به بهانه تشکیل فراکسیونجدید ناسیونالیستی در کومهله
عنوان بحث امروز "کومهله: از توهم تا واقعیت" است. دراین بحث به یک توهم و یک واقعیت درباره کومهله میپردازم. این بحث به بهانه فراکسیون جدیدی است که به نام "فراکسیون فعالیت به نام کومهله"، در کومهله شکل گرفته است اما من فقط در مورد وضعیت امروز کومه له صحبت نمیکنم، بلکه اساسا در مورد مقولهای به اسم "کومهله" صحبت میکنم و اینکه تاریخاً نسبت به مقولهای به اسم "کومهله"، یک توهم و یک واقعیت وجود دارد.
علاوه بر آن راجع به اینکه این فراکسیون، که فعالین قدیمی کومهله مانند ساعد وطندوست، مینه حسامی، جعفرایلخانیزاده در آن عضو هستند؛ چه هست و چه نیست صحبت میکنم. اما قبل از اینکه درباره ماهیت این فراکسیون صحبت کنم، ابتدا درباره کومهله بحث میکنم که چه بوده، چه شده و امروز چه هست.
کومهله یک موجود تاریخی
همانطور که گفتم تاریخاً نسبت به مقولهای به اسم "کومهله"، یک توهم و یک واقعیت وجود دارد. تصویر گرایش ناسیونالیستی درون کومهله از این سازمان این است که کومهله فی النفسه طرفدار زحمتکشان بود، انقلابی بود، طرفدار کارگر بود، به فکر توده ها بود، جنگجو و مبارز بود، محبوب توده ها بود و ..... و اینها مختصات یک "پدیده تاریخی" است که در لحظه ای متولد شده و از بدو تولد این خصوصیات را داشته است! در این سیستم "کومهله" مقوله مجردی است که نه به تاریخ مربوط است، نه به مولفه ای مشروط است، نه تکامل پیدا کرده است، نه مواضع برمیدارد، نه نقد برمیدارد، نه مارکس برمیدارد، نه انگلس برمیدارد، نه تاریخ بر میدارد! یک "حقیقت مطلق"، یک "روح جاودانه" یک "موجود ازلی و ابدی" که محور همه چیزاست. "پدیده" ای که عبدالله مهتدی میخواهد به آن برگردد، عمر ایلخانی زاده میخواهد به آن برگردد و امروز "فراکسیون فعالیت به نام کومهله" هم میخواهد به آن برگردد. تصویر مشترک شان این است که کومهله یک پدیده غیر تاریخی است. این یک تصویر جعلی است و با حقایق خوانایی ندارد.
در ادامه بحث به خاصیت این تصویر برای ناسیونالیسم درون کومهله میپردازم. در دنیای واقعی چنین کومهله ای وجود ندارد. کومهله یک واقعیت تاریخی است و مانند همه احزاب دیگر تاریخی دارد. ما، خط ما، بخشی از آن تاریخ هستیم، در آن نقش داشتیم، ما از سیاستها، سنت و پراتیک معینی دفاع کردیم، آنها را تضمین کردیم، بر سر آنها جدل کردیم و گرایشات دیگر درون کومهله را عقب زدیم.
بحث حول اینکه کومهله یک پدیده اجتماعی است، از کنگره پنجم کومهله شروع شد و در کنگره ششم کومهله، در سال ۱۳۶۶، به اوج خود رسید. پس از آن در دوره مباحث "چپ و راست" و در نوشته های منصور حکمت در مورد کومهله، اینکه کومهله نه یک "حقیقت مطلق" و نه یک موجود "در خود"، بلکه یک پدیده تاریخی است، که مانند هر پدیده تاریخی دیگری تاریخ آنرا هدایت کرده است، تاکید شد.
ما بارها تاکید کردیم که کومهله مخلوطی بود از سنت ها، تندنس ها یا گرایشات مختلف که در یک شرایط متحول اجتماعی تشکیل شد و متحول شد. یکی از شرکای اصلی یا گرایشات اصلی کومهله یک گرایش تماما ناسیونالیستی کرد بود که الگوی خود را از"کومهله رنجدران عراق" می گرفت. "کومهله رنجدران عراق" یک جریان پوپولیستی و پایه اصلی اتحادیه میهنی کردستان عراق بود. این الگو برداری را در زمینه های مختلفی مانند شباهت اسم، شیوه جنگ کردن، رابطه درونی، موقعیت زن و رابطه آنها با "مسئله زن"، رابطه با مردم، با کارگر، با دهقان و... را در هر دو سازمان میشد دید. در بطن این کومهله البته یک کومهله شهری هم بود، یک کومهله چپ و مدرن تر ایران هم بود که، در دوره ای معین و بر متن شرایطی معین، گرایش "کومه له رنجدران عراق" را در درون کومهله پس زد.
"فراکسیون" دقیقا در تقابل با این تبیین در تمام نوشته های خود و بخصوص نقد به کنگره ششم کومهله مدعی اند که خط و رویکرد حاکم در کنگره ششم کومهله و مباحث حول آن "غیر مارکسیستی"، "غیر تاریخی" و "غیر مستدل" است، گرایشات و جنبشها را اختراع کرده و بطور اختیاری افراد را به جنبش ها وصل و منتسب کرده و بر اینکه کومهله یک "حقیقت مطلق" است، تاکید میکنند.
کنگره اول کومهله در سال ۵۷ در شهر نقده برگزار میشود. کومهله کنگره یک؛ کومهله ای عقب مانده، راست ترین جریان چپ به لحاظ تئوریک، یک پوپولیسم عقب مانده، بود که علیرغم دیدن این واقعیت که در ایران یک انقلاب در حال شکل گیری است، طبقه کارگر به حرکت درآمده و اعتراضات در حال گسترش است، به جای پیوستن به اعتصابات کارگری در تهران و فرستادن کادرهای خود برای فعالیت به آنجا، تصمیم میگیرد به "مام جلال" اسلحه برساند. این اوج انقلابیگری این سازمان و "کومهله کنگره اول" بود. بعدها دکتر جعفر شفیغی، از آن تصمیم بعنوان یکی از تصمیمات بسیار تاسف بارِ زندگیش اسم میبرد. در ادامه بحث به این واقعیت که کومهله همزمان یک هسته انقلابی با یک تاریخ واقعی دارد، اشاره خواهم کرد.
نسخه ای از صورت جلسات کنگره اول کومهله در اختیار ما است. برای اینکه این تاریخ یک جانبه طرح نشود و تصویری عینی، حقیقی و مستند از کومهله ارائه شود، برای درک اینکه این سازمان در آندوره چه مشغله هایی داشت، چه سنتی را نمایندگی میکرد، چگونه بود و چه تغییراتی کرد و بخصوص اینکه تشکیل حزب کمونیست ایران چه تغییری در ایده و فرهنگ و سیاست آن بوجود آورد، این صورتجلسه باید منتشر شود. البته بخش هایی از این تاریخ و تحولات در کومهله را شعیب ذکریایی، زمانیکه هنوز معتقد به مارکسیسم بود، در بحث "از کنگره اول تا کنگره دوم" منعکس کرده است.
کافی است به مباحث و فضای کنگره یک تا دو کومهله نگاه کنید تا متوجه شوید که در کومهله علاوه بر عنصر انقلابیگری، یک عنصر مرتجع و عقب مانده هم وجود دارد. متوجه شوید در کومهله هم ناسیونالیسم، ضدیت با زن و مذهبی گری وجود دارد و هم تمایلات چپ. همه این عناصر در کومهله آندوره وجود دارند. اتفاقا تاریخ کومهله قبل از کنگره دو، تاریخ سلطه بینش اساسا ناسیونالیستی در کنار جریانات دیگر در آن است. کنگره دو پیروزی جریان چپ علیه ناسیونالیسم، علیه جریان پوپولیستی-ناسیونالیستی درون کومهله است. این یک واقعیت است.
"فراکسیون"، مهتدی، ایلخانیزاده و .... تمام این تاریخ را درز می گیرند، تمام جدل ها را درز می گیرند و ادعا میکنند "کومهله یک پدیده کردستانی است"! ادعای امروز عبدالله مهتدی یا شعیب ذکریایی و ... بعنوان بنیانگذاران آن سازمان، که از سال ۱۳۴۸ فعالیت دارد، مبنی بر اینکه "کومهله یک پدیده کردستانی است!" واقعی نیست. برعکس کومهله در کردستان فعالیت خیلی جدی نداشت. شعیب ذکریایی در ذوب آهن اصفهان کار میکرد و در اصفهان دستگیر شد. بخش زیادی از دستگیرهای آن دوره شبکه ای که بعدها نام کومهله را روی خود گذاشت، و ما در زندان با آنها آشنا شدیم، اصلا کرد نبودند. محل فعالیتشان تهران و کارخانه ها بود و به خودشان می گفتند کمونیست ایرانی! فواد مصطفی سلطانی در مقاله ای، که شاید از آخرین نوشته های او است، مینویسد "بروید خورشید حزب کمونیست ایران را بجنبانید!". این کومهله کی کردستانی بود؟ خیلی ساده این ادعا واقعیت ندارد.
اما کومهله از دوره ای معین شاید از سال ۵۷ و اتفاقات بعد از آن کردستانی شد. همانطور که گفتم دوره کنگره یک، دوره سلطه خط ناسیونالیستی، کومله را کردستانی کرد. در کنگره دوم این خط ناسیونالیستی شکست خورد و کومهله دوباره خود را سراسری تر تعریف کرد. حتی تا قبل از کنگره دو، تا بعد از دستگیریهای سال ۶۱، تشکیلات کومهله در تهران یکی از بزرگترین تشکیلاتهای چپ ایران بود. مصطفی صابر تعریف میکند که "ما در ذوب آهن اصفهان بودیم و با کارگرها کارمیکردیم که چپ شوند و وقتی چپ میشدند میگفتند ما طرفدار کومهله ایم!" کسی که این پدیده میگوید کردستانی و ادعا میکند "کومهله کردستانی بود" یا دروغ می گوید یا مطلع نیست و اشتباه میکند.
