"محلات زندگی، همانند محل کار، یک سنگر اجتماعی اتحاد و مبارزه زحمتکشان"

مصاحبه کمونیست با مظفر محمدی - (این مصاحبه در کمونیست شماره ۲۴۹ به تاریخ ژوئن ۲۰۲۰ (تیرماه ۹۹) منتشر شده است. بدلیل اهمیت موضوع در اینجا بازنشر می گردد. توجه کمونیست ها و همه ی فعالین و رهبران کارگری و مردمی را به مطالعه آن جلب می کنیم!)

کمونیست: به عنوان اولین سوال، جایگاه کار در محلات و اهمیت آن در سیر تحولات سیاسی برای کمونیستها عموما و برای حزب حکمتیست مشخصا در چیست؟ چرا سازماندهی محلی مردم و اهمیت آن بکرات مورد تاکید حزب قرار میگیرد؟

مظفر محمدی: برای جواب به این سوال باید از شرکت و حمایت  خانواده های کارگران و بخش هایی از مردم یک شهر از مبارزات کارگران فراتر رفت. شرکت و حضور خانواده ها شانه به شانه ی کارگران  در اعتصاب و تجمع و اعتراضات، پدیده و یا بهتر است بگویم یک ضرورت و نیاز واقعی همسرنوشتی طبقاتی  است. و حمایت مردمان یک شهر از مبارزات کارگران هم باز پاسخ به نیازی مادی و واقعی رابطه کارگران با مردم شهر است. وقتی در یک مرکز چند هزار نفری کارگری مانند هفت تپه ، کارگران حقوق معوقه دارند ویا اخراج و بیکاری با خطر ورشکستگی شرکت تهدیدشان می کند، این بخش عظیم جمعیت کارگری یک شهر که با خانواده هایشان حدود ده هزار نفر است،  قدرت خرید خود را از دست می دهند و اولین و فوری ترین تاثیر آن بر بازار شهر است. بخصوص بخش پایین تر جامعه از قبیل خرده فروش ها، دستفروش ها و فروشندگان کالاهای ضروری از نداری و تنگدستی کارگران و خانواده هایشان آسیب می بینند. 

کار کمونیستی در این بخش کارگری در ایران بنا به سنت و تجارب تاریخی سر راست تر است. اشکال مبارزه، تجمع و اعتراض و اعتصاب کارگری است. اشکال سازمانیابی طبقه سندیکا و شورا و مجامع عمومی است.  کمیته های کمونیستی کارخانه  سنگ بنای تحزب کمونیستی طبقه کارگراست.  این خصوصیت مبارزه طبقاتی سنت و تاریخ و تجارب خود را دارد. این بخش طبقه با درجه ای از اتحاد و تشکل و تحزب در شرایط اعتلای انقلابی می تواند  با یک اعتصاب سراسری کار رژیم را یکسره کند.

مسایل دیگری هم هستند از قبیل تخریب محیط زیست، مساله ی ریزگردها و هوای آلوده از جنوب تا تهران که نفس انسان ها را بریده است. یا روستاهای زیادی در خوزستان که الونک های گلی شان بر چاه های طلای سیاه برپا است هنوز آب آشامیدنی سالم ندارند و حوادث طبیعی مثل زلزله و سیل و کرونا و مصیبت های دیگر... همه ی این ها  مسایل جداگانه ای هستند که جنبش ها و اعتراضات معین خود را می طلبند.

اما امروز محلات شهرها حتی فارغ از مبارزات کارگری و روی پای خود به موضوعی بسیار مهم در تحولات اجتماعی این دوره تبدیل شده است.

شرایط امروز جوامع بشری نه تنها در ایران بلکه در جهان تغییرات جدی و مهمی کرده است. و به تبع آن کار کمونیستی در این دوره با دورانهای گذشته با پیچیدگی ها و سوالات جدید و پاسخ های جدید مواجه است. در جوامع بشری امروزو بویژه در ایران، گسترش فقر و بیکاری و گرسنگی و بی مسکنی، مرز مبارزات اقتصادی و سیاسی کارگران و جنبش های اجتماعی حول مسایل معین و یا مبارزات صنفی را در نوردیده و بسیار گسترده تر شده است.

در ایران ٧٠ درصد مردم زیر خط فقر زندگی می کنند و این شامل بیکاران، دستفروشان، کارگران فصلی، زنان خانه دار، کودکان کار، معتادان، تن فروشان، بی مسکن ها و...، می شود که هیچ  منبع درآمدی ندارند و امروز تا فردا زندگی را می گذرانند.

این که این بخش های جامعه هم اجزای طبقه کارگرند، شکی نیست. اما بی شکلی، پراکندگی و گستردگی  صفوف این بخش جامعه و بویژه در محلات زندگی این مردم  و در شهرها، خصلت و شیوه های مبارزه متفاوتی را به ما نشان می دهد. کارگر بیکار یا فصلی یا زن خانه دار و کودک کار و معتاد و دستفروش و بی مسکن...،  نمیتواند همانند کارگران متشکل در یک کارخانه و شرکت و زیر یک سقف، مجمع عمومی بگیرد، اعتصاب کند خصوصیت وخصلت مبارزه در این بخش عظیم فقرا و محرومان جامعه کاملا متفاوت است و این نشان داده شده است.

محلات فقیر نشین و حاشیه ی شهرها مملو از این بخش فقرا و گرسنگان و آلونک نشین ها  است.  در شهرهای کشورهای پیشرفته مثل اروپا و امریکا هم  همین است. ٨٠ در صد ساکنین محله هارلم نیویورک را سیاهپوستان بیکار، فقیر، گرسنه، دزد (نه به معنای مجرم)، معتادان و تن فروشان و ...،  تشکیل می دهند. محلات حاشیه پاریس هم  همین داستان است.

امروزه در ایران موضوع و مشغله ی اصلی و فوری توده ها ی چند ده میلیونی و خانواده هایشان، معیشت است. فقر و گرسنگی و نداری و بی نانی و بی دارویی است. بیماری کرونا بر ابعاد این گرسنگی افزوده است. جنبش های اجتماعی امروزحول این محور می چرخند. حول محور معیشت و گذران  زندگی و تلاش برای زنده ماندن.

ما دو خیزش بزرگ اجتماعی دیماه ٩٦ و ابان ماه ٩٨ بر متن این وضعیت اجتماعی و فقر و گرسنگی داشتیم و این کل معادلات اجتماعی را بهم ریخته است. در واشنگتن و بیروت و بغداد و پاریس هم به همین صورت است. حتی جنبش های مثل جنبش زنان، جنبش خلاصی فرهنگی جوانان و جنبش دانشجویی که سه موضوع مهم اجتماعی در ایران اند، امروز تحت تاثیر مساله ی فوریت و حیاتی شدن  معیشت جامعه و جنبش و خیزش گرسنگان قرار گرفته اند. امروزه  اکثریت عظیم زنان ، جوانان  و دانشجویان بدوا و قبل از این که زن یا جوان یا دانشجو باشند بخشی از ٧٠ درصد مردم زیر خط فقر را تشکیل داده و به آن تعلق دارند.  در نتیجه  فقر و گرسنگی و فلاکت  به اولویت همه ی جنبش ها ی اجتماعی تبدیل شده است.  امروزه هر صدایی که انعکاس این درد جامعه باشد، به مسایلش جواب بدهد،  گوش شنوا دارد. سمپاتی ایجاد می کند و سرها را به طرف خود بر می گرداند.

 امروزه مبارزه  و مقابله با فقر و گرسنگی و مساله معیشت در شهرها و محلات بخصوص محلات فقیر نشین حاشیه شهرها متمرکز است. در نتیجه، کار محله ای، فعالیت در محلات زندگی گرسنگان، اتحاد و سازمان محله ای مردم و همدردی و بهم پیوستگی و همبستگی انسانی به اشکال مختلف، به یکی از اولویتهای حزب ما و کمونیست های جامعه  و مردم خواهان رفاه و خوشبختی تبدیل شده است.

