مصاحبه كمونیست ماهانه با خالد حاج محمدی


كمونیست:
تا امروز ایران یك پای كشمكشهای منطقه ای در خاورمیانه بوده است، كشمكش آمریكا با ایران، عربستان و ایران، اسرائیل و ایران و بعلاوه نقش ایران در عراق و سوریه و... نیز بخشی از مسئله است. امروز به نظر میرسد ایران و آمریكا با میانجیگری دول اروپایی بر سر برجام به نتیجه میرسند. این توافق چه تاثیراتی بر موقعیت منطقه ای جمهوری اسلامی خواهد داشت؟

خالد حاج محمدی: هنوز توافق رسما نهایی و اعلام نشده است و تا زمانی كه رسما به نتیجه نرسند و توافق را اعلام نكنند با قطعیت نمیتوان گفت نتیجه چه میشود. قبلا این توافق صورت گرفته بود و با خروج یكجانبه آمریكا از برجام، در دوره ترامپ، توافق عملا باطل شد. بازگشت امروز دولت بایدن به برجام در دوره ای معینی اتفاق می افتد و فاكتورهای جدیدی در آن دخیل است. یكی از این فاكتورها صف بندی های جهانی و منطقه ای بعد از عقب نشینی آمریكا از خاورمیانه و شكستهای سیاسی و نظامی سیاستهای میلیتاریستی او است.

به چند فاکتور مهم در صفبندی های امروز اشاراتی کوتاه میکنم. 

 جنگ در اوكراین كه در دنیای واقعی با تحریكات آمریكا و ناتو و تعرضات آنها به "حیطه نفوذ" روسیه انجام گرفت و روسیه را به عكس العمل و حمله به اوكراین کشاند، كلا جایگاه ناتو و این صفبندی ها را غربال كرد. آمریكا تلاش كرد با تبلیغات وسیع ضد روسیه بار دیگر روحی بر پیکر بی رونق ناتو بدمد و دول اروپایی را مجبور كند، در مقابل "دشمن مشترک"، در كنار آمریكا بمانند. نتیجه این تلاشها و تبلیغات وسیع ضد روسی رسانه های غربی و ادعای ساختگی و بی پایه خطر حمله روسیه به كشورهای اروپایی، پیوستن كشورهای جدیدی به ناتو و موقتا جان گرفتن ناتو رو به اضمحلال بود. چیزی كه امروز عوامترین انسانها هم به ساختگی بودن این فضا پی برده اند.

پس از عقب نشینی آمریكا از خاورمیانه، تلاش این كشور برای شكل دادن به یك "ناتوی عربی" با محوریت اسرائیل و پر كردن جای خالی آمریكا شروع شد. "ائتلافی" که قبل از تولد مرد. بسیاری از این مسائل عوارض شكست دنیای یك قطبی و نزول موقعیت آمریكا و ناتو است كه بحثی قدیمی تر است. بهر صورت تلاشهای بایدن و رفتن به كشورهای عربی هم كه اخیرا اتفاق افتاد، حتی نزدیك ترین یاران و متحدان تاریخی امریكا مانند عربستان را هم متقاعد نكرد. در این میان موقعیت جدید اسرائیل و بحران حكومتی او هم به جای خود باقی است.

ماجرای تایوان و باز هم تحریكات و ماجراجویی دولت آمریكا كه با سفر نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان این كشور به تایوان شدت گرفت، آنهم عملا میرود به یك بحران جدید و جدی در میان قطبهای اصلی اقتصادی و مشخصا بلوك چین و روسیه و آمریكا تبدیل شود، نیز یك پای ماجرا است. در این اوضاع از نظر طیفی جدی از صاحب نظران آمریكا و استراتژیست های آنها (حتی قبل از این اتفاقات هم)، تخاصم با ایران در دراز مدت به زیان آمریكا است و باعث پیوستن كامل این كشور به قطب چین و روسیه میشود. بعلاوه از نظر آنها توافق با ایران و باز نگاه داشتن درب بازار غرب به روی ایران، از زاویه جدالهای آمریكا با چین و سیاستی كه این كشور برای دستیابی به بسیاری از بازارهای جهانی و سرمایه گذاری های او از جمله در كشورهای آسیایی، آفریقا و آمریكای لاتین و ... دنبال كرده است و طرح جاده ابریشم او، به نفع غرب است. علاوه بر این در اوضاع كنونی خاورمیانه، ایران "رام" و کنترل شده به عنوان یكی ازقدرتهای منطقه برای غرب مناسب تر است. امروز هم بایدن به نتیجه رسیدن برجام را به عنوان دستاوردی برای دولت خود میداند و از این زاویه هم تلاش میكند مذاکرات به نتیجه برسد.

بعد از توافق برجام ممكن است محدودیتهایی به ایران در سطح منطقه تحمیل كنند كه باید دید مضمون توافقات جدید چیست. قطعا در این توافقات امریکا امتیازهایی از ایران خواهد گرفت اما دست آمریكا در این زمینه زیاد باز نیست و او هم محدودیتهای خود را دارد از جمله عدم حضور جدی خود در این منطقه، سیاست و اولویتهای اروپا در خاتمه دادن به بحران در منطقه، نزول قدرت و اتوریته آمریكا در جهان، كاهش ارزش و جایگاه قبلی این منطقه برای آمریكا و عدم توان این كشور در كنترل دولتهای منطقه از جمله ایران در توزان كنونی جهانی.

بهر صورت مذاكره یك معامله است و هر كس تلاش میكند شرایط بهتری برای خود به طرف مقابل تحمیل كند. در این معامله توازن قوا و توان طرفین تعیین كننده است و راستش این گونه توافقات هیچ زمانی نمیتواند ابدی و همیشگی باشد. بالاخره فردا اگر امریكا احساس كند ادامه آن به نفع نیست میتواند زیر آن بزند، چیزی كه قبلا ترامپ كرد. هم اكنون هم تلاشهایی هم در میان طیفی از سیاستمداران اولترا راست و جنگ طلب آمریكا و هم دولت اسرائیل برای به نتیجه نرسیدن توافق در جریان است و باید دید نهایتا ماجرا به كجا میرسد.

اما تا جایی كه به موقعیت منطقه ای ایران برگردد، مستقل از خود برجام، زمانی كه با شكستهای ناتو و در راس آن امریكا، حضور و موقعیت قدرقدرتی و یكه تازی آمریكا در جهان و خصوصا در خاورمیانه كم شده است، حضور ایران با پرچم ضد آمریكا و "ضد اشغال" از مشروعیت می افتد.

