بحثی در انجمن مارکس- حکمت / لندن ۲۰۱۱
این بحث که متن کتبی آن برای اولین بار در دسترس قرار میگیرد، در ماه ژوئن ۲۰۱۱ در انجمن مارکس - حکمت در لندن به شکل شفاهی ارائه شده است. در این متن علاوه بر جنبه ادبی و گرامری آن، تا آنجایی که برای تبدیل آن به شکل نوشته ضروری بوده، تغییراتی در آن داده شده است. همچنین از آنجا که به دلیل کمبود وقت در جلسه انجمن مارکس- حکمت لندن فرصت کافی برای بحثی مفصل نبود، صرفا جهت روشنتر شدن موضوع، در چند جا توضیحات بیشتری داده شده است. فایل صوتی این سخنرانی در سایت انجمن مارکس-حکمت لندن قابل دسترس است.
* * *
در ابتدا این تذکر لازم هست که قصد من ازبحث تحولات کردستان، مشخصا بحث بحران خلیج و قیام سال ۱۹۹۱ در کردستان عراق است، که در ادامه این بحران بوقوع پیوست. این رویدادها تغییر و تحولات بزرگی را در جامعه کردستان بوجود آورد، شرایط و اوضاع و احوال قبل و بعد از این رویدادها از همە لحاظ تفاوتهای بسیاری باهم دارند. اما وجه مشترک و بسیار برجسته هر دو شرایط، محرومیت، بی حقوقی و سرکوب طبقه کارگر و توده های زحمتکش و آزادیخواه است. این، قبل از هر چیز مدرک و نشانه ای محکم بر صحت و درستی تجزیه و تحلیل منصور حکمت است که ۲۰ سال قبل در مورد این تغییر و تحولات ارائه داده بود.
در باره این رویدادها منصور حکمت مجموعه ای از بحث های مهمی را ارائه کرده است. وی همچنین متدی علمی و مارکسیستی در تجزیه و تحلیل این نوع رویدادها را در دسترس قرار داده است، که میتوان به آن بعنوان در افزوده ای به گنجینه مارکسیستی نگریست.
منصور حکمت متدی بدست میدهد که چگونه و بر چه اساسی و برچه معیاری باید اینگونه تغییر و تحولات و جنبشها و رویدادها را مورد تجزیه و تحلیل و قضاوت کرد. برای نمونه، قبلا و هم اکنون نیز شیوهُ رایج این بوده و هست که وقتی جنبشی توده ای در جریان است و توده های مردم وسیعا در آن شرکت کنند، صرف حضور توده ها بعنوان فاکتوری برای طرفداری و حمایت از آن و انقلابی دانستن آن جنبش محسوب شده و میشود.
متد منصور حکمت برای قضاوت و تحلیل محتوی سیاسی این رویداد ها، این درس را با خود داشته و دارد که شرکت مردم و توده ای بودن هر جنبش وخیزش و قیامی، دلیلی بر و مدرکی جهت تصمیم گیری در مورد ماهیت سیاسی و طبقاتی آن جنبش و خیزش و رویداد نیست. همچنان براین موضوع تاکید کرد که ستمکار و ارتجاعی بودن یک رژیم و حاکمیتی کە توده مردم علیه آن بپا خواسته اند و ستمکش بودن مردم بپاخواستە، باز هم بخودی خود دلیل و مبنایی برای درک و تشخیص ماهیت سیاسی و طبقاتی آن خیزش و جنبش نیست. حتی اگر توده های مردم تصور کنند که از راه این اعتراض و جنبش به اهداف بر حق خود میرسند، باز هم نمیتواند فاکتوری تعیین کننده در مورد ماهیت آن اعتراض و جنبش باشد.
