رفقای عزیز من هم ضمن خوش آمد گویی به شما، به معرفی "تفاوت های ما" می پردازم. .
 
"تفاوت های ما" مصاحبه ای است با منصور حکمت  که در نشریه بسوی سوسياليسم دوره دوم شماره ٤، در آبان ۶۸ منتشر شد. در ابتدا اجازه بدهید که به چند نکته اشاره کنم.
این مصاحبه حدود ۳۲ سال پیش انتشار یافت، یعنی در دوره ای است که دنیا شاهد فروپاشی آنچه که "قطب سوسیالیسم" نامیده میشد و فروریختن دیوار برلین بود. دوره ای که گفته می شد "کمونیسم وارد بحران شده است"، و یا اینکه اصلا کمونیسم و دوره آن تمام شده است. دوره ای که بسیاری از احزاب چپ، اسامی خود را عوض می کردند، برخی بجای "کمونیسم" به عناوینی چون "دمکرات" روی آوردند. در میان نیروهای موسوم به چپ بازبینی ها به راه افتاده بود و این هم نه مختص به یک کشور نبود، بلکه در همه جا، منجمله در ایران هم، شاهد این موج بازبینی و "دمکرات" و "دمکراسی طلب" شدن نیروهایی که تا دیروز خود را سوسیالیست می نامیدند، بودیم. در این دوره است که مصاحبه تفاوت های ما انجام گرفت.
تا آنجا که به چپ ایران مربوط است، شکاف ها در صفوف این چپ کاملا مشهود بود. در حزب کمونیست ایران منصور حکمت به گرایشات متفاوت، راست و چپ و سانتر اشاره می کند. بهرحال "تفاوت های ما"، که پس از کنگره سوم حزب کمونیست ایران و برگزاری سمینار کمونیسم کارگری انجام گرفته، در عین حال نشان دهنده سوالات و نکاتی است که در آندوره مطرح بودند. در این مصاحبه منصور حکمت به این اشاره می کند که قبل از کنگره دوم آن حزب، سعی کرده بود تا مشخصه حزب کمونیست ایران را، مستقل از مارکسیسم انقلابی و مجزا از آن نشان دهد.
نکته دیگر در مورد شیوه برخورد ماتریالیستی و دیالکتیکی منصور حکمت در این مصاحبه است که در رابطه با طبقه کارگر و کمونیسم کارگری، و همچنین در بررسی چپ در ایران از دوره انقلاب ۵۷ ، به چشم می خورد. منصور حکمت به شکل گیری و جایگاه مارکسیسم انقلابی در پروسه انقلاب ۵۷ و سپس به تشکیل حزب کمونیست ایران می پردازد. و اینکه در واقع همانطور که تشکیل حزب کمونیست، پایان دوره مارکسیسم انقلابی را رقم زد،‌ اینبار دوره همزیستی گرایشات گوناگون تشکیل دهنده آن حزب هم، به پایان خود رسیده است. منصور حکمت با ذکر نمونه ها ی متعددی از این تاریخ، پایان یک دوره و شکل گیری دوره ای دیگر را نشان می دهد و از این منظر هم به کمونیسم کارگری،‌ جنبشی که در طبقه کارگر همواره موجود بوده است، می پردازد.
ممکن است سوالی پیش بیاید که چرا شما را به رجوع و بازخوانی این مصاحبه، آنهم در ایندوره و چند دهه پس از ۶۸ و با تغییرات زیادی که از آنزمان تا حالا رخ داده است، دعوت می کنم. در پاسخ به سوالی شبیه به این در این مصاحبه است که منصور حکمت از اهمیت نگریستن به انقلاب ۵۷ از زاویه طبقه کارگر، شروع آن و عدم پیروزی در آن، میگوید و بر جنبه های مبارزه این طبقه و موقعیت جنبش کمونیسم کارگری تاکید می کند. و سپس در بخش دوم این مصاحبه به مسائل مطرح در چپ و مشخصا حزب کمونیست ایران می پردازد. اینجا ممکن است بنظر برسد که گویا این مصاحبه در مورد حزب کمونیست ایران و مشکلات این حزب است. در صورتیکه اگر کل این مصاحبه را، از ابتدا تا پایان آن، در نظر بگیرید، توجه شما به امتداد و تاکید بر این نکته جلب می شود، اینکه جایگاه کمونیسم  کارگری در کجاست، و مربوط به کیست، و یا امر و مبارزه کیست و چه هدفی را تعقیب می کند.
