کولبران و جمهوری اسلامی

سالهاست کوه و دره های صعب العبور مرزی کردستان پاکوب مردمانی  است که محکوم به دوش کشیدن بار فقر و فلاکت و گرسنگی خود شده اند. در این سرنوشت شوم، عدالت واقعی به یک اندازه برای همه این مردمان تقسیم شده است. از جوان و سالخورده تا کودک و زن محکوم اند چهار فصل سال را در یک زنجیره طولانی انسانی، خیره به زمین سخت، کولبری کنند. آسمان، ناظر بر هر لغزش پای در گرمای سوزان تابستان  و بوران زمستان، منتظر یک تلاقی نگاه با این محکومین است تا شلاق مرگ خود را بر پیکر آنان فرود آورد. سمفونی هماهنگ  آسمان و زمین در له کردن برده گان دنیای سرمایه. اما این تمام ماجرا نیست. طبیعت مشغول به چرخه درآوردن مکانیزم  حیات خود و  ادامه  بقای هر جنبده ای بر روی کره خاکی ست و بی تقصیر از شقاوت ستمگری و استثمار  انسان به دست انسان است.

  ایران تحت سلطه جمهوری اسلامی سرمایه داران برای بخشی از ساکنین ایران ، پدید آورنده هولناک ترین نوع کار یعنی کولبری بوده است. زیر سایه فقر و بیکاری و فلاکت،  کرور کرور انسانها تبدیل به بردگان دنیای مدرن امروز شده اند. برای بردن یک لقمه نان به سفره یک خانواده، مرد و زن و کودک مجبورند به دل کوه و دره ها زده و بارکشی کنند. تنها برای یک لقمه نان. کارفرمای بی شرف نیز ، با آگاهی از  افزایش شمار بردگان کولبر، برای به چنگ آوردن سود بیشتر هر بار بر سر قیمت حمل آن میزند تا با ارزان ترین شکل ممکن بارش به مقصد برسد. اما باز هم این کل ماجرا نیست، روزی نیست که خبر کشتن و به قتل رساندن کولبران توسط جمهوری اسلامی  در مناطق مرزی کردستان به گوش نرسد. انگار که این مناطق تبدیل به میدان تمرین نظامی برای نیروهای مسلح شده است با این تفاوت که سیبل این میدان قلب  تپنده انسان کار است. . کولبران  در هر حال محکوم به مرگ اند، انگار برزخ در این گوشه زمین خاکی تجسم یافته ترین معنای زندگیست.

پر بیراه نیست وقتی از پایتخت ایران زباله گردی، کودکان خیابانی، کارتن خوابی، قبر خوابی، تن فروشی، اعضاء بدن فروشی و هزار و یک چرک و دمل دیگر، در جان و زندگی میلیونها انسان دردمند آن جامعه چنگ انداخته  و در جغرافیای مرزی  اش  کولبری، پدیده ای که به حق می توان به آن گفت، ننگ جامعه بشری امروز، پدیده ای مملو از زمختی  و تباهی نوع کار برای برآورد کردن امرار معاش روزانه است. در اینجا حتی خبری از قانون کار نیست تا برایش  دست به تجمع زد و مطالبه کرد. در اینجا ایمنی کار یعنی امروز چهار چشمی مسیر باریک عبور را پاییدن تا سقوط نکرد، معنا می یابد، در اینجا اصطلاح  سوانح کار نیز بر طرز زمختی تعریف دیگری دارد.اصلا چه معنی دارد قانونی وجود داشته باشد وقتی غیرقانونی زندگی باید کرد. حتی از آن بدتر،  درد قانونی اعلام کردن بارکشی توسط انسان به نام  کولبری،  از هر دردی دردناک تر است.

