خالد عزیزی بعنوان سخنگوی حزب دمکرات کردستان ایران "حدکا" بار دیگر ضجه های ضد کمونیستی اش را در یک سخنرانی ویدیویی به نمایش گذاشته و مسایلی را مطرح کرده است.
او میگوید: "تجربه کمونیسم و سوسیالیسم و چپ در دنیا ضرر و زیان زیادی داشته اند. همه کشورهایی که سوسیالیسم را تجربه کردند، عقب افتادند و متأسفانه در همه بخش های کردستان این ایدئولوژی و این نگرش وارد جنبش کردستان شد".

میگوید "اولین بار گروه های نیابتی توسط شوروی سابق پایه گذاری شد و در سراسر دنیا گروههای نیابتی کمونیستی داشت". میگوید نیابتی های جمهوری اسلامی الگو برداری از "گروه های نیابتی اردوگاه سوسیالیسم" است.  

بالاخره خالد عزیزی این داستان های مضحک، بیمایه و کودکانه را ردیف کرده تا تاسف و ناراحتی خود را از وجود و حضور چپ و کمونیسم نه تنها در کردستان ایران بلکه در همه بخش های کردستان ابراز کند.

من از بخش اول اظهارات خالد عزیزی مثل ضررهای کمونیسم و سوسیالیسم  و گروه های "نیابتی" اردوگاه سوسیالیسم و "الگوبرداری" جمهوری اسلامی از آن ها خیلی خلاصه میگذرم تا به نتیجه گیری آخر ایشان که ضجه ی ضد کمونیستی و تاسف و ناراحتی از حضور چپ و کمونیسم در کردستان است بپردازم.  

اظهارات خالد عزیزی سخنگوی حدکا در مورد ضررهای کمونیسم و چپ و احزاب و دولت های حاکم بر اروپای شرقی را "گروه های نیابتی کمونیستی" نامیدن، حتی برای یک دانش آموز دبستانی که چند صفحه کتاب تاریخ خوانده باشد خنده دار است. این فرمایشات تنها تحریف تاریخ نیست، یک نمونه عوامفریبی سفیهانه است.  

اولا  دولت های اروپای شرقی را گروه نیابتی مشابه گروه های دست ساز جمهوری اسلامی در منطقه نامیدن مقایسه ای نه از روی بیسوادی و بی اطلاعی بلکه نابخردانه و بسیار مضحک است. 
دوما، انقلاب اکتبر به گواهی تاریخ تحولی بود که دنیا را لرزاند. حکومت شوراهای کارگران برای چند دهه دستاوردهای عظیمی نه تنها برای شوروی آن زمان بلکه برای کل بشریت بجا گذاشت. حتی با وجود شکست انقلاب بعد از مرگ لنین و برقراری سرمایه داری دولتی، نسیم سوسیالیسم در جهان بویژه در اروپا برای بیش از نیم قرن دولت رفاه را برای کارگران و مردم به ارمغان آورد. بیمه بیکاری، بیمه های اجتماعی، آزادی تشکل کارگری و تحزب، آزادی بیان و اجتماعات، برابری زن و مرد، آموزش و بهداشت مجانی، کودکستان ها و بیمارستان های مکفی برای مردم و... از جمله دستاوردهای انقلاب کارگری و حکومت شورایی روسیه برای مردم جهان است. 

یک مثال از اولوف پالمه نخست وزیر "سوسیالیست" سوید در دوران سوسیال دمکراسی و دولت رفاه، خصلت نمای این دوره تاریخی است. قضیه این است که، "کارفرماها به دولت شکایت می کنند که کارگران تمارض می کنند و سر کار نمی آیند و حقوق هم میخواهند. اولوف پالمه از این قضاوت ضد کارگری کارفرماها برآشفته می شود و اعلام می کند: "کارگران اینجور نیست که  وقتی مریض شدند سر کار نباید بروند، بلکه هر کارگری که صبح بیدار شد و احساس کسالت کرد و دید حال و حوصله رفتن سر کار را ندارد میتواند خبر بدهد و کارفرما باید حقوق کاملش را پرداخت کند." 

