سخنرانی به مناسبت هفته حکمت- اسلو ۲۰۰۹
مقدمه: شاید برای عده ای بحث حزبیت یک بحث عبوث، بحثی اساسا سازمانی و مربوط به مقررات و سانترالیسم دموکراتیک باشد. برای منصور حکمت تئوری تحزب به هیچ عنوان چنین نیست. تحزب کمونیستی بر عکس بحثی کاملا سیاسی، اجتماعی و بحثی مربوط به متشکل کردن و شکل دادن به یک کمونیسم دخالتگر، مارکسی و کارگری است.
ساختن و تقویت حزب یک پروژه دائمی منصور حکمت بوده چرا كه آنرا بعنوان تنها ابزار طبقه کارگر برای رهائی کامل از سیستم سرمایه داری و برای انقلاب سوسیالیستی میداند. تئوری حزب منصور حکمت بحثی در مورد چگونه متشکل شدن، قوی شدن کمونیسم و کارگر برای به پیروزی رساندن انقلاب کارگری است و مستقیما به کمونیسم پراتیک، کمونیسم دخالتگر و کمونیسم اجتماعی او مربوط میشود. دقیقا به همین دلیل است که منصور حکمت زمانیکه به بررسی تحولات سیاسی میپردازد یکی از مهمترین مولفه های مورد بحث او تحزب کمونیستی و تاثیر حزب کمونیستی در سیر اوضاع و قوی کردن صف انقلاب کارگری است. از نظر منصور حکمت حزب سمبل استقلال ايدئولوژيک- سياسى طبقه کارگر در همه عرصه ها و وجوه هویتی آن و ابزار طبقه کارگر برای دخالت در سیاست و کسب قدرت سیاسی است.
من امروز سعی میکنم نگاهی بیندازم به پروسه ارائه تئوری تحزب از طرف منصور حکمت و تکامل این تئوری در دوره های مختلف و تفاوت تئوری تحزب منصور حکمت را با تئوریهای موجود در چپ و در کنار آن نگاه مارکسیستی- لنینیستی او به تحزب. تلاش میکنم پیوستگی نطری و تئوریک منصور حکمت را در دوره های مختلف در مورد حزب و تحزب کمونیستی نشان دهم.
تئوری منصور حکمت در مورد تحزب را فقط در یک یا دو اثر او در مورد تشکیل حزب نمیشود پیدا کرد باید از لابلای مباحث مختلف، اسناد و بحثها و نقدهائی که در دوره های مختلف طرح کرده است بیرون کشید. اما در همه این اسناد پیوستگی نظری، تئوریک، سیاسی و اجتماعی تئوری او را میشود دید.
از جمله اسنادی که میتوان به آنها مراجعه کرد اینها هستند:
گامهاى عملى در راه ايجاد حزب کمونيست ايران- سال ١٣٦١
سمينار سبک کار در کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست - سال ١٣٦١
حزب کمونيست ايران در گرو چيست - سال ١٣٦٢
اصول و شيوه هاى رهبرى کمونيستى - سال ١٣٦۲
خطر آکسیونیسم در حوزه های حزبی- سال ١٣٦۲
سبک کار کمونیستی یک جمعبندی مجدد- سال ١٣٦٤
حزب و قدرت سیاسی- سال ١٣٧٨
حزب سیاسی و جامعه ( از گروه فشار تا حزب سیاسی) - سال ١٣٧٨
علاوه بر اینها در مناسبتهای مختلفی چون دوره اختلافات در درون حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری و تاکیداتش بر سنتهای کمونیستی میتوان زوایای دیگری ازتئوری او را در مورد تحزب کمونیستی، سنتهای کمونیستی را دید.
دیدگاههای اکونومیستی و ولونتاریستی در دوره تشکیل حزب کمونیست ایران سال١٣٦١
* دیدگاه اکونومیستی
سال ١٣٦١ زمانیکه تشکیل حزب کمونیست ایران از طرف اتحاد مبارزان کمونیست و کومه له طرح میشود، یکی از نقدهای جدی به پروسه تشکیل حزب این بود که حزب کمونیستی حزبی است که با طبقه کارگر پیوند دارد، حزبی است که از نفوذ قابل توجهی در میان طبقه کارگر برخوردار است و اگر جریانی اسم خود را حزب کمونیستی میگذارد یا جریاناتی به سوی تشکیل حزب کمونیست میروند و این نفوذ را ندارند، و یا به قول معروف تا زمانیکه این پیوند با طبقه را ندارند حزبی کمونیستی نیستند. در آن زمان این تئوری به تئوری پیوند مشهور بود. نکته مهم و اصلی تئوری پیوند و جریانات طرفدار آن این بود که جریان یا جریاناتی که پیوند کافی با طبقه کارگر و نفوذ کافی در میان طبقه کارگر را ندارند، مستقل از سیاست و برنامه شان نمیتوانند احزابی کمونیستی باشند چرا که میزان نفوذ و رابطه آنها با طبقه است که کمونیستی بودن یا نبودن این جریانات را ثابت میکند. این دیدگاه، یکی از دیدگاههای مهم بود که تحت عنوان "تئوری پیوند" شناخته میشد.
از نظر طرفداران این تئوری که سازمان اقلیت در آن زمان شاخص این گرایش بود "حزب کمونيست حزبى صاحب نفوذ در ميان طبقه کارگر است، نماينده جنبش کارگرى است، و از طريق ارگانهاى مختلف در کارخانهها و محلات و مجامع کارگرى با توده کارگران در ارتباط نزديک است. بطور خلاصه حزب کمونيست يک حزب ذينفوذ و گسترده کارگرى است".