جامعه ایران آبستن حوادث و انفجارات اجتماعی است. اتفاقاتی غافلگیر کننده و البته قابل پیش بینی در ایران افتاده و خواهد افتاد. کمونیست ها برای رویارویی با این تحولات، باید امروز در صحنه جامعه پیشگام خواستهای معیشت و رفاه مردم باشند و ابزارهای اتحاد و جمع کردن و بسیج مردم را بسازند. شعار پیشروان طبقه کارگر، "نان، رفاه، ازادی و اداره شورایی جامعه، امروز شعاری سراسری برای همه ی بیکاران و گرسنگان و محرومان زن و مرد و جوان است.

فعالیتهای اجتماعی از قبیل کمیته های محلات، نهادها و کانون های دفاع از معیشت، حق کودک ، حق زن، دفاع از آزادیهای سیاسی، محیط زیست، آزادی زندانی سیاسی و از این قبیل،  ابزارهای این اتحاد و بسیج توده های مردم  برای تحقق این خواستها است. شوراهای مردمی محلات در دل این  فعل و انفعالات از پیشی، سر بر می آورند. محلات و کار محله ای زیربنای تحولی اجتماعی و توده ای برای آموزش و دخالت مردم  برای مبارزه علیه فقر و نداری و گرسنگی و نجات از زندگی فلاکتبار کنونی است.  

کمونیست ها و رهبران کارگری و مردمی، رهبر مبارزات و فعالیتهای محله ای و محل زندگی اند. اگر کارگران کمونیست و پیشرو می توانند کارخانه را بجنبانند، محلات زندگی  را هم می توانند با فعالیت نقشه مند محله ای متمرکز و فشرده و شبانه روز، با استفاده از شیوه های گوناگون، کنترل و هدایت کنند. محلات، محل زندگی کارگرانی است که از کارخانه به خانه بر میگردند، محل زندگی زنان و پدران و مادران بازنشسته، دانشجویان، دانش آموزان، معلمان، بیکاران، دستفروشان و کل گرسنگان است.  محله تنها محل خورد و خوراک و خواب انسان هایی نیست که تن خسته شان را زیر سقف و دیوارهای جدا از هم می کشانند .

برای حزب حکمتیست کار محله ای  موضوع تازه ای نیست. ما همواره بر موضوع محلات تاکید کردیم. به این عنوان که کارگران و جوانان و آزادیخواهان،  محلات را به یک کانون زندگی  که  نفس کشیدن در آن راحت تر است، تبدیل کنند. محلاتی که در آن کسی نتواند زنان و دختران را امر و نهی کند، کسی بخود اجازه ندهد روی زن و دختری  دست بلند کند. جاسوسی و همکاری با رژیم ننگ است، همدلی و همبستگی وجود دارد. کسی در محله گرسنه نخوابد، مریضی بدون دارو نماند و... به این معنا محله بصورت دو فاکتو توسط آزادیخواهان و ساکنین محله کنترل شود.امروز این مساله بسیار بیشتر از پیش اهمیت دارد. امروز در شرایط  فقر و فلاکت و گرسنگی، در نقشه ی سیاسی و اجتماعی ما محله ساکت نیست. محله یعنی محل زندگی همانند محل کار، یک سنگر اجتماعی برای دفاع از زندگی است که باید فتح شود!

در همه ی شهرها، پاتوق ها و قهوه خانه ها و چهار راه هایی که کارگران بیکار منتظر کاری برای همان یک روز هستند، خیل گسترده ی دستفروش ها که در خیابان فریاد می زنند، کودکان کار و معتادان و تن فروشانی که  در شهرها پرسه می زنند، زنان و مادرانی که در خانواده ها، بچه هایشان را با وعده ی نان احتمالی شب که شاید برسد ساکت نگه می دارند و ناله ی بیماران بدون علاج و دارو را با بغضی در گلو فرو می خورند...، محلات،  این خیل عظیم زحمتکشان و محرومان را در خود جمع می کند و کنار هم  می چیند. فاصله ی هر مجمتع خانه و آپارتمان تنها یک کوچه یا خیابان های باریک است. محلات، جای دید و بازدیدها، جشن ها و سوگواری ها، دیدار مریضان، تشکیل صندوق های حمایت از همدیگر و کلاه هایی است که هر روز برای سلام و به احترام هم برداشته می شوند.

فریاد نارضایتی و خشم و بیداد گرسنگان را قبل از این که به خیابان سرازیر شود در خانه های مردم و محلات زندگی باید شنید و خودآگاه و متحد و صاحب رهبری و سازمان کرد. شعور و رویای خوشبختی مردم گرسنه را باید جدی گرفت و آن را به نیرویی همدل و همبسته و روی پای خود و اعتماد و باور بخود برای رفاه و آزادی تبدیل کرد.

خوشه های خشم و گاهی استیصال وناامیدی در چشمان مردم فقیر و گرسنه موج می زند. این خوشه هارا چه کسانی درو می کنند. چه کسانی صلاحیت دارتر، دلسوزتر، آگاه تر و داناتر از کمونیست ها است که در این صحنه های اجتماعی محله ای و محلات شهر، مردم را به اتحاد و همبستگی و چاره جویی دعوت و خشم شان را سازمان می دهند. حجم خشم و نفرت و فشار گرسنگی بحدی است که تاب و تحمل را از مردم گرفته است. فرصت برای خودآگاهی و سازماندهی و صاحب رهبری کردن این خشم و اعتراضات و خیزش ها بسیار کم است. این کاری است که همین امروز باید بشود وگرنه خشمی که به طوفان تبدیل شود غیر قابل کنترل است. عصیان و شورش را نمی توان در روزها و ساعات طغیان اجتماعی هدایت و رهبری و سازماندهی کرد.

در میان مردم و محلات زندگی شان گرایشات فکری و سیاسی و مذهبی و حتی قومی در کنار هم قرار دارند.  انگیزه ی قوی زندگی کردن و بی نیاز بودن و فشار سنگین و کمر شکن فقر و گرسنگی، این تفاوتهای گرایشات را تضعیف و همبستگی و اتحاد را تقویت کرده است. بسیج  و سازماندهی این نیاز حیاتی کار آژیتاتورهای توده ای و  رهبران مردمی و انساندوستانی است که  به مثابه چسپ درونی، تفرقه و شکاف های تحمیل شده به مردم  را کنار زده و همدلی و هم سرنوشتی را تحکیم کند.

بورژوازی حاکم و همکارانش، محلات را با مدارس مذهبی، مساجد و نهادهای علنی و مخفی  بسیج و جاسوس  تنیده است، رژیم حاکم با ابزارهای تحمیق و فریب و تهدید تلاش کرده است محلات شهرها، این قلعه ی اتحاد و همبستگی مردم را تصرف کند. این سنگر را باید از او گرفت.

در آخر می خواهم  با اشاره به یک نمونه از گفتار کوتاه یک  انسان شریف در یکی از مساجد محله ی یک شهر، بگویم که  چگونه می توان حتی خاکریز سنگر مسجد را که توپخانه ی سنگین  تبلیغاتی علیه مردم گرسنه است را بهم ریخت. فرهنگی بازنشسته ای در یکی از مساجد یک شهر بعد از خطبه ی ملا، دست بلند می کند و خطاب به مردم می گوید:  "ایا ما مردمانی که اینجا جمع شدیم برای این است که ملا به ما درس ناموس و کنترل همسران و دخترانمان را بدهد؟ آیا مشکل جامعه ما این است؟ چند نفر از ما بر سر سفره خالی نهار و شام خانواده هایمان بر میگردیم؟ و خطاب به ملا میگوید: شکم گرسنه دین و ایمان ندارد. از دلایل گرسنگی مردم بگو. دست از سر بچه های ما بردارید؟..."

