاتی در صفوف اپوزسیون راست و ترامپیست ایران دامن زده است. اینكه سرنوشت ترامپیسم و راست افراطی به كجا ختم میشود و راست «اصلاحطلب» و «معتدل» با پرچم حزب دمكرات آمریكا چه جایگاهی در فضای سیاسی امروز جهان و جامعه آمریكا به خود اختصاص میدهد، موضوع بحث مفصلتری است. آنچه تاكنون مشخص است اینست كه ورق علیه راست افراطی در جهان در حال برگشتن است؛ ترامپ باخت و اپوزسیون ترامپیست ایرانی در تدارك مراسم كفن و دفن و عزاداری برای این باخت سیاسی است؛ مشابهه چنین سرنوشت «تراژیك و تلخی» در اكتبر امسال در یونان رخ داد؛ حزب نئو- فاشیستهای یونان تحت نام «طلوع طلاٸی» كه در پارلمان و دستگاه دولت حضور وسیع داشت توسط دادگاه عالی یونان، توسط فشار و اعتراضات وسیع اجتماعی، تحت عنوان یك باند جناٸی افسار زده شد و عملا ادامه فعالیت آن ممنوع و سران آن به حبسهای طولانی مدت محكوم شدند. این زمینلرزههای اجتماعی بارقههایی هستند که سرانجامشان نه تنها میتواند بر سرنوشت نسل امروز و فردا تاثیرات ماندگار و عظیمی داشته باشد، بلكه روانشناسی اجتماعی غلبه بر برزخ كاپیتالیسم و مسیر عروج یك انتخاب و یك آلترناتیو سوسیالیستی را هموار میكنند.
با باختن ترامپ، جهان دوباره مجالی برای نفسكشیدن پیدا كرده است؛ بویژه پیش از این هم نمودهای اجتماعی بیداری در جوامع غربی پیرامون مقاومت و مبارزه بر سر ابتداییترین حقوق و آزادیهای سیاسی - اجتماعی به اشكال گوناگون بروز پیدا كرده بود. در چنین فضایی است كه امر اجتماعی و تاریخی فراگیر میشود و فرصتی برای جنبش سوسیالیستی طبقه كارگر و احزاب آن در عرصه سیاست مهیا میشود. باید ملزومات عروج این انتخاب سیاسی و دسترسی طبقه كارگر و تودههای وسیع مردم به این انتخاب برنامهای را مهیا كرد.
تا هماكنون شواهد حاكیست كه با شكست ترامپ در انتخابات اخیر در آمریكا در آیندهای بسیار نزدیک که از نظر زمانی، چیزی در حد «پلکزدن» است، با تغییراتی «شگرف» در احزاب اپوزسیون راست ایران روبرو خواهیم شد که اعجاب و درخشندگی آنرا شاید بتوان با زیستگاه یک قبیله متعلق به «عصر شکار» مقایسه نمود. خواندن دیوانهوار «چنین گفت ترامپ» و رقصیدن «بر گرد آتش» به پایان رسید و در بهترین حالت، سرنوشتی خاكستری برای این قبیله ناكام و سرگردان در پرسهزنی در كریدور قدرتهای مخرب جهانی متصور است.
برای ورود به بحث، اول نگاهی به پادكست «چشمانداز» از تلویزیون «ایران اینترنشنال» در تاریخ ۲۰ اكتبر ۲۰۲۰ خالی از لطف نیست؛ این نمونه كمك میكند كه تمركز ویژهای روی «راهحل» و سناریویی داشته باشیم كه من قصد نقد آن را در این نوشته دارم. موضوع پادكست این بود: «آیا تجربه تحریم و گذار از رژیم آفریقای جنوبی درباره ایران هم عملی است؟»
در این برنامه یك مهمان بسیار «ویژه»، یك «ایرانی» دیپلمات حضور دارند كه خود نه تنها تجربه زندگی در آفریقای جنوبی را داشته است بلكه مهمتر اینكه بعد از لغو آپارتاید نژادی در این كشور، بعنوان دیپلمات در دولت آفریقای جنوبی مشغول بكار میشود. آقای ایرج عابدیان بعنوان تكخال مهم برای بررسی كیس تحریم اقتصادی در این برنامه شركت داشت.
به هرصورت، ضمن پاسخ به اظهارات ایشان در ادامه به مولفههای كلیدی در سرنگونی دولت آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی هم خواهیم پرداخت؛ نشان خواهیم داد كه چگونه كیس آفریقای جنوبی را به زور فاكتهای غلط و نادرست و با تحریف تاریخ به سناریوی «رژیم چینج» مد نظر خود در ایران سنجاق میكنند.* شباهتها و تفاوتهای آن كیس با شرایط امروز و مشخصات سرنگونی و انحلال كامل جمهوری اسلامی را توضیح خواهیم داد و در خاتمه هم نگاهی به مواضع پرسوناژهای حاشیهای این قطب سوپر- راست مانند رهبری حزب كمونیست كارگری، پیرامون «بایكوت جمهوری اسلامی از جامعه جهانی و المپیك» خواهیم داشت كه بنام چپ و كمونیسم و كارگر، اظهار وجود میكنند. جریاناتی كه حاشیه و دنبالهرو آقای ترامپ و اپوزسیون راست افراطی ایرانند.**
«تحریم اقتصادی، آری یا نه» و تا كجا و به چه هدفی... برای «اصلاحات» و دست بدستشدن قدرت یا برای «انقلاب همه با هم»، نهایت افق و استراتژی بورژوازی چه در قدرت و چه در كمین قدرت است. این آخرین خندق پوزسیون و اپوزسیون راست و حواشی آن در سازمانهای مختلف ایرانی است.
قبح «روانشناسی استیصال»؛ آرمانشهر اپوزسیون راست
مجری برنامه مربوطه در ادامه با آب و تاب آغاز به طرح سوالاتی میكند مبنی بر اینكه «آیا فشارهای بینالمللی و تحریمهای اقتصادی علیه جمهوری اسلامی میتواند به تغییراتی بنیادین در ایران منجر شود؟» و میهمان اصلی برنامه، طرفدار دوآتشه سناریوی تحریم اقتصادی آمریكا و دولتهای غربی كه «زیركانه» انتخاب شده و قرار است به ضرب «تجربه» و مقام و منصب سابقش در دولت آفریقای جنوبی، شنونده را به «نورانیت» گزینه تحریم اقتصادی آمریكا مجاب كند به اینكه مردم ایران «گرسنگی بكشند و هزینه بیشتری بدهند»، در نوع خود شنیع و چندشآور بود. آقای عابدیان در این برنامه مانند «ستاره» اپوزسیون راست افراطی ایران میدرخشد و در كمال خونسردی، میفرماید كه همانگونه كه «تحریمهای غرب در تغییر رفتار دولت آپارتاید آفریقای جنوبی كارساز بود»، به همان میزان هم مردم ایران باید «بها بدهند، گرسنگی بكشند و مبارزه بها دارد و مردم آفریقا این بها را به جان خریدند»!
دقت كنید، میگویند كه «مردم باید هزینه بدهند»! تصور نكنید كه این «هزینهدادنها» و «بهادادنها» شامل حال ایشان و خانواده ایشان و خواستگاه طبقاتی ایشان میشود. این «سخاوتمندی» و «گشادهدستی» در صدور برگه جریمه و بدهكاركردن میلیونها انسان به تحمل گرسنگی و مرگ و سوءهاضمه بیشتر، به نحو شنیعی تكبر بالانشینی ایشان و طبقهشان را زیر نورافكن میبرد.
ایشان با «همت بلند» رو به میلیونها شهروند گروگانگرفته شده توسط جمهوری اسلامی، «ارشاد» میكنند كه: «دخالت و تحریم اقتصادی از جانب دولتها و نهادهای بینالمللی (اسم مستعار دولت آمریكا) قطعا كارساز است» به شرط اینكه مردم ایران «بیشتر گرسنگی بكشند و هزینه بیشتری بدهند» و مطمٸن باشند كه همه چیز به آن بدی كه تصورش را میكنند هم نیست!
در همان وهله اول، همه میتوانند کراهت این اپوزسیون دست راستی از زبان جناب مشاور را تجسم كنند. اگر این «آرمانشهر» عدهای ششلولبند است، قطعا ویرانشهر اكثریت عظیم طبقه كارگر و مردم ایران است.
اشتباه نكنید! روی سخن ایشان با سپاه، خامنهایها، خاتمیها، رٸیسیها، روحانیها و مقامات و شخصیتهای رژیم اسلامی نیست؛ خطاب ایشان رو به ماست؛ به ما مردم، ما زنان، ما هفتتپهایها، ما كارگران، ما كمونیستها، ما دوستداران عدالت و علم، زیبایی و هنر، حقیقت و شادی و صلح است. خیر، بحث ایشان با گروگانگیرهای رژیم اسلامی نیست؛ و سوال اینست كه ما گروگانها، ما اپوزسیون واقعی این نظام، آنقدر در این ۴۰ سال «هزینه» دادهایم، آیا پس از شكست انقلاب ۵۷ توسط جریان اسلامی با مهندسی دول غربی، آنقدر به ضرورت وجود دولت، آقا بالاسر، سرمایهدار، معاون وزیر، پلیس و گاز اشكآور، مذهب و ناسیونالیسم و جامعه طبقاتی عادت كردهایم كه دیگر نیازی به انقلاب علیه مناسبات سرمایه داری نداشته باشیم؟! آیا آنقدر از چشمه ناب استبداد و اختناق اسلامی، فقر، بیكاری و آپارتاید جنسی سیراب شدهایم، آیا آنقدر بر اثر كرونا از كشتههایمان پشتهها ساختهایم كه دیگر ككمان نگزد، آیا محاصره اقتصادی عراق بعد از حمله به كویت و «مشاوره» مادلین آلبرایت را در این مورد كه چگونه مرگ نیم میلیون كودك عراقی بر اثر محاصره اقتصادی «ارزشش» را داشت، شنیدهایم؛ آیا طعم «شیرین» كرور كرور فرار دستهجمعی از دست این نظام به سمت درهای بسته قلعه اروپا را چشیدهایم؛ و آیا آنقدر در رفاه و آسایش اقتصادی بسر بردهایم كه همصدا با هیٸت حاكمه آمریكا و جناب عابدیان و اپوزسیون دست راستی و فاشیست ایران فریاد برآریم كه حاضریم «بیشتر هزینه كنیم»؟!
«مردم هزینه كنند» تحلیل نیست، بلكه وجنات روانشناسی استیصال این اپوزسیون را عیان میكند؛ حساب بازكردن روی تحمیل فلاكت مضاعف به مردم است؛ دهنكجی به انسانیت، گرو گرفتن نان و معیشت و نیازمندیهای اولیه مردم است؛ پروپاگاند جنگی است. «مردم باید هزینه كنند» اسم مستعار كلوپ «بشردوستان رژیم چینجی» و «بازار آزادی»ی است كه در پاسخ به مسٸله اقتصاد و معیشت مردم، از درون دچار خلاء شدهاند و همراه با جمهوری اسلامی تا كمر در گل گیر كردهاند و استیصالشان را به رخ مخاطب میكشند؛ همانها كه افتخار عضویت در لیگ شوالیههای ناتو و دولتهای غربی را دارند. اپوزسیون هفتتیركشی كه در ركاب هٸیت حاكمه آمریكا، پس از پایان جنگ سرد و با دمیدن در شیپور «پیروزی بازار» و «مرگ كمونیسم»، از یوگوسلاوی تا عراق و فلسطین، خانه و مدرسه و بیمارستان مردم را تحت عناوین «انقلابات مخملی»، «مبارزه با تروریسم»، «صدور دمكراسی» و «حقوق بشر»، بر سرشان ویران کردهاند و امروز از مردم ایران طلبكارند كه در مقایسه با سایرین هنوز چیزی «هزینه» نكردهاند! این صف سایکوپتهایی است که خیز برداشتهاند تا آذوقه و داروی میلیونها کودک در ایران را تحت عنوان «تضمین امنیت» بگیرند تا به زور چنین اعجازهایی مردم جهان طعم «هزینه بیشتر» را مزمزه كنند.
سوال اینست كه این چه اپوزسیونی است كه به محض اینكه مشاورانش دهان باز میكنند یاد آپاچیهای ششلولبندی می افتیم که برخلاف دوران پیشاتمدن، اینبار متمدنانه و با جتهای جنگی بیش از بیستهزار بار بر فراز لیبی به پرواز درآمدند؟! این چه دنیای «آزاد»ی است كه متحدین این اپوزسیون دست راستی از آمریكا تا بریتانیا، از فرانسه تا آلمان جلو چشم میلیونها انسان، تنها در عرض یكسال گذشته تاكنون میلیاردها دلار اسلحه به دولت اسراٸیل و صدها تانك لیوپارد به شیوخ عربستان فروخته است تا زندگی مردم فلسطین، بحرین و یمن را با آن درهم بکوبند؟! این چه اپوزسیون مدافع «حقوق بشری» است كه در ركاب دول غربی تا آخرین لحظه سرکوب انقلاب در مصر و سایر كشورهای عربی هزینه کردند، این چه «بشر دوستی» است که در سوریه میدانهای تیرباران اندونزی و شیلی را توسط «ارتش آزاد سوریه» و داعش زنده کردند؟! لیست «هزینه»ها هنوز از نظر آقای عابدیان «كامل» نیست؛ «هزینه»های بیشتری باید پرداخت!