مشكل دیگر ایران در سطح منطقه نارضایتی مردم منطقه از دخالتهای ایران و تاثیر آن بر سیاست دولتهای منطقه، مبنی بر فاصله گرفتن از ایران، یا رو آمدن جریانات "ضد ایرانی"، هرچند به همان اندازه ارتجاعی، در برخی از این کشورها است. بعد از كمرنگ شدن حضور آمریكا در خاورمیانه و شكست و عقب نشینی های پی در پی این كشور، تخاصمات منطقه ای میان دولتهای مختلف از جمله ایران، تركیه، عربستان و اسرائیل ادامه دارد. اما این تخاصمات، و مهمتر از آن حل و فصل آن، امروز با قبل که متکی به دخالتهای میلیتاریستی قدرتهای امپریالیستی و اساسا امریکا و ناتو بود و چند كشور را ویرانه كرد و كل منطقه را به آتش كشید و همه حكومتها را وارد قطب بندی ها آنها كرد، متفاوت اند. با كنار رفتن سایه جنگهای ویرانگر مانند حمله به عراق، افغانستان، سوریه و لیبی و ...، بورژوازی در سطح منطقه مستقل از همه محدودیتهای آن، تلاش میكند موقعیت ثبات یافته تری پیدا كند تا بتواند كار كند، اقتصاد خود را راه بیندازد، جامعه را بچرخاند و سود حاصل كند. چنین كاری محتاج درجه ای آرامش و برداشتن سایه جنگ و ویرانی است. مسلم است چنین كاری در دل تخاصمات خود دولتهای منطقه و برقراری توازنی میان آنها راهی هموار نیست و اما نیاز سرمایه است.

بعلاوه پایان جنگهای بزرگ امپریالیستی و یا كاهش آنها و کم شدن سایه جنگ، اشغال و "دشمن خارجی"، شرایط برای مردم منطقه، منجمله ایران، را برای تامین امنیت و نان شب و مدرسه و درمان و داشتن سرپناه، علیه حاكمین بر مملكت "خود" را هموارتر میکند. در بسیاری از این اعتراضات مردم خواهان پایان دخالتگری دولتها و موشدوانی آنها چه ایران، چه تركیه و اسرائیل و... هستند. متحدین ایران در سوریه، عراق و لبنان خود به عنوان حاكمین و یا بخشی از حاكمیت زیر فشار اعتراض پایین برای بهبود و رفاه و امنیت هستند. ضمنا در جایی مانند سوریه با شكست دول غربی، روسیه جای آنها را گرفت و مستقل از برجام روسیه شریكی مانند ایران را در سوریه نمیخواهد و حضورش را محدود میكند. با همه این فاكتورها موقعیت منطقه ای ایران با توافق و بی توفق برجام بدرجه زیادی محدود میشود.

كمونیست: آیا با توافق برجام معضلات و بن بستهای اقتصادی ایران رفع میشود؟ آیا این توافق بر فضای داخل ایران و رابطه مردم و جمهوری اسلامی تاثیری نخواهد گذاشت؟

خالد حاج محمدی: بحران و بن بستهای اقتصادی ایران با توافقات برجام و لغو تحریمها حل نمیشود. بن بست و بحران اقتصادی جمهوری اسلامی قبل از خروج آمریكا از برجام وجود داشت. بن بست اقتصادی جمهوری اسلامی عمیق تر و پایه ای تر است و با تحریمها شروع نشد تا با برداشتن آنها پایان یابد. حل بن بست اقتصادی جمهوری اسلامی در گرو سرمایه گذاری های بزرگ است كه از توان جمهوری اسلامی خارج است و مستلزم جذب سرمایه های بزرگ غربی و یا چینی است. وضع منطقه و ناامنی كل خاورمیانه، حل نشدن مسئله فلسطین و سیستم حكومتی خود ایران هم تا كنون عامل جدی در عدم اعتماد سرمایه بزرگ برای چنین سرمایه گذاری بوده است. هیچ بورژوایی  در مملکتی که هر "مرجع" مذهبی میتواند سرمایه اش را مصادره کند و به خطر بیندازد سرمایه گذاری نمیکند. جمهوری اسلامی تلاش كرد با عقد قراردادهایی با چین بخشا این مشكل را حل كند، قرارداد ۲۵ ساله با چین در این راستا است. اگر این قراردادها حتی به نتیجه برسد اولا در كوتاه مدت جواب نمیدهد وبعلاوه در درازمدت بعید است بحران سیاسی جامعه فرصت چنین تحولی به این حاكمیت بدهد. معضل امروزی تر و مهمتر جمهوری اسلامی بحران سیاسی درونی جامعه و قد علم کردن جنبشی است برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی. از این نظر هم آینده جمهوری اسلامی برای بورژوازی روشن و امیدوار کننده نیست. زمانیکه نه فقط اتاقهای فکری در غرب، بلکه میدیا هم از وجود این جنبش میگویند، مخاطرات آنرا برای آینده جمهوری اسلامی گوشزد میکنند، ایران "جزیره آرمش" جذب سرمایه نیست. 

تا جایی كه به رابطه مردم و جمهوری اسلامی برگردد، ابتدا تاكید كنم كه آمریكا و جمهوری اسلامی چه در جنگ باشند و چه در آشتی، دشمنان قصم خورده طبقه كارگر و بخش محروم جامعه چه در ایران و چه در آمریكا هستند. قطعا اگر توافق حاصل و تحریمها برداشته شود، فشار اقتصادی روی مردم محروم کم خواهد شد و بعلاوه فرجه و امكانی برای "نفس کشیدن" و گردش را بر روی سرمایه ایران باز خواهد كرد. هم اكنون كه هنوز توافقی اعلام نشده و معلوم نیست نتیجه قطعی مذاكرات چه میشود، قیمت دلار پایین آمده و این ماجرا فوری تاثیراتی بر كل قیمتها خواهد گذاشت. تا جایی كه به تحریمهای اقتصادی برگردد، قطعا با لغو تحریمها فشار روی مردم ایران بدرجه ای كاهش می یابد و این پدیده مثبتی است. ما همیشه تاكید كرده ایم كه دود تحریمهای اقتصادی به چشم طبقه كارگر و اقشار محروم میرود و چنین سیاستی از جانب غرب جنگی جنایتكارانه علیه مردم محروم و مجازات جمعی آنها است. برداشتن تحریمها و فضای جنگی از سر مردم ایران، به نفع مردم است، چیزی كه از جانب جمهوری اسلامی به عنوان اسلحه ای جدی در توجیه فقر و محرومیت تحمیل شده به مردم و همینطور گسترش فضای سرکوب و ارعاب، استفاده میشود. هر دوی این ابزارها مستقیما علیه مبارزات مردم برای رفاه و آزادی است و موقعیت مردم در مقابل جمهوری اسلامی را تضعیف میكنند. برداشتن این دو ابزار، هم فضا و تبلیغات جنگی و هم تحریمهای اقتصادی، دست مردم ایران و خصوصا طبقه كارگر را در مبارزه علیه جمهوری اسلامی و برای بهود و رفاه و تحمیل مطالبات خود باز میكند. كنار رفتن این حربه ها قطعا روی قیمتها، روی كاهش فقر، سطح بیكاری و دارو و امكانات رفاهی تاثیر دارد و جمهوری اسلامی و طبقه سرمایه دار را از دو اسلحه "تحریم هستیم" و "با آمریكا در جنگیم" خلع سلاح میكند و به بهبود شرایط مبارزه طبقاتی كمك میكند. این حقایق هم گشایشی در زندگی مردم است كه با گرسنگی دست و پنجه نرم میكنند، هم یقه حاكمین را برای تامین مطالبات خود بطور جدی تر میگیرند و خطر استیصال و فقر را حاشیه ای میكنند. اینجا تاكید كنم كه حمله به ایران و جنگ با این كشور مدتها است حاشیه ای شده است و اما تبلیغات جنگی همیشه بخشی از سیاست طرفین بوده است.

