به بهانه یک بحث فیس بوکی، اخیرا در فیس بوک، بین  ابراهیم رستمی کادر سابق کومه له کمونیست و رئوف بانه از پیشمرگان سابق همان سازمان و عضو" نهاد پیشمرگان قدیمی" ، جدل داغی بر سر ماهیت نقش حزب کمونیست در زندگی سیاسی کومه له و جنبش کردستان، درجریان بود.  طبق گفته های طرفین،  در صفحه فیس بوک نهاد "پیشمرگان قدیمی" تراکتی توسط رئوف بانه، با مضمون "حزب کمونیست سرطانی سیاسی برای کومه له و مبارزه انقلابی کردستان بوده است، انتشار یافته است. ابراهیم رستمی به این تراکت اعتراض کرده و آنرا بی احترامی و زیر پاگذاشتن مبارزه سه دهه کمونیست ها در کردستان میداند. رئوف بانه هم به خاطر کاربرد آن عبارت که از نظر او موجبات ناراحتی رفقایی را موجب شده بوده، در کنار تاکید بر نظرات سیاسی اشت،  معذرت خواهی کرده و خود تراکت هم حذف شده است .

شکایت علیه رئوف بانه وارد نیست!

رئوف بانه اظهار نظر کتبی کرده که موجودیت حزب کمونیست ایران، از روز اول سرطانی سیاسی برای کومه له و جنبش کردستان بوده است. این شکایت علیه این اظهار نظر  ذره ای حقانیت ندارد. به این دلیل ساده نویسنده تراکت عقیده اش را بیان کرده، و برای تاکید بر مضرات حزب کمونیست، آنرایک سرطان سیاسی نام نهاده است. چرا کسی باید به خاطر ابراز نظرمتفاوت، انتقاد و یا افشاگری، هر چند تلخ و هر چند گزنده و غیرقابل هضم، مجرم شناخته شده و یا دادگاهی شود؟ چرا مبارزه سه دهه کمونیست ها در کردستان، برای بستن دهان منتقد سیاسی تقدیس میشود؟ بعلاوه، مگر مقدسات را فقط کمونیست ها دارند؟ همه جنبش های سیاسی مقدسات ویژه و یا سنبل های ویژه خود، یا خط قرمزهای خود  را دارند. در این میان، کسی که به زمین و زمان و منجمله این مقدسات رنگارنگ نقد دارد، به دلیل خط قرمز مقدسات این و آن، باید خفه شود؟

ابراهیم رستمی خود را کمونیست میداند. اگر چنین است، آزادی بی قید و شرط سیاسی و آزادی بیان کجای آرمان اوست؟

در ضمن رئوف بانه به احدی اتهامی نزده است. نتیجتا کسی محق نیست یقه او را به خاطر افشاگری و یا ابراز تنفر و کینه از حزب کمونیست، حتی سرزنش کند. فشار اخلاقی به رئوف بانه هم ناشایست و از نظر هر کمونیست روشن بینی محکوم است. کسی که مخالف نظر اوست، میتواند قلم بردارد و جواب سیاسی بدهد. اگر  در کنار مقدسات سیاسی، مقدسات اخلاقی و فرهنگی و...هم وارد معرکه شوند، بنی بشری جرات اظهار نظر متفاوت نخواهد داشت.

برای کمونیسم و کارگر، تاکید بر آزادی بی قید و شرط عقیده بسیار مهم است؛ به این دلیل ساده که غیبت آزادی بیان و اعتراض و تشکل و تحزب، طبقه کارگر بیشترین ضرر را خواهد کرد، چون برای سازماندهی خود در جنگی که در پیش دارد، در غیبت این آزادیها، هزینه های زیادی را باید به قیمت خون خود بپردازد.

 در کنار همین بحث گفته میشود که طرف نه انتقاد که فقط ابراز تنفر کرده کرده است. گیرم که فقط یک احساس تنفر است. اولا این احساس محصول یک نقد رادیکال و ریشه ای از زاویه فرد ابراز کننده علیه پدیده کمونیسم و حزب کمونیستی است. دوم ابراز تنفر علیه هیچ مقدساتی فرد را مجرم نمی کند.

