جلال ملکشاه شاعر روز١١ آبان ماه در سن ٦٩ سالگی درگذشت. به دنبال مرگ ایشان جریانات، شخصیتهای چپ و راست جنبش ناسیونالیسم مفلوک کرد همگی یکدفعه دست به سخن سرایی در مورد ایشان و نقش انقلابی و مهم او شدند. شخصا قصد نداشتم و مناسبت نمیدانستم در روز مرگ ایشان، چیزی بگویم. جلال ملکشاه مستقل از اینکه از نظر من کجای سیاست قرار دارد یا ندارد اما خانواده، بستگان، دوستان و یارانی دارد که همانند هر انسان دیگری در سوگ او نشسته اند، ما نیز از مرگ هیچ انسانی خشنود نیستیم. اما تحرک ناسیونالیسم کرد به این مناسبت، تلاش برای برجسته کردن شخصیت سیاسی او، نقش "انقلابی" و استوره سازی از او در خدمت جنبش خود، نگارنده این متون را هم وادار کرد در مورد این تحرک چند کلمه ای بگویم.
بعد از مرگ جلال ملکشاه ناسیونالیستهای چپ و راست، دربدر دفاتر شعر ملشکاه را ورق زدند تا بتوانند به وسیله کلماتی همانند کردایتی، اسلحه و پیشمرگ خود را به جنازه اش آویزان کنند و نانی برای خود دست و پا کنند.
هر چند در گوشه و کنار نیز اتهاماتی را در مورد جلال شنیدیم اما هدف از این نوشتار نه ارزیابی از شخصیت یا هنر و قلم او، بلکه سخن بر سر جنبش ناسیونالیستی مفلوکی است که نان به نرخ روز خور است، خصوصا ناسیونالیست چپی که هم از آخور می خورد هم از توبره و می خواهد از این طریق آبی به جوی خشکیده خود روان کند.
جلال در دوره ای تحت تاثیر فضای آن دوره به زبان فارسی اشعاری را سرود، هر چند که در این زمینه توانایی خاصی از خود نشان داد و حتی رنگ و بوی چپ عمومی آن دوره در اشعارش قابل روئیت بود، اما بعد از سرکوب قیام ٥٧ از سوی رژیم جمهوری اسلامی، با توجه به گرایش جلال به ناسیونالیسم و کوردایتی به زبان کردی شعر سرود، او چندین بار از سوی رژیم دستگیر و زندانی شد، در زندان هم او را شکستند و مجبورش کردند علیه عقاید و باورهای خود شهادت دهد، و به همین دلیل خود را با هیچ کدام ازاحزاب ناسیونالیست کرد از راست تا چپ تداعی نکرد هر چند حاکمیت را باید محکوم کرد اما قهرمان سازی از او هم دیگر محق نیست و به قول خودش او شاعر دل خود شد و برای خودش شعر می سرود. بارها این را در شعرهایش درخواست کرده که دست از سرش بردارید او به هیچ کدامتان باور ندارد.
آنچه که عیان است جلال ملکشاه قربانی سیاستهای جمهوری اسلامی شد و از همه بدتر معتادش کردند. اما او هیچگاه همچون شجریان یا بسیاری دیگر هیچ گونه ادعایی نداشت، چهارده سال در انتشارات کردی "صلاح الدین ایوبی" به عنوان روزنامه نگار و نویسنده فعال و مسئول بخش ادبی نشریه "سروه" بود. در اربیل کردستان عراق هم برای مدتی سردبیر نشریه ادبی "پرشنگ" بود و خلاصه اینکه به عنوان انسانی ناسیونالیست در عرصه های شعرو ادبیات قلم زد.
جلال ملکشاه در فقر زندگی کرد و در فقر شعر سرود، شاید اگر او به جای دل خود، برای هم طبقه ای های خود شعر می سرود و هنرش را در خدمت محرومین جامعه قرار می داد، می توانست به شهرتی دست یابد و شاعری انقلابی برای بیان درد و رنج مبارزه آنان شود، چیزی که متاسفانه واردش نشد. او به عنوان یک ناسیونالیست ترجیح داد برای عشق و دلدادگی، کوه و طبیعت کردستان و دل خودبنویسد.همچناکه گفتم قصد من پرداختن به زندگی او و اشعار و ادبیاتش نیست.
اما امروز کسانی سنگ جلال را به سینه می زنند که در طول این چهل سال یکبار سراغش نرفتند، یکبار از او یادی نکردند، نه نقدش کردند و نه حتی تشویقش کردند، یکبار دست یاری به سویش دراز نکردند و تلاشی نکردند اورا از دامان اعتیاد برهانند، علارغم اینکه بیش ازچهل سال در فقر و نداری زندگی کرد، یکبار از لحاظ مالی کمکش نکردند. همه از او فراری و گریزان بودند که مبادا از آنها کمکی بخواهد و فقرش دامن آنها را بگیرد. جلال فقیرانه زتدگی کرد، او قربانی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی بود، همانند ملیونها نفر دیگر. اگر چه او ناسیونالیست بود اما احزاب ناسیونالیست هیچ ارزشی برایش قائل نبودند و او هم خود را متعلق به آنها نمیدانست. حال که جلال مرده است و نمی تواند از خود دفاع کند و بگوید "اگر خدا هم باشید شما را دور می اندازم– من خدای شما را نمی پرستم" با این حال ازمرگ او به نفع خود سواستفاده می کنند.
