جنبش آزادیخواهی مردم ایران که حداقل یک دهه قبل از بهمن 57 بصورت مخفی و علنی جریان داشت در اواخر این سال به اعتلا رسید. انقلاب بهمن از کوخ نشینان و حاشیه نشینان شهرها شروع شد. زمانی که ماموران شهرداری در همه ی شهرهای ایران با بولدوزر سراغ خانه های گلی میلیون ها زحمتکش بی زمین روستایی که برای پیدا کردن لقمه نانی به شهرها سرازیر شدند، رفتند  و خانه هایشان را بر سرشان خراب کردند، جرقه ی اعتراض و انقلاب از این حاشیه نشینان شهرها زده شد. اعتراض و شورش این زحمتکشان، آغازگر اعتراضات اجتماعی گسترده ی فرهنگیان، دانشجویان، زنان و مردمان ستمدیده ی مناطق مختلف اسیر فقر و بیکاری و علیه اختناق، استبداد و دیکتاتوری پهلوی، شکنجه های ساواک، اعدام و  فساد دربار و اطرافیان شاه شد. بر این زمینه ها، اعتراضات مردمی و اعتصابات کارگری شکل گرفتند. کارگران صنعت نفت  شیرهای نفت را به روی رژیم اپارتاید افریقای جنوبی بستند که نهایتا منجر به قیام بهمن شد. توده های میلیونی مردم  در تظاهرات خیابانی با شعار "کارگر نفت ما، رهبر سرسخت ما"، نقش تعیین کننده ی طبقه کارگر در انقلاب را تاکید کردند.
مقاومت شوراهای کارگران نفت پس از سرنگونی رژیم شاه، مقاومت زنان از همان آغاز حاکمیت اسلامی علیه حجاب اجباری اعلام شده توسط خمینی و بیش از یک دهه مقاومت مسلحانه ی مردم کردستان و برسمیت نشاختن مشروعیت نظام جدید تا امروز، گواه بر حقانیت انقلاب 57 است. این ها حقایقی هستند که نشان داده اند نه انقلاب اسلامی بود و نه جمهوری اسلامی محصول انقلاب 57، بلکه ابزار شکست انقلاب بود.
اما جمهوری اسلامی به تنهایی نمی توانست انقلاب را به شکست بکشاند. این وظیفه ی ضد انقلابی بدون حمایت و دخالت امریکا و دول غربی انجام نمی شد. حامیانی که شاه را بیرون بردند و خمینی را در توافق گوادلوپ باسلام وصلوات به تهران فرستادند و ارتش و کل نظام بوروکراتیک حکومت شاه را دست نخورده  تحویلش دادند. امریکا و بورژوازی حاکم غرب هم  از انقلابی که می توانست کمونیست ها و کارگران و چپ  جامعه را به قدرت برساند وحشت کرده و کمر به شکست انقلاب بستند.
بورژوازی بین المللی و دولتهایشان ضد انقلاب مردم از پایین هستند. این ها همیشه مهره هایی در آستین دارند تا سر فرصت بعنوان رهبر و حاکمیت جدید، به جلوهل دهند.  این واقعیتی است که امروز هم حتی طفیلی ترین شخصیت و عناصر اپوزیسیون بورژوایی امثال رضا پهلوی را وسوسه کرده است که نقش  کارزای در افغانستان را در انقلاب اتی ایران بازی کند و یا با همدستی سرداران سپاه نقش ژنرال سیسی در مصر را برای به شکست کشانیدن انقلاب توده های کارگر و زحمتکش و زن و جوان از پایین، برعهده بگیرد.
 
نظام شاهی و جمهوری اسلامی دوروی یک سکه
اولین شباهت ماهوی اپوزیسیون بورژوایی از طرفی و جمهوری اسلامی از طرف دیگر این است که انقلاب بهمن 57 را انقلاب اسلامی می نامند. یکی انقلاب بهمن را "فتنه اسلامی" و دیگری آن را "انقلاب اسلامی" تعریف می کند.  هر دو روی این سکه، قیام 40 میلیون مردم ایران برای آزادی و برابری و عدالت اجتماعی را نفی می کنند. این اولین شباهت ماهوی هر دو جریان ارتجاعی است.