این یک آژیتاتور محلی و یک رهبر اجتماعی گرسنگان است و می تواند باشد. جامعه مملو از این انسان ها است. ولو نماز گزار سنی شیعه یا کرد و ترک و فارس باشد. اولویت ٧٠ درصد مردم ایران از کارخانه تا محلات شهرها، امروز نان است. کمونیست ها  به این رهبران و آژیتاتورهای محلی متکی هستند و خود پرشورترین آژیتاتور و مبلغ مردم علیه گرسنگی و برای رفاه و خوشبختی و اتحاد و همبستگی هستند. و از این راه است که مردم در محلات زندگی و در شهرها صاحب رهبر و مبلغ و سازماندهندگان خود می شوند.

 

کمونیست: شما به نکات مختلف و متنوعی اشاره دارید، از تمرکز بخشهای مختلف طبقه کارگر و خانواده های آنها تا اقشار محروم و... که در محلات زندگی میکنند. از فضا و اوضاع کنونی و نارضایتی عمومی و نفرت مردم تا ضرورت متحد کردن آنها حول مسائل مختلف که در راس آن بحث معیشت را کرده اید. همزمان از کنترل دو فاکتوی محل سخن میگوئید. اینها مسائل مهم و متنوعی هستند. اجازه بدهید کمونیست فرضی در محله ای کارگر نشین را در نظر بگیریم. از کجا باید شروع کرد؟ چگونه و با چه اقدامات و فعالیتی میتواند شروعی جدی و کاری پایدار و ماندنی و قابل گسترش را پایه بگذارد؟

مظفر محمدی: این سوال بدوا و بطور کلی یک جواب دارد. و آن این است  که بپذیریم کمونیسم جنبش اجتماعی طبقه کارگر و محرومان جامعه است.  پس یک کمونیست قبل از هر چیز و بیشتر از هر کسی یک انسان اجتماعی و پر رابطه است. ایزوله نیست. کسی نیست که مدام حرص ذهن کنجکاو و شکاکش را با خواندن و مطالعه ارضا می کند. (مطالعه جای خود دارد بشرطی که  به درد کاری بخورد و ابزار عملی اجتماعی باشد). کمونیست کسی نیست که هم و غم اش گذراندن در محافل خودی ها و همفکرهایش  است. کسی نیست که در زیر زمین خانه اش مشغول ساختن کوکتل مولوتف یا چاپ یک شعار و شبنامه است که شب ها مخفیانه به درون خانه های مردم بیندازد. کمونیست ها با عمامه و لباس مخصوص سلفی ها  و یا آرم چه گوارا بر کلاه یا کوبیدن مدرک و دانشنامه و القاب دکتر، مهندس بر سینه شان شناخته نمی شوند. کمونیست ها، کارگران، روشنفکران و دردمندانی هستند که موضوع دایمی کارشان جامعه است.

محله یکی از جاهایی است که اگر از یک کمونیست پرسیده شود در محله تان با چند کارگر شاغل و بیکار و دستفروش و دوره گرد و تن فروش و کودک کار و خانواده هایشان ارتباط دارید و می شناسید بگوید؛ خیلی زیاد. بپرسند با چند نفر و چند خانواده ارتباط و آمد و رفت دارید و دوست هستید، بگوید، خیلی . این روابط اجتماعی در ابعاد هر چه وسیع تر بخصوص در میان کارگران و خانواده هایشان فی النفسه، اولین وسیله  و امکان برای کار کمونیستی است. کمونیست ایزوله، عبوس، سر بزیر، کم حرف و...، فقط انسان شریفی نیست و کسی نیست که همه میگویند آدم خوبی است و آزارش به مورچه نمی رسد.

کسی است که مدام سوال دارد، جواب دارد، آدم ها را به حرف می آورد. انگشت روی دردهایشان می گذارد، علت دردها را می گوید، امید، اعتماد بنفس و آگاهی می دهد، ازانسان مایوس و بی تفاوت، انسان امیدوار و معترض می سازد. قفل اذهان تخدیر شده و تسلیم به سرنوشت بدون اختیار را می شکند و دریچه ی دنیای بزرگ تر و انسان ازاد و قابل احترام و شایسته ی زندگی مرفه را برویش می گشاید. انسان ها را ازتنهایی و فضای تنگی که در آن گرفتارند به دنیای بزرگ و اجتماعی راهنمایی می کند. کسی است که هر که تنه اش به تنه او می خورد دیگر احساس تنهایی نمی کند، احساس قدرت می کند. کمونیست ها زمانی به عقاید و افکار عقبمانده و مذهبی و یا قومی کارگران و محرومان برمی خورند، براشفته نمی شوند، سرزنش نمی کنند، صاحبان کارگر و زحمتکش این باورهای خرافی را مقصرنمی دانند. آن را یک بیماری می دانند که فقرا و محرومان را به آن مبتلا کرده اند و او بمانند یک پزشک آگاه، درمانش را دارد.

معمولا چپ ها در یک حلقه ی دور باطل با هم در ارتباطند. از زمانی جوان هستند تا پیر می شوند در همین حلقه ی بسته می مانند و با هم حشر و نشر دارند. در بیرون این حلقه ی محفلی و غیر اجتماعی، جامعه راه خود را می رود. تا چشم باز کردی، خیزش های دیماه و آبان ماه از اعماق جامعه بیرون می زند و حلقه ی بسته ی چپ، غافلگیر و آچمز می شود. یادش می رود که این انفجار در جامعه ای اتفاق افتاد که او و همفکران یا رقبایش در آن زندگی کرده اند. فریادهای در گلوخفته ی همسایگانش را نشنیده، دردها و رنج هایشان را نشناخته، ظرفیت و پتانسیل اعتراضشان را نشناخته، ناگهان همان انسان های به ظاهر تسلیم و اسیر خرافات، تبدیل به انسان هایی می شوند که در مقابل گلوله سینه سپر کرده و نان  و آزادی و خوشبختی می خواهند، از گرسنگی و تحقیر بیزاراند. از ریخته شدنشان به مثابه زباله به حاشیه ی شهرها و بحساب نیاوردن، جانشان به لب رسیده. از زاغه نشینی و آلونک نشینی و در معرض آسیب های اجتماعی به تنگ آمده اند. و همه ی این ها که به این ترتیب بیرون می زند و رعد و برق در اسمان بی ابر نبودند و نیستند، موضوع کار کمونیستی در محلات شهرها است. اگر کمونیست ها این ابرها و خوشه های خشم گرسنگان و کارگران و زحمتکشان را نبینند غافلگیر می شوند و مردم عاصی و شورشی، بدون سازمان و بدون رهبر در خیابان ها رها می گردند.

محلات کارگر نشین و حاشیه ی شهرها در هر شهری معلوم است. محلات شهرها اسم دارند. به محلاتی شمال شهر یا بالای شهرگفته می شود و محلاتی هم پایین شهر ئ یا حاشیه شهر. از دروازه غار و قیام دشت و احمد اباد تهران تا اسلام اباد کرج، آخماقیه و عباسی و یوسف آباد تبریز. خواجه ربیع مشهد، عباس آباد و زوراباد و نایی سر سنندج، سنگ سفید و مجید اباد همدان.  شیر اباد و کریم اباد زاهدان، شاقالو و آمین آباد قم و صدها و هزاران محله کارگر و زحمتکش نشین شهرهای کوچک و بزرگ ایران. حدود نیم میلیون نفر در مناطق ١٨ گانه حاشیه نشین تبریز زندگی می کنند. استان خوزستان پس از استان خراسان رضوی در رتبه دوم تعداد حاشیه‌نشین‌ها قرار دارد. تعداد ساکنان مناطق حاشیه‌نشین در خوزستان بیش از ٨٥٠هزار نفر است. نصف جمعیت حاشیه نشین خوزستان در اهواز سکونت دارند؛  در همه ی شهرهای بزرگ و کوچک، کارگران و زحمتکشان در خانه های ناامن و بدون استاندارد منازل مسکولی دنیای امروز زندگی می كنند.