قبل از حمله جمهوری اسلامی به کردستان، چپ کردستان، چپ سنندج، شوراهای شهر در کردستان، خود را با "جنبش کردستان" تداعی نمیکردند. سازمانهای توده ای آندوره نام خود را "جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب" گذاشته بودند و "دفاع از خلق کرد" در کار نبود. در ایندوره حزب دمکرات از لحاظ اجتماعی فعال نبود. زمانیکه جمهوری اسلامی به کردستان حمله میکند، کردستان به تنها سنگری که میتوانست از خود دفاع کند، میرود. این حمله جمهوری اسلامی به کردستان است که ناسیونالیسم کرد و پرچم ناسیونالیستی کرد را فعال میکند. تا قبل از حمله جمهوری اسلامی به کردستان، در سال ۵۷، از پرچم ناسیونالیسم کرد در کردستان خبری نیست. کوچ مردم مریوان علیه حضور سپاه پاسداران در شهر "کردایتی" بود؟! راهپیمایی مردم سنندج به سمت مریوان "کردایتی" بود؟! شوراهای شهرها "کردایتی" بود؟! جمعیتهای "دفاع از آزادی و انقلاب" "کردایتی" بودند؟! هیچکدام از این اعتراضات و نهادها و .. ربطی به "کردایتی" نداشت. اتفاقا با حمله جمهوری اسلامی به کردستان، و اینکه چپ در ابعاد سراسری قادر نبود جلو این حمله را بگیرد، برای چپ در کردستان سنگر دیگری که بتوان خود را در آن بقبولاند باقی نماند جز "به من حمله نکن"!. تحرک برای دفاع از انقلاب و آزادی ناچار به سنگر گرفتن پشت "به من حمله نکن" میرود. سنگر "به من حمله نکن" و "از کردستان برو بیرون" (اخراج نیروهای اشغالگر از کردستان) مترادف میشود، با اینکه "کردها دوباره بدبخت شدند" و... و این شرایط را برای قد علم کردن ناسیونالیسم و پرچم ناسیونالیستی فراهم و موجه کرد. قبل از این اتفاق، در کردستان خبری از پرچم ناسیونالیسم کرد نیست.
واقعیت این است که در کردستان بخصوص در شهرهای جنوب کردستان مثل سنندج، مریوان، سقز، کامیاران، کرمانشاه "کردایتی" وجود نداشت و ناسیونالیستها به حساب نمی آمدند. اساسا جمعیتهای "دفاع از آزادی و انقلاب" بود، کارگران بیکار تظاهرات می کردند، راهپیمایی کارگران در جریان بود و اتفاقا فضا کاملا چپ بود. حمله جمهوری اسلامی است که همه نیروها را به سنگری برای دفاع از خود سوق میدهد. این نیروها برای دفاع از خود به سنگری که تاریخا در کردستان موجود بود و سنتی داشت، مبارزه مسحانه، دست بردند. راهی جز این نداشتند.
تا جائیکه به کومهله برمیگردد، یک وجه واقعی کومهله این بود که حاضر نبود زیر بار جمهوری اسلامی برود، اما یک وجه واقعی تر این بود که حاضر نبود زیر بار حزب دمکرات برود. بخشی از تحصیلکرده های جامعه کردستان، که بخشی از آنها به کومهله پیوستند، اصلا حزب دمکرات را قبول نداشتند. بخشی از این تحصیلکردگان چپ بودند و بخشی نبودند، اما مشخصه شان این بود حاضر نبودند زیر دست قاسملو و حزب دمکرات بروند. این پدیده را از نظر خانوادگی، از نظر سنتی، تحصیلاتی و طبقاتی قبول نمیکردند. نه فواد مصطفی سلطانی و نه عمر ایلخانیزاده این پدیده را قبول نمیکردند. رابطه کومهله با حزب دمکرات مانند رابطه سایر نیروها چپ در ایران با این حزب نبود. مثلا رهبری پیکار در مقابل حزب دمکرات خود را جونیور میدانست. "آقای دکتر قاسملو" برای رهبری پیکار شخصیت مهمی بود، اما برای کومهله چنین نبود، از نظر آنها قاسملو عقب مانده بود و نماینده روستایی گری گذشته کردستان بود نه نماینده فرهنگ جدید شهری که این طیف محصول آن بودند. به همین دلیل در مقابل حزب دمکرات ایستادند، از خود دفاع کردند، در ضدیت با جمهوری اسلامی پرچم مستقل و متمایز از حزب دمکرات را برداشتند و به همین اعتبار بخشی از چپ آن جامعه را حول خود جمع کردند. در چنین شرایطی طبیعی بود همه افرادی که به چپ سمپاتی داشتند زیر پرچم کومهله بروند.
این دو عنصر دلیل جمع شدن چپ کردستان حول کومهله بود. این جمع شدن چپ حول کومهله ناشی از خاصیت "روحانی" فواد یا عبدالله یا یک تشعشعات مغزی "زحمتکش دوستی" فرد دیگری نبود. اگر جمهوری اسلامی به کردستان حمله نمی کرد این اتفاق نمی افتاد. چه بسا قدرت چریک در سنندج بیشتر از کومهله میشد. جهت اطلاعتان تا حمله جمهوری اسلامی چریک در سنندج، سقز و بوکان از کومهله قوی تر بود. "فراکسیون" و گرایش ناسیونالیستی درون کومهله این پدیده عینی و مادی و کنکرتی که در آن جامعه اتفاق افتاد را غیر اجتماعی میکنند و "کومهله ای" ها را به پیامبرانی تبدیل میکنند که گویا خاصیتهای عجیب و غریبی داشته اند.
این کومهله، همزمان سازمانی بود که تشکیلات خود را در اورامانات، با این استدلال که "کارگران اورامان فاسد شده اند"، تعطیل کرده بود. اورامان بخشی از کردستان بود که اولین کارگران فصلی را در ایران تامین کرد. کارگران فصلی که از اورامانات به شهرهای ایران رفته بودند و شهر و فرهنگ شهری آنرا تجربه کرده بودند، با شلوار جین و ضبط صوت و با "دست انداختن" آخوند به کردستان برگشتند. کومهله با این استدلال که "زحمتکشان اورامان فاسد شده اند" و با فاسد دانستن کارگر شهری، تشکیلاتش را در اورامان تعطیل کرد.
از سال ۵۷ تا سال ۶۲ کومهله در مبارزات کارگری نقشی ندارد و شما شاهد درگیر بودن کومهله در مبارزه کارگر نیستید. حتما افرادی در این تشکیلات غمخور کارگر بودند، اما کارگر امر کومهله نبود. واقعیت این است که قبل از کنگره دوم، کومهله به بن بست رسیده بود. بطور مثال لمپنیسم در تشکیلات جنوب کردستان کاملا غالب بود. کنگره دو کومهله بود که این لمپنیسم را درهم شکست و مواد در هم شکستن آن را تامین کرد.
نمونه دیگر، مسئله مبارزه دهقانان منطقه بوکان علیه مالکین است. در این دوره چریک شعار "زمینها را باید مصادره و تقسیم کنیم" را سر میداد و حزب دمکرات هم از مالکین دفاع می کرد و در این میان کومهله مدتها سیاست و راه حلی نداشت. در کومهله سیاستی به نام "سیاست دهقانی" وجود نداشت و ابتکارات همه محلی و منطقه ای بود. "دهقانان خودشان تعیین کنند چه میخواهند"، سیاست عمومی کومهله بود، در صورتیکه مبارزه دهقانان به رهبری نیاز داشت. زمانیکه جزوه "حل امپریالیستی مسئله ارضی" اتحاد مبارزان کمونیست بدست کومهله میرسید، "کمیته بخش" در بوکان، که رحمان حسین زاده هم عضو آن بود، از این جزوه شعارها و سیاستهایی را استنتاج و در نامه ای به رهبری کومهله این سیاستها و شعارها را پیشنهاد میکند.
نمونه دیگر برخورد به مذهب است. کسی یادش هست اولین گفتار ضد مذهبی رادیو صدای کومهله چه تاریخی بود؟ من یادم هست چون من آنرا نوشتم. سال ۶۲ یا اوایل سال ۶۳، زمانیکه عقب نشینی کرده بودیم و در اردوگاه "شین کاوه" مستقر بودیم آنرا نوشتیم و از رادیو پخش شد. رهبری کومهله به شدت به اینکار متعرض بود. ضدیت با مذهب جزء تاریخ قدیم کومهله نیست، جزء تاریخ بعدی آن است. در مراسم ازدواج عضو رهبری کومهله، عبدالله مهتدی، ملا (ماموستا) خطبه عقد را خواند و ازدواج اسلامی شد. سال ۶۲ و حول و حوش برگزاری کنگره موسس حزب رفیق خالد فرهادزاده در اثر سانحه ای جان خود را از دست داد. در مسجد روستا مراسمی برگزار شد و تمام رهبری کومله در این مراسم فاتحه خواندند. همان دوره در مورد این مسئله بحث و جدل شد. حتی بعد از تشکیل حزب مسئله زن در کومهله یکی از مسائل مورد جدل بود. بعد از تشکیل حزب در روستای "سلامت" یا "خانقاه" حرکتی برای چارقد (جامانه) کردن سر زنها راه افتاد. تحت عنوان اینکه "به توده مردم روستاهای کردستان برمیخورد که زنها روسری نداشته باشند!". خجالت آور است اما عملا جنبش "یا روسری یا توسری" راه افتاد. سال ۶۲- ۶۳، عضو رهبری کومهله رفقای زنی که حاضر به سر کردن روسری (جامانه) نشدند را با این عبارت که "در واحد نظامی با شنیدن صدای شلیک گلوله، متوجه خاصیت روسری (جامانه) میشوید و این قرتی بازی های شهری را فراموش میکنید"، به واحدهای نظامی "تبعید" کرد.
