جنایات هولناکی که هر روز و هر لحظه اخبار آن از گوشه ای از جهان، در حق این و آن شهروند «بدشانس» یا در حق توده وسیع مردمی که جزو بخش «ممتاز» جوامع بشری نیستند، بر صحنه مونیتورها، تلویزیون ها و از بلندگوهای منازل پخش میشود و روزها و لحظات بشریت کره خاکی را ترسیم میکند.
تصاویری از این جنایات که در مقابل چشمان تک تک ما هر روز رژه میروند و در پرتو شتاب برق آسا اطلاع رسانی دنیای مجازی، ما را لحظه به لحظه شریک و شاهد تماشای آخرین جان کندن ها و تقلاهای مرگ و زندگی انسانها در چنگال نیروی های انتظامی و پلیس ها و مرزبان ها و امواج دریاها و قمه آدم کشی های اسلامی یا زیر گیوتین های فقرکشی و خودکشی ها، میکند، به نحو کرخت کننده ای خود را بعنوان جلوه های روزمره زندگی «نرمال» قرن بیست و یکم، به پیکره بشریت تزریق میکند و همگان را دعوت به عادت کردن به زندگی در این شوره زار قرون وسطایی مرگ و تباهی، میکند. بر این نمایش تباهی، که در جهان پیشآ کرونا هم غالب بود، مرگ و میر بر اثر اپیدمی کرونا و قربانی شدن بخش های آسیب پذیرتر جوامع انسانی را هم باید افزود.
برخی از منتقدین توصیه میکنند که تصاویر بزرگ تر را ببنیم! میگویند که جهان امروز باطلاق جنون و توحشی بود که با اضافه شدن «فاجعه جهانی» کرونا، فلج شده است. میگویند اضافه شدن ویروس و اپیدمی کرونا٬ زندگی بشری که مدت ها بود مرزها و محدودیت های طبیعت و خود برای بهره کشی را یکی پس از دیگری درهم شکسته است، در باطلاقی جنون آمیز تر فروبرده است. وعده میدهند که انتهای این پروسه کشتار جمعی سرانجام با «خردمند» شدن انسان پایان خواهد یافت! چرا که بشر و جهان ناچار است برای بقا «خردمند» شود!
مستقیم و غیرمستقیم وعده میدهند که علیرغم مرگ های میلیونی و کیس های فاجعه بار در این و آن گوشه جهان، طبیعت و سیر رویدادها سرانجام از كرونا جهان دیگری خواهد ساخت! جهان نوینی که با خود و با طبیعت رابطه هارمونیک تر و انسانی تری داشته باشد و زندگی انسانی را کمی عادلانه تر تقسیم و «مدیریت» کند!
ادعا میکنند که این «شوره زار» سرانجام و خودبخود شخم خواهد خورد و ناچار است از دل آن تخم انسان و انسانیت دیگری، که به حکم فشار واقعیات کاشته میشود، رشد کند! آن روز شانس اینکه جهان بتواند از عشق و آزادی و رفاه و خرد، به تساوی برخوردار شود، زیاد است!
این روایت که بر واقعیت زمخت لجنزار مرگبار امروز تکیه دارد، دست بر روی دردها و محدودیت های واقعی میگذارد! هم خشونت و تخریب ها واقعی اند و هم زنجیرهایی که پاها را به این جهنم قفل کرده اند واقعی است. این نیمی از حقیقت است. این روایت ، این بن بست و مسدود دیدن راه خروج، تنها و تنها بر پنهان ماندن نیمه دیگر واقعیت، تکیه دارد.
این روایت، حتی اگر «راوی» اعتقادی به خدا و اخرت نداشته باشد و عمر خود را وقف نجات بشر و بشریت کرده باشد، خود را چپ یا راست یا میانه دنیای سیاست بداند و یا بی طرف، روایتی مذهبی گونه است که وعده «پایان شب سیه سفید است» را میدهد تا درد امروز را سبک و قابل تحمل تر کند.
«رٸالیسمی» که تسلیم وضعیت موجود شدن و قبول سیر خودبخودی رویداها را، بعنوان تنها راه و تنها گزینه واقعی انتخاب میکند! روایت اسیر و گرفتاری است که باید اسارت خود را بپذیرد و تلاش کند که از آن ممکن ترین گزینه را ببیند و به امید آن، درد امروز را تحمل کند!