با مردن او، این ناسیونالیسم پا درهوا، که خود هیچ قهرمان و شخصیت قابل اتکای برای افتخار کردن ندارد، به جنازه اش آویزان شد تا شاید در این تعزیه خوانی به نوایی برسد. این ناسیونالیسم مجبور است شهید پروری، مرده پرستی و مرده خوری کند بلکه خود را به مردم کردستان قالب کند. آنها امروز لقب انقلابی و شاعر نامدار به کسی میدهند، که دیروز حتی جواب سلامش را هم نمیداند، اما امروز او را به عرش اعلا میبرند و این نه برای ادای احترام به او، بلکه برای سو استفاده از او، از عواطف دوستان و همه کسانی که او را دوست داشتند. این فرصت طلبی و بی پرنسیبی مایه نفرت است.
بحث صرفاً جلال ملکشاه نیست، بروید تمام ادبیات جنبش ناسیونالیستی (ایرانی یا کردی) را مطالعه کنید، بروید تاریخ این جنبش آویزان و مفلوک را مطالعه کنید، احزاب، جریانات و شخصیتهای این جنبش، ذره بین به دست گرفته اند تا رگه هایی از کورد یا ایرانی بودن را در فلان ورزشکار موفق، فلان دانشجو، فلان استاد، فلان دانشمند، فیزیک دان، ریاضی دان و غیره، بیابد و باهاش تبلیغات بکنند.اگر توانست پرچمش را بدست او بدهد و عکسی از او بگیرد که چه بهتر اگرنه مهم نیست که این فرد به چه چیزی فکر می کند یا باور دارد، مهم نیست که تواناییش در خدمت چه کسی یا چه جریانی بکار گرفته، مهم کرد یا ایرانی بودن اوست.
این جنبش مفلوک اپورتونیست، این تفکر سر خورده به هر ریسمانی چنگ می زند تا خود را مطرح کند، شهید پروری می کند، آنها را در هاله تقدس می پیچد و برای نبودشان آه می کشد و برایش سینه زنی می کند، چون حرف تازه ای برای گفتن ندارد، چون برای برون رفت از تمامی مشکلات موجود در جامعه راه حلی ندارد. او تنها بر این باور است که با اتحادی فرمالیته با دیگر جریانات ارتجاعی و ناسیونالیستی و قدرتهای منطقه برای خود جای پای باز کند و از بالا بر مردم حکومت کند. او قصد تغییر در سیستم موجود را ندارد و تنها چهره و اسامی حاکمان عوض شود برای او کافیست و به قول یکی از رهبرانش "آرزو می کنم کرد نیز حکومت کردی خود را داشته باشد، اشکالی ندارد که دیکتاتور باشد، بگذار کرد، کردها را اعدام کند".
این جنبش مفلوک حتی تلکیف خودش را روشن نکرده است از یک سوی بروی جنازه جلال ستاره سرخ می گذارد، از سوی دیگر با سرود "ای رقیب" خاکسپاریش می کند. این فرصت طلبان، با این کار دل هردو طرف دعوا یعنی هم ناسیونالیست راست و هم ناسیونالیست چپ را نگه می دارد و در هر صورت مهم نیست که در خاکسپاری او چه شعارهای داده شد، مهم اینست این تعداد مردمی که عاشق شعرهای جلال بودند و بر مبنای همین دوست داشتن در تشیع جنازه شرکت کردند، را به خدمت بگیرد و به جنبش خود بچسپاند. میخواهد این مردم را فریب بدهد، احساسات آنها را بخرد و روی این احساسات به شیوه ای ریکارانه حساب باز کند. این کار به غایت نفرت انگیز و قبیح است.
این جنبشِ ناسیونالیست موجود بسیار بی آبرو تر از آنست که بتواند در کردستان که سنت چپ و کمونیستی در آن ریشه دارد و خصوصا در شهر سنندج که مهد کمونیسم و کمونیسم پروری است، مانور دهد.
سنت برگزاری اول ماه مه سنندج، برگزاری روز زن، مبارزه برای لغو اعدام، مبارزه با خشونت علیه زنان، حفظ محیط زیست و هزاران سنت پیشرو دیگر در این شهر و دیگر شهرهای کردستان گویای همه چیز است و ریشه در سالها مبارزه کمونیستی در این منطقه از کشور ایران دارد. قله بلند سنت و مبارزه کمونیستی بسیار اجتماعی تر وریشه دار تر از آنست که اجازه دهد جنبش ناسیونالیستی در آن رشد و یا قد علم کند و آنرا به شوره زار تبدیل کند و تاریخ چپاول و استثمار طبقه کارگر در آن تکرار شود.
آسو سهامی
۶ نوامبر ۲۰۲۰