نمونه دیگر در کومهله قبل از تشکیل حزب، دادگاه منصفانه برای متهمین و .... تشکیل نمیشد. تشکیل دادگاه منصفانه و حق دفاع از خود به متهم به کومهله بعد از تشکیل حزب کمونیست ایران برمیگردد. به مسئله کومهله و حاکمیت نگاه کنید! واقعا کومهله میدانست چگونه حاکمیت کند؟ تصور کومهله از حاکمیت قبل از کنگره دو چه بود و بعد از کنگره سه چه بود؟
باز هم نمونه دیگر، روحیه نظامیگری و برخورد به رفقایی که در واحدهای نظامی نبودند، است. رفقایی که در این جلسه هستند یادشان هست که در واحدهای نظامی به اعضا "کمیته تشکیلات روستا" یا "دسته سازماندهنده"، که وظیفه سازمان دادن اعضا و فعالین کومهله در روستاها را داشتند، لقب "ته دیگ سوسیالیسم" داده بودند.
بر سر اینکه چرا در رادیو "صدای انقلاب" اطلاعیه عزالدین حسینی را با تمام دعاها و سوره های قرآن، آن میخوانید؟ چرا تبلیغ ضدمذهبی نمیکنید؟! و .... بحث و جدل بود. کومهله همه این واقعیت بود. کومهله ای که بیانیه "حقوق پایه ای مردم زحمتکش کردستان" را صادر کرد این کومهله قدیم نبود. این بیانیه را، سال ۶۲ -۶۳، منصور حکمت نوشت و به رهبری کومهله تحمیل کرد.
اینها نمونه های بسیار کوچکی از عقب ماندگی درون کومهله است که یک خط، یک گرایش و افرادی مخالف آن بودند، علیه آن جنگ کردند و سنگر به سنگر این سنتها را عقب زدند.
این واقعیت که کومهله پس از تشکیل حزب کمونیست ایران به سازمانی تبدیل شد که خارج از کردستان همه می دانستند کارگران فصلی کردستان طرفدار کومهله و طرفدار حزب کمونیست هستند، میدانستند برای پیدا کردن ادبیات کمونیستی باید سری به کوره پزخانه، به کارگاههای ساختمانی، و ... در کردستان زد، را هم باید گفت و گفت کدام سنت این را ممکن کرد؟ یادتان هست که "تکش" (کمیته تشکیلات شهرها) را چه کسانی درست کردند و برای درست کردن آن چه جدلهایی علیه چه افراد و سنتهایی کردند؟ یادتان هست که تمام مروج سازمانده ها و کسانیکه در "تکش" فعالیت میکردند علیه همین کسانیکه امروز پرچم ناسیونالیستی را بلند کرده اند، چه جنگ و جدلهایی کردند؟
نمیتوان این پیشروی ها را به حساب روح "کومهله دلسوز زحمتکشان" نوشت. کومهله از سال ۶۲ تا ۷۲ در میان کارگر و زحمتکش کردستان رشد کرد. قبل از آن کارگر فصلی "کومهله ای" نبود، کارگران کارخانه های سنندج "کومهله ای" نبودند. کومهله را یک خط و سیاست و پدیده هایی به اسم تکش، کمیته تشکیلات شهر، و کمیته روستایی که هیچ وقت در اردوگاه آدم "مهمی" حسابش نکردند و تحقیرتان کردند، در میان کارگران برد و ساخت!
کومهله یک پروسه تاریخی را طی کرد، جریاناتی در خلق آن نقش داشتند. جریان و گرایشی این خصلت کارگری و کمونیستی را به آن داد و اعضا "فراکسیون" قطعا صاحبان این گرایش نبودند! صاحبان آن گرایش کسان دیگری بودند، که امروز بخش اعظم آنها با کومهله نیستند. بخش کوچکی هم که با کومهله مانده اند، با "فراکسیون" نیستند.اینها واقعیاتی است که "فراکسیون" و ناسیونالیسم درون کومهله آنرا مخفی می کنند و تصویری مقدس و مذهبی گونه از کومهله بدست میدهند.
کومهله آندوره بخشی از تاریخ جنبش طبقاتی طبقه کارگر است و دستاوردهایش دستاورد طبقه کارگر است و باید از آن دفاع کرد. این واقعیت را باید به طبقه کارگر در کردستان و ایران گفت که تاریخ کارگری کومهله هیچ ربطی به اینها ندارد، تاریخ حزب کمونیست است، تاریخ خط منصور حکمت است. در آندوره در کومهله عده ای صاحب خط راست و ناسیونالیستی بودند، ربطی به کارگر زحمتکش نداشتند، همانطور که امروز ندارند و همین سیاست های امروز را داشتند و شکست خوردند.
مسائلی چون "کومهله و مسئله زن"، "کومهله و جنبش دهقانی"، "کومهله و جنبش کارگری"، "کومهله و مسئله حاکمیت"، "کومهله و مبارزه نظامی"، همه تاریخی دارند و کسی نمیتواند تاریخ پیشروی های گرایش دیگری را جعل کنید و به اسم خود بنویسد و بعد به صاحب آن تاریخ بد و بیراه بگوئید. این منصفانه نیست، درست نیست، حقیقت نیست.
ما تا جائیکه بتوانیم اجازه نمیدهیم این تاریخ و دستاوردهای آنرا مسکوت یا به حساب ناسیونالیستهای کرد بگذارند. این واقعیت کومهله است و امروز کادرهای قدیمی کومله باید یکبار دیگر از این واقعیت و این تاریخ دفاع کنند. باید بعنوان کسانیکه در پروسه مبارزه سیاسی رشد میکنند، تاثیر میگیرند و تاثیر میگذارند، بگویند کومهله چه بود و طی چه جنگی به چه چیزی تبدیل شد.
این تنها جنبه هایی از حقیقت و اقعیت کومهله است. رحمان حسین زاده سخنرانی خوبی داشته که اخیرا هم چاپ شده. به نظرم نکات خیلی خوب و مثبتی راجع به جنبه های از تاریخ کومهله در آن است. میشود راجع به تاریخ "کومهله و مذهب" نوشت، اینکه چطور متحول شد.
به کسی که خود را مستقل از تحول سیاسی و بعنوان "حقیقت مطلق" جا میزند و ادعای پیامبری میکند، باید گفت ببخشید جای شما در سیاست نیست! کار پیامبران دخالت در سیاست نیست. این "حقیقت مطلق" فقط برای فریب مردم است.
"فراکسیون" ادامه جدالی در گذشته
در سخنرانی دیگری اشاره کردم که فریمن، تاریخدان انگلیسی قرن نوزدهم، میگوید: "تاریخ، سیاستِ گذشته است و سیاست، تاریخؚ معاصر است". زمانیکه درباره تاریخ حرف میزنید، راجع به اتفاقات حرف نمیزنید، درباره سیاست در دوره های گذشته حرف میزنید. به همین اعتبار بحث "تاریخی" که اعضا "فراکسیون" میکنند بحث اتفاقات در گذشته نیست، بلکه ادامه یک جدال در گذشته است که در آن، توسط خط و گرایش ما در کومهله، سنگر به سنگر به عقب رانده شدند و شکست خوردند. جدالی که تا امروز ادامه پیدا کرده است.
"فراکسیون" معتقد است که تاریخ کومهله، تاریخ جریان پوپولیست داخل این سازمان است. واقعیت اما چیز دیگری است. پوپولیسم در طول تاریخ هیچگاه جریانی نبوده که روی پای خود بایستد و به اعتبار خود یک جریان سیاسی باشد. پوپولیسم همیشه پوشش یک جنبش دیگر و اساساً پوشش ناسیونالیسم است. پشت یک جریان پوپولیستی همیشه یک جنبش ناسیونالیستی خوابیده است. چون خودِ پوپولیسم هیچ حقیقت اجتماعیندارد. حقیقت اجتماعی متعلق به جنبش های اصلی مانند ناسیونالیسم و یا سوسیالیسم است.
همانطور که گفتم پایه بحث "فراکسیون"، تفسیری از تاریخ گذشته است. "فراکسیون" خود را به جدال سیاسی که در گذشته کومهله اتفاق افتاده و در آن شکست خورده ارجاع میدهد. این مسئله در خود ایرادی ندارد. هیچ ایرادی نداشت اگر روشن میگفتند که "ما کومهله مثلاً قبل از کنگره دو هستیم. کومهله کنگره یک هستیم و میخواهیم کومهله را به مواضع و سیاست های کنگره یک برگردانیم". به طور واقعی این "فراکسیون" نماینده کنگره یک است. "فراکسیون" به جای گفتن همین واقعیت تلاش میکند شکست های دیروز خود را مخفی کند و پیروزی های ما و تاریخ پس از کنگره یک کومهله را هم به حساب خود بگذارد.
"فراکسیون" از اینکه به خود بگوید نماینده "کومهله کنگره اول" پرهیز میکند. فعالیت به نام "کومهله کنگره اول" ممکن نیست چرا که اولاً امروز با سی سال پیش بسیار متفاوت است. دوماً باید تاریخِ بخش بزرگی از افتخارات کومهله و تاریخ این سازمان را، که متعلق به بعد از تشکیلات حزب کمونیست ایران است، زیر خاک مدفون کرد، که ممکن نیست. شما نمیتوانید اول ماه مِه های سنندج را زیر خاک کنید. شما نمیتوانید جنگ با حزب دمکرات را زیر خاک کنید. شما نمیتوانید جنگ با جمهوری اسلامی را زیر خاک کنید. شما نمیتوانید کل تبلیغات کمونیستیِ رادیو کومهله و حزب کمونیست ایران در آن مدت را زیر خاک کنید. شما نمیتوانید تغییری که در موقعیت "زن" در کومهله به وجود آمد را زیر خاک کنید. هیچکدام از اینها را نمیتوانید زیر خاک کنید. تنها راه این است که به نحوی صحنه را بچینید که این دستاوردها به اسم خودتان تمام شود. این تاریخ پرافتخار هیچ تعلقی به کومهله کنگره یک ندارند. نه تنها تعلق ندارد که علیه آن هم هست!