برای نمازگزاران و حتی بسیجی های محله نباید فهم این مساله سخت باشد که چرا ما اقلیتی به نام وزیر و وکیل و مدیران شرکت ها و ثروتمندان و سرداران بسیج و سپاه و دولتی ها در کاخ سعد اباد، کاخ رهبری، ویلاها و کاخ های لواسان تهران و محلات قرق شده ی ویلاو کاخ نشین دیگر شهرها زندگی می کنند و ما در حلبی آباد ها و زاغه نشین و آلونک نشین هستیم. چرا؟ چرا استاندارد مسکن و تغذیه و بهداشت و تفریح ما در حد آن ها نیست. این تبعیض و نابرابری از کجا آمده است؟ این ها را مردمان حاشیه نشین بیش از یکصد شهر ایران در خیزش آبان ماه فریاد زدند و اگر زورشان بیشتر بود، کاخ های سرمایه داران و  حکام شان را برسرشان خراب می کردند.

کار کمونیستی جز این نیست. کمونیست ها نیامده اند در محله کمپین ازادی بوسه راه بیندازند یا دین کسی را از او بگیرند. آمده اند بگویند زن و مرد و کودک با هر پوششی که دوست دارند و با هر عقیده و باوری که دارند، حق دارند آزاد و برابر زندگی کنند. کمونیسم چیزی جز این نیست. هیچ انسان کارگر و زحمتکشی پیدا نمی کنید ازادی و رفاه و خوشبختی و برابری نخواهد. این یک نیاز طبیعی انسان زحمتکش است. کار کمونیست ها این است که باور به این تغییر و راه رسیدن به برابری را صبورانه و با حوصله و مدام و خستگی ناپذیر از کارخانه تا محله نشان دهند. مخاطبین کمونیست ها ساکنین یک محله است نه هر تک نفر جداگانه.

بنا بر این،  اولا بر مبنای روابط اجتماعی و انسانی و دلسوزانه وانساندوستانه ی گسترده در محلات، دوما با کار آگاهگرانه ی خستگی ناپذیر، می توان ابزارهای دخالت مردم در امور زندگی و مسایل و گرفتاریهایشان را ساخت. کار در محلات پیچیدگیهای اجتماعی خود را دارد. فعالیت کمونیستی در کارخانه و محل دایمی تمرکز کارگران آسان تر و سر راست تر  است.

پس سوما و همزمان، ساختن به معنای سازماندهی، کاردیگر کمونیست ها است. در محلات یک سری مسایل دایمی و پایدار وجود دارد. اکثریت محلات کارگر و زحمت کش نشین حاشیه ی شهرها مسکن و منازل برای زندگی و سلامت خانواده امن نیست. امکانات رفاهی ندارد. مهد کودک و پارک کودکان و امکانات ورزشی جوانان را ندارد. محلات مراکز بهداشت و بیمارستان نزدیک  و خدمات پزشکی رایگان برای فقرا و گرسنگان و محرومان مریض ندارد.

در محلات کارگر و فقیر نشین، بخش زیادی از خانواده های بیکاران، دستفروشان، کارگرهای فصلی و موقت کار، بازنشستگان، سالمندان، کودکان کار و ...، شب ها گرسنه می خوابند. مریض هایشان بی دارو هستند. بچه هایشان بجای مدرسه به دوره گردی مشغول اند تا نانی به سفره خانواده بیاورند. زنان سرپرست خانواده با کار دستی خیاطی، قالیبافی و قطعه کاری برای شرکت ها و کار در منازل ثروتمندان، به شدت استثمار و تحقیر می شوند، دختران جوان حتی تحصیلکرده، مورد سو استفاده ، تجاوز و هتک حرمت از جانب پولداران و مدیران شرکت ها و مردان خانواده ی ثروتمندان قرار می گیرند. و همه ی این مصیبت ها به معیشت این خیل عظیم گرسنگان مربوط است.

به تبع این شرایط فلاکتبار در محلات حاشیه شهرها، زنان در معرض خشونت خانوادگی، اذیت و ازار از جانب مردان متعصب و آلوده به خرافات مذهبی و مردسالارانه و عاصی از بدبختی هایشان قرار می گیرند. جوانان پسرو دختر این محلات در معرض آسیب های اعتیاد، تن فروشی، دزدی و زورگیری و غیره قرار دارند.

سرمایه دارن و حکام شان دو بار زحمتکشان و محرومان را می کشند. یک بار از گرسنگی و بیماری و یک بار از طریق آسیب هایی که مدام و گاها تا حد مرگ و خودکشی و زن کشی تهدیدشان می کند. 

کار کمونیستی یعنی جنگیدن با همه ی این مصیبت ها. یعنی متحد کردن کارگران و زحمتکشان علیه همه ی این درد و رنج های گرسنگی و آسیب های ناشی از آن.

عرصه های کار کمونیستی در محلات بسیار گسترده است. برای کمونیست ها انتخاب هر عرصه بنا به موقعیت اجتماعی و گستردگی روابط  و نفوذ کلام شان حتی گاهی بسیار فراتر از توان و انرژی و زمان است. اما بالاخره از جایی شروع می شود. از قبیل کار در میان زنان خانواده های کارگر و زحمتکش، در میان جوانان شان، در میان معتادان و آسیب دیدگان، بر سر معیشت و نان سفره ی گرسنگان، بر سر بهداشت و درمان بیماران، مسکن و رفاهیات و غیره.

محلات شهرها محل دید و بازدیدها، دیدار و عیادت از بیماران همدیگر، حضور در شادی ها و عزاهای همدیگر، حضور در پاتوق های محله، پاتوق های کارگران و بیکاران، آرایشگاه های زنانه و مردانه  و غیره است. این شرایط  و روابط را می توان بسیار گسترده تر و سازمانیافته تر کرد. گذاشتن کلاس های مجانی سواد آموزی برای کودکان کار، کلاس های تقویتی برای کودکان نیازمند، تیم های ورزشی جوانان، گروه های پیاده روی و کوهنوردی زنان و مردان، کمک به جوانان معتاد به ترک اعتیاد، کتابخانه محله، پاتوق های مردم محله، قهوه خانه محله، صندوق همیاری مردم محله فراتر از صندوق های فامیلی و دوستان، کمیته های مردمی محلات، کمک پزشک و پرستاران محله به بیماران بطور رایگان،  و ده ها موضوع و مساله دیگر اجتماعی ابزارهای کمک به مردم محلات برای کم درد کردن مصیبت های معیشتی و اجتماعی و فرهنگی تا برقراری اتحاد پایدار بین انسان ها حول منفعت مشترک طبقاتی شان است.

دوستی تعریف می کرد که ثروتمندان محله سرمایه ای گذاشتند و حتی دست در جیب ندارها کردند و یک مسجد ساختند. این درحالی بود که دیوار مدرسه  محله یک جا ترک برداشته و جای دیگر فرو ریخته و آموزش و پرورش هم بیخیال بود. یک روز در جمع اهالی محله  گفتم می بینید دیوار مدرسه فروریخته آیا سلامت و امنیت فرزندانتان کم تر از ساختن مسجد اهمیت دارد؟ آستین بالا بزنید و این مدرسه را تعمیر کنیم یا با هم برویم و بخواهیم دولت فورا این کار را بکند. یک هفته بعد مدرسه تعمیر شد. این آدم فردا روز مورد اعتماد و قابل احترام برای اهالی محله است.

