"ترکیب طبقاتی جنبش سرنگونی"

سرنگونی جمهوری اسلامی به خواست اصلی و بی برو برگرد جنبش ما تبدیل شده. اما هنوز چند وچون این سرنگونی برای توده های بپا خاسته روشن نیست. مردم حق دارند برای سرنگونی رژیم عصیان کنند، شورش کنند، در مقابل لشکر مسلح دشمن مقاومت کنند و نهایتا با قیام مسلحانه کارش را تمام کنند. امااین ها احکام عامی هستند. این احکام برحق هنوز جواب روشن به مساله سرنگونی و پروسه ی انقلابی که کار را تمام کند نیست. عصیان، شورش و مقاومت گرسنگان، باید به چنان خودآگاهی برسد که بتوان با کم ترین تلفات به هدف سرنگونی رسید.

در پاسخ به این وضعیت اولا باید این سوال را جواب بدهیم که ما چه نوع سرنگونی می خواهیم؟

دو راه حل در مقابل جنبش سرنگونی قرار دارد. یکی راه حل اپوزیسیون بورژوایی چپ و راست است که هم دنباله رو وقایع و همیشه  گامی از جنبش سرنگونی عقب است و هم علیرغم اعلام استقلال از دولت ها، نگاه به بالا استراتژیش را تشکیل می دهد. برای مثال با تحریم ها مخالفت نمی کنند چون آن را یکی از ابزارهای خود برای تغییر رژیم می داند.

صفوف اپوزیسیون بورژوایی چپ و راست بهم ریخته و فاقد پتانسیل و اتوریته و نفوذ موثر در جنبش هستند. دور خود می چرخند و بدنبال فردی هستند که خود را به او آویزان کنند. امروز برای بخشی از این اپوزیسیون رضا پهلوی  یک گزینه و قهرمانی است که قرار است صفوف بهم ریخته اپوزیسیون بورژوایی را جمع و جور کند. قرار است در نتیجه ی فشار تحریم و تهدید غرب و امپریالیست ها به کمک جنبش سرنگونی، رژیم به زانو در آمده، تغییر کند بدون اینکه نظام سرمایه داری لطمه ای بخورد و همه ابزارهای بورژوایی از جمله انتخابات و مجلس و دستگاه های اجرایی بوروکراتیک و از بالای سر مردم و دستگاه نظامی و سرکوب دست نخورده باقی بمانند. قرار است رهبران و مدیران نالایق رژیم کنار بروند و مدیران جدید برای حفظ نظام سرمایه دارانه سر کار بیایند.

این راه حل مطلقا با جنبش سرنگونی از پایین و با انقلاب مردم خوانایی ندارد. ما این سرنگونی را نمی خواهیم.

راه حل دیگر سرنگونی انقلابی و از پایین با اعتراض و عصیان و شورش و قیام توده های کارگر و زحمتکش و فقرا و گرسنگان جامعه است. این راه حل با تغییر چهره نظام از جمهوری اسلامی به جمهوری بورژوایی و دمکراسی و پارلمان سر آشتی ندارد.امروز حتی اپوزیسیون بورژوایی از مبارزه مدنی و مسالمت آمیز و  خشونت نکنید، حرف نمی زند. چرا که جنبش از آن عبور کرده است.

اما جنبش سرنگونی انقلابی و از پایین هنوز تا خودآگاهی و افق روشن و سیاست و تاکتیک مناسب فاصله دارد. هنوز جنبش ما ولو توده ای و میلیونی است و صفوف طبقات فرودست اگر چه بهم پیوسته، مصمم و پیگیر برای سرنگونی است، اما جمع و جور نیست.این که، جنبش گرسنگان و اقشار پایین جامعه است، یک واقعیت بی برو برگرده. اما دیگر نام فقرا و گرسنگان و محرومان برای تشخیص و تعیین و تعریف نیروهای صفوف جنبش کافی نیست. نه تنها کافی نیست بلکه ادامه ی این تعریف حتی مضر هم هست. بخصوص بورژوازی سعی می کند ترکیب طبقاتی این جنبش را تحت عنوان جنبش همه با هم مخدوش کند. برای بورژوازی طبقه متوسط و بازار از طبقه کارگر مهمتر است. صف فقرا و گرسنگان و محرومان، صفی در هم ریخته و بدون نام و رسم و سازمان و رهبر نیست. جنبش گرسنگان برای سرنگونی بخش ها و اجزای مختلف دارد که همگی یک منفعت مشترک دارند.