متد منصور حکمت بر این تاکید میکند که برای ارزیابی و تعیین ماهیت سیاسی و طبقاتی هر جنبشی باید به این امر توجه کرد که کدام افق سیاسی بر آن جنبش حاکم بوده و تسلط دارد. باید نشان داد که این جنبش بر کدام بستر و در ادامه کدام سیاست بمیدان آمده است، باید این را مشخص کرد که این جنبش و توده های شرکت کننده در آن حول کدام فراخوان سیاسی و رهبری سیاسی به میدان آمده اند وعلیرغم نیت، آرزو و تصورات مردم، این جنبش در دنیای واقعی بسوی ایجاد چه تغییر و تحولاتی در جامعه گام برمیدارد؟ کدام قشر و طبقه را به قدرت سیاسی و منافع خود نزدیک تر میکند؟ شعار و برنامه و نحوه شرکت و صفبندی طبقاتی در این جنبش و توازن قوای نیروها و و پیشینه این جنبش و..... چگونه اند؟
در تاریخ مبارزه طبقاتی میتوان به دهها نمونه برجسته اشاره کنیم که چگونه توده های ستمکش در سطحی وسیع در جنبش های گوناگون شرکت کرده اند، اما تنها بمثابه لشکر پیاده و نیروی ذخیره افق و روندهای بورژوازی و ارتجاع نقش ایفا کرده ان؛ تغییر و تحولات اروپای شرقی در آواخر دهه هشتاد بسیار توده ای بودند، و یا همانگونه که خود منصور حکمت اشاره میکند، جنبش ۱۵خرداد در ایران و جنبش افغانستان توده ای بودند، یا از جنبش استقلال طلبانه لیتوانی توده ای تر نمیتوان یافت. به لیست منصور حکمت این نمونه را هم اضافه میکنم که جنبش ناسیونالیستی کردستان به رهبری ملا مصطفی بارزانی و تحت حمایت رژیم شاه ایران و آمریکا کاملا توده ای بود، "جنبش سبز" چند سال قبل در ایران توده ای بود..و.. این نمونه ها جنبش هایی کاملا ارتجاعی بودند، و علاوه بر و فراتر از این نیروی مقابل این جنبش ها هم بسیار ارتجاعی و ستمگر بودند. توده های شرکت کننده در این جنبش ها تماما به امید رسیدن به اهداف و آرزوهای بر حقشان در آنها شرکت و فداکاری کردند. اما مشارکت وسیع توده ها در واقع معنایی غیر از این نداشت که توده ها با افق ارتجاعی بورژوایی و راه حل ارتجاعی بورژوازی و خوشباوری به آلترناتیوهای بورژوازی به سیاهی لشکر جنبش ارتجاعی سرمایه داری تبدیل شدند. در نتیجه به این جنبش ها هیچ نوع حقانیت یا ماهیتی انقلابی نمی چسپد.
منصور حکمت با این معیار و از این دیدگاه به قیام و رویدادهای کردستان عراق در سال ۱۹۹۱ نگریست. به همین دلیل که به نتیجه ای رسید که، کاملا بر خلاف تمام تحلیل های متداول آن دوران تمامی نیروهای دخالتگر در این رویدادها بود. او قبل از همه چیز آن قیام و رویدادها را بر بستر و در ادامه جنگ خونین و امپریالیستی آمریکا و متحدان آن تحلیل کرده و گفت آن اتفاقات در پیوند و در ادامه روند زورگویی امپریالیستی روی دادند، که بزرگترین تهدید علیه آسایش و آزادی بشریت بطورعام وطبقه کارگر بطور ویژه میباشد.
در همین جا برای روشن کردن و پیوند میان این دو مسئله و همچنین روشن کردن بیشتر متد منصور حکمت برای مشخص و تعریف کردن ماهیت قیام ۱۹۹۱ کردستان عراق، لازم هست اشاره کوتاهی به جنگ خلیج سال ۱۹۹۱ و نگرش منصور حکمت و پیوند قیام کردستان عراق با آن داشته باشیم. اما قبل از این لازم میدانم خاطر نشان کنم اساس بحث های من در اینجا چهار نوشته منصور حکمت با این عناوین است:
۱- مصاحبه با منصور حکمت در مورد بحران خاور میانه"، که در نشریه کمونیست شماره ۵۹ حزب کمونیست ایران در اکتبر ۱۹۹۰ انتشار یافته است.
۲- طلوع خونین نظم نوین جهان"، که در نشریه کارگر امروز، شماره ۱۰ نوامبر سال ۱۹۹٠ منتشر شده است.
۳- ناسیونالیسم و رویدادهای کردستان عراق، نقدی بر سه نوشته رفیق عبدالله مهتدی
۴- جزوه "فقط دو گام به پس"
در اوت۱۹۹۰ رژیم بعث عراق، که توانسته بود در جنگ هشت ساله ایران و عراق و با ناکام گذاشتن خطر و تهدید پان اسلامیسم جایگاه خود را بعنوان نماینده ناسیونالیسم میلیتانت عرب محکم کند، در اوج غرور و خود بزرگ بینی، ناگهان با یورش نظامی گسترده ای کویت را اشغال کرده و حاکمان آن مملکت را فراری داد. رژیم بعث عراق تصورمیکرد میتواند از این فرصت که جغرافیای سیاسی دنیا دستخوش تغییر و تحولات شده است، بویژه به دلیل شکست بلوک شرق و رویدادهای اروپای شرقی، برای ضمیمه کردن کویت به عراق استفاده کند. بویژه باید به این نکته هم توجه داشت که کویت به شکل و شیوه ای تصنعی و کولونیالیستی به کشور تبدیل شده بود و عراق نیز همیشه خواهان الحاق دوباره آن به خود بود. رژیم بعث تصور میکرد که تحولات جهانی آن دوره این فرصت را به عراق خواهد داد که برای رسیدن به اهداف اقتصادی، سیاسی و استراتژیکی خود دست به چنین حمله ای بزند. اما آمریکا خیلی سریع بر علیه این یورش و اشغال کویت از طرف عراق عکس العمل نشان داد. آمریکا مسئله به خطر افتادن امنیت جانی پرسنل خارجی که در آن زمان در کویت کار میکردند و زیر پا گذاشتن قوانین بین المللی و حق حاکمیت شیوخ "آل صباح" و امنیت منطقه و جهانی...... را به مسئله ائی برجسته تبدیل کرد و در نهایت در زمانی بسیار کوتاه تصویری دیو صفت و خون آشام از صدام درست کرده و او را به عنوان خطری بزرگ و جدی علیه امنیت جهانی معرفی کرد. به این ترتیب آمریکا توانست این موضوع را به بحرانی جهانی تبدیل کرده و دولت های مقتدر دنیا را به حمایت از و پشت سر سیاست های جنگجویانه خود، که برای تحقق اهداف ارتجاعی خویش تعیین کرده بود، جلب کند.