ثالثا مگر کسی نمیداند امروز تعداد آنها که از این حزب تنفر سیاسی دارند، در همین "طیف کومه له" پرشمار اند؟ جوک در مورد حزب کمونست، اشاره به آن به عنوان بدبختی، به عنوان یک نکبت، و به کردی به عنوان یک "نهامت"، اصلا کم نیست. "منصور نکبت" و عبارت های مشابه در اشاره به نقش منصور حکمت در حزب کمونیست و تاریخ کومه له، پشیمانی از فریب توسط حکمت، ممنوعه کردن مراجعه به حکمت، تعیین خط قرمز علیه حکمت، از محصولات دوران دگردیسی کومه له و همین "حزب کمونیست" اند. ابراهیم رستمی و هر فرد کمونیستی اگر از روئیت چنین فضایی خوشحال نیست، به جای سرزنش اخلاقی و غیر سیاسی و بعضا لیبرالی، از کومه له ای که او در ذهن دارد علیه چهارچوب ایدئولوژیک منتقدین، با قلمی تیز وارد جنگ سیاسی شود و از حزب کمونیست مد نظر خویش دفاع کند.

پاسخ سیاسی چیست؟

برای پاسخ سیاسی باید کومه له مورد علاقه رئوف بانه ها و تمام الیت رهبری و کادری این کومه له را بطور خلاصه معرفی کرد تا به  آرزوی امروز آنها یک دست لباس امروزی پوشاند. باید نشان داد کومه له مورد علاقه آنها چه پدیده ای و نوستالژی آنها از کدامین نوع است. باید نشان داد که این سازمان،  قبل از ورود حزب کمونیست و منصور حکمت چه بود و چه نبود. میگویم منصور حکمت، چون بدون او و سازمان اتحاد مبارزان کمونیست، کومه له مثل بقیه چپ های دوره خود مسیر ویژه خویش را داشت. اما بر خلاف ادعای شارلاتان های سیاسی، منصور حکمت نیامد کسی را فریب دهد و با خود ببرد و برود.  در شرایطی که تمام سازمان های "خط سه" در همسایگی کومه له، دچار بحران و پروسه پایان کارشان را طی میکردند، رهبری کومه له به فکر نجات خود از سرنوشت بقیه این چپ افتاد. در آن شرایط، تنها گزینه موجود کمونیسم و خط حکمت بود، که به کومه له افق سیاسی و امکان زیست به عنوان چپ میداد. هیچ گزینه دیگری دم دست کومه له نبود.برای بقایای چپ ها و کمونیست های سازمان های متعدد چپ ایرانی، حکمت و کمونیسم او تنها سرپناه برای حتی یک چپ بود.

 لذا  کومه له از بلندگوی کنگره دوم خود و از طریق یک قطعنامه، که روح منصور حکمت و "کاک نادر" از آن خبر نداشت، آن سازمان را مورد خطاب قرار داد، و از آن به خاطر ارائه یک افق سیاسی روشن برای در پیش گرفتن یک جهت گیری متفاوت در کنگره، تشکر و قدردانی کرد. به دنبال، هیاتی از طرف رهبری کومه له رهسپار شد تا درجه علاقه کومه له به آن خط به اطلاع منصور حکمت و یارانش برسد و اقدامات لازم در پیش گرفته شود. منصور حکمت، تازه بعداز این مراسم و "تشریفات"، به عنوان "کاک نادر"حاضر به توجه به کومه له و کردستان شد. اما قبل از شروع سفر، "کاک نادر" متوجه یک سوراخ بزرگ در تصمیمات کنگره کومه له میشود، که در آن ،دخالت کومه له در حل مسئله ملی نالازم و این کار به عهده جریان ناسیونالیستی گذاشته میشود. رهبری کومه له به دنبال دریافت یک نوار صحبت های کاک نادر، یک کنفرانس تشکیلاتی فوری را فراخوان داد و ضرورت اصلاح اشتباه خویش را تاکید و تصمیم مقتضی اتخاذ شد.  یادآوری این نکته به ویژه به الترا ناسیونالیست های کردستان لازم است، که گویا راه حل مسئله کرد فقط از دست به قول خودشان "کرد فروش" های کرد، ساخته است!