كمونیست: بسیاری از دول غربی و رسانه ها و حتی اپوزیسیون راست و حتی بخشی از نیروهای موسوم به چپ ایران، بحث تلاش جمهوری اسلامی برای ساختن بمب اتم و "خطر ایران اتمی" را طرح میكنند. از این زاویه میگویند باید مانع دست یابی ایران به سلاح اتمی شد كه خطری برای جهان است. در همین راستا خواهان ادامه تحریمهای اقتصادی هستند. نظر شما در این مورد چیست؟

خالد حاج محمدی: دنیای ما به بمب اتم و سلاحهای هسته ای احتیاج ندارد. در شرایطی كه تعداد اسلحه های اتمی كه در جهان موجود و در دست تعدادی از كشورها است، برای نابودی صد بار كره زمین كافی است، طرح "خطر ایران اتمی" توسط دولتهای غربی و هواداران آنها، علاوه بر بهانه تراشی برای گسترش میلیتاریسم خود، اعلام حق انحصاری چند قدرت معین در جهان بر داشتن هر نوع سلاح هسته ای و كشتار جمعی است. اینها بخشی از ادعا و پروپاگاند دول غربی و در راس آن دولت آمریكا برای توجیه قدرقدرتی خود است.

معلوم نیست چرا مثلا امریكا، انگلستان، اسرائیل، فرانسه، روسیه، چین، پاكستان، هند و... حق داشتن سلاح هسته ای را دارند و "خطر"ی برای بشریت نیستند و کشورهای دیگر، منجمله "ایران اتمی" پر خطر است. در شرایطی كه در طول تاریخ تنها كشوری كه از بمب اتم استفاده كرده و صدها هزار انسان نابود  و منطقه ای را ویران كرده، آمریكا است. امروز هم همین كشور و متحدین او میگویند "تشخیص حق داشتن و نداشتن سلاح اتمی در انحصار ما است"!! چرا و چه مرجعی این حق را به آمریكا ، كشوری كه ویتنام را ویران كرد، هیروشیما و ناكازاكی را با بمب هسته ای ویران و نابود کرد، عراق را ویرانه و یك میلیون انسان را كشت و دهها كودتا را در امریكای لاتین سازمان داد، دهها گروه جنایتكار و آدمكش را سازمان داد و دهها جنگ ویرانگر را در اقصی نقاط جهان به جهانیان تحمیل كرد، داده است. عده ای هم این "حق" انحصاری را برسمیت شناخته و حول سیاست این كشور و ناتو موضع میگیرند و میگویند ایران اتمی خطرناك و چشم بر بقیه كشورها بسته اند. ایران اتمی همان اندازه خطرناك است كه اسرائیل اتمی، پاكستان اتمی و انگلستان اتمی. سلاح هسته ای ابزار قلدری این دول بر جهان و حق انحصار و كدخدایی آنها است. اگر سلاح هسته ای خطر و تهدید برای جهان است، که هست، آنوقت باید برای نابودی و از بین بردن همه سلاحهای اتمی تلاش كرد.

 لذا "ایران اتمی" و خطر آن بهانه ای بیش نیست. اگر ایران، مانند اسرائیل، در بلوك غرب و متحد آمریكا بود، قطعا و در آن شرایط "ایران اتمی" نه تنها خطری برای بشریت نبود كه برعکس حامی "صلح جهانی" بود. خطر "ایران اتمی" بهانه ای است برای رسمیت دادن و حق بی چون و چرای ناتو و در راس همه آمریكا به عنوان كدخدای جهان. عده ای هم از اپوزیسیون كه همین ادعاها را تكرار میكنند، مستقل از اینكه بر بانر دفاترشان چه چیزی نوشته و خود چه ادعایی دارند، در دنیای واقعی در دایره سیاست آمریكا و ناتو عمل میكنند، آنها نیروهای "پرو ناتو" و "پروامریكا" هستند. اینها به نام ضدیت با جمهوری اسلامی و با تکرار تبلیغات دست راستی ترین میدیای بنجل غربی، خواهان ادامه فضا و تهدیدات جنگی، خواهان ادامه تحریمهای اقتصادی و جنگ اقتصادی علیه مردم در ایران اند. اینها رادیکالیسم و قاطعیتشان در جدال با جمهوری اسلامی از رادیکالیسم ناتو و پنتاگون فراتر نمیرود.  قطعا باید مانع دستیابی هر دولتی، از جمله ایران، به سلاح اتمی شد. اما و همزمان باید برای نابودی سلاحهای اتمی موجود كه تهدیدی بر جهان است مبارزه كرد، این دو هر دو با هم و در كنار هم معنی دارند. ما خواهان خلع سلاح اتمی از تمام دولتها در جهان هستیم.

