در مورد مساله معیشت، آمارها و ادعاهای دولت روحانی در باره رشد اقتصادی و واقعیتی که در جامعه می گذرد را هم خود دولتش می فهمد و هم مردم ایران که این ادعاها و چک کشیدنهای بی محل را باید به آشغالدانی ریخت

معیشت و معنای عملی آن

معیشت در سنت و عرف جوامع قدیم و تا امروز هم در میان بخش اعظم زحمتکشان ایران یعنی :

تامین نیازهای ضروری و حیاتی زندگی. و این معنا عملا برای اقشار گوناگون زحمتکشان باز معنای مشخص دارد. مثلا برای کارگران شاغل و مزدبگیران، بیکاران و  کارگران فصلی و ساختمان و غیره، هر بخش یک معیار و معنای معین دارد .

برای کارگران شاغل معیشت یعنی آن نیازمندیهایی که به اصطلاح دستش به دهنش برسد! اصطلاحا گفته می شود، "ای دستمان به دهنمان می رسد و زندگی میگذرد".

این زندگی  عبارت است از نان خشک و حداقلی از خوراکی های ارزان یعنی تخم مرغ، لبنیات، سبزی، حبوبات، سیب زمینی، گوجه ( گوشت و میوه بطور استثنایی و نه قاعده و نیاز)، سرپناهی برای زیستن در محلات حاشیه شهرها، سالی یا حتی چند سال یک دست لباس و کفش، پرداخت هزینه های آب و برق و بهداشت ، دارو ( تازه گفته می شود که بیمه درمانی  در ایران هنوز بد نیست)، سوخت، حمل و نقل شهری...، به اضافه هزینه تحصیل مدارس و دانشگاه برای فرزندان زحمتکشان اگر دولتی باشد و در شهر خودت باشد...

برای تامین این ها اگر کارگر شاغل باشی و بخصوص اگر سرپناهی از خودت داشته باشی و کرایه ندهی از عهده اش بر میایی. و این یعنی بخور و نمیر و زندگی چند طبقه زیر خط فقر. تازه برای کارگری که شغلی دارد و اگر حقوقش را به موقع بدهند.

معیشت برای بیکاران معنی دستم به دهنم برسد نیست. معیشت یعنی لقمه نانی برای زنده ماندن. یعنی بخور و نمیر.

یحیی آل‌اسحاق، کارشناس اقتصادی در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم در رابطه با چیزی که او چالش‌های اقتصادی کشور می نامد  میگوید:  8 میلیون بیکار در جامعه وجود دارد که حدود 5 میلیون نفر آنها فارغ التحصیلان دانشگاهی هستند. و میگوید آمار بیکاری بیشتر از این تعداد است چرا که در آمارهای دولتی، آن دسته از افرادی که در هفته تنها چند ساعت کار می‌کنند شاغل محسوب  می شوند.

خودشان میگویند در حالی حقوق بگیران کشور این روزها دغدغه معیشت دارند، این سوال مطرح می شود که بیکاران کشور که ارقامی ده میلیون نفر را شامل می شود، و از هیچگونه حقوق ثابت ماهانه هم برخوردار نیستند و بخش زیادی از آنها هم غیر از خود، سرپرست خانواده هستند، چگونه امرار معاش می کنند؟

بخش عمده ای از این جمعیت بیکار هم جوانان تحصیل کرده هستند که  در سن ازدواج هستند، ولی هیچ منبع درآمدی برای گذراندن امورات زندگی روزمره ندارند، چه برسد به اینکه بخواهند هزینه های مربوط به ازدواج و یا مسکن را تامین کنند.

آمار بانک مرکزی میگوید:  در بیش از 26 درصد خانوارهای ایرانی هیچ فرد شاغلی وجود ندارد.

در حال حاضر 60.5 درصد از کل خانوارهای ایرانی دارای یکنفر شاغل هستند.

