امروزه در ایران ده ها دکتر و مهندس و نواندیش دینی و پژوهشگر و استاد دانشگاه و جامعه شناس و غیره بساط خود را پهن کرده اند و به پروپاگاند و تبلیغ در وبسایت ها و میزگرد و برنامه های صوتی و تصویری و نوشتاری مشغول اند و با باد در غبغب به اصطلاح  فعالیت سیاسی و "روشنگری" می کنند. مباحث این مجموعه طیفی از مسائل قدیم و جدید جامعه و مساله دولت و حکمرانی و رابطه ی دولت و مردم و سیاست خارجی و آینده ی ایران است. 

این خیل روشنفکران بورژوا همگی در یک موضوع مشترک اند و آن عبارت است از این که حکمرانی در جمهوری اسلامی شکست خورده، محور مقاومت و چیزی به نام بازدارندگی از هم پاشیده و این رژیم اگر با همین فرمان جلو برود، جز فروپاشی و سقوط هیچ راه حل و برون رفتی برای خود باقی نگذاشته است. و البته این را نه از سر دشمنی بلکه از سر هشدار به نظام است که باید سیاستهایش را تعدیل و تغییراتی در ساختار حکومت و چگونگی اداره جامعه در درون نظام بوجود بیاورد.

سوال این است که چرا نظام از خامنه ای تا دستگاه های امنیتی و قضاییش در مقابل این به اصطلاح منتقدین ساکت است. یک صدم صحبت های این متخصصین را اگر یک کارگر یا دانشجو و هر شهروند ایران بزند، بعنوان برهم زدن امنیت ملی و خالی کردن دل مردم بازداشت و شکنجه و زندانی می شوند.

دلیل واضح این است که این انتقادات سوپاپ اطمینان نظام است. اکثرا میگویند از دهه هفتاد به بعد اوضاع تغییر کرده است. باید برگردیم به دو دهه اول روی کار آمدن جمهوری اسلامی. میگویند خمینی معتدل بود و در مساله جنگ عراق جام زهر نوشید و فداکاری کرد. 

لیبرال ها و اصلاح طلبان سابق امروز می گویند جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست. این را نه از زاویه منفعت مردم بلکه بعنوان گله و نقد به عدم پذیرش اصلاح طلبان و به بازی نگرفتن سران این جنبش از خاتمی تا موسوی و کروبی و غیره است. می گویند، حرف های ما را بشنوید و ما را به بازی بگیرید تا با هم مشکل را حل کنیم. 

مشکل را هم نه استبداد و فقر و گرسنگی مردم و هدف را نه مقابله با آنها، که جلوگیری از فروپاشی نظام ومخاطره ی عصیان مردم است. این ها نقش داوران ابله بین مردم و جمهوری اسلامی را بازی می کنند. 

آیا این منتقدین جمهوری اسلامی و شخص خامنه ای را مردم باید جدی بگیرند؟ جواب بطور قطع منفی است. جنبش های طبقاتی و اجتماعی ایران از این افشاگری ها عبور کرده اند. هر اعتراض و تجمعی با شعار حذف رژیم دیکتاتور و نظام طبقاتی و کوتاه شدن دست غاصبین دارائیهای جامعه همراه است. کلیت نظام حاکم و صف بندی های بورژوازی و روشنفکرانش هدف جنبش آزادی و رفاه و برابری است. 

״اصطلاح طلبان برانداز״،  بیشتر از هر کسی سنگ جمهوری اسلامی را بر سینه می زنند و خامنه ای را از تک روی برحذر می دارند. این ابلهان نمی فهمند که بقای جمهوری اسلامی تنها در ایجاد رعب و سرکوب اعتراضات اجتماعی است. سران حاکمیت و منجمله خامنه ای فهمیده اند که اگر یک عقب نشینی بکنند، نظامشان به فنا رفته است و مردم دست بردار نخواهند شد. اگر حجاب را رسما ملغی اعلام کنند، جنبش آزادی زن تا برابری کامل زن و مرد باز نخواهد ایستاد. امروز برای جمهوری اسلامی مطلوبیت حجاب اسلامی مطرح نیست، در مقابل می گویند خواست برابری زن و مرد وسرپیچی از حجاب، ترویج برهنگی است! ادعایی که حتی مزدورانش را قانع نمی کند. 