اما  برای نسل هایی که دوران طولانی دیکتاتوری  موروثی خاندان پهلوی را ندیدند، کافی است به بیت رهبری در نظام جمهوری اسلامی نگاه کنند. خمینی و خامنه ای را بردارید و محمد رضا شاه را بجایش بگذارید. این فقط یک شباهت نیست، یک واقعیت است.
- حکومت پهلوی هم چون جمهوری اسلامی به نظام اقتصادی کار مزدی و تبعیض و ستم بر اکثریت محروم و نیروهای سرکوب ارتش، ژاندارمری، پلیس مخفی وساواک، لباس شخصی ها، لمپن ها و لات ها و شعبان بی مخ ها ی حافظ نظام شاهنشاهی  تکیه داشت.
- در نظام محمدرضا پهلوی، همچون جمهوری اسلامی و حزب اللهش ، احزاب بجز حزب دولتی رستاخیز ممنوع بودند. بدون اسم نویسی در حزب رستاخیز استخدام در اموزش و پرورش و دوایر دولتی ممکن نبود. مدیران مدارس از دبستان تا دانشگاه موظف به تفتیش عقاید معلمان بودند. این کنترل سیاسی علاوه بر ساواکی هایی بود که در اموزش و پرورش بعنوان معلم یا مدیر کار می کردند. مثل بسیج اسلامی امروز. آزادی بیان و عقیده و ازادی احزاب و اجتماعات و مطبوعات و ازادی تشکل و اتحادیه و شورا و سندیکا و ازادی انتخاب وجود نداشت و ممنوع بود. ساواک (سازمان مخفی امنیتی) تا پستوی خانه های مردم را کنترل می کرد. زندان و شکنجه و اعدام مرسوم بود.
- در نظام محمد رضا پهلوی ولو حجاب اجباری نبود، اما زن درجه دو، چند همسری آزاد، و شریعت اسلامی ناظر بر قانون خانواده بود. اگر چه در ظاهر آخوندها در پست های دولتی نبودند، اما این جماعت مفتخور بنا به خصلت نوکری شان هم از آخور اوقاف می خوردند و هم از توبره ی مردم. از نظر آن ها شاه سایه خدا در زمین بود. رژیم موروثی سلطنتی درایران می بایست نسل اندر نسل پهلوی ها بر تخت سلطنت لم بدهند!
- محمد رضا پهلوی همچون ج.ا و نیروهای نظامی رنگارنگ اش، از جیب و سفره ی کارگران و زحمتکشان، بزرگ ترین ارتش خاورمیانه را با زرادخانه ی عظیم تسلیحات نظامی تحت عنوان عظمت طلبی ایرانی "شاهنشاهی" سازمان داد. بودجه کلانی از سفره مردم ایران را صرف حفاظت از دیکتاتورهای منطقه کرد. ارتش شاه برای کمک به سلطان قابوس هم کیش خود در عمان برای سرکوب مخالفان سلطان، به ظفار لشکرکشی کرد. این دیکتاتور خودشیفته میلیاردها تومان را صرف بالماسکه جشن دو هزار و پانصدساله شاهنشاهی و نمایش مسخره عظمت طلبی ایرانی "شاهنشاهی" نمود. در حالی که کودک بلوچ پابرهنه و بدون مدرسه و سرپناه و مناطق محروم و عقب نگه داشته شده ی ایران از جنوب نفت خیز تا کردستان و آذربایجان در فقر و نداری زندگی کرده و از هر گونه ازادی و حرمت انسانی محروم بودند. محمد رضا شاه همانند ج.ا و بیت رهبریش، تمام داراییهای مملکت در خزانه شاه و دربار در اختیار سرمایه داران و ثروتمندان و کسانی بود که از فرمان شاه اطاعت می کردند.
در نتیجه در مملکتی که طبقه کارگرش استثمار می شد و از حق ابتدایی تشکل و اعتصاب و از رفاه و سعادت بی بهره بود، خانه های گلی حاشینه نشینان شهرها بر سرشان خراب میشد، آزادیهای سیاسی ممنوع بود و شاه و درباریان تمام داراییهای جامعه را قبضه کرده بودند، شاه سایه خدا روی زمین بود، دستگاه مخوف ساواک تا پستوی خانه های مردم سرک می کشد و زیرزمین های ساواک محل شکنجه های وحشتناک آزادیخواهان بود، راهی جز انقلاب و حذف این نظام وجود نداشت. انقلاب ضرورتی اجتناب ناپذیر برای 40 میلیون مردم ایران بود.