اینها تاریخ افتخارات کومهله، تاریخ نفوذ کومهله در زحمتکشان، تاریخ قهرمانی های کومهله، تاریخ همه آنهایی که با شعار "زنده باد سوسیالیسم" در مقابل مسلسل های سپاه پاسداران و ارتش در هشت سال جنگ ایستادند را به حساب کومهله پوپولیست و ناسیونالیست مینویسند. این یک جعل بزرگ در تاریخ است و کسی محق نیست این کار را بکند.
شما میتوانید درباره خودتان هر تصمیمی بگیرید، اما نمیتوانید حقیقت آن شخصی که با شعار "زنده باد سوسیالیسم" لوله مسلسل طرف مقابل را گرفت و از سنگر بیرون کشید را به اسم خودتان بنویسید. این بی انصافی است. واقعیت این است که از سال ۶۲ نود درصد پیشمرگان کومهله با شعار "زنده باد سوسیالیسم" به جنگ رفتند. با شعار "بژی کُردستان" (زنده باد کردستان) به جنگ نرفتند! اگر مانند "فراکسیون" فکر میکردند که سوسیالیسم امکانپذیر نیست و اول باید نیروهای مولده رشد کند و اصلاً معلوم نیست سوسیالیسم چه هست و ...، در آن صورت پیشمرگان کومهله هم مانند نیروی اتحادیه میهنی با شعار "بژی کردستان" به جنگ میرفتند و برای یک چیز "واقعی تر" و "امکانپذیرتر" جان میباختند.
"فراکسیون" تاریخ کومهله را به تاریخ گرایش پوپولیستی-ناسیونالیستی داخل کومهله و "کومهله رنجدران" تبدیل کردهاست. تاریخ واقعی کومهله عکس آنرا نشان میدهد. پیشتر هم اشاره کردم؛ ما در اولین فرصت ممکن صورت جلسه های کنگره یک کومهله، نشریه های "شورش" آن دوره و بحث های "چه باید کرد" آن را چاپ میکنیم تا واقعیت در مقابل جامعه و طبقه کارگر زحمتکش قرار گیرد؛ خصوصاً هر کارگر و کمونیست و چپی که در کردستان امروز این تاریخ را میشنود و ممکن است فکر کند که این تاریخ خودش است، متوجه شود که این تاریخ ربطی به تاریخ مبارزه کارگر کردستان و تاریخ کمونیسم ندارد. برعکس در مقابل آن قرار دارد. عروج "فراکسیون" محصول ناتوانی کسانی است در کومهله که میتوانستند از این تاریخ دفاع کنند، اما مصلحت جویانه اینکار را نکردند و این تاریخ را به نفع مصلحت امروزشان فروختند.
به یک جنبه دیگر مسئله اشاره کنیم. اینها اسم خود را "فراکسیون فعالیت به نام کومهله" گذاشتهاند. سوال این است که مگر تا امروز کومهله به اسم "راه کارگر" فعالیت میکرد؟ باید پرسید اگر منظور فاصله گرفتن از کومهله بعنوان "سازمان کردستان حزب کمونیست ایران" است، چرا "فراکسیون تلاش برای خروج کومهله از حزب کمونیست ایران" را تشکیل ندادید؟ اینکار خیلی مُحق میبود! اعضا "فراکسیون" میتوانستند بگویند حزب کمونیست ایران موجود نیست، که واقعاً هم نیست، و ما میخواهیم کومهله از آن حزبِ ناموجود خارج شود. در آن صورت میشد با آن مخالف یا موافق بود. میتوانستند بگویند ما در داخل حزب کمونیست ایران یک فراکسیون که خواستار انحلال این حزب است، تشکیل میدهیم. زیرا این حزب، یک حزب واقعی نیست. اما این واقعیت را نمیگویند و نامی روی خود گذاشتهاند که هم ظاهرا از بدیهیات است و هم اصلاً مشخص نیست یعنی چه! اسم "فعالیت به نام کومهله"!
مخالفت "فراکسیون" صرفا با پوسته ناموجود "حزب کمونیست ایران" نیست. اگر این عده میخواستند خود را از این موجود دست و پاگیری که هیچ واقعیت بیرونی ندارد رها کنند، میتوانستند فراکسیونی به نام "فراکسیون انحلال حزب کمونیست ایران" یا "فراکسیون خروج کومهله از حزب کمونیست ایران" تشکیل دهند و اعلام کنند پس از خروج کومهله از حزب چه بر سر حزب کمونیست ایران میآید، مشکل خود این حزب است.
واقعیت این است که مشکل اصلی این "فراکسیون"، همانطور که خود هم به آن اشاره میکنند، اسم حزب کمونیست ایران نیست. مشکل اصلی آنان سیاستی است که با حزب کمونیست ایران تداعی میشود. زمانیکه اعلام میکنند: "ما فراکسیون فعالیت به نام کومهله هستیم"؛ استدلال ضمنیِ آن تنها این نیست که حزب کمونیست ایران موجود نیست؛ بلکه یک سلسله استدلالات و تصویری از گذشته کومهله و نقد حزب کمونیست ایران به همراه آن میآید که به معنی کنار گذاشتن تمام اصولی است که حزب کمونیست ایران بر اساس آن ساخته شد. نقد تمام اصولی است که کومهله با آن رشد کرده و به کومهله دیگری، بعنوان سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، تبدیل شده است. هدف "فراکسیون" تسویه حساب با اصول و سیاستی است که حزب کمونیست ایران و کومه له با آن تداعی میشود. در غیز اینصورت فراکسیونی با همان ادعا و عنوانی که من گفتم درست میکرد. لازم نبود به اصطلاح لقمه را از پشت سر در دهانشان بگذارند. خودشان هم اذعان میکنند و میگویند که "مشکل ما یک اسم نیست، مشکل ما یک سیاست است، یک سنت است، یک تاریخ است."! اما برای اینکه آن تاریخ را نقد کنند، ابتدا آن را جعل و تحریف میکنند. در ادامه به آن اشاره میکنم.
همانطور که گفتم مسئله اینها "حزب کمونیست ایران" نیست بلکه کل سیستم، سیاست و تاریخی است که با این حزب تداعی میشود. هدف کنار گذاشتن این تاریخ و بازگرداندن کومهله به کومهله کنگره اول است.
این "فراکسیون" پشتوانهای حقیقی ندارد و به واقعیاتی متکی نیست. تصویر کاذبی از گذشته ارائه میدهد و مطلقا به تاریخ واقعی کومه له و مدال هایی که از این تاریخ به سینه خود میزنند، تعلق ندارد. نه تنها به آن تعلق ندارد، بلکه علیه آن تاریخ و سنت ها و حتی علیه شخصیتهای معینی در این سازمان شکل گرفته است.
همانطور که گفتم ناسیونالیست های درون کومهله، همیشه یک تصویر وهم آلود از کومهله ارائه میدهند و تاریخ دیگران را به اسم خود ثبت میکنند. این تلاش در واقع یک جدال سیاسی است و ادامه جدالی است که ما با ناسیونالیسم کُرد در درون کومهله داشتیم. به نظر من بسیار حیاتی است که کارگر، زحمتکش و کمونیست کردستان واقعیت این تاریخ، واقعیت سنت های درون کومهله را بداند و تصمیم بگیرد که به کدام سنت تعلق دارد. به نظر من کارگر زحمتکش کردستان به هیچ کدام از این سنت هایی که امروز در کومهله وجود دارند، تعلق ندارد.
اگر به گذشته نگاه کنیم میبینیم که عبدالله مهتدی هم همین کار را میکرد. تمام جریانات ناسیونالیست در کومهله این کار را میکنند و خود را به یک "حقیقت مطلق"، مستقل از زمان، به نام کومهله وصل میکنند، تا این واقعیت که کومهله پس از پیوستن به حزب کمونیست ایران تغییر کرد و موجود دیگری شد، را انکار کنند. تاریخ کومله پس از کنگره دوم ربط چندانی به تاریخ کومهله پیش از کنگره دوِ ندارد. کومه له پس از کنگره دو نقد آن تاریخ و نقطه آغاز تغییر آن تاریخ و گذشته است. بعداً به مؤلفه های آن اشاره میکنم. تمام این جریانات روی این واقعیت خاک میپاشند تا خود را به عنوان نماینده آن کوملهای که موجود نیست معرفی کنند و سپس خود را به عنوان دلسوزِ این تاریخ معرفی کنند. این تلاش منصفانه نیست، واقعی نیست، حقیقت ندارد و متناقض است.
در سیستم "فراکسیون" هم کومهله مقوله مجرد و "حقیقت مطلق"، یک "روح جاودانه" است، که حالش هم خوب نیست! جالب است که در بیانیهشان اعلام میکنند که "هر کس از کومهله جدا شدهاست از سوسیالیسم دور شده است. وضعیت خودِ کومهله هم خوب نیست." یاد نقل قول نشریه" پانچ" میافتیم که "همه بزرگان دنیا از بین رفتهاند و حال من هم خیلی خوب نیست!". مشخص نیست که اگر وضع این "حقیقت مطلق" خراب است شما چرا نماینده آن شدهاید؟
این "فراکسیون" به خودش میگوید چپ اما به طور واقعی یک "فراکسیون" کاملاً ناسیونالیستی است. ادعا میکنند که سوسیالیست هستند و سوسیالیسم باید همیشه مطابق با آخرین پیشرفت های علمی آپدیت یا به روز شود، اما علمی که خود را با آن آپدیت و به روز میکنند مربوط به قرن نوزده یا اوائل قرن بیست و عقب مانده ترین علمِ آن دوران است.
