مقدمه: “اندیشکده آوای آزادی”، این نهاد ظاهرا مشورتی و متشکل از خبره ترین مشاورین سیاسی و امنیتی هئیت حاکمه های مختلف اساسا آمریکا و در حاشیه بریتانیا، این روزها فعالیت های متمرکزی در دستور دارد. این نهاد که علاوه بر تجربه کاری چهار عضو هیئت امنا آن در دستگاه حکومتی آمریکا و تعلق سیاسی و پراتیکی عمیق و مستقیم به ترامپ و ریگان، پیروان فلسفه سیاسی حکومتی ترامپیسم و ریگانیسم، شاید آنطور که لازم است مورد معرفی همه جانبه ای قرار نگرفته است. ظاهر آراسته، لحن آرام و بدور از آژیتاسیون اما مملو از پروپاگاند، ظاهر فروتنانه “نخواستن قدرت” و ظاهر شدن بدور از فحاشی ها و شمشیر از روبستن های امثال فرشگرد، این نهاد را که یکی از دفاتر فکری مهم اپوزیسیون راست افراطی است، به درجه ای از تیررس نقد طبقه کارگر و کمونیست ها، دور نگاه داشت.
برای نشان دادن جایگاه این نهاد و استراتژیست های اصلی آن، چون آقای بیژن کیانی، و برای شفاف سازی از برنامه آنها در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی و آینده ای که برای ایران مد نظر دارند، لازم است که به شرایط امروز، آرایش جدید اپوزیسیون راست، آشفتگی و دسته بندی های داخلی آن، از دریچه پیام اخیر رضا پهلوی پرداخت، تا جایگاه نهادهایی چون “اندیشکده آوای آزادی” و تلاش آنها برای سازمان دادن یک “شورای پلاستیکی” که بتواند منافع بلند مدت بورژوازی ایران را تامین کند، را زیر نورافکن قرار داد.  تا  بدور از حاشیه ها و قطب بندی های سیاسی- تبلیغاتی  در درون کمپ راست، یعنی دو راهی های ساختگی پادشاهی یا جمهوری، دمکراسی یا دیکتاتوری، بتوان تقابل ها و قطب بندی های طبقاتی و سیاسی عمیق تر و تعیین کننده تر در جامعه ایران، تقابل طبقه کارگر و کمونیسم آن با بورژوازی و کاپیتالیسم در سیر سرنگونی رژیم و پس از آن، را محور قرار داد. تا محتوای عبور از جمهوری اسلامی برای هریک از دو طبقه، برای پرولتاریا و بورژوازی، برای راست و چپ، و ابزار و سازمان هایی که برای تحقق آن می سازند، را  زیر نورافکن قرار داد.  در ادامه به این نهاد و برنامه‌هایش خواهم پرداخت. ابتدا از منظر اپوزیسیون راست، نگاهی به شرایط حاضر بیندازیم. 

شرایط حاضر و  اپوزیسیون راست

پس از عقیم ماندن همه پروژه های پرسروصدای اپوزیسیون راست، از جمله “جنبش میدان”، “ققنوس”، “شورای ملی ایرانیان”، “رستاخیز فیروزه ای”،  “فرشگرد” و “شورای مدیریت دوران گذار”، و بخصوص پس از شکست رقت بار پروژه میدیایی اپوزیسیون راست در براه انداختن بالماسکه “محاکمه چپ” به بهانه انقلاب ۵۷، تاکتیک اپوزیسیون راست تغییر کرد.
این پروژهای پرزرق و برق، جدا از هیاهوی عظیم تبلیغاتی رسانه های راست چون تلویزیون “ایران اینترنشنال” و “من و تو” و”صدای آمریکا”، در بطن جامعه و در جنبش جاری هرگز نه تنها از اقبالی برخوردار نشد که وسیعا توسط بخش پیشرو کمونیست جامعه مورد نقد محکم قرار گرفت و به شکست انجامیده بود.  این شرایط بود که رضا پهلوی را به موضع ناراضی و گله مند از عقیم ماندن پروژه های کنار دست خود، به  تغییر تاکتیک کشاند. تاکتیک جدیدی که به روشنی توسط  دفاتر فکری چون “اندیشکده آوای آزادی” به رهبری بیژن کیانی و حمایت “موسسه گیتستون”  به رياست  امیر طاهری تئوریزه، تفهیم و تبیین شده است.

مخاطب پیام رضا پهلوی در مورد اینکه “اپوزیسیون واقعی مردم داخل ایران هستند”  و “نیروهای مردمی مهم تر از اتحاد اپوزیسیون است”  از یک سو، یاران برون حاکمیتی و “برون مرزی” خودشان است  که موقعیت جدید را درک کنند و به حاشیه رفتن و جایگاه کمی تخفیف داده شده امروزشان را بپذیرند، و از سوی  دیگر باندهای ناراضی درون حکومتی است که پیام را دریافت کنید!

این نه تاکتیک بازگرداندن سلطنت و تاج گذاری مجدد خاندان پهلوی، که بدور از گرزچرخانی ها و  پروپاگاندهای امثال فرشگرد هیچ انسان با درک معتدلی از عالم سیاست در ایران به تحقق آن باور ندارد، که چراغ سبزی است به باندهای قدرت مالی و نظامی درون جمهوری اسلامی. اعلام رسمی این تاکتیک است، که رهبری اپوزیسیون بورژوایی، یعنی راست “آینده دار” که امروز حول آقای پهلوی گردآمده است و میتواند حمایت قدرت های بزرگ نظامی و اقتصادی را هم جلب کند، چشم امید به  باندهای قدرت در درون حاکمیت و دخالت و پا پیش گذاشتن آنها دوخته است. اعمال فشاری است بر آنها، که ضرورت زمانه را درک کنند! که زمان میتواند برای حفظ نظام کاپیتالیستی از تعرض جنبش شورایی و خرد جمعی، یعنی کمونیسم طبقه کارگر، از دست برود! این پیام همزمان چراغ سبزی است به باندهای باقی مانده از حکومت، که میتوانند در این راه روی لابیسم رضا پهلوی و بخشی از اپوزیسیون راست که گوش به فرمان او است، حساب کنند. مخاطب آقای پهلوی هم جنبشی‌هایشان در صفوف حکومت از مسلح تا معمم و مکلا است.
 بسته بندی پیام اخیر رضا پهلوی در پوشش مردم پسند “روی آوری به داخل و نیروهای داخلی”، برای پنهان کردن خصلت آن نیرویی در داخل  است که این پروژه برای او طراحی شده است. در داخل دو طبقه، دو صف بالا و پايين، دو قدرت، بورژوازی حاکم ملبس به اسلام و طبقه کارگر مجهز به کمونیسم کارگری، در مقابل هم صف کشیده اند و سراسر جامعه حول  راه حل این کمونیسم، به حرکت در آمده است. روشن است که رضا پهلوی بنام “مردم” و “خردجمعی” و “اداره شورایی”، نگاه به کدام طبقه و منبع قدرت دارد! “تعظیم در مقابل مردم”، “خردجمعی” و خواست” اداره شورايی”، حاصل این واقعیت است که امروز این پدیده های چپ و سرخ است که در تحولات سیاسی محور و “برند” غالب شده است، نه مراسم و تشریفات و عملیات های حکومتی. ایشان در ابراز ارادت به این “برند” کارگری و سوسیالیستی ، پشت به متحدین قدیمی، روی به قدرت و طبقه حاکم و شکاف های درونی آن دارند.