بزرگ ترین دستاورد انقلاب بهمن 57 جارو کردن و به تاریخ سپردن دیکتاتوری سلطنت از آغاز تا دودمان پهلوی و پایان یک تاریخ ننگین چند هزارساله ی نظام شاهنشانی که شاه ارباب و مردم رعیت نامیده می شدند، در ایران بود.
ضدیت اپوزیسیون بورژوایی با انقلاب 57 و جنبش انقلابی 1401
ضدیت اپوزیسیون بورژوایی و راست ترین جناح آن، سلطنت طلبان، با انقلاب بهمن 57  ضدیت و دشمنی با ده ها میلیون انسانی است که علیه دیکتاتوری شاه قیام کردند. تبلیغ و تلاش برای بازگشت سلطنت به ایران که چند نسل کارگر و زحمتکش و روشنفکر ان زیر سلطه دیکتاتوری محمد رضا شاه پهلوی و نظام درباری فاسد او زجر کشیدند، شکنجه شدند، اعدام شدند، تحقیر شدند، بیحقوق شدند، تلاشی به شدت ضد انقلابی است.
اپوزیسیون بورژوایی بویژه سلطنت طلبان، جنایات جمهوری اسلامی علیه بشریت را مستمسکی برای تطهیر نظام شاهی و لاپوشانی جنایات محمد رضا پهلوی و مشروعیت بخشیدن به نظام دیکتاتوری سلطنتی که در انقلاب 57 سرنگون و به زباله دانی تاریخ سپرده شد، می دانند و در سودای بازگشت به گذشته ی ننگینی هستند که توسط انقلابیون ایران در خیزش توده ای جاری نفی و با شعار "مرگ بر ستمگر، چه شاه باشد چه رهبر" پاسخ گرفته است.
اعتراف وقیحانه ی رضا پهلوی با شعار "فروپاشی کنترل شده"، به لزوم حفظ ارتش و سپاه و بسیج جمهوری اسلامی و همکاری آن ها  با هدف جلوگیری از سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و کنترل اوضاع به کمک این نیروهای ضد انقلابی و ضد مردمی است.
رضا پهلوی با شعار "حفظ تمامیت ارضی"، از همین حالا پوتین هایش را برای حمله به کردستان و بلوچستان با نیروی ارتش و سپاه و بسیج همکار و همراهش و به بهانه ی تجزیه طلبی پوشیده، و خط و نشان می کشد. زدن مهر تجزیه طلبی به بخشی از مردم ایران، توطئه ای آشکار علیه  همبستگی سراسری و  منفعت  مشترک کل طبقه کارگر و زحمتکشان و زنان ستمکش و جوانان محروم از زندگی شاد و مرفه ایران است. همبستگی ای که در جنبش انقلابی ایران یکی از زیباترین تصویر انسان های مدرن دنیای امروز و با منفعت و سرنوشت مشترک است که به جهانیان نشان داده شده است.
بورژوازی در اپوزیسیون منتظرند جمهوری اسلامی تحت فشار اقتصادی، تهدیدهای اسراییل، تحریم های دول بورژوایی و شکاف سیاسی از درون حاکمیت، از بالا فرو پاشد و جاده برای جانشینی ان ها هموار گردد.
بورژوازی بین المللی ضد انقلاب مردم از پایین است. ضد انقلابی است. همیشه مهره هایی در آستین دارند تا سر فرصت بعنوان رهبر و حاکمیت جدید، به جلوهل دهند. این واقعیتی است که حتی طفیلی ترین شخصیت ها و عناصر اپوزیسیون بورژوایی امثال رضا پهلوی را وسوسه کرده است که نقش  کارزای در افغانستان را در انقلاب اتی ایران بازی کند و یا با همدستی سرداران سپاه نقش ژنرال سیسی در مصر را برای به شکست کشانیدن انقلاب توده های کارگر و زحمتکش و زن و جوان از پایین، برعهده بگیرد. اما این توهمی باطل است.