در پاسخ به سوالاتی که در این مصاحبه داده می شود، شما متوجه تلاش منصور حکمت میشوید که می خواهد  در مقابل خواننده راهی قرار دهد. به این شکل که این مصاحبه، نه ارائه یکسری نکات تحلیلی، بلکه هدف مشخصی را تعقیب می کند و آن هم معرفی چارچوب و موقعیت یک جنبش معین و راه پیشروی آن است. امری که محدود به جغرافیای خاص ایران نیست، و شاید بتوان گفت که ارجاع به ایران بیشتر برای روشن شدن نکات اصلی بحث های منصور حکمت است.
منصور حکمت به جدایی کمونیسم از طبقه کارگر، به این امر اشاره دارد که چگونه جنبش های "استقلال طلبی"، "علیه امپریالیسم" و غیره، مقاصد خود را با در دست گرفتن پرچم داس و چکش، تحت نام کمونیسم و مارکس و لنین، به پیش برده اند. یا برخی حتی ادعا می کنند که طبقه کارگر در کشورهای متروپل، دیگر نه اکثریت بلکه اقلیتی از جامعه است! شما امروز هم ادعاهای این چنینی را، بخصوص در کشورهای اروپایی و آمریکا شاهد هستید که گفته میشود کمونیسم و سوسیالیسم در این کشورها دیگر جایی ندارد، و "مرکز ثقل" تغییر کرده است و هرگونه انتظاری از طبقه کارگر در کشورهای متروپل، غیر واقعی است. منصور حکمت به فاصله عمیق این نیروها با کمونیسم کارگری اشاره می کند و برخلاف این نیروها به این می پردازد که جایگاه این طبقه بمثابه گورکن سرمایه داری، نه از کمیت آن و نه از "اقلیت یا اکثریت" بودن آن، بلکه از موقعیت این طبقه و در رابطه با سرمایه نشات گرفته است. فراتر اینکه، انتقادات شاخه های گوناگون نظیر اوروکمونیسم، تروتسکیسم، و .... در قبال این و یا آن  "قطب و اردوگاه موجود سوسیالیسم و کمونیسم" است و از آن استنتاج می شود، و بعبارتی دیگر، "درون مکتبی" است.  برای مثال، بدون مائوئیسم، بتلهایم جایی ندارد و یا اینکه تروتسکیسم بدون قطب سرمایه داری دولتی در شوروی، جایگاه  مستقلی در جامعه سرمایه داری ندارد. درصورتیکه کمونیسم کارگری، قائم به ذات در مقابل کل نظام و جامعه سرمایه داری است و پاسخ های خود را در قبال ناسیونالیسم، دمکراسی بورژوایی و .... دارد. یعنی یکی  از گرایشاتاصلی  در این نظام، در مقابل گرایشات اصلی بورژوایی است.
 
بطور خلاصه توجه تان را به سر تیترهایی از این مصاحبه جلب می کنم.