منصور حکمت این جریان را بعنوان یک جریان اکونومیستی از نظر فلسفی، متدولوژیک، سیاسی و اجتماعی نقد میکند. از نظر فلسفی و متدولوژیکی این نقد را طرح میکند که تصویر تئوری پیوند تصویری کاملا متافیزیکی و ثابت و غیر قابل دسترس از حزب، میدهد. گویا حزب موجودی ثابت و لایتغییر است و آنهم حزبی بانفوذ وسیع اجتماعی در میان طبقه کارگر است. این تئوری اینرا نمیبیند که میزان نفوذ حزب در میان طبقه کارگری ناشی از اتفاقات و مولفه هائی است که بخشا از کنترل این حزب خارج است. ناشی از بالانس قدرت، و میزان سرکوب است. همانجا منصور حکمت اشاره میکند که با این دید اکونومیستی اگر به حزب بلشویک نگاه کنیم این حزب در سال ١۹۰٥ حزب نبود، سال ١۹١٤ هم حزب نبود، سال ١۹١٧ هم صرفا به دلیل اینکه قدرت را تصرف کرد، و ظاهرا در این دوره ثابت کرد که در میان طبقه کارگر از نفوذ جدی برخوردار است، حزب بود. نقد منصور حکمت به این تئوری این است که حزب را بعنوان یک موجود پویا، اجتماعی، که در دل اوضاع و احوالی نفوذ پیدا میکند و در شرایطی هم به دلایل مختلف، دلایل سیاسی یا استبداد، نفوذش کم میشود، به رسمیت نمیشناسند. او نقد میکند که شما نمیتوانید عکسی از یک حزب کمونیستی در بهترین دوره موجودیت آن بگیرید و بگوئید این تنها تصویر از یک حزب کمونیستی است و اگر حزبی این خصوصیت را نداشت حزب کمونیستی نیست.
برای طرفداران این تئوری، درون مایه و هویت سیاسی حزب ملاک نیست بلکه ملاکها و خصوصیات بیرونی، کميت و ابعاد خارجى آن است که شاخص کمونیست بودن یا نبودن یک حزب است. بزرگی یا کوچکی، میزان نفوذ یک حزب هنوز ملاک بیرونی است. آن چیزی که هویت یک حزب را نشان میدهد برنامه و روشهای کمونیستی آن است. حزبی میتواند برنامه و روشهای کمونیستی داشته باشد اما بدلیل وجود استبداد و سرکوب شدید کوچک باشد، و هر حزبی با نفوذ وسیع در میان طبقه کارگر هم الزاما حزب کمونیستی نیست. به حزب کارگر انگلیس و یا سوسیال دموکراتهای آلمان نگاه کنید که احزابی با نفوذ در میان طبقه کارگر هستند که نه تنها ربطی به کمونیسم و کارگر ندارند بلکه گرایش بورژوائی را در میان طبقه کارگر نمایندگی میکنند. در اینجا است که منصور حکمت بحث هویت، هویت ثابت و ماندنی یک جریان در مقابل هویت کمی آن مانند کوچکی و بزرگی، یا درجه نفود را طرح میکند و میگوید که ملاک کمونیستی بودن یک جریان، فاکتورهای بیرونی مانند کمیت و ابعاد یک حزب نیست. او مطرح میکند که، آنچیزی که مشخصه کمونیستی یک جریان است هویت برنامه ای و سبک کاری یک جریان است.
نقد دیگر منصور حکمت به این دیدگاه اکونومیستی این است که از نظر این گرایش کمونیسم تئوری و موجودیتی خارج طبقه کارگر است که احتیاج به پیوند با طبقه دارد و در اینجا است که منصور حکمت نطفه بحثی که سالها بعد از طرف منصور حکمت به شکل فرموله تری ارائه میشود را طرح میکند و آنهم اینکه کمونیسم گرایشی درون طبقه کارگر است و یکی از گرایشات درون طبقه مانند رفرمیسم درون طبقه کارگر است که گاهی قوی است و گاهی ضغیف، و قطعا اگر حزبش را داشته باشد میتواند قوی شود. همه گرایشان بورژوائی و خرده بورژوائی، کمونیسم را نه بعنوان گرایشی در درون طبقه بلکه بعنوان موجودیتی خارج از این طبقه ارزیابی میکنند. این جریانات زمانیکه از جنبش خودبخودی طبقه کارگر صحبت میشود بطور اتوماتیک، سندیکالیسم را بعنوان کرایش داده شده و خودبخودی در میان طبقه کارگر طرح میکنند اما هیچوقت حاضر نیستند گرایش کمونیستی را یکی از این گرایشات درونی طبقه است به رسمیت بشناسند. و نتیجه میگیرد که این گرایش با ارائه یک تصویر صرفا ایدئولوژیک و غیر اجتماعی از کمونیسم، بلافاصله ضروروت پیوند خوردن کمونیسم با طبقه را علم میکنند.
در جمعبندی از این دیدگاه منصور حکمت میگوید: "اکونوميسم با تبديل حزب به يک مقوله اساطيرى و احاله تشکيل آن به وجود شرايطى ايدهآليزه شده، عملا تشکيل حزب را موکول به محال ميکند زيرا خود تشکيل حزب کمونيست اساسى ترين پيش شرط گسترش نفوذ کمونيسم و کمونيستها در تودههاى طبقه کارگر و اعمال رهبرى کمونيستى بر جنبش کارگرى است. نسخه اکونوميسم براى ساختن حزب کمونيست ايران در واقع نسخه اى براى نساختن آن است".
جالب است اگر کسی به تاریخ آندوره مراجعه کند این نقد را هم سازمان اقلیت و هم سازمان مجاهدین به اتحاد مبارزان و کومه له داشتند که شما پیوند لازم با طبقه را ندارید و نمیتوانید حزب کمونیستی تشکیل دهید.