محتوای شعار “به مردم شلیک نکنید”، فراخوانی است به مراجع صدور فرمان “شلیک کنید”، به “شکنجه گران” و “زندانبانان” و همه شخصیت ها و  مهره های  فاسد و گندیده نظام، برای پیوستن به آلترناتیو راست برای گذار از جمهوری اسلامی! این سیاست اپوزیسیون راست، برای گذار از جمهوری اسلامی با حفظ شالوده اقتصادی، نظامی و امنیتی آن است. طبعا مقابله با ابراز وجود و قدرت پائین، به بهانه  سیاست “حفظ تمامیت ارضی” و به اتکا پول و قدرت نظامی و دیپلماسی مخفی با باندهای قدرت داخلی، منطقه ای و بین المللی، اصلی ترین رکن آن است! این پیام از یک سو فراخوانی است به راست در قدرت و باندهای ناراضی درون حاکمیت برای درک منافع مشترک طبقه شان و حفظ آن از گزند طغیان و شورش و انقلاب پائینی ها. از سوی دیگر پیامی است به یاران قدیمی در پروژهای عقیم مانده قبلی، که این تاکتیک تنها شانس و امکان دخالت عملی،  نه میدیایی و تبلیغاتی است، برای نزدیک کردن بورژوازی پروغرب به قدرت.

مخاطب شعار “نیروهای مردمی مهم تر از اتحاد اپوزیسیون است”، آن بخشی از جامعه است که در پست های مهم حکومتی، بی آیندگی شان را می بینند، امید به بقا نظام را از دست داده اند و این امکان را دارند که به اپوزیسیون شیفت کنند و اطمینان داشته باشند که در قدرت بعدی صندلی آنها محفوظ است. خطاب به ماموران و مسٓئولین حکومتی و دوخردادی ها و اصلاح طلب ها و همه فرصت طلبان و اصولگرایان “دوراندیش”  درون حکومتی است! نه برای کنار کشیدن از قدرت، که برای پیوستن سریع به “قدرت جدیدی” که راست تلاش میکند به آن شکل دهد تا جامعه را مشترکا با سران سپاه و همه مقامات حکومتی و ..”مدیریت و اداره” کنند.  و تلاش کنند که نظام کاپیتالیستی را با تمام بنیادهای نظامی و اقتصادی و امنیتی اش، از تعرض طبقه کارگر و میلیونها نفری که متحد و متشکل برای به پیروزی رساندن جنبش خود با پرچم “خرد جمعی” و “اداره شورایی”، فی الحال اعمال قدرت میکند و کانون های قدرت بعدی را شکل داده اند، محفوظ نگاه دارند. حال با شاه یا بی شاه! با رضا پهلوی یا بدون رضا پهلوی!

شرایط و جدال در صف جنبش برای خلاصی از جمهوری اسلامی و برای سرنگونی آن، بسیار پیش از پیام رضا پهلوی و تغییر تاکتیک او، پولاریزه و قطبی شده بود. اپوزیسیون راست در درون حاکمیت، از اصلاح طلبی تا سبز، شکست خورده به حاشیه پرت شد. پروژه های اپوزیسیون راست برون حکومتی برای “رژیم چینج” و برپایی یک “انقلاب نارنجی” و تغییر با اتکا به  جنگ و تحریم آمریکا، تماما شکست خورد.

این شکست ها را نه جمهوری اسلامی و جناح اصولگرا و بیت رهبری و سپاه، که جنبش اعتراضی میلیونی متحد و متشکل مردمی در ایران، ممکن کرد. جامعه مدت ها است که چپ را انتخاب کرده بود. چپی که تکیه بر اراده جمعی و متشکل و متحد در محل های کار و محل زندگی دارد. چپی که افق و آرمانش انتخاب بین بد و بدتر نیست و حول مطالبات مستقیم خود رفاهی و سیاسی، “رفاه و آزادی و امنیت” متحد و متشکل است! در ابعاد هشتاد میلیونی دشمن خود در قدرت را می شناسد و هر روز آن را به لبه پرتگاه سقوط نزدیک و نزدیک تر میکند و حاکمیت به هیچ طریقی قادر به از میدان بدر کردن و تحمیل عقب نشینی به آن نیست. این شرایط پولاریزه شده، در صف اپوزیسیون راست که از نقطه نظر منافع بورژوازی بزرگ و عظمت طلب ایرانی به رهبری آقای پهلوی “آینده دار” انشقاق ایجاد کرد و آن  را شکست!  شکستن صف یک دست اپوزیسیون بورژوایی ایران، نه محصول قدرت نظام و مقام معظم، نه محصول کم لطفی این یا آن جناح از هیئت حاکمه امریکا و سازش یا عدم سازش با ایران، نه محصول جمهوریخواه شدن “شاهزاده” و عقب ماندن یارانش از او، که اساسا محصول پیشروی چپ و جنبش جاری است در ایران که مهر راه حل کارگری و کمونیستی بر خود دارد.

واقعیت این است که مردمی که متحد و متشکل از کارخانه تا مدرسه، در اعتصاب ها، اجتماعات و در خیابانها،  چند سالی است که برای مطالبات خود در میدان اند، جنبش عظیمی که با اعمال قدرت خود، حاکمیت با همه نهادها و  مقامات ریز و درشت اش را به چالشی سرنوشت ساز کشانده است، همه پروژه های قبلی اپوزیسیون راست بورژوایی را، در درون حاکمیت و بیرون از حاکمیت، بی خاصیت و  حاشیه ای کرد.

پیش از آقای پهلوی، مهر اتمام “تاریخ مصرف” پروژه های قبلی ایشان را مردم متمدن و مبارز در ایران بر آن بسته بندی های پر زرق و برق زدند.

آرایش جدید اپوزیسیون راست

تاکتیک و  پیام اخیر رضا پهلوی در مورد نقش و وظیفه او در شرایط حاضر، به سرعت به موجی از موافقت و مخالفت در صف احزاب و سازمانها و شخصیت های اپوزیسیون راست، دامن زده است. این پیام  در “سپهر” اپوزیسیون راست، رعد و برقی شد و بارانی از شک و تردید، تشتت و مخالفت و موافقت ضمنی را بر سر تعدادی از سازمانها و شخصت های اصلی این کمپ خراب کرد. صف پیشتر متحد راست شکست. تاکتیک جدید آقای پهلوی، صدای اعتراض بخشی از حامیان و متحدین اش را درآورد. متحدینی که از سهم خود از شرکت در رهبری “دوران گذار” ی که به آن امید بسته بودند، ناراضی اند و احساس تحقیر میکنند و از “انحصار طلبی” “شاهزاده” دلخوراند  و حامیانی که “قطع امید” کرده و  از او فاصله میگیرند!