کمونیست ها می بینند که کار محله ای سنتا محل تاخت و تاز اسلامیست های فرصت طلب با سوء استفاده از شرایط فلاکتبار زندگی مردم بوده است. برای تبلیغات مذهبی و خرافات و جلب و جذب زنان و مردان و جوانان و حتی کودکان به سازمان ها و فرقه های ارتجاعی از بسیج اسلامیون دولتی تا سلفی ها و غیره با استفاده از ابزار مدارس مذهبی و مساجد و خیریه ها و تحقیر گرسنگان با آش نذری و گوشت توزیعی در مراسم ها ی رمضان و قربان و غیره.

محله، این سنگر انسان های زحمتکش و محروم را  باید از مرتجعین ضد کارگر و ضد زن و ضد برابری انسان ها و نوکران سرمایه داران باز پس گرفت. کمونیست ها خیرین و مصلحین جامعه نیستند. طبقه کارگر و زحمتکشان و گرسنگان باید به ریشه ی فقر و استثمار و گرسنگی دست ببرند و خواهان برابری باشند. خواهان استفاده ی برابر انسان ها از نعمات جامعه و رفع تبعیض و ستم و نابرابری... و این تنها کار کمونیست ها است نه هیچ جریان بورژوایی و مذهبی و قومی و حافظان نظام سرمایه داری و تبعیض و نابرابری...

در بخش اول صحبتم گفتم، حضور کمونیست ها در یک محله یعنی آن محله سالم و امن تر و نفس کشیدن در آن راحت تر است. ساکنانش دل مرده، مایوس و فقط عاصی نیستند. آگاهند، متحدند، اعتماد بنفس دارند، حرمت و کرامت انسانیشان محفوظ است. امیدوارند و مبارزند.  و به این اعتبار، محله و محل زندگی، همانند محل کار، یک سنگر اجتماعی برای دفاع از زندگی است که باید فتح شود!

در اینجا تاکید می کنم که روی بحث من تنها کمونیست های حکمتیست- خط رسمی، نیست. این واقعیت باید پذیرفته شده و به داده ی کمونیست ها تبدیل شود که تفاوت گرایشات فکری و سیاسی در میان کمونیست ها و چپ های اجتماعی، مطلقا نباید مانع فعالیت متحد و مشترک و سازمایافته شان بر سر منفعت طبقاتی و اجتماعی کارگران و زحمتکشان و گرسنگان باشد. همانطوریکه تفاوت گرایشات فکری و مذهبی و قومی و جنسیتی در میان  کارگران و خیل عظیم انسان های محروم و ندار، نمی تواند و نباید مانع اتحاد  و همبستگی و همدلیشان بر سر منفعت مشترک طبقاتی و خوشبختی و رفاه و سلامت و امنیت خود و خانواده هایشان باشد.

تحزب کمونیستی کارگران و کمونیست های جامعه موضوع حیاتی و مهم دیگر است که می توان جداگانه به آن پرداخت. در اینجا تنها می گویم که کارگران کمونیست و کمونیست های جامعه  در نبود تحزب کمونیستی و کارگری یعنی بدون اتحاد و سازمان یافتگی خود در کمیته های کمونیستی از کارخانه تا محلات شهرها، پیروزی در انجام وظایف کمونیستی و کارگریشان اگر نگویم ناممکن اما بسیار سخت و طاقت فرسا خواهد بود. به همین دلیل واقعی، کمونیست هایی که به این کمونیسم و فعالیت کمونیستی در محل کار و محلات زندگی حول منفعت مشترک طبقاتی، تعلق دارند و به پیروزی کمونیسم و کارگر و زحمتکشان بر سرمایه داران و حکام شان باور دارند را به حزب حکمتیست –خط رسمی فرا می خوانم.     

 

کمونیست: من بعدا به سازمان و حزب و جایگاه آن از جمله در کار محلات برخواهم گشت. اما قبل از آن میخواهم در مورد تجربه سازمانیابی توده ای در محلات و مشخصا در شهر سنندج  در سالهای ٥٨ و ٥٩ و چگونگی شکل گیری آن بپرسم. شما در بسیاری از فعالیتهای آن دوره از تشکل معلمین تا تحصن در سطح شهر و تا سازماندهی مردم محل در "بنکه ها" و ... نقش داشتید. میدانم تفاوتهای زیادی میان آن دوه و اکنون هست، اما آن تجربه چگونه و در جواب به چه نیازی روی میز شماها آمد؟ از کجا شروع کردید و نهایتا به کجا رسید، فعالیتهای بنکه ها چه بودند و چه جایگاه و نقشی در مبارزات آن دوره داشتند؟

مظفر محمدی: سازمان و نهادهای توده ای و از جمله فعالیت های محله ای در آن زمان به دو دوره تقسیم می شود.

دوره اول، سالهای قبل از انقلال ٥٧ و علیه رژیم شاه و دوره دوم، آغاز حاکمیت جدید جمهوری اسلامی.

در سالهای آخر حکومت سلطنتی، به دلیل مهاجرت روستاییان بی زمین و کم زمین به شهرهای بزرگ، مبارزات مردم در حاشیه ی شهرها متمرکز بود. مهاجرین در حاشیه شهرهای بزرگ به ساختن منازل و سرپناه پرداختند که معمولا مجوز شهرداری نداشت و زمین های حاشیه شهرها یا توسط مردم تصرف و یا از جانب دلالانی بدون سند رسمی فروخته می شدند. ماموران شهرداری به تخریب این خانه ها می پرداختند و مردم هم تا پای جان در مقابل بولدوزرهای شهرداری و تهدیدات ماموران انتظامی مقاومت می کردند. مقاومت های فردی کم کم گسترده تر شده و به مبارزه محله ای تبدیل شد. در آن دوران چپ ها و کمونیست ها عملا در محلات و در میان زحمتکشان فقیر حضور داشتند و از مبارزاتشان حمایت می کردند. اما این فعالیت ها به ایجاد تشکل یا نهادهای محله ای منجر نشد. اساسا تجربه این کار وجود نداشت. این مبارزات به شکل همبستگی و همسرنوشتی ساکنین این محلات بود که در هر حمله ی شهرداری برای تخریب یک خانه، کل محله بسیج می شد. زنان در این مبارزات نقش جدی داشتند. کم کم این اعتراضات از دفاع از منازل ساخته شده به خواستهای آب و برق و اسفالت و تامین فاضلاب محله و غیره تبدیل شد. در مجموع مبارزات محله ای در آن دوران نقش مهمی در گسترش و تشدید اعتراضات مردم  به رژیم شاه و علیه سرکوب و برای آزادی داشت.

همچنین در دوره ی قبل از قیام یکی از کانون های مبارزه و اعتراض، کانون معلمان سنندج  و کانون های مشابه در دیگر شهرهای کردستان بود. این کانون را ما در سنندج بهمراهی تعدادی از معلمان مبارز تاسیس کردیم (دراین دوره من در هنرستان صنعتی سنندج معلم بودم) که اساسا علیه دخالت و فشار سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاه "ساواک" در جامعه و حضور ماموران امنیتی در آموزش و پرورش و مدارس بود. فعالین کانون در تظاهرات های ضد رژیم سلطنت و تعیین سمت و سو و سازماندهی آن نقش مهمی داشتند.

دوره دوم بعد از قیام بهمن ٥٧ است. رژیم جدید با سرعت و شدت تمام تلاش کرد شائبه های انقلابی را از جامعه زدوده و خواستهای رفاهی و آزادیخواهانه ی کارگران و زحمتکشان را سرکوب کند. اما در کردستان اولین تلاشهایش شکست خورده و متعاقبا بسیار دیرتر از بقیه ی ایران موفق به شکست انقلاب و سرکوب مبارزه ی مردم شد.

