"به بهانه ی اختلافات درون حکا و کومله" - اختلافات درون حزب کمونیست ایران "حکا" و کومله برای من بعنوان کمونیستی که تاریخ مشترک ده ساله ای در دهه 80 میلادی و 60 شمسی با کومله و حکا داشتم، و از  آنجا که این جریان هنوز با همان اسم اولیه فعالیت می کند، اهمیت دارد. برای کسانی که به این تاریخ آشنایی دارند محرز و غیر قابل انکار است که حکا و کومله کنونی ادامه ی حکای ده سال اول و کومه له ی سازمان کردستان این حزب نبوده و نیست. تاریخ این جریان دوره های اوج و حضیض در تئوری، سیاست و پراتیک کمونیستی داشته است. این تغییر و تحول از خلق گرایی به کمونیسم و نهایتا عبور از کمونیسم و پیوستن به ناسیونالیسم کرد را طی کرده است.

من میخواهم با اشاره مختصری به این تاریخ و نقش آن در جامعه کردستان، نهایتا به جایگاه اختلافات درونی کنونی حکا و کومله  و ماهیت آن بپردازم.

 

موضوعات مورد بحث من در چهار بخش است که در مجموع تحولات کومه له تا به امروز را مختصرا توضیح می دهد:

سازمان زحمتکشان کردستان "کومله" از زمان اعلام موجودیت و فعالیت در سال های اول پس از انقلاب

تشکیل حزب کمونیست ایران "حکا" و کومله به عنوان سازمان کردستان این حزب

حکا و کومله بعد از جدایی کمونیسم کارگری

و بالاخره بخش آخر، ماهیت اختلافات امروز درون حکا و کومله

سازمان زحمتکشان کردستان ایران (کومله)

من به جزئیات پروسه ی شکل گیری محافل قبل از اعلام موجودیت علنی کومه له نمی پردازم. فقط به نقاط عطف دوره ای که کومه له به نام سازمان زحمتکشان کردستان فعالیت می کرد اشاره می کنم. چرا که من کومه له را تنها وقتی شناختم که علنا اعلام موجودیت کرد و از آن زمان به بعد به مدت یک دهه تاریخ مشترکی با این سازمان داشتم.

کومه له  بر اساس ارزیابی ای که از جامعه داشت، "نیمه مستعمره، نیمه فئودال"، فعالیت خود را در میان زحمتکشان روستا متمرکز کرده بود. همانطوری که گفتم من به جزئیات این تاریخ نمی پردازم . فقط به نقاط عطف و مهم ترین تحول این دوره اشاره می کنم:

-  یکی از اتفاقات این دوره کومه له،  تشکیل اتحادیه دهقانان مریوان بود که اساسا از جوانان تحصیل کرده ی شهری و معدودی زحمتکشان روستایی مسلحانه تشکیل شد در واقع در خدمت همین سیاست جامعه ی نیمه فئودالی بود. در حالی که بطور واقعی اصلاحات ارضی و واگذاری زمین به دهقانانی که روی آن کار می کردند در دهه 40 توسط رژیم شاه انجام شده بود. در همان حال اربابان سابق به ملاکین و زمین داران و سرمایه داران بزرگ روستا و بخشا شهرها تبدیل شدند.  در جریان انقلاب 57 و روی کار آمدن جمهوری اسلامی بخشی از همین زمینداران بزرگ و اربابان سابق به امید این که خمینی با اصلاحات ارضی مخالف بوده فکر می کردند شانس بازپس گیری زمین از دهقانان صاحب زمین به رعیت های سابق را دارند. ولی این یک توهم بود. اتحادیه دهقانان مریوان برای دهقانان و زحمتکشان روستا پشتوانه و دلگرمی ای بود در مقابل سودای بازگشت نظام ارباب- رعیتی سابق. ولی در واقع این کار شبیه بریدن دم شیر مرده بود. نظام ارباب- رعیتی مرده بود.

-  کوچ مردم مریوان هم اتفاق سیاسی مهمی بود در مقابل رژیم جدید که می خواست شهر مریوان را به کنترل ارتش و پادگان در آورد و نظام جدید را پایه گذاری کند. در این رابطه راهپیمایی صدها نفر از فعالین سیاسی و مردمی سنندج به حمایت از کوچ مریوان و اعتراض به دستگیری چند فعال سیاسی در پادگان مریوان هم اقدام سیاسی مهم دیگر بود که به آزادی بازداشت شدگان منجر شد.

- مهم ترین اقدام و تصمیم سیاسی کومه له در این دوره سازماندهی مقاومت مسلحانه در مقابله اولین حمله نظامی جمهوری اسلامی به کردستان بود. جنبشی که می توان گفت کل نیروهای چپ و کمونیست در کردستان را هم به همراه داشت.  در این دوره جمعیت های دفاع از آزادی و انقلاب در شهرهای بزرگ کردستان از جانب نیروهای چپ و کمونیست سازمان یافته بود. جمعیت هایی که فعالین اصلی اش کومه له نبودند، ولی با اولین حمله رژیم جدید به کردستان این نیروها به جنبش مقاومت مسلحانه علیه اشغال نظامی پیوستند. برای مثال جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب سنندج از جانب من و رفقایی تشکیل شد که هسته ی اولیه اش فعالین کانون معلمان از معلمان چپ و کمونیست بودند. کانون معلمان را ما سال 56 و یک سال قبل از انقلاب سازمان دادیم که بارها توسط ساواک بازداشت و تهدید شدیم. کانون معلمان همچنان یک مرکز و نیروی محرکه ی تظاهرات های توده ای ضد رژیم شاه بود.

