به جرات می توان گفت انتخابات این دوره ریاست جمهوری ایران از معدود انتخاباتی است که قرار نیست در آن رقابتی صورت گیرد. فرضم بر این است که خواننده مطلب روی این مسئله توافق دارد که انتخابات در ایران چیزی جز یک شعبده بازی و سیرک انتخاباتی نیست و در معیار هیچ یک از دمکراسیهای نیم بند هم جا نمی گیرد. این را به عنوان امری داده شده تلقی می کنم و وارد آن نمی شوم. اما آنچه امروز حائز اهمیت است اغتشاش، سردرگمی و استیصالی است که با وضوح کامل در حاکمیت و تمام مهره های کلیدی آن میتوان دید. مهره هایی که جمهوری اسلامی برای عبور از بحرانش به آنها دخیل بسته بود.
"بیت رهبری"، "اصلاح طلب" و "اصولگرا"، همه و همه در یک اغمای پیشا انتخاباتی غرق شده اند و این به بحران حاکمیت، بحران "اجماع انتخاباتی" روی گزینه ایی که بتواند نظام را برای یک دور دیگر سرپا نگهدارد، ضرب شده است. بر متن چنین پدیده ایی است که عناصر و مهره هایی حاکمیت برای تغییر تناسب قوا به نفع حاکمیت، عموما در موقعیت اپوزیسیون نظام قرار می گیرند. یکی چگوارا می شود و از منظر "چپ ارتدکس" خواست آزادی، رفاه و برابری را مطرح می کند. یکی عدالتخواه میشود، آن یکی برانداز میشود و آن دیگری پهلوان نجات نظام و دعوت به آشتی جناحهای حاکمیت می شود. اما بحران "نظام" ریشه در چهار دهه حاکمیت فاسد، ریشه در اقتصاد ورشکسته، ریشه در عجزش در ایجاد توسعه و رونق اقتصادی و در همانحال وجود فقر مطلق و فلاکت اقتصادی شدید دارد. مردم به طول این چهل سال جوابهای مختلف جناحهای شریک در حاکمیت را تجربه کرده اند و نتیجه ایی جز فقر و فلاکت و گرسنگی را تجربه نکرده اند. رژیم تمام "آس" های خود را در طول چهار دهه حاکمیتش رو کرده است و امروز کفگیرش به ته دیگ خورده است.
در مقابل جامعه معترض و به میدان آمده ایی که به چیزی کمتر از آزادی، رفاه و برابری رضایت نمی دهد، مهر خود را به این اوضاع و احوال با قدرت تمام کوبیده است. دو نقطه عطف در سالهای ۹۶ و ۹۸ جامعه، رابطه پائین با بالا و تناسب قوا در ایران را وارد فاز دیگری کرد. اعتراضات گسترده در بیشتر از ۱۰۰ شهر ایران و اعتراضات رادیکال در سال ۹۸ برای رفاه و زندگی بهتر جامعه را به شدت قطبی کرد. این اعتراضات بار دیگر جامعه ایران را شخم زد و حول طبقه کارگر و خواستها و مطالباتش یک پولاریزاسیون طبقاتی شکل گرفت. تناسب قوای حاکمیت با مردم به نفع جامعه معترض به شدت تغییر کرد و بحران حاکمیت چندین برابر عمیقتر شد. انتخابات در بطن چنین اوضاع و احوالی به اذعان خود سران رژیم نوعی بازی با سرنوشت خودشان است. استیصال و سردرگمی مهره ها و کاندیداهای انتخاباتی بر متن این اوضاع قابل انتظار است.