جریانات بی ریشه، حاشیه ای و غیراجتماعی در صف راست، سازمان های یک شبه تاسیس شده و “هویت نامعلوم” و فرشگرد و گروه ها و شخصیت هایی که به تنهایی “وزن سنگینی” در کمپ اپوزیسیون راست ندارند، طبعا در خط مقدم طرفداران “دوآتشه” صف بسته اند.  جریانات “سنگین وزن” تر چون “شورای مدیریت دوران گذار”  و “حزب دمکرات کردستان”،  تعدادی از جریانات جمهوریخواه پیشتر متحد آقای پهلوی و شخصیت شناخته شده و رسانه ای ناسیونالیسم کرد چون علی جوانمردی و امثال علی افشاری های عضو شورای مرکزی تحکیم وحدت در دوران اصلاحات، بعنوان منتقد  و یا موافقین مشروط، به این پیام و “چرخش”عکس العمل نشان داده اند.

این شکاف در صف راست، میتواند تعمیق شود. میتواند رضا پهلوی را بیش از پیش به فاصله از این منتقدین “برون حکومتی” به سمت منتقدین “درون حکومتی” در باندهای قدرت نظامی و اقتصادی و سیاسی خود جمهوری اسلامی، مخالفین درون حاکمیت،  سوق دهد. با این وجود اگر تیم آقای پهلوی بتوانند در اجرای این پروژه  توجه محافل ناراضی در درون نظام را جلب کنند و قدری پیشروی کنند، به ناراضیان امروز هم جنبشی شان قول سهمی از قدرت داده خواهد شد و  آنها را راضی و ساکت خواهند کرد.

پادشاهی یا جمهوری، جایگاه محوری در شکاف امروز در میان جناح های مختلف راست، ندارد. چرا که مردم ایران نسل پس از نسل هردو حکومت، هم سلطنت و هم جمهوری، و سهم حقیرانه آنها از سعادت در هر دو را تجربه کرده اند و هیچیک را نخواسته و نمی خواهند. این دو قطبی نمی تواند در مبارزه مردم برای ساختار حکومتی پس از جمهوری اسلامی، جایی داشته باشد. مردم در ایران نه پادشاهی و نه جمهوری که “اداره شورایی”، میخواهند. این واقعیت است که راست، به رهبری آقای پهلوی را به پشت کردن به دو قطبی جمهوری یا سلطنت و فاصله گرفتن از تیم های قبلی “آماده تحویل گرفتن حکومت”، تیم هایی چون” فرشگرد “ و “شورای مدیریت دوران گذار” و ... و خزیدن در سنگری جدید با بنر تبلیغاتی “شورا” و اداره شورایی، کشانده است.  اما در مورد شورا، آدرس اشتباهی میدهند. در ادامه به محتوای “شورا” مورد نظر آنها، و آدرس درست آن  پرداخته خواهد شد.

به اختلافات در صف راست و آرایش جدید شان بازگردیم. مخالفت و موافق، تائید کنندگان و یا مخالفین مشروط و ضمنی، تا اینجا به “دو جناح” در این اپوزیسیون راست رسمیت داده است. یکی طرفداران “ایران فدراتیو” و دیگری طرفداران “ تمامیت ارضی”! یکی با پرچم دمکراسی خواهی و ضد دیکتاتوری، دیگری با پرچم عظمت طلبی ناسیونالیسم ایرانی و حفظ “تمامیت ارضی”.  اختلافات آنها، تقابل ها و کشمکش های آنها، کمتر رگه ای از دفاع از جنبشی که در میدان است، ندارد. در این دو قطبی، اعضا بیت رهبری و خبرگان و قوه قضائیه  و مجلس هم عضویت دارند! چرا که آنها هم  “جمهوریخواه” و “ضد سلطنت و دیکتاتوری پهلوی” اند. 

راست طرفدار دمکراسی، چه جمهوریخواه و چه مشروطه خواه، کسانی که دل در گرو طرح های دوره قبل دارند، در اختلاف شان با رضا پهلوی، رگه آزادیخواهانه ای وجود ندارد. در شعارهایشان علیه “دیکتاتوری”، نشانی از دمکراتیک بودن نیست. در سناریو دمکراسی خواهی آنها، قرار بود قدرت بین نمایندگان خودگمارده اقوام و باند های ملی - مذهبی با داعیه های سکولار، تقسیم شود.  و به این ترتیب در شکل دادن به آینده ایران نقش ایفا کنند. سیاستی که ماحصل آن دمکراسی مدل عراق، لیبی و افغانستان است. سناریویی که در آن جمعی از نمایندگان خودگماره قومی و ملی و مذهبی، از جمله صاحب کرسی ها در “شورای مدیریت دوران گذار” و “شورای ملی ایرانیان” و .. طی تشریفاتی بنام “انتخابات” اسامی شان از صندوق ها بیرون بیاید و بر فراز سر مردم نشانده شوند. مردم در ایران محتوای این “دمکراسی خواهی” را می شناسند. سرنوشت دردناک افغانستان و مردم در عراق، که محصول این دمکراسی ها است، بر خودآگاهی جامعه ایران تاثیرات مهمی گذاشته است. به اضافه  مردمی که به قدرت اتحاد و  تشکل های کارگری و مردمی خود، در سالهای اخیر، متحدانه و بدون هیچ شکاف قومی و مذهبی، حکومت بالای سرشان را عقب نشانده اند، به مقابله با این جنبش ارتجاعی “دمکراسی خواهی” خواهند پرداخت. این مردم  در سیر سرنگونی رژیم در ایران، به سادگی امکان شکل دادن به هیچ “لویه جرگه” و “دولت اقلیمی” محصول این دمکراسی ها را نمی دهند.  از این رو است که، هئیت حاکمه های “محترم” در کاخ سفید هم که به چنین پروژه هایی برای ایران امید بسته بودند، از آنها دست شسته اند. آن تب و تاب “نجات ایران” از طریق میدان دادن به دستجات و باند های قومی و ملی - مذهبی، برای برپایی یک صندوق و درآوردن نام یکی بعنوان رئیس جمهور و دیگری نخست وزیر و تقسیم قدرت و کرسی های آن بین خود، تمام شد. تاکتیک جدید اپوزیسیون راست، مهر این عقب نشینی را برخود دارد. عقب نشینی و اتخاذ تاکتیکی جدید برای امتحان کردن یک شانس جدید!