حمله رژیم در بهار 98 به کردستان شکست خورد. نه به لحاظ نظامی بلکه از این لحاظ که هیچ پایگاه اجتماعی در کردستان نداشت و نیروهایش به سرزمینی ناشناخته پا گذاشته بود. پادگان مهاباد تسلیم حزب دمکرات شده بود. اما پادگان سنندج همچنان مقاومت می کرد.

در این فاصله و در خلا قدرت بعد از انقلاب، در سنندج من به همراه  زنده یاد صدیق کمانگر، عضوی از حدکا و سه نفر دیگر فعالین چپ یک کمیته انقلابی تشکیل دادیم و در ساختمان ستاد ارتش در مرکز شهر مستقر شدیم. این کمیته یک شبه دولت موقت بود که حوزه ی کارش فقط شهر بزرگ سنندج بود. صدیق کمانگر سخنگوی کمیته بود. همچنین او به عنوان سخنگوی کمیته فرمان انقلابی حمله برای تصرف پادگان سنندج را از رادیو شهر قرائت کرد.در این مدت هیئتی از جانب دولت موقت از تهران برای مذاکره به سنندج آمد. در این هیات مهمترین عناصر و شخصیت های رژیم جدید بودند. از جمله  خامنه ای، طالقانی، رفسنجانی، بهشتی، بنی صدر و دیگران. شیخ عزالدین حسینی هم در جلسه مذاکره حضور داشت. هیات ابتدا با توپ پر کمیته انقلابی  را مورد حمله قرار داده و ضد انقلاب  خواند. صدیق کمانگر به عنوان سخنگوی کمیته در مقابل دولت  موقت  را ضد انقلاب خواند که با فرمان توپ و خمپاره باران شهر از پادگان سنندج، خانه های مردم بر بر سر خانواده ها و کودکان ویران کرد. در این مذاکره، توازن قوا به نفع دولت نبود. دولت موقت بجز پادگان سنندج هیچ نقطه ای از کردستان را در تصرف نداشت. ما هم که نیروی نظامی متشکل و با سلاح و تجهیزات مناسب نداشتیم، نتوانستیم پادگان را تصرف کنیم. پادگان شهر نقطه ضعف ما بود. هر چند بخش ژاندارمری پادگان همان روز اول قیام سقوط کرد، اما پادگان مقاومت کرد و تصرف نشد. حزب دمکرات کردستان ایران هم از مبارزه و مقاومت مردم سنندج حمایت نکرد هیچ، ما را هرج و مرج طلب نامید و به خمینی لبیک گفته و منتظر بود دولت موقت حزب دمکرات را به رسمیت بشناسد. که این اتفاق نیفتاد.

هیات دولت عقب نشینی کرده و به تشکیل یک شورای شهر فرمال برای شهر رضایت داد. با تشکیل شورای شهر، کمیته انقلابی به کار خود پایان داد.  شورای شهر در واقع نه برخاسته از میان شوراهای کارگران و زحمتکشان و محل های و محلات شهرها بلکه به صورت فرمال تعیین شد وعملا  کاری از دستش ساخته نبود.

در کنار شورای شهر، بنکه های محلات در  شهر سنندج و متشکل از جوانان پرشور اما کم تجربه در زمینه دخالت دادن مردم در اداره ی جامعه، محدود به یک سری فعالیتهای خرد و ریز و رتق و فتق امور و نگهبانی و محاکمات ابتدایی مجرمان و غیره شدند.

در این دوره که یک سال طول کشید کردستان تماما منطقه ی آزاد از تسلط رژیم جدید بود. این موقعیت ویژه ای برای کمونیسم و جناح چپ جامعه بود که قوانین و سنت های انقلابی را در عرصه اجتماعی پراتیک کند. ناسیونالیسم کرد به چنین تغییری نه نیاز داشت و نه اساسا موافق بود. ناسیونالیسم به همان نظام سرمایه دارانه و اداره بوروکراتیک جامعه از بالا و توسط حزب خود و مدیران حکومت ساقط شده و سرمایه داران و تجار بازار و غیره متکی بود.

اما برای کمونیسم و چپ جامعه، بنیانگذاری یک نظام شورایی و با اتکا به دخالت مستقیم مردم از پایین و تصویب قوانین انقلابی و مترقی می بایست امری فوری و در دستور باشد. نوع دیگری از اداره جامعه با اراده ی مستقیم کارگران و مردم زحمتکش، نوع دیگری از اداره کارگاه ها و شرکت ها و موسسات و تولید و توزیع. قوانین مترقی و انقلابی  ناظر بر اداره جامعه، شامل آزادیهای بی قید و شرط سیاسی، برابری زن و مرد، سیستم قضایی عادلانه و محاکمات علنی و لغو اعدام، تسلیح عمومی، آموزش های سیاسی و مارکسیستی کارگران پیشرو، اعلام حزب کمونیست کارگران و غیره...

اما متاسفانه این اتفاق نیفتاد.

کمونیسم در کردستان این فرصت  تاریخی را از دست داد. همین هم باعث شد که پادگان سنندج کماکان مستقر بماند. باعث شد که در حمله دوم رژیم به کردستان در تابستان 59 شهرهای کردستان سریعا اشغال شده و ما به روستاها عقب نشینی کردیم که  جنگ پارتیزانی ده ساله ای را به دنبال داشت.

تا اینجا دوره ای یه که سازمان زحمتکشان کردستان "کومله" و دیگر نیروهای چپ نقش ایفا کردند.