کومه له از بدو ورود منصور حکمت

وقتی منصور حکمت رسید، کومه له یک قدرت سیاسی شکل گرفته و قابل افتخار چپ در کردستان بود؛ شانه به شانه حزب دمکرات کردستان و سازمان چریک های فدایی خلق ایران، که در دو جبهه می جنگید؛ یک جبهه جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی و جبهه دیگر مبارزه سیاسی علیه دمکرات از چندین زاویه، یکی به خاطر قلدری و زورگویی و ارعاب در مقابل مردم، دیگری به خاطر دفاع این حزب از مالکین سابق در مقابل دهقانان، آن دیگرتر به خاطر دفاع از ارتجاع سیاسی در کردستان، و نهایتا به خاطر تقلاهای آنها جهت معامله مخفیانه با جمهوری اسلامی و از این طریق تضعیف مقاومت در کردستان.  

با تمام این نقطه قوت ها، کومه له در انتخابات ریاست جمهوری  به مجاهد رای داده بود،  کارگر سازمان یافته در پایتخت کومه له در شهر سنندج، در بی توجهی مطلق کومه له، زیر رهبری حسن رحیمی از کادرهای آن روز سازمان راه کارگر صف بسته بود، هنوز و علیرغم به قدرت رسیدن یک فاشیسم مذهبی، کاری به مذهب نداشت که هیچ، رهبران کومه له هنوز عقد ازدواج شان هم در حضور آخوند بود.  در سازمانی که به مجاهد رای داده بود، به مذهب هم کاری نداشت و موجودیت طبقه کارگر را هم نمی دید،  و عقد ازدواج رهبرانش را هم نزد آخوند بود، موقعیت زن نمی توانست از موقعیت آن در حزب دمکرات کردستان بهتر باشد. نتیجه کار فکری این کومه له ای با این مشخصات، یک نشریه به عنوان ارگان مرکزی بود، که بعداز مدتها یک تک شماره در آمد و بعداز آن تاریخ، حتی در آرشیوها هم جایی نیافت و رفت، به این دلیل ساده که حتی در دوران فقر فکری کومه، در دست گرفتن آن، برای کمونیستی که نشریات وزین دیگران را هم میدید، مایه شرم، و خجالت آور بود.

  حقانیت جوهر ادعای امثال رئوف بانه ها اینجاست که به روشنی ماه می درخشد. به این دلیل ساده که چنین جریانی، آنهم در دوره ای که بقیه چپ دشت منقرض می شد، به سرعت صد به روی امواج جاری پرتاب می شد و همراه جریان آب، میرفت تا از بقیه حاضرین در آن عرصه، سبقت بگیرد و پیگیری در امر کردایتی را اولوت اول خویش کند. در نظر بگیرید اگر اتحاد مبارزان کمونیست موجودیتی نداشت و شخصیت معینی مانند منصور حکمت در آن نقش ایفا نکرده بود، و کمونیسم متفاوت او مانع پرپر شدن چپگرایی در آن کومه له نشده بود، چه کسی میتواند بگوید سرنوشت کومه له ای را در پیش نداشت، که اسم سازمانی اش را از عنوان آن کپی گرفته بود؛ "کومه له رنجدران کردستان عراق" را میگویم، که به معنی همان "کومه له زحمتکشان" است و بعداز دوره ای ادعای چپگرایی، زیر رهبری جلال طالبانی به چیزی تبدیل شد که امروز پیش چشم همه ما می درخشد!

رئوف بانه حقیقت "تلخی" را بیان میکند، که همه باید باورش کنند! رئوف بانه با شهامت، حرف دل تمام کومه له ای های جدید را زده است. همه باید باور کنند که حضور منصور حکمت و کمونیسم او، در مقابل آن سرنوشت محتوم، پتک آهنینی بود علیه رهبری خفته کومه له برای در پیش گرفتن یک استراتژی زمین تا آسمان متفاوت و مضر و خطرناک برای شکل گیری یک کومه له کوردانه! رئوف بانه ها حق دارند بگویند حزب کمونیست سرطان سیاسی برای شکل گیری ایده آلهای آنها بود.

اگر کسی میخواهد نقش شخصیت در تاریخ را با اتکا به پلخانوف برای دیگران تشریح کند، باید عکس منصور حکمت جوانی را نشان دهد که با یک کیف دستی وارد گود یک جنبش عظیم اجتماعی میشود، و تغییراتی را موجب میشود که در غیبت او، بطور قطع سرنوشت دیگری پیدا کرده بود.