با چنین وضعیتی در شرایطی که حتی حداقل بگیران جامعه قدرت تأمین معیشت خود را ندارند و در تأمین معاش مشکل دارند، این سوال مطرح می‌شود که بیکاران هزینه های خود را چگونه تامین می کنند؟

من فکر می کنم هنوز کسی جواب این سوال را نداده است. یک خبر نگار خارجی که مدتی در تهران زندگی کرده است میگوید: هنوز پس از شش سال سکونت در این کلان‌شهر، نمی‌دانم تهرانی‌ها از کجا پول در می‌آورند!  بسیاری افراد در نگاه اول به نظر می‌آید که هیچ درآمدی ندارند. خیلی ها هم  درآمدشان ۳۰۰ یورو بیشتر نیست.  با علم بر این ‌که تورم در ایران بالاتر از ۲۵درصد است، نظام همگانی پرداخت هزینه خرید خانه با اقساط وجود ندارد و کمک‌هزینه‌هایی که دولت به بیکاران می‌دهد، درصد بسیار نازلی از کارگران بیکار را در بر می گیرد، این پدیده که ساکنان تهران باز هم دستشان به دهانشان می‌رسد، یک راز عجیب است.

 

بیکاران چگونه امرار معاش می‌‌کنند؟

بخشی از بیکاران فارغ التحصیل های دانشگاه اند. خودشان میگویند 5 میلیون.

تحصیلکرده های خانواده های متوسط و به با لا به کنار. بقیه در خانواده هایشان می مانند و از سفره  پدر یا مادر شاغل یا بازنشسته یا کارگر فصلی شان نان می خورند. اگر باشد پول تو جیبی سیگار و چای یا قهوه ای هم میگیرند. یا کارگر فصلی اند و سالی چند هفته و ماه کار می کنند. بعضی ها ولو با  تحصیلات دانشگاهی از سر ناچاری کولبر و کارگر فصلی هم شده اند. ولی بقیه که صاحب خانوارند و سرپرست خانواده و بیکار، چکار می کنند و زندگی را چطورمیگذرانند؟

به منابع "درآمد" نگاهی بیندازیم:

  • یک منبع درآمد ثابت، یارانه ی 45500 تومانی است. یعنی یک خانواده کارگر بیکار با 3 فرزند که 5 نفر میشود حدود 300 هزار تومان.
  • برای کارگر بیکار و فصلی و دستفروش علاوه بر یارانه، درآمدهایی از شغل های موقتی و کاذب، کار کودکان، دستفروشی و دوره گردی و خرده فروشی، (دستفروش هم کارگر بیکار است)، کار روزی چند ساعت زنان و دختران در خانه های ثروتمندان، فرشبافی و خیاطی در خانه.  انجام بعضی سفارشات کاری شرکت ها در خانه ، تهیه و تولید مشروبات الکلی خانگی، تن فروشی، دزدی، جیب بری، زورگیری، خرید و فروش کالاهای قاچاق و مواد مخدر، صدقه گرفتن از ته مانده سفره ثروتمندان همسایه، گشتن در آشغالدانی ها و جمع آوری کارتن و شیشه و نایلون و غیره برای فروش،  فروش وسایل خانه و قرض از دکاندارها... و لیستی از این کارها که شنیدنش سرسام آور است. در همین رابطه آمار قوه قضاییه میگوید بیش از 15میلیون پرونده مجرمین دارند. منظورش پرونده های اختلاس امثال رحیمی و بابک زنجانی و ... نیست. پرونده همین بخش کارگران و زحمتکشان بیکار و یا با درآمد ناچیز و خانواده و فرزندانشان است. انسان های گرسنه ای که در نظام جمهوری اسلامی اراذل و اوباش نامیده می شوند!
  • یا گاهی کمک از صندوق قرض الحسنه، کمیته امداد، بهزیستی، و نهادهای خیریه مساجد و زیارتگاه ها و غذاهای نذری و غیره کمک های ناچیزی حاصل می شود.
  • همچنین در اکثر محلات و در میان خانواده های دوست و آشنا صندوق هایی دایر کرده اند که هر نفر یا خانوار از 10 تا 50هزارتومان ماهانه به صندوق میدهند تا هر وقت کسی نیاز داشت کمک بلاعوض یا وام بگیرد. این کمک یا وام برای نان روزانه و هزینه درمانی که از عهدش بر نمی آیند تا حتی جهیزیه دخترانی که ازدواج می کنند و یا خرج کفن ودفن مردگانشان.
  • و این ها هستند منابع تامین زندگی کارگران بیکار و اکثر کارگران فصلی...