دراین شرایط کل اپوزیسیون رژیم بعث، ناسیونالیستها و اسلامی ها، جنگ آمریکا بر ضد رژیم عراق را فرصتی طلایی دانسته و در کردستان با این توجیه که رژیم بعث دیکتاتور، سرکوبگر و دشمن کرد است، آشکارا به حمایت از آن برخاستند. حتی جنبش چپ و سازمانهای کمونیستی هم علیرغم ضدیت عمومیشان با سیاست های آمریکا، برای خاتمه دادن به کابوس حکمرانی بعث، به جنگی که آمریکا سرگرم بر پا کردن آن بود چشم امید دوخته بودند. ناسیونالیسم کرد از تمامی نیروهای دیگر بیشتر شوق و شعف گره زدن خود به سیاست های آمریکا را نشان داد، و وجود ستم ملی بر علیه "خلق کرد" را بهانه و توجیهی برای این گره زدن خود با یکی از خونین ترین و ضد انسانی ترین جنگهای ارتجاعی و امپریالیستی، قرار داد. ناسیونالیسم کرد که حمله امریکا به عراق را فرصتی برای بدست آوردن گوشه ای از قدرت سیاسی میدانست، عملیاتهای انفال (کشتار جمعی ١٨٣٠٠٠ زن و مرد، کودک کرد در اوخر دهە هشتاد) و بمباران شیمیایی مردم کرد توسط رژیم بعث عراق را به بهانه ای برای پشتیبانی از قتل عام و قصابی کردن مردم عراق به دست آمریکا و متحدانش تبدیل کرد. زمانیکه عراق ویران شد و کشتار وسیعی از مردم بیگناه صورت گرفت، پس از اینکه رژیم بعث در برابر آمریکا زانو زد و تسلیم شد و آمریکا به اهداف خود دست پیدا کرد، دست رژیم سرکوبگر عراق را باز گذاشت تا با وحشیانه ترین شیوه مردم کردستان عراق را قصابی و آواره کوه و دشت کند. دقیقا در چنین شرایطی بود که سران ناسیونالیسم کرد در مقابل چشمان مردم آواره و بیچاره در کمال بی شرمی شتابان بسوی بغداد شتافتند تا شاید بدین وسیله صاحب گوشه ای از قدرت شوند.
از دیدگاه منصور حکمت دلیل تعمیق و بزرگ کردن این بحران از طرف امریکا، پیدا کردن بهانه و مستمسکی برای توجیه و مشروعیت دادن به زورگویی خود، به نمایش گذاشتن قدرت نظامی خود، و برجستە کردن موقعیت و ضرورت رهبری مجدد خود بر دنیای یک قطبی بود، که بعد از خاتمە جنگ سرد و پایان تقابل بلوک شرق و غرب رو به افول بود.
آمریکا تلاش میکرد با راه اندازی جنگ خونین امپریالیستی نقش خود را بعنوان پلیس جهانی تحمیل و تثبیت کند. این راهی بود تا ساختار سیاسی جهان سرمایه داری مبنی برجایگاە ابر قدرتی خود را بازسازی کند. به همین دلیل آمریکا نیاز داشت تا مسئله کویت را مستقل از درجه اهمیت و چهار چوب آن، به بحرانی بین المللی تبدیل کند. اشغال کویت توسط عراق برای آمریکا فرصتی طلایی جهت تحکیم موقعیت، جایگاه و پایگاه خود، که در مقابل بخش های دیگر دنیای سرمایه داری روبه افول بود، ایجاد کرد. تا زمانیکه دو جبهه و دو قطبی شرق و غرب و جنگ سرد در جهان سرمایه داری جریان داشت، آمریکا با اتکا به توانایی نظامی خود نقش رهبری بلوک غرب را داشت و این بلوک، در مقابل خطر بلوک شرق به اینکه تحت رهبری آمریکا باشد نیاز داشت و آماده بود هزینه آن را هم بدهد. اما با فروپاشی بلوک شرق و پایان جنگ سرد دیگر نیازی نبود که غرب رهبری آمریکا را قبول کرده و کماکان به او باج دهد. حتی ضرورت حفط پیمان ناتو مورد سئوال قرار گرفت. همزمان قد علم کردن قطب های اقتصادی بزرگی مانند چین و ژاپن و..... جایگاه و موقعیت اقتصادی آمریکا در جهان را زیر سئوال برد. بر متن چنین شرایطی راه مناسب و پیش روی آمریکا این بود که خطر افول جایگاه خود را با به کار گرفتن قدرت نظامی کنار گذاشته و "نظم نوین جهانی" به رهبری امریکا بر دنیا را مسلط کند. استفاده از اشغال کویت از طرف رژیم بعث و تبدیل آن آن به بحرانی بین المللی و علم کردن کابوسی ترسناک بر سر صلح جهانی و برجسته کردن نقش رژیم بعث، در این راستا بود.