حکا و سازمان کردستان آن کومه له

در اوایل دهه ی 60 هنگامی که تعرض رژیم جدید به طبقه کارگر، فعالین سیاسی و احزاب و جریانات مخالف خود، به قتل عام های سهمگین منجر شد، در کردستان حزب کمونیست ایران تشکیل گردید. حزب کمونیست به سنگر کل چپ ایران و نیروهایی که به تحزب کمونیستی طبقه کارگر اعتقاد داشتند تبدیل شد.

از این تاریخ کومه له به سازمان کردستان حزب کمونیست ایران تغییر کرد.

دستاوردهای سیاسی و اجتماعی حکا در یک دوره ده ساله، در جنبش کمونیستی ایران و منطقه کم نظیر است. کومه له در این دوره تماما متحول شد. کومله از سازمانی بی افق و پوپولیستی و آلوده به سنن ناسیونالیسم کرد در منطقه به سازمانی کمونیستی با برنامه و سیاست و افق و تاکتیک های معین تبدیل شد.

مبارزه مسلحانه، نگاه به مذهب، نگاه به مساله زن و اساسا عطف توجه به شهر و در محور آن کارگران شهری، فرهنگ بالا و سنت های انقلابی و انساندوستانه، در این تحول معنای جدیدی پیدا کردند.

یک جنبش کمونیستی کارگری با نقد ناسیونالیسم و سیاست و سنت و فرهنگ و اخلاقیاتش، در مقابل جمهوری اسلامی شکل گرفت. این جنبش نه تنها توانست تلاش های جنبش ناسیونالیسم کرد را برای پیوستن به رژیم جدید خنثی کند، بلکه تلاشهای ضد کارگری و ضد کمونیستی و ضد زن ناسیونالیسم کرد را هم به عقب راند. ناسیونالیسم کرد که از جانب حدکا نمایندگی میشد، برای تبدیل شدن به نیروی بی رقیب و یکه تاز در کردستان در مقابل نقد کمونیستی کومله، تاب نیاورد و جنگی را به کومه له تحمیل کرد که مضراتش و دودش به چشم مردم کردستان رفت. این جنگ تحمیلی باعث  یاس و ناامیدی توده های مردم و قوت قلب نیروهای نظامی و دولتی جمهوری اسلامی در کردستان شد.

شکست حدکا در جنگ و آتش بس یکجانبه ی کومه له، به درجه زیادی روحیه ی کارگران و زحمتکشان کردستان را بالا برد. اما نهایتا جنبش انقلابی در کردستان تحت رهبری حکا و  کومله با عقب نشینی به پشت مرزها، وارد فاز جدیدی شد. از آن زمان تا امروز سیاستهای کمونیستی، عطف توجه به شهرها و مبارزات کارگری و توده ای و سازمان یابی علنی کارگری و توده ای، توانسته است به سنت مبارزه مردم کردستان تبدیل شود. در تمام این مدت و در غیبت جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی، توده های کارگر  و زحمتکش توانسته است با اتکا به نیروی اجتماعی خود و سیاستهای کمونیستی و آگاهی بخش سر پا و همیشه در میدان بماند. 

حکا و کومله بعد از جدایی کمونیسم کارگری

علیرغم پیشروی های چشمگیر کمونیسم در کومه له طی یک دهه با اتکا به حکا،  اما سنت ریشه دار ناسیونالیسم درون و بیرون کومه له و در جامعه، در همین مدت هم به عناوین مختلف در پراتیک خود را نشان می داد و جان سختی می کرد.

تشکیل دولت اقلیم کردستان، در نتیجه ی جنگ خلیج و حمله امریکا به عراق و سرنگونی صدام خون تازه ای در رگ های ضعیف شده ی ناسیونالیسم درون کومه له جاری کرد. امید به پیروزی راه حل ناسیونالیستی شبیه دولت اقلیم جای امید به پیروزی کمونیسم را گرفت. به همان اندازه تشکیل دولت اقلیم ناسیونالیسم و احزابش را تقویت کرد، ناسیونالیسم درون کومه له هم شیفته ی قدرت گیری به سبک کردستان عراق شد. در این اواخر هم  تحولات  کردستان سوریه اعتبار کردایتی از نوع چپ را نزد کومه له ی بعد از انشقاقات بین خودشان را بالا برد. به طوری که  کومه له ی موجود از تجربه کردستان سوریه بعنوان الگوی مورد علاقه اش نام می برد.

قبل از این که اختلافات کمونیسم و ناسیونالیسم در کومه له به بحرانی تبدیل شود، کمونیست های حکا و کومله راهش را جدا کرد و حزب کمونیست کارگری ایران تشکیل شد..

در این جدایی نام حکا و کومله و اعتبار ده ساله و همه ی امکانات این تشکیلات به باقی ماندگان واگذار شد.

با جدایی کمونیسم کارگری از حکا و کومله، ناسیونالیسم کرد عریان تر و با اعتماد به نفس قد علم کرده و هر گونه شائبه کمونیستی را از خود تکاند. این تحول به چند انشعاب و انشقاق درون کومه له  باز هم به همان نام کومله توسط مهتدی و ایلخانی زاده و دیگران منجر شد.

اختلافات کنونی درون حکا و کومله

من نمی خواهم به تک تک موضوعات مورد  اختلاف بین  آنچه که جناح چپ و راست کومه له می نامند بپردازم. این ها از نظر من ثانوی و از نظر خودشان هم کم اهمیت است.

بعد از ترک حکا و کومله از جانب رهبران و نیروهای اصلی این تشکیلات، دیگر نه حکا آن حکایی ماند که بود و نه کومله  سازمان کردستان حکای سابق باقی ماند. این تشکیلات این تناقض را تا امروز به دنبال خود کشیده است. تناقض بین اصول و مبانی و سیاست و سنتی که حکا بر اساس آن تشکیل شد و کومه له سازمان کردستانش بود با افق و سیاست و سنت حکا و کومه له ی بعد از جدایی کمونیسم کارگری و حکمت.