یکی اینکه، آیا "مارکسیسم و کمونیسم با بحران روبرو شده است"؟ منصور حکمت در اینجا به تفاوت آنچه در تفکر بسیاری از چپ با آنچه در دنیای واقعی و در جامعه در جریان است،‌ صحبت می کند. منصور حکمت واونگی کامل تببین رایج در چپ، که گویا قرار است کمونیسم از طریق اینها به درون طبقه کارگر برده شود، را نشان میدهد. می گوید جنبش کمونیستی، با مارکس شروع نشد و قبل از او جنبشی اجتماعی در طبقه کارگر موجود بود و حضور داشت. منصور حکمت بر این تاکید می کند که مارکس،‌ این جنبش را "مسلح" کرد. کمونیسم کارگری،‌ یک گرایش، نیرو و قدرت واقعی در طبقه کارگر بوده و هست و مارکسیسم ابزار، تئوری و نقدی در دست این جنبش در مبارزه اش علیه کل نظام کاپیتالیستی است. و همین را در مانیفست کمونیسم می بینیم. در پاسخ به این سوال که آیا به این ترتیب،‌ منصور حکمت به "تقدم جنبش بر تئوری" یا "تقدم تئوری بر جنبش" باور دارد؟ پاسخ منصور حکمت این است که  بحث "تقدم یکی بر دیگری"،‌ مشکل کمونیسم کارگری نیست.  تئوری و پراتیک دو جنبه و یا دو عرصه از یک واقعیت هستند. بر همین اساس،‌ توضیح می دهد که در مارکسیسم در عرصه نظری،‌ چه نقد برایی دارد. او اینکه مبارزه ایدئولوژیک، در میان نیروهای چپ، محدود به تقابل با سازمان بغل دستی است و بس را نقد میکند و توضیح مید که برعکس مبارزه ایدئولوژیک کمونیستها و مارکسیستها، مبارزه با تئوریها، سیاستهای بورژوازی،‌ با جامعه بورژوایی‌ و گرایشات و نمایندگان آنها است،‌ و اینکه کمونیسم کارگری پاسخ های خود را به این نظام دارد.
نکته دیگر، در رابطه با خود کمونیسم کارگری است. از نظر منصور حکمت،‌ کمونیسم کارگری در یک کلام،‌ همان کمونیسمی است که در مانیفست از آن نام برده می شود. اضافه کردن پسوند کارگری از این نظر، برای نشان دادن تفاوت این کمونیسم با "کمونیسم غیر کارگری"، کمونیسمی که پرچم جنبشهای دیگری است، و مشخص کردن این کمونیسم و این جنبش موجود در طبقه کارگر، است. مارکسیسم،‌ تئوری و ابزار نقد این جنبش معین به سرمایه و سرمایه داری و مبارزه اش برای آلترناتیو این طبقه معین در مقابل جامعه سرمایه داری است. ابزاری‌ که می توان آنرا به دست گرفت.
از زاویه و از دریچه این تقابل اجتماعی موجود در جامعه،‌ تقابل آشتی ناپذیر میان دو طبقه متخاصم، است که می توان به تقابل های گوناگون و دائما جاری‌ در درون جامعه نگاه کرد. موقعیت طبقه کارگر در این تقابلها همیشه شاخص سیاست کمونیستها است. در اینجا می توان بیربطی چپ غیر کارگری در سالهای پس از انقلاب را، بر متن یکسری از این تقابل ها، با مبارزه واقعی طبقاتی میان کارگر و بورژوازی مثال زد. دیدیم که چگونه چپ "ضد امپریالیستی" و خواهان "استقلال از امپریالیسم"، با تئوری "مترقی بودن بورژوازی ملی"، با مثلا اشغال سفارت آمریکا، به مدینه خود رسیدند و آنرا نمایشی از "انقلابی گری" حکومت خواندند. این چپی است که قبله آمالش "رهایی از سلطه امپریالیسم"، "استقلال میهن" و "رشد جامعه خودی" است. طبیعتا این چپ به هر چرخشی با بحران و ...  روبرو میشود، این ربطی به کمونیسم درون طبقه کارگر ندارد.