باید از اینها پرسید آیا واقعا کارگر و زحمتکش کردستان مسئله شما بودید؟ اگر آری، لطفا چهار نوشته و عملکردتان را در این رابطه نشان دهید. قهرمانان این تاریخ چه کسانی بودند؟ چه کسی سیاست تعیین میکرد، چه کسی در شهر و روستا جلسه می گذاشت و سازمان میداد و کمیته درست میکرد، چه کسانی در نشریات می نوشتند و در "تکش" و رادیو پیام به فعالین داخل رمز میکردند؟ و رهبری کومهله برای اینکار چقدر وقت می گذاشت؟ هیچ!. برای رهبری کومهله این یک فعالیت جانبی بود. کسانیکه این فعالیت را "علیه مشغله های خود" میدانستند امروز همه این فعالیتها را به اسم خودشان مینویسند. این واقعیت ندارد و این را باید کارگر و زحمتکش کردستان ببیند. اول ماه مه های سنندج هیچ ربطی به این سنت قدیمی در کومهله نداره و اتفاقا علیه آن بوده. در تمام این سالها اعتراضات کارگران کوره پزخانه ها، کارگران ساختمانی و .... در جریان بود و اعضا "فراکسیون" نه یک مقاله در مورد آن نوشتند، نه درگیر آن بوند و نه هیچ ربطی به آن داشتند، برعکس علیه آن بوده، علیه این بخش از فعالیت کومهله سنگ اندازی میکردند و آنرا و تمام کسانیکه در این بخش فعالیت میکردند را تحقیر کردند. اگر خط پیشرو و کمونیستی و جنگی که این خط در کومهله کرد و آنرا به اینجا رساند، را از تاریخ کومهله درز بگیریم، اونوقت این تاریخ تبدیل میشود به تاریخ کسانی که هیچ تعلقی به آن نداشته و اتفاقا همیشه علیه اش بودند.
"فراکسیون" و سوسیالیسم
"فراکسیون" ادعا میکند طرفدار سوسیالیسم است و اعضا آن سوسیالیست اند، اما مشخص نیست که این سوسیالیسم چیست. میگویند سوسیالیست اند اما "هنوز وقتش نیست". میگویند سوسیالیست اند اما "معلوم نیست انقلاب سوسیالیستی یعنی چه!". میگویند سوسیالیست اند اما تزشان این است که "سوسیالیسم در ایران عملی نیست!". میگویند در کردستان به طریق اولی عملی نیست و فعلاً باید نیروهای مولده رشد کند، جامعه صنعتی شود و بعد سوسیالیسم متحقق میشود. اگر از این "فراکسیون" بپرسید "هنر و خاصیت شما چیست؟"، " شما چرا موجود هستید؟" و "موجودیت شما ناشی از چه معضلی است؟" میگویند "چون به خلق کُرد ستم شده است!" خوب این یک ناسیونالیسم خالص است.
این "طرفداری" و "اعتقاد" به سوسیالیسم درست مانند این است که در دوره برده داری یک "ضد برده دار" به برده ها بگوید "الآن زمان مناسب برای جنبش ضد برده داری نیست"، "نمیشود بی خودی شلوغ کنیم"، "معلوم نیست اگر این برده داری از بین برود چه چیزی جایگزین آن میشود"، "اول باید برده دارها کمی ثروتمند شوند، که بعد بتوانیم فئودالیسم را بوجود بیاوریم"، "الآن نمیشود برده داری را برانداخت"، در نتیجه "شما لطفاً فعلاً برده بمانید و برده وار کار کنید و یا با حیوانات وحشی بجنگید و مردم را سرگرم کنید"! و "البته من هم ضد برده داری هستم."! حتی یک برده هم در دنیا پیدا نمیشود که به چنین شخصی بگوید "ضد برده دار!" همانطور که هیچکس به حق به این "فراکسیون" نمیگوید "سوسیالیست ضد سرمایه داری"!
در عین حال این "فراکسیون" به بردگان امروز، به کارگران مزدی، که از انگلستان تا تهران، از چین تا آفریقا، از صبح تا شب کار میکند، استثمار میشود، حقوقاش را نمیدهند، از گرانی به تنگ آمده است، تمام دنیا بر گُرده او میچرخد، آخرین قطره خون و عرق پیشانیاش را کشیدهاند؛ کاری ندارند، بلکه فقط با کارگر کردستان و کارگری که در شهرهای کردستان است، کار دارد. به کارگران در کردستان هم میگوید "دوستان عزیز، رفقای کارگر؛ ما خیلی دلسوز شما هستیم اما سوسیالیسم ممکن نیست. اصلا مشخص نیست چیست. فعلا شما کار کنید تا نیروهای مولده رشد کند، صنعت بیاید، بعد "انشاالله" فرزندانتان یک روزی سوسیالیسم را تجربه خواهند کرد!"
اجازه بدهید خاطره ای را تعریف کنم. سال ۵۷ در خلال اعتصابات کارگری، یک کارخانه دار بزرگ تهرانی وسط اعتصاب کارگری روی چهارپایه رفت و گفت: "رفقای کارگر، من هم سوسیالیست هستم. اما الآن در مرحله دمکراتیک انقلاب هستیم. من "بورژوازی ملی" هستم. شما نباید در ایندوره علیه من اعتصاب کنید. شما باید کمک کنید که من رشد کنم!". این سخنرانیِ یک سرمایه دار خطاب به کارگران بود. این "فراکسیون" سخنگوی همان سرمایه دار است، اما نوع سنندجی، مهابادی یا بوکانی آن! به کارگر میگوید "نیازی نیست برای سوسیالیسم مبارزه کنید، چون معلوم نیست سوسیالیسم چیست"! اینها به سوسیالیسم ربطی ندارند.
"فراکسیون" واقعیت وجودی خود را به چیزی به نام "خلق کُرد" ارجاع میدهد. "خلقی" که گویا همه با هم مشترکالمنافع هستند و ستم واحدی به آنها روا داشته میشود و اینها نماینده ضدیت با آن "ستم واحد" هستند. در دنیای سیاست به این میگویند "ناسیونالیسم"! از اعضا "فراکسیون" باید پرسید چرا شرم میکنید به خودتان بگویید ناسیونالیست؟ سرتان را بالا بگیرید و از جنبشی که به آن تعلق دارید خجالت نکشید. میدانید چرا نمیتوانند این را اذعان کنند؟ چون تاریخ کومهله با مبارزه علیه ناسیونالیسم نوشته شده است و حتی امروز هم نمیتوانید در کومهله سرشان را بالا بگیرند و بگویند ناسیونالیست اند! یا باید بگویند "شهدا" و خود را به خون شهدا وصل کنند؛ مانند عبدالله مهتدیها و یک فرقه مذهبی خونین درست کنند. یا یک تصویر کج و معوج و پرت و پلایی از گذشته و حال کومهله به کارگری که در کردستان به کومهله سمپاتی دارد، بدهند تا او را متقاعد کنند که سوسیالیسم نمیشود!
"فراکسیون" صریحا اعلام نمیکند ناسیونالیست اند تا به بورژوای کُرد بگویند که ما کارگران و زحمتکشان کردستان را طرفدار شما میکنیم! اما این یک توهم است. نمیتوانند این کار را بکنند. خیلی ساده نمیتوانند. عبدالله مهتدی نتوانست، عُمر نتوانست، اینها هم نمیتوانند. به این دلیل که چپ دیگری در کردستان هست و جامعه رشد کرده است.
باید به اعضا "فراکسیون" گفت مانند "تونی بلر"، "قاسملو"، یا هر شخصیت سیاسی دیگری از جنبش خود دفاع کنید. حرفی که قاسملو زد خیلی کمتر از اینها بود. قاسملو گفت "سوسیالیسم مثلاً بیست سال دیگر میسر میشود." با این حساب قاسملو جزو نیروهای چپ اینها و خیلی از "سوسیالیست" تر است. به اعضا "فراکسیون" باید گفت: سرشان را بالا بگیرید، به خود و حرفتان افتخار کنید و بگوئید "ما ناسیونالیست هستیم"، "دوره سوسیالیسم تمام شد"، "اصلا معلوم نیست سوسیالیسم چیست" و ....! اتفاقا اگر با صراحت بگوئید ناسیونالیست هستید شانستان بیشتر میشود. ممکن است یک عده ناسیونالیست طرفدار شما شوند، شما را با حزب دمکرات، پژاک، عبدالله مهتدی، عمر ایلخانیزاده، حزب سوسیال-دمکرات و جریان عبدالله کهنه پوشی (عبه دلیر) کنار هم میگذارند و یکی را انتخاب میکنند.
"فراکسیون" و انکار چپ و حزب کمونیست ایران در کردستان
از نظر "فراکسیون"، حزب کمونیست هیچوقت در تاریخ کردستان وجود نداشته است. اگر کسی به تاریخ سال ۶۲ تا سال های ۷۰-۷۲ نگاه کند، متوجه میشود در آندوره هر کسی که در ایران زندگی کرده و سیاسی بوده، هر فعال سیاسی چپی، خود را با حزب کمونیست ایران تداعی میکرد. اینکه سرکوب اجازه نمیداد که حزب کمونیست ایران ابراز وجود علنی کند، به این معنی نیست که حزب کمونیستی وجود نداشت. به شهادت همه کارهایی که شد حزب کمونیست وجود داشت. به شهادت ردّی که حزب کمونیست در تمام چپ ایران به جا گذاشته است، به شهادت اینکه حتی "راه کارگر" مجبور میشد حرف های حزب کمونیست را تکرار کند. به شهادت اینکه حتی چریک مجبور میشد ادبیات حزب کمونیست را قرض بگیرد. به شهادت اینکه "محسن رضایی" هم در تلویزیون گفت که "اینها حزب کمونیستی درست کردهاند"، این حزب موجود بود.
حرف "فراکسیون" این است که در ایران چپی وجود ندارد و وجود نداشته است. در کردستان هم چپ، همان چپی است که "فراکسیون" خود را به آن ارجاع میدهد؛ یعنی کومهله کنگره یک، که اولویت اصلی اش "خلق کُرد"! بود.
