چند هفته پیش، خامنه ای  مسئولین نظام را نصیحت کرد که موازین اسلامی را باید منطبق با شرایط  روزاعمال کرد. خطاب اصلی او نه مسئولین نظام که مردم و کل جامعه است. خامنه ای میخواهد علنا بگوید که نظام حاضر به تعامل با مردم است و  آماده است تا حد مورد نظر جامعه، موازین اسلامی خود را قیچی و سایه اسلامیت بر زندگی را  تا حد مورد قبول برای دو طرف، کم رنگ کند. اعلام رسمی و علنی پائین کشیدن فتیله موازین اسلامی تا حد متناسب با شرایط روز، اشتباهی در اعلام نکته ای مهم در متن یک سخنرانی حاشیه ای نیست.


این حرف به قول بعضی ها، یک" گفتمان" جدید، و یک دیالوگ، هر چند یکطرفه، با مردم است. رهبر این نظام برای اولین بار است که علنا به امکان تعامل با جامعه اشاره می کند. اما نظامی که  از سنگر "اقتصاد مال خر است" به پشت خاکریز تحمل شوراهای کارگری و ازدواج سفید، عقب رانده شده است، چرا امروز، به یک زبان، خواهان مذاکره با جامعه و از در تعامل وارد میشود؟ بر کسی پوشیده نیست که تغییرات فاحش در تناسب قوای فی مابین مردم و نظام، منشا این واقعه است. اعلام آمادگی ایشان برای "شرکت" در مذاکره مربوط به "آتش بس"، اعلام یک پیشنهاد جهت  پذیرش پایان جنگ در صورت پذیرش آن از طرف مقابل، یعنی مردم است.

اجازه دهید شرایط و تناسب قوای فعلی را برای امکان پذیری این پیشنهاد سبک و سنگین کنیم؛ در این نظام و تا بحال، تمام سنبل های ایدئولوژیک و عقیدتی اش زیر پای جامعه له شده، بلحاظ سیاسی ایزوله شده و به لحاظ اقتصادی ناتوان از برآوردن نان خالی مردم  است.

سوال به آسانی این است که اگر خامنه ای طرفدار یک مذاکره برای رسیدن به یک نقطه تعامل با جامعه است، چه چیزی برای جلب رضایت جامعه در چنته دارد؟

بر کسی پوشیده نیست، که مطالبه توده های محروم، اساسا حول سه قلم خواست اصلی است؛ رهایی از فقر و رهایی اقتصادی، رهایی از بند قوانین اسلامی و تامین آزادی های سیاسی.

سوال ساده این است که آیا جمهوری اسلامی قادر به تامین حتی یکی از اینها هست؟ اولین و مهمترین مطالبه امروز که توسط عموم داد زده میشود، اقتصاد است؟

بلحاظ اقتصادی، جمهوری اسلامی قادر به تامین یک جامعه  حتی نیمه مرفه هم نیست و هیچ دورنمایی از رفع این مشکل در پیش رو نیست. مستقل از اینكه در جمهوری اسلامی مانند هر نظام كاپیتالیستی، تامین منافع اقلیتی سرمایه دار در راس همه امورات مملكت است، اما جمهوری اسلامی در چهارچوب یك نظام نرمال كاپیتالیستی هم با معضلات جدی و بن بستها و بحران های مزمن اقتصادی دست و پنجه نرم میكند. مشکل عدم آمادگی این نظام در تامین ابتدایی ترین مایحتاج جامعه در یك نظام سرمایه داری  نیست. مشکل ناتوانی در جذب سرمایه خارجی است، این مشکل برای یک حاکمیت بورژوایی در منطقه قابل حل نیست، چیزی كه در دوره پهلوی هم به عنوان یك معضل در مقابل بورژوازی ایران بود.

 ساده ترین دلیل عدم اعتماد سرمایه به تضمین امنیت لازم ایران و منطقه خاورمیانه است. بدون تامین شرایط جذب سرمایه از خارج، خود جمهوری اسلامی همان اندازه رفاه تولید می کند که در نزدیک به نیم قرن قبل تولید کرده است. گفته میشود به ثمر رسیدن برجام و رفع تحریم ها می تواند راهی برای گشایش اقتصادی باشد. فرد ساده لوحی که این استدلال را پیش می کشد، قادر به توضیح علل ناتوانی جمهوری اسلامی در طول عمر خویش نیست. در اینکه امضای قرارداد برجام می تواند وضع را تا درجه ای تغییر دهد شکی نیست، اما این تفاوت و تغییر همانند دوره قبل از تحریم به بهانه اتمی بود. علت ساده است؛ اولا خاورمیانه بطور کلی سرزمین آرام مورد قبول سرمایه برای سرمایه گذاری نیست. در غیبت یک راه حل واقعی برای حل مسئله فلسطین، خاورمیانه چهره آرام به خود نمی گیرد. مادامی که این مسئله راه حل ندارد، آرامش مد نظر سرمایه تامین نیست. نه فقط امروز که فردای قابل پیش بینی برای آن هم در افق و در چشم انداز نیست. سرمایه گذاری باید یک دوره برای تامین زیرساخت های اقتصادی خرج کند، دوره ای برای راه اندازی خرج کند، وارد دوره تولید و بازاریابی و کسب سود شود. علاوه بر همه این خرج ها، باید از امنیت سیاسی برای سرمایه در دوران سود دهی مطمئن باشد. کل این پروسه دهها سال امنیت اقتصادی و اجتماعی طلب و پیش شرط لازم دارد.

عدم ورود سرمایه به تک تک کشورهای منطقه، در تمام دوران بعداز جنگ جهانی دوم، ریشه در همین مشکل دارد.