شایان ذكر است كه در تمام طول این جنایتها و حملات نظامی ناتو و دول غربی، جایی ندیدیم كه اپوزسیون دست راستی ایران، یك سطر ناقابل در محكومیت سیاستها و اعمال جنایتكارانه این كلوپ جنایتكاران «رژیم چینجی» عرضه كنند. باید اذعان داشت كه بیان حقیقت، هیچگاه در لیگ دست راستیهای اپوزسیون ایران و متحدین بینالمللی و منطقهای آنها مجال بروز نداشته است؛ بیان حقیقت در این لیگ میلیتاریستی، ممنوع است؛ حقیقت، نسبی و مشروط است. همهچیز از زاویه جایگاه و منفعت مادی آمریكا ارزیابی میشود!
به دنبال برنامه پادكست «ایران اینترنشنال» و اظهارات جناب عابدیان، ناگهان سپاه پاسداران نیز در تاریخ ۲ نوامبر اعلام كرد كه: «گره زدن حل مشکلات اقتصادی مردم به تحولات خارجی خطایی راهبردی و خطرناک است و به منزلۀ فرصت سوزی و معطل نگهداشتن اقتصاد کشور پشت دروازههای توهم ناشی از القائات جریان نفوذی در کشور است...»
واقعیت اینست كه اگر سپاه چهل سال تحمیل فلاكت اقتصادی – سیاسی از جانب حاكمیت جمهوری اسلامی به طبقه كارگر و مردم ایران را تحت عنوان « گره زدن حل مشکلات اقتصادی مردم به تحولات خارجی» توجیه میكند و تف سر بالا پرت میكند، به همان اندازه اپوزسیون راست ایران و آقای عابدیان هم تحت عنوان «تحریم و بایكوت اقتصادی جمهوری اسلامی» از مردم میخواهد «هزینه كنند» و «گرسنگی بكشند». هر دو، چه در حاكمیت و چه در «اپوزسیون»، در گروگانگرفتن نان و آذوقه مردم و مهندسی فلاكت و استیصال، دو روی یك سكهاند و به همدیگر نان قرض میدهند؛ گویی كه ویژگی مشترك هر دو است؛ اولی توجیهگر فلاكت و ادامه حاكمیت جمهوری اسلامی است، دومی نقشه استیصال مضاعف در جامعه را میكشد. اولی «اقتصاد مقاومتی» در آستین دارد، دومی «تحریم اقتصادی» و «هزینه مبارزه» را بررسی میكند؛ هر دو به یك سمت، به سمت چهل سال مطالبات فروكوفته رفاهی و سیاسی طبقه كارگر و شهروندان جامعه ایران، به سطح معیشت و امنیت مردم شلیك میكنند. هر دو، جامعه را در منگنه فقر كمرشكن، بیكاری و ناامنی قرار دادهاند. این وضعیت با ارجاع به چه امری قابل توضیح است؟ در ادامه و در بخش «ناسیونالیسم، میعادگاه اپوزسیون راست و جمهوری اسلامی» پایههای اشتراك این اپوزسیون با حاكمیت را نشان خواهم داد. گزینه «فشار حداكثری» و «تحریم و بایكوت اقتصادی» كه توسط «آلترناتیو»سازان اپوزسیون راست ایران در بوق و كرنا دمیده میشود، نه تنها در عالم واقعیت جمهوری اسلامی را تضعیف نمیكند بلكه به عمر آن میافزاید؛ هیچ نمونهای در تاریخ قرن گذشته سراغ نداریم كه حكومتی زیر فشار تحریم اقتصادی تن به تغییر به نفع شهروندان داده باشد. محاصره اقتصادی، گرسنگی، بیکاری، فقدان دارو و بهداشت مهلکترین سلاح کشتار جمعی است که اتفاقا مردم بیگناه و بیش از همه کودکان و سالخوردگان را قربانی گرفته است. نمونه تحریم اقتصادی عراق در دوره صدام گویای این واقعیت است؛ چنان مردم عراق را به ورطه استیصال و گرسنگی مضاعف در مقابل حكومت بعث كشیدند كه زمینه برای گزینه جنگ و حمله نظاهی به عراق به بهانه «نقض حقوق بشر» و «سلاح های كشتار جمعی» را هموار كردند. علیرغم اینكه جهانیان فهمیدند كه این ادعاها چیزی جز دروغ و پروپاگاند جنگی نبود، اما اپوزسیون راست ایرانی هنوز هم آن را سانسور میكند؛ سیاست تحریم اقتصادی برای دولت آمریكا همیشه در حكم بهانهای برای تجهیزش به گزینه جنگ و حمله نظامی بوده است. امروز هر چند گزینه جنگ مستقیم علیه ایران در دستور آمریكا نیست اما تلاش برای «دست بدستشدن قدرت از بالا» در هماهنگی با بخشهایی از خود حاكمیت، تلاش برای قیچیكردن یك انقلاب تودهای و با دخالت مستقیم مردم و طبقه كارگر برای پایین كشیدن كل حاكمیت بورژوازی در ایران، كماكان در دستورشان است. ترور محسن فخریزاده از عناصر سپاه پاسداران در راستای چنین هدفی است. اما همانگونه كه گزینه تحریم اقتصادی عراق توسط آمریكا و دولغربی، طبقه كارگر و جامعه عراق را به ورطه فلاكت در مقابل حكومت بعث انداخت و زمینه را برای گزینه «رژیم چینج» به ضرب حمله نظامی ناتو آماده كرد، امروز هم «بایكوت و تحریم اقتصادی» جمهوری اسلامی و «فشار حداكثری» به آن، قرار است با تحمیل فقر و گرسنگی مضاعف به طبقه كارگر و جامعه ایران، ساختار حاكمیت سیاسی بورژوازی ایران را به كمك بخشهای ناراضی از درون حاكمیت از گزند سرنگونی و انحلال كامل آن نجات دهد؛ این تبیین قریب به اتفاق كل اپوزسیون راست و ژورنالیسم رسمی، از شكل «مقابله» با جمهوری اسلامی و «گذار» از آن است.
نزد این اپوزسیون، صورت مسٸله نه كرونا و فقر و هالوكاست ناشی از آن و سد بستن جدی در مقابل آن است، نه پاسخ اقتصادی به معیشت مردم و نه رهایی زنان از دست رژیم آپارتاید جنسی جمهوری اسلامی است. بحث اینست كه اینها امروز در یك شرایط اضطراری و انفجاری در جامعه ایران، در یك مورد ویژه با جمهوری اسلامی شریكاند و آنهم تشدید فلاكت با گروگانگرفتن معیشت طبقه كارگر است؛ طبقهای كه قصد كرده از پایین حاكمیت بورژوازی را به مصاف بطلبد. از همینرو، اپوزسیون راست ایران با پرچم تشدید فشار اقتصادی توسط آمریكا، در واقع دستگاه سركوب و استبداد جمهوری اسلامی علیه طبقه كارگر و شهروندان جامعه را تیز میكند. هدف مشترك هر دو، سدبستن در برابر چرخش تحولات در ایران به سمت یك تفكیك سیاسی بنیادی به نفع طبقه كارگر است. دولت آمریكا و اپوزسیون راست در این مورد خاص تاریخا با جمهوری اسلامی نه تنها مشكلی نداشتهاند بلكه فرزند خلف خودشان بوده است؛ برای نمونه، سركوب قیام ۵۷ بعضا توسط همین دولتهای غربی و در راسشان، دولت آمریكا مهندسی شد؛ «معجون» خمینی و جریان اسلامی توسط همین «آلترناتیو»سازان «جامعه جهانی»، چهل سال پیش برای حفظ و نجات نظام كاپیتالیستی ایران از تعرض انقلابی طبقه كارگر و مردم ایران به بازار جهانی عرضه شد.
ما بارها تاكید كردهایم كه چرا حاكمیت بورژوازی در ایران در هر قالبی كه باشد – چه با عمامه و چه بیعمامه – نمیتواند دمكرات و آزادیخواه باشد؛ ملزومات حاكمیت سرمایهداری و بازتولید مناسبات آن در كشور تحت سلطه، نیازمند دستگاه مخوف استبداد و سركوب سیاسی است؛ این مسٸله به هیچ عنوان اخلاقی نیست. از خلق و خوی آخوند و غیرآخوند، مدیریت «نالایق» و مدیریت «هدفمند»، جناح بدخیم و جناح خوشخیم بورژوازی استنباط نمیشود. ایران بلحاظ تقسیم كار جهانی، در حوزه كار ارزان و فوقسود قرار دارد. فوقسود نیازمند روبنای استبداد در حاكمیت و سیستم حقوقی و قضاٸی بورژوازی است. این روبنای اختناق قبلا توسط حكومت سلطنت پهلوی تامین میشد و امروز توسط جمهوری اسلامی تحمیل شده است؛ خاصیت روبنای استبدادی حاكمیت، تحمیل استثمار مضاعف به نیروی كار ارزان جهت سودآور كردن سرمایه برای رقابت در بازار جهانی و چرخه جهانی گردش سرمایه است. بنا بر ماهیت سرمایهدارى عصر امپریالیسم و عملکرد آن در کشور تحت سلطه، طبقه كارگر ایران حتى در شرایط متعارف و غیر بحرانى تولید نیز از نازلترین سطح ممکن معیشت برخوردار است؛ پربیراه نیست كه نیروى کارش را به ارزانترین نرخ ممکن در اختیار سرمایه قرار میدهد و به وحشیانهترین شكل ممکن استثمار میشود. یورش وسیع به سطح معیشت طبقه كارگر و تحمیل ابعاد جدید فقر و فلاکت بر این طبقه، براى بورژوازى و كل طبقه حاكمه به معنی فراخواندن طبقه كارگر به مصافى بر سر مرگ و زندگى است، مصافى که برای طبقه ما به معناى واقعى کلمه چیزى جز زنجیرهایشان ندارند که از دست بدهند. شاید با ارجاع به مبارزات در هفتتپه بتوان تا حدود زیادی فهمی از این شرایط پیدا كرد. مبارزات در هفتتپه و جنب و جوش در دل طبقه كارگر ایران در شرایط بحران اقتصادی و سیاسی امروز از ابعادى ساختارشكنانه برخوردار شده است. این به خودی خود نفس حاكمیت بورژوازی را زیر سوال برده است و احزاب و جنبشهای اجتماعی در ایران را دچار یك پلاریزاسیون و تفكیك سیاسی جدی میكند.
در واقعیت امر، اپوزسیون راست ایران در برخورد به طبقه كارگر، خدمات و رفاه اجتماعی در جامعه، چیزی جز نسخه «بازار آزاد»ی جمهوری اسلامی نیست. باید در مقایسه با امثال پینوشه و موسیلینی، میلتون فریدمن و «بچههای مكتب شیكاگو»، تاچر و ریگان، ترامپ و جانسون، به این اپوزسیون دست راستی «همیشه در صحنه» مدال داد. مشت این اپوزسیون دست راستی را باید همینجا و بر سر نگاهشان به آزادیهای اجتماعی، مسٸله زن، حق اعتصاب، خدمات اجتماعی، سطح دستمزد ... و مطالبات رفاهی میلیونها نفر در ایران، باز كرد؛ پربیراه نیست كه هیچگاه این اپوزسیون «جسارت» پیدا نكرد كه تن خود را به مسٸله اقتصاد، معیشت، رفاه و نیازمندیهای مردم ایران بزند. حق دارند؛ اینها دشمنان شور زندگی و عمل آزاد انسانی اند و در «بیجهانبودن» محرومان ذینفعاند؛ كدام آدم شهری در ایران كه چهل سال زیر لگد اختناق اسلام و «اقتصاد مال خر است» زندگی كرده باشد، حاضر است وقت خود را صرف شنیدن و تجویز سناریوی «بیشتر هزینه كنید» این اپوزسیون دست راستی كند؟! هدف اینها با حاكمیت، دو روی یك سكه است. منفعتشان در گشودن فضای سیاسی و مشاركت احاد انسانی در ساختن جهان اجتماعی نیست؛ كسی كه در مقابل جنبش كارگری و مطالبات آن، با گزینه «تحریم اقتصادی» و ارعاب جامعه پا پیش گذاشته است، قطعا مشاور بقاء حاكمیت استبداد و اختناق سیاسی بورژوازی ایران در كوتاه مدت در برابر شبح كمونیسم و «خطر» تفكیك سیاسی در جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی است. سد بستن در مقابل این تفكیك سیاسی و خلع ید طبقه كارگر از فعالیت سیاسی تنها با حمله به معیشت و امنیت این طبقه ممكن است؛ از حاكمیت تا اپوزسیون راست، بارقههای عروج این انتخاب و این تفكیك سیاسی را نشان همدیگر میدهند و در صدد مسخ و خنثی كردن این انتخاب سیاسی هستند؛ حقیقت امر اینست كه این اپوزسیون در ركاب حاكمیت جمهوری اسلامی با تكیه بر استراتژی استیصال جهت دامن زدن به فضای ارعاب و ناامنی در جامعه ایران، یك مانع سیاسی بر سر راه سرنگونی ساختار حاكمیت توسط یك انقلاب اجتماعی عظیم است. این اپوزسیون، امید به ایجاد سیستمی مرفه، آزاد و برابر توسط طبقه كارگر و كمونیسم در جامعه ایران را كاملا حسابشده به یاس و درماندگی تبدیل میكند.