 

"دوستی که در سوپرمارکتی کوچک یک محله سنندج کار میکند می گفت، دفاتر لیست بدهکارهام اینقدر زیاد شده که خودم توش گم میشوم. کارگر بیکار و خانواده اش میایند و مقداری خوراکی میخرند و پولش قرض است . هروقت داشته باشند کمی از بدهی شان را می پردازند و من هم چاره ای ندارم و خیلی وقت ها هم از وضع و حال شان خجالت می کشم. میگفت، مرد بیکار خانه، خودش روش نمیشود بیاید و خانم و بچه هایش را میفرستد. یک روز یکی از این ها  از جلو مغازه ام رد شد رفتم از پشت گردنش را گرفتم و ازش گله کردم اخر دوست عزیز سلامی علیکی. گفت خجالت می کشد و من هم به او گفتم تو چرا باید خجالت بکشی. اون بالاییها باید خجالت بکشند و به او گفتم اگر گاهی خودت هم نیایی دیگر چیزی به شما نمی فروشم. فکر هیچی نکن... با لبخندی تلخ و شیرین بر لبانش رفت."

معیشت برای اقلیت سرمایه داران و تجار و صاحبان املاک و بانک دارها و مدیران دولتی و شرکت ها و وزرا و قضات دادگاه های شرعی و آخوندهای کلید دار امامزاده ها و غیره هم معنی خودش را دارد. بزرگ ترین ویلاهای دنیا را در محلات بالای شهر و در شمال ایران دارند. بالاترین مدل های ماشین را نه یکی بلکه هر عضو خانواده و آقازاده دارند.

 

خرافات  مذهبی و تخدیر فکری و روانی کارگران    

بعد فرهنگی و سنت ها و تخدیر مذهب و در جاهایی ناسیونالیسم و غیره بعنوان مانع جدی بر سر راه مبارزه و زیاده خواهی کارگران عمل می کند. ادیان و مذاهب هم معنی و تعریف خودش را از معیشت و گذران یا بقول خودشان اخلاق معیشت و زندگی دارد

آخوند محله، مدام به گوش مردم می خواند که  پیغمبر خدا چگونه زندگی کرد. علی چه گفت. خدا در مورد قناعت چه میگوید. پول و ثروت مثل چرک دست است. می گویند پیغمبر گفته است که درطلب روزی به اعتدال و زیبایی عمل کنید. زیرا رزق شما در هر حال به شما می‌رسد.

میگویند یک  بابایی، امام جعفر صادق را می بیند خسته و کوفته بیل میزند و عرق میریزد. به او می گوید، فدايت شوم! اجازه بدهيد من به جاي شما كار كنم. حضرت فرمودند، "نه. من دوست دارم كه مرد براي تأمين معيشت خود در گرماي آفتاب اذيّت شود". یا "عقل معاش باید داشته باشی". "خرج یک روزت را ده روزه بخور". "دارا و ندار باید به داده و نداده خدا شکر گزار باشند". "به داده خدا قانع باشیم". "روزی ما دست اوست اون بالا". "اقتصاد مقاومتی آقا هم یعنی این!"  و از این مزخرفات!

" رفیق از تهران می گفت ، یک روز جمعه تو کوچه مون اخونده و نمازگزاران از مسجد بیرون اومدند و اخونده طبق معمول یه چیزی به من پروند و گفت برادر جان چرا نمیای مسجد؟  منم رفتم جلو و گفتم به یه شرط میام. که من چند دقیقه چیزایی میگم و سوالاتی از تو اگر این مردم گفتند حق با شما حاج اقا است من میام مسجد اگه نه تو باید بیای با من کار کنی و من ماهی یک میلیون تومان بهت میدم و باش زندگی کن. ملا خنده ای کرد و گفت ول کن تو کافری با تو بحث نمی کنم."  