حکا بنا به روایت خودشان یک پرچم و یک تابلو است. حکا در زمین واقعی سیاست و تحولات جامعه ایران نقشی نداشته، این را در عمل و در رابطه حکا و سازمان کردستانش هم می بینیم. این حکا نیست که سیاستهای سازمان کردستانش را تعیین می کند. برعکس کومله است که حکا را زیر مجموعه خودش می داند. کومه له حکای ساکت و بی آزاری می خواهد که سرش بجنبد و برود دنبال کارهایی از قبیل اتحاد با چپ های همه رنگ  یا به قولی برود دنبال نخود سیاه خودش.

در اختلافات سیاسی امروز محور اختلاف عدم رعایت دموکراسی درون تشکیلاتی نامیده میشه. ظاهرا حقوق جناح چپ پایمال شده است که شاید شده. ولی این تمام حقیقت نیست. بین لیستی از اختلافات سیاسی و تشکیلاتی که ردیف می شود، یک موضوع اساسی هست که از نظر من غایب  است. در غیاب این موضوع اصلی هر  اتفاقی بیفتد اهمیت چندانی ندارد. انشعاب، توافق و ادامه ی وضع موجود یا هر چه.

با وجود این من شخصا انشقاق را پر ضررتر می دانم و تبعات  اجتماعیش مضرتر به حال کمونیسم است. هنوز حکا و کومه له ی چپ بهتر از پیوستن کامل کومه له به ناسیونالیسم است. اما گفتم جوهر قضیه  چیز دیگری است و آن کمونیسم است.

کمونیسمی که اگر هر حزب و جریانی خود را به این نام معرفی می کند باید بهش پایبند باشد. کمونیسمی  که نمیشه سرش معامله کرد. کمونیستی که اگر باشی دیگر ناسیونالیست نیستی. لیبرال نیستی. دموکرات به معنای بورژوازی اش  نیستی، نژادپرست نیستی، مسلمان، مسیحی، یهودی، بودایی، شیعه، سنی، نیستی، کرد، ترک، فارس و لر نیستی. رفرمیست نیستی، مردسالار نیستی. ضد استثمار و بهره کشی  انسان از انسانی. آزادیخواهی، انسان دوستی، برابری طلبی، انقلابی هستی، متحد کننده ی کارگر و زحمتکش برای رهایی هستی و...

اسم این کمونیسمه. تو هر اسمی دلت میخواد روش بذار. وقتی که به آزادیخواهی به معنای واقعی و بدون اما و اگر و بدون قید و شرط، پایبند و معتقدی،  انساندوست و برابری طلبی  و خودتو جزء طبقه کارگر و زحمتکش جامعه می دونی. از سرمایه داری بیزاری، از فاصله طبقاتی بیزاری، از تبعیض بیزاری، از ستم و خرافات و دروغ و ریا بیزاری. از فرصت طلبی بیزاری... یعنی کمونیستی.

آیا کمند چنین انسان هایی در جامعه بشریت؟ در ایران؟ در کردستان؟ نه. خیلی گسترده و فراوانند.

کارگری که تمام عمرش را در جدال برای دستمزد بیشتر و رفاه و آزادی میگذره کمونیسته. نه به معنای فلسفی اش به معنای اجتماعی و موقعیت طبقاتیش. او حتی به معنای فلسفی اش ماتریالیست است حتی بدون این که این فلسفه را خوانده یا به گوشش خورده باشه. زندگی کردن روی همین زمین و محروم نبودن و تحت ستم و تبعیض نبودن، و کسی که  حرمت انسانیش بعنوان انسان برابر با همه محفوظه. به این معنا کارگر بدون این که فلسفه خوانده باشد، ماتریالیست است. یعنی  خواهان زندگی کردن و لذت بردن از زندگی است. بهره بردن از نعمت های زندگی است . نعماتی که خودش تولید می کند.

کارگر نه به معنای ایدئولوژیک و فلسفی بلکه بطور طبیعی و به خاطر جایگاه طبقاتی اش، ضد استثمار و بهره کشی و تبعیض و نابرابری است. مبارزه اش و جنبش اش طبقاتی  است. اجتماعی است. و این عین کمونیسم است. کمونیسم در یک جمله، جنبش اجتماعی طبقه کارگره.

این که مذاهب مسیحیت، اسلام یا یهودیت و غیره کمونیسم را ضد مذهب و ضد  خدا می نامند و گویا فقط این  است، از ابلهی و نفهمی شان نیست. آن ها می فهمند که وقتی کارگر جماعت خوشبختی و سعادت و برابری می خواهد و برایش مبارزه می کند و جنبش اجتماعی سازمان میدن و اتحاد سازمان میدن و اعتصاب می کنند و قیام و انقلاب می کنند در نتیجه نیازی به مذاهب ندارند. وقتی پای مذهب و دین به میان می آید، اونوقت ادم سرنوشتش را به قضا و قدر می سپارد و برای هر نداری و بدبختی اش به آسمان ها و کلیسا و مساجد و خرافات پناه می برد و این مانع می شود که خودش با اراده خودش و با  تصمیم خودش و با نیروی  خودش و طبقه اش برای خوشبختی مبارزه کند و بجنگد. غافل می ماند. صبر می کند. تسلیم می شود و در یک کلام فریب می خورد.

با این معیارها مساله اصلی من در رابطه با اختلافات درون حکا و کومه له کمونیسمه.