*كیس آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی
واقعیت اینست كه رژیم آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی با «اعمال فشار» یا «بایكوت از طرف جامعه جهانی و دولتها» و یا انزوای اقتصادی از طرف دولتهای غربی تن به لغو آپارتاید نژادی و تسلیم نداد؛ این تفسیر دلبخواهی ژورنالیسم رسمی، پرسوناژها و احزاب دست راستی و آویزان به سناریوی استیصال و جنبش «رژیم چینج» به ضرب ناتو و قدرتهای غربی است كه درست مانند دستگاه كلیسای قرن ۱۸ سیستماتیك جعل میكنند و تاریخ میسازند و بسیار آگاهانه جای دوست و دشمن را برای طبقه كارگر و شهروندان جامعه تغییر میدهند.
در وهله اول، پشتوانه جنبش لغو آپارتاید در آفریقای جنوبی، نه «فشار» دولتهای غربی بلكه وجود عینی و ملموس یك فضای عمومی انزجار از مسٸله تبعیض نژادی در سطح جهان آندوره بود؛ منشاء این انزجار عمومی، دولتهای غربی نبودند. شورش بردگان سیاه علیه برده داری برای به كرسی نشاندن لغو قانون برده داری بود؛ شورشی كه از آمریكای اواخر قرن ۱۹ وزیدن گرفت و كل اروپا را در نوردید؛ فشار این جنبش چنان قدرتمند بود كه بورژوازی وقت و دولتهای آن را ناچار به عقبنشینی، رفرم و تغییرات اساسی در روبنای حقوقی و قضایی كرد؛ آبراهام لینكلن رٸیس جمهور وقت آمریكا را در اوج جنگ داخلی به تصویب «اعلامیه آزادی بردگان» رساند؛ كار به جایی كشیده بود كه برای نمونه دولت انگلستان تا سالهای متمادی پس از لغو قانون بردهداری، مجبور شد ۴۰ درصد بودجه خود را صرف پرداخت غرامت به همه كسانی كند كه نیاكانشان را به بردگی كشیده بودند. به این اعتبار، هیچ دولتی در قرن بیستم نمیتوانست بدون درنظرگرفتن قانون لغو تبعیض نژادی در حق سیاهان به فعالیتهای خود ادامه دهد. تاثیرات عمیق این شورش آزادیخواهانه علیه لغو قانون بردهداری سیاهان، درست مانند تاثیر عمیق انقلاب كبیر فرانسه علیه مسیحیت و سلطه كلیسا بود. انقلابی كه به قول آناتول فرانس، «آخرین پادشاه را با رودههای آخرین كشیش آویزان كرد». قیام علیه تبعیض نژادی در حق سیاهان، چنان در افكار عمومی جوامع شهری اروپایی در قرن بیستم ریشهدار و ماندگار شد كه عملا بقاء دولت آپارتاید نژادی آفریقای جنوبی را بعنوان بازمانده منجلاب بردگی سیاهان و پاكسازی نژادی در قرن بیستم، غیرعقلانی و غیرممكن میكرد؛ بدینترتیب پشتوانه قدرتمند جنبش ضد آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی، نه «دول غربی»، بلكه نفرت افكار عمومی مردم دنیا از بقاء و ادامه آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی، در جهان پسا - لغو قانون بردهداری بود؛ درست در سایه چنین توازن قوایی است كه جنبش همبستگی جهانی در خارج كشور از مبارزات در داخل آفریقای جنوبی برای لغو تبعیض نژادی علیه سیاهان شكل میگیرد؛ بر متن چنین شرایط بینالمللی، روند غلبه و پیروزی بر دولت آپارتاید توسط فعالین جنبش ضد آپارتاید و سازمانهای كارگری و توده وسیع مردم در داخل بشدت تسریع شد؛ جبهه خارج و جبهه داخل بر سر مسٸله تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی، متحد و یكپارچه شد؛ این حمایت و حركت گسترده جهانی كه از اتحادیههای كارگری در غرب تا افكار عمومی را بر سر انزجار از بقایای پوسیده تبعیض نژادی در قرن بیستم، در بر میگرفت، در حقیقت محكمترین پشتوانه مبارزات تودهای در داخل و یكی از مهمترین فاكتورهای پیروزی مردم بر رژیم آپارتاید نژادی آفریقای جنوبی بود. درست بر متن چنین طپش جهانی علیه تبعیض نژادی بود كه یكی از مهمترین مطالبات اعتصاب كارگران نفت در دل انقلاب ۵۷ در ایران، در اعتراض به آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی شیرهای نفت را بستند و صادركردن نفت به آفریقای جنوبی را متوقف كردند! داخل و خارج بر سر یك هدف و مطالبه مشخص و جهانشمول در ابعاد اجتماعی و جهانی به هم بافته شدند و حاكمیت آپارتاید نژادی را افسار زدند. این اوضاع، دولتهای غربی و در راس آنها، دولت آمریكا را مجبور كرد كه دست از حمایت از رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی بكشند. این آن فاكتور اساسی و نیرومندی بود كه قدرتهای غربی متحد رژیم آپارتاید را در واپسین لحظات سقوطش مجبور به تن دادن به جنبش لغو آپارتاید و عدم حمایت از این رژیم كرد.
در وهله دوم، آفریقای جنوبی در تقسیم كار جهانی در حوزه نفوذ غرب و متحد دول غربی بود و مستقیم به اقتصاد جهانی بازار وصل بود؛ آفریقای جنوبی متكی به اقتصاد «شكوفای» بازار، یكی از ثروتمندترین كشورهای حوزه غرب در آفریقا بود؛ انگلستان به رهبری تاچر و آمریكا به رهبری ریگان، متحدین جهانی دولت آپارتاید بودند كه تا آخرین روزهای نزدیك به سرنگونی این دولت نه تنها مخالف فشار حداكثر به آن بلكه زیر بغلش را گرفته بودند. در حوزه منطقه نیز دولت اسراٸیل و حكومت محمد رضا شاه به دلیل همسویی در گرایش به غرب و ایفای نقش نیروی حافظ منافع آمریكا در مقابل شوروی، متحدین طبیعی این دولت بر متن جهان دو قطبی آن دوره بودند. از یك طرف، دولت ایران تامین كننده نفت آفریقای جنوبی بود و از طرف دیگر، دولت اسراٸیل نیز در صدد تسلیح این دولت به سلاح هسته ای بود. آنچه نهایتا جبهه آمریكا و انگلستان را مجبور به عقبنشینی در حمایت از دولت آپارتاید آفریقای جنوبی كرد، سمبه پر زور جنبش لغو آپارتاید و همبستگی جهانی برای لغو آن بود؛ كار به جایی كشید كه میلیونها كارگر عضو «كنگره اتحادیههای كارگری آفریقای جنوبی» دست به اعتصابات وسیع و اعتراضات گسترده علیه دولت زدند؛ بازتاب جهانی مبارزات جنبش كارگری افریقای جنوبی و مبارزه پرشور در امر لغو آپارتاید بر متن انزجار وسیع جهانی از پاكسازی نژادی در حق سیاهان، نه تنها ادامه حاكمیت دولت آفریقای جنوبی را به فلج كامل كشاند بلكه بورژوازی بینالمللی و دولتهای آنها را مجبور به سازش با رهبران جنبش لغو آپارتاید و اتحادیههای كارگری كرد.
بنابراین، دولت آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی متحد دول غربی و نمونه «موفق» اقتصاد بازار آزاد در آفریقا بود. ژورنالیسم رسمی در كنار احزاب راست و چپ اپوزسیون بورژوایی ایران، صورت مسئله شكست آپارتاید نژادی را ریاكارانه به دخالت دول غربی و سناریوی «رژیم چینج» نسبت میدهند تا برای استراتژی آبروباخته «انقلاب مخملی و دست بدستشدن قدرت از بالا» اعتباری بخرند. جا دارد كه همینجا به متاخرترین نمونه از دخالت دولتهای غربی، یعنی دخالت در انقلابات موسوم به «بهار عربی»، اشاره بكنم.
دنیا در آندوره شاهد یک بیداری عمومی در دنیای عرب بود؛ فقر و بیعدالتی، استبداد و بی حقوقی مبنای حركت تودههای وسیع شهری در جوامع عربی شد. بازتاب این تحول اجتماعی چنان وسیع بود كه پایتختهای بزرگ در كشورهای غربی را به لرزه درآورد و به سرعت تجمعات بزرگ در حمایت از موج انقلابات در كشورهای عربی شکل گرفت؛ جهان به تحولات انقلابی و ریشهای در خاورمیانه امیدوار شد. اما طولی نكشید كه این موج بیداری توسط دخالت دولتهای غربی و در راس آنها دولت آمریكا به خزان تبدیل شد. دخالتهای امپریالیستی آن روز دقیقا با همین توجیهات «حقوق بشری» اپوزسیون راست ایران و جناب عابدیان صورت گرفت. خاورمیانه به میدان تاخت و تاز گانگسترهای قومی – مذهبی كه توسط دول غربی و متحدین منطقهای آنها ساخته پرداخته شدند، تبدیل شد. سوریه و لیبی با خاك یكسان شدند؛ دخالتهای امپریالیستی که در لیبی، سوریه، عراق و یمن صورت گرفت نه فقط جهان را در انقلابیگری و دست بردن مردم محروم و طبقه كارگر به قدرت سیاسی برای تغییرات ریشهای به طور موقت محافظهكار كرد، بلكه به روانشناسی استیصال و درماندگی اشاعه داد. توازن قوا به ضرر مردم محروم خاورمیانه در مقابل حکام مرتجع تغییر کرد. دستجات قومی – مذهبی آدمکش در دل این دخالت سازمان یافتند و از خاورمیانه تا قلب اروپا موی دماغ جامعه بشری شدند. با خارج كردن حضور پرشور مردم انقلابی در صحنه منطقه، میدان مملو از تاخت و تاز دستجات مافیاٸی و جناٸی شد.
مختصات و اهداف سناریوی «دخالت دولتهای غربی» و «دست بدستشدن قدرت از بالای سر مردم» معلوم و معرفه است. یك صدم چنین دخالتهای «بشردوستانه» در سرنوشت قیام سیاهان در آفریقای جنوبی میتوانست این كشور را تبدیل به مخروبهای مانند سوریه و لیبی امروز كند. واقعیت اینست كه دینامیسم لغو آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی نه توسط بالا و با «دخالت دولتهای غربی» بلكه به یك انزجار وسیع در افكار عمومی در سطح جهان كه اساسا ریشه در قیام پیروزمند سیاهان علیه برده داری داشت، متصل بود و از آن نیرو میگرفت. لغو آپارتاید نژادی مهر یك قیام پیروزمند و جهانشمول سیاهان علیه بردهداری را بر پیشانی داشت و بر آن تكیه زده بود. این آن نقطه تلاقی است كه انقلاب كبیر فرانسه علیه مذهب و حاكمیت كلیسا را به قیام سیاهان علیه بردهداری در قرن ۱۹ و به انقلاب آتی طبقه كارگر و بردگان مزدی با پرچم كمونیستی در ایران برای جارو كردن بساط بورژوازی ایران و جمهوری اسلامی، بلاواسطه وصل میكند. جنبش لغو آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی بدون پشتوانه قیام سیاهان علیه بردهداری در تاریخ و به این اعتبار بدون اهرم انزجار جهانی از این پدیده، با دخالت دول غربی به همان منجلاب و سرنوشتی دچار میشد كه سوریه و لیبی امروز در آن غرق شدهاند؛ بحث را باید اینجا و روی مشخصات یك انقلاب پیروزمند علیه جمهوری اسلامی متمركز كرد. انقلابی كه تكیهگاه و سكوی پرش بردگان مزدی نه فقط در ایران بلكه در سراسر جهان برای لغو آپارتاید و بردگی مزدی شود.