اینکه رضا پهلوی میگوید نمی خواهد شاه شود، واقعی است. میداند که برگشت شاه ممکن نیست. میداند که نه تنها هیچ تاج و تختی از گذشته احیا نخواهد شد که هیچ شاه جدیدی حتی اگر هم تاجگذاری کند، در مقابل هشتاد میلیون شهروند متمدن و متوقع، یک روز هم در ایران امکان حکومت کردن نخواهد داشت. جامعه ایران از شاه و ولی فقیه و حکومت فردی و دیکتاتوری، چه مذهبی چه فوکول کراواتی، چه نظامی چه غیرنظامی،  فرسنگها  و دهه ها است که عبور کرده است. میراث خانوادگی و  عنوان “شاهزادگی” ایشان،  نه برای “تاج گذاری” که سرمایه و ساز و کاری است برای تبدیل ایشان  به قابله ای “مقبول” و “کاریزماتیک” برای کمک به متولد کردن  یک هییت حاکمه جدید سیاسی در ایران،  بدون ولی فقیه و آخوند! اما با سپاه و ارتش و  اوین و قزل حصار و کهریزک و وزارتخانه ها و تمام ساختار اداری و سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی،  با ایشان یا بدون ایشان! جایگاه رضا پهلوی در این سناریو قرار است، پراگماتیستی، در عمل و فردا معلوم شود! برخلاف سنت سالهای اخیر، آقای پهلوی میخواهند جایگاه خود و پروژه امروزشان را، با باز کردن بال “اعتدال”، در دل اوضاع سیاسی معلوم کنند.

از تاریخ آموخته اند که نمی توان با “شورا پورا مالیده” و “آقا برو کار کن، برو کار کن” گفتن های عنصر به تاریخ سپرده شده ای چون  جناب بنی صدر،  و با صیقل دادن حربه نیاکانشان “ارتجاع سرخ”، به جدال چپ در جامعه ایران رفت. باید با “شورا” در ظاهر همراه شد و تلاش کرد که با از محتوا تهی کردن آن، شاید بتوان سکان جنبش جاری را از دست رهبران و فرماندهان آن خارج و آن را به سمت یکی از غیرمردمی ترین، ضددمکراتیک ترین و مخرب ترین سازمان های قدرت، یعنی “شورای ایران آزاد” متشکل از اصلاح طلبان طرفدار شاه شده، سران سپاه و ارتش و مدیران و مسئولین وزارتخانه ها و زندان ها و وزارت اطلاعات و باندهای قدرت و تعدادی فرشگردی و بقول آقای  کیانی “شایسته سالار” ها، هدایت کرد.

شورا سازی کار ساده ای است! مقام معظم هم برای هر تصمیم گیری مهمی، از جمله خاموشی بزرگ و کشتار و قتل عام مخفیان، و امام شان خمینی برای قتل عام زندانیان سیاسی پس از نوشیدن جام زهر و صلح با عراق،  از میان یاران و “خبرگان” خود بارها و بارها شورا و شوراهایی تشکیل داده و میدهد. این درس، استفاده از نام “شورا”، را دفتر فکری آقای پهلوی از تاریخ جمهوری اسلامی  خوب آموخته است.

ارتجاع اسلامی که برای شکست انقلاب به میدان آمده بود، تنها با  درهم کوبیدن شوراهای محل و کار و زندگی مردم،  و قتل عام دو نسل از فعالین شورایی بخصوص در جنبش کارگری،  قادر شد آن انقلاب را به شکست بکشاند. ارتجاع اسلامی ناچار شد برای وصل نگاه داشتن خود بنام حکومت برخاسته از انقلاب مردم، نام “شورا” را بر نهادهای ارتجاعی خود، چون “شورای اسلامی کار” سنجاق کند. به این امید که جامعه ایران با تجربه حاکمیت نهادهای ارتجاعی اسلامی بنام شورا، هرگز نه تنها یادی از شوراهای واقعی مردمی در محل های کار و زندگی نکند، که آن را برای همیشه “به گور بسپارد”. چهل سال بعد جامعه ایران پرچم “خردجمعی” و “اداره شورایی” را که در هفت تپه عروج کرد، را بدست گرفت و بسرعت مهر آن را بر تمام تحرکات اجتماعی کوبید. جنبش مجمع عمومی و اداره شورایی بعنوان قوی ترین جنبش در تحولات سیاسی ایران تثبیت شده است. روی آوری آقای پهلوی به “اداره شورایی” و “خرد جمعی” گواه این هژمونی است. طبقه کارگر ایران، کمونیسم و سوسیالیسم در ایران، آدرس شوراهای خود را میدانند! خمینی قادر نشد با اسلامی کردن آنها آدرس اشتباه بدهد و آقای پهلوی و دفاتر فکری شان هم قادر نخواهند بود که با زدن برچسب “ایرانی” بر آن، کمونیستی و کارگری بودن آنرا “زیر فرش کنند” و مردم و طبقه کارگر را بدنبال آدرس اشتباه بفرستند. 

  کدام شورا! کدام رهبری!
شورای پلاستیکی و فقر رهبری

گفتیم که در مورد شورا، آدرس اشتباهی میدهند. اما آدرس سرراست اداره شورایی آقای پهلوی، را باید جای دیگری و بدور از پیام و تبلیغات حول و حوش آن جستجو کرد. این ما را میرساند به دفتر فکری ایشان، یعنی نهاد “اندیشکده آوای آزادی”! محتوا و مضمون شورا و اداره شورایی را نه از آقای پهلوی، که باید از دفتر فکری جنبش شان، “اندیشکده آوای آزادی” و آقای بیژن کیانی شنید که در مصاحبه خود با “آپوزیت تی وی” در تاریخ ۸ ژوئن ۲۰۲۲ تحت عنوان “همراه با بیژن کیانی-بررسی بیانیه شاهزاده” (۱) به روشنی و بی تعارف باز کرده اند. ایشان جوهر و معنای پیام و  “ارادت” آقای پهلوی،  نسبت به  خواست مردم و  دخالت توسط مکانیزم “خرد جمعی” و “اداره شورایی”، را به روشنی و بدون پرده بازگو کرده اند.

بیژن کیانی هم “فروتنانه” در این مصاحبه اعلام کرد که از  حامیان “شورا” است! اظهار کرد که طبیعتا آینده ایران  باید  بدست خود مردم در ایران، که در میدان هستند و صالح ترین مرجع هستند، رقم بخورد! چرا که آنها هم در اندیشکده، صدای مرد ، یعنی خواست “شورایی” را شنیده اند. می گویند که صد البته بسیار طبیعی و منطقی است که خود را با آن همراه کنند! در این مصاحبه، پس از هشتاد درصد تعارفات سیاسی به نفع جنبش مردمی و تملق گویی در مورد صلاحیت مردم، بیژن کیانی محتوای تاکتیک جدید آقای پهلوی را، سرانجام بروشنی و شفافیت کامل بازگو میکند و میگوید که سناریو کمپ راست در اتخاذ این تاکتیک جدید چی است. 