در پلاتفرم "فراکسیون" آمده است که "ما خلق کرد و مبارزات مردم کردستان را نمایندگی میکنیم"! و از مبارزات خلق های دیگر هم پشتیبانی میکنیم چون تحت ستم شوونیسم هستند و باید با شوونیسم مبارزه کرد. منتهی فراموش میکنند که باید با "شوونیسم کُرد" هم مبارزه کرد. از نظر آنها شوونیسم تنها "شوونیسم فارس" است! میگویند باید با شوونیسم مبارزه کرد، ما از خلق های دیگر هم پشتیبانی میکنیم اما در کارشان دخالت نمیکنیم. این یعنی ، آنها هم در کار ما دخالت نکنند، یعنی "کردستان مالِ من است، من نماینده کارگر زحمتکش کردستان هستم و لطفاً شما که فارس، تُرک، بلوچ و ... هستید، در کار من دخالت نکنید". اینجا سرزمین من است و کارگر آن هم، که من متقاعدش کردهام سوسیالیسم معلوم نیست چیست و امکان پذیر هم نیست، با من است. زمانی که به "فراکسیون" میگوئیم شما "ناسیونالیست"اید، بهشان بر میخورد!
به نظر من این فراکسیون ناسیونالیستِ خالص است. نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم. ناسیونالیسم، منجمله ناسیونالیسم کُرد، هیچ ربطی به سوسیالیسم، به حق کارگر، به حق زن و... ندارد. علاوه بر این، ناسیونالیسم کُرد همیشه عقب مانده است. شاخص آن زندگی مردم در کردستان عراق است. در کردستان عراق که احزاب ناسیونالیست کرد حاکم اند و ظاهراً هیچ مانعی ندارند. دولت شوونیست مرکزی هم که مانع نیست. پس چه چیز باعث میشود در کردستان عراق در مدت کمی چندین هزار زن تنها به خاطر مسائل ناموسی کشته شوند؟ تعداد زنانی که در دوره حاکمیت اینها به دلایل ناموسی به قتل رسیده اند بیشتر از تعداد قربانیان بمباران شیمیایی صدام حسین است. در کردستان عراق حکومت در دست کیست؟ سوسیالیست ها؟ نه، دست همتاهای همین "فراکسیون" است.
زمانیکه به اعلامیه "فراکسیون"، به پشتیبانی هایی که از آن شده، به مطالبی که وحید عابدی یا شعیب ذکریایی نوشته اند، نگاه میکنید میبینید که این جریان هیچ ربطی به سوسیالیسم ندارد. یک جریان کاملاً ناسیونالیستی کرد است و باید به همین اسم هم از آنها نام برد. اگر کومهله کنگره اول، به شکلی که "فراکسیون" میخواهد، ادامه پیدا میکرد، پدیده ای میشد مانند مثل "کومهله رنجدران"، یا "اتحادیه میهنی"! مستقل از ارزیابی ما از خوب و مثبت یا بد و منفی بودن آن، این سرنوشت کومهله می بود. امروز هم "فراکسیون" همان جایگاه را پیدا کرده است.
یک نکته که شخصاً در مورد آن با "فراکسیون" توافق دارم این است که میگویند حزب کمونیست واقعیت ندارد. من هم فکر میکنم حزب کمونیست ایران واقعی نیست. حزب کمونیست ایران با خروج ما کمونیسم کارگری از آن، واقعیت خود را از دست داد و به بخشی از سازمان کردستان حزب تبدیل شد. بزرگترین بخش کادرهای آن حزب از آن جدا شدند و امروز در حزب کمونیست کارگری هستند. نکته دیگری که میگویند این است که "کومهله امروز دیگر آن کومهله سابق نیست." من با این تز هم موافق هستم. همانطور که حزب کمونیست وجود ندارد، کومهله امروز هم کومهله جدیدی است. آن کومهلهای نیست که در دوره ای سخنگوی نقد مذهب بود. سخنگوی نقد به ستم بر زن بود. سخنگوی کارگر و راهنمای کارگر در مبارزهاش در کوره پرخانه ها و کارگاه های ساختمانی بود، سخنگوی گارگران اول ماه مه های سنندج، سخنگوی اتحادیه "صنعتگر"، سخنگوی همه حرکتهای کارگری، سخنگوی مبارزه آزادیخواهانه و برابری طلبانه در آن جامعه بود. این کومهله دیگر آن کومهله نیست! این یک واقعیت است. منتهی "فراکسیون" هم ربطی به کومهله آندوره ندارند.
کومهله امروز یک کومهله منفعل است. هر کسی که میآید و به آن یک لگد میزند و او هم قابلیت دفاع از خود را ندارد. حتی شخصی مانند ایرج آذرین هم به آنها فخر میفروشد و تهدید میکند "من ارتباطم را با شما قطع میکنم." و اینها هیچ عکسالعملی نشان نمیدهند. علیه شان فحاشی میکنند و هیچ نمیگویند؛ نقدشان میکنند و هیچ نمیگویند؛ به آنها حمله میکنند و هیچ نمیگویند؛ برایشان پاپوش درست میکنند و هیچ نمیگویند و از چیزی دفاع نمیکنند. تنها از بودن خودشان که "موجود هستیم" دفاع میکنند. این واقعیت امروز کومهله است و "فراکسیون" هم به همین دلیل به کومهله میگوید "شما منفعل هستید!" منتهی در مقابل یک فعالیت کمونیستی که میتوان در مقابل کومهله گذاشت، "فراکسیون" یک فعالیت ناسیونالیستی را پیش روی کومهله میگذارد است.
"فراکسیون" و مبارزه سیاسی درون حزبی
زمانیکه اطلاعیههای "فراکسیون" را میخوانید متوجه سطح نازل سیاسی و عقب ماندگی فضای سیاسی و فکری آن میشوید. "فراکسیون" از اینکه "فضا بر ما سخت است و اجازه نمیدهند حرفمان را بزنیم." شکوه میکند. در دنیای امروز نمیتوان این را از هیچ کسی پذیرفت که بگوید "من نمیتوانم حرفم را بزنم."! شما عضو هر سازمانی باشید میتوانید حرف خود را در سایتهای اینترنتی منتشر کنید و کسی نمیتواند مانع شما شود. هر کس و از هر حزبی بگوید "نمیگذارند حرفم را بزنم!" یا حرفی برای گفتن ندارد یا جسارت سیاسی گفتن حرف خود را ندارد. وگرنه چه کسی مانع شده است که شما حرفتان را بزنید؟ چه کسی مانع شده استدلال کنید؟ چه کسی مانع شده است که راجع به تاریخ کومهله کتاب بنویسید؟ چه کسی مانع شده شما تبیین خود را از لحظات مهم زندگی کومهله بگوئید؟ بگوئید رابطه کومهله با جنبش دهقانی مثلا در بوکان چه بود؟ رابطه کومهله با مسئله زن چه بود و چگونه با این مسئله کنار آمد؟ رابطهاش با مذهب چگونه بود؟ رابطهاش با طبقه کارگر چگونه بود؟ "فراکسیون" در مورد این مسائل چیزی نمیگوید چون حرفی برای گفتن ندارد! و یا اگر حرفی بزنند ناچارا علیه تاریخ جعلی آنان از کومهله خواهد بود. "اجازه نمیدهند حرفمان را بزنیم" صرفا بهانه ای برای توجیه این تناقض است.
"فراکسیون" میگوید "در تعیین مسئولیت ها لیاقت افراد در نظر گرفته نمیشود." ظاهراً در تعیین مسئولتیهای حزبی "لیاقت" اعضا "فراکسیون" در نظر گرفته نشده است و مسئولیت ها به کسانی داده شده است که هم خط رهبریِ حزب یا رهبریِ کومهله هستند. طبیعتا در یک حزب سیاسی، خط سیاسی جزئی از "صلاحیت" ها برای سپردن مسئولیت هاست. نمیتوان انتطار داشت شما را، که طرفدار انحلال این حزب هستید، مسئول آموزش اعضا و کادرهای حزب کرد، تا با اتکا به نظرات خود تاریخ و سیاست این حزب را تدریس کنید؟ این یک تصویر عقب مانده و غیر سیاسی از احزاب است. تصویر اینکه که گویا مانند یک خانواده همه دور هم جمع میشویم و مسئولیت های سیاسی را مستقل از سیاست تقسیم کنیم. در دنیای سیاست انسان های هم خط دور هم جمع میشوند نه اعضا خانواده و فامیل هایی که با هم خاطرات مشترکی دارند. مسئولیت ها به کسانی که هم خط هستند یا در چارچوب آن خط کار و فعالیت میکنند و مفید هستند، سپرده میشود. طبیعی است به عضو یا کادر حزبی که مخالف بنیادهای فکری و سیاسی آن حزب است، بگویند لطفاً شما داوطلب قبول مسئول آموزش تاریخ حزب یا مانیفست در این حزب نشوید، چون شما مانیفست را نادرست توضیح میدهید. همینطور شکوِه از اینکه "مجال داده نمیشود" و "همه ارگان های تبلیغاتی در دست خط دیگر است" جایی ندارد! اشاره کردم در یک حزب سیاسی، یک خط تلاش میکند اکثریت را به دست بیاورد تا بتواند ارگان های تبلیغی را به دست بیاورد. نمیتوان انتظار داشت خطی که تلاش کرده و اکثریت را بدست آورده است، تلویزیون، رادیو، آموزش و ... را به دست اقلیت بدهد که حرف خود را بزند. طبیعتا هر زمان گرایش و خط شما اکثریت شد، میتوانید مسئولیت آموزش را به عهده بگیرید.