درحالیکه در ایران جنبش کارگری هر هجوم و سرکوبی را از جانب جمهوری اسلامی به سنگر مقاومت دیگری و سکوی پرش دیگری برای پیشروی و تعرض به نظام تبدیل میکند، تحریف وقایع تاریخی و درماندگی سیاسی در اردوی اپوزسیون راست ایران اصلا دور از انتظار نبود. به یك معنا، تحریف آشكار كیس آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی از جانب آقای عابدیان و وارونه كردن فاكتورهای بنیادی در سرنگونی دولت آپارتاید، نشان میدهد كه نبض سیاسی اپوزسیون راست با دینامیسم جنبشی نمیزند كه برای سرنگونی و انحلال كامل جمهوری اسلامی از دیماه ۹۶، با عروج زنان و جنبش رهایی زن و با حكم «اصلاحطلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا»، متولد شده و در ادامه به عروج مبارزات طبقه كارگر بر سر رفاه و شبح آلترناتیو حكومت شورایی از هفت تپه و فولاد تا صنعت نفت كشیده است. شبحی كه اپوزسیون راست نه فقط «میل» پرداختن به آن ندارد، بلكه اپوزسیون آن است و در چنین شرایطی به تبانی با بخشی از جمهوری اسلامی با دخالت دولت آمریكا و «جامعه جهانی» برای «دست بدستشدن قدرت از بالا» و بدون دخالت طبقه كارگر، چشمك میزنند. تحرك امروز در اردوگاه ناكام اپوزسیون راست پیرامون انتخابات آمریكا، در واقع مسابقه برای قبولی گرفتن از كابینه دولت آتی آمریكا جهت احیاء دوباره جنازه «انقلاب مخملی» در افكار عمومی و تلاش برای محدود كردن انتخاب كمونیستی و تفكیك سیاسی در جنبش سرنگونی علیه جمهوری اسلامی است. «حقوق بشر و دمكراسی»، «امنیت و مبارزه با تروریسم»، این واژهها و داعیههای توخالی اپوزسیون بورژوایی ایران كه امروز بیش از هر كسی توسط خود منادیانش در آمریكا و اروپا به سخره گرفته میشود، ظاهرا قرار است بادی در غبغب لیگ «پیمان نوین» آقای پهلوی، جریانات قومپرست و شخصیتهای حكومتی «دیروز اصلاحطلب و امروز سرنگونیطلب» بقصد اثبات چندباره خود به كابینه دولت آتی آمریكا با پرچم «انقلاب مخملی» و دست بدستشدن قدرت از بالا» بدون دخالت سیاسی طبقه كارگر باشد. آنهم در شرایطی كه این طیف پس از سقوط و پایین كشیدن ترامپ، این اعجوبه منفوری كه انزجار جهانیان و قلوب اپوزسیون راست ایران را تسخیر كرده بود، مدتها باید با دپرسیون شدید زندگی كنند.
لازم به ذكر است كه صورت مسئله امروز بر سر کشمکش دائمی میان دولت آمریکا و جمهوری اسلامی نیست. این كشمكش همیشه تابعی از موقعیت و توازن قوای دولت آمریكا در رقابت های بین المللی اش با سایر رقبایش از جمله چین، ژاپن، اروپا، هند و روسیه بوده است؛ ادامه شكاف قومی میان مردم فلسطین و اعراب با اسراٸیل بخشا محصول همین رقابت است؛ دو جنگ جهانی، بمباران اتمی هیروشیما و ناكازاكی، جنگ ویتنام، دو جنگ خلیج، جنگ سرد، جنگ و محاصره اقتصادی كوبا، جنگ عراق و افغانستان، جنگ های نیابتی سوریه و لیبی نیز نتیجه همین رقابت های بیناللملی قدرتهای امپریالیستی بوده است؛ در هر دوره زمانی، بنا به سیر صعودی یا نزولی جایگاه آمریكا در برابر رقبای اقتصادی، این كشمكش یك روز به شكل گزینه جنگ و حمله میلیتاریستی بروز پیدا كرده است و روز دیگر در قالب مذاكره و تحریم و فشار اقتصادی! همه شواهد و حتی كانونهای فكری بورژوازی آمریكا میگویند که هیٸت حاكمه آمریکا از یك طرف در جستجوی پاسخ به بحران اقتصادی آمریكا به عنوان متاخرترین الگوی سرمایهداری یعنی «دمكراسی بازار» است كه امروز با بحران اقتصادی مرتبط با پاندمی هم گره خورده است و از طرف دیگر، موقعیت از دست رفته آمریكا در جهان پس از جنگ سرد در برابر رقبای بزرگ اقتصادی است. بدین منظور، راهی جز اتخاذ استراتژی «رژیم چینج» و «هرج و مرج خلاق» با توسل به جنگ و قُلدری میلیتاریستی به قصد تهدید این حریفان جدید نداشت؛ تحمیل سناریوی استیصالی که مردم منطقه تا هم اكنون تاوانش را پس میدهند. روزنامه «نیویورك تایمز» اخیرا در یك حساب سرانگشتی اعلام كرده بود كه درنتیجه استراتژی «رژیم چینج» و جنگهای آمریكا به بهانه «مبارزه با تروریسم و صدور دمكراسی» از یازده سپتامبر ۲۰۰۱ تاکنون دست کم ۳۷ میلیون نفر فقط آواره شدهاند. خواننده میتواند همینجا نكته دیگری را هم تشخیص دهد كه انچه تحت نام «بحران پناهندگی» در رسانههای رسمی و دولتهای غربی از ان اسم میبرند در واقع نتیجه جنگهایی بود كه آمریكا از ۱۱ سپتامبر به بهانه «مبارزه با تروریسم» شروع كرد و باعث جابجایی میلیونها انسان شده است. این دلیل واقعی «بحران پناهجویان» در اروپا است.
بنابراین، جمهوری اسلامی فقط بهانهای برای حل و فصل عاقبت هژمونی سیاسی و اقتصادی «دمكراسی بازار» و به تبع آن آمریكا در جهان امروز است. حساسیت «حقوق بشری» در مورد جمهوری اسلامی برای آمریكا و اپوزسیون بورژوایی ایران همانقدر مسٸله است كه «حساسیت»شان در مورد محاكمه جولیان آسانژ و ویكیلیكس كه مشتشان را وا میكند و حقایق را بر ملا میكند؛ همان اندازه پایاندادن به شكاف قومی میان مردم اسراٸیل و اعراب مسٸلهشان است كه رهایی و آزادی مردم عراق و خاورمیانه در پوشش «مبارزه با تروریسم» و «صدور دمكراسی» مسٸلهشان بود. جایگاه متزلزل آمریكا در مقابل رقبایش از هم اکنون دوباره تلنگر خود را بر کارکرد دولت آتی آمریکا میزند. عروج و افول ترامپ و راست افراطی در واقعیت امر، فقط دمل چركینی بر جسد گندیده جهان سرمایهداری و متاخرترین الگوی آن یعنی «دمكراسی بازار» در آمریكا بود. هیچ نظم و ساختار قابل تشخیصی در دنیای سرمایهداری و در جامعه آمریكا وجود ندارد. همه این فاکتورها تشدید مبارزه طبقاتی در آمریکا و جهان را اجتنابناپذیر میکند و طبل تشدید نبردهای طبقاتی تعیین کننده پیرامون معیشت، دستاوردها، سنگرها و مبارزات جاری طبقه کارگر جهانی، از کشورهای پیشرفته آمریکای شمالی و اروپا تا عقبماندهترین و فقرزده ترین مناطق دنیا را به صدا در میآورد.
بطور واقعی، امروز اگر در ایران نیرویی بیرون از تحرکات مردمی و آزادیخواهانه - چه «خارجی» و چه «وطنی» – علیه طبقه كارگر و شبح آلترناتیو حكومت شورایی، دخالت نکند و آن را سرکوب یا به ناکجاآبادهای قومی - مذهبی و ناسیونالیستی نکشاند، بیتردید این روند حلقه مهمی از انقلاب سوسیالیسی آینده طبقه کارگر در ایران و تغییرات بنیادی در جهان است. انقلابی که آیندگان اگر بخواهند تاریخ آن را بنویسند، ناگزیرند بارقههای آن را از خیزش دیماه ۹۶ به تصویر بكشند و لحظه به لحظه پلاریزهشدن این جنبش و تفكیك طبقاتی آن را در «هفت تپه» و «فولاد» و اعتصابات نفتی ها دنبال کنند، تا نسلهای آتی بتوانند درك روشن، ماتریالیستی و ماركسیستی از روند كسب قدرت سیاسی توسط طبقه كارگر و حكومت كارگری در ایران و در مقطع معینی از تاریخ جهان، داشته باشند. از این نقطه نظر، فاكتور «بیداری طبقه كارگر» و «آلترناتیو حكومت شورایی» در ایران مهترین عاملی است كه بلحاظ اجتماعی اپوزسیون راست را آچمز كرده است.
دولتهای سوپر راست بورژوایی كه جناب عابدیان دست به دامن دخالتشان در اوضاع ایران شده است، دامنه تعرضشان به سطح زندگی انسان معاصر، به قطع درمان بیماران، به قطع وعدههای غذایی در مدارس ابتدایی در كشورهای متمدن غربی حیرتآور است؛ مشروط كردن آزادیهای سیاسی و پلیسیكردن فضای اجتماعی در همین جوامع غربی و تنزل سطح استانداردها و حقوق انسانی به رده كشورهایی مانند تركیه، مصر و كشورهای حوزه اقیانوسیه بر كسی پوشیده نیست؛ کارنامه و پرونده جنایی دولتهای غربی كه این اپوزسیون ترامپیست ایران و شخصیتهای آن از پشتش به سوی شهروندان جامعه ایران تیراندازی میكنند، عیانتر از آن است که با پروتكلهای «حقوق بشر» روتوش گرفته شوند. سالهاست كه موجودیت ناتو، دمکراسی غربی، حقوق بشر و تمام روبنای فكری و سیاسی آن، با پایان عمر اردوگاه شوروی بیخاصیت و بیمصرف شدهاند. «دمکراسی بازار»، نیازی به «حقوق بشر» ندارد؛ پردهها را کنار زده است و ماهیت عریان سرمایهداری را به خشنترین شکل، در مقابل مردم جهان قرار داده است. آزادی، حقوق بشر، حقوق کودک، محیط زیست و حقوق انسان زوائدی بر پیكر نظام سرمایهداری بازار جهت ایجاد توازن معینی در مقابل قطب شوروی بود. با از میان رفتن آن توازن، «مترقیترین» و «دمکراتترین» دولتهای بورژوایی، کمترین نیازی به «حقوق بشر» نداشتهاند.
«دولتها و نهادهای بینالمللی» مد نظر آقای عابدیان هم اكنون مسٸول مستقیم كشتار میلیونها انسان بر اثر ابتلا به كرونا در جهان هستند؛ دولتهایی كه روی فاشیسم هیتلری را سفید كردهاند؛ در سطح جهان، شاهد یك هجوم بیسابقه اقتصادی به معیشت شهروندان از جانب سرمایهداری و دولتهای آن به بهانه شیوع ویروس كرونا، تحت نام «اقتصاد جنگی» هستیم؛ واقعیت اینست كه كرونا تنها نیشتری بر دمل چركین «سودآوری سرمایه» است كه از پیش وجود داشت. كرونا علت این هجوم اقتصادی بورژوازی و دولتها به سطح معیشت مردم و بیكارسازیهای گسترده جهانی نیست و صرفا به آن سرعت و شدت بخشیده است و به جهانیكردن جنگ اقتصادی بورژوازی نه تنها در ایران بلكه در كل جهان علیه طبقه كارگر و شهروندان، چهره بینالمللی داده است؛ علیرغم دودوزه بازیها، دروغها و ریاكاریهای دولتها، سیاستمداران و متخصصان وابسته به دولتها، دال بر اینكه مرگ و میر ناشی از پاندمی «كووید-۱۹» ناشی از نادانی و ناتوانی علم پزشكی است اما امروزه سطح دانش، تكنیك و توان مالی مقابله با این امراض وجود دارد. اما مشكل اینجاست كه واكسن و دارو هم مانند هر كالای دیگر، تابع قانونمندی بازار و «منطق سرمایه» است! از آنجا كه مصرف كنندگان عموما طبقه كارگر و مردم فقیرند و سود چندانی عاید صاحبان سرمایه نمیكند، در نتیجه هیچ شركت دارویی حاضر به سرمایهگذاری نیست! «منطق» سیاست «ایمنی گله ای» (یعنی كشتار دسته جمعی) از جانب دولتهای بورژوایی برای «مقابله» با كرونا از همینجا مایه میگیرد. این «منطق سرمایه» و قانون جاودانه «عرضه و تقاضا» است. پیشرفتهای عظیمی كه علم پزشكی در رابطه با مهار این بیماریها به آنها دست یافته است خیره كنندهاند. آنچه مقابله و مهار با این ویروسها و بیماریها را با مشكل مواجه كرده، فقدان دولتها و شركتهایی هستند كه حاضر به سرمایهگذاری بر روی تركیبات آنتیویروس و تهیه واكسن باشند. معنی زمینی و سیاسی این «منطق سرمایه» از آمریكا تا اروپا و ایران چیزی جز تحمیل یك هالوكاست و كشتار گلهای به جوامع انسانی تحت نام «ایمنی گلهای» نیست؛ در این «منطق» جامعه باید هزینه بدهد چون سیستم تولید كاپیتالیستی در یك «اقتصاد جنگی» بسر میبرد!!
