در گرماگرم اخبار ترور قاسم سلیمانی و پس از آن، کشتار سرنشینان هواپیما، خبر دیگری هم بود که در سایه وقایع مهمتر، گم شد. این خبر که نیروهای رژیم چنجی و جنگ نیابتی از آمد و رفت با دیپلمات های امریکایی منع شده و رسما کنار گذاشته شدند. پمپئو وزیر خارجه ترامپ در نامه ای به دیپلمات های این کشور گوشزد کرده بود که تعامل واشنگتن با این گروهها "ممکن است دستیابی به توافقی سازنده با جمهوری اسلامی را تحت الشعاع قرار دهد." شش گروه، سازمان مجاهدین، حزب دمکرات کردستان ایران، سازمان زحمتکشان عبدالله مهتدی، شورای مدیریت گذار و دو جریان قومی دیگر، الاهواز و قوم پرستان آذربایجان، لیست جریانات مندرج در دستور وزارت خارجه آمریکا بود.

رفتار ترامپ در مقابل جمهوری اسلامی تابعی از سیاست "هویج و چماق" است تا آنرا پای مذاکره و معامله بکشاند. ترور قاسم سلیمانی به عنوان چماق و قربانی کردن بخشی از جریانات رژیم چنجی و جنگ نیابتی در اپوزیسیون راست به عنوان هویج به جمهوری اسلامی، آخرین نمونه های این رفتاراند. سیاست استراتژیک ترامپ در مقابل جمهوری اسلامی، همانطوریکه بارها اعلام کرده است، "تغییر رفتار" این رژیم در مقابل امریکاست. به همین دلیل بارها اعلام کرده اند که سیاست "رژیم چنج" در دستور کار نیست. به نظر میرسد از مقامات جمهوری اسلامی شنیده اند که اگر رژیم چنج سیاست اصلی نیست، آمد و رفت و عکس گرفتن گروهها و دستجات ویژه جنگ نیابتی، با مقامات و دیپلمات های امریکایی برای چیست. اعلام علنی دستور ممنوعیت آمد و رفت این گروهها با مقامات و دیپلمات های امریکایی، دادن اطمینان به جمهوری اسلامی است، که امریکا خواهان سرنگونی آن نیست.

 از میان این گروهها، شاید مظلوم ترین شان "شورای مدیریت گذار" باشد؛ اینها تازه شروع کار و "برو بیای" شان در فضای رسانه های غربی بود و از بدو استارت، هرچه موجود جنگ نیابتی و باند سیاهی و قومی بود را به امید رسیدن به جایی، دور خویش جمع کرده بودند، که حالا با بسته شدن رسمی این مسیر، احتمال پرپر شدن شان مانند فرشگردی ها و گروهبندی های به تاریخ پیوسته قبلی این نوعی که بارها حول رضاپهلوی شکل گرفتند، یک خطر واقعی است. در کنار حذف این دو امکان، حذف حمایت های تبلیغاتی بلندگوهای جنگ های نیابتی، امکان ادامه حیات اینها را حتی در شکل همین دفتر و دستک دست ساز امروزی را زیر سوال برده است.

 از میان بقیه، دو گروه نباید خیلی نگران باشند؛ حزب آقایان عبدلله مهتدی و مصطفی هجری. اینها با تجربه تر و پخته تر از آقای حسن شریعتمداری اند، که نه تفنگچی برای کرایه دادن دارد و نه در این نوع "فعالیت" تاریخی پشت سر دارد. امروز دوره تقسیم مجدد دنیاست و در کنار قدرت های تروریست بین المللی، قدرت های تروریست و جانی منطقه ای از نوع عربستان و اسرائیل و ترکیه و جمهوری اسلامی و ....، همگی مشغول رقابت و کشمکش بر سر منافع منطقه ای خویش اند. همه اینها، هم اهل اجیر کردن نیرو برای جنگ نبابتی اند و هم تجربه ای از "همکاری" و "رابطه" با همین جریانات و باندها را دارند. تقریبا همه این قدرت های منطقه ای، در دوره های مختلف تاریخی، ناسیونالیسم کرد را به خدمت خود گرفته و در عوض امکان حیات و ممات شان را تامین کرده اند. نتیجتا اگر دروازه پادویی اینها برای امریکا، امروز بسته است،  دروازه بقیه برای اجیر کردن تفنگچی هایشان، باز است. مستقل از این، در متن جنگ جمهوری اسلامی با توده میلیونی، یک امکان واقعی برای این جریانات، نیاز جمهوری اسلامی به آنها، در مقابله با توده سرنگونی طلب، بطور ویژه در کردستان، است. احزاب "کورد" میتوانند تبحر خود در فرصت طلبی و بی پرنسیبی و دریوزگی را در خدمت پیوستن به جمهوری اسلامی در دوران آخر عمر نظام، را هم تجربه کنند. وقتی ناسیونالیسم کرد در ترکیه حاضر به معامله و بده بستان با اردوغان است، پیوستن اینها به خامنه ای چه اشکالی دارد؟