وقتی خودت را حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن "کومه له" می نامی به جامعه اعلام می کنی که  کمونیستی و معیار کمونیست بودنت همونایی است که گفتم.  

وقتی حکا و کومله کمونیست هستی، یعنی سازمانی هستی متعلق به یک طبقه معین و اون طبقه کارگر و زحمتکشه. یعنی منفعت آنها منفعت توه، قدرت آن ها قدرت توه. در بدبختی و فقر و نداری شان شریکی، در خوشبختی و سعادت و آزادی و رفاه شان شریکی. یعنی هیچ وقت و به هیچ بهانه ای به این منفعت پشت نمی کنی. یعنی پیروزی و شکست طبقه ات پیروزی و شکست توه.

حکا و کومله پس از جدایی کمونیسم کارگری به طبقه کارگر و کمونیسم بی ربط و به ناسیونالیسم کرد نزدیک شده  است. این که کمونیست باشی و کار دیگری بکنی یا اسم کمونیسم روی خودت بذاری ولی با منفعت طبقه ات بازی کنی و به اصطلاح سیاست کنی و معامله کنی و سازش کنی کمونیست نیستی. حزب توده هم خود را کمونیست می نامید. چریک های اکثریت همراه جمهوری اسلامی هم خود را کمونیست می نامیدند. حزب شیوعی عراق و کردستان عراق خود را کمونیست می داند. ولی همه ی این ها کار دیگری می کنند. هر کاری می کنند جز خدمت به منفعت طبقه کارگر. هر کاری میکنند جز حفظ  استقلال طبقاتی کارگران. هر کاری می کنند جز کار کمونیستی. جز مبارزه کمونیستی، جز نقد کمونیستی به ناسیونالیسم و مذهب و خرافات، جز نقد کمونیستی به جامعه سرمایه داری و جز تدارک انقلاب کارگری و حکومت کارگری.

خود را کمونیست می نامی ولی با جناح های مختلف بورژوازی قاطی میشی و مرز کارگر و سرمایه دار را مخدوش می کنی. کارگر را فریب می دهی. آشتی طبقاتی برقرار می کنی. این کمونیسم نیست. این فروختن کمونیسم در بازار معامله بر سر منفعت طبقه کارگر است.

خود را کمونیست می دانی ولی به پیروزی کمونیسم باور نداری. شک داری. به قدرت طبقه کارگر باور نداری. شک داری. به نام سیاست و تاکتیک و دیپلماسی، دست کارگر و بورژوا را تو دست هم میذاری. با معامله و سازش و سر و سرت با احزاب و جریانات راست و بورژوازی و ناسیونالیست به طبقه کارگر می گویی و نشان می دهی و می آموزی که گویا بر سر این و آن سیاست کارگر و بورژوا یک منفعت مشترک دارند. بعنوان مثال:

خود را کمونیست می نامی و بر سر مساله ملی و ستم ملی فکر می کنی کارگر و بورژوا و حزب و جریان تو با احزاب و جریانات ناسیونالیست منفعت مشترکی هست. کردایتی را بجای مبارزه طبقاتی و جنبش اجتماعی طبقه کارگر میگذاری...

گویا راه حل رفع ستم ملی برای کمونیسم و ناسیونالیسم یکی است. که نیست. راه حل ناسیونالیسم، قبل از هر چیز و مهم تر از هر چیزی مذاکره و پذیرش احزاب کردی از طرف رژیمه. این نشد، خودگردانی، نه، خودمختاری و یا فدرالیسم. در حالی که راه حل کمونیستی برای مساله و ستم ملی رفراندوم برای ماندن یا جدا شدن از ایرانه. و باز کمونیست ها در صورت وجود یک حاکمیت شورایی کارگری و مردمی جدایی را توصیه نمی کنند. وقتی حاکمیت دست خود مردمه، حقوق شهروندی برابر برای همه است.

با همه ی این ها داستان حکا و کومه له ی امروز چیز دیگری است. وقتی کردایتی می شود منفعت مشترک کارگر و بورژوای کرد، پس خودت را و جریانت را در کنار احزاب ناسیونالیست قرار می دهی. با آن ها حشر و نشر داری.

 کنگره ملی و کمیته دیپلماسی مشترک تشکیل می دهی، با احزاب و جریانات ناسیونالیست در این میزگرد و آن مذاکره عکس میگیری. حتی هماهنگ با ناسیونالیست ها مذاکره با جمهوری اسلامی را مباح و مجاز می دانی.

خود را کمونیست می نامی و به عنوان یک اصل مذاکره را با هر کس و ناکس و هر دشمنی مجاز می دانی. حتی با جمهوری اسلامی!

ممکن است خودت با جمهوری اسلامی مذاکره نکنی اما به دوستات که این کار را میکنند هیچ ایراد و نقدی نداری. کمونیسم بجای خود آیا هیچ عقل سلیمی میپذیرد با رژیمی که اکثریت قاطع مردم ایران به رفتنش رای داده  اند مذاکره کنی و بگویی  علی الاصول با دشمن می شود مذاکره کرد!

خود را کمونیست می نامی و در مصوبه حزبت گفتی حاکمیت شورایی در کردستان، اما به دوران گذاری که ناسیونالیست ها مطرح می کنند که گویا آنها مجازند با سپاه و پلیس ملی یک سال حکومت کنند بعد انتخابات کنند و پارلمان درست کنند، هیچ ایراد و نقدی نداری و حتی سمپاتی نشان می دهی و برای این که مبادا از قافله قدرت آنها عقب بمانی، ذلیل و زبون خواهان شرکت در قدرت دوران گذار می شوی که گویا مبادا هرج و مرج بشود و مردم  گرسنه از چراغ قرمز عبور کنند.

