در حاشیه رویداد معروف به "طلبه و مادر قمی"
 
موضوع کتک خوردن و فراری دادن یک طلبه جوان "بلندپرواز"، از چهره های شناخته شده "قرآن خوانی" کشور و از شاگرد اول های بنگاه مفتخورای اشرافی بنام "حوزه علمیه"، کسی که در شهر قم با توهمی ابلهانه به جایگاه خود جولان میداده، در ماجرایی که به "طلبه و مادر قمی" معروف شده است، جامعه ایران را بار دیگر علیه حاکمیت اسلام، با پرچم حق زن ، متحدانه به تحرک درآورد.
 
خبر از این قرار است که در یکی از روزهای اخیر، ۱۶ اسفند (۱۰ مارس) ، یکی از طلبه های "ممتاز"  قم، از زنی که در کلینیک «قرآن و عترت» این شهر، درحالی که کودکش را در آغوش داشته است و در انتظار نوبت روی زمین نشسته و بنظر میآید که مشغول شیردادن به کودک خود بوده است، با دوربین موبایل خود فیلم برداری میکند.  تا این "ولیعهد" سلسله ارتجاع، "بی حجابی" این زن را ثبت کرده باشد و به موقع نظام خدمت زن بی حجاب برسد. در همان حالی که او مشغول فیلم برداری است، بشدت مورد تعرض زن قرار میگیرد. همچون روال همیشگی این سالها در ایران، ماجرا  به حمایت همگانی بیماران و کادر درمانی کلینک از مادر معترض و  تعرض بیشتر به این آخوند می انجامد و  سرانجام فرار طلبه مربوطه از محل، با عبا و عمامه از تن و سر افتاده.  مشروح این خبر، عکس ها و کلیپ های مردم و  دوربین های مدار بسته درمانگاه و.. در شبکه های خبری و اجتماعی به وفور قابل دسترس است.   
 
قابل تصور بود که خبر و عکس و کلیپ های این تقابل به چه سرعتی در سراسر ایران و در خارج کشور، چون بمبی منفجر و پخش میشود. تقابلی که جامعه و حاکمیت را بار دیگر در سراسر ایران مقابل هم قرار میدهد. عکس العمل های "نسنجیده" و از سر "دستپاچگی" و "گیجی" عوامل  کم عقل تر حکومتی در رسانه های نوشتاری و گفتاری که علیه زن معترض عروتیز و  دهان دریدگی میکنند، بلافاصله توسط مقامات دیگر تکذیب میشود. اعلام میکنند که برخلاف ادعای این عناصر، کسی را دستگیر نکرده اند اما عواملی را شناسایی کرده اند!  عواملی که شناسایی کرده اند، دامنه شمول شان از مدیر درمانگاه و کارکنان درمانگاه و مراجعین به درمانگاه تا منتشر کنندگان خبر و ..وسیع است. تنها کسی که مطلقا کسی در میان مقامات جرات ابراز نظر در مورد احتمال "مجرمیت" و برقراری کمترین جریمه یا مجازاتی در مورد او نیست، زن معترض است. زنی که طلبه عزیزدردانه نظام را در مقابل چشمان همگان در درمانگاه و مقابل  مونیتورهای هشتاد میلیون نفر در ایران، محکم سرجایش نشاند! زنی که "مقام" این عنصر "بلندپرواز"، شان و منزلت او و "روحانیت" و "قرآن" و "ححاب" و ..را تماما در محل،  به آبریزگاه درمانگاه "قرآن و عترت" در قم، این پایتخت "جامعه قرآنی"، فرستاد.  
 
 دهها و دهها بررسی و اظهار نظر متناقض و بی محتوا توسط مقامات مختلف محلی و سراسری برای ساکت نگاه داشتن پایین و در عین حال ژست اینکه گویا حاکمیت مشغول "دادن درس عبرت" به کسی برای "حفظ حرمت و شان روحانیت" است، تیتر صفحات روزنامه های قانونی و مجاز را پر میکند. مقامات و مشاورین و اعضا "دفاتر فکری" شان، به خود و همدیگر  هشدار میدهند که مواظب باشند چرا که  دامن زدن به این تقابل ها، "بازی با آتش" است! مسیله مهسا و انقلاب زن زندگی آزادی و هراس و خوف روزهایی که توسط آن جنبش انقلابی زنانه در ایران بر سر حجاب و حق زن، از همه طرف محاصره شان کرده بود، را بیاد هم میآورند و به هم یادآوری میکنند که مواظب عکس العمل  "نامتناسب با اوضاع" باشند!
 