كمونیست: شما در سخنان خود از بحران سیاسی حكومت بحث كردید، چرا بحران سیاسی، آیا فكر میكنید جامعه وارد یك دوره بحران انقلابی شده است، فكر میكنید واقعا حاكمیت توان كنترل اوضاع را از دست داده است؟ فكر میكنید جمهوری اسلامی به زودی سرنگون میشود؟

خالد حاج محمدی: بحران سیاسی حاكمیت یك واقعیت است، ولی تا یك بحران انقلابی به معنای اینكه بالا نتواند كنترل كند و پایین هم قبول نكند فاصله داریم. این یك حقیقت مشهود است كه طبقه كارگر و بخشهای محروم جامعه نه تنها جمهوری اسلامی را نمیخواهند بلكه در جدالی مستقیم و رودررو با او هستند. اكثریت این بخش رفاه و سعادت و حتی تامین ابتدایی ترین مطالبات رفاهی و سیاسی خود را در گرو سرنگونی جمهوری اسلامی میبیند و برای آن میكوشند. اگاهی حاكمیت از این حقیقت آنها را مجبور كرده چیزهایی را از مردم بپذیرند و یا در مقابل فشار جامعه از سیاستهایی عقب بشینند، كه خط قرمزهای نظام بود و مردم به جرم ارتكاب به آنها حكم مرگ می گرفتند. بحثهای دوره اخیر بر سر حجاب و تعرضات نیروهای "آتش به اختیار" شان به زنان، تن ندادن و مقاومت و تعرض متقابل زنان و دختران جوان، که به عقب نشینی بالا منتهی شد و سخنان خامنه ای در مورد "رفتار متین و منطقی و به دور از احساسات" در برابر "بدحجابان"، سخنان او خطاب به امام جمعه ها و بحث "باز تولید مبانی انقلابی به زبان روز"، بیان همین حقیقت است. بسیاری از ممنوعه ها در این جامعه كه وقت خود حكم شلاق و مرگ و زندان داشت، دو فاكتو به رژیم تحمیل شده است و این پیشروی پایین در مقابل بالا است. فقط برای نمونه اشاره كنم كه در این جامعه ازدواج سفید عملا تحمیل شده است، توهین به مقدسات اسلامی روزانه در كوچه و خیابان مثل نقل و نبات میبارد، اعتصاب قانونا ممنوع است و همه جا اعتصاب است، تجمع ممنوع است و ما هر روز شاهد تجمع هستیم، تشکل غیر دولتی ممنوع است و ما شاهد اعلام موجودیت انواع تشکل کارگری، معلمان، بازنشستگان، پرستاران، خبرنگاران و ..... هستیم. كمونیست بودن و برابری طلبی كفر گویی بود و مجازاتش اعدام خیابانی و بدون محاکمه بود و امروز وجود و حضور علنی کمونیستها و سوسیالیستها به رژیم تحمیل شده است.

سیمای این جامعه تماما مهر اعتراض طبقه كارگر، مهر عدالتخواهی این طبقه، مهر حق برابر زن و مرد و توقعات نسل جوان از زندگی مرفه و مدرن را خورده است و توان حاكمیت در مقابل این موج عظیم بسیار ضعیف و ناكارامد است. "تولید مبانی انقلابی به زبان روز" چیزی نیست جز عقب نشینی بالا در مقابل موج عظیم آزادیخواهی كه تحجر مذهبی و قوانین اسلامی، مرسالارانه و ضد زن را تحمل نمیكند.

این حقایق بالایی ها را نگران كرده است و حاكمیت برای ایجاد توان مقابله و تضمین ادامه حیات خود، سعی كرده راس حاكمیت را یكدست كند. برای این یكدست كردن هر بار عده ای از بالایی ها به حاشیه پرتاب میشوند و دستشان از قدرت قطع میشود. امروز غربال كردن بالای حاكمیت مستقل از اصلاح طلبان، نه تنها صف اصولگرایان كه بعلاوه به سپاه، وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه، مقامات مهم نظامی و حلقه اطرافیان خامنه ای هم رسیده است.  این ماجرا ارتجاع حاكم و هسته اصلی آنرا منقبض كرده، و اما همزمان حكومت را ضعیف كرده و هر روز عده ای را تبدیل به دشمن خود کرده و شعاع نفوذ حاكمیت را كوچك وكوچكتر كرده است. اكنون خیلی ها با علم به وضع وخیم حاكمیت و نگران از آینده، تلاش میكنند سرنوشت خود را از حكومت جدا كنند. در حال حاضر بخشی از حاكمان دیروز از مخالفان و اپوزیسیون مجاز و غیر مجاز امروز جمهوری اسلامی هستند. بخش زیادی از اینها از خیر این حاكمیت گذشته و بخشا سرنگونی طلب شده اند و فكر میكنند برای حفظ نظام كاپیتالیستی و رفع خطر میدانداری كمونیستها و طبقه كارگر باید از خیر جمهوری اسلامی گذشت. اینها حاضرند جمهوری اسلامی فدا شود تا بتوان نفس نظام سرمایه داری را حفظ كنند، كاری كه بورژوازی ایران با كمك غرب در دوره سلطنت پهلوی كرد. لذا بالا دورنمای روشنی ندارد، هیچ افق بهبود نه در كوتاه مدت و نه دراز مدت برای اقتصاد مملكت و بحرانش را ندارد و پایین هم از این بیشتر تحمل نمیكند.

جمهوری اسلامی در این دوره و برای جواب به وضع كنونی، وسیعترین حملات را به چپ جامعه كرد. دستگیری های وسیع از كارگر شاغل و بازنشسته، معلم، زنان برابری طلب و فعالین رادیكال و حامیان طبقه كارگر و احكام سنگین و پرونده های زیادی كه علیه آنها تشكیل داده است، بیان این وضع است. اعدامهایی كه در همین یكسال گذشته از حلقه های بسیار ضعیف جامعه و برای ترساندن مردم آزادیخواه كرده است بسیار وسیع بود. اما اینها نتوانسته كارساز باشد و مردم را عقب براند. در جامعه ای كه حاكمیت در قبال نان و درمان و بهداشت و مدرسه و امنیت شهروندان هیچ مسئولیتی نمی پذیرد و از دادن افقی روشن برای بهبود در آینده نیز ناتوان است، سركوب جواب نیست و قابل اتكا و ادامه نیست.

به این اعتبار رفتن جمهوری اسلامی خواست اكثریت عظیم مردم است و این خواست را در دل مبازرات كنونی خود بیان میكنند. در جنبش كارگری نه تنها تلاش برای رفتن جمهوری اسلامی، بعلاوه به روشنی خواست اداره جامعه به شكل شورایی به یك ترند علنی و روشن و توده ای تبدیل شده است. جمهوری اسلامی نمیتواند در چنین جامعه ای طولانی ماندگار باشد و نمیتواند این موج عظیم اعتراضی كه حول رفاه عمومی، بهبود زندگی، علیه فقر، استثمار، زن ستیزی، بی حقوقی و استبداد است، شكست دهد و دوره ای دیگر از اختناق شبیه ابتدای حاكمیت خودشان و یا دوره شاه را به جامعه تحمیل كند. این حقیقت یك نگرانی جدی بالا است و انواع تردیدها را در میان حاكمان ایجاد كرده است و حتی اپوزیسیون راست را نگران و ترسانده است كه نكند، تحولات آتی ایران بر دوش طبقه كارگر و چپ جامعه رقم بخورد.