در ادامه نکاتی در مصاحبه "تفاوت های ما" طرح میشود که پیشتر منصور حکمت، منجمله در رابطه با کمونیسم کارگری در جمع رادیو مطرح کرده بود. آنجا منصور حکمت به این اشاره دارد وقتی به تاریخ کمونیسم کارگری نگاه می کنید، میتوانید شخصیت ها و کسانی را ببینید که همواره به تقابل و جنگ نیروهای اصلی در جامعه رفته اند و تعرض بورژوازی را در عرصه های گوناگون به چالش می طلبیدند. مارکس برای نمونه به مقابله با فویرباخ، اسمیت، مالتوس و غیره، می رود تا با نقد آنها، طبقه کارگر و کمونیسم را شفاف تر و تیزتر و مسلح تر کند.  و اینکه کمونیسم کارگری تنها یک جنبش فکری نیست. نیرویی اجتماعی است با پراتیک اجتماعی خود در جامعه. جنبشی که بنا به جایگاه و پایگاه اصلی اش در مبارزه طبقاتی، بر خلاف آن چپی که مثلا در متن یک مبارزه پوپولیستی همراه با تغییراتی که در دنیا اتفاق افتاده است، یکباره دست به  بازبینی ریشه ای در عقاید، تئوریها و پراتیک خود میزد تا مثلا به جنبش موجود "دمکراسی خواهی" بپیوندد، در هر دوره به شرایط مبارزه طبقاتی، به توازن قوا و ... نگاه میکند تا راه پیشروی اجتماعی و طبقاتی خود را ممکن کند و  تئوری مارکسیسم ابزار این جدال است و از اینرو با هر تعرض بورژوازی یا تغییرات در جهان سرمایه داری ناچار به بازبینی نیست.
در این مصاحبه ، منصور حکمت همچنین مشخص تر و جمع بندی شده تر،  تفکیک ها را بر می شمرد و تفاوت های کمونیسم کارگری را با برداشت های غلط از تئوری مارکس را به این صورت دسته بندی می کند:
اول در ارزیابی از تاریخ تاکنونی است و اینکه یکی از تفاوت ها با تعابیری است که از این تاریخ ارائه شده است. تاریخی که در واقع تاریخجنبش ها و اعتراضات و یا انتقادات  جنبش های دیگر است. او بر این تاکید دارد آنچه که قابل حذف نیست این است که تاریخ از منظر کمونیسم کارگری، تاریخ یک اعتراض و جدال اجتماعی است. منصور حکمت می گوید که "من نميفهمم چرا ما بايد هر که را زير پرچم داس و چکش دنبال برنامه‌ريزى اقتصاد ملى و سازماندهى مزد‌بگيرى در کشور خود رفته، خواسته حقوق ملّیش را استيفا کند، دنبال خوردن نان و لبنياتِ خاکِ پاک ميهن خودش بوده، دمکراسى خواسته، يا در جامعه "فرا-صنعتى" احساس "از خود بيگانگى" کرده را جزو تاريخ کمونيسم بدانيم، ولى اعتصاب معدنچى انگليسى را که يک سال تمام با کل بورژوازى، از پليسش تا قلمزنش، در افتاده را جزو تاريخ يونيونيسم بنويسيم و يا جنبش شورایى کارگرى در فلان کشور را جزو تاريخ آنارشيسم و آنارکو-سنديکاليسم." و به این ترتیب، معضلات، بحران و پایان جنبش خودشان را هم به پای تاریخ کمونیسم کارگری می نویسند.  
تفاوت دیگر، در مورد سوسیالیسم است و اینکه سوسیالیسم چیست. به این اشاره دارد که سوسیالیسم برای جنبش های طبقات دیگر، تنها راهی برای پیشبرد و سیاست ها و رسیدن این جنبشها به مقاصد خودشان بوده،  تا درد طبقه کارگر بعنوان طبقه ای که با سوسیالیسم خود، نجات بشریت را به همراه می آورد. سوسیالیسم پرچم رشد اقتصادی در روسیه شد، پرچم استقلال و رشد سرمایه داری در چین شد، پرچم ضدیت با امپریالیسم در ایران و کشورهای تحت سطله غرب و ..... شد. سوسیالیسمی که به رهایی طبقه کارگر از کار مزدی و ربطی نداشت.
