جرمی کوربین، هفته گذشته، در دل “بحران کرونا” و تاثیرات غیرقابل باور این بحران در بریتانیا،  کرسی لیدری حزب کارگر بریتانیا را ترک کرد و جای خود را به “کی یر استامر” داد.  با این جابجایی موج دلسردی نسل جوان، چپ و پرشوری که گرد حزب لیبر به خاطر مواضع رادیکال کربین جمع شده بودند، پس از شکست حزب کارگر به رهبری کوربین در آخرین انتخابات پارلمانی، تشدید شد و تمایل به کناره گیری از این حزب بالا گرفت.    شکست کوربین در آخرین انتخابات پارلمانی و ترک کرسی رهبری حزب، ناامیدی نسل جوان معترض و عدالتخواه از حزب کارگر، حزبی که دهه ها است نماینده کمترین رادیکالیسمی در عالم سیاست بریتانیا نبود، را دامن زد و آینده این حزب را در هاله ای از ابهام قرار داد. موضوع این نوشته اما نه جابجایی ها در حزب کارگر بریتانیا و سرنوشت این حزب، که از این دریچه نگاهی  به موقعیت چپ جامعه بریتانیا، جنبش برای عدالت اجتماعی، پس از کوریبن و در دل جدال جهانی با کرونا، است. 

 ۳ آوریل، پیتر اوبرن، ژورنالیست شناخته شده ای که پیشتر به جبهه “راست” تعلق داشت، در مقاله خود در “میدلیست آی” با تیتر “کوربین از کرسی رهبری حزب کارگر بریتانیا پائین می آید، اما میتواند سرش را بالا بگیرد”،  از او تقدیر کرد و نوشت که:  “تا کنون، در جهان مدرن، هیچ سیاستمدار مطرحی به اندازه جرمی کربین، مورد استهزا، تبلیغات منفی و “شکم دریده شدن” قرار نگرفته است. اما من نمی توانم حتی یک نفر را نام ببرم که باندازه او، بسرعت و به این اندازه، حقانیت ش ثابت شده باشد. “ ژورنالیست مربوطه در ادامه برای توصیف ساختار سیاسی بریتانیا به نقل قول طولانی اما جالبی از کتاب “خرابکاران” نوشته  “تیلور” تاریخ شناس سرشناس بریتانیایی رجوع میکند که میگوید: “در عالم سیاست بریتانیا یک حکم پایه ای وجود دارد، آنهم این است که رادیکال ها و آرمانگراها ، محکوم به خاموشی  و  تحقیر مادام العمر هستند تا هرگز کمترین بویی از قدرت به مشام شان نرسد و از گود خارج شوند. ساختار سیاسی (استابلیشمنت) بی تردید راهشان را سد میکند. هرچند که بعدا بابت برنده شدن ایده هایشان  ناچار است“غرامت” لازم را بپردازد. چرا که به محض اینکه صحنه سیاسی را ترک میکنند، انچه که دیروز بنظر “ارتداد” می آمد، برسرعت به آئینی غیرقابل انکار تبدیل میشود.  به بیان دیگر، آنها حال را  می بازند، اما آینده را برده اند!”   اوبرن اضافه میکند که:  علاوه بر اینکه کوریبن در مورد مخالفت منحصر به فردش در پارلمان بریتانیا علیه  حمله به عراق و افضاح لیبی حق داشت، که مهمتر از همه در صحنه داخلی کشور هم ثابت کرد که بیش از همه حق داشت!  “مارکسیست خبیث ی” که برای تخریب اقتصا و جامعه انگلیس به هر قیمت میخواست افکارش را عملی کند، چیزی بیشتر از آنچه که سوسیال دمکراسی بعد از جنگ جهانی دوم و قبل از تاچر میخواستند، را نمی خواست.   این تبین، هراندازه که عناصر مهمی از حقیقت را در خود داشته باشد که دارد، اما سیمای کامل شرایطی که در دل آن پدیده جرمی کوربین عروج و افول کرد، را ترسیم نمی کند و نسبت به امکان و شانس ادامه این روند “تاریخی”، در بریتانیا و اروپا پساکوربینسیم و در “عصر کرونایی” چیز زیادی نمی گوید.