لیبرال ها و شاهدوست ها حق دارند از طوفان انقلاب کارگران و مردم آزادیخواه و برابری طلب و افق برپایی حاکمیت شوراهای مردمی بترسند. نقشی که امروز لیبرال ها، سلطنت طلبان، مجاهدین و دمکراسی خواهان در قبال جمهوری اسلامی بازی می کنند، اسلافشان تجربه کرده و شکست خوردند. جبهه ملی مذهبی های دوران شاه هم خواهان انتقال قدرت بطور مسالمت آمیز بودند و می خواستند شاه باشد ولی حکومت نکند. اپوزیسیون بورژوایی و ملی- مذهبی امروز هم به رفراندومی برای حذف ولیه فقیه راضی اند. آن ها اگر در حاکمیت کنونی و آتی  تحت هر نامی پذیرفته شوند، به اهدافشان رسیده اند. این طیف مستاصل رژیم را آخوندی می نامند. چرا که  از نظر آن ها بنیان سرمایه دارانه، ضد کارگر و ضد ازادی و برابری نظام جمهوری اسلامی، ایرادی ندارد، مشکل از آخوندها است. 
به همه ی این دلایل غیر قابل انکار، اپوزیسیون بورژوایی و راست بویژه جریان شاه خواهی، نه یک جریان سیاسی سالم بلکه جریانی ارتجاعی، توطئه گر، ضد انقلاب و ضد جنبش انقلابی توده های میلیونی کارگر و زحمتکش و زن وجوان ایران است.
 
چشم انداز انقلاب سوم
تجربه انقلاب 57 به ما می گوید که جنبش های اجتماعی کنونی و انقلابیون کمونیست و کارگر و زحمتکش نباید بگذارند جریان بورژوایی دیگری سناریوی شکست انقلاب 57 را تکرار کند. طبقه کارگر و جنبش های اجتماعی امروز بسیار آگاه تر و متحدترند. امروزه مساله  اداره شورایی جامعه و افق "کنگره سراسری شوراهای مردمی"، برای اپوزیسیون بورژوایی یک کابوس است. دور زدن چنین جامعه و جنبش هایش توسط بورژوازی با هر نام و لباسی اگر ناممکن نباشد، امکانش بسیار سخت است. 
بورژوازی دراپوزیسیون با شعار "همه با هم" و البته زیر پرچم آن ها، خصلت طبقاتی جنبش انقلابی را نفی می کند. می خواهند مانع قدرت گیری طبقه کارگر و مردم زحمتکش از پایین شده و هدفشان صرفا ایجاد تغییراتی از بالا به نفع خود است.
نیروهای بورژوایی با شعارهای ارتجاعی حفظ تمامیت ارضی، فدرالیسم، لیبرالیسم و دمکراسی بورژوایی و پارلمان و بعضا فاشیسم و سناریوی سیاهی، در مقابل حاکمیت شورایی قد علم می کنند. لیبرال ترین جناح بورژوایی اگر دستش به قدرت برسد، مشابه بنی صدر، خواهان انحلال شوراهای مردمی "شورا پورا مالیده"، خواهد شد.
در نتیجه، ما در پروسه  سرنگونی جمهوری اسلامی به بهترین و انسانی  ترین و رادیکال ترین شکل یعنی با انقلاب توده ای مردم از پایین، با اپوزیسیونی روبرو هستیم که  تمام هدف و هنرش مخالفت با ملاها و تغییراتی از بالا است نه  تغییری در نظام سرمایه دارانه ای که ملاها را در قدرت نگه داشته است.
اینجا است که موضوع جارو کردن کل نظام دیکتاتوری سرمایه و انحلال کلیه دستگاه های در خدمت آن از جمله ارتش و بنگاه های اقتصادی دولتی و خصوصی و کل نظام اداری بوروکراتیک و مافوق مردم، به دستور کمونیسم و طبقه کارگر و جامعه می آید.
"کنگره سراسری شوراهای مردمی" بعنوان اولین شکل پیروزی جنبش انقلابی برای سرنگونی،  وظیفه فوری خود را انحلال کلیه نیروهای نظامی و امنیتی و پلیسی، انحلال دستگاه آدمکشی قضایی و زندان ها، انحلال مجلس و سیستم انتخابات پارلمانی و کلیه ی نهادها و ابزارهای در خدمت حاکمیت مافوق مردم، قرار می دهد.
در حاکمیت شوراهای مردمی و جامعه ی با حقوق شهروندی برابر، ستمی به نام ستم ملی وجود نخواهد داشت و هیچ بخشی از جامعه به مساله رفراندوم یا جدایی فکر نمی کند. "رفراندوم" شعاری ارتجاعی وعامل تفرقه در صفوف طبقه کارگر و مردم و "حفظ تمامیت ارضی" مستمسکی برای تداوم سرکوب و ستم ملی ملت تحت ستم است. حقوق شهروندی برابر همه ی ساکنین کشور به هر گونه تفرقه در جامعه و هر نوع ستم بر بخشی از مردم خاتمه می دهد.  