منصور حکمت با اتکا این تحلیل همه جانبه از اوضاع و احوال جهان و روندهای سیاسی و اقتصادی آن، با اتکا به تحلیل مارکسیستی خود و دیدن منازعات سیاسی دنیا، قادر به پیش بینی پیامدهای حمله امریکا به عراق شد. توانست ببیند کە این جنگ چه کشتاری از مردم بیگناه خواهد کرد، چه لطمه بزرگ انسانی و سیاسی به بشریت خواهد زد، چه کشتاری بر پا خواهد شد و چه نقشه شوم و تاریکی برای دنیا کشیده خواهد شد . یه همین دلیل این جنگ افروزی و بهانه گیری آمریکا را شدیداُ محکوم کرد و به بشریت آزادیخواه جهان فراخوان داد که علیه این جنگ بایستند.
همزمان اعلام کرد کە ما اشغال کویت از طرف رژیم بعث نه حمایت و نه محکوم میکنیم. البته در این دیدگاه ظاهرا ساده حکمتی بزرگ نهفته بود. منصور حکمت گفت طبعا ما بعنوان حزبی کمونیستی خواهان اعمال اراده طبقه کارگر و زحمتکش بر سرنوشت خود هستیم، و نه اعمال اراده دولت ها و ارتشها بر سرنوشت مردم. اما در همان حال محکوم کردن اشغال کویت را دیدگاهی نادرست ارزیابی کرد و گفت چنین دیدگاهی ما را در جبهه جهانی مرتجعینی قرار میدهد که اشغال کویت توسط دولت عراق را مستمسک و بهانه حمله، لشکر کشی نظامی و زورگویی آمریکا میکنند.
این دیدگاه و موضع درمیان نیروهای دخیل و موجود در صحنه سیاسی منطقه موضعی شدیدا خلاف جریان بود. بویژه این جسارت سیاسی بزرگی بود که در فضای داغی که ایجاد شده بود، اعلام کرد ما اشغال کویت از طرف رژیم عراق را محکوم نمی کنیم و علیە جنگ و حمله نظامی امریکا به عراق هستیم. این موضع اساس و پایه عمیقا مارکسیستی و آزادیخواهانه داشت. برای منصور حکمت این فاکتور تعیین کننده نبود که در صفوف حزب کمونیست و در منطقه با این موضع چگونه برخورد خواهد شد و حتی اینکە ممکن است این سیاست در حزب در اقلیت قرار گیرد، بلکه اینکه خط سیاسی کمونیستی پیشرو وانترناسیونالیستی را برجسته کند، تعیین کننده و اساسی بود. او پایه و اساس موضع خود را اینگونه توضیح داد:
پیش از هر چیز باید روشن باشد که بر چه اساس و پرنسیب سیاسی باید اشغال کویت محکوم شود؟
١- آیا مبنا "زیرپا گذاشتن قانون و حقوق بین المللی دولتها " است؟ اگر این مبنا است، این قوانین و تعهدات بین المللی در اساس برای تضمین رابطه میان دول بوژوایی نوشته شده اند. از زاویه کمونیسم و آزادیخواهی پیروی کردن یا نکردن دولتها از این قوانین نه جای تمجید دارد نه تقبیح!
۲- یا نه مسئله پایمال کردن "حق حاکمیت" شیخ های کویت است؟ اگر مبنا این است، اساسا استقلال و دولت شدن کویت از دیدگاه ما هیچ قدوسیتی ندارد. جدا کردن چند چاه نفت و گماردن شیخی برای حراست از آنها، مبنایی برای "حق حاکمیت" محسوب نمیشود تا ما هم به آن احترام بگذاریم و به پشتیبانی و حمایت از جنگی خونین و ویرانگر برای باز پس گیری "حق حاکمیت" این شیخ های نفتی برخیزیم.