اما اگر تبعات «منطق سرمایه» در جهان بیروح و مسخشده «پایان تاریخ» و دیسكورس استیصال رخ میداد، قطعا نه نیازی به مقاومت در جامعه بود و نه دولتها و میدیای رسمی بورژوازی نیازی به دامن زدن به سناریوی استیصال و كارزار سیاسی حول اشاعه نگرانی و شوك وحشت در میان تودههای مردم داشتند. امروز ریشهها و پایههای یك تردید جدی در میان مردم شروع به روییدن كرده است. حربه دروغ و لاپوشانی، شایعه و گمانهزنی كه جزو فرهنگ مقبول دولتهای بورژوایی است به فاكتور «بیداری افكار عمومی و عدم مشروعیت دولتها» برخورد كرده است. روند پرشتاب رویدادها پس از گذشت سه دهه از پایان جنگ سرد خیره كنندهاند؛ با رهاشدن كامل افسار سیاسی و اقتصادی نظام سرمایهداری بازار و بیآبرویی دولتهای دست راستی بویژه بر متن افسارگسیختگی ویروس كرونا و بیكاریهای میلیونی طبقه كارگر بینالمللی، جهان وارد مرحله جدیدی از بازتعریف حقوق انسان و شیوههای حاكمیت سیاسی شده است. این واقعیت كه نه تنها مبارزه طبقاتی و جدال كار و سرمایه به مثابه متور محركه تاریخ تشدید میشود، بلكه جدال در زیربنا بازتاب خود را مانند همیشه، در نبرد شهروند با دولت و سیستم حقوقی حاكم در روبنای سیاسی جامعه نشان میدهد؛ رابطه «حقوق بشر» و مناسبات حقوقی بورژوایی با حق مالكیت، با حیطه دخالت دولتها، با مذهب، با آپارتاید جنسی و رهایی زن، با آزادی عمل شهروند، با رفرم و اصلاحات سیاسی و اجتماعی، با حل مسٸله فلسطین، با آزادی مهاجرت و حركت نیروی كار، با رفاه و امنیت، با محیط زیست و آینده كره زمین و در یك كلام با حق تسلط كامل انسان بر سرنوشت خویش، دستخوش تغییرات بنیادین است. دیسكورس رسمی و نسبی موجود حول روانشناسی استیصال و كشدادن به حاكمیت «دمكراسی پارلمانی»، جوابگوی توقعات و نیازمندیهای انسان در قرن بیستویكم نیست. تناقض ذاتی نظام كاپیتالیستی، با زندگی میلیاردها انسان که بیش از دو قرن است در دام فقر و بیكاری، محرومیت و تبعیض، جنگهای جهانی، تخریب محیط زیست و كشتارهای پاندمیك ناشی از آن اسیرند، دهان باز كرده است. چشمها در جهان پسا كرونا باز شده اند، نظام مشروط حقوقی بورژوایی در همه شٸون زندگی بشر زیر سوال است، دولتها از نگاه شهروندان فاقد اعتبارند و زندگی در برزخ «دمكراسی بازار» و سیستم حقوقی موجود، بیش از این قابل كشدادن نیست. طبقه كارگر ایران و كمونیسم نوع ویژهای كه جوانههای آن شروع به روییدن كرده است، میتواند ورق را برگرداند. همه چیز گواه این است که تغییر مثبت و سفید در اوضاع و شرایط موجود، نه از بالا و با طرحهای ارتجاعی آمریكا و ناتو بلكه امر یک جنبش سوسیالیستی - کمونیستی و کارگری است که کمترین منفعتی در حفظ هیچ بخشی از جناحها و ساختار حاكمیت بورژوازی در ایران ندارد. فقط در این صورت است که با عمل مستقیم میتوان دخالت و دست بهدست شدن قدرت از بالا را خنثی كرد، جمهوری اسلامی را منحل كرد، قدرت را فتح كرد و بورژوازی را در قلمرو عمومی خلع ید كرد. در بخش پایانی به مختصات و قطبنمای این كمونیسم كه حزب ما «حزب حكمتیست (خط رسمی)» نماینده آن است، خواهم پرداخت.
ناسیونالیسم؛ میعادگاه اپوزسیون راست با جمهوری اسلامی
جنبش ناسیونالیسم پرو – غرب در ایران، بویژه با شكست سیاست «رژیم چینج» آمریكا در جنگ عراق و ناكامی استراتژی «نظم نوین جهانی» از سال ۲۰۰۸ به اینسو و با تكیه بر ادعای ابرقدرتی یگانه دنیا با اهرم قلدری نظامی و افسانه «رویای آمریكایی»، در برابر ناسیونالیسم اسلامی سپر انداخت و بخشی از آرمانهای اساسی خود از جمله «تمامیت ارضی» و «ایران قدرتمند در منطقه» را در جمهوری اسلامی یافت. از این مقطع به بعد جنبش ناسیونالیسم پرو – غرب ایرانی، دربهدر به دنبال متحدین داخلی با چشمانداز اتحاد با باندهای قدرت در خود جمهوری اسلامی، پلاتفرم خود را «تعدیل» كرد.
به موازات این شیفت جنبشی، احزاب اپوزسیون راست و جبهههای سیاسی آن هم از وسط شكاف برداشتند؛ شخصیتها و جریاناتی مانند مشروطهخواهان، جمهوریخواهان رنگارنگ و «هاردكور»هایی مانند اردشیر زاهدی سفیر سابق شاه كه تعلق خود را از این جنبش میگرفتند به سمت جمهوری اسلامی چرخش استراتژیك كردند، و بخش دیگر زیر چتر رضا پهلوی با تكیه بر استراتژی «انقلاب مخملی» آمریكا و در دل جنگهای نیابتی در منطقه بقصد تكهتكه كردن خاورمیانه و تبدیل آن به موزاٸیكی از جرینات قومی - مذهبی، به امید اینكه «بعد از سوریه و لیبی نوبت ایران است» سنگر گرفتند؛ اما بعد از سوریه نوبت ایران نشد؛ آمریكا در خاورمیانه باخت و عملا مهمترین متحد خود یعنی اروپا را هم از دست داد.
شکست سیاسی - نظامی امریکا در خاورمیانه و نیاز به حفظ جایگاه قبلی خود در این منطقه، دولت امریکا را به پای میز مذاکره با جمهوری اسلامی تحت عنوان «برجام» کشاند. محتوای این سیاست اگرچه تثبیت موقعیت برتر آمریکا در «حفظ ثبات خاورمیانه» بود، اما اینبار نه از طریق بمباران و اشغال نظامی که از طریق رامکردن «ضد امریکاییترین» دولت در منطقه بود. کنارگذاشتن سیاست «رژیم چینج» و مذاكره با ایران، بلاواسطه جنبش ناسیونالیسم پرو – غرب و بخشهای مختلف بورژوازی ناراضی از «ولی فقیه»، چه در میان جناحهای حاكمیت و چه خارج از آن را در مقابل ناسیونالیسم «مقتدر» اسلامی بطور کامل خلع سلاح کرد. از آن تاریخ به بعد، اعتراضات درونی و شکوههای جنبش ملی - اسلامی و ناسیونالیستهای پرو - غرب و جریانات قومپرست، که به شکاف ایران - امریکا زنده بودند، بیش از بیش حاشیهای شدند.
از این نقطه نظر، چشم انداز «تغییر» و «اصلاح» جمهوری اسلامی بر بستر آرمانهای «ایران قدرتمند و عظمتطلب در منطقه»، توسط خود جمهوری اسلامی به مشروطهاش رسید؛ مباحث و مناظرات «روشنفكران» مجاز در این برهه زمانی دیدنی بود؛ ناگهان «فیلسوفان»، «اندیشهسازان» و «اقتصاددانان» آل احمدی و كاملا وطنی، خود را با «مشروطه نوین» و اسلام رقیقشده بروز كردند؛ نشریات مجاز مانند «مهرنامه»، «ادبایی» مانند محمود دولت آبادی، «فیلسوفانی» از قماش جواد طباطبایی با تكیه بر «جهانگشایی» جمهوری اسلامی و «سردار خدا بیامرز» آن در منطقه با دیسكورس ارتجاعی «ایرانشهری» و «از میهن باید دفاع كرد» به مدح آرمانهای ناسیونالیسم عظمتطلب ایرانی پرداختند؛ بازار پر شد از دیسكورس مجاز «چو ایران نباشد تن من مباد»! معلوم بود كه مشخصات و مفروضات جنبش ناسیونالیسم پرو - غرب ایران به دست جمهوری اسلامی افتاده بود. آرمانهای این جنبش متحقق شد بدون اینکه جمهوری اسلامی «سرنگون» شود و بدون اینکه چیزی در این میان به مردم برسد. پشت این چرخش ایدئولوژیک این واقعیت نهفته است که متحقق شدن خواستههای ناسیونالیسم ربطی به خوشبختی، رفاه و آزادی مردم نداشت. نمونه گویای این ادعا كردستان عراق است. تمام مطالبات ناسیونالیسم کرد متحقق شد بدون آنكه مردم به رفاه و خوشبختی دست پیدا كنند و سرنوشتشان از همیشه مبهمتر است.
فرجام و عاقبت چنین «سرنگونی» و «اصلاحی» كه جمهوری اسلامی را «مقتدر» میدان كرد با مقاومت پیدرپی مردم و با عروج خیزشهای دیماه ۹۶ علیه كلیت «نظام مقتدر» بورژوازی ایران، عملا جنبش ناسیونالیسم پرو – غرب و احزاب اپوزسیون راست را مستاصل و حاشیهای كرد. دو الگو و مدل سرنگونی، یكی سرنگونی كامل و انحلال بیقید و شرط نظام با فشار و قدرت پاٸین و دیگری سرنگونی در بالا و روبنای نظام به كمك بخشهایی از خود جمهوری اسلامی و قدرتهای مخرب جهانی تحت عنوان «تعدیل اسلامیت» برای حفظ نظام، در برابر هم صفآراٸی كردند؛ این دو الگو امروز در قامت جنبشی و سازمانی و در شكل تفكیك سیاسی آنها به روشنی قابل مشاهده است. قد علم كردن طبقه كارگر در عرصه سیاست و جامعه با شعار «نان، رفاه و آزادی؛ آداره شورایی»، بلحاظ اجتماعی بورژوازی ایران و جناحهای آن چه در حاكمیت و چه خارج از حاكمیت را سورپرایز كرد؛ جامعه ایران در تقابل با كل این اردوی راست، دست به یك انتخاب سیاسی زد؛ پلاتفرمی كه نه تنها نشانی از امید به تغییر توسط «اصلاحات در بالا» و گزینههای امتحان پسداده مانند «انقلاب مخملی»، «دخالت آمریكا» و «دست بدستشدن قدرت از بالا» نداشت كه اساسا بلحاظ اجتماعی و سیاسی این گزینه ها را از صحن جامعه بیرون انداخت. این انتخاب با یك تیر دو نشان زد؛ هم «اقتدار و عظمت» جمهوری اسلامی بعنوان حاكمیت بورژوازی امروز ایران را به لرزه درآورد و هم «اقتدار و عظمت» آرمانهای اپوزسیون راست را هم حاشیهای كرد؛ آرمانهایی كه بلحاظ جنبشی خود را در جمهوری اسلامی یافته بودند؛ این امروز مهمترین فاكتور در روانشناسی استیصال اپوزسیون راست است كه اساسا توسط انتخاب جنبشی مردم ایران به این اپوزسیون تحمیل شده است. بنابراین روانشناسی شكست و استیصال در اپوزسیون راست افراطی و پرو - ترامپ ایران حاصل چنین شرایط كنكرتی است. این سنت مبارزه علیه جمهوری اسلامی عملا فلج شد و عقیم ماند.
از طرف دیگر، افق ناظر بر لیگ اپوزسیون راست و پرو – ترامپ ایران، ناسیونالیسم خالص است؛ دنیا و مافیا را از چشم ضدیت یا دفاع از «حكومت خودی» میبیند و به تحولات و روندهای سیاسی در جهان امروز رنگ و لعاب «ملی» و جانبدارانه میپاشند؛ قلمشان تنها در جهت «نقض حقوق بشر» در داخل مرزهای ایران میچرخد. به چهار مشاهده در این زمینه اكتفا میكنم.
مشاهده ۱- مسٸله فلسطین پاشنه آشیل جناحهای راست وچپ اپوزسیون بورژوایی ایران است؛ آقای عابدیان و لیگ اپوزسیون دست راستی ایران كه تحریم و بایكوت دولت آپارتاید آفریقای جنوبی از جانب دول غربی را با كذب تمام عامل لغو آپارتاید جا میزنند اما ناگهان در مورد مسٸله فلسطین، استخوان در گلویشان گیر میكند؛ این اپوزسیون دست راستی، تاریخا و ماهیتا، با غلظت معینی از نژادپرستی آریایی ضدعرب، همسو با منافع دولت نژادپرست و قومی اسرائیل گام برداشتهاند.
در دوران حكومت شاه و جهان دو قطبی سابق، مثلث ایران – اسراٸیل – آفریقای جنوبی در ضدیت با شوروی و با حربه «دفاع از تمامیت ارضی»، در مقابل حل مسٸله فلسطین و پایان دادن به شكاف قومی میان اعراب و اسراٸیل ایستادند؛ شیوه برخورد این اپوزسیون به مسٸله فلسطین حتی زمانیكه قدرت دستشان بود و حكومت میكردند، چیزی جز تشدید شكاف قومی نبوده است؛ اینها آگاهانه و با علم به اینكه حل مسٸله فلسطین مانند حل مسٸله آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی میتواند بسرعت شرایط را برای پیشروی طبقه کارگر در جدال با بورژوازی «ملی» مساعد كند، در مقابل حل مسٸله فلسطین و پایان دادن به این شكاف قومی، از هر كاری دریغ نكردهاند. امروز هم این اپوزسیون دست راستی پشت «معامله قرن» ترامپ و ناتنیاهو به بهانه سوء استفاده «ولی فقیه» از مسئله فلسطین بخط شدند. نزد این اپوزسیون، رفع ستم ملی از مردم فلسطین مترادف با پشتیبانی از حكومت ایران و تحكیم حماس و ارتجاع اسلامی است؛ به مسٸله فلسطین از عدسی دفاع از دولت قومی اسراٸیل و ضدیت با «ولی فقیه» نگاه میكند.