از نظر کمونیسم و کارگر و ناسیونالیست و بورژوا، حکمت تنها استاد تشکیل حزب کمونیست و مهندس تمام تغییراتی است که بعدا در این سازمان و در کل کردستان رخ داد؛ تشکیل حزب کمونیست، ورود طبقه کارگر به شکل اجتماعی به درون کومه له و از طریق کومه له ورود به عرصه سیاست کمونیستی، شروع تعرض طبقاتی به جامعه بورژوا، شروع ترسیم یک مرزبندی طبقاتی با حزب بورژوازی کرد، شروع ترسیم  یک استراتژی روشن سیاسی طبقاتی، شروع شکل گیری یک کمونیسم روشن در صفوف کومه له، شروع تعرض سیاسی به مذهب و اسلام،  ورود زن به سطوح تشکیلاتی و صفوف پیشمرگ کومه له، و از این طریق تغییر در توازن قوای برابری طلبی و مدرسالاری ، شروع تولید یک فرهنگ مدرن شهری در کومه له، ، شروع احترام سیاسی جدی و پایان خشونت های فیزیکی و لفظی در برخورد به مردم، طبق یک قرار تشکیلاتی خسرو داور، شروع احترام به پیشمرگ و پایان این حکم ناسیونالیستی که که" پیشمرگ قبل از همه می میرد" شروع یک مناسبت برابرتر بین رده های مختلف تشکیلاتی از پائین تا رهبری، و شروع جارو کردن د موجودیت عناصر فرهنگی عهد قبایل و عشایر در زندگی و مناسبات حزبی و سازمانی...

محصول شروع این پروسه چند ساله؛ شکل گیری کمونیسم در درون طبقه کارگر به عنوان یک طبقه، به میدان کشیدن این طبقه در نبرد سیاسی علیه دو دشمن طبقاتی؛ هم بورژوازی حاکم و هم بورژوازی "خودی"، پا گرفتن رهبران سیاسی این طبقه، رشد شبکه های در هم تنیده هزاران کارگر در مراکز کار، تبدیل کومه له به محمل و لولای اتحاد کارگر در ابعاد توده ای در مراکز بزرگ و کوچک، بویژه در کوره های آجرپزی، بالا رفتن توقع سیاسی ایدئولوژیک طبقه کارگر و رهبران آن و رضایت ندادن به چیزی کمتر از حکومت کارگری، تغییر در تناسب قوای طبقاتی به نفع کارگر در عرصه جنگ روزانه برای بهبود زندگی، به دلیل اتحادی که در آن شکل گرفته بود، بالا رفتن اعتبار و شخصیت سیاسی زن در کردستان، محبوبیت توده ای  پیشمرگان زن درون گردانهای رزمی، که اولین تاثرش بالا رفتن وزن و اعتبار و احترام زن به عنوان انسان در عرصه های زندگی، و به عنوان نیروی غیرقابل حذف در مبارزه سیاسی...، کم رو کردن اسلام و مذهب، جا انداختن بی مذهبی به عنوان یک امر نرمال، شکل گیری یک فرهنگ برابرتر در رابطه بین زن و مرد، ارتقا درک سیاسی جامعه به نفع کمونیسم و چپگرایی، شکست سیاسی نظامی ناسیونالیسم کرد، تضعیف سیاسی، نظامی و اجتماعی آن و کشیده شدن آن به بحران وانشقاق و انشعابی که تا به امروز  عوارض آن بر تن ناسیونالیسم کرد مشهود است...

نه فقط این، بلکه تغییراتی که در دوران حضور حکمت و حزب کمونیست او در کومه له قدیم ایجاد شد، بعداز سه دهه جدایی حکمت از آن سازمان، رهبری آن هنوز فاقد توانایی کافی برای باز کردن مسیر ورود تمام ناسیونالیست ها به درون آن است. سوال اما این است که امکان برگرداندن کومه له به آن دوره ممکن است؟

آیا برگشت کومه له امروز به دوران قبل از حزب کمونیست و حکمت ممکن است؟

بطور قطع چنین آرزویی غیر ممکن است! به خیلی دلایل؛ زمان، شرایط، تناسب قوا و نیروهای درگیر در کردستان، همه و همه تغییر کرده اند؛