همهمه ای از درون ظلمتی بی انتها بشریت را محاصره کرده و دعوت به تسلیم میکند. دعوت به قبول این که مردم بی پناه در راه فرار خانوادگی٬ قربانی امواج دریاها و مشت و لگد مرزبانان شوند؛ در تنهایی زیر چکمه و مشت و لگد پلیس هار آمریکا یا نیروی انتظامی ایران جلو چشمانت جان بکنند! هر روز با بالا و پایین رفتن منحنی کشتار اپیدمی کرونا، و آمار سلاخی اسلامی در فرانسه و میدانداری خامنه ای ها و اردوغان ها و در صف مقدم٬ گرزچرخانی های ترامپ، امروز را در انتظار ناجی طبیعی یا ملکوتی، به فردا رساند!
در حالیکه بیش از یک قرن است که بشر میداند که در مقابل خرد و هارمونی و عدالت و انصاف، نه طبیعت یا خدا، که دستهای بشر و بخش کوچک و مینیاتوری و معینی از بشر که «امکان بهره کشی» از نیروی مولد در دنیای مدرن، امکان بهره کشی از بردگان مزدی و طبعیت «بی انتها» از اعماق زمین تا کهکشان ها و سیارات دیگر را دارد، سد بسته است. میداند که این سیرخودبخودی اوضاع نبود و نیست که این جنون جنایت جهانی را بوجود آورده است. نیمه پنهان، این حقیقت است که پنهان ماندنش و پنهان نگاه داشتن آن، تنها و تنها قبول و رضایت به بردگی دنیای مدرن را، بعنوان مناسبات طبیعی بشر بطور کلی، توجیه و بعنوان «رئالیسم» و راه های «کنار آمدن» با آن، به اشکال مختلف و با غلظت های مختلف تجویز میکند.
ناگهان قوی ترین گلادیاتورها ظاهرا باید همگی برای بقا در میدان جنگ با هم و با حیوانات درنده، در محضر خدایان قرن، دیروز برده دار و امروز سرمایه دار، تا ابد از هم بکشند تا زنده بمانند و یا نظاره گر مرگ هم باشند تا بلکه برده داران پس از به ته رسیدن خزانه بردگان، «خردمند» شوند. اگر آن استادیوم ها به نیروی اسپارتاکوس و اسپارتاکیست های زمان خود شکست، این استادیوم های میلیونی و جهانی، چند قرن بعد از آن، می شکند. صدای شکستن آن از اعتراضات در آمریکا، از اعتصابات و اعتراضات و مقاومت ها در ایران، از شورش ها در عراق و لبنان و پاریس و آتن و ... به خوبی بگوش میرسد. نه آن زنجیز ها خدادادی بود و «طبیعی» و نه این «رئالیسم» و زنجیرهای امروز! نه امروز قرون وسطی است و نه کرونا طاعون٬ که قابل کنترل و مهار دست بشر زمانه خود نباشد. اسپارتاکوس ها از تهران و شوش و خوزستان و کردستان تا نیویورک و سیاتل و لندن و پاریس و آتن و رم، برخواهند خواست! برخواسته اند تا پرچم این حقیقت را که بردگی ما نه کار خدا است و نه کار طبیعیت که کار بشری است که امکان بهره کشی دارد٬ را بلند کنند و ورق را برگردانند، تا پارلمان ها و دفاتر امام ها و مساجد و معابد را دور بزنند و خود بر سرنوشت شان حاکم شوند!
روایت «رئالیسم» امروز ما، در کنار بیان حقایق زشت و خشونت و جنایات در جریان، نمی گوید چرا! کدام بشر! و کدام بخش از بشر مسئول تولید و بازتولید این باطلاق جنون است! نمی گوید که میتوان در مقابل روند به اصطلاح طبیعی «خردمند شدن» و «عاقل شدن» بشر تشنه و پر اشتها در بهره کشی از انسان و طبیعت، سد بست! میتوان در مقابل قربانی شدن تعداد بیشتری بر اثر کرونا و در چنگال پلیس هار آمریکا و وحوش نیروی انتظامی ایران و قربانیان جمعی و خانوادگی فراریان از جنگ و نا امنی و طعمه امواج دریاها و مرزبانان بی رحم، سد بست!
۲۹ اكتبر ۲۰۲۰