* دیدگاه ولونتاریستی
در سالهای بعد از انقلاب ما شاهد تحرکی در میان سازمانهای موسوم به خط سه با طرحها و تلاشهای مختلفی برای اتحاد این سازمانها بودیم. شاخص این تحرک کنفرانس وحدت بود که از اتحاد چندین سازمان کوچک و بزرگ "خط سه" آن دوره تشکیل شده بود و هدفش را تشکیل یک حزب کمونیستی، قرار داده بود. منصور حکمت این گرایش را بعنوان یک گرایش ولونتاریستی نقد میکند و میگوید این گرایش تصورش این است که اگر چند سازمان با هم وحدت کنند و بزرگ شوند میتوانند حزب کمونیستی را تشکیل دهند. در صورتیکه یک حزب کمونیستی باید از کیفیت میعنی برخوردار باشد. این نقد، پایه اش بر ارزیابی است که منصور حکمت از بستر اصلی و رسمی چپ آندوره، بعنوان یک چپ غیر کارگری، غیر کمونیستی، چپی که نماینده اعتراض خورده بورژوائی است، بدست میدهد. چپی که به تحت سلطه بودن کشورش معترض است، ضد امپریالیست است، بخشا مذهبی است و خواهان استقلال کشورش است. منصور حکمت میگوید این گرایش متوجه نیست که این چپ باید کیفیتا یعنی هم از نظر سیاسی و هم از نظر عملی به یک چپ کارگری و کمونیستی متحول شود. از این نطر فقط با جمع عددی چند سازمان نمیتوان یک حزب کمونیستی درست کرد. این دیدگاه را منصور حکمت بعنوان دیدگاهی اراده گرایانه، متافیزیکی مورد نقد قرار میدهد. دیدگاهی که برای تشکیل حزب کموینست هیچ نوع تغییر کیفی را ضروری نمیداند و تصورش از حزب کمونیستی صرفا کیمیتی بزرگتر از کمیت فعلی، با حفظ کیفیت سابق است.
این دیدگاه مانند دیدگاه اکونومیستی صرفا ابعاد ظاهری حزب را ملاک قرار میدهد و حزب را، تا جائیکه بخصوص به هویت سیاسی و برنامه ای جریانات "خط سه" بر میگردد، به مثابه یک کیفیت جدید سیاسی و عملی نمیبینند و صرف وحدت و ادعام چند سازمان را برای تشکیل حزب کافی میدانند.
"اگر اکونوميسيم تصويرى از پيشى و لايتغير از خصوصيات ظاهرى حزب بدست ميداد، ولونتاريسم با پذيرش غير انتقادى خصوصيات کنونى جنبش ما و با پرده پوشى از آن کيفيت متمايز و نوينى که بايد براى تشکيل حزب در صفوف خود بوجود آوريم، عملا تعريف و تصويرى ايستا و جامد از حزب بدست ميدهد. نشناختن خصوصيات بنيادىاى که وجه تمايز حزب کمونيست از محافل و سازمانهاى موجود است، عملا معنائى جز تکرار تجربه شکست خورده کنفرانس وحدت در سطحى ديگر و لاجرم شانه خالى کردن از وظيفه تشکيل يک حزب کمونيست به معناى واقعى آن، ندارد".
اینها گرایشات جدی آندوره در مقابل تشکیل حزب کمونیست بودند که منصور حکمت نقد خودش را از این دیدگاهها به روشنی در جزوه "تشکیل حزب کمونیست ایران در گرو چیست" آورده است.
*هویت سیاسی – عملی کمونیستی:
در کنار نقد این گرایشات، مسئله تشکیل حزب کمونیست ایران در دستور منصور حکمت بود. در پروسه تشکیل حزب منصور حکمت خصوصیت یک حزب کمونیستی را از نظر خودش روشن میکند و میگوید حزب کمونیست نماينده متشکل کمونيسم به مثابه يک جريان متمايز و مشخص در جنبش طبقه کارگر است و برای تشکیل حزب کمونیست باید تمایزهویتی خود را از چپ غیر کارگری نشان داد. این تمایز را در دو وجه از هویت کمونیستی یک جریان تعریف میکند. یکی هویت سیاسی و ایدئولوژیک است که خود را در برنامه یک حزب نشان میدهد و دیگری هویت عملی است که خودش را در روش کار، سبک کارو سنت و فرهنگ یک حزب نشان میدهد. این بحث منصور حکمت درست همزمان است با طرح بحثهای سبک کار کمونیستی و نقد سبک کار پوپولیستی بعنوان سبک کار جریانات موسوم به "خط سه" که در همان زمان در مناسبتهای مختلف مانند کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست و در "تشکیل حزب کمونیست در گرو چیست" بحث روش کار، روش عملی، سبک کار یا هویت عملی را بعنوان یکی از پایه های هویتی یک جریان کمونیستی طرح میکند و میگوید یک جریان کمونیستی در کنار برنامه کمونیستی خود باید روش کار کمونیستی خود را داشته باشد و شما نمیتوانید به صرف برنامه کمونیستی اعلام کنید که حزب طبقه کارگر هستید. در سالهای ٦۰-٦١ از سبک کار کمونیستی و روشهای کار کمونیستی صحبت میکند و بعدها از سنت کار کمونیستی صحبت میکند که فراگیر تر از صرفا روش کار است.