کار به جایی میرسد که برخی در درون خود حاکمیت، تلاش میکنند مثلا "باکلاس" صحبت کنند. "خود را به نفهمی میزنند" و سعی میکنند تلویحا به نوعی سرها را به سمت احتمال خطاکار بودن آخوند مربوط برگردانند و موضوع را  به شکلی"رقیق" کنند. تا شاید بر آتش خشم وسیع مردم آبی بریزند. گویی برتخت حاکمیت در سویس نشسته اند،  می فرمایند که:  احتمالا خانم مربوطه درک درستی از قانون نداشته است، "بدفهمی" شده است، اصلا معلوم نیست که در دوربین طلبه مربوطه عکسی موجود بوده است یا نه، و یا احتملا طلبه مربوط "درک درستی از مقررات امر به معروف نداشته است و بالاخره مضحک تر از همه این ادعا برخی حکومتی ها است که "عکس گرفتن از مردم بدون اجازه آنها" کار خلافی است، درست و "امر به معروف" نیست!
غافل از اینکه هردرجه عقب نشینی از این نوع و "به نفهمی زدن خود" از طرف مقامات، جامعه را هزار بار بیشتر برسرشان خراب میکند. صحبت از "احترام به حریم خصوصی مردم"، از جانب آنهایی که پایه گذار و مجری چهل سال مجازات زنان و  مردم به خاطر رفتار های "حرام شرعی" و "حرام سیاسی"  در چهاردیواری های خصوصی خود بوده اند، کسانی که مردم را در اطاق خواب و پای تلویزیون ها و مجالس خصوصی جشن هایشان و حتی در رختخواب ها و سکس هم کنترل و مجازات کرده اند، لقمه بسیار بزرگی بر دهانشان است که درگلو خفه شان میکند. واقعیت این است که عقب نشینی هایشان هم،  همچون تعرض ها و مجازات زنان بی ححاب، از هر دو طرف، برایشان بازی با آتش است. این وضع حاکمیت ضدزنی است که قریب دو سال است بر سر حق زن و حفظ حاکمیت اسلام بر فراز سرجامعه، دچار سردرگمی است که نه راه پیش دارد و نه راه پس. سردرگمی و بیماری که تنها و تنها پایین جامعه، زنان، جوانان، مردم و طبقه کارگر حکومت را به آن دچار کرده است.   
 
بهررو،  این تقابل همانطور که پیش بینی می شد، میدان وسیعی دیگری برای مردم خشمگین و عاصی از ارتجاع اسلامی، علیه حوزه علمیه و گله مفت خور آخوندها و قوانین و مقررات ضدزن و ضدبشری آن باز کرد. در شبکه های اجتماعی دهها و دهها زن دیگر تجربیات شان در تعرض متقابل به اوباش معمم یا مکلا امر به معروف، آخوند و بسیجی و .. ، را با جامعه در میان میگذارند. همه میدانند که "مادر قمی و طلبه دوربین بدست" تنها یک نمونه از صدها هزاران موردی است که زنان و مردم این اوباش را به  نوعی سرجایشان نشانده اند.  
بیش از همه این حاکمیت است که، در شرایطی که نظام توسط جنبش مردمی و بخصوص زنان، به لبه پرتگاه سقوط کشیده شده است،  کمترین پشیزی نه برای طلبه عزیز کرده اش ارزش قایل است و نه برای شان و حرمت لگدمال شده "روحانیت"! حاکمیتی که استراتژی  و تاکتیک ش در بقا حاکمیت ش، حفظ اتحاد درونی و ایجاد امید به بقا، در درون خود است.  در جامعه ای که سرتاپا نمی خواهدش و برای خلاصی از آن به قدرت خود به میدان آمده است، تاکتیک و استراتژی حاکمیت تابع منحنی امیدواری است که بتواند به هرشکل در صفوف خود ایجاد کند و مانع ریزش بیشتر نیروهای ش شود! تابع منحنی امیدوار نگاه داشتن صفوف خود، نه نسبت به توان شان  در حفظ " شان" و "جایگاه"  شریعت و قرآن و این و آن طلبه و حوزه و مسجد و آخوند و گشت ارشاد و شوراهای اسلامی و ..،  که بیش از یک دهه است که جامعه آنها را لگدمال کرده و به حاشیه رانده است، که توان شان در به در انتظار گذاشتن جامعه و ساکت کردن آن است. در این راستا، هر حربه ای "شرعی" و "مجاز" است. از دیپلماسی بین المللی، تا بازی با کارت میلیتاریسم در منطقه  و تلاش برای سواستفاده از مصایب فلسطینیان و توحش میلیتاریسم آمریکا، از اعدام های جبونانه و در گرونگاه داشتن معیشت اکثریت هشتاد میلیونی مردم در ایران و ایجاد ترس از جنگ و  به فقر و تباهی کشاندن خانواده های بیشتر، همه و همه "شرعی" و "مجاز" است. بر این بستر حرف های مفت این و آن شخصیت "باکلاس" و "بی کلاس" حاکمیت، تاجایی مهم است که به این استراتژی و تاکتیک کمک میکند.     
 