 تضمین  نفس کشیدن تا از نفس افتادن روز پس از روز کولبران، تنها از  فاصله شروع حمل بار تا محل تحویل ضمانت دارد. یعنی اگر  کولبران از سرما و  یخبندان و سقوط از ارتفاعات جان سالم بدر ببرند، در عوض هر آن احتمال دارد با شلیک مستقیم گلوله نیروهای  حکومتی از پا در بیایند. به جان خریدن مریضی و آسیب های جسمی در طی حمل هر روزه بارهای سنگین بس نیست، باید خود را از دید تک تیراندازان و گردنه بگیران دولتی نیز مخفی نگه دارند، یک نقل قول عامیانه هست که میگوید" قاچاقی زندگی کردن"، وصف حال زندگی و کار این قشر زحمتکش میباشد.  تنها تصور اینکه هر روز و هر شب به استقبال مرگ رفتن، آنهم برای کسب لقمه نانی، نشان از فروپاشی معیارهای بشریت  را با خود به  ارمغان آورده است. نظام سرمایه داری حاکم بر ایران در چرخه سودآوری و چپاول منابع مالی جامعه،  دست به قربانی کردن ضعیف ترین و آسیب پذیرترین اقشار جامعه می زند، بیکاری و فقر مطلق را به آنها تحمیل میکند، از هرگونه نعمات و امکانات ابتدایی محروم شان میکند، گرسنگی و بی بضاعتی در تهیه ساده ترین وعده غذایی را بر سفر های کارگران و این قشر محروم می نشاند، تا جایی که از سر استیصال و درماندگی مجبور به تن دادن به بردگی به نام کولبری می شوند و در آخر نیز با ماشه تفنگ مزدوران رژیم مواجه شده و  یکی پس از دیگری جنازه رفیق، برادر، پدر و فرزند خود را بر دوش می گذارند و در سینه خاک دفن میکنند.

جمهوری اسلامی سالهاست به نام جلوگیری از ورود کالاهای قاچاق از مرزها، به صورت سیستماتیک دست به کشتار کولبران میزند بصورتی که تنها در سال ١٣٩٨صدها کولبر به دست ماموران مرزی کشته و زخمی شده اند.

کولبران و ناسیونالیست ها

دست و پنجه نرم کردن با طبیعت و مسیرهای صعب العبور، مریضی و آسیبهای جسمی ناشی از حمل بار، به قتل رسیدن توسط مزدوران مرزی جمهوری اسلامی ، فشارهای روحی و روانی ناشی از ترس و اضطراب از زنده ماندن امروز، بی امنیتی از فردای پیش رو، غم نان ، فقر و نداری، نبود امکانات برای خانواده از پیر و جوان و بچه، شرح حال یک دقیقه زندگی کولبران است. اما  بی گمان اگر گزارش های که در مورد فشار به کولبران و حتی قتل و باج گیری  از آنها توسط احزاب ناسیونالیست مانند پ ک ک و پژاک را دنبال کرده باشید، به جهنمی که  این قشر از جامعه در آن افتاده اند بیشتر آشنا میشوید.  ١٢ خرداد امسال( ٩٩) خبر به قتل رساندن سوران اختر ثمر در منطقه مریوان توسط پژاک مثل بمب ترکید. جوانی که به هر وسیله ای مشغول کار در مرز بین ایران و عراق بود و به علت تن ندادن به باج خواهی نیروهای پژاک به طرز وحشیانه ای شکنجه و به رگبار بسته شد. گزارش و دادخواهی مردمان مرز نشین  در کردستان عراق و در کردستان ایران که از طریق کولبری یا با کمک چهارپایان یا خودرو های باری مشغول امرار معاش هستند، از اینکه توسط گریلاهای پ ک ک و پژاک مورد اخاذی و باج گیری قرار می گیرند بی شمار است.