در این دوره بجز کانون معلمان، شورای دانش آموزان و شورای زنان، جمعیت های دفاع از آزادی و انقلاب در شهرهای بزرگ کردستان "سنندج؛ سقز، مهاباد ..." از چپ ها و انقلابیون و مبارزین شهر تشکیل شدند. جمعیت ها هم در سازماندهی مبارزه و مقاومت علیه تهدیدها و تلاشهای سرکوبگرانه ی رژیم جدید نقش اصلی داشتند. درحالی که رژیم جدید جمهوری اسلامی در سراسر ایران به انحلال شوراهای کارگران و حمله به سازمان های چپ و انقلابی مشغول بود، در کردستان توان چنین کاری را نداشت. این جدال و مقاومت به شکل یک جنبش توده ای و مسلحانه ی انقلابی علیه جمهوری اسلامی، سال ها طول کشید که جای بحثش اینجا نیست.

اما موضوعی که به سوال شما بیشتر مربوط است، فعالیت های محله ای به شکل بنکه های محلات در آن دوره است.

زمانی که کردستان محل کشمکش نیروهای انقلابی و دولت جدید بود و هنوز جمهوری اسلامی درکردستان مستقر نشده بود، امور جامعه با اتکا به  فعالیتهای کانون معلمان، جمعیت های دمکراتیک شهرها و فعالین جریانات چپ و کمونیست، اداره می شد. اولین حمله رژیم در 28 مرداد 58 در نتیجه مقاومت توده ای مردم و بی ریشه ای  دولت جدید در کردستان دفع شد. و از آن به بعد احزاب سیاسی  چپ و راست از طرفی کمونیست ها و از طرف دیگرناسیونالیست ها  هر کدام به روش خود نوعی از حاکمیت مردم را نمایندگی کردند. در این مدت شکلی ابتدایی از دخالت مستقیم مردم محلات در اداره امور محله به نام "بنکه های محلات" بویژه در شهر سنندج بوجود آمد. جوانان محلات بصورت خودجوش و تا حدودی سازمانیافته به نوعی کنترل و از جمله امنیت محلات را برعهده داشتند. بنکه، (دفتر یا پاتوق) جوانان و داوطلبین محله بود که  با تشکیل گروه های کاری تدارکاتی، امنیتی، پزشکی، اجتماعی، آموزشی، سیاسی... وظایف خود را انجام می دادند. بخشی از این وظایف عبارت بودند از:

تامین امنیت محله با نگهبانی های شبانه روزی . آموزش نظامی جوانان برای دفاع در مقابل تعرض احتمالی دشمن و بقایای ضد انقلابی که می خواستند فضای شهر و محله را نا امن کنند.

کنترل قیمت ها و کمک به توزیع نیازمندیهای خوراک و بهداشت ودرمان مردم در همکاری با شرکت نفت، شهرداری، استانداری و ادارات غله و قند و شکر و شرکت های تعاونی...

بخشی از نیازمندیهای مردم از مصادره انبارهای دولتی و احتکار شده تامین و بین مردم محلات فقیر نشین به شیوه عادلانه توزیع می شد.

کمک به ترک اعتیاد و اسکان معتادین در آسایشگاه ها برای ترک اعتیاد با نظارت گروه پزشکی و پرستاران.

دایر کردن کتابخانه ی محله.

دایر کردن کلاس های سواد آموزی برای بی سوادان با همکاری کانون معلمان و شوراهای دانش آموزان و زنان.

تبلیغ در راستای دفاع از خواستهای انقلاب در میان مردم و تشویق به مقاومت در برابر تهدیدات رژیم جدید علیه مردم این شهر.

علیرغم تلاش برای ایحاد مرکزیت هدایت کننده بنکه های محلات سنندج، اما این تجربه ی خام هیچ وقت به ایجاد شوراهای مردمی محلات و دخالت توده ای مردم در اداره ی امور محله و شهر تبدیل نشد. این سنت در سطح داوطلبان محله و فعالین سیاسی جریانات مختلف باقی ماند. در حالی که اساس کار محله ای و محلات شهرها، گذاشتن پایه های دخالت توده ای زنان و مردان و جوانان محله در امور جامعه و نطفه ی سازمانهای توده ای "شوراهای کارگری و مردمی" و بویژه  در کردستان آزاد آن زمان برقراری حاکمیت کارگران و مردم، اداره سیاسی و اقتصادی جامعه و تصویب و اجرای قوانین ازادیخواهانه و برابری طلبانه بود.

کردستان دراین مدت دوره ی برزخ را می گذراند. از طرفی حاکمیت مرکزی جدید که در سراسر ایران داشت مستقر می شد، توسط مردم کردستان پذیرفته نشد و از طرف دیگر در کردستان مردم و احزاب وجریانات سیاسی برنامه ای برای اداره ی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه نداشتند. این دوره برزخ تا زمان حمله ی دوم رژیم به کردستان یعنی بهار ٥٩ ادامه داشت. در واقع کردستان آزاد در مدت یک سال می توانست نوعی از حاکمیت مردمی توسط شوراهای کارگران و مردم  با قوانین دمکراتیک و مترقی برقرار کند. اگر مردم صاحب قدرت از پایین خود، قوانین معین و مصوب شوراهای کارگری و مردمی می شدند و در ابعاد چند صدهزار نفری در مقابل رژیم از دستاوردها و از قوانین آزاد و برابر و مصوب خود دفاع  و مقاومت می کردند. در چنین شرایطی تصرف نظامی کردستان برای رژیم بسیار سخت و چه بسا غیر ممکن می شد.

 

کمونیست: شما به تجربه سالهای بعد از قیام و نقش بنکه ها و سازمان و نهادهای توده ای آن دوره و همزمان بی برنامه ای و بی نقشه ای چپ و نیروهای سیاسی اشاره کردید. اما در همین دوران اخیر و در اعتراضات کارگری و مردم زحمتکش در محلات و شهرها ما با یک پدیده روبرو هستیم. مبارزه ای شروع میشود و مستقل از مدت زمان و نتیجه آن بلاخره روزی تمام میشود. مردم محل حول مطالبه هایی جمع و متحد میشوند و فردا و بعد از اتمام اعتراض به کار و زندگی خود برخواهند گشت. ما به عنوان کمونیست آماده کردن طبقه کارگر برای انقلاب کارگری را هدف خود میگذاریم و یک پای سازماندهی این انقلاب محلات کارگری و زحمتکش نشین است. ما چگونه به یک صف پایدار متحد در دل این مبارزات شکل میدهیم که هم در مبارزات روزمره نقش ایفا کند و هم نیروی ساختمانی را بسازیم که کار ادامه دار و اتحادی پایدارتر و قابل اتکا را در کل مسیر تامین کند؟

مظفر محمدی:  ببینید ما امروز در شرابط متفاوتی هستیم.  بیش از یک سال مقاومت  شهر و روستا در مقابل رژیم جدید، جلوگیری از استقرار دولت جدید در کردستان و در واقع کردستان آزاد، از بهمن 57 تا  بهار 59 ، فرصتی بوجود آورده بود تا  مردم کردستان بتوانند بنای یک حاکمیت ازاد و  برابر را بگذارند و نوعی از اداره جامعه را تمرین و تجربه کنند که برای سراسر ایران به یک الگو تبدیل  شود. گفتم این اتفاق نیفتاد و این فرصت از دست رفت که شاید بشود جداگانه در این مورد گفت.