رشد و بلوغ بورژوازی نوپای اروپا و متعاقبا عروچ جریانات و رهبرانی مثل تاچر، ریگان  نئوکان ها...، به این دوران پایان بخشید. دولت های بورژوایی جهان زیر میز دولت رفاه زده و به تدریج دستاوردهای سوسیال دمکراسی و دولت رفاه را باز پس گرفت و جامعه را به دستان حریص و طمعکار و بیرحم نظام سرمایه و سود و بازار آزاد لجام گسیخته سپرد. نظام تبهکار سرمایه داریی که سالانه میلیون ها کودک در جهان از گرسنگی میمیرند. نظامی که جنایات دو جنگ جهانی، تبدیل کشورهایی در خاورمیانه به سرزمین سوخته و نسل کشی تمام عیار و دیگر مصائب به بشریت را در پرونده دارد. خالد عزیزی  شانس نداشت بعنوان کوماندوی داوطلب امریکایی به جنگ ویتنام برود اما اگر فرصت بیابد بعنوان تک تیرانداز در یک پشت بام به سوسیالیست ها و اعضای شوراهای کارگری و مردم شلیک میکند و در میرود. 

جالب است که نسیم سوسیالیسم حتی بر حدکا هم وزید و برنامه ی این حزب را تحت تاثیر قرار داد. بخشی از رهبری حدکا را حزب توده ایران تشکیل میداد. قاسملو رهبر آن دوران حدکا به سوسیال دمکرات بودنش افتخار می کرد و حزبش عضو باشگاه بین المللی سوسیال دمکراسی بود. اگر چه وفاداری قاسملو به سوسیال دمکراسی در حد یک نمایش باقی ماند. او به خمینی لبیک گفت و آماده ی پذیرفته شدن در نظام سرمایه و دین گردید  و فرزندان ناخلفی مثل خالد عزیزی را بار آورده است که شعار "سوسیالیسم" و سوسیال دمکراسی رهبر کبیرشان را به زباله دانی ریخته اند. خالد عزیزی باید از خودش بپرسد که اگر حزبش از دل جامعه برخاسته و تنها حزب ملی گرای کورد است، دیگر آه و ناله ضد کمونیستی و ضد چپش برای جیست؟ و چرا هوادارانش را از چپ و کمونیسم برحذر میدارد! 

ترس خالد عزیزی از چپ و کمونیسم قابل درک است. حزب او "حدکا" همه ی درب ها را زده و ناکام مانده است. از لبیک گفتن به خمینی، اویزان شدن به جناح دوم خرداد و اصلاح طلبان، در دست گرفتن کاسه گدایی بر درگاه وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه برای مذاکره و پذیرفته شدن، خوش رقصی برای شورای ملی مقاومت و مجاهدین، پرسه زدن در صفوف اپوزیسیون بورژوایی جمهوری اسلامی و ... آیا درب دیگری برای زدن و گشودن باقی مانده است؟ 

خالد عزیزی در رویای تبدیل شدن حزبش به تنها حزب قدرتمند در کردستان و جنبش کوردایتی با کابوس چپ و کمونیسم روبرو است. او حدکا را حزبی برخاسته از درون جامعه می پندارد، اما فراموش می کند که این حزب در قیام و انقلاب ۵۷ درخواب زمستانی بود. وقتی بیدار شد کردستانی را مشاهده کرد که چپ و کمونیسم در رگ و خون جامعه جریان دارد. تلاش های مذبوحانه و در عین حال جنایتکارانه ی زیادی کرد تا کمونیسم و چپ را شکست دهد یا حداقل حاشیه ای کند. اما نشد و نتوانست. 

کردستان امروز، "کردستان چشم و چراغ ایران"، محصول جنبش کردایتی نیست. محصول جنبش کمونیستی، آزادیخواهی و برابری طلبی است. حدکا مدعی است از دل این جامعه بیرون آمده اما در واقع با آن بیگانه است. 

حدکا وقتی از نیم قرن خواب زمستانی بیدار شد، دید کردستان برخاسته و در یک قیام و انقلاب سراسری به عمر ننگین سلطنت مطلقه و موروثی خاتمه داده و وفادار به خواستهای انقلاب مردم در مقابل  ضد انقلاب اسلامی ایستادگی کرده است. جنبشی که زمانی حدکا به خمینی لبیک گفت، در مقابل جمهوری اسلامی ایستاد و مشروعیتش را به رسمیت نشناخت. جنبشی که علیرغم تلاش مداوم حدکا برای پذیرفته شدن در نظام اسلامی و قربانی کردن رهبران اصلی اش در این راه، اما راه خودش را رفته است. 