جالب است که رهبران اپوزیسیون راست و روسای اتاق فکری شان، پس از اینکه ناچار شدند از پرچم مبارزه با “ارتجاع سرخ” فاصله بگیرند ، آموختند که با “حساسیت” بیشتری به جدال چپ جامعه ایران بروند. از سرنوشت بنی صدر و “شورا پورا مالیده” او، از حضور قدرتمند جنبش شورایی در میدان، آموختند که در  تاریخ معاصر ایران جنبش شورایی چه جایگاه محکم، غیرقابل “دور زدن” و انکاری نشدنی دارد. به آن تمکین کردند. به جدال علنی با “شورا”  نرفته و ظاهرا برای آن پرچم سفید تسلیم بلند کردند!

در این توضیحات اما مخاطب آقای کیانی هم، باندهای قدرت در حکومت است. مخاطب ایشان هم نه طبقه کارگر است و نه مردم متشکل در اجتماعات و مبارزات کارگری و معلمان و بازنشستگان و .. که صف درونی خودشان است. میگوید که “پانیک” نکیند!  نه آقای پهلوی گمراه شده اند و نه خط و خط کشی های راست تغییر کرده است. برعکس خط قرمز ها پررنگ تر و محکم تر شده اند.

ایشان با اطمینان به طبقه و جنبش خود اعلام میکند که اشتباه نکنید! این شورا آن شورایی که هفت تپه و فولاد و دهها و دهها مرکز کارگری و سازمان و تشکل مستقل مردمی و کارگری اعلام کرده اند، نیست! اطمینان خاطر میدهد که، اپوزیسیون راست و آقای پهلوی نسبت به جنبش “خودمان اداره می کنیم” و “خودمان در مجامع عمومی مان تصمیم میگیریم” و نگاه مان بسمت “حکومت شورایی” مطلقا متوهم نیست. ایشان به نیابت از آقای پهلوی قول میدهد که قرار نیست ایشان بر روی “نقشه راه” ی  که جنبش جاری برای به پیروزی رساندن خود در سیر سرنگونی رژیم دارد، یعنی بر آلترناتیو “کنگره سراسری شوراهای مردمی”، نورافکن بیندازد! کیانی ناچار میشود به کمپ راست و هم طبقه ای هایش در قدرت و در اپوزیسیون  اطمینان دهد که “شاهزاده”  نه تنها کمترین نظر لطفی به آن شوراها و آن کنگره ندارند، که برعکس برنامه اثباتی و “نقشه راه” خود را دارند. او اطمینان میدهد که مطابق اوضاع تاریخی روز، باز هم قرار است شورا هفت تپه و فولاد و همه مراکز کارگری و مردمی،  “پورا| شوند و “مالیده”!

در این تاکتیک جدید، بورژوازی قرار است با قبول توازن قوا جدید و گنجاندن معادله قدرت چپ “مایه دار” کمونیستی و کارگری در محاسبات خود، نیروهایش را جمع کند. مخاطب ایشان راست “مایه دار” ی است که ریشه آن در خود جمهوری اسلامی و هسته های قدرت نظامی و مالی و امنیتی آن است. تا دست در دست هم در مقابل راه حال چپ، راه حل کمونیستی طبقه کارگر، متحدانه عمل کنند. مخاطب این شفاف سازی اساسا صف بی افق شده راست است، نه مردم و طبقه کارگر و جنبش شورایی. شفاف سازی آقای کیانی از پیام رضا پهلوی،  توضیح و تشریح مضمون و محتوا و معرفی  “شورای ایران آزاد”،  بنحو آزاردهنده ای شعور مردم ایران را به سخره گرفته است. این “شورا “ پلاستیکی تر از آن است که بتوان آن را بعنوان بدیل اراده مردم در خواستن “اداره شورایی” قلب کرد. اگر نوع “اسلامی” آن تراژدی و فاجعه بود، نوع “ایران آزاد” آن کمیک است.

او ناچار میشود توضیح دهد که “شورای ایران آزاد” عینا مثل “ائتلاف ملی سوریه”  است و صد البته با شرکت “شایسته سالار” ها! نه آخوند ها! شورایی متشکل از باندهای نظامی، مافیایی - جنایی قومی و ملی مذهبی (طبعا بدون عبا و عمامه) و هر بخش بازمانده از جمهوری اسلامی که خود را از تیررس مردم حفظ کرده باشد. هر شخص و سازمانی، در راس و یا بدنه حاکمیت، در اپوزیسیون یا پوزیسیون، به شرط قبول یک خط قرمز، خط قرمز “تمامیت ارضی”، به این شورا خوش آمد! به این خط قرمز ظاهرا “شیک” بازخوهیم گشت.

طبق اظهارات روشن و شفاف آقای کیانی شورای راست، نه شورای محل کار و زیست، نه شوراهای قانون گذار و مجری، که “شورای ایران آزاد” است که قرار است همچون همان “ائتلاف ملی سوریه”، توسط “اندیشکده آوای آزادی” خود را  بعنوان دولت دوران گذار از جمهوری اسلامی به “جهانیان”، یعنی دولتمردان در آمریکا معرفی کند و یا با فشار جنبش مردمی، آن را تحمیل کند! نقش اندیشکده و آقای کیانی طبعا لابیگری با مقامات صاحب قدرت و تصمیم گیرنده در کاخ سفید برای قبولاندن “شورای ایران آزاد” بعنوان دولت قانونی و ملی جایگزین پس از جمهوری اسلامی است.

در این مصاحبه بیژن کیانی به صراحت اعتراف میکند که حکومت در آمریکا نمی خواهد جمهوری اسلامی ایران را برای  آنها سرنگون کند و پشت هیچ فرد و چلبی دیگری نمی رود. و ما میدانیم که بی تردید قدرت های بزرگ و از جمله آمریکا تلاش خواهند کرد که در تحولات آتی،‌ پراگماتیستی عمل کنند و نظام کاپیتالیسی ایران را اگر بتوانند به هر طریق، حتی با کمک به ادامه حیات جمهوری اسلامی، از گزند تعرض طبقه کارگر و مردم محرومی که در میدان هستند حفظ کنند. معنای این سیاست برای آمریکا، امروز نرفتن جمهوری اسلامی و تلاش برای رسیدن به توافقاتی  چون  برجام است. و فردا طبق شرایط اگر امکان آن را بیابند،  رفتن پشت هر ترکیبی از نیروهای سناریو سیاهی، ضدمردمی و مخرب، از باندهای درونی خود جمهوری اسلامی، تا مجاهد و فرقه زحمتکشان و ..  است. بر این بستر است که آقای کیانی و تیم همفکران شان در راست افراطی قدرت در آمریکا، میخواهند شانس شان را امتحان کنند! در “شورای ایران آزاد” برای همه این نیروهای باند سیاهی به شرطی که به “تمامیت ارضی” و هژمونی راست پروغرب تن بدهند باز است.همانطور که در “ائتلاف ملی سوریه” به روی جبهه النصر و داعش باز بود.