کومه له قدیمی قبل از حزب کمونیست، جریانی متاثر از انقلاب و در مقابل رژیم اسلامی و ارتجاع سیاسی حزب دمکرات سنگر محکمی داشت. در مقابل سیاست معامله گرانه حزب دمکرات و مذاکرات مخفی، دست به افشاگری میزد و مردم را از جریان توطئه های دمکرات علیه جنبش مقاومت کردستان، افشاگری میکرد. کومه له امروز، نه فقط مذاکرات مخفی و تقلای ناسیونالیست ها برای خزیدن به دامن جمهوری اسلامی سکوت مطلق میکند، بلکه حاضر به مطلع کردن مردم کردستان از جریان بند و بست آنها و مذاکرات مخفی شان نیست. نه فقط این بلکه حتی زمانی که تحت فشار قرار میگیرد که چرا حقایق ر به مردم نگفته و سکوت کرده است، حاضر نیست از وفاداری با بقیه ناسیونالیست ها پشت کند.

 کومه له قدیم در مقابل قلدری علیه مردم، ایجاد رعب و وحشت، اخاذی از مردم سرکوب مخالفین توسط حزب دمکرات کردستان، نه فقط افشاگری میکرد بلکه می ایستاد. کومه له فعلی، تمام اینها را در سیاست و عمل تمام ناسیونالیست های امروز می بیند، و رسما سکوت میکند. حزب دمکرات به اسم مردم کردستان، نیرو به عربستان کرایه میدهد، دسته دسته فرزندان این مردم را، در خدمت شیوخ عربستان، به قربانگاه فرستاد، و این کومه له حاضر نشد لب بگشاید. پ ک ک رسما چپ و راست ترور میکند؛ و علنا جدا شدگان از صفوف خود را روز روشن ترور میکند، جوانانی که در جبهه تاب مقاومت نداشته و فرار کرده یا عقب می نشینند، را از پشت به گلوله می بندد، و این کومه له حاضر به یک انتقاد آبکی هم نیست.  گروههای مسلح پژاک، در تبانی با جمهوری اسلامی و اطلاعات، در مناطق مختلف جولان میدهند و  رسما تیم های ارعاب و قلدری و باج گیری از مردم و کاسبکاران مرزی اند، در عین حال مورد افتخار این کومه له هم هستند که با آنها مشترکا آتش نوروزی به پا کرده  و "نوروز کردی" را پر نورتر کرده اند!

کومه له قدیم، برای تضعیف دست ارتجاع سیاسی در کردستان به افشاگری علیه دمکرات بسنده نکرد و "سپاه رزگاری" را که توسط شیوخ منطقه و رژیم بعث سازماندهی و مسلح شده بود را، در یک عملیات ماهرانه، در عرض چند روز خلع سلاح و بقایای شان را تا خاک عراق دنبال و نهایتا از صحنه سیاسی نظامی در کردستان محو و نابودشان کرد. امروز، این کومه له، از کانال کنگره ملی کرد تحت رهبری پ ک ک، با تمام ارتجاع سیاسی کرد هم سنگر است، و علنا به آن افتخار هم میکند.

"طیف قدیمی کومه له" که اسم مستعار التراناسیونالیست های قدیم کومه له ای است، این واقعیات را می بیند و متوجه تغییرات پایه ای این کومه له امروز هست. میداند اگر این کومه له به فرض محال قصد در پیش گرفتن سیاست های آن کومه له قدیمی قبل از تشکیل حزب کمونیست را پی بگیرد، باید علیه موجودیت امروز خود قیام کند، باید صدوهشتاد درجه به چپ بچرخد، و در کنار رادیکال ترین کمونیست های زمان سنگر بگیرد. در چنین شرایط فرضی، "طیف کومه له" امروزی، حاضر است علیه این حرکت فرضی این کومه له، رسما و علنا سنگر نظامی بگیرد و علیه آن وارد جنگ شود. مگر نه این است که هرکس امروز مخالف پیوستن این کومه له به ارتجاع ناسیونالیستی است، اتهام کمونیست کارگری و منصور حکمتی میگیرد؟ این یعنی یک جریان مشابه کومه له قدیمی، در سیاست امروز، در چشم "طیف قدیمی کومه له"، یک جریان افراطی چپ و برای جنبش کردستان خطرناک شناخته میشود.