خود را کمونیست می نامی اما، مذهب را اعتقادات توده ها می نامی و قابل احترام. خود را کمونیست می نامی اما صریح و قاطع  از برابری زن و مرد و حق انتخاب رابطه آزاد پسر و دختر و زن و مرد را به بهانه احترام به عقاید و بخش عقب مانده ی جامعه بطور صریح و قاطع دفاع نمی کنی.

خود را کمونیست می نامی اما کمونیست هایی که حزب کمونیست ایران را تشکیل دادند و تو هنوزم آن نام را بر خود داری، با احترام برخورد نمی کنی. حتی اسامی و نظرات و مصوبات اش را از تاریخ پاک می کنی و تاریخ دیگری می سازی و جعل می کنی.

خود را کمونیست می نامی ولی به ناسیونالیست ها نزدیک و دوست و از کمونیست ها دوری و حتی دشمنی.

مگر می شود خود را صاحب حکا بدانی ولی به بنیانگذار اصلی و ایدئولوگ و تئوریسین و سیاست گذار خط کمونیستی ده سال اول حکا، پشت کنی؟ حتی دشمنی کنی؟ برای هر کمونیست واقعی و با یک ذره وجدان، کمونیسم کارگری منصور حکمت را از کمونیسم نزدیک به نیم قرن اخیر ایران ور داری، هیچی باقی نمی ماند. هیچی! مثل این  است لنین را از انقلاب بلشویکی اکتبر حذف کنی. میشه؟ اصول و عقاید به کنار، وجدانا میشه؟ نه، نمیشه! 

این صورت مساله من در رابطه با اختلافات درون حکا است.

از نظر من اختلافات درون حکا اختلاف بین چپ و راست به معنای بر سر کمونیسم و ناسیونالیسم نیست. واقعا نیست.

اختلاف بر سر مخالفت یا موافقت با این و آن مصوبه مشترک نیست. اختلاف بر سر همزیستی مسالمت آمیز زیر یک پرچم است.  پرچمی که بیش از دو دهه است کومه له در دست دارد. اختلاف بر سر این است که اگر تو حق و حقوق تشکیلاتی من را به رسمیت بشناسی و دمکرات باشی و منو حذف نکنی و خلع مسئولیت نکنی و علیه من رای جمع نکنی، با هم بودنمان محرزه. بذار کرسی ها را بطور دموکراتیک بین خود تقسیم کنیم، دیگر مشکلی نیست. حاکمیت شورایی و کمونیسم و کارگر، فدای دموکراسی و سانترالیسم دموکراتیک!

این صورت مساله است.

وقتی خود را کمونیست می نامی و حزبت را حزب کمونیست ایران و کومله را سازمان کردستان حزب کمونیست ایران می نامی، در نتیجه استراتژی، سیاست، تاکتیک و پراتیک چیز دیگری است. تبلیغات و ترویج و نقد و مبارزه ی سیاسی و طبقاتی چیز دیگری می شود.

جریانی در حکا خود را چپ می نامد و من هم قبول دارم که چپ است و جناح مقابلش در کومه له را راست می نامد ولی این به ظاهر چپ و راست، سه دهه با هم پراتیک مشترک دارند. در رابطه با ناسیونالیسم کرد پراتیک مشترک دارند. نزدیک به یک دهه در درون خود پچ پچ و اصطکاک و کشمکش تشکیلاتی دارند. اما زمانی که کار به حذف و رقابت بر سر کرسی و کنگره ها ورای و غیره می رسد، آن وقت بحث وفاداری یا زیر پا نهادن مصوبات به میان می آید! چرا؟

آیا این بدان معنی نیست که مصوبات فقط ابزار فشار بر طرف مقابل است؟ از نظر من اینطوره!

بگذار با هم باشیم و دمکرات باشیم و با هم کنار بیایم بقیه ی وسایل از قبیل مصوبات حل میشه. چطور حل میشه؟

حتی اگر آدم خیلی با گذشت و صبور باشه و بپذیره که باشد تا حالا سکوت و مماشات کردی یا شریک بودی در همه ی تصمیمات، ولی حالا که  متوجه شدی اشتباه کردی و از امروز میخواهی طور دیگری سیاست و پراتیک کنی و به کمونیسم برگردی. باشد. قبول ولی به شرطی که به کمونیسم برگردی.

به اون کمونیسمی  که بر اساس اصول و برنامه و نقشه و پراتیک معین اش حزب کمونیست ایران تشکیل شد برگردی و این را با صدای بلند و با قاطعیت بگید. نه خجولانه. با افتخار و سربلندی و با اعتماد به نفس و اعتماد به کمونیسم و طبقه ات.

با بنیانگذاران این حزب و یک دهه پراتیک کنندگان این کمونیسم، عهد ببندی و به خاطر چند دهه پشت کردن به آن ها و کمونیسم شان و حزب شان که الان شما هنوز اسمش را نگه داشتی عذرخواهی کنی. ممنوعیت انتشار و حتی ممنوعیت مطالعه آثارشان را نقد کنی و مذموم اعلام کنی.

وقتی این کار را کردی، وقتی کمونیسم ات را مسجل کردی و به پشتوانه ی مارکسیستی و سوسیالیستی و برنامه و نقشه های کمونیستی پشت بستی آن وقت با این نام و به نام کمونیسم و با این سازمان به نام سازمان کمونیستی  مذاکره با احزاب ناسیونالیست هیچ ایرادی ندارد. مجاز اعلام کردن مذاکره با جمهوری اسلامی تحت عنوان مجاز بودن مذاکره با هر دشمن، خط قرمز اکثریت قاطع مردم ایران است. این جرم است. جرم نابخشودنی ده ها و صدها هزار کشته و اعدامی و شکنجه شده و ده ها میلیون زن تحت ستم و تبعیض و زندان و شکنجه است.