در سال ٦١ و در آستانه تشکیل حزب منصور حکمت پیش شرط تشکیل حزب کمونیست را در استقلال نظرى و عملى (روش و سبک کار کمونیستی) کمونيستها میداند. و در این دوره در کنار نقد سبک کار پوپولیستی، تثبيت روشهاى عملى کمونيستى را در دستور جریانات طرفدار برنامه حزب کمونیست ایران قرار میدهد و تاکید میکند که تمام اهمیت بحث سبک کار مربوط است به تبدیل شدن از یک جریان نظری به یک جریان عملی. او تاکید میکند که گام اول در تشکیل یک حزب کمونیستی این است که تصویر و تعریف روشنی از خصوصیات اساسی و پایه ای یک حزب کمونیستی داشته باشیم، تصویر و تعریفی که حزب را بر مبناى مؤلفههاى پايدار و ماهوى و خصوصيات تغيير ناپذير و بنيادى آن بشناسد. این خصوصیات پایه ای از نظر منصور حکمت هویت سیاسی و عملی یک حزب کمونیستی است. از نظر منصور حکمت نقطه تمايز کمونيستها با ديگر جريانات تنها در نظرات و اهداف آنها نيست، کمونيسم از آنارشيسم، سنديکاليسم، پوپولیسم، ليبراليسم، رفرميسم درعمل (روش، سنت و فرهنگ سیاسی و ساختار تشکیلاتی) نيز متمايز است و تاکید میکند که اين تمايز عملى مؤلفه اى در تعريف هويت و موجوديت مستقل ماست. "کمونيسم گرايشى در جنبش طبقه کارگر است که با اهداف و روشهاى مستقل خود از ساير جريانات سياسى- طبقاتى متمايز ميشود."
هویت عملی برای منصور حکمت همواره هویت سیاسی و ایدئولوژیک یک جریان است و تاکید میکند که هر جریانی روشهای عملی و هویت عملی و شکل سازمانی منطبق با هویت سیاسی خود را دارد و این روشهای عملی یا سبک کار بخشی از هویت پایه ای یک جریان است.
هر سازمان سیاسی، سازمان کارگری روشها، ساختار تشکیلاتی، سنت کار، فرهنگ سیاسی حتی زبان و نحوه تبلیغ منطبق با هویت سیاسی خود را دارد و این روشهای عملی یا سبک کار، بخشی از هویت پایه ای یک جریان است. به طور مثال به ساختار اتحادیه و سبک کار و روشهای آن نگاه کنید. روشها و ساختار اتحادیه ها منطبق با اهداف و سیاستهائی که جنبش رفرمیستی و سندیکالیستی در جنبش طبقه کارگر دارد و شما نمیتوانید انتظار داشته باشید که با همان روش کار و ساختار به فعالیت کمونیستی بپردازید و یا تشکل کمونیستی درست میکنید. در عین حال شما نمیتوانید یک گرایش کمونیستی در جنبش کارگری باشید و روش کار و تمایز عملی خودتان را از گرایشات دیگر درون طبقه روشن نکنید. همانطور که نمیتوانید با برنامه کمونیستی و بعنوان یک جریان کمونیستی روش کار و فعالیت چریکی داشته باشید. روش فعالیت چریکی از هویت سیاسی این جریان ناشی میشود، برای پیاده کردن و جوابگویی به یک سیاست معین است، و جوابگوی سیاست متشکل کردن و راه اندختن موتور بزرگ است. این جریان به متشکل کردن طبقه کارگر کاری ندارد، اساسا مخاطب و موضوع کارش طبقه کارگر نیست و شما نمیتوانید به روش چریکها و با خانه تیمی در میان طبقه کارگر کاری بکنید و یا سازمانی کمونیستی درست کنید.
یکی از جدالهای جدی منصور حکمت چه قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران و چه بعد از آن جدال تئوریک، سیاسی و عملی با سبک کار و یا هویت غیر کمونیستی و تثبیت سبک کار کمونیستی است. اینرا میتوان در موارد متعددی دید، مثلا در بحث خطر آکسیونیسم در حوزه های حزبی در سال٦۲ ، بعنوان یک سبک کار پوپولیستی، محدود و تنگ نطرانه که برایش صرف آکسیون (تظاهرات، تحصن، اعتصاب، کمکارى) به هدفی در خود تبدیل میشود. در بحث کارگری شدن حزب و عضویت کارگری در حزب کمونیست ایران در سالهای٦۲-٦٣، باز به سبک کار و یا سنت کمونیستی کار میپردازد و اینکه چگونه باید سازمان و حزبی بود که یک کارگر بتواند و بخواهد در بين سازمانها ما را انتخاب کند و بطور طبیعی با این حزب چفت شود، در اینجا باز منصور حکمت به سبک کار کمونیستی (الگو، زبان، اخلاقیات، روشهای عملی و حضور اجتماعی) اشاره میکند.
باز در سال١٣٧٦ در بحث های حزب و جامعه و حزب و قدرت سیاسی و بحث تفاوت چپ حاشیه ای وچپی که در مرکز سیاست جامعه وجود دارد باز به بحث روشها و سنت کار کمونیستی میپردازد و نشان میدهد سنت کار چپ حاشیه ای تا چه حد از سنت و سبک کار یک چپ اجتماعی، دخیل و مدعی قدرت متفاوت است. بحث زبان این جریانات که کسی جز خودشان آنرا نمیفهمد، جریاناتی که همه شخصیتهای پشت پرده ای دارند، و اینکه چرا یک حزب کمونیستی به شخصیتهای علنی که سیاست در آنها تجلی پیدا کند و مردم و طبقه کارگر سیاست یک حزب را از طریق آنها میشناسند، احتیاج دارد. در مباحثات درون حزبی و سنت مبارزه دورن حزبی میتوان گوشه هائی از این سنت کمونیستی و تلاش منصور حکمت برای متمایز کردن این سبک کار، روش و یا سنت کمونیستی از سنتهای غیر کمونیستی را نشان داد. در سنت منصور حکمت مبارزه درون حزبی نباید به حزب لطمه بزند، نباید تحزب کمونیستی را تضعیف کند، ارزش اتحاد و مبارزه متحد را پائین بیاورد، اینکه خط قرمزهای غیر قابل عبوری برای کمونیستها وجود دارد که در دل داغ ترین جدلها باید رعایت شود. این سنت را میشود در جدالهائی که منصور حکمت در مقابل جریان انتقادی درون حزب کمونیست ایران طرح میکند، دید. در دوره جدائی از حزب کمونیست ایران و همه تلاش منصور حکمت برای اینکه این جدائی با بالاترین درایت و سلامت سیاسی و کمترین لطمات سیاسی و انسانی انجام شود، میتوان دید. این سنت را در بطن جدال علیه انحلال طلبی در دوره جدالهای درون حزب کمونیست کارگری، میتوان دید. منصور حکمت تاکید ویژه ای دارد بر اینکه یک حزب کمونیستی با یک محفل تفاوت دارد و حزب کمونیستی حزب قرارها، مصوبات و مراجع حزبی است، نه حزب توافقات دوستانی که چند سالی است با هم فعالیت سیاسی میکنند.