این اپوزسیون بنا به تعریف فاشیست و ضد مردم عربزبان است؛ در مكتب اینها سلاخیشدن «ملت» غیرخودی میتواند منشاء خیر و بركت برای «ملت» خودی باشد! ناسیونالیسمی كه بند نافش به نژادپرستی و برخورد تبعیضآمیز نسبت به مردم منتسب به سایر ملیتها وصل است، همیشه منافع «ملت» خود را از منافع سایر «ملل» متمایز و برتر قلمداد میكند. یکی از کاربستهای ناسیونالیسم باد زدن در فاشیسم برای آدرس عوضیدادن به کارگران و لاپوشانی تضادهای طبقاتی است. جمهوری اسلامی علت بیکاری را وجود کارگران افغانستانی میداند. المان هیتلری هم نابسامانی اقتصادی را از چشم یهودیها می دید. این یک کاربست ضروری فاشیسم در لباس ناسیونالیسم برای نظام سرمایه داری است. زمانى سازمان راه کارگر نیز در ركاب جمهوری اسلامی، بانى تورم و بیکاری را کارگران بختبرگشته افغانستانی میدانست. بنابراین، لیگ اپوزسیون راست ایران از بستر رسمی یك جنبش ناسیونالیستی تغذیه میكنند. جنبشی كه همه چیز را قربانی منافع «خاك پاك ایران» و «ملت» خود میكند و آبایی ندارد. اسم این منافع را هم منافع «ملی» گذاشته است. منافعی كه نه تنها در اغلب موارد منافع اكثریت شهروندان جامعه نیست بلكه منافع قشری بورژوازی خودی است كه احزاب بورژوایی و دولتها، همیشه آن را «منافع همه ملت» جا میزنند. این اپوزسیون در راستای منافع جنبش خود حاضر به قبول كشوردار شدن مردم فلسطین نیست؛ دنیا را از روزنه منافع «ملی» خود میبیند؛ مهم نیست كه مردم فلسطین را كماكان سلاخی بكنند، مهم نیست كه میلیونها انسان در تنگناهای تحریم اقتصادی در عراق و ایران به گرسنگی و مرگ دچار شوند، مهم نیست كه مردم یمن چه نسلكشی هولناكی را همین امروز تجربه میكنند، بلكه برای این اپوزسیون دست راستی، مسٸله اینست كه آیا این نسلكشی و تلفات میلیونی به تحكیم یا بیثباتی جمهوری اسلامی كمك میكند یا خیر! از این نقطه نظر با احزاب ناسیونالیست در كردستان عراق نیز به تلاقی میرسند. این احزاب هم موقعی كه امریكا تصمیم گرفت كه به عراق حمله نظامی كند، تماما موافق بمباران سراسر عراق بودند به جز «خاك پاك كردستان»! این همان آرمانهای سوپر - راست است كه حاضر است به قیمت خانهخرابی میلیونی مردمان جهان به مشروطهاش نزدیك شود.
مشاهده ۲- یكماه تمام همین دولتهای غربی و «بشر دوست» مورد عنایت اپوزسیون راست، جولیان آسانژ و ویكیلیكس را به جرم افشاء جنایات جنگی دول غربی در عراق و افغانستان، در همین لندن و در مهد «عدالت» در دمكراسی غربی به محاكمه كشیدند و مقدمات استردادش به پنتاگون و دولت آمریكا را با ۱۷۵ سال مجازات زندان، چیدهاند تا افكار عمومی در غرب را مرعوب كنند و آزادیخواهی و حقیقت را به صلیب بكشند؛ لام تا كام یك كلمه در نقض حقوق زندانی سیاسی حتی با همان ادبیات مشروط «حقوق بشری» از زبان این دوستان دروغین «آزادی» در لیگ اپوزسیون راست جاری نشد، چراكه جولیان آسانژ پته متحدین این اپوزسیون دست راستی، یعنی دول غربی و در راس آنها دولت آمریكا بعنوان مجرمین جنگی در حمله نظامی به عراق و كشتار مردم بیگناه را با سند و مدرك رو كرد؛ این استاندارد دوگانه در برخورد به سیاست و حقوق انسان یكی از ویژگیهای كریه ناسیونالیسم و جنبشهای ناسیونالیستی است.
مشاهده ۳- به دنبال قتل جورج فلوید به توسط پلیس آمریكا و خیزشهایی كه در ادامه آن جهان كاپیتالیستی را لرزاند، شاهد بودیم كه كل اپوزسیون راست ایران در ركاب ترامپ و «فاكس نیوز» دم گرفتند كه این خیزشها به منافع جمهوری اسلامی خدمت میكند؛ مشاهده میكنید كه این اپوزسیون ترامپیست، كل روندهای موجود در جهان را با عینك «ضدیت با ولایت فقیه» نگاه میكند؛ منتظر اعلام موضع ترامپ علیه موضع «ولی فقیه» است. از روزنه مخالفت با موضع «مقام معظم» و رابطهاش با دنیا، سیاست اتخاذ میكند.
مشاهده ۴- مرگ شجریان، چنان این اپوزسیون را با بخشهای ناراضی حاكمیت چفت كرد كه نیازی به توضیح ندارد؛ میراث ناسیونالیسم و «منافع ملی» كاری كرد كه تمام این اپوزسیون بورژوایی ایران به بهانه مرگ شجریان، با دولت و رٸیس جمهور اسلامی در یك صف واحد و در كنار هم ایستادند؛ كدورتهای مقطعی جای خود را به خویشاوندی سیاسی و جنبشی داد؛ سمبلها و مجسمههایشان ناگهان با حاکمیت یكی شد. واقعیت اینست كه كاٸنات سیاسی این اردوگاه، ناسیونالیسم و هویت ملی است. عهد دوباره اپوزسیون دست راستی ایران در مصالح جنبشیشان با منافع بخشهایی از حاكمیت سیاسی در ایران دیدنی بود.
** پرسوناژهای حاشیه و دنباله رو راست افراطی
در این زمینه كسانی مانند آقایان منصور اسانلو و حمید تقواٸی، خصلتنمای كامل پرسوناژهای حاشیه اپوزسیون راست افراطی در ایرانند. اولی كه به حكم فعالیتهای كارگری در گذشته خود، مجوز فعالیت بنام كارگر را به سینه خود سنجاق كرده است و آقای تقواٸی و تیم رهبری ایشان هم در حزب كمونیست كارگری ایران كه بنام كمونیسم و كارگر اعلام وجود میكنند، هر دو رسما به سخنگو، آكسیونیست و دنبالهرو آقای ایرج عابدیان، فرشگردیها و پروژههای ملون آنها تبدیل شدهاند. كسانی كه به گنبد امامزاده ترامپ دخیل بسته بودند و امروز با شكست ترامپ تا گشودن در قبلهگاه بعدی، دچار ناكامی و دپرسیون سیاسی شدهاند. جناب اسانلو، رسمی و علنی به دلیل غلظت ضدیتشان با چپ و كاسهلیسی در بارگاه راست افراطی آمریكا را كنار میگذاریم. واقعیت وجودی مواضع ایشان توسط خود ایشان افشاء شده است و نیازی به روشنگری از جانب ما ندارد. اما به كیس آقای تقواٸی و طرفداران ایشان در حزب كمونیست كارگری كه تحت نام كارگر و كمونیسم، امروز كاملا به لیگ اپوزسیون راست و ترامپیست ایران كوچ كردهاند، بپردازیم.
اكنون كه افق و استراتژی ناظر بر تحركات اپوزسیون راست به بهانه انتخابات در آمریكا را در بالا نشان دادیم، به سادگی میتوان چرخش و پیوستن رهبری حزب كمونیست كارگری ایران به لیگ جناح راست این اپوزسیون بورژوایی را تشخیص داد. امروز رهبری این حزب حتی نیازی به ماندن در جناح «چپ» این اپوزسیون ندارد؛ نامه های سرگشاده حمید تقوایی لیدر حزب كمونیست كارگری ایران و اصغر كریمی رٸیس هیٸت اجراٸی این حزب به ترتیب خطآب به دبیر كل سازمان ملل و به «كمیته بینالمللی المپیك»، كه خواستار «بایكوت و بیرونكردن جمهوری اسلامی از جامعه جهانی، آنچه كه زمانی دنیا با حكومت آپارتاید آفریقای جنوبی انجام داد» شدهاند، به انضمام نالههای یكی از سربازان این خط پیرامون شكست ترامپ در نشریه انترناسیونال شماره ۸۹۳ كه «جواب هرچه باشد حقیقت این است كه فشار حداكثری ترامپ جمهوری اسلامی را به ورطه فلج كامل و فروپاشی اقتصادی كشانده است»، گویای حل شدن كامل رهبری این حزب در جهتگیری اپوزسیون راست ترامپیست نسبت به تحولات در ایران است.
در نگاه اول، ممكن است تصور كرد كه این نامهها یك كمپین سیاسی، مجاز و مترقی است و «استفاده از فرصتها» است و ربطی به تحریمهای ترامپ ندارد! اما كسی كه درست در میدان جنگی قرار گرفته است كه نه فقط یك پای دعوا و نماینده قربانیان در این جنگ نیست بلكه قربانیان، خود موضوع حمله مستقیم دو قطب ارتجاعیاند و قرار است در این وسط سلاخی شوند، جز نامنویسی در ارتش و سپاه یكی از قطبهای این جنگ ارتجاعی نیست؛ زندگی در شكاف دعوای آمریكا و ایران و جدال ترامپ و خامنهای كه بر متن هجوم به معیشت و سطح رفاه مردم در جریان است، نه ربطی به «حقوق بشر» دارد، نه به آزادی زن و سكولاریزم مربوط است و نه سر سوزنی به غیر مشروع بودن این و آن قطب جنایتكار در افكار عمومی مربوط است. «تحریم و بایكوت جمهوری اسلامی از طرف جامعه جهانی و دولتهای آن» و تحریف كیس لغو آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی در واقعیت امر پرچم یكی از طرفین این دو قطب ارتجاعی است كه آقایان با افتخار تمام به سرباز و سرنیزه آن تبدیل شدهاند؛ «استفاده از فرصتها» اسم رمز نواختن همزمان اركستر اپوزسیون راست و پرو- ترامپ ایرانی برای حقانیت دادن به «انقلاب مخملی» و «دست بدستشدن قدرت از بالای سر جامعه» است. این نه ناشی از نادانی و توهم رهبری این حزب كه از یك انتخاب سیاسی «روشن» مایه میگیرد؛ خواننده تا هنگامی كه امضاء این رهبری زیر نامهها را نبیند، خیال میكند كه رضا پهلوی یا عبدالله مهتدی و محسن سازگارا از «شورای مدیریت گذار» این نامه ها را نوشتهاند! تاكتیكها حول محور «تحریم اقتصادی» و «فشار حداكثری» با بازوی «دخالت دول غربی و جامعه جهانی» اتخاذ شده است. كشمكش جریانات و شخصیتهای این اپوزسیون دست راستی، چیزی جز رقابت بر سر كسب هژمونی در جنبش «رژیم چینج» ایران به ضرب «مهندسی استیصال» با اتكا به سلاح تحریم اقتصادی نیست. محتوای نامههای حمید تقوایی و اصغر كریمی، حرف دل شیوخ عربستان و «سیانان»، «سکاینیوز»، «فاکسنیوز» و روزنامه «سان» هم هست.