پنج سال قبل و موج بازگشت!

 “بی بی سی” در مورد انتخاب جرمی کوربین بعنوان رهبر حزب کارگر نوشت:  “انتخاب جرمی کوربین ۶۶ ساله به عنوان رهبر حزب کارگر در سپتامبر ۲۰۱۵ یکی از بزرگترین شگفتیها در تاریخ سیاسی بریتانیا بود. او یک سوسیالیست کهنه کار است که ۳۰ سال از نمایندگان رده پایین پارلمان بود و هیچ گاه وارد دولت و یا کابینه در سایه نشد. این وضعیتی بود که حزب از او در ذهن داشت، مردی بدون خطر که در جایی دور از آنها نشسته است. اما حالا این وضعیت فرق کرده، و این چیزی نیست که سیاستمداران خوشایندشان باشد. سیستم پارلمانی دو حزب رقیب که سالها در بده-بستانهای دوستانه زمین بازی را تغییر میدادند اکنون دچار نوعی اعوجاج شده است.”  عروج پدیده “جرمی کوربین”، در دنیای سیاست در غرب در سال ۲۰۱۵  ،  مورد اقبال عمومی قرار گرفتن نظرات و عملکردهای چپ گرایانه او بخصوص توسط نسل جوان معترض،  نظرات و عملکردی که به بیان رسانه های رسمی بریتانیا تاریخا “به فراموشی” سپرده شده بود، تماما حاصل شرایطی بود که جهان غرب پنج سال پیش در آن قرار داشت.   پنج سال پیش اروپا را “موج برگشت” وسیع  و تعرض پائین علیه قدرت های حاکم، در اعتراض به سیاست های ریاضت اقتصادی و عواقب خانمان برانداز آن، از یونان تا بریتانیا  فرا گرفته بود. حمایت های وسیع انسانی مردم قاره از فراریان از باطلاق سوریه، که مستقیما سیاست های خارجی مخرب قدرت های حاکم در کشورهای اروپایی را هدف اعتراض قرار میداد، آن را گسترده تر می کرد. این موج برگشت، معادلات سیاسی در بریتانیا را تماما برهم زده بود.   برنامه های اقتصادی، داعيه های چپ و سوسیالیستی و عدالتخواهانه کوربین، رهبر جديد حزب كارگر، تركيب كابينه در سایه او، رابطه نزديك با اتحاديه های كاركری، که تماما بازتاب موج برگشت در آن مقطع بود،  بيش از همه مورد تعرض اليت مرتجع، ”نخبه“ و راست در حزب كارگر قرار گرفت. با پیشروی کوربین، عقب نشاندن و به شکست کشاندن سیاست های رهبر جدید حزب کارگر، نه در دستور حزب محافظه کار، که اصلی ترین دستور کار الیت حزب کارگر  شد!  حجم تبلیغات، توطئه ها، تعرض شخصی،  پروپاگاند و استهزا و “شکم دریدن” از طرف سیاستمداران سنتی حزب کارگر علیه کوربین، را کمتر بتوان در ویترین راست پیدا کرد.  كوربين منتخب اكثريت جوان محروم و متعرض جامعه، كه حمايت وسيع اتحاديه های كارگری را داشت ”جوجه اردک زشت“ کلوپ فاسد در حزب کارگر بریتانیا و در ساختار پارلمانی بریتانیا بود. شکست او نه محصول پیشروی راست و قمار باخت باخت حزب محافظه کار در مورد “برکزیت” ، نه محصول تسلیم جنبش اعتراضی و رادیکال در بطن جامعه،  که اساسا محصول جوهر فاسد حزب کارگر بریتانیا و سیستم پارلمانی در این کشور است. امروز در اروپا و در بریتانیا پس از کوربین و در دل بحران جهانی کرونا، باید توهم جرمی کوربین ها و هوادان شان در جنبش چپ، رادیکال و سوسیالیستی، زدوده شده باشد که گویا با تکیه بر پارلمان و در چهارچوب نظام و سیستم میتوان تغییرات جدی ایجاد کرد!   جرمی کوربین، بعنوان معدود شخصیت جدی و چپ و عدالتخواه زمان خود،  که سرانجام و علیرغم همه فشار ها و “تزلزل” ها در جهان غرب پا به عرصه تلاش برای “کسب قدرت سیاسی” گذاشت (عرصه ای که در آمریکا  “برنی سندرز” هرگز قادر به پا گذاشتن به آن زمین نشد) سرانجام با نصب مدال افتخار شخصی بر سینه اش، توسط راست و چپ در بالا و در پائین، با احترام بدرقه شد! “در حالیکه آرمان هایش برنده شد” و “طبقه حاکم بریتانیا غرامت آن را خواهد پرداخت”.  این بار اما این “غرامت” تاریخی خواهد بود.  

