به بهانه سالروز جهانی منع خشونت علیه زنان

در ۲۵ نوامبر ۱۹۶۰خواهران میرابل هنگامی که به ملاقات همسران زندانی شان می رفتند، در مسیر راه با شلیک گلوله مزدوران دیکتاتور دومنیکن کشته شدند. قتل فجیع پاتریا، ماریا و آنتونیا میرابل، نه تنها باعث خشم و نفرت عمومی علیه رافائلو تروخیو دیکتاتور دومنیکن شد، بلکه خود به نیرو و پتانسیل مبارزه زنان در آمریکای لاتین بدل گشت.

به دنبال اعتراضات سازمانهای مدافع حقوق زنان آمریکای لاتین و حوزه کارائیب در سال ۱۹۸۱و سپستَر در سال ۱۹۹۹ سازمان ملل متحد نیز با صدور بیانیه و قطعنامه ای، روز ۲۵ نوامبر را، به عنوان روز جهانی منع خشونت علیه زنان نامگذاری شد.

هرساله با نزدیک شدن به 25 نوامبر میدیا و نشریات گوناگون سازمانها و گرایشات مختلف، تلاش می کنند که به مناسبت همین روز با صدور بیانیه و قطعنامه هایی  خشونت علیه زنان را محکوم کنند، اما آیا این تمام ماجراست؟ آیا آمار خشونت علیه زنان کمتر گشته است؟ خشونتی که در قوانین، فرهنگ و بنیاد جامعه ریشه دوانیده و نهادینه شده است را می توان تنها با یک بیانیه به چالش کشید؟ بی گمان جواب مشخص است، تا زمانی که این قوانین، فرهنگ و سنتهای ارتجاعی بر جامعه حاکم باشد خشونت به طور عام نه تنها کم نخواهد شد بلکه خشونت علیه زنان به طور خاص افزایش می یابد.

25 نوامبر تنها یک روز خاص در طول سال برای دفاع از حقوق زنان و اسم رمزیست که به جامعه یاد آوری کند که در طول تاریخ زنان به عنوان نیمی از جامعه همواره مورد انواع و اقسام خشونتهای جسمی، روانی قرار داشته اند. تا زمانی که ریشه های این خشونت و پایه های مادی آن خشکانده نشوند و یک جامعه آزاد و بر مبنای حقوق یکسان زن و مرد بنیاد گذاشته نشود، مبارزه علیه تمامی جوانب نابرابری های جنسیتی ادامه دارد و بی شک پرچم این مبارزه تنها در دست ما کمونیستهاست.

خشونت پدیده ایست که زمینه مادی دارد و از مناسبات حاکم بر جامعه سرچشمه می گیرد، آمار و ارقام خشونت بر زنان در جوامع مختلف نشان از رابطه مستقیم آن با مناسبات و سیستم سرمایه داری حاکم بر آن جوامع را دارد.

اگر چه نوع و آمار خشونت در جوامع یکسان نیست و آنهم نه به دلیل تلطیف سرمایه داری در این یا آن کشور، بلکه کم یا بیش بودن این خشونتها بستگی به سابقه مبارزاتی طبقه مولد آن جامعه و رشد و مبارزات جریانات چپ و کمونیستی و عقب راندن گرایشات ارتجاعی در این جوامع دارد. مبارزاتی که طبقه کارگر توانسته است، خواسته های انسانی خود را بر سرمایه داری تحمیل کند. البته در طول تاریخ دولتهای سرمایه داری به هر بهانه ای تلاش کرده اند که به این دستاوردها تعرض کرده و طبقه کارگر و دست آوردهایش را به عقب نشینی وادارند.

خشونت علیه زنان نیز همانند هر پدیده دیگری که از مناسبات سرمایه داری سرچشمه گرفته اند، خود نیز تحت تاثیر دیگر پدیده های موجود در آن جوامع قرار گرفته و تشدید و رشد یافته است، پدیده هایی همانند افکار و گرایشات ناسیونالیستی، مذهبی و کلتوری که که خود آنها نیز محصول سرمایه داری هستند، در تشدید خشونت بر زنان تاثیر بسزائی دارند.نگاهی به آمارهای منتشر شده در جوامع مختلف اثبات این موضوع را برای ما بیشتر روشن می کند.

بر اساس آمار رسمی سازمان ملل و سازمان جهانی بهداشت35 درصد زنان جهان یعنی یک سوم زنان، در طول عمرشان از سوی پارتنر خود تحت خشونت‌های جسمی، روانی و آزار جنسی قرار می‌گیرند در بعضی موارد منجر به مرگ آنها میشود.

بر طبق همین گزارش بیش از 70 درصد قربانیان قاچاق افراد را زنان و دختران تشکیل می دهند و از هر چهار زن و دختر، سه تای آنها مورد تجاوز جنسی قرار می گیرند.