این چرخش به راست رعد در آسمان بیابر نیست. حتی دیگر با منطق اپورتیونیستی «دشمن دشمن من، دوست من است» و «هدف وسیله را توجیه میکند» قابل پنهان كردن نیست. علاٸم و شواهد حاكی است كه این حزب و لیدر آن تماما در لیگ دست راستی اپوزسیون بورژوایی ایران حل شدهاند؛ نزد تقوایی میتوان با هر نیروی ارتجاعی علیه جمهوری اسلامی و دولتهای مستبد، متحد شد. با همین منطق ناسیونالیستی بود كه بخشی از طبقه کارگر آلمان در اعتراض به فقر و بیحقوقی، سرباز هیلتر و لشكر فاشیسم شد. بخشی از طبقه کارگر و مردم محروم عراق با همین منطق علیه صدام، پشت به جریانات اسلامی و مقتدا صدر داد. با همین منطق ناسیونالیستی بود كه بخشی از مردم محروم لیبی در اعتراض به دولت قذافی، در سوریه در اعتراض به دولت اسد، در مصر در اعتراض به دولت مبارک، به ترتیب پشت ناتو، جبهه النصر و اخوان المسلمین رفتند؛ كه رهبری این حزب اعلام كرد كه «بعد از سوریه نوبت ایران است»؛ با همین منطق بود كه رهبری این حزب رسما بمباران موصل و كشتار مردم این شهر توسط جنگنده های ناتو با رهبری آمریكا را «جنگ علیه داعش» و «آزادی موصل» خواند؛ با همین منطق ناسیونالیستی بود كه راست افراطی در غرب عروج كرد و بخشی از مردم و طبقه كارگر در آمریكا در غیاب آلترناتیو كمونیستی به ترامپ رای دادند و جانسون و بركزیت، بریتانیا را از اروپا گسست؛ كه فاشیستها در یونان بر متن بحران و فلاكت اقتصادی وارد دستگاه قدرت و پارلمان در آن كشور شدند؛ با همین استدلال است كه حزب كمونیست كارگری یك روز کنار فاشیستهای ترک در «توهین به ملت آذری» فراخوان به اعتراض میداد و خواهان محاکمه آزادی بیان ژورنالیستها بود؛ روز دیگر به بهانه ضدیت با جمهوری اسلامی به دنبال افراطیترین جریانات اپوزسیون مانند هخا روانه میشد و آنطرفتر در دامن جنبش سبز و كنار رهبران «در حصر» آن عكس یادگاری انداخت؛ با همین منطق دست راستی است كه نامه «۱۴ تن از فعالان جنبش ملی – مذهبی ایران در داخل کشور برای استعفای رهبر جمهوری اسلامی و تغییر قانون اساسی» را «خودی» خواند؛ تحركی كه اتفاقا بسیار آگاهانه از طرف اپوزسیون راست و بخشهای ناراضی جناحهای حاكمیت در برابر عروج جنبش سرنگونی در دیماه ۹۶ و آلترناتیو «اداره شورایی جامعه» علم شد؛ تحركی كه با «حفظ تمامیت ارضی» و بدر بردن جناحی از جمهوری اسلامی با شعار «فرمانده كل قوا استعفا» در برابر طوفان کوبنده «اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» ساخته پرداخته شد. با همین منطق دست راستی، حمید تقوایی به محاكمه جوانان سوسیالیست در تجمعات پرشور ۱۶ آذر ۹۸ در دانشگاه ها نشست و از زاویه یك منتقد «ولایت فقیه» اعلام كرد كه سرمایهداری در این میان بی تقصیر است و نقد به آن «بی جا و بیخود» است؛ تقوایی به سوسیالیستهایی در دانشگاه ها تاخت که به درستی نظام سرمایهداری را از شیلی تا فرانسه و از عراق تا ایران مسبب فلاكت موجود در جوامع بشری قلمداد كرده بودند؛ پربیراه نیست كه تقوایی به اپوزسیون دانشجویان سوسیالیست تبدیل میشود و به قضاوت و نكوهش شعار «مجاهد و پهلوی دو دشمن آزادی» میپردازد. این نالههای ناسیونالیسم و سرمایهداری «ناب» ایرانی است كه از قلم تقوایی بعنوان یك تودهای طرفدار دولتها و نهادهای بینالمللی سرمایه غربی جاری میشود و قصد دارد نقش داٸیجان ناپلٸون در لیگ اپوزسیون راست را بازی كند؛ تقوایی به چه زبانی بگوید كه اپوزسیون این كلوپ دست راستی و «بازار آزاد»ی نمیشود.
گذشته از این، پربیراه نیست كه حتی یك سطر نوشته از رهبری و بدنه كادری این جریان در نقد چرخش كامل كومله علیزاده به سمت ناسیونلیسم كرد و بحران در حزب كمونیست ایران در رابطه با پیوستن كامل این سازمان به جبهه طالبانی و ناسیونالیسم كرد، پیدا نمیشود. در چرخش به راست و هجمهای كه كومله علیزاده از كنگره ۱۷ سازمانشان تا به امروز علیه كمونیسم كارگری و منصور حكمت براه انداختهاند، كك رهبری حزب كمونیست كارگری نگزیده است؛ در شانتاژهایی كه عبدالله مهتدی بار دیگر به بهانه بحران در حزب كمونیست ایران و كومله، علیه كمونیسم كارگری پرتاب كرد، حزب كمونیست كارگری و رهبری آن لام تا كام تا به امروز كلامی بر زبان نیاورده است.
امروز با تحمیل خط حمید تقوایی در این حزب و سازش كامل با ناسیونالیسم، راستترین سیاستها و تاكتیكها تحت عنوان سیاست کمونیستی تبلیغ میشوند. این سازمان را باید بیش از پیش منزوی كرد؛ سازمانی که هر تحرک و دخالت ارتجاعی دستگاه جنگی ناتو و ارتجاع امپیریالیستی كه نتیجهای جز نابودی مدنیت در جوامع خاورمیانه نداشته است را تحولی امیدبخش، مثبت و انقلاب نام میگذارد و كماكان چشم براه «دخالت جامعه جهانی» در اوضاع ایران است. نقد این جریان و ماهیت راست، ضد کارگری و ضد انسانی آن به این دلیل که به نام یک گرایش معتبر، مارکسیستی و کمونیستی، و به نام ضدیت با جمهوری اسلامی علنا به بخش درهمتنیدهای از اپوزسیون راست و ترامپیست ایران تبدیل شده است، حیاتی است. باید جامعه را از چرخش سیاسی كامل این جریان به سمت راست آگاه كرد.
ایران، صحنه آغاز تاریخ
امروز همه ما واقفیم كه مردم ایران در مقابل انتخاب قرار گرفتهاند؛ انتخابی كه میتواند نظام سیاسی – اجتماعی را نه تنها در ایران عوض كند بلكه چهره جهان امروز را كاملا دگرگون كند؛ این انتخاب نیاز به تصمیمات بزرگ دارد و ما كمونیستها و طبقه كارگر نماینده این تغییر بزرگ هستیم. همین امروز مردم میتوانند اهداف و خواستههای احزاب اپوزسیون راست را در یك ستون، و برنامه و مطالبات حزب ما و طبقه كارگر را در ستون دیگری ردیف كنند و مقایسه كنند، تا روشن شود كه چرا باید برنامه و پلاتفرم ما را انتخاب كرد. برای نمونه آیا باید مردم ایران و طبقه كارگر در مقابله با جمهوری اسلامی، منتظر گزینه «دست بدست شدن قدرت از بالا» و «تحریم و گذار» بر متن دخالت دولت آمریكا و «انقلاب مخملی» اپوزسیون راست در ساخت و پاخت با بخشهایی از نظام باشند یا بر متن یك انقلاب اجتماعی به رهبری طبقه كارگر و كمونیستها، حول پلاتفرم «رفاه و آزادی و امنیت»، جمهوری اسلامی را سرنگون و منحل كنند. جامعه ایران در مقابل این انتخاب است؛ كشمكش اساسا بین دو اردوی اصلی در جامعه است. نگاه اردوی اول به انسان و به فلسفه زندگی این است كه انسانها برده موجودی به نام سرمایه و بازارند كه اگر شانس داشته باشند كه شغلی دست و پا كنند و پولی بگیرند، معاش خودشان را تامین میكنند. اردوی دوم اردوی ماست؛ معتقد است كه انسانها آزاد و برابرند و جامعه موظف است كه از هر كس به اندازه استعدادش استفاده كند و مایحتاج هر كس به اندازه نیازش را تامین كند و در اختیارش بگذارد. مناسباتی كه نگاه كالاٸی به انسان ندارد و نیروی كار انسان را در بازار به معامله نمیگذارد؛ جامعه ای كه فقط و فقط كافی است شهروند آن باشید و صرف اینكه به دنیا آمدهاید كافی است تا جامعه از نظر اقتصادی، غذا و معاش و مسكن و نیازهای سیاسی و فرهنگی، آموزش و پرورش، بهداشت و طب رایگان را در اختیار شهروندان خود قرار دهد. بنابراین، كشمكش و جنگ بین دو اردوی اصلی یعنی سرمایه و سوسیالیسم است و از این نقطه نظر دو سیستم كاملا متفاوت را نمایندگی میكنند. اولی مبتنی بر استثمار انسان توسط سرمایه است و به فقر، ناامنی، جهالت، تبعیض، جنگ بقاء و استیصال جامعه بشری ختم شده است و دومی بر اساس تعاون آزادانه انسانها برای برپایی یك جامعه آزاد، برابر، مرفه، امن و خوشبخت استوار است. اگر جمهوری اسلامی مانع اصلی است اما به موازات آن نیز احزاب اپوزسیون راست بخشی از روند اغتشاش و جلوگیری از این تغییر بنیادی در مناسبات اجتماعی هستند. از این نقطه نظر، جمهوری اسلامی و اردوی راست هركدام به نوعی در دو سوی این دستانداز سیاسی، مانع زیر و رو كردن مناسبات سرمایه داری در جامعه ایرانند؛ چگونه «تحریم اقتصادی» و فلاكت و فقر مضاعف بر مردم، امكانپذیر است اما تامین رفاه و مایحتاج مردم امكان پذیر نیست؟! چگونه حاكمیت بیش از نیم قرن استبداد و اختناق از دوره حاكمیت پهلوی تا جمهوری اسلامی امكانپذیر است اما خلاصی از آن و تامین آزادی بی قید و شرط دور از انتظار است؟! چرا بقاء ستمكشی زن و آپارتاید جنسی امكانپذیر است اما رهاٸی زن، «واقعبینانه» نیست؟! چرا بیكاری و بیكارسازی های میلیونی طبقه كارگر امكانپذیر است اما بیمه بیكاری مكفی، شدنی نیست؟! چرا جنگ و میلیتاریسم، كشتار فلهای انسانها و فرار میلیونی از جوامع جنگ زده میتواند چهره جهان امروز ما را ترسیم كند اما صلح و امنیت داٸمی خواب و خیال است؟! چرا در جهان كرونایی، درماندگی و روانشناسی استیصال میتواند سرنوشت محتوم انسان در قرن بیستویكم باشد اما خوشبینی به انقلاب كارگری و زیر و رو كردن مناسبات اجتماعی، «منطقی» نیست؟!
در سطح كلی، یك مانع جدی در مقابل تغییر شرایط امروز وجود دارد؛ بدون شك این مانع، سیاسی است. اردوی طبقه حاكم تن به این تغییر اساسی نخواهد داد؛ نفعی در این تغییر ندارد و با توسل به ابزارهای متنوع سیاسی مانند نهاد دولت، رسانهها و احزاب بورژوایی، نهاد مذهب، سیستم حقوقی و قضاٸی، دادگاهها و زندانها مانع این تغییر میشود. مسٸله بعد، سازماندهی اقتصاد است كه كاملا عملی است. جامعه از نظر سطح بارآوری نیروی كار، بلحاظ تولیدی، فنی، تكنولوژیكی و سیستم حمل و نقل كاملا آماده سازماندهی اقتصادی است كه به اصل «از هركس به اندازه استعدادش به هر كس به اندازه نیازش» شیفت كند.
تا جایی كه به ما كمونیستها و طبقه كارگر مربوط است، سازماندهی یك قیام كمونیستی بر علیه جمهوری اسلامی و كل اردوی بورژوازی ایران ممكن است. انقلابی كه چنان ریشه مادی و ایدٸولوژیكی این حكومت را از بیخ بزند كه از یكطرف، مانع از مقاومت بازماندگان آن شود و از طرف دیگر، مانع از دخالت قدرتهای بورژوایی بینالمللی در طراحی سناریوی ضد انقلاب توسط بند و بست اپوزسیون راست ایران با نیروهای سركوبگر بازمانده از جمهوری اسلامی از جمله سپاه، ارتش، بسیج و گلههای مزدور آنها شود. جامعه باید در مقابل نسخههای ناتوٸی و «انقلاب مخملی» تحت نام «گذار» به توسط بازوی دخالت دول غربی در پناه باندها و محافل درونی و در قدرت جمهوری اسلامی كه در این شرایط مرتب به اپوزسیون رانده شده و میشوند، واكسینه شود. این اپوزسیون فقط و فقط اپوزسیون «ولایت فقیه» است؛ ابزاری برای نگه داشتن كل ساختار موجود منهای خامنهای است؛ درست همانگونه كه عراق بدون صدام و لیبی بدون قذافی طراحی شد؛ سناریویی است كه قرار است انقلاب تودههای طبقه كارگر و مردم را علیه ساختار در وسط راه قیچی كند تا در روند اعاده نظم بردگی مزدی و استیصال خللی وارد نشود؛ این اپوزسیون اگر در بهترین حالت به قدرت برسد، نه قرار است دستی روی معیشت مردم بكشد و نه قرار است یك گام در مقابل مطالبات رفاهی طبقه كارگر عقب بنشیند؛ شعار «اقتصاد مقاومتی» فقط شعار جمهوری اسلامی نیست؛ بازتاب یورش كل جناحهای بورژوازی ایران به معیشت طبقه كارگر در هر لباس و جناحی است؛ تمركز دولت روی هفتتپه و جنب و جوش در سایر بخشهای طبقه كارگر از اینجا مایه میگیرد كه مانع تبدیل مبارزه كارگران بر سر معیشت و رفاه به یك اتحاد سراسری علیه دولت و بورژوازی ایران شود؛ از این روست كه ماهیت اعتصاب و اعتراض در هفتتپه، به طور واقعی و عملی نه فقط مبارزه در سطح «یك كارخانه معین»، بلكه برایند تقابل دو طبقه اصلی بر سر مسٸله معیشت و به این اعتبار، پاسخهای دو اردوی مشخص پیرامون «رفاه و رهاٸی» را برجسته كرده است؛ این آن فاكتوری است كه هفتتپه را به سنگر مقاومت طبقه كارگر ایران در برابر یورش بیشتر كل طبقه حاكم به معیشت و رفاه، تبدیل كرده است. تنها بدین سبب است كه این كانون پر جنب و جوش و متحول كارگری، به مبشر رفاه و رهایی از فلاكت اقتصادی در كل جامعه تبدیل شده است. این حقخواهی، یك حقخواهی جهانشمول است كه قابلیت تعمیم به كل احاد جامعه را در ماهیت خود دارد. بنابراین، جوهر هر نیرو و آلترناتیویی را باید بلاواسطه در برخورد به مسٸله رفاه و معیشت دید؛ یا راه حل مبارزه برای تامین فوری رفاه و معیشت، یا تلاش برای سركوب و نادیده گرفتن آن؛ شق ثالثی وجود ندارد.