اما مذاکره با احزاب ناسیونالیست و اپوزیسیون راست اگر پذیرفتند که تو کمونیستی و با این نام و این پرچم به مذاکره بروی می روی. و این کاری است که تا حالا اتفاق نیفتاده . برعکس هر وقت کومله بر سر میز مذاکره یا مناظره با احزاب ناسیونالیست نشسته، در زمین آنها بازی کرده و لباس کردایتی به تن کرده است. چرا؟ چرا آن ها لباس کمونیسم نمی پوشند وقتی با ما مذاکره می کنند؟ چون اکثریتند؟ چون قوی ترند؟ چون پول و اسلحه شان بیشتره؟ چون پشت شان به دول ارتجاعیه؟ چون حق با آنهاست؟!!

حتی اگر همه اونا باشند ولی حق با آنها نیست. اکثریت هم نیستند. اکثریت مردم کردستان کارگر و زحمتکش و زن و جوان بیکارند که هیچ منفعتی با احزاب بورژوازی و ناسیونالیستی ندارند. پس اکثریت نیستند. چرا باید زنان کردستان مذهب و شریعت سنی و سلفی که خالد عزیزی و عمر ایلخانی زاده، در مقابلشان سجده کرده اند، بپذیرند؟ چرا باید از زیر پرچم شریعت شیعی جمهوری اسلامی در بیایند و زیر پرچم شریعت سنی مکتب قرآن مفتی زاده و خه بات و مردسالاری ناسیونالیسم کرد، بایستند؟ آیان زنان و دختران جوان کردستان این را نمی فهمند؟ نمی دانند تطهیر و دستبوسی ملاها و مفتی های سنی از طرف ناسیونالیست ها برای آنها چه تبعاتی دارد؟

این ها جواب من به کسانی است که می پرسند چرا شما از جناح چپ حکا و کومله در مقابل راست دفاع نمی کنید؟  من اگر جناح چپ و راست را به رسمیت بشناسم که من میشناسم، اما با پرونده قطور سیاست و پراتیک مشترک این دو جناح به ظاهر مخالف همدیگر چکار کنم؟ من اگر این را چشم پوشی کنم اما جواب کمونیسم و کارگر و زن و جوان آزادیخواه و برابری طلب کردستان و ایران را چه بدم؟ آن ها نمی بخشند.

معیار و ترازوی من برای سنجش سیاست و عملکرد و پراتیک احزاب و جریاناتی که خود را کمونیست می نامند و به نام کمونیسم کار می کنند، منفعت طبقه کارگر و زحمتکشان و زنان و محرومان و گرسنگان جامعه است. کمونیست ها نمی توانند و حق ندارند منافع طبقه کارگر و اکثریت جامعه را با احزاب بورژوازی و ناسیونالیست به مزایده و معامله بگذارند. مردم کردستان نمی خواهند از چاله در بیان و به چاه بیفتند.

آیا کمونیسم و کارگر کردستان از عهده این کار بر می آیند؟ آیا می توانند صف مستقل طبقاتی و اجتماعی و منفعت مشترک خود را حفظ کنند؟ آیا کمونیسم و کارگر می تواند قدرت را بگیرد؟ از نظر من جواب مثبت است. از نظر کومه له و حتی جناح چپ حکا در اختلافات اخیر جواب مثبت نیست. کومه له راه به قدرت رسیدن و سهیم شدن در قدرت را با ناسیونالیسم کرد می داند. شانسش را آنجا می بینه.

کمونیسم و کارگر در کردستان به لحاظ طبقاتی و اجتماعی اکثریته. کسی که میگه کردستان کارگر نداره یا داره ولی صنایع بزرگ نداره و پراکنده س، بدبخته، قدرت پیش طبقه متوسط و بازاری ها و سرمایه دارها است، آیا میتونه به پیروزی  اکثریت کارگر و زحمتکش و زن تحت تبعیض و جوان بیکار باور داشته باشه؟ نه. نداره.

تکلیف قدرت بعد از سرنگونی جمهوری  اسلامی بین کمونیسم و ناسیونالیسم و بین کارگر و زحمتکش و سرمایه دار کرد تعیین می شود. آیا ما همان روز اول تمام قدرت را می گیریم؟ می خواهم بگیریم . اما اگر نتوانیم، اگر کارگر و زحمتکش و کمونیسم در کردستان در ضرب اول نتونست قدرا را بگیره،

یعنی اگر بعد از سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، کمونیسم و کارگر نتواند در شوراهای محل کار و زندگی اکثریت باشد و ناسیونالیست ها اکثریت شدند و حتی دولت موقت تشکیل دادند، هنوز به معنای شکست ما نیست. به معنای تسلیم ما نیست. باز هم کار کمونیسم و کارگر در کردستان تداوم مبارزه تا براندازی دولت موقت بورژوازی ناسیونالیست کرد است. تا زمانی که کارگران و کمونیست ها در شوراها اکثریت شوند و خود راسا و مستقیما دولت خود را برقرار سازند. این جدال طبقاتی الزاما از طریق نظامی و جنگ نیست. از راه آگاهگری و آماده کردن کارگران و زحمتکشان برای کسب اکثریت و قدرت است. در این جریان برای همه ی احزاب آزادی بی قید و شرط سیاسی هست.

اگر ناسیونالیست ها برای حفظ قدرتشان به زور متوسل بشوند، که سنتا اینجورند، زور ما کم تر از  آن ها نخواهد بود. چون ما اکثریتیم!