مقالاتی که در دوره تشکیل حزب کمونیست ایران داشت و بعدها مباحث منصور حکمت در مورد "حزب و قدرت سیاسی"، "حزب و جامعه، مکانيسمهاى اجتماعى قدرت سياسى"، "حزب و جامعه: از گروه فشار تا حزب سياسى" فرموله ترین نطرات منصور حکمت در مورد تحزب کمونیستی، حصوصیات یک حزب کمونیستی را دارند. اما همانطور که گفتم تئوری منصور حکمت در مورد تحزب کمونیستی را فقط در مقالاتی که در این مورد نوشته شده نمیشود دید بلکه باید به تلاشهای او در دوره های مختلف در دفاع از تحزب کمونیستی مراجعه کرد.
با نقل قولی از منصور حکمت این بخش را تمام میکنم. منصور حکمت در سال ٦٤در بحث سبک کار کمونيستى، يک جمعبندى مجدد میگوید" سبک کار کمونيستى براى ما صرفا نسخه اى براى تنظيم آرايش و عملکرد نيروى موجود سازمانى حزب کمونيست نيست. نسخه اى براى انطباق با شرايط جديد امنيتى نيست، نام ديگرى براى مديريت سازمانى نيست، بلک بيان يک جهت گيرى بنيادى طبقاتى است. سبک کار کمونيستى، درست مانند برنامه کمونيستى ابزار قرار دادن کمونيسم در دسترس طبقه کارگر و تبديل کردن اين کمونيسم به بستر و مبناى وحدت طبقاتى کارگران است."
* رهبری و کادرها:
یکی از تزهای مهم و پایه ای منصور حکمت در تئوری تحزب نقش رهبری و کادرها در یک حزب کمونیستی است. از نظر منصور حکمت یک حزب در درجه اول و قبل از هر چیز حزب رهبری و کادرها است. اینرا اولین بار در سال ٦١ در سمينار سبک کار در کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست و در نوشته حزب کمونيست ايران در گرو چيست طرح میکند که یک جریان کمونیستی قبل از هر چیز جریانی است که یک رهبری پیشتاز فکری دارد. و نقش رهبری را نه بعنوان مدیران خوب یک سازمان که به سازمانشان میرسند و حواسشان به اعضا و کاردهایشان است بلکه بعنوان یک رهبری مارکسیستی مورد تاکید قرار میدهد و میگوید قاعدتا بخش پیشتاز و مارکسیست حزب در رهبری آن قرار میگیرند، رهبری با این خصوصیت که دنباله رو جریانات نیست، جواب تئوریک - سیاسی و عملی معضلات جنبش خودش و در نتیجه حزبش را میدهد، جلو می افتد، موانع را تشخیص میدهد و راه حل رفع این موانع را جلو پای حزب و جنبشش میگذارد. اینرا در سمینار سبک کار در سال ٦١ به این شکل فرموله میکند که: ".. رهبری کمونیستی قبل از هر چیز یک رهبری پیشتاز فکری است. یک همهجانبهنگری نظری دارد. رهبری پوپولیستی دنبالهرو بود و مسائل را از بیرون دریافت میکرد و هر وقت هم دریافت میکرد، تصمیم میگرفت یک جوابی به آن بدهد که سازمان را فرموله کند . باصطلاح برای فرموله کردن تشکیلات. قرار نیست کسی را بر سر وقایعی که رخ داده فرموله کند و شیوه برخورد سازمان به آن وقایع باشد."
منصور حکمت مبانی ایدئولوژیک و متدولوژیک، شیوه ها وابزارهای اصلی رهبری کمونیستی را در جزئیات در سند "اصول و شيوه هاى رهبرى کمونيستى" در سال ٦۲ به روشنی بیان میکند و تصویری بسیار اجتماعی، جنبشی و مارکسیستی از رهبری حزب به دست میدهد و تاکید میکند که در یک حزب کمونیستی در پست رهبری قرارگرفتن و این اتوریته را کسب کردن در گرو این است که فرد توانسته باشد در سطح جنبش طرفیت جواب دادن به مسائل، قابلیت دیدن و حل موانع پیشروی حزب و جنبشش را از خود نشان داده باشد. در حزب کمونیستی مورد نظر منصور حکمت "شما نمیتوانید به مهمرتین مسائل جنبش کمونیستی و حزب نپردازید، حزب و کمونیسم را در هیچ عرصه ای نمایندگی نکنید و انتطار داشته باشید در موقعیت رهبری آن حزب قرار بگیرید و حتی در حزبتان اتوریته شما را بعنوان رهبری قبول کنند." از این نظر در تئوری تحزب منصور حکمت رهبری نقش کلیدی و تعیین کننده ای دارد. یک رهیری مارکسیست، پیشتاز، ماگزیمالیست، مبتکر، آینده نگر و با درایت که قدرت دیدن موانع و حل آنها را دارد. خود منصور حکمت میگوید که رهبری هر حزبی رنگ خودش را به حزبش میزند. هیجوقت هیچ حزبی رنگ اعضایش را به خودش نمیگیرد همیشه احزاب رنگ رهبری خود را به خود میگیرند. این تاکیدات را علاوه بر این اسناد در طرح های مختلف برای رهبری حزب کموینست ایران و بخصوص برای حزب کمونیست کارگری، در مباحث او در پلنومهای کمیته مرکزی و تاکید بر قرار دادن صفی از رهبران را در مقابل جامعه میشود دید. اما همانظور که گفتم فرموله ترین سند اصول و شیوه های رهبری کمونیستی است.