مطالبه واقعی طیف کومه له از کومه له امروز چیست؟

حالا که روشن کردیم که یک کپی واقعی از کومه له قدیم، به هیچ وجه مد نظر این طیف نیست، باید سوال کرد که اینها چی میخواهند؟ وقتی نشان دادیم که این کومه له امروزی، در مقابل کومه له قدیمی سنگر گرفته است، حالا که نشان دادیم این دومی عملا به سنگر ارتجاع ناسیونالیستی نقل مکان کرده و با آن چفت شده است، اعتراض "طیف قدیمی کومه له" به کدام کمونیسم و چپ گرایی اینهاست؟

کسی که فکر میکند اعتراض اینها به عنوان حزب کمونیست است، بشدت اشتباه میکند. این طیف میتواند صدها جریان مرتجع، ضد کارگر و ناسیونالیست را نشان همه دهد که علیرغم حمل عنوان "کمونیستی"، ناسیونالیست های تمام عیاری اند. همه این طیف میداند که بخش اعظم  گروههای "چپ" و "کمونیست" ایرانی، ناسیونالیست های ایرانی در لباس چپ اند. اگر این طیف، تمام این ناسیونالیست ها را می شناسد و تشخیص شان میدهد، چگونه است وقتی به کومه له و حزب کمونیست کارتونی اش میرسد، آنها را افراطی و حتی متاثر از منصور حکمت معرفی میکنند؟

جواب روشن است! اینها این کومه له امروز را میخواهند راست تر، ناسیونالیست تر، و ارتجاعی تر باشد. طوری باشد که با گذشته خویش تصفیه حساب کرده است. نه با گذشته ای که با کمونیسم حکمت بود، بلکه با همان گذشته قبل از حزب کمونیست و حکمت تصفیه حساب قطعی کند؛ چیزی بشود که در مسابقه و رقابت با بقیه ناسیونالیست های کرد، در هیچ عرصه ای عقب نماند؛ نیرو کرایه دهد، به جنگ نیابتی تن دهد، با مقامات اسرائیلی و امریکایی و شیوخ عرب عکس بگیرد، و تمام ظرفیت های بقیه را کسب کند؛ مثل جریان مصطفی هجری و عبدالله مهتدی، مثل مسعود بارزانی و جلال طالبانی و بقه...

گزینه های قابل قبول برای این کومه له، پدیده ای نزدیک به مهتدی و یا عین آن است.

اما اگر این طیف چیزی در چهارچوب سیاسی مهتدی میخواهد، چرا این کومه له به ظاهر کمونیست را کنار نمیگذارد تا  با ورود به جریان مهتدی به آرزوی سیاسی خود برسد؟

مشکل طیف قدیمی کومه له، زندگی در تبعید است؛ تصویر ذهنی  یک کومه له بدون گرایشات متفاوت و یکدست و نسبتا هم قدرتمند، نوستالژی آنهاست. بر مبنای آن نوستالژی، عشق سیاسی آنها، کومه له ای است که اتحاد و یکدستی تمام کمال آن قدیمی را داشته باشد. مشکل بعدی هم اساسا از جنس همان نوستالژیک است؛ در غیبت یک تصویر زنده از تغییرات در فضای سیاسی و اجتماعی، کردستان مثل روزهای حضور اینها، همه چیز دست نخورده و مثل سابق است. نتجتا فکر میکند میشود آن آب را به جوی برگرداند و همه با هم همان شویم که بودیم. مشکل دیگر اینکه متوجه علل شکست عبدالله مهتدی در تبدیل به کومه له نیست. اگر او موفق بود، امروز این طیف مشکلی با آن نداشت و همه با هم در خدمت کاک عبدالله بودند. این ها فکر میکنند حزب کمونیست اگر مزاحم نبود، همه با هم مسیر تغییر را می پیمودند و حالا همه با هم بودند. نتیجتا بخش اعظم شان فکر میکنند علت عدم موفقیت مهتدی و جریان زحمتکشان، عدم همراهی بقیه بوده است. اینها متوجه درجه فالانژیسم و سنت های فاشیستی در جریان مهتدی و شخص او نیستند. نقدشان به مهتدی و جریان او اخلاقی و غیر سیاسی و بعضا حتی شخصی است. علت اصلی این، در رشد راستگرایی افراطی در فضای این طیف است که چسب وحدت سیاسی اش، خصومت با کمونیسم کارگری و حکمت است.