در ماجرای "زن قمی و طلبه موبال بدست" سیاست رژیم، تنها و تنها ممانعت از گسترش این تعرض و جلوگیری از شیفت کردن آن به شورش و قیام دیگری از جنس دیماه، آبانماه، و خیزش انقلابی حق زن در دوسال پیش است.  در این راستا حتی اگر قرار باشد طیفی از عزیزدردانه های "جامعه قرآنی" خود را هم قربانی کنند، چشم بر آتش زدن قرآن و مسجد هم بندند، خواهند کرد به شرطی که بتوانند نظام جمهوری اسلامی ایران را از بحران سیاسی انقلابی دیگری نجات دهند.   
 
در ماجرای اخیر، باید نشان دهند که قدرت حکومت کردن و حفاظت از خود را دارند! باید کسی را جایی "مجازات" کنند و نشان دهد که هنوز چنگ و دندان دارند و میتوانند بکشند و مرعوب کنند. باید جایی کسی را به جرم جاسوسی یا همکاری با استکبار جهانی و .. در خفا و پنهانی "گوشمالی دهند" تا بتواند "امید به بقا نظام" را در دل خودی ها، زنده نگاه دارند. بررسی پرونده شکایت از درمانگاه و کارکنان و مدیر و منتشر کنندگان خبر و .. همه و همه حواشی مراسم بریدن نان سفره کسی یا قربانی کردن بیگناهی در این و آن گوشه جامعه است، تا اعلام کنند که میتوانند در مقابل مردم از خود دفاع کنند.
 
گرو گرفتن معاش و نان مردم، بریدن نان مردم، موج دستگیری ها و  اعدام های اخیر، که تماما انتقامجویی از جامعه ای است که دوسال پیش علیه نظام بپاخواسته است، تنها حربه بقا نظام است. حربه ای که تا امروز بیش از اینکه مردم را مرعوب کند و به تسلیم و عقب نشینی بکشاند، خودی های نظام را از امروز به فردا، موقتا  امیدوار و متحد نگاه داشته است.
 
تاجایی که به مردم برمیگردد، هشتاد میلیونی که برای زندگی انسانی هر روز در جدال با نظام اند، راه برگشتی وجود ندارد. این حربه ها، جنبش برای رهایی زن، خلاصی از ارتجاع اسلامی و قوانین و مقدسات کثیف ان، و به موازات آن جنبش برای معاش  را نه تنها عقب نرانده و به تسلیم نکشانده است، که هر روز خطر انفجار شورش مردمی دیگری از جایی، خواب را بر همگی شان حرام کرده است.
 
لایحه حجاب و عفاف شان، که به اصطلاح یکی از نمایشات اجرای قوانین شان در مقابل "بی  حجابی" بود،  حتی با پادرمیانی مقام معظم که برداشتن حجاب "هم حرام شرعی است و هم حرام سیاسی"، فعلا چون تکه پاره کاغذی بین مجلس و شورای  نگهبان پاس و پاس کاری میشود!  تنها بخش مهم ان جمع شدن بساط گشت ارشاد است که بساط آن را پایین، جنبش زن زندگی آزادی جمع کرد و حاکمیت ناچار شد به آن گردن نهد. نظام جرات اجرای هیچ قانون و مقررات جدیدی که قوانین ضدزن خودشان را "تلطیف کند" را هم ندارد!  باز کردن باب هر یک از این قوانین یا "اصلاحیه" های این و آن، تنها و تنها در دیگری بر روی جنبش زنان، مردمی و کارگری می گشاید که همه قوانین و مقررات شان را لگدمال و پاره کنند! این بازی های "اصلاحیه" ای برای جمهوری اسلامی ایران، زیادی خطر ناک است.   
 
ماجرای "مادر قمی و طلبه موبایل بدست"، برخلاف برخی بررسی های این وکیل و آن جامعه شناس، این قانون شناس و آن کنشکر فرصت طلب و  اصلاح طلب، نه موضوعی مربوط به  نحوه اجرای قانون اساسی است و مذهب شیعه یا بدفهمی برخی مقامات "روحانی"، یا تقصیر "دولت   پنهان" و "تندرو های درون حکومت"،  نه مشکل درمانگاهی که جایگاهی برای مادران برای رسیدگی به کودکان ندارد است که میتواند مشکل عمومی برای همه والدین باشد یا "بیچارگی" و "خستگی" و  "خشم" مادری به خاطر بیماری فرزند که میتواند مشکل هر کسی در هر درمانگاهی باشد، که تنها و تنها موضوعی مربوط به تقابل یک "برده" در یک "جامعه برده داری" در مقابل یک "برده دار" است.  همه عوامل دیگر حاشیه ای است.
 