حلقه بعدی از نظر منصور حکمت کادرها هستند. در این مورد هم منصور حکمت به مناسبتهای مختلفی تاکید میکند. کادرهائی که به گفته منصور حکمت ستون فقرات یک حزب را میسازند و حول آنها است که سازمان حزب، اعضا، دوستداران و هاله وسیع نفوذ اجتماعی حزب را شکل میگیرد، از نظر منصور حکمت بدون این ستون فقرات کادری یک حزب کمونیستی قادر به ادامه حیات به عنوان یک حزب اجتماعی و با نفوذ و مارکسیست نخواهد بود. رابطه رهبری و کادرها یکی از مهمترین مسائلی است که منصور حکمت در تمام دوره ها روی آن تاکید میکند و جایگاه خاصی برایش قائل است. و همیشه به هر طریقی تلاش میکرد چه در حزب کمونیست ایران و چه حزب کمونیست کارگری این رابطه درجه بالائی از نزدیکی، به هم تنیده را داشته باشد. مارکسیست بودن کادرها یکی از نقاط تاکید جدی منصور حکمت بود.
نقش کادرها را منصور حکمت در سال ٦١ میگوید: " تز محورى بحث ما اين بود که گره اصلى کار حزب امروز مساله تثبيت اصول عملى فعاليت کمونيستى است و اين گره بدست کادرهاى متعهد و مسلط به اهداف و روشهاى مستقل کمونيستى باز ميشود. همين ميتواند نقطه عزيمت ما در تعيين پروسه عملى تشکيل کنگره موءسس حزب کمونيست باشد. اين کادرها بايد گرد آيند و با توجه به وحدت نظر موجود تحت پرچم برنامه حزب کمونيست، در درک جامع و نقد عميقى از سبک کار پوپوليستى و آلترناتيو کمونيستى در عرصههاى مختلف فعاليت عملى نيز به وحدت نظر برسند. حزب بايد به اتکاء به اين کادرها ستون فقرات و استخوان بندى اوليه خود را بوجود آورد و سپس تمام انرژى و توان سازمانها، محافل و عناصر مدافع برنامه حزب کمونيست را حول اين استخوانبندى مقاوم و استوار سازماندهى نمايد. تنها به اين طريق ويژگيها و محدويتهاى کنونى جنبش مانعى بر سر راه تشکيل يک حزب کمونيست واقعى ايجاد نخواهد کرد."
این اولین باری است که منصور حکمت به نقش کادرها در حزب کمونیستی اشاره میکند. در همان زمان از زاویه دیگری باز به نقش کادرها اشاره میکند. نقش کادرهای در یک حزب اجتماعی و مارکسیستی و در تقابل اینکه یک حزب مارکسیستی نمیتواند حزبی وسیع و اجتماعی تبدیل شود تاکید میکند که ميشود مارکسيست بود، پرشور و ماگزیمالیست بود، تئوريک بود، تمام تحول سوسياليستى را همین امروز خواست و در عين حال يک حزب وسيع اجتماعى داشت بدون اینکه احساس خطر و نگرانى از آلودگى با "دنياى کثيف سياست" داشت و نيرو جمع کرد. و در اینجا است که به نقش کاردها اشاره میکند که چنین حزبی بدون یک ستون فقرات قوی کادری مارکسیستی که هیچوقت قطب نمای خودش را از دست نمیدهد، هیچوقت تحت تاثیر تحولات اجتماعی بالا پائین نمیشود، و چنان استخوانبدی قوی مارکسیستی برای حزب درست کرده است که میشود به اتکا آن آن حزب را به آب و آتش زد و از به راست چرخیدن حزب و آلودگی با "دنياى کثیف سیاست" نهراسید.
همین تز را منصور حکمت در سال ٧٨ در بحث "حزب و جامعه" طرح میکند که بر خلاف نظر و یا سنت رایج در چپ بعد از لنین که گویا حزب اجتماعی باید از مارکسیسم و کموینسمش فاصله بگیرد و اینکه تاریخا احزاب چپ برای توده ای و اجتماعی شدن، با این استدلال که جامعه راست تز از آنها است و اگر بخواهید رای بیاورید و توده ای شوید، به راست چرخیده اند روی نقش کادرها تاکید مجدد میکند. او ضمن رد این تز و اینکه در جامعه انساندوستی و رادیکالیسم چنان پایه مادی قوی دارد که اگر شما بعنوان یک جریان کمونسیت و سوسالیست میتوانید دقیقا به اتکا کمونیست بودنتان اجتماعی بشوید. اما در عین حال این نگرانی که چه تضمینی هست که حزب به راست نچرخد را به رسمیت میشناسد و دوباره به مولفه کادر و نقش کادرهای مارکسیست برمیگردد و تاکید میکند که یک حزب کمونیستی باید متکی به یک بدنه و ستون فقرات قوی کمونیستی باشد. حزب کمونیستی با توده وسیعی از اعضائی که اساسا با قبول آرمانها و ایده آل های حزب در آن حزب هستند و کادرهای مارکسیستی که اين حزب را هدايت ميکنند، باز توليد ميکنند، به مسائلش ميرسند، رشدش ميدهند. کسانى که تمام نقشه را دارند، تمام بحث را دارند. انتهاى افق را میبینند و تعهد تئوريکى تعلق فکرى و آرمانى شان قوى و کامل دارند. چنین حزبی میتواند بدون کمترین نگرانی به طور وسیعی اجتماعی شود. اینکه با اتکا به یک رهبری پیشتاز و مارکسیست و لایه کادری قوی میتوان حزب کمونیستی را با همه تنوع اعضایش هدایت و رهبری کرد. پیوستگی تز حزب رهبری و کادرها را میتوان در مباحث او در سال ٦١ و بعدها در سال ٧٦ دید.