حتی برای توجیه اینکه معیشت مساله ای فردی است و به زرنگی و تنبلی و عقل معاش ادما بستگی دارد، روانشناسان را به کمک آوردند. یک روانشناس میگوید، بلحاظ روانشناسی باید کسانی را که در زمینه معیشت مشکل دارند و نمیتوانند خودشان را جمع و جور کنند باید مورد مشاوره روانشناسی قرار گیرند!

یا در بعد سیاسی این که بخشی از مردم جمهوری اسلامی را مطلوب می دانند و می گویند مساله امنیت کشورمهم است و از قدرت اسلام حرف می زنند و یا بعضی ها فکر می کنند مساله اختلاس و دزدی و غیره هست و وضعیت کنونی تقصیر آنها است نه دولت!!

همه این فضا و تبلیغات و بمباران خرافات،  فرهنگ و اخلاقیاتی است که در میان طبقه کارگر نفوذ دارد و تاثیر می گذارد. این تبلیغات زیاده خواهی وتجمل طلبی و استاندارد زندگی طبقات متوسط را تحت تاثیر قرار نمی دهد. حتی این ذهنیت نسبت به طبقه کارگر، بجز دولت و دستگاه های تبلیغاتی و مذهبی، در میان اقشار متوسط و به بالا هم وجود دارد. با چاشنی ای از ترحم مذهبی رقیق نه انساندوستی .

 

تبلیغ و توجیهات سیاسی

هر حرفی در باره اوضاع اقتصادی اگر این سیاست در بیاید که جمهوری اسلامی نمیتواند وضع معیشت کارگران و بیکاران را یعنی دستمزد متناسب با تورم، بیمه بیکاری و غیره را بهبود ببخشد آب پاکی روی دست کارگر ریختیم. در حالیکه دولت می تواند اما نمی خواهد رفاه را برای کارگران و مردم زحمتکش تامین کند. هیچ سرمایه داری نمیخواهد از سود سرمایه اش به نفع دستمزد بالای کارگر و بیمه بیکاری به بیکاران ببرد. نمیخواهند، مگر این که با زور گرفت. سهم کار و مزد و بیمه را باید به زورقدرت متحد طبقه کارگر گرفت و این ممکن است.

در مورد یارانه بسیار گفته شده است. دولتی ها می گویند گداپرورری است. درحالی که  از طرفی افسار سرمایه گسیخته شده تا کار را هر چه ارزان تر کند و کالا را هر چه گرانتر بفروشد از این طرف امدند چندرقازی به نام یارانه دادند. هنوز هم خیلی ها میگویند باید یارانه را قطع کرد. می گویند این هزینه گزافی است بر دوش دولت. ولی هنوز می ترسند یارانه را قطع کنند. یارانه در شرایط فلاکت کنونی سوپاپ اطمینانی است که از مرگ و میر و گرسنگی و عصیان کارگران و زحمتکشان کم می کند. بالاخره یک روزی این یارانه را هم از گردن باز میکنند و ان روز بدتری از امروز برای کارگران و زحمتکشان ایران خواهد بود.

یارانه گدایی نیست. سوبسید باید بیشتر از یارانه نقدی باشد. باید تعاونی های مصرف کالاها و نیازمندیهای خوراکی ارزان کارگران شاغل و بیکار را فراهم کند. باید هزینه های بهداشت و درمان و معالجات پزشکی و بیمارستان ها حمل و نقل کاهش پیدا کند. مجانی پیشکش شان! باید محلات کارگری بخرج دولت برای کارگران ساخته شود. حاشیه نشینی و کرایه نشینی کمر کارگررا می شکند. سوبسیدها باید گسترش پیدا کنند...

 

میزان فقر و گرانی و تورم بحدی ترسناک شده که حفظ شغل ویا حتی چند ماه کار برای یک کارگر فصلی نعمتی شده است که باید با چنگ و دندان نگهش داشت.