قطعا این  آمار کلی ست و مربوط به سرتاسر جهان است و صد البته خشونت ها در جوامع سنتی و خصوصا در جوامع اسلام زده آمارشان بسیار بالاتر است و این در حالیست که درصد بسیار زیادی از این خشونت ها، هیچ کجا ثبت نشده و کسی از آن با خبر نمی شود. به بیانی دیگر زنان در این جوامع به این دلیل که هیچ مرجعی را برای دفاع از حقوق خود سراغ ندارند، از ترس همسر، برادر، پدر و نزدیکان خود جرات بیان آن را ندارند.

در کشور ایران که یک حکومت سرمایه داری حاکم است خشونت نهادینه شده علیه زنان به صورت سیستماتیک در تمامی جوانب زندگی زن رخنه کرده است، دستگاه آموزش و پرورش رژیم خود یکی ای پایه های باز تولید این خشونتهاست. خشونت در محیط تحصیل و کار، فقر و تنگ دستی و عدم استقلال مالی زنان، کرامتی برای آنها در این جامعه باقی نگذاشته است. تمامی ارگانها، دستگاه ها، نشریات، میدیا و قوانین اسلامی رژیم هدفشان اینست که از همان کودکی افراد یاد بگیرند که زن جنس دوم است و پایین تر از مرد قرار دارد. علاوه بر اینها تن فروشی،  قاچاق زنان و کودکان و تجاوز گروهی را باید به این موضوع اضافه نمود.

دهاهزار زن به دلیل مخالفت با حجاب اجباری، مبارزه با نابرابری و تبعیض جنسیتی در این کشور به  زندان افتاده اند، مورد تجاوز قرار گرفته اند و یا ازسوی مزدوران رژیم مورد تجاوز، اسید پاشی، تهدید و ارعاب قرار گرفته و یا در نهایت به قتل رسیده اند.

 

جدا از تاثیر مذهب بر تشدید خشونت علیه زنان، همانطور که در بالا به آن اشاره گردیدعروج تفکرات ناسیونالیستی نیز خود مزاد بر علت است، نه فقط در جوامع کرد نشین بلکه در تمام ممالکی که تفکرات ناسیونالیستی با مذهب درهم آمیخته است، شرف و ناموس از نشانه های مردانگی و سربلندیست و اگر به هر نوع این شرافت لکه دار شود، تنها با خون می توان آن را پاک کرد. نیشتمان و وطن، اسلحه، پرچم و غیره جزیی از ناموس مرد کرد است و باید تا آخرین قطره خون از آن دفاع کند.در نزد این تفکر زن یک ابزار و اُبژه است و لذا بر مبنای همین دیدگاه او را قیمت گذاری می کنند. ناموس پرستی ریشه درفرهنگ کهن و ارتجاعی شرق دارد، اما ناسیونالیسم هم مانند مذهب آنرا از آن خود کرده و با اتکا به آن به جنگ زن و حق و حقوق انسانی آن میرود.

کسانی که تاریخ احزاب ناسیونالیستی کردی را مرور کرده باشند متوجه می شوند که یکی از نکات اساسی این تفکر مسئله ناموس پرستی و زن ستیزیست و علارغم تمامی تلاش احزاب ناسیونالیست برای وارونه کردن این واقعیت، تاریخ شکل گیری وفعالیت این احزاب یک تاریخ مردانه و ضد زن و مالامال از جنایت و خشونت علیه زنان است. نگاهی کوتاه به تاریخ کردستان ایران،  نشان می دهد که حزب دمکرات کردستان ایران و دیگر احزاب ناسیونالیست، در تبلیغات خود علیه کمونیستها، آنها را به بی ناموسی متهم کردند و دیدیم که بعدها همین حزب تجاوز به اجساد زنان کمونیست که درجنگ با این حزب کشته شده بودند، را هم در تاریخ خود ثبت کرده اند.

بنابر آمار سازمان حقوق بشری هنگاو،در سال گذشته تنها در کردستان ایران با جمعیت کمتر از ده ملیونی خود،21 زن به قتل رسیده اند و 104 مورد خودکشی یا خودکشاندن زنان گزارش شده است. لازم به یاد آوری  نیست که آمار واقعی چند برابر این ارقام است، از این مهمتر این آمار انواع و اقسام خشونتهای کلامی، جنسی و روانی درون خانواده را شامل نمی شود، چون در واقع این خشونت ها در خانواده و خیابان آنقدر تکرار شده است که به شکل روتین و عادی در آمده است.