ما می توانیم با قدرت اکثریت جامعه توطئه و فشار احزاب ناسیونالیست را خنثی کنیم و نگذاریم جنگ داخلی در کردستان راه بیندازند و به قدرت مردم تمکین کنند.

اما گفتم جناح چپ حکا در جدال درونی به این کمونیسم و این طبقه و زحمتکشان کردستان بی باور است. مساله بر سر عقاید و ایدئولوژی افراد نیست، بر سر ناباوری به پیروزی کمونیسم و دولت اکثریت شوراهای کارگران و زحمتکشان است. اگر این باور وجود داشت حتما تلاش برای کسب این قدرت صریح و روشن و قاطع بود و به کرنش در مقابل هیچ جریان راست و ناسیونالیستی نیازی نبود.

آیا جناح چپ حکا در مقابل جناح راست (این ها نامی است که خود بر همدیگر نهاده اند) می تواند صریح و قاطع و بدون تعارف، وفاداریش را عملا به حکا یی که بود نشان دهد. آیا حکا همان حکای اول که بود می شود؟ آیا کومه له همان کومه له کمونیست سابق می شود؟ جواب تا حالا از هر دو طرف شان منفی بوده.

ولی یک چیز مسلمه و آن اینه که این کومه له فعلی با سیاستهای معینش که همه میدونن، هیچ نقشی در تحولات کردستان نخواهد داشت. هیچ شانسی در سهیم شدن قدرت در کنار حزب اصلی ناسیونالیست کرد یعنی حدکا و حواشی قومی و مذهبی دورو برش ندارد.

کومه له کنونی در حاشیه ناسیونالیسم کرد به یک جریان بی خاصیت و بی آینده تبدیل میشه. احزاب کردی چیزی به نام جناح چپ درون خود را به رسمیت نمی شناسه. چپ حاشیه ناسیونالیسم بی معنی یه. یا کمونیستی و متعلق به جنبش کمونیستی و کارگری در کردستان یا ناسیونالیستی در جنبش ملی. یا زنگ زنگی یا رومی رومی. این وسط جای بند بازی نیست. ظاهرا کومله مسیر پیوستن به ناسیونالیسم کرد را طی می کند و آدم متاسف می شود که جریانی با پیشینه ی کمونیستی و آبرودار اجتماعی در کمپ ناسیونالیسم کرد هضم بشه و شخصیت ها و فعالینش قربانی سیاستی شوند که می شد و می توانست این سرنوشت را پیدا نکند.

در آخر این حرفا از نظر من راست روی های کومه له تا کنون مضرات فراوانی ببار آورده است.

این راستروی به ضرر کمونیسم و به منفعت ناسیونالیسم کرد بوده و به احزاب جنبش کردایتی مشروعیت و اعتبار بخشیده است. به آن ها نیرو اضافه کرده است.  وقتی به نام کمونیسم به ناسیونالیسم اعتبار می دهی، این کمونیسم است و منفعت طبقه کارگر است که مورد معامله قرار می گیرد و در بارگاه احزاب بورژوا ناسیونالیست کرد قربانی می شود. و این کار ما کمونیست ها را سخت تر می کند.

من شکی ندارم که کمونیسم و کارگر و زحمتکش در کردستان از زن و مرد و جوان، بدون کرنش در مقابل ناسیونالیسم و بورژوازی درشت و متوسط کرد، توان سازماندهی جامعه برای کسب قدرت را دارد. بدون جنگ و بدون این که خون از دماغ  کسی بیاید.

مهم ترین ضامن این که ناسیونالیست ها و قوم پرستان و اسلامیست های سنی و سلفی و وهابی به جامعه خون نپاشند، این است که صف قدرتمند و گسترده ی کمونیست ها و کارگران و زحمتکشان و زنان و جوانان و آزادی خواهان و برابری طلبان کردستان بیشتر متحد و بیشتر متشکل بشه.  نیرویی عظیم اجتماعی که با شوراهایش و تسلیح عمومی  اش امنیت و سلامت جامعه را تضمین می کند.

موضوعی به نام دوران گذار چه از طرف اپوزیسیون بورژوایی سراسری وچه مرکز همکاری احزاب کردستانی، فاجعه باره. یک سال سهل است، اگر حتی یک ماه قدرت دستشان بیفته به جامعه خون می پاشند و در رقابتهای درون خود، شیرازه جامعه را بهم می ریزند.

تنها راه تامین امنیت و سلامت جامعه اینه که شوراهای کارگران و مردم، احزاب و میلیشیا یشان را وادار به تمکین کنند، نگذارند این احزاب صاحب سپاه و پلیس سرکوب مردم شوند و سلاح هایشان را به مردم متحد و متشکل در شوراها واگذار کنند.

آیا حکا و کومله از این سیاست پیروی می کنند؟ آیا کومله راه بازگشت دارد؟ آیا جناح چپ حکا و کومله می تواند به کمونیسم واقعی و تئوری و استراتژی و سیاست های اولیه اش در دهه 60 برگردد؟ یا سه دهه تاریخ کمونیسم خجول، ترسو، دیپلمات، تشکیلات دار و اردوگاهی را ادامه می دهد. این انتخابی است که جلو روی این جریان قرار گرفته است.

کمونیسم ما در کردستان آنقدر بالغ و صاحب تجربه و سنت و حزب و شخصیت ها و فعالینش در ابعاد اجتماعی است که نگذارد منافع کارگران و زحمتکشان کردستان در بارگاه ناسیونالیسم کرد قربانی شود.  

15 شهریور 99- 25 سپتامبر 2020