۳- نهایتا، آخرین فاکتور این است که کویت توسط نیروی نظامی دولتی دیگر اشغال شده است. این دلیلی است برای تائید نکردن نە محکوم کردن. منصور حکمت تاکید داشت که محکوم کردن اشغال کویت زمانی برای ما موضعیت داشت که رژیمی پیشرو تر و آزادتر از طرف رژیمی ارتجاعی و عقب مانده تر سرنگون میشد. در مورد اشغال کویت توسط عراق مسئله اینطور نبود. به این معنی که رژیم کویت از رژیم بعث مرتجع تر و عقب مانده تر بود. مانند این است که رژیم مصر، سعودی را مورد یورش نظامی خود قرار دهد، آن کشور را اشغال و حکومت سعودی را سرنگون کند. ما چنین حرکتی را محکوم نمیکنیم.
بعلاوه در باره احتمال شروع جنگ، برعکس سیاستمدارن وتحلیگران دیگر منطقه، با توجه به اینکه منصور حکمت پایه و ضرورت این جنگ برای آمریکا را درک کرده بود و اوضاع و تحولات سیاسی دنیا را به روشنی ارزیابی کرده بود، احتمال وقوع جنگ را بسیار بالا میدانست. وی گفت این خطری بزرگ است و احتمال شروع جنگ را بالا ارزیابی کرد و اعلام کرد باید تماما برای مقابله با شرایط جنگی و عواقب آن آماده باشیم. همچنین گفت اگر آمریکا در پیشبرد این سیاست میلیتاریستی پیروزشود و جایگاه خود را بعنوان پلیس جهان پس از پایان جنگ سرد محکم کند، این آغازی خواهد بود برای سایه انداختن اوضاع و احوالی سخت و تلخ بر دنیا، آغازی برای سرکوب قهر آمیز هر جنبش کارگری و مردمی از این سوی تا آن سوی دیگرجهان که به شکلی باعث به خطر افتادن منافع آمریکا شود.
آین موضع چنان خلاف جریان بود که ابتدا با نقد و نارضایتی چپ عراق آن زمان که شدیداُ خود را طرفدار کمونیسم کارگری ومنصور حکمت میدانست، روبرو شد، سپس نیزبه شیوه ایی خاموشی این موضع را برگزید و خود را با آن هماهنگ کرد. اما در آن دوره هیچگاه آن مواضع وتحلیل های منصور حکمت را هضم نکرد و خط منصور حکمت را پیش نگرفت، که این ضربه ایی مهلک به جایگاه و نقش چپ عراق در دل اتفافات و رویدادهای آندوره زد و مانع وسدی شد که این چپ بتواند سیاست و نقش پیشرو و موثری ایفا کند. چپ عراق در واقع زمانی این خط را قبول کرد که دیگر کار از کار گذشته بود، دیگر آن دوره تمام شده بود. در واقع اگر چپ در عراق در آن دوره خط سیاسی کمونیسم کارگری را پیش گرفته بود، میتوانست پیشرویهای بسیار بزرگی کند و با نیرو وتوانایی بیشتری بیرون بیاید و علاوه بر آن تاثیرات و عواقب آن اتفاقات و فضای ارتجاعی آندوره بر جامعه را هم محدود و کمتر کند.
بدینگونه بود که سرانجام در اواسط ژانویه ۱۹۹۱جنگ با یورش هوایی امریکا و متحدانش شروع شد، که طی دو سه هفته منجر به کشتار عظیمی در مقیاس صد ها هزارنفره از مردم عراق شد. کشتار مردم عادی و یا کسانیکه که به زور و اجبار برای سربازی بسیج شدە بودند و وسیعا اسلحه های خود را دور انداخته و در حال فرار بودند. در این بمبارانها جامعه عراق و زیر بنای اقتصادی آن ویران شد، زندگی و تمدن در این جامعه سالها به عقب رانده شد، اما رژیم بعث هارتر از قبل در مسند قدرت ماند.
پس از شکست رژیم بعث در آن عملیات نظامی، که به عملیات "طوفان صحرا" معروف شد، در مناطق جنوب عراق و بعدا در کردستان قیامی عمومی برای درهم پیچیدن دم و دستگاه حکومت بعث شروع شد. در اینجا بحث ما در ارتباط با آن قیامی که در کردستان عراق شروع شد، است.
در این قیام مردم در کردستان به طرز وسیعی شرکت کردند. آشکارا دو جنبش و دو سنت اجتماعی در این قیام تاثیر گذار بودند، اما یکی از آنها که ناسیونالیسم کرد بود، هژمونی سیاسی بر دیگری که جنبش کارگری و شورایی بود، داشت.