لیبرال ها می گویند مشکل جامعه فساد و مدیریت ناقابل است. این ها یا نمی فهمند یا خود را به نفهمی میزنند که شل کردن سر کیسه برای سرداران و کارچاق کن های سرمایه دار تا هر چقدر میخواهند بردارند و بخورند به بخشی از هویت سیستم تبدیل شده است و بدون این ها جمهوری اسلامی معنی ندارد. خامنه ای علنا به منتقدین اخطار کرد که مساله رانت و فساد را کش ندهید. دقیقا به این دلیل که انتقاد از رانت و فساد بیشتر از اینکه یقه رانت خوار ها را بگیرد یقه حکومت و سیستمی را میگیرد که باعث و بانی این فساد و رانتخواری است. 

یک موضوع دیگر این است، اخیرا بخشی از این استادان و متخصصین لیبرال می گویند بخشی از مردم ایران خواهان بازگشت نظام شاهی هستند. یکی از این ابلهان ادعا کرده که خیلی از شهرها و روستاهای ایران را گشته و دیده که مردم سلطنت را می خواهند. چرا این را می گویند، چون اتفاقا سلطنت طلبان ضعیف ترین حلقه در اپوزیسیون هستند و نظام پادشاهی بهیچوجه در آینده ی ایران شانسی ندارد. در نتیجه گفتن این برای جمهوری اسلامی بی ضررترین سناریو است. این ها شعارهای ״آزادی و برابری״، "مرگ بر ستمگر چه شاه باشد چه رهبر" را در اعتراضات خیابانی هم شنیده اند و هنوز خود را به نفهمی میزنند. ضعیفترین و بی آبروترین نیرو را در اپوزیسیون خطر و نیروی اول قلمداد میکنند تا بتوانند بی آبرویی و عدم مقبولیت آن در جامعه را به کل اپوزیسیون و بخصوص به سوسیالیستها تعمیم دهند. 

این منتقدین اگر به کارخانه ها رجوع کنند، خواهند فهمید که خواست طبقه کارگر چیست. این کار را نمی کنند چرا که جامعه را طبقاتی نمی بینند و یا می بینند ولی طبقه اصلی جامعه طبقه کارگر را عامدانه از سناریوهای تخیلی خود پاک میکنند. تکیه این ها به قشر متوسط جامعه است که روز بروز به زیر خط فقر سقوط می کند.

جامعه ایران طبقاتی است. یک طبقه بالای بیست میلیون کارگر شاغل و ده ها میلیون زحمتکشان حقوق بگیر و تحصیلکردگان بیکار و جوانان دختر وپسر دانشجو که متعلق به این طبقه اند. نقد رادیکال طبقه کارگر و دیگر متحدینش در جامعه نقد استثمار و بهره کشی و نظام بردگی مزدی است. نقد طبقاتی است. رهبران کارگران اعلام کرده اند که "شما نمی توانید، بگذارید ما جامعه را اداره کنیم. بدیل ما اداره شورایی جامعه است" نقد رادیکال طبقه کارگر به نظام دین و سرمایه این است که داراییهای جامعه به مردم باز گردانده شود. و این ممکن نیست جز این که مدافعین این نظام فاسد و ظالم را به زیر کشید. 

همزمان بنا به اعتراف همین ״اصلاح طلبان برانداز״ و ״لیبرال ها״، جمهوری اسلامی را نه امریکا و نه نتانیاهو به زیر نمی کشند. سرنگونی جمهوری اسلامی این بار توسط طبقه کارگر و کمونیسم و متحدینش در میان زنان و جوانان و زحمتکشان تهیدست به انجام می رسد. ضد کمونیست ها چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون این خطر را بیخ گوش خود احساس می کنند. در نتیجه موضوع ״نظام پادشاهی״ بی خطر و بی ضرر را مطرح میکنند تا بگویند دیگر کسی نیست. نه طبقه کارگری وجود دارد و نه کمونیسمی.  از نظر این ها لغو حجاب بالاترین خواست زنان است. در حالی که سارینای ۱۷ ساله را دیده اند که با انگشتان دستش نشان می دهد و می گوید، "رفاه، رفاه، رفاه". رفاهی که هیچ نظام استبدادی از پادشاهی تا ولایت فقیهی به جامعه نمی دهند. چرا که سودآوری سرمایه و قبضه کردن داراییهای جامعه در دست اقلیتی کوچک برای آن ها اولویت اول است. برای حفظ این نظام طبقاتی تبهکار، ساواک و اطلاعات و سپاه و بسیج و زندان و شکنجه برقرار کرده و می کنند.

پیام طبقه کارگر و کمونیسم اش به ضد کمونیست های حاکم و اپوزیسیون این است که تحولات کنونی و آتی ایران با پرچم طبقه کارگر و کمونیسم اش خواهد بود. و این سرنوشت حکام سرمایه و مبلغین و منتقدین لیبرال را رقم می زند! 

اسفند ۱۴۰۳- فوریه ۲۰۲۵