در این سناریوی تخیلی حاکی از فقدان عنصر شناخت از ماهیت و ساختار جمهوری اسلامی، و همچنین تلاش برای انکار ابعاد قدرتمند جنبش مردمی که در کارخانه ها و بین معلمان و بازنشستگان و در بخش اعظم جامعه علیه حاکمیت  در میدان است، توهم عمیق و ماجراجویی کودکانه ای نهفته است. این “توهم” که  در این شرایط، بتوان از آقای پهلوی و لابی هایی چون “اندیشکده آوای آزادی”، به کمک تبلیغات عظیم میدیایی، کاراکترهایی  چون فرقه مجاهد و “مریم و مسعود” با پادگان و ارتش ساختگی مزدبگیر و دستجات آماده عملیات انتحاری و یا رهبری داعش و “ارتش آزاد سوریه” ساخت، بیش از آن کودکانه است که بتوان آن را جدی گرفت.

واقعیت این است که بورژوازی پروغرب در ایران سرمایه زیادی از شخصیت، حزب و سازمان در جنبش علیه جمهوی اسلامی ایران ندارد و در این زمینه بسیار فقیر است. “گذشته پرستی” و آقای پهلوی، که آن گذشته وزنه سنگیی برپای دخالت و پیشروی او است، آخرین تیر ترکش این اپوزیسیون است. در جبهه راست ایران، ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی در اپوزیسیون برخلاف ناسیونالیسم کرد فاقد سازمان، حزب و شخصیت های سیاسی تاثیرگذار و دخیل در جدال های جاری در جامعه است. از این رو بعنوان یک جنبش اجتماعی ریشه ضعیف و جثه بسیار نحیفی دارد.  این جریان، جنبش تاریخ داری در مبارزه با جمهوری اسلامی ایران نیست. مهمتر اینکه در مقابل چپ، فاقد تاریخی از جدال علیه جمهوری اسلامی، فاقد آن سنت، توشه سازمانی، حزبی و ریشه اجتماعی است که  چپ  دارد. آن چپ  کمونیستی و کارگری، که از بدو تولد جمهوری اسلامی ایران، به جدال آن رفت! دهها و دهها سازمان و انجمن و تشکل کارگری و مردمی ایجاد کرد. احزاب متعددی ساخته است. در مقطعی یک دهه مبارزه نظامی اجتماعی در جغرافیای بزرگی چون کردستان ایران علیه جمهوری اسلامی را سازمان داده است و امروز داعیه کسب قدرت دارد! این فاکتور یکی از مشکلات اصلی بورژوازی راست پروغرب و ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی است.

اپوزیسیون راست، بدنبال شکست های پی در پی در پروژه های قبلی بی ریشه اجتماعی، امروز “تمام تخم مرغ هایش را در یک سبد” و سبد آقای پهلوی چیده است.  او را به جلو صحنه ای کشانده اند برای ایفای نقشی که قادر به ایفای آن نیست. آقای پهلوی کاراکتر قوی و مناسبی برای ایفای نقشی که بورژوازی عظمت طلب ایران امروز و در دل شرایط حاضر به او سپرده است، نیست. اگر در مقاطعی، در دهه های قبل،  که جنبش قوی، سازمان یافته و متحد مردمی که امروز رژیم را به بن بست و بی افقی از آینده نظام کشانده است در میدان نبود، اپوزیسیون راست میتوانست به چنین پروژه هایی حول آقای پهلوی برای جایگزین کردن ساختار سیاسی دیگر بورژوایی، به جای جمهوری اسلامی، فکر کند. امروز چنین پروژه هایی بی آینده بدنیا می آیند.

از آقای پهلوی که در مورد نقش خود در تحولات سیاسی،  تاریخا با منتالیته  “نمی دانم” و “شاید” و “اگر” و “مگر”  ابراز وجود میکند، نمی توان با اجرای هیچ نمایش پرخرجی، از جمله نمایش اخیر، یک رهبر قدرتمند فردی، “قاطع” و “مصمم”  که فرمان میدهد “بکنید و نکنید!” و برای دشمن خط و نشان میکشد، مهندسی کرد. نمی توان از او به این ترتیب ترامپ ایران، مقتدی صدر عراق، و اردوغان ترکیه خراطی کرد و به بازار سیاست پیچیده تحولات ایران فرستاد. 

برای اجرای چنین سناریوهایی که “اندیشکده آوای آزادی” به آن اندیشیده است و تلاش میکند آن را عملی کند،  کاراکترهای “مناسب” تری در بازار، ترامپیسم و ریگانیسم راست افراطی ایران وجود دارد. برای این اندیشکده و یاران شان در محافل قدرت در راست افراطی آمریکا، آقای پهلوی وسیله و ابزاری بیش برای امتحان کردن شانس خود نیست. این اندیشکده به راحتی میتواند “تاج” این مقام را از سر آقای پهلوی بردارد و بر سر هر باند و گروه سناریو سیاهی، چون مجاهد و باندهای داعشی بازمانده از رژیم،  بگذارد و از آنها “قهرمانان” “نجات میهن” بسازد و تلاش کند که آرمان “ائتلاف ملی سوریه” را در ایران پیاده کند.

اپوزیسیون بورژوایی ایران، که شانس به مشروطه رسیدن از طرق حمله به ایران و تحریم و هوا کردن فیل انواع  بسته بندی های “پرزرق و برق” قبلی را از دست داد،  در فقر اجتماعی، سیاسی و شخصیتی، تماما پراگماتیستی عمل میکند. 

اندیشکده آوای آزادی و “شورای ایران آزاد” این اندیشکده، تلاشی پراگماتیستی است در صف راست،  در رقابت با مجاهد. هریک تلاش میکند خود را نفر اول انتخاب بورژوازی غرب و در دسترس قرار دهند. هر دو رقیب در این کمپ، تکرار تجربه سوریه و لیبی و عراق، عمق ازادیخواهی شان است.  بیژن کیانی ابایی ندارد که به صراحت از شباهت کامل “شورای ایران آزاد”،  به  “ائتلاف ملی سوریه” بگوید. امیدوارند که اگر به موقع سر کیسه پول و پرداخت به سران ارتش و سپاهیان و .. را نشان دهند، شانس خواهند داشت. ایشان به قدرت نقش دلالی خود و همکارانشان در این اندیشکده،  برای بردن دل مقامات امنیتی و نظامی هیئت حاکمه آمریکا،  بسیار امیدوار اند.

امروز سرمایه گذاری سیاسی - تبلیعی این پروژه، میدان دادن به طیف جدید و بخصوص جوانان و منتقدین قدیم اصلاح طلب است. کسانی که پرونده منتقد و زندان رفتن دارند! اصلاح طلبان قدیمی و “شاه دوستان” جدیدی که از داخل به رضا پهلوی لبیک گفته اند. در مقابل چهره های چپ و سوسیالیستی حاضر در جنبش طبقه کارگر و اعتراضات مردمی، در مقابل رهبران سرشناس اجتماعی و مردمی جنبش شورایی، امثال اسماعیل بخشی ها و دهها و دهها چهره این جنبش،  قرار است این طیف از اصلاح طلبان قدیم، شخصیت های داخل کشوری،  ایرانی -  مردمی “شورای ایران آزاد” باشند. به این شورا “مشروعیت” سیاسی و داخل کشوری بدهند. و بی تردید در سیر پیشروی و جلو زدن از مجاهد، نیم نگاهی هم به امکان جلب رضایت مجاهدین برای ایفای نقش بعنوان بازوی مسلح و “ارتش آزاد “ این شورا دارند.