ناسیونالیسم کرد که توانست افق سیاسی خود بر قیام ۱۹۹۱ را حاکم کند، از همان ابتدا با گره زدن خودش به سیاست جنگ طلبانه آمریکا و پشتیبانی از آن سیاست در جنگ ویرانگر خلیج، خود را برای راه اندازی حرکتی برای سهیم شدن در حاکمیت آماده کرد. در این راستا در ایجاد فضای جنگی، در پشتیبانی کردن از جنگی ویرانگر، و برای همدستی و نوکری آمریکا دریغ نکرد.
ناسیونالیسم کرد هویت و مصلحت ملی را مقدم بر هر مسئله و پرنسیپ اجتماعی قرار داد. احزاب ناسیونالیست کرد در تاریکترین لحظات تاریخ دخالت امپریالیستی، "مصلحت ملت کرد" را بهانه ای برای رسمیت بخشیدن به نظامی گری و قتل عام و ویران کردن اقتصاد و مدنیت اجتماعی "ملتی دیگر" تبدیل کردند، در کنار میلیتاریسم وحشیانه آمریکا قرار گرفتند و بر بلایا و مصائب مردم عرب عراق پوزخند زدند. همچنین "مصلحت ملت کرد " را بهانه ایی برای تشکیل جبهه با اسلام ارتجاعی شیعه و قرار گرفتن در یک سنگر تبدیل کردند. ناسیونالیزم کرد با این حرکت جان و انرژی زیادی به ملی گرایی در کردستان بخشید. ابراز خشنودی و خوشحالی از پرواز بمب افکنهای امریکایی و کشتار وسیع مردم توسط آمریکا و متحدانش، تحت عنوان انتقام قتل عام مردم کردستان به دست رژیم بعث عراق، توسط امریکا توجیه شود.
ناسیونالیسم کرد توده های وسیع و طبقات و اقشار یک ملت را با ناسیونالیسم تداعی کرد و آنها را همسان کرد. هویت انسانی مردم کرد زبان را به سطح خصوصیات قومی تنزل داد تا بتواند ملت پرستی و ناسیونالیسم را به نماینده طبیعی مردمی تبدیل کند که بر اساس ویژگیهای زبان ونحوه زندگی به عنوان یک ملت شناخته شده اند، تا بتواند سران ناسیونالیسم کرد را بعنوان رهبران و نمایندگان آن ملت نام برده و برجسته کند.
ناسیونالیسم کرد معیاری دلبخواهی و دوگانه ای را در مقابل محرومیت و این فجایع بدست گرفت. همانطوریکه ناسیونالیسم ارمنی اعتقاد دارد که جنایت و وحشیگری فقط زمانیست که شکم زن حامله متعلق به "ملت خودی" را پاره کنند، ناسیونالیسم کرد هم زمانی که کودکان، پیر و جوان عرب زبان در عراق توسط هواپیماهای جنگی آمریکا تکه پاره میشدند هلهله و شادی میکرد، بعدها تنها صحنه های آوارگان کرد در نتیجه حملات دژخیمانه بعث عراق را فاجعه میخواند، در حالیکه فاجعه انسانی بسیار پیش از این در عراق شروع شده بود، فاجعه مرگ و آوارگی مردم کردستان در ادامه همان فجایعی بود که قبلاً بر مردم عرب زبان عراق تحمیل شده بود، جنایاتی که ناسیونالیست های کرد با دیدن آن قند در دلشان اب شده بود.
قیام ۱۹۹۱ کردستان عراق در ادامه روندی رخ داد که با جنگ خلیج آغاز شده بود. ناسیونالیسم کرد در این جنگ به حمایت از آمریکا برخاست، در حالیکه که تمام بشریت آزادیخواه جهان و جنبش کارگری و مترقی علیه این جنگ به اعتراض برخاسته و در ابعاد عظمیی به میدان آمده بودند. ناسیونالیسم کرد درست برخلاف تمام بشریت آزادیخواه جهان، به امید اینکه گوشه ایی از قدرت را بدست بیاورد به حمایت از آن جنگ خونین و امپریالیستی برخاست.
قیام ۱۹۹۱علیرغم اینکه چقدر مردمی بود، علیرغم اینکه آن مردم ستمکش حق داشتند از هر فرصتی برای سرنگونی حاکمیتی ستمگر استفاده کنند، علیرغم اینکه مردم به امید رسیدن به اهداف بر حق خود برای آزادی و خلاصی از محرومیت و سرکوب و ستم ملی در آن جنبش شرکت کردند، و حتی علیرغم اینکه چپ ها و کمونیست ها درآغاز تا پایان این جنبش عملا در آن دخالت داشتند و در اولین نبردهای مسلحانه نیز مستقیما شرکت داشتند، اما تمامی اینها ماهیت سیاسی و ناسیونالیسی این جنبش را تغییر نمیداد. جنبشی که حمله امریکا، زمینه رشد و عروج آنرا ایجاد کرد و در ادامه آن روند برپا شد و پیش رفت و سرنوشت خود را به این حمله گره زد.