كمونیست: به تحولات آتی ایران و نگرانی راست از نقش چپ در این تحولات اشاره كردید. اگر فرض بگیریم جمهوری اسلامی رفتنی است، در چنین شرایطی راست و چپ كجای این تحولات قرار دارند، كدام یك از اینها شانس بیشتری برای رقم زدن تحولات آتی به نفع جنبش خود را دارند؟

خالد حاج محمدی: چه در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی و چه بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی جدال ما با اپوزیسیون راست است، جدال كمونیسم و كمونیستها با آلترناتیوها و سیاستهای اپوزیسیون راست. به هر میزان وضع جمهوری اسلامی بدتر میشود و احتمال سرنگونی افزایش می یابد فاصله جنبش ما و راست و جدال حزب ما و كمونیسهای طبقه كارگر با این راست عریانتر و جدی تر میشود. فضای اپوزیسیون راست را اگر نگاه كنید كه طیفی رنگارنگ از سلطنت طلب، جمهوری خواه،"دمكرات" و "لیبرال" گرفته تا مهره هایی كه از حاكمیت كنده شده اند و تا انواع و اقسام احزاب ناسیونالیستی و گروههای قومی و....را شامل میشوند و مطلقا یكدست نیستند، اما همگی ترس از میدانداری طبقه كارگر و كمونیسم این طبقه نگرانشان كرده است. اینها در مقابل جنبش ما به اشكال مختلف و با خصلت تمام و كمال ضد كمونیستی و ضد كارگری در كنار هم قرار میگیرند و بخشا به هم نزدیك میشوند. این گواه وزن طبقه كارگر و كمونیسم این طبقه و خطر آن برای نظام كارمزدی و سیستم سرمایه داری است و بوی این به مشام آنها رسیده است.

فضای امروز جامعه ایران چپ است و همین اپوزیسیون راست را هم نگران كرده و هر روز خواب دخالت ناتو و مشخصا آمریكا و اسرائیل و از این كانال قدرت گرفتن خود و بعلاوه به حاشیه راندن عمر شبحی كه بر فراز جامعه ایران و در دل مهم ترین مراكز صنعتی با پرچم برابری و حاكمیت شورایی، بال گسترانده می بینند. شبح كمونیسم!!! آنچه امروز پرچم اعتراضات طبقه كارگر، اقشار محروم و زن و جوان جامعه است، آزادیخواهانه و چپ است. شعارها، اهداف و آرمانها و امیالی كه پایین جامعه دارند و روزانه در تجمعات بزرگ و كوچك خود بیان میكنند، چپ است. خواست رفاه و برابری، خواست پایان بردگی و فقر، خواست درمان و تحصیل رایگان، خواست برابری زن و مرد، خواست آزادی همه زندانیان سیاسی، خواست آزادی های وسیع سیاسی، خواست دخالت مردم در سرنوشت جامعه، هیچكدام از اینها در چهارچوب امیال نیروهای راست جایی ندارد و همین امر راست را با این اوضاع بیگانه كرده و ترسانده است. سخنان رضا پهلوی و بیان اینكه "اپوزیسیون مردم داخل ایران هستند"، مستقل از جنگ و دعوای درونی و ناكامی های آنها در انواع آلترناتیوها و اشكال حكومتی كه بیان كرده اند، بیان این موقعیت و فشار فضای اعتراضی و رادیكال در جامعه ایران است.

در نتیجه اگر سیر تحولات به شكلی پیش برود كه مردم ایران در میدان بمانند و سرنگونی جمهوری اسلامی با دخالت و نقش مستقیم پایین جامعه و خصوصا این تحول به رهبری طبقه كارگر و كمونیستها انجام بگیرد، اگر این تحولات با دخالت هوشیارانه مهر جنبش ما را بخورد، چیزی كه ما آنرا سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی نام میگذاریم و برایش تلاش میكنیم، در چنین شرایطی ما كمونیستها شانس بزرگی داریم. اما اگر این تحولات از وسط قیچی شود، اگر پروسه سرنگونی از كانال یك كودتا یا یك جنگ طولانی مدت و با دخالت دولتهای امپریالیستی و دخالت دول منطقه انجام بگیرد، اگر عده ای تلاش كنند فوری اسلحه را وارد سیاست كنند، بمب گذاری و ترور را دامن بزند(چیزی كه دستجات درون جمهوری اسلامی را هم فعال وارد عرصه میكند)، و امكان دخالتگری دولتها را فراهم كنند، شانس اینكه جامعه وارد یك سناریوی سیاه بشود بالا میرود و شانس ما اگر تماما منتفی نباشد بسیار ضعیف است.

در نتیجه دوره كنونی و تا سرنگونی جمهوری اسلامی دوره ای جدی و تاریخی و تعیین كننده برای ما كمونیستها است، كه در این دوره بر این تحولات مهر آزادی خواهی كارگری را بزنیم، نیرویمان را آماده كنیم، طبقه كارگر و مردم محروم را حول مطالبات و در تشكلهای مستقل خود سازمان دهیم یا حداقل پایه های این تشكلات را در مراكز مهم صنعتی ایجاد و طبقه كارگر را حول رهبران و فعالین خود و با پرچم روش سیاسی متشكل كنیم. بر دوش ما است كه زیر یك پرچم آزادیخواهانه و یك افق روشن برای رهایی اکثریت مردم، جامعه را صاحب افق و متحد كنیم. دوره ای كه بعلاوه باید پرچم آلترناتیو حكومتی خود كه شوراهای مردمی است را بلند كنیم و آنرا به پرچم طیف وسیعی از فعالین و رهبران بانفوذ كارگری، رهبران كمونیست جامعه، شخصیتهای با اتوریته و رادیكال، زن و مرد و جوان آزادیخواه تبدیل كنیم و حول آن نیرویمان را متحد كنیم. در چنین شرایطی شانس نیروهای راست بسیار كم خواهد شد و خطر انواع سناریوهایی تحمیلی، جنگ داخلی و خون پاشیدن به جامعه كاهش پیدا میكند.

باید تاكید كنم آینده تحولات آتی ایران مطلقا مسیری صاف و راهی بی خطر و تضمین شده نیست و این مسیر بستگی به روشنبینی كمونیستها، دخالت آگاهانه و نقشه مند و نقش جدی آنها و میزان آمادگی ما و میزان آمادگی طبقه كارگر برای ورود اگاهانه به این دوره و عبور جامعه از این دوره دارد. این تصور كه جمهوری اسلامی میرود و چون فضا چپ است احزاب و جریانات و شخصیتهای چپ فوری جامعه را در دست میگیرند و مردم انتخابشان میكند، بسیار ساده اندیشانه، كودكانه، خودفریبی و دور از واقعیت است.