علت بعدی همان اشتباه مهتدی است؛ فکر میکنند یک جریان فالانژ و شبهه فاشیستی که ترور و توطئه گری و خصومت افراطی با کمونیسم، تنها شاخص آن در مقایسه با بقیه است، میتواند در کردستان به یک حزب فراگیر اجتماعی تبدیل شود.

   علاوه بر اینها، جامعه کردستان، به دلایل متعدد زمین حاصلخیزی برای رشد  فالانژیسم  و جریانات شبهه فاشیست را ندارد. اگر پروژه  پ ک ک برای استقرار یک جریان شبهه فاشیست و فالانژ در لباس پژاک موفق نبوده و امروزه پژاک به یک موجود منفور در چشم مردم تبدیل شده است، همین است.

برای این کومه له، تبدیل با یک حزب دمکرات دیگر با همان نام و عنوان کومه له، مقدور نیست. چپ گرایی در کردستان ایران و نقش تاریخی کمونیسم در ده ساله اول جنگ، به اضافه حضور دائم کمونیسم در درون جامعه، توقعات سیاسی را بالا برده است. در چنین فضایی، نمایشات سیاسی به سبک حزب دمکرات، توسط این کومه له، به سرعت به نفع دو قطب اصلی کمونیسم و ناسیونالیسم نیرو از دست میدهد و ضرورت بقای سیاسی خود در جامعه را زیر سوال می برد.

درسی که این کومه له گرفته است؛

به همین دلایل بالا، این کومه له ناچار است هم عنوان کمونیستی را برای خود نگهدارد، هم کارتون حزب کمونیست را با خود حمل کند، هم در اظهار نظر سیاسی، از فرمولاسیون چپ استفاده کند. اگر در کنار انتقال موقعیت به جنبش ناسیونالیستی، این ادعاهای توخالی چپ را هم دور اندازد، نیروی اجتماعی پشت سر، همان اندازه با او میروند که با مهتدی رفتند.

ناسیونالیست های طیف کومه له که بیرون این سازمان در موضع انتقاد دست راستی تر خواهان جارو شدن تمام بارقه های چپگرایانه از این سازمان اند، به دلیل محدود نگری سیاسی قادر به درک این واقعیت نیستند که این کومه له به اندازه کافی و تا جایی که برایش مقدور است، به راست چرخیده و امروز یک عضو صمیمی جنبش ناسیونالیسم کرد است.

آیا هنوز عنوان حزب کمونیست موانع کار است؟

بطور قطع چنین است! نه فقط انشعابات در کومه له ها بلکه حتی انشعاب در حزب دمرکرات کردستان را هم باید ناشی از حضور تاریخی حکمت  و کمونیسم متشکل در حزب کمونیست در کردستان دید. به این نکته بعدا برمیگردم.

ببینید، اگر منصور حکمتی حضور پیدا نکرده بود، اگر افق دیگری ظاهر نشده بود، کومه له ای که در صف بحارنی جریانات خط سه نوع خود به سر می برد، وقتی در همسایگی خود هیچ چپ روشن بینی نمی دید، با بی افقی آن روز کومه له  و با فقر فکری رهبران آن زمان کومه له، کدام گزینه های سیاسی دیگری در دسترس رهبری کومه له بود؟ در چنین فضایی، یک جریان بی افق تنها مانده در کنار یک حزب ناسیونالیست روشن و با تجربه، میتوانست کاری از پیش ببرد؟ در چنین موقعیتی، مسیر اینها دقیقا مانند مسیر کومه له کردستان عراق، یکدست و متحد به پیش میرفت و امروز یک جریان کپی حزب جلال طالبانی می شد در مقابل حزب مصطفی هجری که کپی حزب مسعود بارزانی است. اما به دلیل آن تاریخ کمونیستی، و بعدا به دلیل وجود و حضور کمونیسم حکمت در کردستان، انتقال جنبشی و طبقاتی این کومه له باقیمانده هم  راحت و سهل ممکن نبوده است، چون مداوما زیر فشار کمونیسم او بوده است. در مقایسه با اینها، تغییرات ایدئولوژیک در کومه له کردستان عراق را با این یکی کومه له در نظر بگیرید، آن یکی سهل و بی مشکل و سریع عملی شد، در حالیکه وضع حمل این یکی سه دهه طول کشید. حالا  هم که هرکدام از جریانات مدعی عنوان کومه له را نگاه می کنید، با اینکه هرکدام جداگانه مسیر عقبگرد را پیموده اند، هر کدام مهر و عوارض آن کمونیسم را بر پیشانی خود دارند. به زبان دیگر، همه این کومه له ها، میزان فاصله شان با کمونیسم کارگری حکمت، یک معیار تعریف هویت جدیدشان بوده است؛