تا این مقطع این اندیشکده و پروژه، از مجاهد یک قدم جلوتر هستند. کمونیست ستیزی علنی و رسمی! چیزی که باند مجاهد هرگز جرات ابراز آن را نکرده است.  کیانی به روشنی خط فاصل و قرمز خود با چپ و طبقه کارگر را،  درکمال “فروتی” روشن میکند. جنبش شان را بسرعت از سنگر جنگ با “ارتجاع سرخ” به سوی سنگری دیگر ضدکمونیستی هدایت میکند.  فراموش نمی کنیم که آقای پهلوی یک بار “جوگیر” شد و پرچم آریامهری “نه به ارتجاع سرخ” را بدست گرفت و بلافاصله آن را پنهان کرد.  اینبار با سوگند به مقدسات و فلسفه  امروزی طبقه شان، یعنی “ریگانیسم” که ارتجاع امپریالیستی و ضدکمونیستی پس از جنگ سرد است، پا به میدان میگذارد. او به طبقه شان اطمینان میدهد که با سخنان “لیبرالی”  آقای پهلوی یک وقت دچار تردید در غلظت ضدکمونیستی و ضدکارگری اپوزیسیون راست، نشوند. چرا که این “اندیشکده” کارش را خوب بلد است! 

بهررو آقای پهلوی  با تیم مجرب شان در “اندیشکده آوای آزادی”  مجبورند برای بقا، شانس شان را امتحان کنند و تلاش کنند که قدرت را از بالای سر مردم، به هر ترتیب دست بدست کنند.”آخوند” را بردارند،  بر تن “حکومت آخوندی” جامه “سکولار” بپوشانند. تا به این ترتیب، و با حفظ تمام دستگاه امنیتی، اقتصادی و اداری نظام، شیپور خلاصی جامعه از رژیم آخوندی و حاکمیت “شورای ایران آزاد”  را بزنند و بخواهند که همگان شوراهایشان را تعطیل و به سر کار و زندگی به سیاق گذشته، البته بدون آخوند در قدرت، باز گردند.

این نه یک پروژه الگو برداری شده از انقلاب ۵۷ و نقش خمینی و توهم به تکرار آن با دادن نقش به آقای پهلوی، که پروژه پسا انقلاب ۵۷ است.  پشت به الگو هیچ انقلابی ندارد. پشت نه به انقلاب های معاصر مردمی تونس و مصر دارد و نه حتی به “انقلاب” های نارنجی و میدانی در غرب. این ها به ضدانقلاب های عراق و لیبی و سوریه چشم دوخته اند. الگوی این اندیشکده، به روز است. برای ایران بعنوان کشوری در خاورمیانه خراطی شده است.  معاصر و امروز است. با این تفاوت که در ایران امروز و  تا کنون تمام پروژه های راست، از شورای ایرانیان و ققنوس تا رستاخیز فیرزویه ای و ... ، در مدت کوتاهی توسط جنبش محرومان  بسرعت  به تاریخ سپرده شده است و این پروژه جدید نمی تواند اقبالی چندانی برای دوامی طولانی تر داشته باشد.
 
 
شورای پلاستیکی و “حفظ تمامیت ارضی

رئیس “اندیشکده” پس از معرفی “شورای پلاستیکی” خود، بیانیه ای ده ماده ای را با یک خط قرمز غلیظ، معرفی میکند. خط قرمز “حفظ تمامیت ارضی”! “نقشه راه” به روشنی ترسیم میشود.

در این “نقشه راه” با شورای پلاستیکی و بیانیه ده ماده ای آن، تلاش میکند که خود را بعنوان آلترناتیو راست در مقابل نقشه راه جنبش جاری در میدان، یعنی” کنگره سراسری شوراهای مردمی” (۲) آلترناتیو مردمی پس از جمهوری اسلامی، و بیانیه ده ماده ای آن، قرار دهد. به امید اینکه با قلب کردن و جعلی کردن آن نقشه، جنبش جاری را خلع سلاح و به سلاح پوسیده خود مجهز کند.

بسیار اندیشیده اند که از کدام در و دروازه عجولانه پا به میدان جنبش جاری بگذارند! بر روی وزن آقای پهلوی و قدرت نوستالژی گذشته، و امیدواری به اینکه از آن دریچه و از طریق حمله به چپ کمونیستی -کارگری که امروز در صحنه است، وارد شوند. در جدال با چپ و کمونیسمی که به مقاومت و مقابله چهل ساله مردم با ارتجاع، به مبارزه برای آزادی و رفاه وصل است و پرچم “اداره شورایی” را برافراشته، پا به میدان گذاشته اند. این هم همچون تمام محاسبه های تاکنونی شان، عمر طولانی نخواهد داشت. هرچند با گرد وخاک تبلیغاتی که حول  پروژه ای که مرده بدنیا آمده است، توانسته باشند موجب اغتشاش فکری در میان بخشی از دست اندرکاران شده باشند. 

اما در مورد خط قرمز این “نقشه راه”! در بیانیه ده ماه ای شان، خط قرمز شان را “حفظ تمامیت ارضی” اعلام کرده اند. جایی که جنبش جدایی طلبی اساسا موجود نیست. نه در خوزستان، نه در کردستان، نه در سیستان و بلوچستان و نه در سراسر ایران جنبشی برای جدایی وجود ندارد. وجود احزاب ناسیونالیست و دستجات قوم پرست ملی - مذهبی، عناصری که در پروژه های قبلی اپوزیسیون راست، به آنها بعنوان متحدین تاکتیکی رجوع شده بود و  روی آنها حساب کرده بودند و نمایندگانشان در “شورای مدیریت گذار” حضور دارند، بیانگر موجودیت هیچ جنبش جدایی طلبانه ای در جامعه ایران نیست. ابراز وجود این احزاب و دستجات، تنها بیانگر سواستفاده این احزاب و دستجات از بی حقوقی و تبعیضات سیستماتیکی است که تاریخا جمهوری اسلامی ایران علیه مردم با پیشینه های قومی و ملی و مذهبی مختلف، اعمال کرده است. این احزاب و دستجات، با گرو گرفتن مصائب مردم، هدفی جز  سهم خواهی در آینده مخرب قومی و مذهبی در ایران ندارند. امری که اتفاقا نقشه راه این اندیشکده، سناریویی در شکل دادن به آن آینده است.
خاصیت خط قرمز “تمامیت ارضی” نه برای جلوگیری ازهم پاشیدن شیرازه جامعه که چماق کوبیدن بر سر کارگر خوزستانی عرب زبان، کارگر کرد زبان و ترک زبان و هر شهروندی است که به وجود تبعیض اعتراض میکند. این نه پرچم حفظ اتحاد مردمی، که چماق کوبیدن بر سر هر کسی است که بهردلیلی مخالف برنامه های فردای “شورای ایران آزاد” آنها باشد. این “نقشه راه” زدن مهر “تجزیه طلب” بر پیشانی هر کسی است که صدای مخالفت و اعتراضی بلند میکند. این پرچم باز کردن میدان جدال قومی و ملی و مذهبی بین مردم است. جدالی که امروز در جامعه ایران وجود نداد. خط قرمز “حفظ تمامیت ارضی”  بخشی از جامعه در مقابل بخش دیگر قرار میدهد. تا یکی بر پیشانی دیگری مهر “جدایی طلب” بزند و دیگری بر پیشانی همکار و همسایه اش مهر “فاشیست” عظمت طلب بزند.