مشکل یکی نیست، ایران به عنوان یک کشور،امروز، درخود، فاقد یک نقطه برای تضمین امنیت سرمایه  است، چون سرنوشت سیاسی آن، امروز برای کسی قابل پیش بینی نیست. جامعه ای است که آلترناتیوهای آماده چپ و راست برای سرنگونی آن صف بسته اند. نتیجتا اگر تمام منطقه خاورمیانه را سرمایه فرا بگیرد، هیچ دولت صاحب سرمایه ای حاضر به تقبل ریسک برای دارایی هایش در ایران نیست.

 گفته میشود اگر ایران کره جنوبی و آن یکی نشود، چرا نمی تواند  به چیزی شبیه ترکیه و عربستان تبدیل شود؟

عربستان که دیگر چیزی جز یک حاکمیت طایفه ای بر جامعه ای با ساختار قبیله ای و طایفه ای نیست، مطلقا هیچ جذابیتی برای جامعه ایران ندارد. ترکیه از لحاظ سیاسی و تاریخچه آن، تنها تحول قابل روئیت در آن، چیزی جز کودتاهای پشت سر هم افسران ارتش برای دست به دست کردن قدرت نبوده است. اگر ایران مدرن محصول انقلاب مشروطه است، ترکیه مدرن چیزی جز کودتای تعدادی افسر ترک دوران عثمانی نیست، که در پروسه قتل عام های قومی و نژادی، به دولت ترکیه شکل یک کشور قومی واحد دادند. نتیجتا جامعه بسته ترکیه با آن سکولاریسم نیم بند و اقتصاد بحران زده ای که از تامین کمترین مطالبات اقتصادی ناتوان است، نمی تواند الگویی برای پذیرش در جامعه ایران باشد.

اینها همه به کنار، امروزه در خود اروپای غربی، فشار اقتصادی بر جوامع بشری در این قاره، زندگی صدها میلیون مردم کارکن و توده محرومان را ویران کرده است. نتیجتا اگر سرمایه غربی حاضر به دادن پاسخ اقتصادی به شهروندان این جامعە  نیست، چرا سرمایه صادر شده آن، قرار است درد میلیونی مردم در جاهای مثل ترکیه و ایران را درمان کند؟

نکته مهم این مسئله هیچکدام اینها نیست.

همین ساختار سیاسی امروز جمهوری اسلامی، با هزار جرح و تعدیل، قادر به یک عقب نشینی مورد قبول جامعه در ایران نیست. به این دلیل ساده ایران یک جامعه ضد اسلامی است. این یعنی این رژیم بدون دست کشیدن از اسلام، مقبولیت پیدا نمی کند که هیچ، حتی تحمیل شدنی هم نیست. تجربه چهل ساله چیزی کمتر از این حکم در متن خود ندارد. بعلاوه خود جمهوری اسلامی هم در صورت تقبل مرخص کردن اسلام، یک لحظه سر پا نخواهد ماند، به این دلیل ساده که فرمان حرکت آنها دیگر در دستان حاکمان نخواهد بود.

بلحاظ اقتصادی هم، هر درجه قبول مطالبات اقتصادی مردم، اعتراضات و مطالبات بیشتری را بر می انگیزد. علت این مسئله در یک واقعیت دیگر است؛ تحول سیاسی در ایران امروز، عمیق تر، وسیع تر، رادیکال تر و همه گیرتر از آنی است که تصور میشود. این یعنی جامعه بە جایی رسیده که نمی تواند مثل سابق زندگی کند، رژیم سیاسی هم به نقطه ای رسیده که مثل قبل قادر به کنترل جامعه نیست. عقب نشینی خامنه ای و طرح تعدیل احكام اسلامی متناسب با جامعه، بدلیل همین حقایق و توازن كنونی است. این راهی است برای نجات حاكمیت از شرایط كنونی و تعرض هر روزە مردم آزادیخواه به بنیادهای نظام.

معنی این تحول این است که نه خامنه ای و نظام قادر به کوتاه تر آمدن است، نه مردم قادر به تحمل بیشتراند.

اگر گفته میشود پاسخ امروز ایران تنها یک پاسخ کارگری برای حل تمام مشکلات است، از همین نتیجه میشود، که حل ریشه مسائل امروز توسط بورژازی، چه در اپوزیسیون و چه در حاکمیت، ممکن نیست.

قضیه چیزی نیست که به حضور حاکمیت این رژیم گره خورده باشد. همین فردا یک نیروی ضد اسلامی در اپوزسیون هم سر کار بیاید، درد ریشه ای زندگی یعنی رفاه و آزادی و عدالت، بدون حذف عامل آن یعنی سیستم سرمایه داری قابل حل نیست. از این زاویه، پیشنهاد خامنه ای برای رسیدن به یک نقطه تعامل، مطلقا مشتری ندارد!

به عنوان نکته نهایی

جامعه ایران، که منظور دهها میلیون کارگر و مردمان محروم جامعه است، از جمهوری اسلامی عبور کرده است. انسان محروم نزدیک به نیم قرن این نظام را تجربه کرده و دو بار برای جارو کردن آن دست به طغیان میلیونی و سرتاسری زده است. جلو آمدن آلترناتوشوراهای مردمی برای پاسخ به همین نیاز است. شوراخواهی و جلو آمدن سنت شورایی در مبارزات امروز جامعه، اعلام آمادگی توده ای برای ایفای نقش و برای اعمال اراده مستقیم  از همین امروز، نه فقط برای سازماندهی و هدایت اعتراضات امروز، که برای باز و هموار کردن مسیر برای پیروزی هم هست.