اظهارات علی شکوری راد، دبیر کل حزب اتحاد ملت، نمونه گویایی از این هراس توام با سردرگمی است. این شوالیه با شمشیر زنگ زده شاید تنها عنصری است که علیرغم بیان حقایقی اما ظاهرا از قافله خیلی عقب است. ایشان فرموده اند "اگر حکمرانی خوب را مدنظر قرار دهیم، ۸۰ درصد اشتراک نظر وجود دارد و ۲۰ درصد اختلاف نظر. ما فکر میکنیم که در سطوح عالی کشور نیاز به این توجه وجود دارد که وفاق ملی در کشور شکل بگیرد. این وفاق ملی برای پیگیری مشترکات است. ما در انتخابات قبلی ریاستجمهوری دو جناح اصلی داشتیم که این جناحها برای نامزدهایشان با یکدیگر رقابت میکردند. برخی نیز با اصل نظام مشکل داشتند، اما کنشگری نمیکردند. از دیماه ۹۶ عملا جامعه به سه بخش تقسیم شد، علاوه بر بخش اصلاحطلب و اصولگرا بخش جدیدی تحت عنوان بخش برانداز اعلام موجودیت کرد."
اعتراف به ابراز وجود جناح سوم، به جنبش توده ای برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی به قدرت و توان خود، جنبشی که مهمترین "خطر" در مقابل آینده و سرنوشت جمهوری و ادامه حیات آن دارد، قدرت، توان و حضور غیر قابل انکار، هژمونی این جنبش در جامعه و هراس جمهوری اسلامی از مقابله با آن را نشان میدهد.
ظاهرا "شکوری راد" هنوز دقیق شیر فهم نشده است که آن ۲۰ در صد اختلاف فیمابین دو جناح رژیم را نودو ششی ها همان موقع فیصله دادند. ریشه اینکه امروز خبری از اختلاف و برنامه های اقتصادی سیاسی متفاوت از طرف هیچکدام از جناحهای حاکمیت وجود ندارد، را دقیقا باید در مهر باطل نود و ششی ها به کل حاکمیت دید. نود و ششی هایی که مهر باطلی بر اصلاح طلبی و اصولگرایی زدند و پرونده آنرا زیر بغل نظام دادند. پس از دیماه ۹۶آنچه عیان و غیرقابل انکار است، تنها دو جناح، دو جبهه و صفبندی با برجستگی می توان دید، مردم و طبقه کارگر معترض در مقابل حاکمیت به زانو درآمده و مستاصل. ویژگی برجسته اعتراضات میلیونی ۹۶ و ۹۸ این بود که ماهیت جناحها و جوابهای آنها برای جامعه را روشن کرد و درنهایت همه آنها را در کنار هم قرار داد و جناحهای شریک در حاکمیت "اصلاح طلبی و اصولگرایی" را اخته و بی خاصیت کرد. بر متن چنین اوضاع و احوالی اگر اجماعی هست، تنها "اجماع" بالایی ها و تلاش مشترک آنها برای نجات کشتی در گل گیرده نظام است.
با این اقتصاد ور شکسته، با این فلاکت اقتصادی، با این تورم افسارگسیخته و با این فقر مطلق و در همانحال با جامعه ایی که هر روزه و هر زمان اعتراض و اعتصاب و به خیابان آمدن به بخشی از زندگی اجتماعی شان تبدیل شده است، هیچ نیروی سرکوبی، هیچ سیستم مختنقی، هیچ دولت تکنوکرات و یا حکومت نظامیان یارای مقاومت نخواهد داشت. عجز این نظام در بی جوابی به تمام فاکتورها و پدیده هایی چون فقر و فلاکت، تورم و گرانی، توسعه و رونق اقتصادی و ایجاد رفاه و امنیت است. ویژگی و خصوصیت هرکدام از جناحهای بورژوازی عجز و ناکارآمدیشان در جواب به تمام فاکتورها و مطالبات جامعه است. بحران حاکمیت در پی هر اتفاق و پدیده ایی عمیقتر خواهد شد. انتخابات ریاست جمهوری ایندوره هم نمی تواند خارج از این سیکل باشد. معضل انتخابات ۱۴۰۰ وجود قدرتمند این جنبش، جنبش نود و ششی ها، جنبش هفت تپه ای ها، جنبش "رفاه، آزادی، حکومت شورایی" است که تصمیم ندارد اجازه دهد این انتخابات در سکوت و بی رونقی برگزار شود. جنبشی که روزهای انتخابات را با حضور قدرتمند خود علیه کلیت "نظام" پر رونق خواهد کرد!
۱۲ مه ۲۰۲۱