پرداخت “غرامت” نظام  در ابعاد دیگر و در “عصر” تاریخی دیگری!   

بریتانیا گرفتار در کلاف سردرگم اجرای “برکزیت”، در باطلاق و  بن بست سیاسی حفظ “اتحاد” بین چهار کشور متحد،  و در تلاش برای یافتن راههای بیشتری برای تعرض به معیشت، طب عمومی و تامین اجتماعی مردم برای تخفیف بار بحران اقتصادی، با حاکمیتی بدون کمترین استراتژی برون رفت از بحران سیاسی و اقتصادی، می سوخت! اضافه شدن اپیدمی جهانی کرونا بر پیکر آن و تاثیرات مرگبار این اپیدمی قابل پیشگیری بر کل امپراطوری، گویی تیرخلاصی بود، نه به پای فلج و لنگان نظام کاپیتالیستی در بالا ترین و پیشرفته ترین سطح پیشرفت و “تمدن”، که بر شقیقه اعتماد و اعتبار آن در انظار جهانیان و بیش از همه در نگاه های بی بارو و مبهوت شهروندان بریتانیا.   شهروندان در بریتانیا، گریخته و خسته از “کابوس” بازی های پارلمان و انتخابات و  برکزیت و دروغ های پی در پی دولت در مورد مضار “خارجی” ها و وعده های توخالی “گشایش اقتصادی”، پس از سپری کردن یک شب “رویایی” زندگی در یک جامعه “متمدن” و “متعارف”، از خواب بیدار می شوند و با چشمان ناباور خود را در کویر و برهوتی از ناامنی، بی امکاناتی و “تنهایی” می یابند.  شهروندانی که به عیان می بینند که سهم شان از دستآوردهای عظیم  و تاریخی امپراطوری،  به اندازه همان سهمی است که  از دریچه برج و بارو  قلعه تسخیر ناپذیر امپراطور،  و  از “نگاه بالا” او به پایئن، تاریخا همیشه سهم مردم  “مفلوک”، “مستعمرات”،  “پست” و “برده” در جغرافیاهای “عقب مانده” و فاقد “تمدن” و بدور از “افتخارات تاریخی” بریتانیا کبیر بود، امروز با یک چشم برهم زدن سهم خود آنها شده است! این حقیقت تلخ، این پرده برداری از این واقعیت مرگبار نظام کاپیتالیستی به این شکل تراژیک، حقانیت جرمی کوربین در مورد اهمیت و ضرورت حمایت از طب عمومی و اقشار فرودست و طبقه کارگر، را در ابعاد نجومی بزرگ نمایی کرد! این بزرگ نمایی، بی تردید “غرامتی” بیش از آنچه که کوربین تصور میکرد و میخواست، را به نظام تحمیل میکند!   ناگهان طی چند هفته، بریتانیا کبیر، یکی از کانون های اصلی جهان در زمینه تحقیقات درمانی و دارویی، از مراکز بزرگترین بیمارستانها و مراکز هدایت کننده پزشکی و درمانی، صاحب بیش از سی شخصت برنده  نوبل فیزیولوژی و پزشکی،  یکی از اصلی ترین قدرت های اقتصادی اروپا، و از صحنه گردان های اصلی جهان بورژوایی، به برهوتی از بی امکاناتی تبدیل شد که در آن حفظ سلامت مردم در مقابل یک اپیدمی قابل کنترل و قابل پیشگیری، به فاجعه ای ملی تبدیل میشود . فاجعه ملی که علاوه بر نرخ کشتار دهشتناک مردمی که کمترین امکانات تست و وسایل حفاظتی در اختیار ندارند،  تعداد زیادی از  کادر درمانی را،  قربانی کمبود تجهیزات و امکانات حفاظتی میکند. کادر درمانی که در بخش اعظم قربانیان آن غیربریتانیایی، مهاجر، و “خارجی” هستند. یعنی کسانی که در عالم سیاست رسمی، بیش از یک دهه بعنوان عناصر “مضر” به حال جامعه و اقتصاد آن، مورد شنیع ترین تعرض ها قرار گرفته بودند. جامعه ای که قدرت حاکم، بدون استراتژی و حتی تاکتیک روشن و قابل اعتمادی،  قادر نیست کمترین وعده ش را عملی کند، یا نقشه راهی در مقابل شهروندان بگذارد. حاکمیتی که هر روز در چشمان جامعه، خود، شخصیت ها،  و ارزش هایش کوچک و کوچک تر می شود!    در دل جدال جهانی با کرونا، در کمپ بورژوازی جهانی، بریتانیا فی الحال از نظر ایدئولوژیکی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در صف مقدم بازنده ها است، بخصوص در قیاس با آلمان در راس اتحادیه اروپا! آمریکا، متحد و تکیه گاه بورژوازی انگلیس،  به همین شکل، در سکوی دوم باخت، تلاش میکند سرخود را به زور پروپاگاندهای تفرقه افکنانه ترامپ علیه چین و علیه اروپا، بالا آب نگاه دارد! از دریچه باخت قدرت های بزرگ بورژازی جهانی، بریتانیا و آمریکا، که در وهله اول قربانی آن شهروندان بی گناه و حلقه های ضعیف تر هستند، میتوان گوشه هایی از ابعاد بنیادکن بحران های سیاسی ایدئولوژیک و اجتماعی، در بعد جهانی را دید.    ورشکستگی اقتصادی، برباد رفتن یک باره همه “افتخارات” ملی، تاریخی، سیاسی و فرهنگی، بریتانیا را بیش از هر جامعه دیگری در کمپ بورژوازی غرب،  وارد دوران کاملا متفاوت تاریخی کرده است. این واقعیت اما، چند بعدی است! فی الحال بی اعتمادی مطلق به قدرت حاکم و همه احزاب پارلمانی، زیر و رو شدن همه ارزش های سنتی احترام به پول و ثروتمندان و اقتصاد کاپیتالیستی و جایگاه بنگاه های مالی و کمپانی ها در زندگی بشر، فضا را پرکرده است. جایگزین شدن ارزشهای بورژوایی، نهادهای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی آن با ارزش و  احترام به توسعه علم و طب مورد نیاز و در اختیار جامعه، ارزش و احترام  نیروی کارکن، طبقه کارگری که کالاهای مورد نیاز مردم را تولید و بدست او می رساند، اهمیت کادر درمانی و نظافت و بهداشتی و نگهداری از سالمندان و بیماران و همه مشاغلی که “پست” و “کم ارزش” تعریف می شد و شاغلین آن بخش های کم درآمد بودند، مستقل از ملیت و رنگ و نژاد و اعتقادات این کارکنان،  تا اینجا روانشناسی جامعه را تماما زیر و رو کرده است.   ثروتمندان، با قصر ها و قلعه ها و کشتی ها و هواپیماهای شخصی و خدمه و زندگی های “ملون” که عمری نمایش آنها دست مایه زنده نگاه داشتن احساس حقارت عمومی به اکثریت شهروندان بود، خود را از انظار جامعه پنهان میکنند!  فرهنگ چند ماه گذشته فخرفروشی پول و ثروت، نمایش انواع مشاغل بی مصرف سلبرتی های سیاسی و “هنری” و “ورزشی” و  “ستارگان درخشان سوشیال میدیا”،  همه و همه زیر فشار اهمیت زندگی بشر، احساس هم سرنوشتی در سراسر جهان، و دستهایی که برای کمک رسانی متقابل، مستقل از قدرت حاکم،  به طرف همدیگر در جامعه دراز میشود، موقتا دفن شدند. رنسانس آغاز شده است! هرچند در شکل زایمانی بشدت دردآور و با قربانیان بیشمار! این را هر روز و هر لحظه در طپش تلاش انسان برای ادامه زندگی و تضمن ادامه زندگی دیگران در سراسر جهان، میتوان دید!   