این انتظار که مخالف سیاسی یک فراکسیون در مقابل آن نایستد، ناشی از یک فرهنگ عقب مانده است! گویا تشکیل فراکسیون با خود حقوق اضافه و امتیازاتی را به همراه می آورد و فراکسیونی که مخالف اکثریت یک حزب یا سازمان باشد علاوه بر حقوق اکثریت، یک حقوق و امتیازاتی هم بدست می آورد! اتفاقاً حقوق هر فراکسیونی در یک سازمان سیاسی به اندازه وزن این فراکسیون در آن سازمان است. اگر فراکسیون شما ده نفر است و فراکسیون من صد نفر است، شما یک دهم نیروی سازمان هستید و حزب هم باید به اندازه یک دهم به شما امکانات بدهد. تبعیت اکثریت از اقلیت که قانون نیست، برعکس در همه احزاب و سازمانهای سیاسی تبعیت اقلیت از اکثریت قانون است! در پارلمان هم همین قانون صدق میکند. شما نمیتوانید انتظار داشته باشید با سه رای وارد پارلمان شوید و ادعا کنید چون اقلیت هستید باید وارد پارلمان شوید. به شما میگویند ببخشید شما رای کافی برای ورود به پارلمان را نیاوردید.
این تصویر که همه با هم "رفیق" هستیم و "رفیقانه" بحث کنیم و اختلافات سیاسی در رابطه و فعالیت مشترک تاثیری ندارد، ناشی از عقب ماندگی و غیر سیاسی گری این "فراکسیون" است. اولا در فضای رفیقانه انسان ها با هم بحث میکنند. کسی شاهد هیچ بحث جدی و سیاسی، جز گلایه و شکوه از یک تاریخ جعلی، از طرف "فراکسیون"، نبوده است. دوما در سنت شما اگر بخواهیم "رفیقانه" بحث کنیم که شما سر من را زیر آب میکنید! کجای دنیا سر همدیگر را بر سر اختلاف سیاسی زیر آب میکنند، مگر در یک جامعه عقب مانده جهان سومی!
بنیادهای سیستم "فراکسیون" عقب مانده است و حاکی از عدم بلوغ سیاسی و جهان سومی آن است و این اتفاقا یکی از خصوصیات مادرزادی ناسیونالیسم کُرد است.
رهبری کومهله و دفاع از تاریخ
همانطور که گفتم من هم فکر میکنم حزب کمونیست ایران وجود خارجی ندارد. اینکه آیا منحل میشود یا نه به خودشان مربوط است. اما تا آنجایی که به کومهله مربوط میشود، تاریخ کومهله، تا مقطعی که ما از آن جدا شدیم، تاریخ مبارزه طبقاتی طبقه کارگر در ایران در مقابل بورژوازی؛ چه بورژوازی کُرد و چه بورژوازی ایران ، تاریخ جنبش کمونیستی ایران است و دستاورد همه ماست. شخصاً فکر میکنم که وظیفه هر کمونیستی است که از آن تاریخ، در مقابل تعرض دائمی بورژوازی، در هر لباسی، امروز به نام "فراکسیون"، و تلاش آن در قانع کردن طبقه کارگر به اینکه "سوسیالیسم امکان پذیر نیست و به نفع شماست کُرد باشید"، دفاع کند.
امروز ابراهیم علیزاده و صلاح مازوجی جرات نمی کنند، در مقابل این گرایش ناسیونالیستی در کومهله از سابقه و تاریخ خود دفاع کنند. شهامت سیاسی آن را ندارند که سر خود را بالا بگیرند و به "فراکسیون" بگویند کومهله مورد نظر شما ضد زحمتکش بود! اگر این شهامت سیاسی را داشتند برخوردهای تشکیلاتی، توبیخ ها و تعلیق عضویت تعدادی از اعضا و کادرهای حزب، به دلیل ضرب و شتم مردم، اخاذی، توهین به مردم و ... در آندوره، را علنی میکردند و نشان میدادند بخشی از کسانیکه امروز زیر بیانیه ای که ادعا میکنند "حزب کمونیست ربطی به کارگر و زحمتکش ندارد"، را امضا میکنند!، شامل این برخوردهای تشکیلاتی میشوند. باید به رهبری کومهله گفت جسارت سیاسی داشته باشید و از خود دفاع کنید، از کارگر زحمتکش کردستان دفاع کنید، از مارکسیسم دفاع کنید، از کمونیسم دفاع کنید، از حقیقت دفاع کنید. چرا تحمل میکنید؟ چرا اجازه میدهید تاریخ را جعل کنند؟ اما مصلحت جویی رهبری امروز کومهله حکم میکند باج بدهند و از آن تاریخ دفاع نکنند. زمانی هم که میگوید این حزب جنازه بی حرکتی است که مدام روی آن قارچ میزند، ناراحت میشوند.
در مورد "کومهله و جنگ با حزب دمکرات"، امروز کسی در کومهله هست که توضیح بدهد این جنگ چه بود، چرا بوجود آمد، چرا آندوره از آن دفاع کردند؟ این همه "خون شهید" و "شهید" میکنند میتوانند به خانواده پیشمرگانی که در این جنگ کشته شدند بگویند این جنگ بر سر چه بود؟ چرا یک کلمه از خودشان دفاع نمی کنند؟ چرا نمی گویند که ما از آزادی دفاع کردیم؟ چرا از آرمان کسانیکه که برای دفاع از آزادی به ما پیوستند و جنگیدند و جان خود را از دست دادند، دفاع نمیکنید؟ چرا اگر آندوره دروغ گفتید، امروز نمی گوید دروغ گفتیم؟! ما که ایستاده ایم و از حقیقت دفاع میکنیم، ما میگویم از آزادی دفاع کردیم، کسانیکه در این جنگ جان باختند از آزادی دفاع کردند، جانشان را برای سوسیالیسم از دست دادند.
کومهله تنها با انتساب صریح و روشن خود به آن تاریخ و دفاع صریح و روشن از آن میتواند در مقابل ناسیونالیست ها از خود دفاع کند. کاری که رهبری آن متاسفانه نمیکند، چرا که به درست دفاع از آن تاریخ به دفاع از ما و همه کسانی که در آن تاریخ نقش داشتهاند، تبدیل میشود. محافظه کاری، بی خطی و انفعال فکری که امروز یقه رهبری کومهله را گرفته است باعث ناتوانی شان شده است. بطوریکه حتی از دفاع از خود ناتوان هستند. شما نمیتوانید شرمگینانه از تاریخ کومهله دفاع کنید. باید سرتان را بالا بگیرید و از تاریخ حزب کمونیست دفاع کنید. دستاوردهای آن را در مقابل حرکت ناسیونالیستی در تاریخ کومهله بازگو کنید. باید به مصوبات کنگره شش که میگوید "کومهله خود تاریخی داشته و سنت های مختلفی داشته" پایبند باشید و سنت خود را در مقابل سنت دیگران قرار دهید. شما نمیتوانید هم نماینده کنگره اول کومهله باشید، هم نماینده کنگره دو، سه، چهار و پنج و شش آن! نمیتوانید، چرا که کنگره یک در مقابل همه کنگره های دیگر قرار میگیرد. کسی که میخواهد از کومهله در مقابل ناسیونالیسم دفاع کند ناچار است از کنگره دو تا شش در مقابل کنگره یک دفاع کند. رهبری کومهله خط و روشن بینی آن را ندارند و در مقابل محافظه کاری و موضع سانتر گرفتن و مماشات کردن، را دارند! و در نهایت بازنده خواهند بود.
اگر کومهله بخواهد از آن دستاورد دفاع کند باید اسم خود را "کومهله کمونیست" بگذارد. همان راه حلی که منصور حکمت پیش پای کومهله گذاشت. اگر شما خود را "کومهله کمونیست" خطاب کنید، معلوم میشود اینها کومهله غیرکمونیست اند . ناچار میشوند بگویند "ما کومهله کمونیست نیستیم"؛ "ما کومهله کنگره یک هستیم." رهبری کومهله به جای اینکار، چتری باز کرده به اسم "کومهله و حزب کمونیست ایران" که همه میتوانند زیر آن بخزند. عبدالله مهتدی، عمر ایلخانی زاده، شعیب ذکریایی، ساعد وطندوست و ...؛ همه میتوانند زیر آن چتر قرار بگیرند. کسانیکه تاریخ دیگری دارند، به جنبش دیگری تعلق دارند و صراحتا میگویند "ما جنبش های دیگری هستیم"، میتوانند زیر این چتر بروند.
عجیب است آیا رهبری کومهله متوجه نیستند چرا هیچوقت از کومهله یک انشعاب "کارگر-کارگری" اتفاق نمی افتد؟ چرا یک انشعاب تروتسکیستی صورت نمیگیرد؟ چرا یک انشعاب "چپ مریخی" صورت نمیگیرد؟ یک انشعاب که ظاهرا یا باطناً چپ باشد. چرا یک انشعاب فمینیستی صورت نمیگیرد؟ چرا همیشه انشعابات ناسیونالیستی اتفاق میافتد؟ اگر این حزب، حزبی بود که یک بار کسی از موضع چپ از آن انشعاب میکرد و یک بار کسی از موضع راست پدیده دیگری بود. اما اگر حزبی باشد که دائم "گُل" بدهد و گُل ناسیونالیستی بدهد باید به خود نگاه کند و بگوید "یک چیزی مشکل دارد. یک چیزی درست کار نمیکند!". باید در مقابل این ناسیونالیسم راست یک سدّی وجود داشته باشد که وجود ندارد. آن سد را "کومهله کمونیست" میتواند ایجاد کند. به نظر من این تنها شانسشان است. برای دفاع از این تاریخ و سد بستن در مقابل ناسیونالیسم درون کومهله، منابع کافی وجود دارد. هنوز فایل صوتی جلساتی که منصور حکمت در آن اظهار نظر کرده است در سایت های حزب کمونیست موجود است. میتوان به مباحثی که در این جلسات شده، ارجاع کرد.