در ایران زن بودن جرم است!  مجازات زن بودن در قانون اساسی که مبتنی بر احکام قرآن است، روشن شده است.  زن با مرد نه تنها برابر نیست که جزو اموال مرد است! اینکه حکومت برده داری زن در ایران،  قادر به اجرای کامل قوانین ش نیست، تغییری در این واقعیت نمی دهد. بردگی زنان در ایران هم سیاسی است و هم اسلامی. از این روست که  جنبش رهایی زن در ایران یک رهایی عمیق و گسترده از اسلام و همه شاخه های ان در سراسر جامعه است.
 
بردگان در ایران، زنان، حکومت برده داران را فرسنگا عقب زده اند. از دوسال پیش زنجیزهای زیادی را پاره و از دست و پا و گردن باز کرده اند! اما حکومت برده داران هنوز برجا است و تا روزی که به زیر کشیده نشود  برجا است!
آدرش اشتباهی دادن مهارت طیفی از روشنفکران اصلاح طلب حکومتی است که چهل سال است تلاش میکنند که یک جامعه متوقع امروزی را به تغییر از بالا و درون متوهم نگاه دارند. این توهم در بعد اجتماعی و میلیونی در ایران سالها است که ریخته است! جمهوری اسلامی ایران، بدون زن ستیزی، بدون حاکمیت به زور اسلام، قادر به ادامه حیات نیست. جنبشی که از درمانگاهها تا مدارس، از دانشگاهها تا کارخانه ها، از ادارات تا روستاها و شهرهای بزرگ و کوچک هر روز برای دستیابی به زندگی، شادی، حداقلی از آزادی و رفاه در میدان است و هر روز هر مقاومت آن منشا بحرانی برای حاکمیت است، دشمن خود را خوب می شناسد. نمی توان آن را در زرورق "اگر" و "مگر" های پوشالی و حاشیه ای پوشاند!
 
حکومتی که آواز خواندن دختران دانشآموز در مدارس آن را بحرانی میکند،ر این  آن شعر این و آن خواننده، آن را بحرانی میکند، این و آن اعتصاب کارگری برای دستمزدهای پرداخت نشده و افزایش دستمزد ها آن را بحرانی میکند، فریاد بازنشستگان و معلمان علیه گرانی و فقر آن را بحرانی میکند، مقاوت این زن و آن دختر در مترو یا درمانگاه یا خیابان و .. آن را بحرانی میکند، دشمن خود را خوب می شناسد! جامعه ای دشمن جمهوری اسلامی ایران است و در صف مقدم آن زنان و دختران در سراسر ایران!
 
طلبه "بلند پرواز" قم که درس خوبی از زن معترض گرفت، ابلهی است که میخواست آخر عمر جمهوری اسلامی "جامعه قرآنی" بسازد و هشتاد میلیون شهروند متمدن و متوقع در ایران را در تابوتی بنام "جامعه قرآنی" محبوس کند! کاری که چهل و دوسال قبل خمینی و خامنه ای و ریسی و خاتمی و رفسنجانی و موسوی و کروبی و  ..انجام دادند و کل جامعه را در آن تابوت برای دهه ها حبس کردند! جامعه ای که در آن زن از حشرات کم حقوق تر است، اختیار زن در سکس حرام است، حکومت رختخواب و خصوصی ترین روابط مردم  را هم کنترل میکند و برای آن قانون و مقررات دارد! جامعه ای که در آن قانونا نمایش تولد نوزادان و شروع یک زندگی جدید حرام است، بدن زن حرام است، شادی حرام است، خوشی حرام است، نگاه مردان به زنان حرام است، نگاه زنان به مردان حرام است،  آزادی حرام است، برابری و رفاه همگانی حرام است! 
 
 انقلاب حرام زدایی و اسلام زدایی از جامعه ایران، مدت ها است شروع شده است.  خشم مادر قمی، خشم جامعه ای است که برای حق زن بپاخواسته است. خشم همگانی که امروز آن هیولای مخوف را به زبونی و "غلط کردم" کشانده است. خشم انقلابی که هزاران بار بیش از فاجعه ساختن آن "جامعه قرآنی"،  زیرورو کننده و دگرگون کننده است. این بار به نفع بردگان! این بار به رای زندگی و برای آزادی، رفاه همگانی و برابری.
 
١٤ مارس  ٢٠٢٤
٢٤ اسفند ١٤٠٢