مشكل اصلی نیروهای راست این است كه فضای جامعه حول طبقه كارگر و امیال برابری طلبانه و آزادیخواهانه این طبقه قطبی شده است. نیروهای راست، با هر تفاوتی که در درون صفوف خود با هم دارند، نه تنها جوابی برای این فضا و این امیال ندارند كه بعلاوه از خود جمهوری اسلامی بیشتر ضد برابری و عدالت، ضد آزادی سیاسی بدون قید و شرط و رفاه طبقه کارگر اند. اگر از تبلیغات سطحی و ادعاهای پوچ رسانه های راست بگذریم، طبقه كارگر، معلم و بازنشسته، زن و جوان و مردم محروم، در انتظار این نیستند، بیت رهبری برود و راست از سلطنت طلب تا جمهوری خواه با تاج و بی تاج و... جایگزین شوند. جامعه حول عمامه یا تاج و سلطنت قطبی نشده است، حول نان و رفاه و امنیت در مقابل یك نظام كاپیتالیستی با استثمار وحشیانه و استبداد سیاسی قطبی شده است و تاج و سلطنت با عمامه و بیت رهبری هر دو در این كاتگوری در مقابل طبقه كارگرند. بی خود نیست كه هر مهره جمهوری اسلامی زمانی كه از حكومت ناراضی و اپوزیسیون میشود و یا از دایره حكومت تصفیه و بیرون انداخته میشود، فوری در كنار طیف سلطنت طلب و جمهوری خواه  و لیبرال قرار میگیرند و به این جبهه می پیوندند. نقطه اشتراك آنها ضدیت با كمونیسم و طبقه كارگر و امیالش از یك طرف و از طرف دیگری مخالفت با ولی فقیه به جای نظام كاپیتالیستی است و مکانیزم به قدرت رسیدنشان دخالت دول امپریالیستی و از بالای سر مردم و به خانه فرستادن مردم است. همه این طیف رنگین كمان در این موارد با هم توافق دارند. تمام انقلابیگری این طیف از این دایره خارج نمیشود و به همین دلیل خواهان حفظ ماشین دولتی، حفظ ارتش، سپاه و وزارت اطلاعات و... هستند و با كنار رفتن ولی فقیه انقلاب آنها پیروز شده است و این بهترین سناریو برای آنها است. البته باید اذعان كنم مجاهد هم، مستقل از اختلافاتی كه با این طیف دارد، اما همین اشتراكات را با آنها دارد.

كمونیست: راست پرو غرب امكانات میدیایی و مالی بزرگی دارند و بعلاوه به دول غربی از جمله امریكا متكی اند. چپ اینها را ندارد یا حداقل كمونیستها و از جمله خود حزب حكمتیست (خط رسمی) مطلقا این امكانات را ندارد. فكر نمیكند اینها پدیده های بزرگی هستند و احتمال قدرت گیری آنها را بالا میبرد؟ بعلاوه آنها خود را طرفدار اتحاد به قول خودشان "اپوزیسیون دمكراسی طلب" میدانند و عملا طیفی را با محوریت شخص رضا پهلوی جمع كرده اند. اینكه اپوزیسیون راست امیال طبقه كارگر و بخش محروم جامعه را نمایندگی نمیكنند واقعی است، اما امیال جریان اسلامی هم در انقلاب ۵۷ با مردم یكی نبود، دول غربی و میدیای رسمی آنها حمایتش كردند و به قدرت رسیدند .

خالد حاج محمدی: راست این امكانات میدیای را دارد و اینها پدیده های كوچكی نیستند. ما كمونیستها ها نه فقط چنین امكاناتی نداریم، بلکه میدیای رسمی آگاهانه رو به ما بسته است. از این زاویه نیروهای راست امکانات میدیای دارند که باید آنرا جدی گرفت. اما این میدیای رسمی نیست که تمام تصویر جامعه از خودش، از نیروهای سیاسی و آینده ای که وعده میدهند را میسازد. امروز به یمن میدیای اجتماعی امکان دسترسی احزاب چپ و کمونیستها به بخش وسیعی از مردم در ایران هزاران بار بیشتر از سالهای ۵۷-۵۸ است. علاوه بر این یک جنبش اجتماعی و سیاسی قدرتمند را که امروز خودآگاه تر و متحزب تر از سالهای ۵۷ است را نمیتوان با اتکا به میدیا عقب راند. تمام تلاش راست برای پیدا کردن شاخه داخل کشوری ناشی از این واقعیت است. خمینی علاوه بر میدیای دست راستی در غرب، جنبش اسلامی را در داخل ایران داشت. "رجویسم" و "پهلوئیسم" و فاشیستهای "نئوپهلوئیست" در داخل ایران ریشه و پایه ای ندارند.

اما این تمام ماجرا نیست. اینجا مختصر نكاتی را در جواب به سوالتان بیان میكنم.

ابتدا لازم است تاكید كنم "اتحاد اپوزیسیون"، چیزی كه این طیف بر طبل آن میكوبند، یك كلاه برداری است. "اپوزیسیون دمكرات" مد نظر آنها هم اسم رمز اپوزیسیون راست است كه در سركوب چپ جامعه، در سركوب طبقه كارگر و هر جنبش برابری طلبانه از جمهوری اسلامی دست كمی ندارند. اپوزیسیون جمهوری اسلامی در حال حاضر از راست تا چپ، یك طیف ناهمگون هستند كه تفاوتهای بعضی از آنها با هم بسیار عمیق و همه جانبه است. بگذارید روشن بگویم فصله اپوزیسیون كمونیست و برابری طلب با بسیاری از این طیف راست كمتر از فاصله آنها با جمهوری اسلامی نیست. از طرف دیگر نفرت و نگرانی اپوزیسیون راست از ما، از كمونیسم طبقه كارگر، از برابری طلبی و عدالتخواهی این طبقه بیشتر از نفرت و نگرانی آنها از جمهوری اسلامی است. همچنانكه گفتم ترانزیت از جمهوری اسلامی به اپوزیسون راست و صندلی عوض كردن از اولی به دومی در این دوره كه جامعه حاكمیت را چلنج و خواهان سرنگونی آن است، به امری عادی تبدیل شده است. ما كمونیستها با این راست در هیچ زمینه ای جز مخالفت با جمهوری اسلامی "توافقی" نداریم. مخالفت ما با جمهوری اسلامی هم مطلقا از نوع مخالفت راست نیست. آنها خواهان كوتاه كردن دست ولی فقیه و بیت رهبری از قدرت و نگهداری بقیه ارکان حکومتی و دست بدست كردن قدرت هستند و ما كلیت این نظام با ارتش، سپاه، وزارت اطلاعات، تمام ارگانها و قوانین آنرا پایین میكشیم و به جای آن شوراهای مردمی با انتخاب از پایین را جایگزین میكنیم و قوانین جامعه را بر مبنای منافع عمومی و تامین رفاه و برابری، پایان هر نوع اجحافات و بی حقوقی و وسیعترین آزادی های سیاسی با دخالت مستقیم مردم در قانونگذاری و اجرایی آن را تامین میكنیم. راست خواهان حفظ بنیادهای اقتصادی جامعه، استثمار کارگر، است و ما خواهان زیرو رو کردن این بنیادها و لغو استثمار و مالکیت خصوصی هستیم. لذا پرچم "اتحاد" اپوزیسیون راست نه تنها كلاهبرداری كه بعلاوه دعوت از اپوزیسیون چپ و کمونیست برای رفتن زیر چتر راست است و نه چیزی دیگر. اگر اتحاد اپوزیسیون کمونیست نوع ما در دوره قبل از قیام با جریان اسلامی ممکن بود، اكنون هم این اتحاد واقعی و ممکن میبود. در نتیجه این یك كلاهبرداری بیش نیست.