مساله خصوصی سازی از آنجا برای کارگران ترسناک شده که به محض اینکه شرکتی و بنگاهی و یا پروژه ای به سرمایه داران خصوصی واگذار می شود، اولین کاری که سرمایه دار جدید می کند، به اصطلاح تعدیل است. یعنی با اخراج  بخشی از کارگران و استخدام  کارگر کم تر و فشار کار بیشتر ولو ساعت کار افزایش پیدا نکند، بخشی از کارگران را به خاک سیاه می نشانند. همچنین از آنجا که سرمایه دار جدید با کارخانه و کارگاه و وسایل کار قدیمی و فرسوده روبرو است مدام مدرن سازی و تعمیر و یا تغییراتش را بر کارگران سرشکن می کند. به این بهانه که کارخانه سود نمی دهد. ظرفیت تولید پایین است. رقابت نمیتواند بکند و ...، 6 ماه و یک سال دستمزد کارگر را نمیدهند و یا قسطی می دهند...

 

به این دلایل این بخش کارگری مدام در جدال و کشمکش اند و خصوصی سازی را یک بدبختی برای خود می دانند و آن را نه از زاویه کارکرد سرمایه و خصوصیت آن و روندهایش بلکه در عمل و تاثیرش بر زندگی روزمره خود نگاه می کنند.

چگونه می توان مراکز بزرگ صنعتی را به حرکت در آورد که به کم قناعت نکنند و تسلیم نباشند و به اصطلاح دست به کلاه خود نگیرند. چگونه  می توان معیشت را با استاندارد یک زندگی نه کاملا مرفه هم به امر مبارزه دایمی این بخش تبدیل کرد؟ و کارگران دستمزد چند برابر زیر خط فقر را نپذیرند.

در این شرایط مساله دستمزدها به تناسب تورم نه با معیار بخور و نمیر، مهم ترین و اصلی ترین اولویت مبارزه کارگران مراکز بزرگ صنعتی است.

علیه بیکاری و برای بیمه بیکاری و تامین معیشت نه فقط برای زنده ماندن مثل گرفتن یارانه ها، بلکه برای زندگی کردن در شان انسان. و برای اجتناب از کار کودکان و بازماندن از تحصیل، برای اینکه دختران و زنان خانواده های بیکار به تن فروشی بعنوان یک شغل برای امرار معاش نیفتند. برای این که اعضای بدن را نفروشند. برای اینکه حرمت و شخصیت و روان و انسانیت شان تحقیر و خرد نشود. برای اینکه از یاس و درماندگی خود را نکشند و بچه هایشان را نکشند. ....

این یک عرصه بسیار حیاتی و مهم و انسان محور درجامعه ایران است.

اعتیاد و فحشا و یاس و خودکشی و فروش اعضای بدن و تحقیر مدام این بخش کارگری و خانواده هایشان، نتیجه بیکاری و نچرخیدن چرخه ی گذران زندگی است.

دستمزد کارگر اندازه وزیر و وکیل و مدیران دوایر و شرکت ها یک توقع بجا است اما در موقعیت کنونی که کارگران دارند اصلا قابل تصور نیست. امروزه حفظ شغل و بدست اوردن شغلی بهر قیمت امر مرگ و زندگی کارگر است.

"رفیقی از تهران که یک شرکت کوچک دارد با برادراش  و 50—60 نفر کارگر. می گفت میخواستیم چند کارگردیگر استخدام کنیم و روزی کارگری بهم زنگ زد و حرف زدیم وسط  حرف گفت گوشیو میدم دخترم باش حرف بزن. گفتم لازم نیست فردا بیا و قطع کردم و نشستم یه دل سیر گریه کردم. خودمو جای اون گذاشتم که برای پیدا کردن کار از حرمت دخترم باید مایه بذارم..."

مبارزه برای معیشت و علیه تورم و گرانی و گرسنگی و فلاکت برای بخشی از جامعه یعنی طبقه کارگر و حول و حوش های ان است. همگانی نیست. کل طبقات و اقشار اجتماعی نیست. طبقه کارگر با کارگر شاغل وبیکار و فصلی و دستفروش و تن فروش و...، در این صف تنها است.

معنای معیشت برای کارگر شاغل یعنی دستمزد متناسب با تورم و نیازهای خانواده. این پایه و اساس است. همیشگی است. فصلی و سالی یک بار نیست. یا سالی یک بار هم شد باید تا ته رفت و کوتاه نیامد و ابزار این مبارزه را ساخت. سازمان این مبارزه را ساخت.