در اینجا موضوع دیگری به میان می اید و آن ترکیب طبقاتی و اجتماعی جنبش است که باید برای جنبش ما شفاف و روشن باشد. در جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی  طبقه و اقشار اجتماعی که حضور دارند عبارت است از:

١- طبقه کارگر بعنوان صف اصلی و تعیین کننده ی این جنبش . اقشار اجتماعی از قبیل معلمان، دانشجویان، بازنشستگان، پرستاران، کارمندان جزء، زنان، جوانان بیکار بخشهای دیگر صفوف این جنبش است. امروز می شنویم که طبقه کارگر ساکت است و در جنبش آبان ماه شرکت نکرد. این از یک زاویه واقعی نیست.، چرا کارگران، معلمان و دیگر اقشار اجتماعی در محلات و شهرها و در اعتراضات و تظاهرات و شورش ها و عصیان ها حضور دارند. اما از منظر دیگر واقعیتی است و آن این است که جامعه انتظار دارد طبقه کارگر مثل یک طبقه ابراز وجود کند. با نام خود و سازمان خود و رهبران خود و اشکال متنوع مبارزه خود، نه احاد کارگران در جنبش.. این هویت های طبقاتی و اجتماعی نمی تواند برای مدت طولانی در جنبشی به نام گرسنگان و فقرا، گم شود.

صدای کارگر از گلوی کارگران بعنوان آحاد جامعه در جنبش سرنگونی، غیر قابل انکار است. شرکت کارگران بعنوان آحادی انسانهای ستم کشیده و برده هایی با دستمزدهای بخور و نمیر غیر قابل انکار است. اما طبقه کارگر قدرتش در محل کار و مراکز کارگری است. ابزار مبارزه برای کارگران مراکز کار هم، تجمع و اعتراض و اعتصاب است. حتی زمانی که کارگران بهر دلیل اعتصاب نمی کنند، اما صدایشان به شکل تجمعات و مجامع عمومی  و اظهار نظر و اعلام سیاست و اتمام حجت به سرکوبگران از کارخانه بعنوان یک طبقه نه احاد و حتی این و آن صنف، ابزار دیگر طبقه کارگر است. برای مثال اگر اعتصاب سراسری کارگری امروز ممکن نیست، اما همین طبقه از طریق رهبران و فعالینش که  متحدند و در ارتباط دایم با هم هستند و دیوار صنفی را بر می دارند، می تواند به سرکوبگران ندا دهد که سرکوب و کشتار و بازداشت معترضین را بر نمی تابد. می تواند به کشتار اعتراض کند. به کشیدن اسلحه به روی مردم معترض و زخمی کردن هزاران نفر اعتراض کند. به دستگیری و زندانی کردن هزاران انسان معترض، اعتراض کند. صدایش را بصورت سخنرانیهای در مجامع عمومی، بیانیه های هشدار دهنده و اخطاریه هایی به سرکوبگران و جامعه اعلام کند.

٢- معلمان  و شرکتشان در جنبش بعنوان آحاد معلمان در اعتراضات و تظاهرات ها غیر قابل انکار است. اما قدرت معلمان در محل های کار و در مدارس و دانشگاه ها است. حتی زمانی که اعتصاب سراسری معلمان بهر دلیل ممکن نیست، اما اعتراض به سرکوب در تجمعات مدارس، صدور بیانیه های محکم علیه دشمن، تحصن و تعطیلی های کوتاه مدت مدارس راه های دیگر در اعتراض به سرکوب و کشتار جنایتکاران است. 