 اختلاف دیگری که منصور حکمت بر می شمرد، در رابطه با  گرايشات موسوم به کمونيست و سوسياليست است و  "يا به عبارت ديگر يک خصلت مشخّصه کمونيسم کارگرى، مسأله برخورد به اصلاحات اقتصادى و اجتماعى و به مبارزه اقتصادى طبقه کارگر است". اینکه چگونه این گرایشات با  درست کردن دو قطبی "انقلاب یا رفرم" و محوری کردن یکی و کنار گذاشتن دیگری، دست طبقه کارگر را در حنا می گذارند و عملا راه را برای بورژوازی هموار کرده اند.منصور حکمت بر این تاکید دارد که ما برای  نفی کامل سرمایه داری و کار مزدی مبارزه می کنیم و به همان اندازه، برایمان مبارزه برای رفاه در چارچوب همین نظام کاپیتالیستی، رفرم، معنی دارد. و از منظر طبقه کارگر باید که دنبال رفاه برود و برای آن بجنگد. "سوسیالیستها"ی غیر کارگری و گرایشات دیگر برای نشان دادن انقلابیگری خود، و در اصل برای توجیه انزوا و حاشیه ای بودن خود، ادعا می کنند که سرمایه داری قابل رفرم نیست و یا هیچ رفرمی در چارچوب جامعه سرمایه داری ممکن نیست، و به این ترتیب و با تئوری "تقابل رفرم با انقلاب" خود را از دخالت در مبارزه اقتصادی طبقه کارگر  برای بهبود، بعنوان مبارزه "رفرمیستی" خلاص می کنند و این عرصه را تمام و کمال به دست بورژوازی می سپارند. طیف دیگری از این "سوسیالیستها" آنقدر به جنبه مبارزه اقتصادی و رفرم می پردازند که انقلابی گری این طبقه را حذف می کنند.
تفاوت آخری که در این رده معرفی میکند "در زمينه تئورىِ تشکيلات، رابطه حزب و طبقه، خصوصيات حزب طبقاتى، مبانى عمومى تاکتيک، درک از انترناسيوناليسم و غيره" است و اینجا هم بر اهمیت تفکیک کمونیسم کارگری از دیگر جریانات تاکید  می کند، نکاتی که منصور حکمت جداگانه در آثار دیگرش، به خصوص پس از تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران، به آنها به تفصیل پرداخته است.
همانطور که قبلا هم اشاره کردم، منصور حکمت بر شناساندن و مقابله با نیروهای اصلی در جامعه تاکید دارد و در این مصاحبه مشخصا از رفرمیسم، ناسیونالیسم، دمکراسی نام می برد و به تفاوت کمونیسم کارگری با گرایشات دیگر در این عرصه می پردازد. من اینجا تنها به ذکر یک دو نکته بسنده می کنم و پیشنهاد می کنم که به خود مصاحبه در رابطه با این تفاوت ها رجوع کنید.
یکی در مورد مسئله آزادی است. تفاوت این مسئله از منظر کمونیسم کارگری با دیگر گرایشات مهم است. از نظر بورژوازی، آزادی همان دمکراسی و آنهم محدود به مسئله "رای" است. از این منظر،‌ هر کس،‌ تنها یک فرد و یکی از آحاد جامعه است و گویا مسئله آزادی این است که آیا این "فرد" حق دارد یا ندارد، در اقلیت است یا اکثریت، و در یک کلام،‌ آزادی، دمکراسی در چارگوب محدود رای معرفی می شود. در صورتیکه کمونیسم کارگری، قائم به ذات پاسخ خودش را در این مورد،‌ همچون مسئله رفرم دارد. پاسخی که بمراتب فراتر از بورژوازی است. مبنای آزادی برای کمونیسم کارگری  نه بر اساس فرد و  رای فرد، بلکه انسان است. آزادی از هر نوع یوغ و قید و بند اقتصادی، آزادی از سنتها و مناسبات ارتجاعی و تبعیض آمیز و آزادی در دخالت در سرنوشت و جامعه اش در هر لحظه، انسانی که می بایستی از تمامی امکانات جامعه برخوردار باشد و به این اعتبار نیز نشانگر انسانی بودن عمیق جنبش کمونیسم کارگری است.