رابطه رهبری و کادرها، دخیل کردن کادرهای حزب در حیات سیاسی حزب یکی از مسائلی است که منصور حکمت به شدت روی آن تاکید میکند. دخالت دادن تعداد هرچه بیشتری از کادرها در امر رهبری و هدایت حزب و تصمیم گیری های اساسی را باز منصور حکمت اولین بار در سال ٦١ طرح میکند و آنرا شرط اساسی تداوم کار رهبری، ثبات و استواری و تداوم حیات سیاسی میداند. آموزش و تربیت نسلی از کاردهائی که با دخالت در امر رهبری در سطح سراسری و مرکزی آن را تنها امکان و راه برای تثبیت سنتهای کمونیستی در حزب میداند.
مسائلی ظاهرا کوچک مانند گزارشدهی، شرکت در جلسات در تئوری تحزب منصور حکمت در همین رابطه معنی پیدا میکند. اینها ابزار ایجاد یک رابطه سیاسی زنده، یک تلاش برای همفکری و هم جهت شدن، و یکی از ابزارهای رهبری حزب برای مطلع کردن، هم نقشه کردن و متحد کردن کادرهایش است. بدون اینکار نمیتوان انتظار داشت حزبی دارید که مثل یک بدن واحد کار میکند، نبض همه بخشهایش با هم میزند و تضمین کنید که هر روزبخشی از این موجود لنگ نمیزند.
*حزب و شخصیتها:
باز اولین باری که منصور حکمت روی علنی کردن شخصیتها و رهبری حزب بعنوان یکی از ابزارهای رهبری کمونیستی تاکید میکند باز سال ٦١ است. تاکید روی اینکه مکانیزم اجتماعی رهبری کردن یک حزب سیاسی و بعد انسانی دادن به سیاست است. اینکه بالاخره یک حزب سیاسی باید بتواند شخصیتهای سیاسی و رهبری خودش را در مقابل افکار عمومی قرار دهد. به همین دلیل در نشریات اتحاد مبارزان کمونیست برخلاف سنت چپ سنتی آندوره افراد مقالات را با امضا شخصی خود مینوشتند و روشن بود که هر فردی در رهبری این سازمان حامل کدام نقطه نظرات است. این تز را منصور حکمت در سال ٧۹ با طرح بحث حزب و جامعه در پلنوم کمیته مرکزی حزب و بعد در کنگره دوم حزب کمونیست کارگری با تاکید بر علنی بودن مبازره سیاسی، مکانیزم اجتماعی قدرت، سنت کلاسیک فعالیت کمونیستی در تقابل سنت فعالیت در اختناق، زوایای دیگری از سنت و روش فعالیت کمونیستی و تئوری تحزب کموینستی در انتهای قرن بیست تکامل میدهد. در این کنگره با اتکا به همین تزها تصمیم گرفته میشود کمیته مرکزی حزب بعنوان رهبری حزب باید علنی شوند و مردم و جامعه بتواند آنها را بشناسد و به جامعه بگوید اینها کمونیستهای هستند که حرفی برای گفتن دارند و راهی برای تغییر جامعه دارند و تاکید میکند که جامعه احزاب را نه با اتکا به اسناد و نشریاتش بلکه با اتکا به شخصیتهائی که این سیاستها را معنی، پیاده میکنند و نماینده این سیاستهای انسانی و کمونیستی هستند. او به روشنی جایگاه شخصیتها و رهبران علنی را فرموله میکند: "شخصيتها، رهبران، کسانی که به عنوان چهرههاى ملموس اجتماعى که قابليت گرفتن قدرت سياسى را دارند، اگر من کارگر در ايران به ميدان بيايم، اينها با اين حرفهايشان، با اين قيافههايشان، سر و وضعشان و با اين تيپ سياسى و اجتماعى ميآيند سر کار. اينها آدمهاى واقعى هستند و نه سازمانهاى سياسى که از پشت يک نام مخفى اعلاميه صادر ميکنند. اينها حتى اسامىشان معلوم است و ميدانى که پشت اين اسم چه آدمى و با چه روش و منش و قيافهاى هست، بايد بالاخره با آدمهاى واقعى در جلو صحنه ظاهر شد."