اما امروز ، نه امروز بلکه از همان اوایل حاکمیت جمهوری اسلامی تا کنون بیش از ٤٠ سال است مبارزات و اعتراضات و جنبش ها ی اجتماعی و خیزش های توده ای در جریان است.  این مبارزات نه در شرایط کردستان ازاد آن زمان، بلکه در سایه حاکمیتی به شدت سرکوبگر و جنایتکار و ضد انسان و ضد زن و ضد ازادی و رفاه و حتی شادی مردم، اتفاق افتاده است.   در نتیجه خصلت مبارزه و تاکتیک ها و شیوه ها و اشکال سازماندهی  در این دوره متفاوت است.

طبقه کارگر و مردم زحمتکش و یک جامعه ای که ٧٠ درصد ساکنینش زیر خط فقر زندگی می کنند، زنان نصف انسان ها با تبعیض جنسی و آزار قوانین شریعت و اسلامی دست و پنجه نرم می کنند، جوانان وسیعا با ارتجاع و دخالت حتی در خصوصی ترین امور زندگی مثل رابطه ی عاطفی، نوع پوشش، رقص و موزیک و شادی شان در افتاده اند... این شرایط  باعث شده است تا نوعی از همبستگی و وحدت برای تغییر جدی و اساسی درجامعه  بوجود اید.

در دل این شرایط و مبارزات کارگری و زنان و جوانان و اعتراضات و خیزش های توده ای میلیونی گرسنگان، سازماندهی این مبارزات به دستور کمونیست ها آمده  است. در جامعه امروز ایران، مساله ی سازمانیابی و متشکل شدن و متحد شدن به نوعی سنت رایج و نهادینه تبدیل شده است. از جمله، در صفوف طبقه کارگر، مجامع عمومی، شورا و سندیکای مستقل، در میان بخشهای مختلف زحمتکشان کانون های معلمان و پرستاران و بازنشستگان، انجمن های دانشجویی، جمعیت های دفاع از حقوق کودکان، نهادهای دفاع از محیط زیست، کمپین های جمع آوری کمک به مصیبت زدگان سیل و زلزله و اخیرا کرونا، گروه های هنری و فرهنگی و روشنفکری و ورزشی جوانان و غیره  وسیعا سازمان یافته اند. کمونیست ها در همه ی این عرصه ها حضور دارند و بعضا عامل این اتحاد و سازمانیابی ها هستند. در هر کدام و هر جا کمونیست ها غایب باشند، مبارزه  در آن عرصه  به نوعی می لنگد، بی افق یا افقش محدود است، رادیکال نیست و حتی ادامه کاریش تامین و تضمین نیست. در غیاب کمونیسم و کمونیست ها بعضا تشکل ها و مبارزاتشان به مسیرهای دیگری می افتد، جریانات راست و ارتجاعی  از قبیل صنفی گری، محدودنگری، ملی گرایی و غیره  رشد می کنند و افق پیروزی را کور می سازند.

اما در پاسخ سوال شما بطور مشخص باید بگویم که کار محله ای و فعل و انفعال در محلات زندگی کارگران و زحمتکشان در سنت مبارزاتی کل این دوران تا کنون صاحب سنت و روش ها و الگوهای معین، نیست و حتی کم تر در نقشه ی کار کمونیست ها قرار گرفته است.

کار کمونیستی اساسا  بر دو پایه ی محل های کار و محلات زندگی کارگران و زحمتکشان  استوار است. فعالیت در یکی و فراموش کردن دیگری مثل ایستادن روی یک پا است.  بی توجهی به محلات زندگی مردم، محروم کردن زحمتکشان از استفاده از نیروی عظیمی است که در محلات کارگر و زحمتکش نشین شهرها مستقر است.  کارگر همزمان با کارخانه و محل کار، عضوی از یک خانواده کارگری در محله است.  بیکاران، دستفروشان، زنان، جوانان اعضای خانواده های کارگر ی و زحمتکش محلات زندگی خود هستند.  گویا کارگر در کارخانه متحد است و تنها نیست ولی وقتی به محله بر میگردد فقط عضوی از خانواده و در محله تنها  و غریبه است!

کار محله ای تاریخا در قرق سنت مذهبیون سنی و شیعی و سلفی و در گذشته های دورتر قبیله و عشیره بوده  است در سنت این فرقه ها  هر محله پاتوق خود به نام مسجد  محله را دارد. آخوند و ملا یا کدخدای خود را دارد.  امروزه هم محلات اسم دارند، رسم دارند، همزمان با مسجد و ماما و دعانویس و رمال و آخوند  و ملا، محله کارگر دارد ، دستفروش ، بیکار، زن خانه دار، زن سرپرست خانواده، کودک کار، بازنشسته، سالمند مریض، تن فروش،   جاسوس و لات و قلدر و قمه کش محله دارد. بقالی و قصابی و بازار خود را دارد. از خانه که بیرون می روید تا به خیابان برسید باید به ده ها  و صدها نفر سلام کنی یا جواب سلام را بدهی ... در محله کسی غریبه نیست.

شکم سیرهای محلات بالای شهر و  آپارتمان نشین های  مجتمع  های مسکونی ، افتخارشان این است که  کسی به کسی کاری ندارد، کسی را نمی شناسید. سلام و علیک نمی کنید و این فضیلت و تمدن و مدرنیسم نامیده می شود. در این محلات بالا شهری، کسی به کسی کاری ندارد! کسی از کوچه و  خیابانهایش با سرفه های خشک مریضی سل رد نمی شود ، مردمان ژنده پوش و کفش پاره، منظره ی محله را خراب نمی کنند.... سوپرمارکت محله به کسی قرض نمی دهد، اگر چند تومان کسری داشته باشی باید کالای خوراکی که برای مریضت میخواهی پس بدهی. دوربین های مدار بسته ی سوپر مارکت تو را می پایند مبادا دزدی کنی. دراین محلات کسی برای آخوند و ملا تره خرد نمی کند. مساجدشان خالی است. اما در محلات فقیر نشین ما  این مفتخوران مثل خوره ی جان و روان مردم می لولند.

محلات مورد نظر کمونیست ها اساسا محلات کارگر و زحمت کش نشین است. کسانی که اسامی شان در دفتر بقال و قصاب و میوه فروش محله ردیف و ثبت است. به همدیگر کمک می کنند، قرض می دهند، اگر چیزی کم داری از همسایه امانت میگیری و ... به این اعتبار در محله کسی تنها و غریب نیست. در محلات زحمتکش نشین بقال و قصاب  و صاحب نانواییش ، آدم های شریفی اند. نانی را از کسی را بخاطر کم آوردن  پولش پس نمی گیرند. قرض می دهند تا هر وقت داشتی بپردازی..در اعیاد و عروسی و عزا همه اهالی محله حتی بدون این که از نزدیک همدیگر را بشناسند شریک اند. هنوز هم اگر کسی به محله ای وارد شود همسایه ها برایش هدیه و شیرینی می برند. 

در سنت کمونیستی و کارگری این محلات کتابخانه خود را دارد. قهوه خانه و پاتوق کارگری خودرا دارد، پاتوق جوانان محله را دارد. گروه ورزشی و کوهنوردی و هنری خود را دارد. محافل کتابخوانی دارد. محله تعاونی، صندوق مرکز بهداشت و درمان ... دارد

در سنت کار کمونیستی هیچ کارگر و زحمتکش و نداری نیست که شناخته نشود، فراموش شود، گرسنه بخوابد،  تنها گذاشته شود، هیچ  بیمار کودک و پیر و جوان محله نیست که بدون عیادت دوست یا دوستانی در رختخواب تنها بماند یا از بی دارویی رنج ببرد... اگر در محله و چند  کوچه و خیابان آنطرف تر پزشکی یا پرستاری هست، سراغش می روند و کمک می گیرند. کمونیست ها در محله دوستان مردم اند. بهترین دوستان مردم زحمتکش و ندارو تنگدست.