حدکا با جامعه نوین کردستان بیگانه است. نمیخواهد بپذیرد که جامعه عوض شده و انسان ها تغییر کرده اند. حتی در عقبمانده ترین روستاهای کردستان امروز ما شاهد حضور جوانان تحصیلکرده، کتابخوان، دانشگاه رفته و روشنفکر و آزادیخواه هستیم. کردستان دیگر جامعه عشایر و قبایل و طیول ماموستایان دینی نیست. جامعه ای طبقاتی، مدرن، سکولار، رادیکال، انساندوست و آزادیخواه و برابری طلب است. کردستان ایران حتی به نسبت اقلیم کردستان عراق ظاهرا آزاد شده از ستم ملی، فرسخ ها جلو است. در اقلیم کردستان تا همین امروز هر روز یک زن در قتل ناموسی کشته می شود بدون این که قاتل مجازات گردد. در کردستان دولت اقلیم آب و برق و بهداشت و درمان برای اکثریت کارگران و زحمتکشان و حقوق بگیران نایاب یا کمیاب است. در کردستان دولت اقلیم جریانات مذهبی سنی و سلفی و شیعی شبانه روز از میدیای اختصاصی شان از بودجه و کیسه ی مردم یک تن آشغال ذهن بیمارشان را به روی جامعه پرت می کنند. زنان را آزار میدهند و بی حرمتی می کنند. کودکان حقوق ندارند. در حالی که در کردستان ایران سگ و گربه ها هم صاحب حق و احترام هستند و از درخت و طبیعت بعنوان دوست جامعه حفاظت می کنند...

حدکا نماینده عقبمانده ترین بخش بورژوازی کورد است. بورژوازی بزرگ کردستان در جمهوری اسلامی و نهادهای اقتصادی سپاه ادغام و ذوب شده است. نمایندگان سیاسی بورژوازی کورد در مجلس اسلامی خدمتگزار نظام اند و برای حدکا تره خرد نمی کنند. به همین دلیل است این حزب و رهبرانش دست به دامن ملاهای سنی و تقدیس مردگان این شعبه ی ارتجاعی است و در فکر ایجاد حوزه های علمیه ی ماموستایان سنی شبیه حوزه های علمیه قم جمهوری اسلامی است. حدکا به نوعی خودگردانی که این حزب در آن به بازی گرفته شود راضی است. حدکا می بیند و می فهمد که حتی تجربه فدرالیسم قومی اقلیم کردستان  هم دیگر الگوی شکست خورده ای است. اقلیم کردستان بطور واقعی وجود ندارد. بخش بزرگی از کردستان کماکان در تصرف دولت مرکزی است و مرزهای حکومت مرکزی تا قلب کردستان و مرزها و منابع نفت و صادرات و واردات رسیده است. کارمندان دولت اقلیم اگر حقوق شان از مرکز نرسد سفره شان خالی است. خیزش ها و اعتراضات مکرری در شهرهای کردستان عراق علیه فقر و بیحقوقی و سرگردانی جامعه بین دو جناح ارتجاعی ناسیونالیسم کورد در جریان است. کردستان بین دو عشیره ی سنتی طالبانی و بارزانی تقسیم شده است که یکی افسارش را دست سپاه پاسداران جمهوری اسلامی داده و دیگری به دولت اردوغان آویزان است.  

جنبش های طبقاتی و اجتماعی در کردستان بعنوان جزئی همبسته و پیوسته با جنبش های سراسری، تفاوت فاحش این جامعه را با نمونه اقلیم کردستان نشان میدهد. جنبش هایی که در سراسر ایران و از کردستان تا جنوب و شمال و شرق ایران مثل آب در لانه مورچگان اپوزیسیون بورژوایی و ناسیونالیسم ایرانی و کورد است. این طوفان را نمی توان خاموش کرد. 

کابوس سخنگوی حدکا واقعی است. حاکمیت شوراهای کارگران و مردم کابوس کل ناسیونالیسم ایرانی در اپوزیسیون از جمله ناسیونالیسم کورد است. رهبران حدکا از جمله خالد عزیزی در این حاکمیت اگر شانس بیاورند اعضای با حقوق برابر شورای محله و در بهترین حالت شورای شهر یا شهرکی هستند. 

خالد عزیزی علاوه بر سخنگوی حدکا، بلحاظ شخصی هم در ابراز مکنونات درونی اش صریح الهجه  است  و این کار ما و مخاطبین را آسان می کند.  او همه ی درب ها را زده است. از کومله کمونیست به حزب دمکرات پرتاب شد و در شرایط بحران و قحطی رهبری وشخصیت در حدکا به ریاست رسید و امروز سخنگوی راستین این حزب است که همه عفونت های ضد کمونیستی و ضد سوسیالیسم و آزادیخواهی را صریح تر از هر کسی بیرون می ریزد. خالد عزیزی را باید در کنار لمپنیسم یاسمین پهلوی گذاشت که شعار و پرچم مرگ بر چپ را بر افراشته است. هر دوی این صف تبهکار، پشت نسل کشی صهیونیست های اسراییل و تهدید و سیاستهای چماق و هویج ترامپ صف بسته اند تا شاید دربی به رویشان گشوده شود. از طرف دیگر به اصلاح طلبان و دولت پزشکیان امیدوارند. بیربطی طیف رنگارنگ اپوزیسیون بورژوایی و ناسیونالیسم کرد به جنبش های طبقاتی و اجتماعی که تا کنون در اعتصابات کارگری و فرهنگیان و بازنشستگان و رانندگان کامیون و پرستاران تا جنبش آزادی زن و خیزش های پی در پی سال های اخیر مثل روز روشن است. 