بعلاوه جامعه ایران با دوره ۵۷ تفاوت فاحشی كرده است، نه طبقه كارگر از نظر كمی و كیفی مثل ۵۷ است، نه مردم ایران همان مردم اند و نه ما كمونیستها همان چپ سال ۵۷ هستیم.

بعلاوه خود راست یكدست نیست، اینها طیف های گوناگونی هستند كه بدلایلی و با مصلحتهای سیاسی كنار هم قرار گرفته ا ند. اشتراكات آنها امید به دخالت ناتو، ضدیت با هر نوع انقلاب و دخالت پایین، ضدیت با طبقه كارگر و امیال این طبقه و ضدیت با كمونیسم و هر جنبش برابری طلبانه است. این راست دراولین ناكامی و اولین دست انداز تجزیه میشود.امروز بطور مصلحتی كنار هم ایستاده اند تا توجه و حمایت دول غربی را جلب كنند و سنگری در مقابل هر نوع تحول انقلابی ببندند.

طیفی از این راست كه خواهان سلطنت و بازگشت به گذشته است و خود را "پهلویست" یا "نئو پهلویست" مینامند، عمیقا ضد اجتماعی، اولترا راست و فاشیست اند. این بخش از نوع كله تراشیده های ایرانی اند كه نه نفوذ اجتماعی دارند و نه جنبشی واقعی را در جامعه نمایندگی میكنند. اینها پان ایرانیست های افراطی اند و شانسی در قدرت گرفتن را ندارند. اگر از پروپاگاند سطحی آنها و رسانه هایی كه تلاش دارند همه صحنه سازی ها و خبرسازی ها و شایعه پراكنی آنها را به عنوان حقیقت به جامعه پمپاژ كنند، بگذریم روی زمین واقعی و در دل اعتراضات هر روزه جامعه اثری از این طیف نیست. ادعای اینكه عكس رضا شاه را "درماه" دیده اند و گویا كارگر صنعتی ایران برای بازگشت "دوره پر رونق" پهلوی اعتصاب و روز شماری میكند، مورد تمسخر و ریشخند جامعه است. بازگشت ایران به سلطنت و حق ویژه آقای پهلوی و ارث بری تاج و تخت پدری اگر در دوره قاجار شانسی داشت، در دوره كنونی و بعد از انقلاب مشروطه و انقلاب ۵۷ و ۴۴ سال سال جدال با جمهوری اسلامی، یك سراب بیش نیست. جریانی كه به این امید نشسته است، لابد تحولات چند دهه اخیر را ندیده و شعور مردم ایران را دست كم گرفته است. سیاست این جریان كه توسط اتاقهای فكری و مشاوران رضا پهلوی بیان میشود، رسما شمشیر از رو بستن علیه کارگر، کمونیستها و هر چیزی که بویی از رادیکالیسم و آزدیخواهی کارگری داشته باشد، است. اینها هنوز كاره ای نشده اند، علیه نمایندگان خوشنام و معتبر کارگری، علیه کمونیستها و فعالین چپ و رادیکال و هر مخالف سیاسی خود، خط و نشان میكشند و علنا میگویند اگر به قدرت برسند از "دمكراسی و پارلمان و انتخابات" و این "بازی ها" خبری نیست. نسخه اینها برای مردم ایران و آینده از نوع پینوشه و اعمال یك دیكتاتوری عریان با قتل عام وسیع مخالفین، چپها و كمونیستها و آزادیخواهان است، جنایتی كه جنبش اسلامی در دهه ۶۰ مرتكب شد. فضای جامعه ایران این راست را برنمی تابد و پس میزند.

اپوزیسیون راست عموما تاریخ مثبتی ندارد، اینها طرفدار تحریم اقتصادی ایران و حمله نظامی آمریكا به ایران بوده اند. شخص رضا پهلوی بارها و در دوره های مختلف طرفداری خود از تحریم اقتصادی و حتی حمله نظامی به ایران را بیان كرده است. بخشهایی از این اپوزیسیون كه شامل گروهها و جریانات قومی و ناسیونالیستی اند عملا در دوره ای وارد جنگهای نیابتی شده اند كه جامعه آنرا پس زد. اینكه نیروهای راست به دخالت ناتو و پشتیبانی آمریكا و بقیه دول غربی امید بسته اند، واقعی است، اما برای مردمی كه دخالت ناتو و در راس آن آمریكا در عراق، افغانستان، سوریه، لیبی، یوگسلاوی و بسیاری از كشورهای دیگر را دیده اند، این پدیده نقطه قدرت نیست. امروز دخالت ناتو به حق با جنایت، ویرانی، خانه بدوشی و نابودی شهر و مدرسه و بیمارستان و آوارگی و گرسنگی تداعی میشود. تحولات چند دهه اخیر و انواع جنگها و لشكر كشی ها توسط غرب به نام "دمكراسی" و "حقوق بشر" و "مبارزه با دیكتاتورها" یا "مبارزه با تروریسم"، در خود غرب هم دیگر خریداری ندارد. افغانستان و دودستی تحویل طالبان دادن آن، تنها یك مورد از دهها اعمال جنایتكارانه ناتو است. امروز غرب عموما و آمریكا مشخصا از نظر سیاسی، ایدئولوژیك، فرهنگی و اخلاقی با یك سقوط بزرگ مواجه است كه در خود غرب نفرت از نقش و اعمال آنها به همه جا رفته است.