از این نقطه نظر، استبداد عریان و ضدیت با رفاه كارگر و كمونیسم، نقطه تلاقی اپوزسیون راست با جمهوری اسلامی بر سر مسٸله رفاه و معیشت است؛ این جوهر و محتواى حرکت هر حکومت و جریان بورژوایى است که در پى ابقاء و احیاى حاکمیت سرمایه در ایران باشد، صرفنظر از اینکه این حکومت در چه قالبها و اشکال سیاسى - ایدئولوژیک، با کدام نیروهاى سیاسى- طبقاتى و از لابلاى کدام تاکتیکها، مانورها و صحنهسازىها، سیاست ضد کارگرى خود را در خدمت سرمایه داری جهانی دنبال کند. این حقیقتى است که شناخت ماهیت جهانى بحران اقتصادى كاپیتالیسم جهانی، و بازتاب آن در بازار داخلى ایران، به ما میگوید. این حقیقتى است که کمونیستها موظف اند، مانند هر حقیقت طبقاتى- سیاسى دیگر، با صراحت و بی شیله پیله و بدون «ملاحظات تاکتیکى و مرحلهاى» در عرصه مبارزه طبقاتى به طبقه كارگر بگویند و پیگیرانه تبلیغ کنند. پربیراه نیست كه صورت مسٸله و نقطه شروع ما در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی، خط فاصل با این «اپوزسیون» است. مردم ایران «هزینه كم» سرنگونی به شیوه دخالت دول غربی در كشورهای آمریكای لاتین، خاورمیانه و یوگوسلاوی سابق را دیدهاند. جامعه تنها در صورتی ما كمونیستها و آلترناتیو اداره شورایی طبقه كارگر را انتخاب میكند كه این تفاوت عمیق در استراتژی و خط فاصل با این اپوزسیون دست راستی را در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی و در ابعاد ماكرو مشاهده كند و انتخاب درست سیاسی را انجام دهد.
تا اینجا هدف ما نشان دادن موقعیت دشمن و تاكتیكهای آن چه در حاكمیت و چه بویژه در اپوزسیون راست بود؛ تاكنون نه «مستندسازی»های جمهوری اسلامی، نه «سناریوهای سوخته» آن، نه دستگیری و ربودن رهبران كارگری و فعالین عرصههای اجتماعی، نه اعدام جوانان و گسیل نیروهای امنیتی به میادین كار، نه پادوٸی طیف رذیلی از دولت آبادیها، طباطباٸیها و نگهدارها، نتوانسته است كه مقصد جنبشی را كه از دیماه ۹۶ به سوی «رفاه، آزادی و اداره شوراٸی» به حركت افتاده است، متوقف كنند؛ به موازات تحركات جمهوری اسلامی نیز تاكنون نه استراتژی «رژیم چینج و انقلاب مخملی» و پروپاگاند جنگی هیٸت حاكمه آمریكا، نه عروج و افول ترامپ، نه «شورای مدیرت گذار»، نه «تدارك دولت در تبعید»، نه «حزب رستاخیز فیروزهای فرشگرد»، نه «قهرمان پروری حول كشته شدن قاسم سلیمانی» و نه پروژه «پیمان نوین» رضا پهلوی نتوانستهاند انتخاب جنبشی را كه از دیماه ۹۶ برای سرنگونی كل جمهوری اسلامی پا به عرصه وجود گذاشته است از مسیر خارج كنند. استراتژی دشمنان علیرغم تاكتیكهای رنگارنگ آنان، از دور معلوم است. جلوگیری از اعمال قدرت طبقه كارگر و محرومان جامعه، ممانعت از تغییر با اهرم قدرت از پایین است! روانشناسی استیصال این اپوزسیون دست راستی را چه در خاورمیانه با «ریش و عمامه» و چه دست بر ماشه با «فوكول – كروات» در كریدور قدرتهای بین المللی، نشان دادیم؛ و اشتراك و اتحاد همه این جبهه ضد - انقلابی علیه جنب و جوش انقلابی در ایران را خاطرنشان كردیم.
گفتیم كه در شرایط مشخص امروز، جمهوری اسلامی و جنبش ناسیونالیسم پرو – غرب و اپوزسیون راست به مشروطه شان كه «ایران قدرتمند در منطقه» بود، رسیدهاند؛ نهایت اصلاحات به «عظمت ایران در منطقه» ختم شد، بدون اینكه رفاه و آزادی نصیب جامعه شود. جامعه با خیزش های دیماه ۹۶ از این نوع سرنگونی و اصلاحات، عبور كرد. جنبش كارگری عروج كرده است؛ مسٸله بر سر تامین معاش، رفاه و آزادی است؛ دیسكورس و پرچم سوسیالیستی حول پاسخ به زیربنای اقتصادی جامعه و روبنای سیاسی و سیستم حقوقی آن، چه در ایران و چه در سطح جهان باب شده است.
طبقه كارگر در ایران صاحب یك تاریخ غنی از رگه معینی از كمونیسم است كه شاید در هیچ كجای جهان تا الان سراغ نداریم؛ این رگه كه اساسا توسط منصور حكمت تٸوریزه شده است و حزب ما آن را تا امروز نمایندگی میكند ناچار است كه همراه با طبقه كارگر ایران مسیر پیروزی جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی را تا آخرین حلقه آن، ترسیم كنند. مسیری كه هر لحظه میتواند توسط دشمنانش به كجراهه برده شود. باید به استقبال این انتخاب بویژه در جهان پس از كرونا رفت. رهایی طبقه كارگر و به این اعتبار رهایی بشریت تنها در صورتی طی خواهد شد که ما، طبقه کارگر و بشریت متمدن بتواند این سیكل بازتولید فلاكت و استیصال سیاسی بورژوازی را در یك نقطهای در جهان، پیروزمندانه قیچی کند. این رسالت تاریخی، به عهده اردوی ماست؛ اردوٸی كه سیستمی بنا میگذارد كه بلحاظ اقتصادی در آن شهروندان به اندازه نیازشان از محصول جامعه برداشت كنند. نظامی كه در آن لازم نیست وساٸل تولید جامعه در مالكیت عدهای باشد و میتواند اموال جامعه باشد تا با آن تولید را سازمان داد؛ در جامعه ما مقاومت برای كالاٸی كردن محصولات اجتماعی جایی ندارد؛ نهاد دولت و استبداد سیاسی برچیده میشوند، چون اساسا نیازی به سودآوری سرمایه نیست؛ جنبش ما عادت به زندگی در سیستم طبقاتی را درهم خواهد شكست و الگوی یك جامعه سوسیالیستی را بدست خواهد داد. آزادی و حقوق انسان برای جنبش ما و در اردوی ما، مشروط و ملی نیست. اگر آزادی و حقوق انسان جهانشمول شود، عرصه بر عدهای مفتخور كه بلحاظ اقتصادی كماكان به نفعشان نیست كه كارگران اعتصاب كنند و چرخه تولید را بخوابانند، تنگ میشود. اگر حقوق انسان جهانشمول شود و ناسیونالیسم افسار زده شود دیگر جایی برای تاخت و تاز بازار و سودآوری سرمایه نیست كه به نفعش نباشد كه كارگران خواستار بالا بردن سطح دستمزدهایشان شوند، كه طب و آموزش و شیرخوارگاه كودكان رایگان شود، كه بیمه بیكاری مكفی به همه احاد آماده بكار پرداخت شود، كه اعدام و دستگاه شكنجه، استراق سمع و جاسوسی برچیده شود، كه مردم خرافات را نقد كنند، كه فرهنگ ارتجاعی ملی - وطنی جای خود را به فرهنگ آوانگارد و آرمانهای پیشرو بدهد. و اینك تنها ما كمونیستها و طبقه كارگر هستیم كه خواهان پایان دادن به بردگی مزدی و استثمار و آقا بالاسر هستیم؛ تنها طبقه كارگر و كمونیسم است كه در آزادی بیان، رهایی زن، آزادی احزاب و برچیدن تمام اشكال تبعیض و ستم بر انسان ذینفع است؛ كافی است مقاومت عظیم طبقه حاكم را درهم بشكنیم، قدرت سیاسی را بگیریم تا جامعه آزاد شود و امور خود را سازمان دهد.
جنبش ما در میدان است، برنامه ما اعلام شده است و باور به امكانپذیری آن به سرعت در حال توده گیر شدن است. جنبش ما جنبش ارشاد كسی نیست؛ جنبش سیاسی زندهای است كه برنامه آن قابلیت پیروز شدن دارد. جنبش ما نه تنها قادر است كه جمهوری اسلامی را تماما جارو كند بلكه مانع گرزچرخانی اپوزسیون راست و ناسیونالیستهای محافظهكار میشود. جنبش ما در یك مناسباتی با جهان غرب قرار میگیرد كه دوام خود را حفظ كند. ما نه مانند چپ شرقی از «انور خوجه» الهام گرفتهایم و نه به «استالین» بدهكاری داریم؛ ریشه جنبش ما بلحاظ افق اجتماعی و ایدهآلهای سیاسی آن در جنبش سوسیالیسم كارگری اروپا است؛ ریشههایش در تاریخ مدنیت غربی است كه با پشتوانه ماركس و انگلس در مقابل سرمایه داری قد علم كرد. در نتیجه تحریكات علیه جامعه ما و جنبش ما اگر قدرت را بدست بگیرد، عملی نیست. جنبش ما مطالبات ملی و وطنی ندارد؛ آرمانهای ما قابل تعمیم و جهانشمول اند؛ جنبش ما قدرت خود را از انزجار جهانی بشریت علیه بردگی مزدی و كاپیتالیسم میگیرد. جنبش ما قدرت خود را نه از دالانهای دول غربی كه از موج میلیاردها انسانی میگیرد كه هم اكنون طبل نبردهای تعیین كننده طبقاتی علیه حاكمان را به صدا درآوردهاند. پیروزی این جنبش محسوس و شدنی است به شرط اینكه ما كمونیستها و طبقه كارگر با یك حزب سیاسی در جنگ بر سر قدرت سیاسی حاضر و آماده باشیم. كلید حل این معما همین است كه كمونیسم ناچار است بعنوان یك حزب زنده سیاسی در جدال بر سر قدرت سیاسی خود را معرفی كند.
نتیجه گیری
اگر كسانی كه در ایران زیر لگد جمهوری اسلامیاند و «مشاور»هایی از تیپ آقای عابدیان و شخصیتهای «انسان نما»ی اینچنینی در اپوزسیون راست ایران را پشت دوربینها و میكروفونهای رسمی میبینند و فكر میكنند اینها دیوانهاند، اما باور كنید واقعیت دارد. این دیوانگی و این روانشناسی استیصال از حقیقتى مهم مایه میگیرد. چرخشهاى سیاسى مهمى در ایران و جهان و در اپوزیسیون جریان دارد. یک فضاى قطبى و بشدت فعال در جهان پسا كرونا و پسا دیماه ۹۶ با عروج هفت تپه و طبقه كارگر ایران در راس تحولات بوجود آمده است كه تاكنون مهر خود را به فضای سیاسی امروز در ایران زده است. فریاد اعتراض میلیونها انسان از هر منفذى برخاسته است. «شورای گذار» تشكیل میدهند، «پیمان نوین» میبندند؛ روی جسد ترامپ دعا میخوانند، از شورای امنیت سازمان ملل استدعا میكنند، گرد و خاك «تحریم تحریم» بپا میكنند، طومار جمع میکنند، تحریف میکنند، جعل میکنند، هشدار میدهند. ما كمونیستها از این فضا استقبال میکنیم. هرچه این اپوزسیون دست راستی بیشتر مهمل میبافند، بیشتر در جمهوری اسلامی ادغام میشود و به همان میزان از چشم مردم ایران میافتند؛ به حکم اوضاع امروز در جهان و در ایران، به حكم عروج اعتصابات قدرتمند کارگرى، به حکم برخاستن زنان، زمان انتخاب درست سیاسی مردم و تفکیک سیاسى جدى نیروهاى اپوزیسیون فرا رسیده است. تاریخ جهان پس از كرونا را شكست نخوردگان مینویسند و هویت فردا، امروز تعریف میشود. «گل همینجاست؛ همینجا برقص»!
۶ دسامبر ۲۰۲۰