ضدیت با چپ و کمونیسم حدکا اولا برای نوشتن ناکامی هایشان به پای چپ و کمونیسم و دوما آخرین سنگر ابراز وجودشان برای فروش کالای رنگ باخته ی خود به جناحی از جمهوری اسلامی تا نتنیاهو و ترامپ است. کالایی که در این بازار هم خریداری ندارد.     

حدکا از طرفی به تهدیدهای اسراییل و امریکا دلخوش کرده و از طرف دیگر سخنگوی این حزب، نسیم "مطبوع" دوم خرداد دیگر، این بار در دولت پزشکیان به مشامش خورده است. وقتی رییس جمهوری که یک رگه کوردی دارد حرف می زند، ناسیونالیست ها غش می کنند. اما اگر جنبش دوم خرداد خاتمی برای حدکا خیر و برکتی داشت، فرزند ناخلف او بطریق اولی بی خیر و برکت است. 

اما در مسیری که حدکا و کل ناسیونالیسم ایرانی و کرد در پیش دارند، چپ و کمونیسم یک مانع است. مانع اصلی و جدی است. رضا پهلوی هم این مخاطره را خاطرنشان کرده که جنبش انقلابی آتی در مقابل دین مداری سلطنت طلبان، چپ و سوسیالیستی است. برای ناسیونالیسم در هر لباسی فارس یا کورد...، طبقه کارگر ۲۰ میلیونی یک مخاطره است. جامعه سکولار ایران یک مخاطره است. جنبش آزادی زن یک مانع جدی است. همه ی این ها یک مخاطره و یک دشمن جدی اند. 

بگذارید یادآوری کنم که اگر رهبری و سخنگوی حدکا  یک روز فرصت داشته باشند که بیایند و در میدان اصلی سنندج اهداف و سیاست ضد کمونیستی و ضد زن و ضد آزادیشان را تکرار کنند، همان بلایی سرشان می آید که قاسملو با یک گردان نیروی مسلح میخواست در این میدان سخنرانی کند که با مخالفت مردم دست خالی روانه گردید. تازه حدکای آن زمان مدعی سوسیالیست و سوسیال دمکرات بود در حالی که امروز رهبران حدکا از جمله خالد عزیزی نه سوسیال دمکرات و نه حتی دمکرات بلکه خرده بورژوای بی افقی است با یک مهر رسوایی بر پیشانیش که بهیچوجه پاک نمی شود. این مهر رسوایی که : " بگذار کرد به دست حکومت کوردی اعدام شود"! 

دکان بقالی خالد عزیزی، هیچوقت سوپرمارکت زنجیره ای نخواهد شد. ما ضجه های ضد کمونیستی امثال عزیزی را برسمیت میشناسیم. ما بن بست ناسیونالیسم کورد را در همه ی بخش های کردستان برسمیت میشناسیم. حاکمیت دولت اقلیم، سرنوشت تلخی برای مردم کردستان عراق به ارمغان آورده است.  بی افقی و بن بست ناسیونالیسم کرد، پ ک ک را به خودکشی سیاسی محکوم و مجبور کرد. ناسیونالیسم و قومگرایی در کردستان ایران در محاصره کارگران، زنان و مردان و جوانان  آزاده و انساندوست و برابری طلب  قرار دارد. قایق نجاتی برای رهبران حدکا و از جمله سخنگوی درمانده اش وجود ندارد، جز این که به جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی سوسیالیستی کردستان و سراسر ایران تمکین کند.      

"ما از حقوق انسان نه فقط در بعد حقوقی و سیاسی، بلکه در بنیادی ترین ابعاد اقتصادی دفاع می کنیم، چون سوسیالیستیم و این اصل پرنسیپی ما است. حتی اگر بورژوازی از تمام مردم جهان علیه این حقوق رای بگیرد"!

ما کارگران، زنان و جوانان و زحمتکشان سوسیالیست و آزادیخواه و برابری طلب مصمیم جامعه را دگرگون کنیم. این تقدیر نیست، اراده است. بیداری وجدان ها است. مشت های گره کرده است.
خشم فروخفته ی نیم قرن است!


 خرداد ۱۴۰۴- مه ۲۰۲۵