خبر بحران فولاد خزر و امکان قریب الوقوع اخراج بخش اصلی کارگران شرکت یکی از اخبار مهم در صحنه اقتصادی و سیاسی جامعه ایران است. فولاد خزر با هفتصد کارگر ماهر و تحصیل کرده از مراکز تولیدی مهم منطقه گیلان و شمال کشور است و از جمله واحدهای پرآوازه در زنجیره تولید فولاد در ایران بحساب میاید. بر متن بازار پرفروش و صف مشتریان در بازار داخل و صادرات به خارج کشور تامین برق دردسر ساز گردید و بالاخره پس از دو سال مشکلات موقت، خط تولید را متوقف ساخت.
امروز در متن سرگذشت فولاد خزر دیگر مانند دو سال گذشته خبری از دخالتهای دادستان "مصمم" گیلان در ״حفظ خط تولید״، در ״دفاع از توسعه ملی״ و ״حمایت از نیروی کار منطقه״ نیست. امروز کمتر خبری از دخالت استانداری ״پر درایت״ در آمادگی توانیر و قسط بندی قبوض بدهی کارخانه فولاد به چشم میخورد. در هر گام با کاهش اخبار حاکی از اشتهای هلدینگ امام صادق مالک خصوصی کارخانه، امروز خبرها رو به خود کارگران متمرکز است. هر چه بیشتر خبر کارگران در مخاطره دستمزدهای پرداخت نشده، درهای بسته، حضور و غیاب در خارج از محوطه تولیدی است که منعکس میشود. از فولاد، همهمه تولید، محاسبه سود و رفت و آمد سرویس کارگران ماشین های خاموش، محوطه سوت کور، توده کارگر که کسی چیزی از تکلیف آنها نمیداند و به عبارت دقیق با خاموشی خط تولید، بجا مانده است. کسی نیست که مسئولیتی در قبال کارگران بعهده داشته باشد.
تجمع کارگران در مقابل استانداری، پیشنهادات اجتماع در مقابل ساختمان هلدینگ مالک خصوصی، دادخواهی از مدیریت نالایق و دلجویی از توانیر برای تعویق قبوض بدهی هر کدام بندرت تعداد کافی از کارگران را بخود جلب میکند. کرایه خانه و چرخ زندگی تعداد زیادتری از کارگران را به دامن راه حل های فردی از نوع مسافرکشی انداخته و اجتماع و چاره جویی را دشوارتر میسازد. منطقه صنعتی خزر در گیلان تنها یک منطقه ای نیست که "رویای فولاد" در دل کارگران رو به فروکش دارد. قطعا صدها مرکز صنعتی مشابه را میتوان سراغ گرفت که، در دل کم توجهی کارگران، دستمایه مبارزاتی شان کفایت تحمیل برخورداری از بیمه ها و تضمین های حمایتی دولتی را نمیدهد.
رهایی طبقه کارگران امر خود کارگران است. این درس تاریخی، امروز از معنای فوری و دامنه وسیعتری برخوردار است. مشکل تامین برق خط تولید فولاد باندازه کافی مسخره است، اما موارد مسخره تر از آن در بلاتکلیفی زندگی کارگران هم طبقه ای ما کم نیست. برای طبقه کارگر در ایران در مواجهه با بحران اقتصادی، تحریم ها و مخاطرات ابراز وجود انواع جریانات ارتجاعی و باند سیاهی، نیاز به حزب کارگری، اشکال سازمانی محکم و برنامه های طولانی مدت تر برای اتحاد و مبارزه جویی را از نان شب واجب تر میسازد. همین امروز حق بود چندین کارخانه فولاد در بحران، دست کم پنج هزار الیت فولاد کارگران ایران، کل جامعه را به تب و تاب بکشد. چرا کارگران دست از سر کارخانه از نفس افتاده برنمیدارند؟ آیا حق نیست بی قراری و خشم کارگران زندگی را بر مسببین این وضعیت حرام کند؟ از خودشان، مستقیم از خودشان بپرسیم که برق حضرات تا کجا قد میدهد، برق به جهنم، چرا در بیمه بیکاری و تامین معیشت کارگران بیکار شده لالمونی گرفته اید؟ آیا حق نیست قانون کار، بیمه بیکاری و ادعای کارگری درست بدلیل الکن بودن آن در دفاع از معیشت و آسایش کارگران در موقعیت فعلی و برای هموار کردن آینده ای که شایسته کارگر جامعه است از همین حالا باز نویسی شود.
کارگران این آخرین بحران نیست، نگذارید برای شما قانون بنویسند، حق و حقوق تعیین کنند، نوع حکومت بتراشند، بحران و ورشکستگی را بر دوش شما پشت سر بگذارند. بنیاد حکومت کارگری را از امروز آغاز کنید، داستان بهره کشی و استثمار تا همین جا بس است به حزب ما بپیوندید!