٣- جوانان و شرکتشان در جنبش بعنوان آحاد انسان های با سرنوشت نامعلوم و زندگی فلاکتبار اقتصادی و فشار سیاسی و فرهنگی و اخلاقی نظام فاسد،  غیر قابل انکاره و حتی  اکثریت نیروی میلیتانت و جسور و پیگیر جنبش را جوانان تشکیل می دهند. اما جوان به معنای اشاره به سن و سال این انسان های محروم هنوز چیز خاصی به ما نمی گوید. اکثریت عظیم جوانان، کارگران بیکار هستند. تحصیلکردگان بیکار و بی افق و محروم از کم ترین امکانات رفاهی و تامین زندگی شایسته ی انسان هستند. شعارهای جوانان علیه بیکاری و اینده ی نامعلوم  خود،  طبقاتی بودن این بخش جامعه را نشان می دهد. این ها بخش بیکار طبقه کارگراند. جنبش سرنگونی در دل خود جنبش علیه بیکاری دارد که همین جوانان میلیتانت جنبش سرنگونی هستند. جنبش جوانان بخودی خود و حتی از منظر سن، برای رهایی فرهنگی معنی دارد. اما امروز و در جنبش سرنگونی جنبش جوانان اساسا  جوانان بیکار  وجنبش بیکاران جامعه است.

٤- زنان و دختران جوان شرکتشان درجنبش بعنوان احاد انسان های با ستم مضاعف و اسیر فقر و گرسنگی خانواده هایشان و اسیر تبعیض و تحقیر و نابرابری، غیر قابل انکاراست. اما جنسیت فردی زن و شرکت احاد زنان هنوز نشان قدرت این بخش جامعه و ایستادگیشان در مقابل دشمن نیست.  اعتراض به تبعیض جنسی  برای نصف انسان های جامعه معنی اش جز جنبش زنان برای برابری نیست. هر زن و دختری خود را عضوی از این جنبش می داند. زمانی که زنان و دختران جوان در خیابان ها و تجمعات میلیونی روسری ها را بر می دارند نزدیک است. و این تصمیم و اراده ی این زن و آن دختر شجاع نیست. اراده ی متحد جنبش زنان است که در دل خود سازمان و رهبرانش را جلو می فرستد. این کار آزادیهای یواشکی، چهار شنبه های سفید و یا جمع آوری امضا برای لغو یک قرار ضد زن  نیست. صدای این جنبش از درون و رهبرانش از درون، فریادهای کوبنده یک جنبشه نه صدای تک تک دخترانی جوان در مدیای منتسبین به غرب.

٥- دانشگاه تاریخا و امروز هم به درجه ای جایگاه و نیرویش معین است. وقتی گفته می شود دانشجو،  فوری این داده به جامعه القا می شود که دانشجو جنبشی مستقل به نام جنبش دانشجویی دارد که هم بعنوان فرزندان کارگران و زحمتکشان خواهان معیشت و زندگی مرفه و هم بعنوان روشنفکران و آزادیخواهان، آزادیهای سیاسی و آزادی بیان و تشکل در جامعه می خواهند.

در نتیجه در شرایط اعتلای جنبش ما از هر کارگر بپرسی می گوید من متعلق به  یک جنبش و یک طبقه ام و آن طبقه کارگر است. از یک معلم بپرسی می گوید من متعلق به یک جنبش و بخشی از زحمتکشان جامعه ام. از یک زن و دختر جوان بپرسی می گوید من متعلق به جنبش عظیم زنان برای آزادی و برابری هستم. از هر دانشجو بپرسی می گوید من متعلق به جنبش دانشجویی برای آزادی و رفاه هستم. از هر جوان بیکار بپرسی می گوید من یک کارگر بیکارم و متعلق به جنبش عظیم بیکاران با سفره تماما خالی. من بخش بیکار طبقه کارگرم .