این حمله که به قیمت قربانی شدن توده های مردم و آوارگی میلیونی و خانه خرابی تاریخی کم سابقه تمام شد، منجر به حاکمیت رسیدن ناسیونالیسم کرد گشت. از آن هنگام تا کنون ۲۰ سال میگذرد و حاکمیت ناسیونالیسم کرد به اعجوبه و میراث خوار حکومت های سرکوبگر قبلی عراق تبدیل شده و آن مصائب و بدبختیهایی را که سرکوبگران قبلی عراق امکان تحمیل آنها بر مردم کرد را نیافته بودند، حاکمیت ناسیونالیسم کرد در طول این ۲۰ سال بر سر مردم آورد. در طول همین دو ماه گذشته توده های کارگران و مردم ستمدیده کردستان ۶۲ روز برای سرنگونی آن حکومت که پس از قیام مارس ١٩٩١ سرکار آمد، شورش کردند.
منصور حکمت در همان زمان ضمن نقد ماهیت ناسیونالیستی آن جنبش، از نقش کمونیسم و سیاست و تاکتیکی که جنبش کمونیستی در کردستان عراق بر پایه آن استوار بود، انتقاد کرد. او این را خاطرنشان کرد که قیام در آن زمان نمیتوانست و نمی باید تاکتیک کمونیستی و جنبش آزادیخواهانه طبقه کارگر و مردم آزادیخواه باشد. چرا که برای در پیش گرفتن چنین تاکتیکی، می باید گذشته آن جنبش، درجه و سطح تشکل یابی و صف مستقل، سطح حزبیت و جایگاه افق انقلابی در جامعه، توازن قوا و ....... مورد توجه قرار میگرفت. اینها مسائلی اند که باید به آن توجه شده و بر مبنای آن تحلیل و ارزیابی شود که تاکتیکی اینچنینی تا چه اندازه طبقه کارگر و مردم آزادیخواه را به اهداف شان نزدیکتر میکند، تا روشن شود این تاکتیک تا چقدر همرزمی و هم افقی سیاسی را به نفع طبقه کارگر و آزادیخواهی عوض میکند، و تا چه اندازه دروازه بروی پیشروی های آینده را باز میکند و .... اما تاکتیک قیام در آن شرایط نه بر این اساس و دیدگاه بلکه بر اساس و در چارچوپ افق حاکم ناسیونالیستی، چشم به راه آمریکا و امیدوار به جنگ ویرانگر خلیج، در دستور قرار گرفت. منصور حکمت حتی در مورد جنبش شورایی به رهبری کمونیست ها، بمثابه جنبشی توده ای، انقلابی ومستقل به نقطه درخشانی در تاریخ آن جامعه تبدیل شد و منصور حکمت قویاُ از آن حمایت کرد، گفت جنبش شورایی در آن قیام آنقدر قوی نبود که بتواند مهر خود را بر ماهیت آن خیزش توده ایی زده و هژمونی افق ناسیونالیسم را کنار بزند. نه تنها این، بلکه حتی در مقابل ناسیونالیسم کرد دچار عقب نشینی شد و تحت هژمونی افق ناسیونالیستی قرار گرفت. منصور حکمت بر این پای فشرد که سوسیالیسم می بایست از همان آغاز این روند، همزمان با جبهه بشریت آزادیخواه دنیا، بر خلاف ناسیونالیسم کرد، علیه جنگ طلبی و قلدری آمریکا می ایستاد. که متاسفانه چپ چنین نکرد. چپ همراه محکوم کردن سطحی هم آمریکا و هم رژیم بعث که این خودش موضعی ناروشن و گمراه کننده بود، همزمان نیز تحت تاثیر حاکمیت استبدادی بعث، او هم امیدوار بود که از طریق این جنگ خانمان برانداز جامعه عراق از دست رژیم سرکوبگر عراق نجات پیدا کنند.
بعدها نیز که جنگ شروع شد و مردم عرب زبان عراق مورد هجوم بمبارانها قرار گرفتند و قتل عام شدند، سوسیالیزم در کردستان عراق می بایست به نماینده همدردی "ملت کرد و عرب" تبدیل میشدند، برخلاف ناسیونالیسم کرد که برای مرگ مردم عراق شادی میکرد، با بازماندگان این قتل عام اعلام همدردی میکرد و جامعه را جهت اعلام حمایت از و همدردی با مردم فراخوان میداد.
این چپ در دوران قیام نیز بر اساس همین خط و موضع و افق جداگانه، باید تاکتیکی در مقابل و دسترس جنبش کارگری و مردم انقلابی قرار میداد، که متناسب قدرت خود و توازن قوا آن دوره بود و دستاوردی مادی برای مردم داشت، پیشروی قدم به قدم را ممکن میکرد و در نهایت فضا را به نفع شعله ور شدن شرایط انقلابی و پیشروی جنبش وانقلاب کارگری بو جود می آورد. نه دست زدن و حضور درقیامی که با هژمونی افق ناسیونالیستی و امید به حمایت آمریکا در دستور کار قرار بگیرد. قیامی که نتایج آن قربانی شدن و مصائب بی حد و مرزی برای مردم به ارمغان آورده و از سویی دیگر بورژوا ناسیونالیستهای کرد را به حاکمیت رساند.