در کردستان عراق وضع بسیار وخیم تر است، اگر چه رژیم صدام حسین، یک رژیم زن ستیز بود و قتل ناموسی در قوانین این کشور به عنوان یک حق برای مردان به رسمیت شناخته شده بود، اما با سلطه ناسیونالیسم کرد بر کردستان عراق نه تنها وضع زنان بهتر نشد بلکه بسیار وخیم تر شد. جنگ و لشکر کشی آمريکا به این کشور، عروج گروه های تندرو قومی و مذهبی به رشد ناامنی و بى قانونى در این مناطق دامن زد وبی شک زنان و کودکان اولین و بیشترین قربانیان این وضعیت بودند.

کشتار زنان، "خودسوزی"که بهتراست گفته شود سوزاندن عامدانه زنان توسط مردان خانواده، ختنه کردن زنان و دختران، ازدواج اجباری و ربودن زنان و خرید وفروش آنان، تجاوز جنسی، خودکشی، خشونتهای کلامی، جنسی و روانی پنهان  در خانواده و جامعه از هدایای حکومت کردی بر این منطقه است.

در مناطق دیگر کردستان از جمله ترکیه که بیشتر قوانین عشیره ای و سنتی حاکم است وضع بر همین منوال است و تمامی موارد بیان شده از خشونت در بالا، شامل زنان ترکیه نیز می شود. در صفوف حزب کارگران کردستان یعنی "پ ک ک"، بنا به اعتراف رهبران این حزب، تا همین سال های اخیر زنان و مردان عاشق را در این حزب رسما و علنا را اعدام میکردند، اگر چه اکنون به قول خودشاندیگرآنها را اعدام نمی کنند بلکه از حزب اخراج و رسوایشان می کنند و صد البته پنهانی آنها را به قتل می رسانند و بعد از مدتی نهایتا اعلام کنند که در فلان درگیری با رژیم ترکیه کشته شده اند.

بنابراین، نمی توان گفت که خشونت علیه زنان ناشی از «عقب‌ماندگی توده‌هاست » بلكه این پدیده ریشه در حاكمیت و یا ایدئولوژی و تفکریست كه زن‌ستیزی را در زیر عبای دفاع از سنن، دین و فرهنگ مردسالارانه  به پیش می برد. تمامی این موارد اثبات این موضوع را برایمان آسان می کند که مبارزه برای رفع خشونت علیه زنان تنها با به زیر کشیدن تمامی مناسبات سرمایه داری، مذهبی، سنتی و قومی امکان پذیر است.

 

در ایران، مبارزه با رژيم جمهوری اسلامی تا سرنگون آن و جارو کردن تمام قوانین و سنن و فرهنگ ضد زن از رائوس مبارزات ماست. برابری کامل و بی قید و شرط زن و مرد در حقوق مدنی،برابری کامل حقوق و موقعیت قانونی زن و مرد در خانواده، ممنوعیت تحمیل کارخانگی به زن در خانواده. اعمال مجازات سنگین برای هر نوع آزار، ارعاب، سلب آزادی، تحقیر و خشونت علیه زنان و دختران در خانواده، برابری کامل زن و مرد در قلمرو اقتصادی و اشتغال حرفه ای. ایجاد موسسات و نهادها و فراهم کردن رایگان تسهیلاتی نظیر شیرخوارگاه ها و مهد کودک ها و کلوب های تفریحی - تربیتی کودکان، لغو کلیه قوانین عقب مانده اخلاقی، فرهنگی و ناموسی که نافی استقلال و اراده مستقل زن و شخصیت او بعنوان یک شهروند متساوی الحقوق در جامعه است. لغو هر نوع محدودیت بر حق سفر، لغو کلیه قوانینی که آزادی زنان در انتخاب لباس، شغل و معاشرت محدود میکند. ممنوعیت هر نوع جداسازی زنان و مردان در موسسات و مجامع و اجتماعات و معابر و وسائل نقلیه عمومی. آموزش و پرورش مختلط در تمام سطوح. ممنوعیت استفاده از عناوینی نظیر دوشیزه، بانو، خواهر و هر لقبی که زن را به اعتبار موقعیتش در قبال مرد تعریف میکند، ممنوعیت هر نوع دخالت از جانب هر مرجعی اعم از بستگان و اطرافیان یا نهادها و مراجع رسمی در زندگی خصوصی و روابط شخصی و عاطفی و جنسی زنان، ممنوعیت هر نوع برخورد تحقیرآمیز، مردسالارانه، پدرسالارانه و نابرابر با زنان ، حذف کلیه اشارات تبعیض آمیز و تحقیر آمیز نسبت به زنان از کتب و منابع درسی و متقابلا گنجاندن مواد درسی لازم برای تفهیم برابری زن و مرد و نقد اشکال مختلف ستمکشی زن در جامعه.

 

این مبارزه تنها مختص به یک روز خاص نیست و بخش جدائی ناپذیر از مبارزات هر روزه طبقه کارگر و انسانهای کمونیست و آزادیخواه و برابری طلب جامعه  تا رسیدن به یک دنیای آزاد و برابر است.