جریان "پیشتاز" مهتدی با عجله و از فرط شوق تشخیص مسیر، اعلام کرد که تمام آثار کمونیسم کارگری در سازمان تازه تاسیس شان را خواهد خشکاند. برای اینکار، موقعیت جناح راست افراطی در جنبش ناسیونالیستی را برای خود تعیین کرد. علیه کمونیسم کارگری و برابری طلبی یک جنگ صلیبی راه انداخت و تا نقشه ترور کادرهای کمونیسم کرگری پیش رفت. نتیجه آن ظاهر شدن در قاموس یک گروه تبهکاری بود که هر روز برای یکی توطئه ترور میریزد. فکر کردند در پیش گرفتن یک مسیر فالانژیست و فاشیستی نه فقط بارقه های کمونیسم کارگری را از آنها دور میکند، بلکه به عنوان یک جریان با عنوان کومه له ای، قادر به به کار اندازی تمام ظرفیت های شبهه فاشیستی تحت نام کومه له برایشان مقدورمیشود. نتیجه این شد که در جامعه، علیرغم رشادت های زیاد، علیرغم رشوه به خانواده جان باختگان و تقسیم پول در میان بخشی از خانواده های قدیم کومه له تنگدست، در بعد اجتماعی یک جریان حاشیه ای باقی ماندند، به این دلیل ساده که راست افراطی در کردستان امروز شانس ندارد.

تاریخ بعدی شکست اینها را نشان داد و در پروسه شکست در رسیدن به آرزوهای شان دو دسته شده و بعدا هر دو حاشیه ای تر شدند.

نوبت راست بعدی به رهبری ساعد وطندوست و یارانش، که رسید، از ترس سرنوشت اولی که به حساب خویش کمونیسم را در درون خویش کشته بودند،  اینها عنوان "جریان سوسیالیستی کومه له" را بر خودنهادند و از اعلام خانه تکانی و جارو کردن آثار حزب کمونیست و کمونیسم کارگری پرهیز کردند..

 آخری ها که تمام کومه له امروزاند، از سرنوشت ناکام تمام راست های قبل از خود تجربه گرفتند و نوع دیگری راه افتادند. متوجه شده اند که پرت کردن ادعای چپگرایی و کمونیستی به ضررشان تمام میشود، به همین دلیل، با دنده کلاج و بسیار محتاط و دست به عصا، مشغول "پیشروی" اند. به همین دلیل هم عنوان کمونیستی و هم تابلوی حزب کمونیست را،  از ترس از دست دادن نیرو به نفع کمونیسم حکمت، حداقل تا شرایط مناسب دیگری، با خود حمل میکنند. دیگرانی که عجله داشتند و به عشق مهتدی ها بیرون پریدند و بعداز ناکامی از آنها سرگردان شده اند، بدون درک شرایط کومه له امروز، تعجیل دارند و از سر بی تحملی به آن "بدبختی" و "نکبت" و "سرطان"  فکر می کنند که از چهار دهه قبل به جان آرزوهای برباد رفته اینها افتاده است. اینها حق دارند مجسمه یادبود حکمت در گورستان های گیت لندن را سنگ باران کنند. حق دارند در اوج ناامیدی، مضرات حکمت علیه جنبش ناسیونالیستی کرد را به هر پدیده از نظر خود منفی، تشبیه کنند.

خبر بد این است که تا زمانی کمونیسم کارگری تنها جریان بالادست و هژمون در کمونیسم ایران است، فشار نقد کمونیستی بر راستگرایی اینها، یک مانع و مشکل همیشگی در مقابل کل این جبهه است...

 آوریل ۲۰۲۱


لینک جدل مورد بحث در این نوشته؛

https://www.youtube.com/watch?app=desktop&v=SBjhKIZafBo&feature=share&fbclid=IwAR1CLQl7DpTgS-NVKW19_Ef0wS0S2ESF56YzWEBxQ7N6ii4kgDzcYgfUsuw&ab_channel=HamidiMohammed