ناسیونالیست های کرد انتظار داشتند که در مقابل حمایتشان از جنگ و قلدری آمریکا، در جریان قیام آمریکا از آنها محافظت کند. اما آمریکا این کار را نکرد و در قدم اول شکست خوردند و بهمین دلیل جامعه کردستان دچار آوارگی میلیونی شد. پس از آن ناسیونالیست های کرد از آمریکا گله ایی کردن که گویا آمریکا به ما "خیانت" کرد!! آنها برخلاف تمامی بشریت آزادیخواه دنیا که خواهان توقف فوری این جنگ ارتجاعی بودند، خواهان ادامه عملیات "طوفان صحرا" و کشتار هرچه بیشتر مردم عراق بود تا بدین وسیله و از این راه به اهداف خود برسد. ناسیونالیسم کرد، برخلاف تمامی بشریت آزادیخواه دنیا که خواهان برداشتن محاصره اقتصادی بودند، تا ۱۵ سال بعد نیز خواهان ادامه محاصره اقتصادی و به گرسنگی دادن به میلیونها انسان و کشتار جمعی مردم عراق بود.
این زمینه و بستر قیام مارس ۱۹۹۱ بود و همین ماهیتی ناسیونالیستی و تهی شده از انقلابیگری و مترقی به آن بخشید. کمونیسم میبایست در سطحی اجتماعی و سیاسی در مقابل این عملکرد ناسیونالیسم قد علم میکرد.
یکی از جنبه های مهم بحث های منصور حکمت در جریان آن رویدادها، نقدی کمونیستی بود که شامل نقش، فعالیت، خط وجهت جنبش کمونیستی آن دوره کردستان عراق میشد. این جنبش در آن دوران وارد میدان شد، جنبش شورایی بر پا کرد، بسیاری خواست وشعارهای طبقاتی و رادیکال را به درون جامعه برد، برای اولین بار در این سطح اجتماعی نقش ایفا کرد.... اما مشکل چپ و کمونیشم این بود که از لحاظ سیاسی و تاکتیکی و افق سوسیالیستی در مراحل مختلف این روند نتوانست مرز روشن خود را با ناسیونالیسم کرد روشن کند. به گفته منصور حکمت انتظار از کمونیستی انترناسیونالیست این بود که از همان آغاز این روند به مثابه صدای متفاوت ابراز وجود میکرد و در برابر ناسیونالیسم کرد میگفت "آری، بر اساس تقسیمات قومی شما، من هم کرد هستم. اما چیز کاملاُ متفاوتی با شما میگویم". این انتظاری بود که کارگر اروپایی و امریکایی و عرب میخواست از کردستان صدایی متفاوت از ناسیونالیسم کرد بشنوند، صدایی که نمونه ایی از اصالت هویت طبقاتی و پوچی هویت قومی باشد. اما کمونیسم در جریان این رویداد و تغییر و تحولات با این نقش و پیام و افق سیاسی متمایز ظاهر نشد.
به عقیده من مباحث و تحلیل های منصور حکمت در مورد این رویداد، و مشخصا انتقاد وی از جنبش کمونیستی، کمک بسیار بزرگی کرد که جنبش کمونیستی قدمی بزرگ رو به پیش بردارد، از هر لحاظی مرزی روشن با ناسیونالیسم و قوم پرستی بکشد، و سرانجام در مسیر ایجاد تشکیل حزب خود پیش برود.
میخواهم بحثم را با اشاره به این موضوع خاتمه دهم که آن اوضاع تازه ای که با رویدادهای ان روزهای کردستان پیش آمد، تا هم اکنون بیشتر از ۲۰سال است که این جامعه را با مصائب، ستم، سرکوب وبیحقوقی ای دست به گریبان کرده است، که خود ازهر چیزی روشن ترشاهدی بر حقانیت شیوه و تحلیل های منصور حکمت است. آن ناسیونالیسمی که در آن زمان با پشتیبانی خوشباوری و توهم وسیع مردم بر کرسی قدرت نشست، تنها در این چند ماه با حمایت سرکوب خونین و حکومت نظامی در کردستان توانست چند صباحی دیگر عمر برای خودش بخرد.
هر کس امروز بار دیگر بحث های مهم منصور حکمت را بخواند و تحلیل و پیش بینی های او را با واقعیات امروز بسنجد، به روشنی این حقیقت را می بیند که چقدر منصور حکمت بر حق بود.
- با تشکر از رفیق احمد بهزاد مطلق که این سخنرانی را به فارسی ترجمه کرده است