کل این واقعیت طبقاتی و اجتماعی را نگاه کنی جایی برای بورژوازی بزرگ و کوچک و متوسط پیدا نمی کنی. کل این واقعیت را ببینی یک مبارزه طبقاتی شفاف است. طبقه کارگر شاغل و بیکار با همه ی جوارح و اجزای اجتماعیش معلمان، کارمندان، بازنشستگان، دانشجویان، زنان و غیره لشکر طبقاتی فرودستان در مقابل بورژوازی در حاکم و اپوزیسیون است. بورژوازی حاکم در مقابل این لشکرعظیم طبقاتی، تنها ناجی خود را نیروهای نظامی و اسلحه می داند. در این جنگ طبقاتی دست بردن به سرکوب و کشیدن اسلحه به روی مردم، نشان پایان حاکمیت بورژوازی است

جامعه ما همانطوریکه از مبارزه ی به نام مسالمت آمیز و مدنی عبور کرده، از جنبش به نام جنبش بی شکل و بی سازمان و بی رهبر گرسنگان و فقرا و محرومان هم عبور می کند. در تحولات آتی و در تجمعات و تظاهرات و اعتراضات اجتماعی ما شاهد این خواهیم بود که رهبران و فعالین کارگری شاغل و بیکار و جوانان و تحصیلکردگان بیکار می آیند و به نام طبقه خود حرف می زنند. از مبارزه طبقاتی، سوسیالیسم و کمونیسم  حرف می زنند. از لغو کار مزدی حرف می زنند. از حاکمیت شوراهای کارگران و مردم حرف می زنند. از این که طبقه کارگر صاحب جامعه است حرف می زنند. نماینده و سخنگوی همه ی زحمتکشان و گرسنگان و ستمدیدگان جامعه می شوند.

در تحولات اجتماعی آتی رهبران و فعالین معلمان می آیند و به نام چند میلیون معلم و دانش آموز حرف می زنند. از فقر و محرومیت و گرسنگی خانواده های خود تا آموزش و پرورش فاسد و دخالت ارتجاع در تعلیم و تربیت حرف می زنند.

درتحولات اجتماعی آتی رهبرانی از میان زنان عروج می کند و به نام جنبش زن برای آزادی و برابری حرف می زنند. و نماینده وسخنگوی جنبش خود می شوند.

 و رهبران جنبش دانشجویی به دلیل ترکیب طبقاتی این بخش جامعه که فرزندان کارگران و زحمتکشانند، می آیند و از تعلق جنبش خود به طبقه کارگر حرف می زنند.

ما چیزی به نام جنبش سرنگونی واحد و همه با هم  نداریم. جنبش های طبقاتی و اجتماعی رهبران و سازمان خودرا دارند یا خواهند داشت. این شگرد بخش ناراضی بورژوازی است که شخصیت ها یا سازمانهایی را اعلام می کند و مدعی رهبری جنبش سرنگونی وحتی حاکمیت بعد از سرنگونی می شود. برای بورژوازی دراپوزیسیون، جنبش سرنگونی یک جنبش واحد است و دارا و ندار و کارگر و سرمایه دارنمی شناسد. گویا همه با هم می خواهند خامنه ای دیکتاتور برود و مثلا رضا پهلوی یا هر عنصر دیگر جایش بنشیند.

کمونیسم ما و حزب ما و کمونیستهای طبقه کارگر این سناریو را به رسمیت نمی شناسیم.

بهترین و مطلوب ترین حالت این است که طبقه کارگر صاحب حزب کارگری و کمونیستی  توده ای خود شود. حزبی که با اتکا به طبقه کارگر و زحمتکشان و محرومان شریک در جنبش سرنگونی از پایین، این جنبش را به پیروزی برساند و حکومت کارگران را بلا واسطه و فوری اعلام کند. این بر عهده کمونیسم ما و کمونیست های طبقه کارگر است که این امرمهم و وظیفه حیاتی را که همیشه دردستور دارد به انجام برسانند.

تا زمانی که این پدیده تحقق پیدا کند جنبش سرنگونی با اتکا به رهبران و سازمان های جنبش کارگری و بیکاران و زنان و معلمان و دانشجویان تمام نیروی خود را بر سرنگونی جمهوری اسلامی متمرکز کرده و در دل آن، طبقه کارگر که حرف اخر را می زند حزب سیاسی کمونیستی و کارگریش را می سازد.

مظفر محمدی

 ٢٦ نوامبر ٢٠- ( ٥آذر ٩٨)