علاوه بر اینها، غرب عموما در مورد ایران دست به عصا، بسیار محافظه كارانه و پراگماتیستی حركت میكند. این دولتها هنوز هم و از ترس فضای رادیكال جامعه ایران، هنوز ماندگاری جمهوری اسلامی را به "ریسک" حمایت رسمی از اپوزیسیون راست، بعنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی، ترجیح میدهد. آنها حداقل در این دوره و توازن قوا مطلقا رژیم چنج و یا حمله نظامی و... را در دستور ندارند و در حقیقت توانش را هم ندارند. بازگشت آمریكا به برجام و یا تلاش برای توافق با ایران كه در جریان است، بیان همین حقیقت است. اپوزیسیون راست با همه شاخه هایش در این میان تنها نقش ابزاری برای آمریكا و به عنوان اهرم فشار به جمهوری اسلامی را دارد. بخشی از سرخوردگی راست عموما آویزان كردن پرچم امیال خود به ناتو و مشخصا آمریكا است و به همین دلیل با هر دوری و نزدیكی آمریكا و ایران، تب و لرز میگیرند و همه نقشه و برنامه و افقشان به هم میریزد.

اینكه در این اوضاع رضا پهلوی "كشف" كرده كه "اپوزیسیون مردم داخل ایران هستند"، اگر از طرفی بیان ناامیدی از همراهان خود و ناامیدی از همه نقشه ها و شاه وزیر ساختن و كابینه تشكیل دادن ها در خارج و شكست بسیاری از این پروژه ها است، بعلاوه بیان فشار جنبشی است كه در حال حاضر در ایران در مقابل چشم اپوزیسیون راست با پرچم آزادی، رفاه و امنیت در جریان است، پرچمی كه در استراتژی اپوزیسیون راست هیچ جایگاهی ندارد. این راست تا جایی كه به اقتصاد و رفاهیات مردم برگردد از خود جمهوری اسلامی محافظه كار تراست و همچنانكه گفتم در آرزوی اعمال دیكتاتوری اقلیتی بر جمعیت ۸۰ میلیونی ایران از نوع پینوشه هستند با این تفاوت كه افق روش اقتصادی هم ندارند.

مجاهد كه پدیده دیگری در میان اپوزیسیون راست است، عملا نیروی است كه حاضر به كرایه دادن سربازان خود برای هر امر نامباركی از ترور و ناامن كردن جامعه تا بمب گذاری و... است. این جریان هنوز درون خود كشف حجاب نكرده و از برابری و عدالتخواهی طبقه كارگر از خود جمهوری اسلامی و بقیه اپوزیسیون راست متنفر تر است. مجاهد با فرهنگ و سنن اسلامی و فرقه ای بشدت غیر اجتماعی است و دره ای آنرا با فرهنگ و شعور و تمدن مردم در  ایران جدا میکند. در جامعه ایران بعد از رفتن جمهوری اسلامی غیرممكن است كه اسلام دیگری و حتی عقب مانده تر از حكومت كنونی را این بار به نام اسلام مجاهد به مردم ایران حقنه کرد. مگر اوضاع به جنگ داخلی و دخالت دولتها كشیده شود و در چنین شرایطی هر باند مرتجع و تبهكاری از مجاهد تا گروههای قومی و كانگسترهای نظامی میتوانند با اسلحه و امكانات دول مخلتف موی دماغ جامعه شوند. اما از بخت بد این جماعت فضای جامعه و مدنیت در ایران بالاتر از آن است كه اینها جایگاهی داشته باشند. هرچند روی ظرفیتهای بشدت ارتجاعی آنها حتی بعد از رفتن جمهوری اسلامی علیه چپ جامعه باید حساب كرد. هر چند امروز ارزش مصرف این جماعت كم باشد، قطعا در فردا به عنوان نیروی باند سیاهی برای ترور و بمب گذاری و خرابكاری میتوانند مورد استفاده قرار گیرند و این ظرفیتها را نباید دست كم گرفت.

همچنانكه گفتم، نه طبقه كارگر ایران با سال ۵۷ قابل قیاس است و نه ما كمونیستها. اینكه بورژوازی سر مردم همیشه كلاه گذاشته و سال ۵۷ هم جریان اسلامی بدلیل توهمات مردم، نبود جریانی كمونیستی با نفوذ و روشن و با افق و بعلاوه نقش غرب و میدایای رسمی به قدرت رسید یك واقعیت است. اما در چهار دهه گذشته جامعه ایران تحولات جدی به خود دیده است. كمونیسم در این جامعه و مشخصا در جنبش كارگری پدیده ای جدی است. حزب ما با تاریخی روشن و قابل دفاع موجود است، چیزی كه در ۵۷ فاقد آن بودیم. این حزب در سیاست ایران طبقه كارگر و جنبش برابری طلبانه این طبقه را نمایندگی میكند. این طبقه امروز صاحب حزبی است كه تاریخ پر افتخاری دارد. این جریان كه  تاریخی دارد و امروز در حزب ما تجلی می یابد و پیوستگی تاریخ ۴۴ ساله گذشته را از اتحاد مبارزان تا امروز حفظ كرده است، در انقلاب ۵۷ وجود نداشت. بدون تردید وجود یك جنبش كارگری قوی، وجود یك كمونیسم خوشنام و روشن و فضای چپ جامعه، هنوز تضمینی برای قدرتگیری طبقه كارگر و كمونیستها نیست. اینها زمینه های جدی و امكانات موجود ما هستند و باید روی آنها ساخت. اما امكانات میدیایی و پول و... راست را نداریم و اما نیروی عظیمی هستیم كه اگر به موقعیت خود واقف باشیم، اگر نیروی خود را جمع كنیم، اگر در همه جا كمونیستهای این جنبش را متحد كنیم و اگر طیفی از این كمونیستهای با نفوذ حزب خود را انتخاب كنند، اگر حزب حكمتیست (خط رسمی) موقعیت اجتماعی خود را تغییر دهد چیزی كه برایش میكوشیم، نه راست و نه هیچ دولت جنایتكاری توان مقابله با طبقه کارگر و حزب آن را نخواهد داشت و بخشا مجبورند آنرا به عنوان یك حقیقت تحمیل شده قبول كنند. بعلاوه ما هم به امكانات طبقه كارگر و محرومان جامعه و به كمك و حمایت بین المللی طبقه كارگر و مردم متمدن متكی هستیم. اینها هم پدیده های بزرگی هستند. و به همه این دلایل شانس ما كمونیستها كم نیست. نفس وجود این شانس و زمینه عروج كارگر با حزبش و متحد كردن طبقه كارگر و مردم محروم زیر یك افق واحد و تغییر موقعیت كنونی حزب حكمتیست (خط رسمی) به یك حزب بزرگ اجتماعی، وجود انواع محافل و شبكه های كمونیستی در جنبش كارگری و در میان معلم و بازنشسته و زنان و جوانان، همگی امكانات و ماتریال جدی جنبش كمونیستی برای یك تحول رادیكال هستند كه باید به آن متكی شد و پیش رفت.