این پرچم سرکوب صدای اعتراض به تبعیضات نژادپرستانه و  محلی و تاریخی، در جغرافیای ایران است. سرکوبی که ممکن نیست بدون مختنق کردن کل جامعه، برای هیچ نیرویی عملی شود. در نتیجه “حفظ تمامیت ارضی”، جایی که اساسا جنبشی برای جدایی نه در کردستان و نه در خوزستان و نه در سیستان و بلوچستان موجود نیست، فرمول مبارزه با دشمنی ساختگی است،  برای به سکوت کشاندن کامل جامعه! برای ساکت نگاه داشتن کل طبقه کارگر در سراسر ایران و سازمان دادن اقتصاد مبتی بر کار ارزان و کارگر خاموش است. بیان ظاهرا “متحدانه” حفظ تمامیت ارضی و “منافع ملی ایرانیان” در واقع روکش “شیک” سرکوب اختناقی تجربه شده است. تحقق این سناریو به سادگی و بدون مقاومت و  جنگ و مبارزه طولانی پایین، ممکن نیست.

در چند جمله، “حفظ تمامیت ارضی” که در واقع مقابله با جنبش اعتراضی موجود علیه تبعیض های ملی و مذهبی، زبانی و فرهنگی، است بخشی از هویت ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی است. پیش بردن این سیاست بدون تحمیل جنگ های خونین به جامعه و سرکوب نظامی، پلیسی و سیاسی، ممکن نیست. هشتاد میلیون مردم در ایران، که امروز حول مطالبات مشترک انسانی شان متحدانه در حال جنگ اند، در جنبش کارگری، معلمان، بازنشستگان و در خیابانها، از کردستان تا سیستان و بلوچستان و خوزستان دست در دست هم دارند، مردمی که بارها و بارها  دست رد به سینه تمام تلاشهای راست برای قومی کردن مبارزه خود زده اند، را نمی توان به سادگی پشت چنین سناریو پلیسی و نظامی کشاند. 
 
مردم در کردستان ایران شهروندان متمدنی هستند، که دولت اقلیم دیگری چون دولت فاسد، بی لیاقت و سرکوبگر “اقلیم کردستان عراق”، نمی خواهند. سهم خواهی احزاب ناسیونالیست کرد (این نمایندگان خودگماره) از قدرت، را نمی توان بعنوان جنبش مردمی در کردستان برای جدایی قالب کرد. در کردستان ایران، چپ، کمونیسم و جنبش شورایی تاریخ و دامنه وسیعی دارد. اعتراضات مردمی و کارگری در کردستان  به تهران و خوزستان و خراسان و ... متصل است. خط قرمز “حفظ تمامیت ارضی” برخلاف عنوانش، فراخوانی است برای زدن مهر هویت های جعلی قومی و مذهبی بر پیشانی مردم متحدی که در سراسر ایران با درد مشترک علیه دشمن مشترک در حال جنگ اند، به جان هم انداختن مردم و از هم پاشاندن اتحاد مردمی شان علیه قدرت حاکم است. این تلاشی است برای از هم پاشاندن تشکل ها و سازمانها و اتحادهای موجود برای اجرای سناریو مخرب این اندیشکده. 

جمعبندی

تاکتیک جدید آقای پهلوی، برگرداندن سر به سوی جنبش شورایی و  مردمی برای سرنگونی جمهوری اسلامی و “در کلام” تمکین به دستآوردهای این جنبش یعنی “خردجمعی” و “اداره شورایی”، که مهر و نشان کارگری و سوسیالیستی آن برجسته است، را باید به پیشروان و دست اندکاران مبارزات مردم، معرفی کرد.  در این سناریو ها، شانس مجاهد که نشان داده است که هم اشتها و هم آمادگی شرکت در هر سناریو سیاهی را دارد، بیشتر است. زورآزمایی اقای پهلوی نه برای “تسخیر” شوراهای مردمی که خود و اندیشکده شان میدانند ممکن نیست، که رقابت با مجاهد است. “شورای ایران آزاد” شان همچون “شورای ملی مقاومت” مجاهد جایی در مبارزات مردم و طبقه کارگر و جدال پایین با بالا در ایران، ندارند. جای آن ها در محافل دست راستی ترین کانون های قدرت در هیئت حاکمه آمریکا و دولت های غربی است. هریک امیدوار است و تلاش میکند که نفر اول انتخاب راست افراطی آمریکا و اروپا شوند!

تا همین جا، قبول هژمونی چپ، زدن رنگ چپ به خود، و وارد میدان عمل کارگر و کمونیست شدن، اعلام قطع امید کامل از نیروها و راههای سنتی به قدرت رسیدن راست و “پوپولیست” شدن، قمار مخاطره امیزی برای آقای پهلوی است. رضا پهلوی و اتاق فکری او،  وارد میدانی شده اند که صاحبان، رهبران، حزب خود و تاریخی از جدال علیه بورژوازی در قدرت و اپوزیسیون را دارد. توهم نشستن بر کرسی که سالها است از طرف طبقه کارگر و رهبران رادیکال و کمونیستها تسخیر شده است، و تلاش برای کج کردن راه آن به سمت “شورای ایران آزاد”  بیش از حد کودکانه است. این زمین برای اقای پهلوی و شورای مدل “سوریه”  ای ایشان،  بیش از حد  داغ است!

راه مقابله هر کارگر کمونیست، هر آزادیخواه و برابری طلبی، آگاه گری نسبت به “نقشه راه” اپوزیسیون راست، پیشروی در جدال خود برای مطالبات خود در مقابل حاکمیت، و بیش از پیش تمرکز بر و تعجیل در ساختن  قدرت خود در شوراها در محل کار و زیست  و اتحاد حول نقشه راه خود یعنی “کنگره سراسری شوراهای مردمی” است، که به روشنی خواست های این جنبش را در ده بند بیان کرده، است. این تنها راه  مقابله با شوراهای پلاستیکی “شورای ایران آزاد” و “شورای ملی مقاومت”، در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی ایران است.

۲۸ ژوئن ۲۰۲۲
۷ تیر ۱۴۰۱

پانوشت:

۱-  لینک مصاحبه کیانی
https://www.youtube.com/watch?v=r9oUFPYRbhc

۲-  سند کنگره سراسری شوراهای مردمی