* حزب و قدرت سیاسی
یکی از آخرین حلقه هائی که منصور حکمت درآن تز تحزب خودش را روشن میکند بحث حزب و قدرت سیاسی و رابطه حزب کمونیستی و مسئله قدرت است. نطفه بحث حزب و قدرت سیاسی را منصور حکمت در سال ٦١ در سند "تشکیل حزب کمونیست ایران در گرو چیست" طرح میکند. همانجا در دل نقد جریانات اکونومیستی طرح میکند و بر این نکته تاکید میکند "که هيچ حزب کمونيستى که از نفوذ تودهاى گسترده برخودارباشد، نميتواند براى مدت طولانى در اپوزيسيون بماند، زيرا يک حزب کمونيست قدرتمند و بانفوذ، در دل هر بحران اقتصادى و سياسى جامعه سرمايه دارى بنا به تعريف براى حل نهائى مسأله قدرت سياسى گام بر ميدارد. يا پرولتاريا و حزب او به قدرت ميرسند و يا در نتيجه شکست انقلاب و حاکميت ضد انقلاب شرايط و تناسب قواى نوينى در رابطه ميان طبقات اصلى جامعه پديد ميآيد."
در سال ٧٨ زمانیکه بحث حزب و قدرت سیاسی را طرح میکند مقوله حزب سیاسی را طرح میکند و آنجا است که یکی از مهمترین تزهای خود در مورد حزب سیاسی در تقابل با تصور رایج از احزاب کمونیستی بعنوان اهرمهای فشار را طرح میکند. این تز که اگر یک سازمان هزار بار هم افکار کمونیست را اشاعه بدهد، هزار بار مارکسیست باشد تا زمانیکه برای کسب قدرت خیز برنداشته و خودش را آماده پا گذاشتن در قلمرو سیاست در ابعاد اجتماعی آن نکرده یک حزب سیاسی نیست. در عین حال به مولفه های اساسی دیگریی که سالها پیش در مورد حزب کمونیستی طرح کرده بود اینبار در پرتو رابطه حزب و قدرت سیاسی طرح میکند. مکانیزمهای اجتماعی قدرت یکی از این بحثها است او این سوال را در مقابل کمونیستهائی که کسب قدرت را در دستور خود دارند، قرار میدهد سوال اینکه مکانيسم هاى اجتماعى کسب قدرت، مکانيسم هاى قوى شدن و در قلمرو سياسى پيروز شدن، در جامعه معاصر چيست و از این بحث است که به سنت کلاسیک کمونیستی در مبارزه و تقابل آن با سنت به میراث رسیده از اختناق میرسد. باز به دست بردن به مکانیسمهای اجتماعی قدرت مانند انقلاب و قیام میپردازد، به علنی بودن مبارزه سیاسی، علنی بودن مبارزه برای کسب قدرت سیاسی،به نقش فرد در مبارزه، به رابطه محلی و اجتماعی حزب با طبقه اشاره میکند، به اینکه یک حزب کمونیستی علاوه بر رابطه محلی محکم با طبقه کارگر باید در سطح اجتماعی چنان حصوری داشته باشد که کمونیسم را برای طبقه کارگر در کنار آلتزناتیوهای دیگر به آلترناتیوی قابل انتخاب تبدیل کند و این بدون ایفای نقش جدی در دنیای سیاست و جدالهای اصلی در جامعه نمیتوان تامین کرد. اینکه کمونیسم منزوی به بهانه "تحکیم رابطه محلی با طبقه" و مشغول به مغضلات "صرفا کارگری" هیچ وقت شانس تبدیل به یک کموینسم اجتماعی، منشا اثر و دخالتگر در ابعاد اجتماعی و یک حزب کمونیستی اجتماعی آماده کسب قدرت نخواهد بود.
"به نظر من رابطه يک سازمان با قدرت سياسى شاخص حزبى بودن و نبودن کارآکتر آن سازمان است. حزب صرفا يک سازمان و گروه سياسى و فکرى نيست که از نظر کمى به حد نصابى از رشد رسيده باشد. حزب سازمانى است که پا به جدال قدرت گذاشته است. پا به قلمرو سياست در يک مقياس اجتماعى گذاشته است. سازمان و نهادى که بيرون قلمرو سياست سراسرى و بيرون جدال واقعى بر سر قدرت و تعيين صاحبان قدرت در جامعه زيست ميکند، سازمانى که چه بنا به تصميم آگاهانه خود و چه بدليل مشخصات کمــّى و کيفى خود بيرون اين جدال قرار ميگيرد، يک حزب سياسى نيست".
تئوری تحزب منصور حکمت همانطور که در ابتدای بحث گفتم بحثی است در مورد شکل دادن به یک کمونیسم دخالتگر، مارکسی و کارگری. تحزب کمونيستى برای منصور حکمت قد علم کردن کمونيسم کارگرى به عنوان يک حزب سياسى مدعى قدرت است. حزب سیاسی آن حزبی است که منصور حکمت مختصات و مولفه های اصلی اش را از سال ٦١ در پروسه تشکیل حزب کمونیست ایران تا سال ٧٨ در بحث حزب و قدرت سیاسی طرح میکند.
حزب سیاسی کمونیستی حزبی است مارکسیست، اجتماعی، حزبی با رهبری مارکسیست و پیشتاز، حزبی که ستون فقرات قوی مارکسیستی، با چهره و شخصیت اجتماعی، حزبی با بالاترین درجه از دیسیپلین و انضباط و بالاخره حزبی که در جدال بر سر قدرت دخیل است و قابلیتهای خودش را در این جدال به طبقه کارگر و جامعه نشان میدهد. این آن حزبی است که منصور حکمت از سال ٦١ تا آخرین روزهای زندگیش برای آن تلاش کرد.
جدالهائی که منصور حکمت در همه این سالها برای تشكيل و دفاع از حزب و مقابله جدی با هر دیدگاه، جریان و تحرکی که حزب را بعنوان تنها ابزار طبقه کارگر برای کسب قدرت داشت را فقط در پرتو جایگاه تحزب و حزب سیاسی بعنوان تنها ابزار طبقه کارگر برای رهائی کامل از سیستم سرمایه داری و برای انقلاب سوسیالیستی میتوان درك كرد.