این احزاب به نام "مبارزه" برای " جنبش خلق کرد" مثل دزدان سر گردنه، در کمین این قشر زحمتکش نشسته و آن تتمه مبلغی را که برایشان مانده است را به عنوان "کمک مالی" تو بخوان اخاذی از آنها میگیرند. همزمان نیز تهدید می شوند که نباید موضوع را علنی کنند، کولبران نیزاز ترس کشته شدن توسط این احزاب و هم نگرانی از مجازات شدن توسط جمهوری اسلامی، جرات اعتراضی پیدا نمیکنند. چند ماه قبلتر از ترور سوران اختر ثمر،  کمیته روابط عمومی کنفدرالیسم جوامع کردستان(ک ج ک) طی بیانیه  ای به تاریخ ٢٧اسفند ١٣٩٨به بهانه شیوع بیماری ویروس کرونا به کولبران  مرز  کردستان ایران و عراق  هشدار داد که به هیچ عنوان حق رفت و آمد ندارند. و به این ترتیب این باندهای باج گیر هم به ژاندارم های جمهوری اسلامی اضافه شده اند. پژاک با این کار میخواهد کولبران را تنبیه و مجازات کند، همان کاری که جمهوری اسلامی میکند، میخواهد بگوید پژاک مثل یک تهدید همیشه در منطقه خواهد ماند اگر به خواسته های آنها تمکین نشود. " زندگی بیرون از گریلا جرم است" ، همان گفتار عبدالله اوجالان را به یاد می آورد که  گفته است "زندگی بیرون از پ ک ک جرم است) یعنی هر کس با گریلا نباشد یا مطیع نباشد، باید مجازات شود. پژاک میخواهد فشار اقتصادی  بر کولبران را  تشدید کند، همان کاری که جمهوری اسلامی میکند.

با این اوصاف همانقدر که  زندگی کولبران و مردم مرزنشین کردستان تحت حاکمیت جمهوری اسلامی به جهنم تبدیل شده است و دوران مرگ تدریجی با اعمال شاقه را میگذرانند، ناسیونالیست ها و قوم پرستان و باند هایشان را هم مانند چماقی همیشه بالای سر خود دارند و به اسم " کردایتی" و مبارزه برای " خلق کرد" مشمول ستم مضاعف از سوی احزابی مانند پژاک که نمایندگی بخشی از آن ناسیونالیسم کرد را میکنند میباشند. در جریان این ترور، همچنین شاهد سکوت مطلق احزاب  دیگر ناسیونالیست کرد ایران بودیم. در واقع با این سکوت نشان دادند که چقدر پتانسیل به عهده گرفتن این نقش را از سوی خود دارند، اما مشکل پیشاروی این احزاب این است که جامعه کردستان ایران بنا بر سنت های مدرن و مترقی که در آن ریشه دوانده است، علیه چنین اقداماتی نه تنها سکوت نخواهند کرد بلکه هر جریان یا حزبی که قصد تعرض به حقوق انسانی و معیشتی شان را داشته باشد افشا و طرد خواهند کرد، همانطور که در قبال پژاک سکوت نکرده و همه جا علیه این باند فالانژ دست به اعتراض و افشاگری زدند.

کولبران و سلفی ها و شیوخ کردستان

اگر جمهوری اسلامی و ناسیونالیست ها  به عنوان یک اهرم  علیه زندگی و معیشت  کولبران و مرزنشینانی که لقمه نان شبشان وابسته به عبور از مرزها می باشند، اتحاد مقدسی تشکیل داده اند، حتی ناسیونالیسم کرد در تعهد خلوصانه خود به مذهب به عنوان ابزاری در جهت تحمیق و مطیع نگه داشتن  جامعه، از جمهوری اسلامی جلو زده است. جمهوری اسلامی با آنهمه دستگاه  و  امکانات طویل و عریض قهری و  تبلیغاتی هیچ وقت نتوانست آنچنان که انتظار داشت مذهب خود را به جامعه حتی در دور افتاده ترین نقاط مرزی تحمیل کند. اما وظیفه این مهم در کردستان را که مورد بحث ماست به جنبش ناسیونالیستی کرد سپرد. از همان روزهای انقلاب ٥٧ در کردستان احمد مفتی زاده را علم کرد، لبیک حزب دمکرات به خمینی را پشت خود داشت، فعالیت آزادانه برای ملاهای سنی کرد مسلک را مهیا کرد، هر موعظه ی بر هر منبری با جمله " مسلمان کرد" وزین شد، احزاب متعدد ناسیونالیسم کرد تسنن را به عنوان آیین رسمی مردم کردستان در بوق و کرنا می کنند،  تکیه و خانقاه صوفی گری در محلات شهر و روستاها محل اجتماع آزادانه مرتجع ترین مذهبی گردید، گرایش مفتی زاده خزنده ولی علنی جلسات و مکتب های خود را تا امروز حفظ کرده  و از حدود بیست سال گذشته نیز شرایط جنب و جوش برای سلفی ها در شهرهای کردستان فراهم گشته است. وجه تشابه همه این فرقه های مرتجع مذهبی، ناسیونالیسم نهادینه شده در آنها میباشد. آخر قرار است که در این اتحاد مقدس با هر اختلاف عقیدتی و سیاسی که با هم دارند ولی اسلام راستین در جامعه را مثل نور چشم محافظت کنند، مگر نه این است که بقای این جانوران از جنس جمهوری اسلامی گرفته تا دمکرات ، پژاک ، پ ک ک ، صوفی و دراویش طریقت ها، مفتی زاده و سلفی ها تنها با  دم و دستگاه مذهب و مذهبی گری  امکان پذیر خواهد بود!