اگر محلات و محل های زندگی کارگران و زحمتکشان را اینطور ببینیم ، انوقت متوجه می شویم که محله منبع عظیم  انسان هایی است که به همدیگر نیازمندند.  اگر کمونیست ها در محلات شهرها در میان مردم  با این چهره و تصویر انسانی شناخته شوند، مردم برای داروی بچه مریض شان سراغ دعانویس محله نمی روند، برای تسلای دردهایشان به خرافات مذهبی متوسل نمی شوند. بدون گشودن دربی از ازادیخواهی و انساندوسیت و باورهای متکی به دانش و آگاهی نمی توانی دربی را ببندی. درب ارتجاع فکری و خرافات مذهبی و تسلیم و رضا به سرنوشت را.

من از کسانی شنیدم که خود را کمونیست می نامند ومی گویند من کار خیریه نمی کنم. انساندوستی دراین تفکر، گویا کار خیر کردن است. این ها انساندوستی کمونیستی را با کارخیریه مذهبیون بصورت آش نذری و دعای خیر و ...، یکی می گیرند. در حالی که مذهبیون و ثروتمندان اگر به فقرا و بینوایان خیری می کنند در عوض عزت و حرمت و شخصیت و اعتماد به نفس اش را می گیرند. تحقیرش می کنند. احساس همسرنوشتی و برابری و عواطف انسانی نسبت به همسر و دختر و خواهرش را از او می گیرند. بین زن و مرد دیواری از تنفر و شک و تردید و خشونت و تحقیر می سازند. فقر و بینواییش را تقدیس می کنند و در عوض وعده ی خوشبختی بعد از مرگ را به او می دهند. این کار خیریه آنها است.

انساندوستی کمونیستی،  مبشر آزاد منشی و برابری خواهی  انسان و  مشوق اختیار و اراده ی انسان برای ساختن زندگی  مرفه  و ازاد و خوشبخت برای خود و خانواده و جامعه اش با دستان خود است.  برای رسیدن به این هدف باید بدوا انساندوست بود. کسانی که خود را کمونیست می نامند ولی در محله کسی آنها را نمی شناسد و فقط در محافل خود مغز همدیگر را می خورند، تازه اگر محفلی هم داشته باشند، خود تنها ترین کسان محله هستند. مردم عادی تنها نیستند. معمولا این تیپ کمونیست ها مردم عادی را نادان، عقبمانده و فقیر بدبخت می دانند که لیاقت رفاقت و دوستی و حتی معاشرت ندارند. وقتی همین انسانهای به زعم انها نادان و عقبمانده خیزش دی ٩٦ و ابان ٩٨ را می سازند که با دستان خالی و سینه سپر کرده به جنگ ظلم و ستم و بی عدالتی و فقر می روند هنوز دوهزاریشان نمی افتد. یا نهایتا می گویند شورش خودبخودی است و فایده ندارد. وقتی می پرسید چرا ؟ می گوید کمونیسمش کم است!! ولی نمی فهمند که این عین کمونیسم است. کمونیسم عصیان و شورش و اعتراض و قیام علیه ستم و نابرابری است. کمونیسم جنبش اجتماعی کارگران، محرومان و بی نوایان است. غیر از  این نیست.

کارگران کمونیست، مردمان کمونیست در صف مقدم اعتصاب کارگری، اعتراض توده ای، شورش و عصیان و قیام  گرسنگان اند. نه بخاطر ایدئولوژی مقدس شان، بخاطر انساندوستی و حق انسان ، ازادی و برابری انسان، عزت انسان، حرمت انسان، نان و رفاه انسان و رهایی انسان. و این انسان ها کسانی بیشتر از  زحمتکشان محله ما نیستند. وقتی جوانی دختر یا پسر یا معلمی یا زحمتکشی با صورت خونالود از اعتراض خیابان به محله بر میگردد اولین کس یا کسانی سراغش می روند پزشک کمونیست محله، پرستار کمونیست محله، کارگر کمونیست محله است که زخم هایش را  پانسمان و دستش را می فشارند و برای مبارزه ی فردا با هم، به اواعتماد به نفس و جسارت بیشتر و عزم و اراده ی بیشتر می بخشند.

یک سازمانده اعتصاب کارگران محل کارش یک سازمانده خوب محله زندگیشم هست.  محله یک کانون گرم  دوستی و رفاقت و همدلی و همکاری و تعاون و دور هم بودن است.  در محله ای که کمونیست ها حضور دارند و زندگی می کنند،  کسی احساس تنهایی  و بی کسی نمی کند.

در جریان شیوع بیماری کرونا، این بخش انساندوست ها و کمونیست های محله آستین بالا می زنند تا از زندگی مردم دفاع کنند. از جان شان دفاع کنند. این اقدام انساندوستانه، باعث می شود مردم محله بجنبند و برای دفاع از جانشان کنار هم بایستند و هر کاری از دستشان بر آید انجام دهند.

اما در نهایت همه ی این کارها ، انساندوستی ها، حضور در میان مردم، در دسترس مردم قرار داشتن، در کنارشان زیستن، به خاطر رضای خدا نیست. بخاطر کمک به  انسان هایی است که  احساس کنند و بیاموزند به خود، به همسایه و همسرنوشت و همکار خود نیاز دارند. به اتحاد نیاز دارند. به همسرنوشتی و رفاقت برای رهایی از فقر و بینوایی و استثمار و تبعیض و ستم نیاز دارند. به خوشبختی و ساختن آن با دستان خود باور دارند. به رهبران خود نیاز دارند. و کمونیست ها باید این نقش را، نقش رهبری را برعهده بگیرند. جایگاه رهبران و انسان های مورد احترام و اعتماد کارگران و زحمتکشان و مردم را برسمیت بشناسند و انها را ارتقا دهند. یا خود رهبر شوند یا رهبران کارگران و زحمتکشان را با خود داشته باشند. همه ی آن خصلت و رفتار و نقش انساندوستانه و رفاقت و دوستی و همدردی و حضور و در دسترس بودن باید به این نتیجه برسد که نه در طولانی مدت بلکه در دل هر تحرک و اعتراض و مطالبه ای طیفی از کارگران و زحمتکشان کمونیست و سوسیالیست بار بیایند. صاحب ایده و فکر و افق آزادیخواهانه و برابری طلبانه شوند.  و این نمی شود مگر این که کمونیست ها همه ی آن خصوصیاتی که گفتم را داشته باشند.

نهایتا در دل این تغییر و تحول و فعل و انفعالات اجتماعی مداوم و شبانه روز، طیف کارگران و زحمتکشان سوسیالیست و کمونیست، به نیاز به اتحادی عالی تر و پایدارتر یعنی تحزب کمونیستی پی خواهند برد. و این تنها راه تضمین ارتقای جامعه به سطحی است که در هر تحرک و اعتراض و تجمعی صاحب رهبری است، صاحب سازمان و  صاحب افق و ارمان سیاسی روشن و کمونیستی  است.

امروز جامعه ایران نیازمند تشویق و ترویج مردم به مبارزه نیست. جامعه از اعماق و در دل طبقه کارگر و زحمتکشان و بینوایان و  گرسنگان  در اشتیاق مبارزه برای ازادی و رفاه و خوشبختی می جوشد. جامعه به ساختن و سازمان دادن این جوشش و نیاز  و اشتیاق به ازادی و برابری و رفاه نیاز دارد.  کمونیست ها بهترین دوستان و رهبران و سازماندهندگان این جوش و خروش اجتماعی اند.  کمونیست هایی که خود بدوا متحزب اند و کارگران و زحمتکشان را صاحب سیاست و شیوه ی مبارزه و سازمان و اتحاد خود و صاحب حزب سیاسی خود می کنند.