کومهله یک موجود واقعی است. کومهلۂ واقعی متولد شد، کومهلۂ واقعی هم متاسفانه مرد. آن چیزی که امروز از آن باقیمانده است، یک عمارت است که باید ببینیم در اتفاق بعدی چه کسی صاحب آن میشود. کسانی که امروز "صاحب" کومهله هستند، در اصل مستاجرانی هستند که حتی جرات دفاع از خود را هم ندارند. "صاحب" بودن این افراد موقت هستند، مطمئن باشند که موقت است، یا ما از آنها میگیریم یا ناسیونالیستها! این عمارت با این درجه از جبن نمیتواند از خودش دفاع کند و سرپا بماند. از بین میرود.
آینده "فراکسیون"
این "فراکسیون" ظاهرا برای به دست گرفتن رهبری کومهله درست نشده است. حداقل خودشان چنین ادعایی ندارند و اگر هم برای در دست گرفتن رهبری کومهله فراکسیون تشکیل داده اند، صراحت و جسارت سیاسی اعلام آنرا ندارند.
میگویند "فراکسیونی درست کردهایم که بتوانیم حرفمان را بزنیم". قاعدتا و سنتا در هر سازمان سیاسی یا حزبی فراکسیون برای بدست گرفتن رهبری آن سازمان یا حزب تشگیل میشود. خط و کسانیکه "فراکسیون" درست میکنند میخواهند قدرت را از کسی که در قدرت است بگیرند و به اکثریت تبدیل شوند. منطق تشکیل فراکسیون همین است. فراکسیون ابزار این کار است." فراکسیون فعالیت به نام کومهله" اعلام میکند که چنین تصمیمی ندارد و در عین حال نمیخواهد از کومهله هم جدا شود، خوب این فراکسیون، گروه فشار است.
این فراکسیونی است که نه ادعا و تصمیم آنرا دارد که رهبری را در دست بگیرد و نه میتواند! چندین بار تلاش کردند و شکست خوردند. برای اینکار باید شخصیت، امکانات و توان علم کردن سازمانی به نام کومهله را داشت، که این "فراکسیون" شخصیت های اینکار و امکانات و توان آن را ندارند. نتیجتا اگر هم بخواهند نمیتوانند. این یک فراکسیون غیر سیاسی است که تنها شاخصِ نوعی آماتوریسم سیاسی، عدم جدیت و عقب ماندگی است. یک فراکسیون مغشوش و مبهمی است که بیشتر از اینکه پاسخ داشته باشد سوال دارد. راجع به هیچ چیز حکم ندارد و تنها ابهام پراکنی میکند.
آیا این جریان و این "فراکسیون" آینده سیاسی و شانسی دارد؟ به نظر من خیر! من فکر میکنم که این جریان به چند دلیل شانسی ندارد. اولاً آنقدر سیاسی نیست، در کار خودش روشن نیست و تصویرش از خود، یک جریان گروه فشاری است. این فراکسیون نه ادعا دارد و نه میتواند به یک جریان جدی تبدیل شود. دوم اینکه کسی که میخواهد در کومهله شانسی داشته باشد باید خاصیت هایی داشته باشد.
قبل از پرداختن به این مسئله، در مورد دو کومهله، "کومهله اردوگاه" و "کومهله شهر" توضیحاتی بدهم.
یکی از بحث هایی که از مدتها پیش در کومهله، شاید از زمانی که اردوگاه ساخته شد، وجود داشت و هنوز هم صادق است این است که ما دو کومهله داریم؛ یک "کومهله اردوگاه" و یک "کومهله شهر"!. "کومهله شهر" شامل طیف وسیعی از کارگران و زحمتکشان آن جامعه است که خود را با یک مبارزه حق طلبانه در دفاع از کارگر، زحمتکش و چپ، که کومهله حدوداً تا سال ۹۲ میلادی سمبل آن بود، تداعی میکنند. همانطور که گفتم این تاریخی است که همه ما بخشی از آن هستیم. این یک کومهله است که وجود دارد. کارگر و زحمتکش در شهر و مراکز کاری به طور اتوماتیک به کومهله تعلق خاطر دارد، چپ در کردستان به طورعادی به کومهله تعلق خاطر دارد، چون این "کومهله شهر" تاریخ چپِ آن جامعه است.
"کومهله اردوگاه" از طرف دیگر نیروی پیشمرگ و .... است که در اردوگاههای کومهله در مرزها مستقر است. تاریخ این "کومهله اردوگاه" تاریخ چپ آن جامعه نیست." کومهله اردوگاه" در مقاطع مختلف حرفهای مختلفی میزند. اگر "کومهله اردوگاه" در آن سالها، اردوگاه نیروی پیشمرگ بود و جنگ میکرد، امروز یک کاخ است. یک کاخی در مرز ایران و عراق که از نظر کسی که در شهر است هرکه در این کاخ است، کومهله است. هر کس در آن اردوگاه زندگی کند و اردوگاه دستش باشد کومهله است. درنتیجه اگر شما میخواهید در کومهله موجود، که اساسا "کومهله اردوگاه" است، به نیرویی تبدیل شوید، باید مانند دیگران اردوگاه برپا کنید، پول داشته باشید، امکانات داشته باشید، تا بتوانید نیرو جمع کنید، و به کسانیکه در اردوگاه زندگی میکنند این دلخوشی را بدهید که "اگر با من همراه باشید و من سرِ کار بیایم حقوقتان را میدهم، زندگیتان را تامین میکنم". در غیر اینصورت به شما خواهند گفت "آقای مینه حسامی اگر شما سر کار بیایید و ابراهیم علیزاده را عزل کنید، دیگر کسی هزینه زندگی من را نمیدهد. در نتیجه من به هیچ وجه با شما همراه نمیشوم"!
"کومهله اردوگاه" به طور واقعی "اردوگاه" است، اسمش روی خودش است. در"کومهله اردوگاه" کسی شانس دارد به نیرویی تبدیل شود که بتواند سرِ نخ پول و امکانات و تامین معاش و تامین امنیت یک جمع باشد. اعضا "فراکسیون" هیچکدام این امکانات و خاصیتها را ندارند. عبدالله مهتدی این کار را بلد بود، عمر ایلخانی زاده بلد بود، اما اینها بلد نیستند. درنتیجه شانسی ندارند.
اینها در "کومهله اردوگاه" به عنوان نیروی فشار میمانند. اما در اروپا رشد میکنند. چرا؟ چون سمبل نوستالژی تحصیلکرده های ناراضی کُردِ تبعیدیِ در اروپا هستند. تحصیلکرده های کُردی که بخش بزرگی از آنها راننده تاکسی اند اما به راننده تاکسی بودن افتخار نمیکنند. کارگراند اما به کارگر بودن خود افتخار نمیکنند. دونِ شأن خود میدانند که کارگر هستند. رفتگر و نظافتچی اند اما آن را دون شأن خود میدانند. بخش زیادی از آنها انسان هایی هستند که در این جامعه زحمت میکشند اما انجام این کارها را دون شأن خود میدانند. و چشم امیدشان به پدیدهای دوخته شده که در کردستان عراق اتفاق افتاد. اینکه کردستان ایران شلوغ شود و اینها بتوانند رئیس و وکیل و وزیر و رئیس اداره و مهندس و دکتر شوند و به جایی برسند. اینها سخنگوی امید و آرزوی طیف تحصیلکردگان ناراضی کُردی هستند که در خارج از کشور در یک موقعیت "زیر دست" کار میکنند. به همین خاطر در خارج کشور احتمال رشد شان بالا است. اما در جامعه "شهری" کردستان رشد نمیکنند؛ چون شرایط امروز جامعه کردستان را نمیشناسند. بطور مثال دو پاراگراف درباره اهمیت "مسئله زن "نوشتهاند اما حتی یک کلمه راجع به "مسئله زن" در آن به چشم نمیخورد و اساسا در مورد خاصیت "جنبش زنان" در پس زدن جمهوری اسلامی است. میگویند "جنبش زنان خوب است، نه اینکه خودش دارد از حق کسی دفاع میکند، بلکه برای اینکه به من کمک میکند جمهوری اسلامی را سرنگون کنم"! اگر فردا معلوم شود که جنبش زنان نمیتواند در سرنگونی جمهوری اسلامی به شما کمک کند به آن پشت میکنید. این اپورتونیسم سیاسی است. مانند مجاهدین. مکانیزم برخورد اینها به "مسئله زن" شبیه مکانیزم مجاهدین است.
به هر حال به نظر من "فراکسیون" به جایی نمیرسد و شانسی ندارد؛ نه در"کومهله اردوگاه" و نه در"کومهله شهر"!. اما در کومهله خارج از کشور شانس دارد. به اضافه اینکه شانس اینکه اغتشاشی به وجود بیاورند و عقب نشینی دیگری را در تبیین تاریخ کومهله مسجل کنند، که دورِ آینده بر این متن جریانات ناسیونالیستی رشد کنند، را دارد. عبدالله مهتدی تصویری جعلی از تاریخ کومهله ارائه داد که ما در مقابل آن ایستادیم و گفتیم که اینطور نبوده است. "فراکسیون" امروز بر تصویر جعلی مهتدی استوار است و قارچی است که روی آن تصویر جعلی "رشد" شده. مستقل از اینکه خود این جمع چه هستند، "قارچ" بعدی، که قرار است بر روی این موجودِ بی تحرک اردوگاه سبز شود و بر متن عقب نشینی احتمالی که این فراکسیون تحمیل کرده سوار میشود. اینکه جریان بعدی که در کومهله سربلند کند چه مشخصاتی دارد، روشن نیست. شاید یک جریان شبه فاشیستی مانند "پژاک" بشود. بهرحال این جمع در داخل کومهله نیرویی نمیشوند. اما میتوانند با تحریف تاریخ و تصویری وارونه و ناسیونالیستی از جامعه کردستان و تاریخ کومهله بدست بدهند.
۲۸ ژوئیه ۲۰۰۸
پیاده شده از فایل صوتی توسط رفقا سعید محمدی و وریا نقشبندی، ادیت، فصلبندی و .... از فواد عبداللهی