بر همین اساس است که امروز شاهد هستیم که صوفی های  کردستان مثل زامبی با شمشیر و چاقو به مرز کردستان عراق حمله میکنند تا در مراسم تدفین مرتجع اعظم شیخ محمد عبدالکریم  کسنزانی شرکت کنند. سرکرده این طریقت  همراه با پسرش نهرو کسنزانی که خود از میلیاردرهای کردستان عراق میباشند همزمان  وظایف  دیگری در دوره های مختلف  همچون جاسوسی برای سازمان سیای امریکا و حکومت بعث و  هم پیمان اتحادیه میهنی و حزب دمکرات کردستان عراق را در کارنامه خود دارند. با این وجود شاهد فرستادن پیام تسلیت و همدردی از طرف این احزاب و ک ج ک برای مرگ او هستیم.

 از سوی دیگر فعالیت و سازماندهی این باندهای مرتجع مذهبی در مناطق مختلف کردستان از جمله مریوان و اورامانات در قالب  تورهای گردشگری و همایش های مختلف عرفانی، فرصتی را مهیا کرده است که جرات کنند به مردمی که از مذهب بیزارند را مورد اذیت و آزار قرار دهند. به دلیل رفت و آمد آزادانه  سلفی های عراق به کردستان ایران، باعث گردیده بتوانند در مناطق مرزی سکنی گزیده و به تبلیغ و فعالیت بپردازند. همین چند مدت پیش بود که در منطقه اورامانات مریوان،  گروهی از آنها کولبران را به بهانه رعایت نکردن موازین شرعی و مذهبی  مورد ضرب و شتم قرار دادند. کولبران و ساکنان این مناطق  در مثلث مرگ جمهوری اسلامی، احزاب ناسیونالیست کرد و باندهای مذهبی گرفتار شده و دامنه تهدید، آزار  و شکنجه و قتل نیز به مراتب رو به فزونی گذاشته است.

در این شرایط  و برای پایان دادن به این زندگی جهنمی که توسط دولت و باندهای قومی و مذهبی به زندگی مردم کردستان تحمیل شده است، مردم وظیفه دارند در برابر این جنایت سازمان یافته سکوت نکرده و دست به اعتراض بزنند. باندهای قومی و مذهبی را در محل سکونت و کار خود طرد و افشا کنند، در برابر این جریانات صف محکمی ببندند و اجازه هرگونه ابراز وجود و فعالیت را از آنها بگیرند. در این امر، لازم است کمونیستها و انسانهای آزادیخواه نیز نسبت به خطر قومی و مذهبی کردن جامعه با هوشیاری بیشتری وارد عمل شوند و قطب رادیکال و مترقی جامعه  را علیه ارتجاع و توحش این جریانات  تقویت کنند. بی گمان هر اندازه که فضای جامعه از نکبت و کثافت قومی گری  و مذهبی گری این باندهای فالانژ و سیاه زدوده شود، به همان اندازه نیز نوید  یک زندگی مدرن، آزاد و برابر را برای شهروندان جامعه به ارمغان خواهد آورد. از همین امروز وظیفه عاجل هر کمونیستی، مبارزه علیه هرگونه پروژه سناریو سیاهی در جامعه میباشد. کولبران در این شرایط به کمک و همسر نوشتی عمومی نیاز دارند. نه تنها باید کشتار کولبران پایان یابد، بلکه کولبری کردن هم بایست برچیده شود، لازمه این مهم برآورد کردن بیمه بیکاری برای تمام  افراد آماده بکار است.

 ٢٧ مرداد ٩٩ -  ١٧ أوت ٢٠٢٠