برخلاف وعده “دلگرم کننده” ملکه بریتانیا در پیام خود خطاب به شهروندان که “زندگی به روال سابق بازخواهد گشت” این جهان را نمی توان به پیش از کرونا بازگرداند! جدال راست و چپ، پائین و بالا، محکومین و با قدرت حاکم و  با نهادهای قدرت، امروز و در دل جدال جهانی با کرونا، در فاصله کوتاهی به جدال کل جامعه با بورژوازی و نظام کاپیتالیستی با تمام وجوه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ایدئولوژیکی آن، تبدیل شده است.      حزب محافظه کار، که نه با یک پرچم خوشبینانه که تنها و تنها در فضایی مملو از ایجاد ترس از خارجی  و هراس از بدترشدن اوضاع، با انواع دروغ ها و  توٓطئه ها و مهندسی افکار عمومی و مغزشویی، با برپایی میز قمار “باخت باخت” برکزیت و تکیه بر دست راستی ترین اهرم های فشار راست افراطی توانست صندلی قدرت را بگیرد و “کوربین را شکست دهد” امروز در انظار همگان موقعیتی مستاصل و به نحو رقت باری “چلفتی”، سردرگم و بی برنامه دارد.   سرانجام اين روند، در پارلمان و در جدال احزاب پارلمانی روشن نخواهد شد. در بريتانيا با بحران دمكراسی پارلمانی و بن بست های اقتصادی که موجب وزش نسيم، هرچند نيمه و ناتمام آمال سوسياليستي که کوربین سمبل آن بود، شد، ورق برگشته است. امروز که مرزهای بی اعتمادی نه تنها به حزب محافظه کار که نسبت به هردو حزب و کل بورژوازی و نظام اقتصادی ان تماما در نوردیده شده است،  آينده بهتر و نوید بخشی خارج از نظام ممکن است.   در بریتانیا پیش از کرونا، احیا سوسیال دمکراسی بعنوان پرچم چپ و جنبش سیاسی آن در غرب، یعنی آرمان های جرمی کوربین، علاوه بر موانع ساختار نظام که “تیلور” به درستی به آن رجوع میکند، از نظر تاریخی هم ممکن نبود! در بریتانیا “پس از کرونا”  اما،  نسیم آن سوسیالسم چاره ای جز وزیدن به سمت سوسیالیسم پرولتری و  انقلاب کارگری ندارد.  تا  آن آرمانها و  “آیینی” که دهه ها، با پیش و پس رفتن چپ در کریدورهای پارلمان ها، بارها و بارها حقانیت خود را تحمیل میکرد، در جهان پساکرونا، نه تنها حقانیت خود را تحمیل، که آنها را عملی کند و به کرسی بنشاند. این تراژدی عظیم انسانی،  باید پایان سوت تحمیل حقانیت سوسیالیسم و کمونیسم و آغاز شیپور تحقق و عملی کردن آن “ایین هایی” باشد که بارها و بارها بورژوازی با صدای بلند پس از هر شکستی به “حقانیت” آن عتراف کرده است.

  ۹ آوریل ۲۰۲۰ - ( ۲۱ فروردین ۱۳۹۹)    

پیشینه بحث را میتوانید از جمله در مطلب زیر، از سال ۲۰۱۵، دنبال کنید

بریتانیا و موج برگشت - ثریا شهابی- ١٤ سپتامبر ۲۰۱۵