 مجاهد به سبک دیگری اهل این میدان است. این یکی هم تجربه مزدوری و آدمکشی برای صدام حسین را دارد، هم تجربه مزدوری های امنیتی و اطلاعاتی برای امریکا و اسرائیل را. سوال اینجاست که در غیبت وجود امکان بازی داده شدن در یک سناریوی سیاه جنگ نیابتی و یا رژیم چنجی، اساسا امکان ادامه حیات، حتی به قدرت امکانات بالای مالی، برای این ها ممکن است؟

 گروه الاحواز؟، به نظر نمیرسد، دول عربی در غیبت حمایت امریکا از پروژه شان، اینها را برای بمبگذاری استخدام کنند. "آذربایجان یولداشلار" میتوانند قبل از ترور کسی و آلوده کردن دست خویش به خون مردم منتسب به ملیت های کرد و ارمنی، دفترشان را ببندند و برای مسئولین شان در گروه فاشیستی "گرگهای خاکستری" هم تره خرد نکنند.

 بستن دکان جریانات جنگ نیابتی و قومی و سناریو سیاهی توسط امریکا، محصول بذل و بخشش دولت ترامپ در بارگاه جنبش توده ای در ایران نیست. علت اصلی این کار، عدم کارایی تمام این جریانات در سالهای گذشته، برای راه اندازی الم شنگه ای در خدمت سیاست های ترامپ بوده است. هیچ بخشی از جامعه ایران حاضر به تبعیت از نقش ابزاری اینها نشد. جامعه و طبقات اصلی آن، عنصر سیاریو سیاهی نهفته در ذات اینها را تشخیص دادند و گوشت دم توپ جنگ نیابتی اینها نشدند. حزب دمکرات کردستان مصطفی هجری پیگیرترین این صحنه بود و علیرغم قربانی کردن تعداد زیادی از نیروهای خود، با مخالفت تومار بیش از چهار صد نفر فعال و شخصیت ناسیونالیست کرد در شهرهای کردستان روبرو شد که علنا علیه نقش نیابتی آن در دعوای عربستان و جمهوری اسلامی، سنگر گرفته و آنرا افشا کردند. راه مشابه را قبل تر باند عبدالله مهتدی طی کرده بود و جز شکست و ناکامی ندید. مجاهد از اینها بیربط تر، و در چشم جامعه یک مزدور تمام عیار قدرتهای ارتجاعی است و مقبولیت اجتماعی هیچ طبقه و قشری را تحویل نمی گیرد. در تمام دوران ترامپ، هیچ بخش از نیروهای پروامریکایی در اپوزیسیون، حتی پاستوریزه ترین شان، در جامعه ایران تحویل گرفته نشدند. علت پرپر شدن انواع نهاد و گروهی که رضا پهلوی در سالهای گذشته حول خود چید، درهمین ناتوانی بود. نتیجتا عملا برای ترامپ و  متحدین منطقه ای اش، چیزی جز هزینه مالی برای اینها نشدند. دستگاه ترامپ علاقمند بود اینها را در راس جامعه ببیند و تغییر رفتار رژیم را با اتکا به فشار اینها به خامنه ای تحمیل کند. این نشد، که نشد، چون جامعه نخواست، چون مردم آزادیخواه سراغ معامله و بند و بست اینها را نگرفت، به قومی و مذهبی کردن مبارزه خود نه! گفت و دست رد به سینه آنها زد. حرکت مردم در این پروسه چند ساله، مسیر پیشروی جنبش شان را به دور از جریانات کرایه ای و نیابتی، هموارتر کرد. به همین خاطر جا دارد از همه فعالین و مردمانی که در مقابل تحرکات نیابتی و سناریو سیاهی، برای خود نقشی قایل شده و کاری کردند، دست مریزاد گفت.