از آنجا که نظام کاپیتالیستی در ماهیت خود یک نظام مردسالار است، رهایی زن به معنای برابری واقعی زن و مرد در تمام وجوه ان امر طبقه کارگر و در گرو رهایی این طبقه است. در حاکمیت کارگران وزحمتکشان، تقسیم جامعه براساس جنسیت منحل و مردود اعلام می شود. مذهب و خرافات از جامعه زدوده شده و دست مذهب از دخالت در زندگی مردم و جامعه کوتاه و هر گونه دخالت مذهب و شرع و فرامینش در جامعه مذموم و ممنوع است. 
در نظام سوسیالیستی جامعه، رضا پهلوی می تواند اگر دوست دارد در خانه اش تاج شاهی بر سر بگذارد و مدالهای پدرش را بر سینه زند. ولی دیگر از کاخ سلطنتی وسفره ی رنگین و خدم و حشم و نگهبان و راننده و هلیکوپتر شخصی خبری نیست. شازده رضا مثل بقیه ی رضاهای دیگر جامعه هر صبح سر کار می رود و عصر برمی گردد و دستمزدی به اندازه هر کارگر دیگری می گیرد. یا بازنشسته شد حقوق بازنشستگی یک کارگر دارد. رضا پهلوی اگر بخواهد یک انسان اجتماعی باشد، روزهای مخصوص در جلسه شورای محله یا کارخانه یا مدرسه شرکت می کند و اداب و راه و رسم اداره شورایی جامعه را می آموزد. فرزندان اقا رضا هم نمی توانند به خرج جامعه به کشورهای دیگر بروند و یا در مدارس خصوصی و ویژه درس بخوانند. مدارس خصوصی و ویژه ای موجود نیست.
 
کارگران کمونیست، رفقا!
ضرورت اتحاد، سازمان و سراسری شدن مبارزه را فعالین و رهبران جنبش های اجتماعی موجود با گوشت و پوست و استخوان لمس می کنند. همبستگی عمومی، جنبش مجامع عمومی کارگری، ایده ی اداره شورایی، تلاش برای سراسری شدن مبارزات و اعتراضات در میان طبقه کارگر و زحمتکشان در جریان است.
رادیکالیسم جنبش های اجتماعی و آگاهی سوسیالیستی در شعارهای برابری طلبانه خودنمایی می کند. کمونیسم  در رگ و پی جامعه بویژه در میان طبقه کارگر ریشه دوانیده است.
ما، کارگران کمونیست و رهبران عملی، انجام یک تحول سرنوشت ساز را به توده های طبقه کارگر و محرومان و گرسنگان جامعه بدهکاریم. ما به جامعه و فرزندانش یک زندگی شاد و مرفه و خوشبخت بدهکاریم. هر گونه تاخیر، وقت کشی و یا انتظار تحرکات خودبخودی و خودجوش، به معنای بی توجهی به وظایف خطیر و تعیین کننده ی تامین اتحاد و سازمان و رهبری جنبش است. نباید هیچ فرصتی را از دست داد.  
ما جامعه ای می سازیم که  کار مزدی و تولید سود برای سرمایه داران پایان می یابد. کسی برای دیگری کار نمی کند. تولید برای نیاز جامعه است نه انباشت کردن سود سرمایه داران. ما کمونیست ها، سوسیالیست ها و طبقه کارگر اگاه ایران، زنان و مردان اسیر تبعیض و ستم و نابرابری، زنگ  نظام شورایی، اراده و خرد جمعی و پیام رهایی بردگان از زنجیر نظام سرمایه داری را به صدا در آورده ایم. صدایی که انعکاس آن در مبارزه زنان افغانستان، گرسنگان عراق، زحمتکشان لبنان و...، قابل مشاهده است. ما بر ویرانه های نظام بردگی مزدی و حاکمیت ارتجاعی گندیده و فاسد جمهوری اسلامی، "کنگره سراسری شوراهای مردم" را برپا می کنیم.
 
آزادی، برابری، حکومت کارگری
بهمن 1401 – فوریه 2023