تمام کردن این کار و سازمان دادنش و تا ته رفتنش کار دایمی ما است. هفتگی و فصلی نیست. روزمره است. همانطوریکه بازار هر روز تا روز بعد تغییر می کنه و سرمایه دار هر روز کاهش دادن نرخ کار کارگر، فشار بر کارگر، پایین اوردن نرخ تولید ، افزایش قیمت کالا... را در دستور دارد.  ببینید سواری پراید از 6 میلیون میشه بالای 100 میلیون. گوشت از 6 هزار تومان کیلویی میشه بالای 100 هزار تومان. اونوقت دستمزد کارگر 14 تا 21 درصد افزایش دارد. این  مبارزه همیشگی وتعطیل ناپذیره. میشه حولش تشکل ساخت، متحد کرد، مجمع عمومی گرفت، اعتصاب سازمان داد. کمونیسم سازمان داد. کمونیسم را ابزار مبارزه کرد و خیلی کارای ریز و درشت دیگر که کار حزب ما و کمونیست های طبقه کارگر است.

کارگر نمیتونه بازار را کنترل کنه. قیمت ها را مهار بزنه. اما میتونه زندگیشو کنترل کنه. دستمزدش را کنترل کنه. بیمه ها و سوبسیدها و تعاونی ها و صندوق ها و مجمع ها و غیره را کنترل کنه. نمیشه قیمت ها تازی وار بدوند و کارگر هم لاکپشتی دنبالش. نمیشه. نمی رسه. گلگی از بازار نمیشه کرد. میگن بازاریهای فلان فلان شده امشب میخوابی فردا پا میشی قیمت ها دو برابر شده. عجب حریصن اینا.

وقتی میگیم کمونیسم ابزار مبارزه کارگر بشه، یکیش اینه که خصلت سرمایه و سود و تولید و مصرف و بازار و پول و غیره را فوت آب باشه. اگر میخوای رقابت کنی و سد ببندی باید مزدتو بخوای اونقدر که زندگیت بخوبی بچرخه.

این گام اوله. این قدرت را کارگر پیدا کرد هر کاری دیگری از دستش بر میاد. این اولین خشت انقلاب کارگریه. گرفتن سهم بیشتر از حاصل کار تا بتونی زندگی کنی، گرسنه نباشی، مطالعه کنی، تفریح کنی، و حال و دل متحد شدن و سازمان دادن خود را داشته باشی. حول مبارزه و اتحاد کارگری سازمان هم درست میشه. رهبران اعتراض و مبارزه و اضافه کردن نان به سفره کارگر امروز سازمان دهندگان فردای طبقه کارگر در اتحادهای معین و حزب کمونیستی کارگیشونن.

طبقه کارگری که به این حد از آگاهی طبقاتی و قدرت مبارزاتی رسید اونوقت مبارزه علیه هر گونه تبعیض و نابرابری و کار کودک و فحشا و اعتیاد و هر خرافات و مانع دیگری می تواند بایستد. می تواند در فضای سیاسی جامعه تاثیر بگذارد. می تواند در سیاست نقش ایفا کند. در رای دادن وندادن توازن قوای جامعه را برهم زند. دولتی را  مجبور به استعفا کند . می تواند انقلاب کارگری کند.

الان هر چه بگی چرا دستمزد و پول بیمه من را می بری لبنان و سوریه و عراق و یمن خرج می کنی به ریش ما میخنده. میگه عموجان تو نمیفهمی اگر من در منطقه قدرت نشم اینجا چطور میتونم تو را مهار کنم. باید این قدرتشو همینجا تو ایران، تو کارخانه، تو محله به خطر انداخت. و رویش را کم کرد.

من فکر می کنم حول این مسایل میشه نقشه ها و راه حل های گوناگونی را ترسیم کرد و پاش رفت و این نشد دیگری.

این ها فقط گوشه هایی از یک جدال بسیار حیاتی کمونیسم و کارگر در ایران از زاویه معیشت است.

اکتبر 2020

*این یادداشت خلاصه ی بحثی قدیمی تر در یک سمینار است