با همین متذ است که منصور حکمت به تقابل کمونیسم کارگری با گرایشات ناسیونالیست می پردازد. مشخصا در چپ ایران ما گرایشات به غایت ناسیونالیستی را می بینیم. ناسیونالیسمی که تغییر موقعیت و اقتصاد به نفع خود را، مانند خواست صنعتی شدن و رشد تولید را، دستیابی به "سوزن ساخت ایران" و غیره را، تحت نام کمونیسم دنبال میکنند. کمونیسم کارگری پاسخ خود، چه در قبال این ناسیونالیسم، و چه ناسیونالیسمی که یکی از عرصه های اصلی در سیاست امپریالیسم است،‌ را دارد. کمونیسم کارگری در مقابل این نوع از سوسیالیسم ملی و آرمانهای بورژوازیی زیر پرچم کمونیسم، طبقه خود، طبقه کارگر، پیشروی در جدال طبقاتی، مبارزه طبقاتی و جنبش و نیروی اجتماعی واقعا موجود کمونیسم کارگری، و آلترناتیو این جنبش به جامعه را مبنا قرار داد .
بالاخره اینکه با تبعیض و تضییغاتی که در جامعه برقرار است،‌ به جز طبقه کارگر و گرایش کمونیستی آن، چنبشها و گرایشات دیگر نیز در مبارزه علیه این تبعیضات شرکت می کنند و در این مبارزات ممکن است که شما همسوئی هایی را ببیند. مثلا در مبارزه برای رفرم،‌ همسوئی هایی در این مبارزه بین جنبش کمونیسم کارگری و جنبش ترید یونیونیستی ببینید. منصور حکمت بر اهمیت به رسمیت شناختن این واقعیت تاکید میکند و همزمان تاکید بر تفاوتهای جنبشها وگرایشات متفاوت در این مبارزه را ضروری میداند .
اینجا نکته دیگری هم مطرح می شود، و آن اینکه این تقابل ها و یا بروزات آن را کجا می توان دید؟ تا آنجا که بعد سیاسی و تشکیلاتی آن مربوط است، منصور حکمت این تقابل را در انقلاب ایران نشان می دهد. در میان توضیحاتی که می دهد از یک طرف به فعال شدن کمونیسم کارگری در پروسه انقلاب ایران، و از طرف دیگر به بخشی از چپ ایران که خواهان متکی کردن خود به مارکسیسم است، می پردازد. چپی که در "اتحاد مبارزان" در مقابل دیگر نیروهای چپ آن زمان، تحت نام مارکسیسم انقلابی ابراز وجود می کند. این چپی است که با مارکسیسم به عنوان یک تئوری، به مقابله با پوپولیسم رایج می رود و در مقابل آن می ایستد. تقابلی که با شکست آن پوپولیسم، پایان کار مارکسیسم انقلابی را بهمراه داشت.
این مصاحبه همانطور که در ابتدا اشاره کردم، حاوی نکات متعددی است. یک هم پیوستگی، کاربرد ماتریالیستی در این مصاحبه کاملا مشهود است. منصور حکمت به کمونیسم کارگری می پردازد،‌ آنرا تعریف می کند و جایگاهش را نشان می دهد. بر خلاف گرایشاتی که نه این جنبش و نه کارگر کمونیست را به رسمیت نمی شناسد و خود را معلم و مبصری می داند که قرار است بکن و نکن ها را خاطر نشان کند و کمونیسم را به درون طبقه کارگر ببرد، و یا حتی اهمیت سوسیالیسم را "یاد" بدهد، منصور حکمت در این مصاحبه بر اهمیت به رسمیت شناختن این جنبش، تاکید می کند. از این جنبش حی و حاضر اجتماعی شروع می کند، به جایگاه شخصیت ها و رهبران جنبش کمونیسم کارگری میپردازد. چیزی که بعدتر در مورد حزب و جامعه، به آن می پردازد.
در این مصاحبه شما تاکید منصور حکمت بر جایگاه مارکسیسم ، نه به مثابه ابزاری که قرار است از آن برای شناخت جامعه استفاده کرد، بلکه بمثابه یک نقد تیز و همه جانبه در مسلح کردن جنبش کمونیسم کارگری در مبارزه علیه سرمایه داری و تلاش منصور حکمت برای ارائه راه های پیشروی این جنبش معین را می توان بوضوح دید .
بار دیگر شما را به خواندن و بازخواندن این مصاحبه دعوت  می کنم.
 
هفتە حکمت لندن ١١ ژوئن ٢٠٢٢